هم نشینی موسیقی و اندیشه، مقوله ای است آگاهی بخش و در جهت رهایی از تیرگی و ارتقا امکانات نابِ اندیشیدن.
کمبود آب و برق و گاز در کشوری غنی از منابع چون ایران اسمش ناترازی انرژی نیست، ناترازی خِرَد است و اندیشه!
حذف نخبگان و قدرت گرفتن افراد نالایق، بیسواد و ریاکار در نظام تدبیر و مسوولیت، هر سرزمین و کشوری را میتواند به ورطه ناترازی و نابودی بکشاند...
#محمد_پارسی
#ناترازی
#ریاکاری
#بیسوادی
#بیلیاقتی
#سوءمدیریت
#فساد
@mosighi_andishe
«همان بِه که بمیرد»
بعد از دستگیری "میرزارضا کرمانی" و هنگام بازجویی از او پرسیدند:
چرا حضرت "ناصرالدین شاه" را کشتی؟
او پاسخ داد: سراسر مملکت را فساد و فقر گرفته و همه تقصیر از او بود؛ چرا که سر رشته ی همه چیز در مملکت به او ختم میشد و تمام قوا در شخص او متمرکز بود.
گفتند: این ربطی به والا حضرت ندارد و اطرافیان او مقصرند، او از خیلی امور ناراست بیاطلاع بود.
پاسخ میرزا شنیدنی و تاریخی است و همیشه در تاریخ ایران درست مینماید و به یادگار خواهد ماند!
او پاسخ داد: اگر اطلاع داشت که حقش بود و اگر بیاطلاع بود، وای به حال مملکتی که شاهش از این همه ناراستی و فقر و فساد بی اطلاع باشد .
"همان بِه که بمیرد!"
@mosighi_andishe
#شبهای_بخارا
#شب_همایون_خرم
#رحیم_معینیکرمانشاهی
#محمد_سریر
#بابک_شهرکی
#سامان_احتشامی
#تورج_نگهبان
#علیرضا_میرعلینقی
#علیرضا_فریدونپور
#مصطفی_بادکوبهای
#علی_چراغچی
#اردیبهشت_۱۳۸۶
@mosighi_andishe
«هست شب» شاید توصیفِ بدبینانه و سمبلیکِ ناشی از یأسِ "نیمایی" باشد که در تمامِ طولِ زندگیِ خود، نگران اوضاع و احوال اجتماعیِ کشورش بوده و نسبت به آن سخت حساسیت داشته است؛ شعر درسال ۱۳۳۴ خورشیدی سروده شده است.
بندِ اول شاید، تصویر اوضاع و احوال اجتماعی ایرانِ مقارنِ انقلاب مشروطه و یا روی کارآمدن مرحوم دکتر "محمد مصدق" و مبارزاتِ او برای ملی شدن صنعت نفت باشد و ترس و اضطراب حاکم بر اوضاع آن روزها...
ابر و باد که می آید، حکایت از اوضاع و احوال ناشی از فضای باز سیاسی کشور درخلال مبارزات و پیروزی دکتر "مصدق" است که مردم در خلالِ آن جرأت می کنند نفس بکشند و در قیام سی تیر خواسته های خود را به کرسی بنشانند. اما این فضای آزاد سیاسی به زودی با کودتای ۲۸ مرداد پایان می پذیرد و بگیر و ببندها آغاز می شود.
... بدین ترتیب قبل از آنکه باران ببارد و فضا را از تیرگی ها و آلودگی های استبداد پاک کند و صبحِ آزادی طلوع کند، دوباره شبِ استبداد و ظلم و اختناق فرا می رسد و شب چنان حجمِ متراکمی پیدا می کند که کسی راهی به جایی پیدا نمی کند و بعد هم با استقرارِ مجددِ پایه های نظامِ جور و استبداد، محیط و شرایط سیاسی و اجتماعی آن چون بیابانی گرم و دراز می شود که مثلِ مرده ای در گورِ تنگِ شب، سوخته و خسته و تب زده همانند مردم و آزادیخواهان وحق طلبان، از نفس و حرکت می افتد.
