khamooshane | Unsorted

Telegram-канал khamooshane - خموشانه

337

ارتباط با ادمین: https://t.me/BiChatBot?start=sc-61826655

Subscribe to a channel

خموشانه

خواننده: #بتی
آهنگ: #تورج_شعبانخانی
ترانه: شهین حنانه

@khamooshane
▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️

Читать полностью…

خموشانه

کسی نمی‌دونه

#mehmet_gureli

@khamooshane
▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️

Читать полностью…

خموشانه

ما دل سپرده‌ایم به گریه برای هم
باران به جای من، من و باران به جای هم

ابری گریست در من و در وی گریستم
تا دم زنیم، دم زدنی در هوای هم

ما تاب خورده‌ایم که ما قد کشیده‌ا‌یم
گهواره‌های چابک‌مان دست‌های هم

باری به پای‌بندی هم پیر می‌شویم
تا پیر می‌شوند درختان به پای هم

غم نیست نیستن که همه در تداومیم
چون ابتدای یک‌دگر از انتهای هم

تنها صداست آنچه در این راه ماندنی است
خوش باد زنده ماندن‌مان در صدای هم


حسین منزوی
مجموعه اشعار؛ انتشارات نگاه؛ صفحه ۵۰۹

@khamooshane
▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️

Читать полностью…

خموشانه

«راننده‌ای که مسته براش مهم نیست سال‌هاست نقاشی می‌کنی و تازه بعد از این‌همه سال اولین نمایشگاهت هفته‌ی دیگه افتتاح می‌‌شه. چه چرت‌وپرت‌هایی! یه گوزن شمالی هزار و پونصد کیلویی لبه‌ی جاده توی سایه‌ی درخت‌‌‌ها وایساده و منتظره که بپره وسط جاده، روحش هم خبر نداره که بچه‌ی شما قراره هفته‌ی دیگه به دنیا بیاد. یا مثلاً لنت ترمز روغن‌گرفته‌ی ماشینت یا وقتی که داری تو رانندگی با تلفنت حرف می‌زنی...
مهره‌ی شل‌شده‌ی پیچ چرخ ماشین یا راننده‌ی کامیون خواب‌آلود...
انگار دنیا به هیچ‌‌جاش نیست که سه سال تمامه پاکِ پاکی یا بالاخره به تناسب اندام رسیدی و تو مایوی دوتکه خوب به نظر می‌رسی یا درنهایت اون آدمی رو که همیشه تو زندگیت دنبالش بودی ملاقات کردی و عمیقاً و بی‌حدومرز، با تمام وجودت، عاشقش شدی. امروز وقتی لباس‌هات رو از خشک‌شویی بگیری، گزارش‌های روزانه رو فکس کنی، لباس‌های شسته‌شده رو تا کنی، یا ظرف‌های شام دیشب رو بشوری، چیزی که هیچ‌وقت حتی فکرش رو هم نمی‌کردی جایی برات کمین کرده...»

کتاب «رنت» نوشته‌ی
#چاک_پالانیک
ترجمه‌ی
#سونیا_رزمجویی

@khamooshane
◾️▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️

Читать полностью…

خموشانه

.
از عزا گفتند و حرفی دیگرم آمد به یاد
آه، اشک و آهِ چندین مادرم آمد به یاد

از سیاهی، داغِ سنگینِ برادرهای خویش
از سپیدی، گیسوانِ خواهرم آمد به یاد

حرفِ «سر» شد، سُربِ داغ از گوش تا گوشم گذشت
تکّه تکّه صحبتِ همسنگرم آمد به یاد

کوچه کوچه قصّه‌ی جنگ‌آوری ها تازه شد
بیشه‌ی اندیشه‌ی شیر نرم آمد به یاد

گفت: در عصرِ دروغین، حرفِ حق باید زدن!
با زبانِ سرخ، سودای سرم آمد به یاد!

