molanaye_shams | Unsorted

Telegram-канал molanaye_shams - MolanayeJan مولانای جان

26457

من کسی در ناکسی دریافتم پس کسی در ناکسی دربافتم مولانای جان @TARASHIRKHAN تماس با ادمین تعرفه‌تبلیغات: @tarefehmolanayeshams کانال محصولات سماع @samamolana پیج اینستاگرامی ما Instagram.com/molanaye_shams

Subscribe to a channel

MolanayeJan مولانای جان

تا در طلب گوهر کانی کانی
تا در هوس لقمهٔ نانی نانی

این نکتهٔ رمز اگر بدانی دانی
هر چیز که در جستن آنی آنی

#مولانای_جان
#دکترامیرحسین_ماحوزی
@Molanaye_shams

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

بسم الله الرحمن الرحیم

«أَمّن يجيبُ المُضطَرَّ إِذا دَعاهُ و يكشِفُ السّوءَ و يجعَلُكُم خُلفاءَ الأَرضِ أَءِلهٌ مَع‌اللّهِ قَليلا مَا ‌تَذكّرون»
[آیا آن شریکان انتخابی شما بهترند] یا آنکه وقتی درمانده ای او را بخواند اجابت می کند و آسیب و گرفتاریش را دفع می نماید، و شما را جانشینان [دیگران در روی] زمین قرار می دهد؟ آیا با خدا معبودی دیگر هست [که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد؟!] اندکی متذکّر و هوشیار می شوند

@Molanaye_shams

همراهان جان جهت شفای حمید هیراد عزیز دعا بفرمایند 🙏
ان شالله شفای خداوند شامل حال این هنرمند عزیز کشورمان گردد🙏🌺

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

ای خسته افتاده بنگر که که افکندت
چون درنگری او را هم اوت برانگیزد


#مولانای_جان
@Molanaye_shams

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

بس مست شدست این دل
وز دست شدست این دل

گر خرد شدست این دل
زان زلف شکن دارد


#مولانای_جان
@Molanaye_shams

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

چون گزیدی پیر نازک‌دل مباش
سست و ریزیده چو آب و گل مباش

ور بهر زخمی تو پر کینه شوی
پس کجا بی‌صیقل آیینه شوی


#مولانای_جان
@Molanaye_shams

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

وگر تنهاست عاشق نیست تنها
که با معشوق پنهان یار باشد

شراب عاشقان از سینه جوشد
حریف عشق در اسرار باشد


#مولانای_جان
@Molanaye_shams

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

اگر عالم همه پرخار باشد
دل عاشق همه گلزار باشد

وگر بی‌کار گردد چرخ گردون
جهان عاشقان بر کار باشد

#مولانای_جان
@Molanaye_shams

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

ای طالب اگر ترا سر این راهست
واندر سر تو هوای این درگاهست

مفتاح فتوح اهل حق دانی چیست
خوش گفتن لا اله الا الله است


#مولانای_جان
@Molanaye_shams

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

@Molanaye_shams

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

ای کز تو دلم پر سمن و یاسمنست
وز دولت تو کیست که او همچو منست

برخاستن از جان و جهان مشکل نیست
مشکل ز سر کوی تو برخاستن است


#مولانای_جان
@Molanaye_shams

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

بایزید می‌گوید: من چون بحری ژرفم که نه آغازی دارم و نه پایانی
کسی از او پرسید عرش چیست؟
پاسخ داد: من
گفت کرسی چیست؟
گفت: من
و به همین سان درباره لوح و قلم چون سؤال کرد جواب داد: من
و این‌چنین با پیامبران و فرشتگان اتخاذ هویت کرد
و چون سؤال‌کننده را متعجب دید توضیح داد که:
«هر آن‌کس که در خدا فانی شود و حقیقت را فراچنگ آورد او خود همه حق خواهد شد
چون او نماند خدا خویشتن را در خویش می‌بیند»