#هست_شب
#نیما_یوشیج
#محمدرضا_شجربان
#پرویز_مشکاتیان
#همایون_شجریان
#دشتی
@javadtaat
@mosighi_andishe
به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت
که هر که را تو بگیری زخویشتن برهانی
تو را که دیده زخواب و خمار باز نباشد
ریاضت من شب تا سحر نشسته چه دانی
بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی
#بیات_اصفهان
#جامهدران
#جلیل_شهناز
#محمدرضا_شجریان
#سعدی
@mosighi_andishe
چرا شاپور اول ساسانی به نماد رجزخوانی جمهوری اسلامی بدل شد؟
انتخاب شاپور اول بهعنوان نماد تبلیغات رسمی جمهوری اسلامی پس از حمله اسرائیل، اتفاقی نیست، بلکه گزینشی معنادار و هدفمند است
در نزدیک به پنج دههای که از استقرار جمهوری اسلامی میگذرد، نمادهای ملی و تاریخی ایران هرگز تا این اندازه در صدر تبلیغات رسمی حکومت قرار نگرفته بودند. در حالی که طی سالهای گذشته، میراث فرهنگی و هویت تمدنی ایران اغلب در حاشیه سیاستهای رسمی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی قرار داشت، پس از حمله اسرائیل، موجی کمسابقه از رجوع به نمادهای ملی با نقشآفرینی مستقیم رسانهها و نهادهای حکومتی شکل گرفته است و از نصب بنرها و مجسمه آرش کمانگیر گرفته تا پخش گسترده سرودهای میهنی، تصویری تازه از «ایرانگرایی حکومتی» را شاهدیم.
یکی از چشمگیرترین جلوههای این چرخش، بازنمایی تصویر شاپور اول ساسانی در فضای عمومی است. نخستین بار در شیراز، تابلویی از شاپور با الهام از نقشبرجسته معروف «تسلیم امپراتور والرین» نصب شد، با این تفاوت که بهجای والرین، "بنیامین نتانیاهو"، نخستوزیر اسرائیل، در حال زانو زدن مقابل شاه ساسانی به تصویر کشیده شد. اندکی بعد، در تهران نیز تابلوهایی از شاپور ساسانی با عنوان «سرباز ایران» نصب شد.
این بهرهبرداری آشکار از نمادهای ملی و باستانی، آنهم در چارچوب رسمی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، به تقابلی معنادار اشاره دارد. از یک سو، همان نظامی که دههها تلاش کرد با حذف تاریخ شاهنشاهی و مفاهیم ملیگرایانه از کتابهای درسی و رسانهها، آنها را با واژگانی مانند «طاغوت» و «ستمشاهی» نفی کند، اکنون به همان چهرهها و نمادها پناه آورده است. از سوی دیگر، انتخاب خاص شاپور اول، تصادفی نیست و احتمالاً ارجاعی معنادار و آگاهانه است، زیرا شاپور، پادشاهی است که امپراتور روم را به اسیری گرفت و در برخی منابع، هم نامش با سرکوب شدید یهودیان در جریان یک شورش تاریخی پیوند خورده است.
#سایه_رحیمی
@mosighi_andishe
دونوازی در همایون
سنتور: مجید نجاحی
تمبک: امیرناصر افتتاح
@mosighi_andishe
استاد "مجید نجاحی" نوازنده صاحب سبک سنتور در گفتوگو با "فروغ بهمنپور" از دست تقدیری که منجر به نوازنده شدن خودش شد، میگوید:
زمانی که پنج ساله بودم استاد "عبدالعلی وزیری" در طبقه بالای خانه خالهام در نزدیکی خانه ما ساکن شد و من در هر فرصتی که دست میداد برای شنیدنِ ساز و آوازِ استاد به خانه آنها میرفتم و در گوشه اتاق مینشستم و با حیرت محو شنیدن آوای دلنشینِ موسیقی ایرانی میشدم. دو سال به همین منوال گذشت و استاد اشتیاق مرا درک کرد، اما چون از مذهبی بودن پدرم اطلاع داشت، نمیتوانست برای تعلیم من به او پیشنهاد بدهد.