صحبت از عصر اسارت شد، دلم درهم شکست
در قفس کوبیدنِ بال و پرم آمد به یاد

از سرِ منبر برایم قصّه‌ی لشکر کشید
در خیابان، حمله‌های لشکرم آمد به یاد

نَقلِ سیلی، صحبتِ شلاق، تیرِ حرمله!
یک‌به‌یک در گوشه‌های کشورم آمد به یاد

من به چشم خویش می‌بینم همین‌جا کربلاست
روضه‌خوان بس کن که داغی دیگرم آمد به یاد!

#مرتضی_لطفی @mortezalotfi65

Читать полностью…

خموشانه

حکم ۶ سال و ۳ ماه حبس برای ‎توماج صالحی صادر شد و توماج‌ بعد از ۲۵۲ روز انفرادی به بند عمومی منتقل شد.
اطلاعات دقیق‌تر و جزئیات بیشتر اعلام خواهد شد.

Читать полностью…

خموشانه

باز‌خوانی ترانه‌ی «ای به دیده‌ام تاریک»
آهنگساز : #احمد_ظاهر
خواننده : #فرهاد دریا

@khamooshane
◾️▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️

Читать полностью…

خموشانه


هل أول الوطن البكاء؟
هل آخر الوطن البكاء؟‌

وطن بدون نوافذ
هربت شوارعه
مآذنه
جوامعه
كنائسه،
وفر الله مذعوراً
وفر الأنبيا‌

يتكسر المنفى على المنفى
بداخلنا...
وتبكي الكبرياء‌

ماذا سنكتب كي نقول جراحنا
إن المسدس صار يكتب ما يشاء‌

إن السياسة وحدها مستنقع
ماذا...إذا التقت السياسة والبغاء؟؟‌

تستنشق الكلمات كبريتاً
فأين هو الهواء؟‌

وطن بلا وطن...
وشعب دون ذاكرة
وأحرار يسيرهم إماء‌

إنا لنذبح كالنعاج...
كأنما
دمُنا، لدى الحكام، ماء‌‌




آیا آغاز وطن گریه است؟
آیا پایان وطن گریه است؟‌

وطنی بی‌هیچ پنجره‌ای...
خیابان‌هایش گریخته‌اند،
مناره‌هایش،
مسجدهایش،
کلیساهایش،
و خدا نیز وحشت‌زده گریخته است
و پیامبرانش نیز گریخته‌اند!‌

تبعید در تبعید‌
در وجودمان در هم می‌شکند
و غرور به گریه در می‌آید...‌

چه بنویسیم که از زخم‌هایمان بگوییم؟
که تفنگ، آنچه می‌خواهد را می‌نویسد

سیاست به‌تنهایی لجن‌زار است
تلاقیِ سیاست و روسپیگری
چه به بار خواهد آورد؟

واژه‌ها آتش را نفس می‌کشند
پس هوا کجاست؟‌

وطنی بی‌وطن
و ملتی بی‌حافظه
و آزادمردانی که اسیرند
به دست بردگان و کنیزان...

سر بُریده می‌شویم همچون گوسفندان
گویی خونمان، آب است نزد حاکمان...



‌#نزار_قبانی
برگردان: سعید هلیچی

@khamooshane
▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️

Читать полностью…

خموشانه

سیلی به گونه‌ی ماه بزنید
دندانِ درخشان خورشید را بشکنید
میتوانید به سبزی جنگل تف کنید
حلقوم پرنده را بفشارید و
عشق را فیلتر کنید
راستی 
خدا فراموش نشود
گاهی او هم لبخند می‌زند!
سکوت ما،
اما بی سبب نیست
گناهانتان را شماره می‌کنیم و
کیفرهایتان را