@Molanaye_shams

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

🧘‍♀🧘‍♀🧘‍♀🧘‍♀🧘‍♀

‌‏≣ چشم سوم چیست؟ چگونه آنرا را فعال کنیم؟ علائم باز شدن آن ‌‏‌‏
@chakratrapi
📎

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

@Molanaye_shams

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

به اختیارت اگر صد هزار تیر جفاست
به قصد جانِ منِ خسته در کمان داری

بکِش جفای رقیبان مدام و جور حسود
که سهل باشد اگر یارِ مهربان داری

#حضرت_حافظ
@Molanaye_shams

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

✍️ راز و ریشه – قسمت دوم

نوشته: سهراب واحدی راد

و اما بازگشت، نه راهی در بیرون، که گشایشی در درون است.
آغاز نمی‌شود با گام، بلکه با وقوف؛ لحظه‌ای که انسان، در میانه‌ی تردید و تکرار، به صدایی خاموش گوش می‌سپارد.
آن صدا، آشناست؛ نه چون کلامی شنیده، بلکه چون چیزی که همیشه بوده، اما اکنون بیدار شده.
رنج، نخستین درِ ورود است. درد، پیامبری‌ست که نه از بیرون می‌آید، بلکه از اعماق خویش، تا به ما بگوید: «دیگر کافی‌ست».
و کسی که در آستانه‌ی درنگ بایستد، با خود روبه‌رو می‌شود؛ نه با تصویری که به نمایش گذاشته، بلکه با خویشتنی خام، تنها، و منتظر نجات.

اما بازگشت، تنها با شناخت درد آغاز نمی‌شود؛ باید از آن گذشت.
درد، اگرچه در را می‌گشاید، اما ماندن در آستانه، آغازِ فرسایش است.
پس عشقی باید برخیزد؛ نه آن عشق پرهیاهوی بازار، که فروغی بی‌نام، در دل کسی که همه‌چیز را باخته و هنوز چشم از نور نمی‌بندد.
این عشق، نه می‌خواهد، نه می‌گیرد، نه حتی صدا دارد. تنها می‌تابد؛ مانند نوری در عمق تاریکی، بی‌آن‌که دیده شود.
و آن‌که به این نور دل بسپارد، به سکوت می‌رسد؛ سکوتی نه از سر شکست، بلکه از جنس حضور.
سکوت، بستر فهم است. در آن، واژه‌ها می‌میرند و معنا متولد می‌شود.
در سکوت، انسان می‌آموزد که نیازی به فریاد نیست؛ چرا که نور، همیشه بی‌صدا راه می‌گشاید.

و آنگاه که تمنای دیده‌شدن خاموش شد، نخستین نقاب فرو ریخت.
انسان دیگر در پی تصویری نبود که دیگران برایش بسازند؛ بلکه در جستجوی انعکاسی شد که از درونش برخیزد.
این‌جا، قلمرو «هیچ» است؛ جایی که همه‌ی نام‌ها بی‌معنا می‌شوند، و آن‌چه می‌ماند، حضور ناب است.
و تنها در این «هیچ»، انسان خویشتن را بازمی‌یابد.
نه قهرمانی پیروز، نه قدیسی پاک، بلکه انسانی آسیب‌دیده، اما آگاه؛ شکسته، اما روشن.

در این بازگشت، دیگر نیازی به اثبات نیست.
کسی که از ریشه آگاه شود، در برابر تهمت نمی‌لرزد، در برابر طمع نمی‌لغزد، و در برابر ستایش، ساکت می‌ماند.
او می‌داند که جهان، بازی سایه‌هاست؛ و نور، تنها بر آنان می‌تابد که از سایه‌ی خویش عبور کرده‌اند.
این انسان، نه برتر است، نه فروتر؛ بلکه هماهنگ است، با خود، با هستی، با آن نظم نامرئی که از آغاز جاری‌ست.

و اینجاست که «قانون» نخستین چهره‌ی خود را نشان می‌دهد:
قانونی بی‌نام، اما ناظر؛ بی‌کلام، اما نافذ.
جهان، بر اساس فرمول‌های ذهنی ما عمل نمی‌کند؛
بلکه بر پایه‌ی ارتعاش درونی‌مان واکنش می‌دهد.
هر اندیشه، یک موج است؛ هر نیت، یک پیام.
و کسی که خود را از ریا، ترس، نیاز، و دروغ پالوده سازد، به آن فرکانس نزدیک می‌شود که با هستی هم‌نواست.