در هفت سالگی زمانی که به مدرسه میرفتم با "پرویز یاحقی" دوست شدم که آن زمان شاگرد داییاش "حسین یاحقی" بود. معاشرت با او اشتیاق مرا به موسیقی تندتر کرد اما جرأت در میان گذاشتن این موضوع را با پدرم نذاشتم. علاوه بر این خانوادهام در خانه پدربزرگم ساکن بودند که آنها نیز تعصب شدید مذهبی داشتند. پنج سال گذشت و ما از خانه پدربزرگ به خیابان گرگان نقل مکان کردیم.
از تصادف روزگار در همسایگی ما "محسن بیآزار" زندگی میکرد که در آن زمان تکنواز سنتور در رادیو ایران بود. با برادر کوچکتر او طرح دوستی ریختم و تقریباً تمام اوقات فراغتم در منزل آنها سپری میشد. پس از دو سال به خودم جرأت دادم و از پدرم خواستم که برایم سنتوری بخرد. هر بار که این موضوع را عنوان میکردم با مخالفت پدر مواجه میشدم. به ناچار به نجاری مراجعه کردم و با کمک او از تکه سیمهایی که از "محسن بیآزار" گرفته بودم، چیزی شبیه به سنتور ساختم و در تمام مدت بدون مضراب تمرین میکردم. بعد از یک سال که پدرم دید تمام آهنگها و اغلبِ دستگاهها را میزنم راضی شد که سنتوری برایم بخرد.
در نزدیکی خانه ما یک نفر کلبمی بنام رفیع که تعمیر کننده تار بود، زندگی میکرد. او ۱۷ تومان از من گرفت و سازی برایم ساخت که بسیار بدقواره از کار در آمد. ضلع بالای ذوزنقه خیلی کوچکتر و ضلغ پایین آن بسیار طویلتر بود. من در برابر کار انجام شده قرار گرفته بودم و هیچ حرفی هم نمیتوانستم بزنم. چهار سال با این ساز تمرین کردم تا سرانجام با عیدیها و پول توجیبیهایی که گرفته بودم سنتور خوبی به مبلغ ۲۵۰ تومان از استاد "سرخوش" خریدم و تا کنون نیز از این سنتور استفاده میکنم.
در دوران سربازی در پادگان حشمتیه با افسری آشنا شدم که سهتار میزد و برادرش هم آواز میخواند و برنامههای آنها به همراه استاد "مجید وفادار" در برنامه رادیو ارتش اجرا میشد. آن نوازنده سهتار "علی قوامی" بود و آن که آواز میخواند استاد "حسین قوامی فاختهای" بود. چندی بعد توسط سروان "علی قوامی" با استاد "حسین قوامی" آشنا شدم که بسیار برایم مغتنم بود و در این ارتباط، افتخار دوستی و کسب فیض از استادان "مرتضی محجوبی"، "احمد عبادی"، "مهدی خالدی"، "حبیب الله بدیعی"، "محمد میرنقیبی"، "حسین تهرانی" و .... را پیدا کردم. در همان مجالستها، من شیفته نواختن "محجوبی" شدم و سعی کردم به او نزدیک شوم. او هم با وارستگیِ هر چه تمامتر به من تعلیم موسیقی داد. به این ترتیب با ردیف موسیقی ایرانی آشنا شدم.