#قباد_حیدر

@khamooshane
◾️▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️

Читать полностью…

خموشانه

درآ به مسجد و یارانِ سُبحه‌گردان را
به نیم جنبشِ مژگان، پیاله‌گردان کن


#شفایی_اصفهانی

@khamooshane
▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️

Читать полностью…

خموشانه

.
.
.
.
بهار زنده کند هر که را زمستان کشت؟

Читать полностью…

خموشانه

📃از مانتوهای جلو باز تا اباذری های چپ اندیش
✍🏼 #قربان_عباسی

توتالیزاسیون روندی است یکسان ساز که به وسیله آن یک ایدئولوژی مسلط بر هر متنی تحمیل می شود. این اصطلاح را پساساختارگرایانی چون فوکو،ژاک دریدا،پل دومان و ادوارد سعید بکار می بردند تا نشان دهند که چگونه در برخی نظام های سیاسی اراده معطوف به قدرت در تلاش برای ایجاد وحدت همه نوع تکثر را از بین می برد و بر نوعی یکسان اندیشی و یکسانی در فرم و محتوا تاکید می گذارند. نمونه‌ی چنین روندی را می‌توان در پادگان‌ها و محیط‌های نظامی دید که همه‌ی افراد باید متحدالشکل بوده و از دستورات فرماندهی سلسله مراتبی تبعیت کنند.

در حوزه ادبیات و هنر کمونیست‌ها مخالف فرم بودند و می‌گفتند در ادبیات باید روی معنا تمرکز شود چون از طریق معنا می توان ایدئولوژی کمونیسم را رواج داد. لذا نویسندگانی که به این دستورات انحصارطلبانه تن ندادند مجبور به تبعید شدند و نمونه‌ی بارز آن سرکوب فرمالیست‌های روس توسط استالین در اواخر دهه 20 قرن بیستم است. استالین می خواست کل جامعه یک شکل، یکدست و یونیفرم باشد. خوشبختی و سعادت نمی‌توانست شکل‌های مختلف داشته باشد بلکه فقط همان بود که دیکتاتور می‌گفت. از این‌رو هر نوع تکثر و هرنوع فرم تازه پدیدارشده‌ای در حکم یک تهدید بود.


سال‌ها پیش اشاره کردم حاکمان ایران به تبعیت از رفقای کمونیست‌شان مخالف هرنوع فرم تازه هستند. آن‌ها دقیقاً در پی تحمیل یک فرم و یک محتوای واحد از زندگی، سیاست، سعادت هستند. تکثر برای‌شان نوعی تهدید است چون فرم و ایدئولوژی آن‌ها را زیر سوال می‌برد. تاکید آن‌ها بر حجاب همشکل و همسان زنان در واقع مبارزه با فرم بود. در برابر آن‌ها اما فولکلور غنی و پر از تنوع و تکثر جهان زیست ایرانی بود که زیر بار این یکسان‌سازی پوشش شرعی نمی‌رفت. تنوع رنگ و فرم در لباس و رقص کردی، ترکی، گیلکی و دیگر اقوام ایرانی ناخواسته در برابر این یونیفرم‌سازی مقاومت می کرد. در واقع در ایران تنوع و تکثر فرم‌های زندگی بزرگ‌ترین مانع در برابر حاکمیت برای خلق نوعی کره شمالی ثانوی بود.

فرم را دستکم نگیریم. در جایی که همه به کراوات به دید منفی نگاه می‌کردند و متاثر از بنی صدر آن را دم خر می‌دانستند استاد دانشگاه و یا حتی شهروندان عادی که در مراسم عروسی کراوات می‌زدند نوعی مقاومت از خود نشان می‌دادند تا در برابر نگاه تمامیت‌خواهانه جامعه از خود بودن، تفرد، معنای شخصی دفاع کنند. در برابر سرکوب امر زنانه و دخالت در پوشش زنان این دختران شجاع ایرانی بودند که با ابداع فرم های جدید پوشش و با تکثیر رنگ در برابر سیاهی و هم‌شکل‌سازی حاکمیت مقاومت می‌کردند. در واقع در طی این چهاردهه سیاست همسان‌سازی فرم این زنان بودند که در فضای عمومی و خصوصی با فرم‌های ابداعی و متنوع و متفاوت خود به مبارزه با اراده هم‌شکل‌ساز حاکمیت بپا خواستند. قهرمانان تفرد و ارزش‌های لیبرالی در این جامعه نه روشنفکران دانشگاهی بلکه زنان و دختران ایران بودند. تاثیری که یک دختر ایرانی با انتخاب پوشش فردی خود بر روند آزادی‌خواهی و تفرد جویی گذاشته است به مراتب ارزشمندتر از تلاش همه آن قلم به دستانی بود که یکی بر میخ و یکی برنعل می زدند.