راز، آن‌جاست که ظاهر پایان می‌یابد، و باطن آغاز می‌شود.
در سکوت، در اشک، در لحظه‌ی سقوط و لحظه‌ی بخشش.
آنجا که هیچ‌کس نیست، اما همه‌چیز هست.
آنجا که تو، تویی؛ بدون نقاب، بدون ترس، بدون دروغ.
آنجا که ریشه، با راز گره می‌خورد،
و انسان، نه از جنس خاک، نه از جنس نور،
بلکه از آگاهی می‌شود.

ادامه دارد...

@Molanaye_shams

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

اول شرابی درکشی سرمست گردی از خوشی
بیخود شوی آنگه کنی آهنگ ما آهنگ ما

زین باده می‌خواهی برو اول تنک چون شیشه شو
چون شیشه گشتی برشکن بر سنگ ما بر سنگ ما

#مولانای_جان
@Molanaye_shams

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

راز و ریشه – قسمت پنجم

راز میدان‌ها

✍️ سهراب واحدی‌راد
(به روایت ژرف‌تر، در سکوت واژگان)

پیش از آن‌که چرخ زمان در مداری پیدایش یابد، و مکان از دل خلأ تعیّن پذیرد،
هستی، یک‌پارچه بود: میدان.
نه ماده‌ای بود، نه انرژی‌ای، حتی نه نوری که خود، نخستین مخلوق است.
میدانی بی‌تعریف اما مطلق،
که همه‌چیز را در خود داشت،
بی‌آن‌که خود، «چیز»ی باشد.

فیزیک مدرن، اگرچه با تکیه بر ریاضیات و فرمول‌بندی‌های پیچیده،
کوشیده است تا به کنه این میدان نزدیک شود،
اما زبان معادلات،
از تبیین سکوت، قاصر است.

آن‌چه این میدان می‌نامیم،
همان دریای بیکران آگاهی‌ست؛
زهدانی کیهانی که خلقت از آن زاده می‌شود، و در نهایت، به آن بازمی‌گردد.

هر ذره، هر گیاه، هر انسان،
گرهی‌ست در شبکه‌ی تاروپود این میدان.
و هر اندیشه، هر احساس، هر کنش،
لرزش‌ خفیفی‌ست در بطن این شبکه‌ی نامرئی.

جهان، بازتابی سطحی از پدیده‌های بیرونی نیست؛
بلکه پژواکی‌ ژرف است
از بسامدهای درونی ما در میدان هستی.

کسی که کینه در دل دارد،
ولو لبخند به لب آورد،
در میدان پیرامون خود خراشی ایجاد می‌کند.
و آن‌که آرامش درونی دارد،
حتی در سکوت، میدانی ترمیم‌گر می‌آفریند.

میدان، زبان خاموش هستی‌ست.
و هستی، پاسخش را تنها با همان زبان می‌دهد،
نه با کلمات.

ـ دعا، اگر از میدانی آشفته برخیزد، نه نیایش، بلکه نفرین است.
ـ محبت، اگر تهی از وابستگی و تمنّا باشد، میدان را نورانی می‌سازد.
ـ ترس، زایل‌کننده‌ترین عامل بسامد میدان است؛
و صداقت، شاه‌راه بازگشت به هارمونی میدان اصلی.

در عرفان کهن، آن را «نَفَسِ هستی» می‌نامیدند.
در کابالا، «نور بی‌حد».
در بودیسم، «شونیاتا».
و در عرفان ناب، «فطرت مطلقه».

هر انسان، در هر لحظه،
ناخودآگاه در حال انتشار سیگنال‌هایی به این میدان است؛
و آن‌چه دریافت می‌کند،
نه تقدیر است، نه مجازات،
بلکه واکنش دقیق و هوشمندانه‌ی این بستر آگاهی به کیفیت ارتعاش درون اوست.