در گذشته دو ارکستر کوچک در رادیو تشکیل شده بود، یکی به سرپرستی "پرویز یاحقی" و با خوانندگی "هوشنگ شوکتی" و دیگری به سرپرستی "شاپور نیاکان" و با خوانندگی "منوچهر شفیعی". من میخواستم در رادیو برنامه اجرا کنم. لذا به کمیسیون آزمایشی در رادیو رفتم که ممتحنین آن استاد "ابوالحسن صبا"، "ابراهیم منصوری" و دیگر بزرگان بودند. من به اتفاق چند نفر دیگر در این امتحان موفق و پذیرفته شدیم و برنامههای مختلفی در برنامه کارگران اجرا کردم.
در سال ۱۳۳۷ یک روز غروب که به خانه استاد "عبدالعلی وزیری" رفتم در آنجا با "داوود پیرنیا" و مرحوم "صبحی مهتدی"، قصهگوی رادیو آشنا شدم. "وزیری" به آنها گفت: "نجاحی" سنتور میزند، بعد به درخواستِ جناب "پیرنیا" چند قطعه نواختم و از همانجا ایشان مرا به عنوان تکنوازِ برنامه گلها برگزید. اولین برنامهای که با صدای استاد "وزیری" اجرا کردم در سال ۱۳۳۷ در گلهای جاویدان ۱۰۲ بود ولی فعالیت اصلی من از برنامه گلهای رنگارنگ ۳۲۶ با آواز "حسین قوامی" آغاز شد که این همکاری بیست سال تداوم داشت.
#مجید_نجاحی
#عبدالعلی_وزیری
#پرویز_یاحقی
#حسین_یاحقی
#محسن_بیآزار
#علی_قوامی
#حسین_قوامی
#مرتضی_محجوبی
#احمد_عبادی
#مهدی_خالدی
#حبیبالله_بدیعی
#مخمد_میرنقیبی
#حسین_تهرانی
#هوشنگ_شوکتی
#ابوالحسن_صبا
#شاپور_نیاکان
#منوچهر_شفیعی
#ابراهیم_منصوری
#داوود_پیرنیا
@mosighi_andishe
Santana
Samba Pa Ti
(Live at Montreux 2011)
@mosighi_andishe
کلاس درس حافظشناسی استاد دکتر "محمد جعفر محجوب"، لسآنجلس دانشگاه برکلی آمریکا
#بخش_نخست
#دکتر_محمدجعفر_محجوب
#حافظ
@mosighi_andishe
"ناصر تقوایی" به روایت خودش
سینما و سانسور
به تهیه کنندگی و اجرای "عارف محمدی"
@mosighi_andishe
Zucchero - Pavarotti (Miserere)
@mosighi_andishe
سخنرانی دکتر "امیرحسین ماحوزی" درباره «روانشناسی معشوق و عاشق در غزل سعدی» یادروز سعدی ۱۴۰۴
مرکز سعدی شناسی
@mosighi_andishe
دیدار و گفتگو با مرحوم دکتر "محمدرضا باطنی"
#مجلۀ_بخارا
#علی_دهباشی
@mosighi_andishe
کلاس درس حافظشناسی استاد دکتر "محمد جعفر محجوب"، لسآنجلس دانشگاه برکلی آمریکا
#بخش_دوم
#دکتر_محمدجعفر_محجوب
#حافظ
@mosighi_andishe
در عهد قدیم کشیشان، عبای تنگ و ناراحتی به تن می کردند و این نشانهی آن بود که تنِ یک مردِ روحانی باید مقید به قیود شرع بوده و همواره از نعمت و راحتِ دنیوی کناره جویی کند. ولی در عهد ما کار، دگرگونه شده و به طوری که میبینید جامهی آن ها گشاد و فراخ و از پارچه های نرم و لطیف دوخته می شود و در برشِ قبا و لبادهی خود از آخرین مد سال استفاده میکنند. با این وضع، لباسِ اخلاقشان هم تغییر یافته، به طوریکه از ارتکاب هرگونه عمل پستی، آن هم در کوچه و بازار، بیم و هراس بدل راه نمیدهند.