پس از درگذشت مرتضی پاشایی خواننده پاپ ایرانی جمعیت عظیمی از دختران و پسران نوجوان و جوان به خیابان آمدند. گرچه یوسف اباذری استاد چپ اندیش دانشگاه تهران با حمله به موسیقی پاپ و اعتراض به سبک موسیقی ایشان آن را بی‌ارزش و فاقد محتوا دانست، در برابرش دختری با صدای بلند از سبک زندگی و سلیقه فردی دفاع کرد. درواقع اباذری با آن همه مطالعه و ادعا متوجه نبود که دارد همان ایدئولوژی استالین را تبلیغ می‌کند. او از همه می خواست چون او به موسیقی بتهوون گوش دهند همه مثل او بیندیشند و جهان را هم مثل او ببینند. دربرابر نسلی بالا می آمد که از این همه تحکم، و ارشاد و تذکر و سیاست بشین بپای پادگانی حاکمان جانش به لب آمده بود. جوان ایرانی می خواست سبک زندگی و ذوق شخصی خود را زندگی کند. جوان ایرانی اگر نه در اندیشه اما در عمل دقیقاً شعار کانت پدر روشنگری را زندگی می کرد و می خواست: «شجاع باش و اندیشه خود را بکاربگیر» شعری از هوراس که ترجمه دقیق تر آن این بود: «شجاع باش و خودت زندگی را بچش».

خطا نیست اگر بگویم شعار زن،زندگی و آزادی مبارزه ای فرمالیستی دربرابر سیاست تحکم گونه و یونیفرم کننده حاکمان و خود بزرگ بینانی چون اباذری است. اینجاست که می توان دید چگونه یک دختر چهارده ساله به شم غریزه، زندگی را بهتر از اندیشمندی می‌بیند و درک می کند که مدت‌ها زیر خروار خروار ایدئولوژی امکان بازاندیشی در افکار مخرب خود را نداده است. واقعیت این است که در ایران سیاه زده‌مان مانتوهای جلو باز نقشی به مراتب ارزنده‌تر از نوشته‌های صدها نویسنده و روزنامه‌نگار و محقق و به اصطلاح روشنفکر اصلاح طلب ایفا کرده است.

🆔 @IRANSOCIOLOGY

Читать полностью…

خموشانه

به دیدارم بشتاب
این شکوفه‌ها
به همان سرعتی که
می‌شکفند
فرو می‌ریزند.
هستیِ این جهان
به پایداریِ شبنم می‌ماند
بر گلبرگ...

هایکوی ژاپنی، ایزومی شیکیبو
ترجمه از وحید روشن

Читать полностью…

خموشانه

طرح از شهاب جعفرنژاد
.

Читать полностью…

خموشانه


زمانه به کام کسانی رواست
که از دستشان رفت باید به گور

دل از یادشان می‌شود ریش‌ریش
تن از شکل‌شان می‌شود مورمور

شرافت شرافت کند دزد شهر
بصیرت بصیرت کند موش کور

#محمدرضا_طاهری

Читать полностью…

خموشانه

Mehmet güreli-kimse bilmez

ترجمه آهنگ ☝️

BULUT GEÇTİ

ابری رد شد

GÖZYAŞLARI KALDI ÇİMENDE

اشک‌هاش روی چمن موند

GÜL RENGİ ŞARAP
İÇİLMEZ Mİ BÖYLE GÜNDE

توی همچین روزی نباید شرابی به رنگ گل سرخ نوشید؟

SEHER YELİ
نسیم صبحگاهی

ESER,YIRTAR ETEĞİNİ GÜLÜN

میوزه و دامن گل رو پاره می‌کنه


GÜLE BAKTIKÇA
ÇIRPINIR YÜREĞİ BÜLBÜLÜN

قلب بلبل موقع نگاه کردن به گل به تپش میفته

BU YILDIZLI GÖKLER
این آسمون پرستاره

NE ZAMAN BAŞLADI DÖNMEYE?