آنان که خواهان دگرگونی جهان خویش‌اند،
نباید بیرون را دست‌کاری کنند،
بلکه باید به پالایش میدان درونی‌شان همت گمارند.
نه در صورت، بلکه در ساختار ارتعاشی‌ای که از ژرفنای وجودشان نشأت می‌گیرد.

در این سطح، «نیکی» صرفاً یک فضیلت اخلاقی نیست،
بلکه ضرورتی فرکانسی‌ست.
و «ریا»، نه فقط یک فریب سطحی،
بلکه ظریف‌ترین تخریب میدان درونی است.

جهان، خویش‌آگاه است؛
نه آگاه به شیوه‌ی بشری،
بلکه هوشمندی‌ای کل‌نگر،
که در سکوت ادراک می‌کند، و با ظرافتی فراتر از عقل می‌سنجد.

آن‌که میدان خویش را پالوده و هم‌آهنگ سازد،
نه نیازی به تعجیل دارد، نه به ستیز، نه به جست‌وجوی بی‌پایان؛
بلکه چون مغناطیسی هماهنگ،
هر آن‌چه هم‌فرکانس است را بی‌صدا جذب می‌کند.

نه معجزه‌ای در کار است،
نه جادویی.
این،
راز میدان‌هاست.

ادامه دارد...
@Molanaye_shams

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

بی عقل نتان کردن یک صورت گرمابه
چون باشد آن علمی کو عقل و خبر سازد

بی علم نمی‌تانی کز پیه کشی روغن
بنگر تو در آن علمی کز پیه نظر سازد

#مولانای_جان
@Molanaye_shams

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

/channel/+W22H60UmbRViM2M0

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

راز و ریشه
قسمت چهارم: چهره‌ی بازتاب

✍ سهراب واحدی‌راد

جهان، چهره‌ای ندارد؛
تویی که تصویر خویش را بر آن می‌افکنی،
و گمان می‌کنی جهان آن‌گونه است.
این قانونِ نادیدنی، در پسِ هر برخورد، هر نگاه، و هر لحظه‌ی زندگی می‌درخشد:
بازتابِ آن‌چه در درون توست، در بیرون رخ می‌نماید.

اگر در دل، دروغی نهفته باشد،
در کلامت، در حرکت دست‌هایت، و حتی در سکوتت فاش می‌شود.
و اگر نوری هست، همان نور، بی‌هیاهو، در نگاه‌ها، رفتارها، و لبخندها جاری می‌گردد.

آینه، تنها جسم را نمی‌نمایاند؛
روح را نیز بی‌پرده برمی‌تاباند.
اما دشواری آن‌جاست که آینه‌ی راستین، هیچ نقابی را نمی‌پذیرد.
دیدن خود، بی‌حجابِ توجیه و بی‌نقابِ غرور،
کار دلیران است، نه ظاهربینان.

زیرا آن‌چه می‌نگری، به همان اندازه تو را بازمی‌گرداند؛
نه بیشتر، نه کمتر.
گاهی آینه‌ای شکسته می‌شود؛
و تکه‌تکه‌ی بازتاب‌ها، حقیقت را درهم می‌شکند،
و تو را از خودت دور می‌سازد.
گاهی نیز آینه‌ای صاف و زلال است؛
و در آن، تو چهره‌ی حقیقی‌ات را بازمی‌یابی.

اما اصلِ راز در این است:
تو، مالک این آینه‌ای.
می‌توانی هر صبح آن را پاک کنی، یا غبار بی‌توجهی بر آن بنشانی.
می‌توانی با صدق، صیقلش دهی، یا با خودفریبی، کدرش سازی.

پس هرگز سرزنش مکن جهان را، اگر تصویرت زشت است.
ابتدا به خود نظر کن؛
در آینه‌ی وجودت.
بنگر که چه پرده‌هایی بر چهره‌ی خویش کشیده‌ای؟
چه زنگاری، قلبت را از شفافیت دور کرده است؟

آری، این بازتابِ ساده، در زندگی روزمره، بزرگ‌ترین آموزگار است.
هر چهره‌ای که می‌بینی، هر کلامی که می‌شنوی،
چیزی از درون تو را به نمایش می‌گذارد.