مالِ مردم می خورند و به عِرض و ناموسشان تعدی روا می دارند. در ازای درهم و دینار، حکم به باطل می دهند. روحانیان و رهبانان قدیم روح مردم را تزکیه می کردند. کشیشهای کنونی زن مرد را ناپاک میکنند و بیتالمال را غارت مینمایند.
#دکامرون
#جووانی_بوکاچیو
#محمد_قاضی
#انتشارات_مازیار
@mosighi_andishe
#مستند_تاب
کاری از:
#پویان_شاهرخی
مستند زندگی صمدبهرنگی
گفتگویی با برادر و همراهان صمد
به تصویر کشیدن محل خدمت و قهوهخانه مشهوری کنار جاده که پاتوق صمد بود
@mosighi_andishe
سخنرانی دکتر "جلال خالقیمطلق" درباره ایلیاد هومر و شاهنامه فردوسی
@mosighi_andishe
عباس کیارستمی فیلمساز و مستند ساز برجسته کشورمان در اواخر دههی ۶۰ بدلیل تکالیف درسی زیادِ پسرش که دانشآموز ابتدایی بوده، تصمیم میگیرد تحقیقی را راجع به مشق شب مدارس ایران آغاز کند. حاصل این تحقیق فیلم مستندی ست که در یکی از مدارس جنوب شهر تهران ساخته می شود. کیارستمی دوربین را به داخل مدرسه برده و با تک تک دانش آموزان کلاس اول ابتدایی مصاحبهای رو در رو، صریح و در فضایی رسمی ترتیب میدهد و از طریق قدرت ارتباطی که با این کودکان برقرار میکند و طرحِ پرسشهایی چند، درصددِ رسیدن به نوعی حقیقت ماجراست. فیلم که جلوتر میرود، دانشآموزان حقایق تلخی را برملا می کنند:
تنبیهبدنی، فقر، بیتوجهی والدین و گاهی هم خنده و طنز.
در انتهای فیلم مرحوم "کیارستمی" به دانشآموزی برخورد میکند به نام مجید که تنها زمانی حاضر به مصاحبه میشود که رفیق دیگرش هم در اتاق حضور داشته باشد. این اتفاق فیلم را به مسیری میبرد که حقیقتی تکاندهنده از دلش بیرون میآید و ماندگاری اثر را دوچندان می کند.
#مشق_شب
#عباس_کیارستمی
#بابک_احمدپور
#فرهنگ_اخوان
#آموزش_و_پرورش
@mosighi_andishe
گلهای رنگارنگ شماره ۳۲۶
دستگاه: ماهور
خواننده: پوران، قوامی
آهنگ: علیاکبر شیدا
تنظیم: جواد معروفی
دستگاه: ماهور
نوازندگان: مجید نجاحی
اشعار متن: مولانا-رهی
گوینده: آذر پژوهش-ثابت ایمانی
غزل از: رهی معیری
@mosighi_andishe
صدایی که شنیده نشد!
در سال ۱۳۵۳، ۴سال پیش از انقلاب ۵۷، پروژهای بیسابقه در ایران کلید خورد: «طرح آیندهنگری» باهدف شناخت افکار عمومی نگرشها و ارزشهای مردم ایران به اجرا درآمد.
مجریانِ طرح دو نفر از جامعهشناسان برجسته کشور: آقایان دکتر "مجید تهرانیان"، دانش آموخته دانشگاه هاروارد و دکتر "علی اسدی" از سوربن پاریس بودند.
اجرای طرح با همکاری مرکز تحقیقات و توسعه رادیو و تلویزیون ملی ایران بود، که دوسال بطول انجامید.
"رضا قطبی"، مدیر وقت رادیو و تلویزیون، پس از شنیدن ایده از دکتر "تهرانیان"، با این طرح ملی «آیندهنگری» موافقت کرد.
طرح، شامل نظرسنجی ملی، مصاحبههای عمقی و تجزیه تحلیل دادهها با همکاری گروهی از محققان جامعه شناسی در مرکز ملی مطالعات علمی (CNRS) فرانسه بود.