کی شروع به چرخیدن کرد؟

KİMSE BİLMEZ,KİMSE BİLMEZ...

کسی نمی‌دونه،کسی نمی‌دونه...


@khamooshane
▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️

Читать полностью…

خموشانه

کم سَربه‌سرِ پیر و جوان بگذارید
کم در دلِ زخم، استخوان بگذارید

جای عَسَس و حجاب‌بان در این شهر
بینِ خودتان لواط‌بان بگذارید!

#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani

Читать полностью…

خموشانه

ما تاب خورده‌ایم که ما قد کشیده‌ا‌یم
گهواره‌های چابک‌مان دست‌های هم

#حسین_منزوی

با صدای
#هاله_سیفی_ زاده
#امید_نعمتی

@khamooshane

Читать полностью…

خموشانه

فکر کردم اگر صورتم استخوان‌بندی زیباتر و خوش‌ترکیب‌تری داشت یا اگر می‌توانستم با زیرکی تمام درباره‌ی سیاست بحث کنم، یا اگر نویسنده‌ی سرشناسی بودم حتماً کنستانتین آنقدر از من خوشش می‌آمد که با من بخوابد. بعد فکر کردم حتماً به محض این‌که از من خوشش آمد، برایم عادی می‌شد و تا می‌آمد که عاشقم شود من پشت سر هم متوجه عیوبش می‌شدم، مثل جریان بادی ویلارد و پسرهای پیش از او. این جریان مرتب تکرار می‌شد. مرد بی‌نقصی را از فاصله‌ی دور می‌دیدم، ولی به محض آن‌که قدم می‌گذاشت می‌دیدم که فایده‌ای ندارد. این یکی از دلایلی بود که دلم نمی‌خواست هیچ‌‌وقت ازدواج کنم. آن‌چه اصلاً آرزو نمی‌کردم آسایش ابدی و بودن در جایی که تیر از آن‌جا رها می‌شود. از تغییر و هیجان خوشم می‌آمد و دلم می‌خواست خودم به جهات مختلف تیر بیندازم. مثل موشک‌های آتشبازی چهارم ژوئیه.
صفحه ۷۶، ۷۶
#شیشه
#سیلویا_پلات
#گلی_امامی

Читать полностью…

خموشانه

چون کارِ دلم ز زلف او ماند گره
بر هر رگِ جان صد آرزو ماند گره

امید ز گریه بود، افسوس! افسوس!
کان هم شب وصل در گلو ماند گره

رودکی

@khamooshane
◾️▪️◾️▪️◾️▪️◾️

Читать полностью…

خموشانه

"ای به دیده‌ ام تاریک، ماه آسمان بی‌تو" یکی از چکامه های پرآوازه #عبدالحی_آرینپور در گزینه "نهال" (کابل – 1961) است.

ای به دیده‌‌ام تاریک، ماه آسمان بی‌تو
سینه چاک چاکم من، همچو کهکشان بی‌تو
یک نفس بیا پیشم، یا بخوان بر خویشم
من نمی‌توانم بود، زنده در جهان بی‌تو
لاله خون دل نوشی، نسترن کفن پوشی
سخت ماتم ‌انگیز است، سیر بوستان بی‌تو
شیشه‌ ها همه خالی، ساز‌ها همه خاموش
بی نمک بود امشب، بزم عاشقان بی‌تو
ای تسلی دلها، وی چراغ محفل‌ها
آب چشم من باشد، تا به‌ کی روان بی‌تو