اگر از بیرون آشوب می‌بینی،
دریاب که درون، هنوز آرام نگرفته است.
اگر از دیگران عشق نمی‌چشی،
شاید جام دلت، تهی از محبت خویشتن است.

اگر صلح می‌خواهی، آن را در دل خویش بنشان.
اگر عشق می‌جویی، نخست خویشتن را در آغوش بگیر.

و این گونه است که چرخه‌ی زندگی، همچون دایره‌ای بی‌پایان،
از درون آغاز می‌شود، و به بیرون بازمی‌گردد.
تا آن‌جا که آدمی، نه فقط در ظاهر، که در اعماق وجود،
در خویشتن ریشه بدواند؛
و آینه‌ای گردد که تنها نور را بازتاب می‌دهد،
نه سایه را، نه دروغ را، نه ترس را.

جهان، پاسخی‌ست به آن‌چه تو به آن می‌دهی؛
و چهره‌اش، تنها بازتابی‌ست از تو.

ادامه دارد...

@Molanaye_shams

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

همه غمگین شوند و جان عاشق
لطیف و خرم و عیار باشد

به عاشق ده تو هر جا شمع مرده‌ست
که او را صد هزار انوار باشد

#مولانای_جان
@Molanaye_shams

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

https://www.aparat.com/v/f77g2jo
سوره شرح 94 (ترجه صوتی)
@Molanaye_shams

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

@Molanaye_shams

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

🎙جلسات #شریعت_طریقت
تعداد جلسات ۹
#علامه_حمیدرضا_مروجی_سبزواری
https://eitaa.com/moravejtohid

@Molanaye_shams

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

راز و ریشه – قسمت سوم

آوای ناپیدا
نوشته: سهراب واحدی راد

آغاز هستی، نغمه‌ای بی‌صدا بود؛ نه انفجار، نه فریاد، بلکه ارتعاشی لطیف، که از دل سکون برخاست.
و هر آن‌چه هست، پژواک همان ارتعاش نخستین است.
سنگ، گیاه، ستاره، انسان؛ همه نغمه‌اند، در بسامدی متفاوت.
و آن‌که می‌شنود، نه با گوش، بلکه با دل، درمی‌یابد که جهان، نه با منطق، که با آهنگ پاسخ می‌دهد.

جهان، با کلماتت سخن نمی‌گوید؛
بلکه با نیت پنهان پشت واژه‌ها.
با فرکانس احساست، نه ظاهر رفتارت.
تو ممکن است دعا کنی، اما در دل بلرزی؛
جهان، آن لرزش را پاسخ می‌دهد، نه دعایت را.

هر اندیشه، آوایی‌ست؛
و هر احساس، سازی کوک‌شده برای نغمه‌ای که پیش‌تر نواخته‌ای.
آن‌چه امروز جذب کرده‌ای، در گذشته بی‌صدا به‌سویش ارتعاش فرستاده‌ای.
نه مجازات است، نه پاداش؛ پاسخ است.
جهان نه خوب است، نه بد؛ تنها آینه‌ای‌ست که بی‌رحمانه شفاف است.

و آینه، به آن‌کس لبخند می‌زند که از درون می‌درخشد.
کسی که خاموشی‌اش پرنورتر از سخن گفتن اوست؛
که وقتی می‌گذرد، فضای اطراف سبک می‌شود،
نه از جنس کاریزما، بلکه از ارتعاشی که از رهایی برخاسته است.

در مسیر سلوک، سالک درمی‌یابد که برای تغییر جهان، باید بسامد خویش را دگرگون کند.
نه با تقلید، نه با تکرار مانتراها،
بلکه با صداقت، با پاک‌سازی نیت‌ها، با زیستنِ آن‌چه باور دارد.
کسی که از ریا، ترس، حسادت، و نیاز به تأیید عبور کند،
ناخودآگاه وارد فرکانسی می‌شود که با آگاهی هماهنگ است.