پروژه در ۲۳ شهر و ۵۲ روستا، با جامعه آماری گستردهای انجام شد: ۶۰۰۰ نفر از مخاطبان بالقوه رسانه، ۸۰۰ چهره فرهنگی و سیاسی، ۳۰۰۰ کارمند رادیو تلویزیون، انجام شد. تجزیه و تحلیل دادهها توسط مین کامپوترهای CNRS در فرانسه انجام و نتایج به ایران بازگشت.
نتایج، حیرتانگیز بود. تضادی آشکار میان افکار عمومی و تصویری که حکومت شاه از جامعه داشت به چشم می خورد.
مردم، درگیر شکاف فرهنگی، فقر آموزشی، نارضایتی سیاسی و گرایش روزافزون به مذهب بودند.
در همان سالها، "محمدرضا پهلوی" از رشد اقتصادی و آینده درخشان ایران و دروازه تمدن سخن میگفت. اما پروژه آیندهنگری نشان داد توسعه اقتصادی به تنهایی کافی نیست. جامعه، از لحاظ فرهنگی و اجتماعی، آمادگی این تغییرات سریع را نداشت.
فقط ۳۴٪ خانوادهها تلویزیون داشتند، تنها ۴۵٪ باسواد بودند و ۷۵٪ مردان با کار زنان خارج از منزل مخالف بودند. ۷۴٪ مرجع تصمیمگیری خانواده را پدر، پدربزرگ و مادر بزرگ میدانستند؛ نه مادر. جامعهای عمیقاً مردسالار و سنتی.
در چنین فضایی، برنامههای هنری مدرن تلویزیون با جامعه ارتباط نمیگرفت.
دکتر "علی اسدی" می نویسد:
حتی روشنفکران با پخش برنامه آموزشی «باله» ارتباط نمیگرفتند.
درحالیکه بیش از ۲۳٪ مردم سینما را حرام میدانستند.
آمار تکاندهنده بود: ۴۲٪ حتی هفتهای یکبار هم حمام نمیرفتند، تنها ۹٪ مردم مرتب کتاب میخواندند و ۳۲٪ میگفتند حتی یک جلد کتاب هم در خانه ندارند. جامعه، از نظر سواد رسانهای و فرهنگی، در نقطه بحرانی بود.
در چنین شرایطی در برابر موج برنامه های مدرن، مذهب به پناهگاه تبدیل شد: ۹۴٪ مردمان این مطالعه میگفتند که نماز میخواندند، و ۷۹٪ روزه میگرفتند و به کردار مذهبی اهمیت میدادند.
تعداد مساجد در تهران طی سه سال از ۷۰۰ به ۱۱۴۰ رسید. فروش کتابهای مذهبی از ۱۰٪ به ۳۳٪ افزایش یافت.
"پرویز نیکخواه"، از مدیران رادیو تلویزیون، گفت: «در جوامع مدرن، با شتاب گرفتن برنامه توسعه، از تعداد طلاب کم میشود. اما در ایران برعکس است.»
او و "هرمز مهرداد" نسبت به رشد گرایشهای مذهبی و بیاعتمادی عمومی به نظام هشدار دادند.
در پروژه آیندهنگری مشخص شد فقط ۳۰٪ مردم در انتخابات مجلس و ۲۳٪ در انتخابات محلی شرکت کرده بودند. ۷۷٪ پاسخدهندگان اصلاً نمیدانستند مشکل مملکت چیست. مردم، بهشدت از سیاست بیگانه شده بودند.
حدود ۹۰٪ دانشجویان، سیاستمداران را ناصالح میدانستند. ۵۰٪ آنها، بزرگترین مشکل کشور را نابرابری، فساد و بیعدالتی میدانستند. اما سیستم سیاسی گوش نمیداد. حتی هشدارهای درون حکومتی را هم نادیده گرفت.