@khamooshane
◾️◾️◾️▪️◾️▪️◾️

Читать полностью…

خموشانه

مگس عفیفه شد و آب توبه بر سر ریخت
عقاب ذله شد از درد و در قفس پر ریخت

زمانه بر سر بزغاله تاج فخر نهاد
به شور و هلهله در پای خوک گوهر ریخت

نظر کنید بدان مشت آسمان‌کوبش
چه‌ها به کاسه‌ی دریوزگان مضطر ریخت

به شتم و تسخر و تحریف و یاوه مشغولند
مگر به شعبده در کیسه‌هایشان زر ریخت
‌‌
زمانه بطری درماندگی به دست گرفت
که را غرور و شرف بیش داشت پرتر ریخت

نظر کنید به دود کبود پیچاپیچ
که بر شده‌ست ز گردی که او به مجمر ریخت
‌‌
زمانه پنجه‌ای از خاک برگرفت و به خشم
به چشم مردم غم‌دیده‌ی دلاور ریخت

به جام نیک‌نهادان شرنگ بدنامی
به کام شرم‌نداران گلاب و شکّر ریخت

دو تاس بخت ندانم به دست چابک کیست
که هرچه ریخت در این نرد نابرابر ریخت

#سمانه_کهرباییان

@khamooshane
▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️

Читать полностью…

خموشانه

سلام! آینه‌ی آفتابزاده‌‌ی من!
صبیحِ جبهه فروزِ جبین گشاده‌ی من!

اتاق را همه خورشید می‌کنی هر صبح
سلام آینه‌ی روی رف نهاده‌ی من!

همه کدورتِ پیچیده در تو، نقش من است
مگر نه آینه‌ای تو؟ زلالِ ساده‌ی من!

به برگ‌های گل از تو غبار روبم اگر،
خزان امان دهدم هست این اراده‌ من.

فرشته عشق نداند، که گفت؟ اینک تو:
فرشته‌ی همه هستی به عشق داده‌ی من

تو را چه کار که سرو ایستاده می‌میرد؟
همیشه سبز بمان، سروِ ایستاده‌ی من!

به تو رسیدن و ماندن خوش است خانه‌ی اَمن!
نهایت سفر! ای انتهای جاده‌ی من...


#حسین_منزوی


@khamooshane
◾️▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️

Читать полностью…

خموشانه

◙ بیست و چهار رباعی خیام/ به انتخاب: سید علی میرافضلی
مجلۀ هفتگی کرگدن، شمارۀ ۱۱۱، شنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۳۹۸، ص ۲۸ - ۳۱

●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

خموشانه

اثر:  مهیار ظریفی

@khamooshane
▪️▪️◾️◾️◾️▪️▪️

Читать полностью…

خموشانه

فرقی میان این گل و آن‌ گل ندید‌ه‌ام

#علیه_فراموشی
#طالب_آملی | قمریان سوخته

Читать полностью…

خموشانه

ما وارثان دردهای بی‌شماریم
ما گریه‌های چشم‌های انتظاریم

ما سرزمینی دور و تنها در غباریم
چیزی به غیر از غم به غیر از هم نداریم

ما حسرت یک خنده‌ی دنباله‌داریم
ما خسته‌ از این روزهای بی‌قراریم
◾️▪️
روزهای بی قرار

#علیرضا_قربانی
آهنگساز: حسام ناصری
شعر: #حسین_غیاثی
@khamooshane
▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️