و در آن سطح، اتفاق‌ها شبیه معجزه‌اند؛
نه چون خارج از نظم‌اند، بلکه چون فراتر از فهمِ عادی‌اند.
فردی که در این مدار می‌زیَد، چیزی نمی‌خواهد؛ اما همه‌چیز به‌سویش می‌آید.
نه به‌خاطر "خواستن"، بلکه به‌سبب شدن.
زیرا قانون کائنات این است:
آن‌چه هستی، همان را جذب می‌کنی؛
و آن‌چه پنهان داشته‌ای، بی‌صدا از درونت پخش می‌شود...
و جهان گوش می‌دهد.

درک این قانون، آغاز ارتباطی تازه با هستی‌ست.
تو دیگر تنها یک انسان نیستی، بلکه یک سازِ کوک‌شونده‌ای.
می‌توانی نغمه‌ات را تغییر دهی، اما نه با تقلید نغمه‌ی دیگران،
بلکه با بازگشت به ارتعاش ناب ریشه‌ات؛
آنجا که هنوز فرکانس تو، با سکوت کائنات یکی‌ بود.

ادامه دارد...
@Molanaye_shams

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

همه رنج‌ها از آن خيزد كه چيزی خواهی و ميسر نشود. چون نخواهی رنج نماند. خُنُک آنكه جوينده‌ی چيزی بود كه آن چيز به جستن بیارزد!
 
#فیه_ما_فیه
@Molanaye_shams

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

@Molanaye_shams

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

به وصل دوست گرت دست می‌دهد یک دم
برو که هر چه مراد است در جهان داری

چو گل به دامن از این باغ می‌بری حافظ
چه غم ز ناله و فریاد باغبان داری؟
 

#حضرت_حافظ
@Molanaye_shams

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

شهری‌ست پُر ظریفان وز هر طرف نگاری
یاران! صلای عشق است گر می‌کنید کاری

چشم فلک نبیند زین طُرفه‌تر جوانی
در دست کس نیفتد زین خوب‌تر نگاری


#حضرت_حافظ
@Molanaye_shams

Читать полностью…

MolanayeJan مولانای جان

"حاصل افعال، برونی دیگرست
تا نشان باشد بر آن‌چه مُضمَرست"

#مثنوی_مولانا
@Molanaye_shams

📘 نتیجه و حاصل اعمال ما همیشه همان‌طور که تصور می‌کنیم، نیست.

به عنوان مثال، ممکن است افرادی را ببینید که در ظاهر بسیار انسان‌های خوبی هستند، سخنرانی‌های تاثیرگذار می‌کنند و به نظر می‌رسد که نیت‌های پاکی دارند، اما وقتی به قدرت یا مقام می‌رسند، نتیجه‌ی کارشان چیزی جز فساد، دزدی و نادرستی نمی‌شود.

این یعنی در حقیقت، نتیجه‌ی افعال، نشان‌دهنده‌ی ذات و نیت‌های پنهانی است که در درون فرد وجود دارد.

بزرگواران، ذات ما در نتایج کارهای‌مان نمایان می‌شود.

ممکن است ما در ظاهر انسان‌های خوبی باشیم، اما در باطن گرفتار ریاکاری و دغل‌کاری باشیم.

از طرف دیگر، اگر درون‌مان از شراب محبت حضرت حق لبریز شده باشد، نتیجه‌ی کارهای‌مان چیزی جز عشق، وحدت و نور نخواهد بود.

بنابراین باید همیشه به نتایج کارهایمان توجه کنیم.

اگر حاصل اعمال ما به ویرانی، فساد یا پریشانی منتهی می‌شود، این نشان‌دهنده‌ی آن است که تنها "دوغ" خورده‌ایم، اما اگر نتایج کارهای‌مان عشق و حیرانی در وحدت باشد، پس نشانه‌ی آن است که "شراب ولایت" را چشیده‌ایم.

Читать полностью…
Subscribe to a channel