"کنستانتین مژلومیان"؛ اقتصاددان و معاون ارمنیتبار سازمان برنامه و بودجه، در جلسهای با حضور شاه فریاد زد: «با این کارها انقلاب میشود. این پولها پا درمیآورند و به خیابان میآیند.»
شاه پاسخ داد: «درِ سازمانِ تو را گِل میگیرم!» و این کار را کرد.
"تهرانیان" و "اسدی" هشدار دادند: «ما گرفتار توسعهی نامتوازنایم.»
توسعه اقتصادی شتابان، بدون زیرساخت فرهنگی، بیاعتمادی، نابرابری و سنتگرایی جامعه، زمینه انفجار بود.
اما در جلسهای که برای تشریح این طرح تحت عنوان: "همایش شیراز در سال ۵۴" برگزار شد حکومت به جای گوش دادن به پیام این پژوهش ملی، نتایج این نظرسنجی را «غربزده» خواند و کار نظرسنجی با پرسشنامه را بیمحتوا تلقی کرد.
در سالهای ۵۳-۵۴ جامعهای شکل گرفته بود که هم رفاه اقتصادی و پیشرفت میخواست، هم دل در گرو سنت داشت، هم از سیاست فاصله گرفته بود، هم به مذهب پناه برده بود، و هم فاقد نهادهای مدنی، احزاب برای مشارکت سیاسی بود. نتیجه آن در گرفتن انقلابی تمام عیار برای دگرگونی ساختارهای فرهنگی ؛ اقتصادی و سیاسی شد.
تمام.
#صدایی_که_شنیدهنشد
#دکتر_مجید_تهرانیان
@mosighi_andishe
حضورِ بانوانِ ترانهسرای کشورمان، عرصهی مردانهی ترانهپردازی را از ظرافتهای حسی و تصویری متفاوتی برخوردار ساخته است. به کوشش آنان متنهایی سازگار با جنسیت خوانندگانِ زن پدید آمد و آنان دیگر مجبور نبودند زبان عاشقانهی مردانه را بهکار گیرند. تعداد این زنان اگر چه در مقایسه با مردان اندک بوده اما همواره تأثیرِ کارسازِ خود را داشته است. تأثیری که در کارهای مربوط به ترانهپردازی باید در جزئیاتش، ورود کرد.
یکی از این بانوانِ هنرمندِ ترانه سُرا، "زویا زاکاریان" است که کارِ ترانه سرایی را از سالهای پیش از انقلاب آغاز کرده و در سالهای مهاجرت نیز، این کار را ادامه داده است. "زاکاریان" در سال ۱۳۲۹ خورشیدی، در خانوادهای ارمنی و اهل هنر، در تهران زاده شد. مادرش خوانندهی گروه آواز جمعی بود و پدر و برادرش نیز با موسیقی آشنا بودند.
نخستین ترانهی او بر روی موسیقی "حسن شماعیزاده" نشست و «چلچله» نام گرفت و از میان دیگر ترانههای مشهورِ پیش از انقلاب او میتوان از «شب زده»، «آدم و حوا»، «معشوق»، «فصل تازه»، «گهواره» و «منو بشناس» و... نام برد. وی پیش از موسیقی از نوجوانی به شعر و نمایشنامهنویسی علاقمند بود و نخستین تجربهی نمایشنامهنویسیاش را در هفده سالگی به روی صحنه برد و این اتفاق، گرایش به تئاتر را در او شدت بخشید. تا آنجا که تحصیل پزشکی را که در دانشگاه پهلوی شیراز آغاز کرده بود رها کرد و به تهران بازگشت تا در رشتهی تئاتر درس بخواند.
بانو "زویا" در سال ۱۳۶۳، ایران را ترک گفت و پس از دو سالی اقامت در آلمان، رهسپار آمریکا شد و همچنان، در آن دیار به کار ترانهسرایی مشغول است. او با آنکه ارمنی است، بر زبان فارسی تا حدِ چیرگی تسلط دارد و رُمانسِ ویژهای، بیان او را از دیگران متمایز میسازد.
ترانه «منوبشناس» با آهنگسازی "حسن شماعیزاده" و صدای "گوگوش" از بانو "زویا زاکاریان" را با هم میشنویم.
#منو_بشناس
#زویا_زاکاریان
#گوگوش
#حسن_شماعیزاده
@javadtaat
@mosighi_andishe
"سعید مدنی"، جامعهشناس از زندان دماوند، در نامهای خطاب به وزیر فرهنگ نوشت:
جناب آقای "سید عباس صالحی" وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی
پیام شما به مناسبت روز قلم و پاسداشت جایگاه نویسندگان، شاعران و اندیشهورزان، اگرچه بر حرمت و تکریم اندیشه و قلم تاکید کرد اما مصداق آیه «لم تقولون ما لاتفعلون» است. اینکه وزارت متبوع شما در دولتهای گذشته چهکرده و چه سیاستهای ضدفرهنگی را به اجرا درآورده موکول میکنم به وقت و مناسبت دیگر.
آنچه موجب نگارش این نامه شده، عملکرد وزارت شما در امتداد سیاستهای قلمشکن پیشین است که در تعارض با قانون اساسی و دیگر قوانین جاری و ادعاهای مکرر رئیس دولت مبنی بر اجرای قانون و اصلاح خطاها و انحرافات قبلی است. یکی از شواهد این ادعا، سالها ممانعت از صدور مجوز نشر و بازنشر چندین کتاب تالیف اینجانب، زنده یاد "هدی صابر" و برخی دیگر از نویسندگان به استناد نظر یکی از وزارتخانهها است.
جناب وزیر، لابد میدانند که مطابق اصل ۳۶ قانون اساسی «حکم به مجازات و اجرای آن باید تنها از طریق دادگاه صالح به موجب قانونباشد»؛ بنابراین در حالی که هیچ مرجع قضایی حکم بر ممنوعالقلم اینجانب، مرحوم "هدی صابر" و بسیاری دیگر از نویسندگان نداده است [آن وزارتخانه] نمیتواند مانع از انتشار کتابهای مورد اشاره شود و هیچ مرجعی از جمله وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز نمیتواند ما نویسندگان را از حقوق خودمان منع نماید.
بنابراین لازم است در پیام جنابعالی با مناسبت روز قلم «در برابر همه آنان که واژهها را نه برای تزئین بلکه برای تبیین حقیقت بکار میبرند» سر تعظیم فرود آورید. کافی است تنها مانع از احقاق حقوق اهل قلم نشوید.
سعید مدنی
۱۵ تیرماه ۱۴۰۴
زندان دماوند
@mosighi_andishe
| آرامش در حضور دیگران
| براساس داستانی از غلامحسین ساعدی
| ساخته ناصر تقوایی
| سال ۱۳۴۹
دو نوشته از دکتر "غلامحسین ساعدی"، سنگ بنای سینمای موج نوی ایران شد. گاو و آرامش در حضور دیگران. یکی بر اساس کتاب عزاداران بیل و دیگری بر اساس کتاب واهمه های بی نام و نشان.
**بازنشر از پیادهراه
#سینمای_تقوایی
#سینمای_موج_نو
#غلامحسین_ساعدی
@mosighi_andishe
معناپژوهی در ادب پارسی
#ترس_مهر_عشق
#دکتر_شروین_وکیلی
#دکتر_امیرحسین_ماحوزی
@mosighi_andishe
تکنوازی تار
آواز اصفهان
#پویان_بیگلر
@mosighi_andishe
بمب اتم ایران؛
بازگشت به مردم
به روایت "محمد درویش"
فعال محیطزیست
@mosighi_andishe
#اکنون
#سروش_صحت
#محمدرضا_رضاییان
#گلستان
#سعدی
#حافظ
#عطار
#خیام
@mosighi_andishe