Читать полностью…

خموشانه

بُرنای لاله بر سرِ دار آیدم چه کار؟
چون لاله نیست، لاله‌عذار آیدم چه کار؟
نوروز گو میا که نه نو بینم و نه روز
عید این چنین نحیف و نزار آیدم چه کار؟
یارم بَرَد ز یاد و دیارم دهد به باد
اینک هوای یار و دیار آیدم چه کار؟
پیرارِ من بشد که نکوتر بُدی ز پار
این نو، بَتَر ز صحبتِ پار، آیدم چه کار؟
چون خصم صف زند ز قفا، دف زنم که چه؟
در هجمه‌ی تتار، دوتار آیدم چه کار؟
خصمان صد از تو بیش و حریفان صد از تو پیش
صدصد بلاست، عمرِ هزار آیدم چه کار؟
در وایِ خواهری و عزایِ برادری
جز بانگِ باب و مویه‌ی مار آیدم چه کار؟
رایِ خلیفه یکسره باد است و داد نیست
در عهدِ باد، باده‌گسار آیدم چه کار؟
با این دلِ فگار چه گیرم قلم به دست
تشریحِ حالِ خلقِ فگار آیدم چه کار؟
مِن بعدْ مدحِ کوره دم و نوره کش کنم!
مدحِ شهانِ توره شکار آیدم چه کار؟
دوشم طبیب گفت: بنال ای بَلَل! بنال!
نالیدم ای طبیب چه کار آیدم چه کار؟!!!
.
. #امیرحسین_الهیاری
.
پ ن:
باب: پدر _ مار: مادر _
فگار: زخمی
کوره دَم: تون تاب، کسی که تنور حمام را با دمیدن روشن و گرم میکرد
نوره کش: واجبی گذار
توره: شغال
بلل: هم در معنای رها شده از بلا و هم به معنای مبتلا شده به بیماری، از اضداد است. و نیز به معنای رطوبت و نم و باران سبک نیز

#خمریات #نوروز_نامه

@khamooshane
▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️

Читать полностью…

خموشانه

🎞 چند خط درباره‌ی دوره‌ی ۹۵ اسکار

در یکی از سرحال‌ترین و خوش‌ریتم‌ترین دوره‌های تاریخ اسکار مشتی از ابلهانه‌ترین جوایز تاریخ اسکار توزیع شد.
بله خودم می‌دانم، لازم نیست تذکر دهید جوایز اسکار از ابتدا هم معیاری برای داوری اعتبار فیلم‌ها نبوده و دادن جایزه‌‌های ابلهانه رفتاری سابقه‌دار است، اما بلاهت هم حدی دارد با این‌که ناپلئون گفته‌ ندارد.

روزگاری پذیرفته بودیم آکادمی وظیفه دارد قدردان بیگ‌پروداکشن‌ها باشد، چون قرار است از صنعت سینما حفاظت کند. دورانی دیگر فرا رسید که دیدیم اعضای آکادمی روشنفکر شده‌اند و ترجیح می‌دهد به فیلم‌های مستقل و کم‌هزینه اعتنا کنند یا حتی فیلمی مثل پیرمردها جایی ندارند کوئن‌ها.
حالا به دورانی رسیده‌ایم که رسماً، علناً و مشخصاً فیلمی را که حجم بیشتری «حرف‌ موجه و مقبول» در خودش گنجانده باشد در بالای فهرست قرار می‌دهند، بعد، با آسودگی جلوی نام همه‌ی دست‌اندرکارانش تیک می‌زنند. ردیف، از بالا تا پایین.

نتیجه‌ی به عضویت درآوردن سالی هشتصد سینماگر اجق وجق در آکادمی و گسترده کردن دامنه‌ی اعضا با دعوت از «اقلیت‌ها» همین است که هر برنده‌ای می‌رود روی سن، خودش هم حیرت‌زده است، اظهار شگفتی می‌کند، دائم بالا و پایین می‌پرد و می‌گوید ببینید، رؤیای من تحقق پیدا کرد. بله، خانم و آقای عزیز؛ اینها جمع شده‌اند رؤیای تو را تحقق ببخشند نه این‌که بفهمند فیلمی که تعداد برش‌های بیشتری دارد لزوماً تدوین ماهرانه‌تری ندارد.

خود برنده‌ها هم باورشان نمی‌شود مراسم اسکار به مضحکه‌ای تبدیل شده که نه قدردان جیمز کامرون و تام کروز است تا دل‌مان خوش باشد از صنعت سینما حمایت شده، نه به فیلم‌هایی مثل تار و بنشی‌های‌ اینی‌شرین اعتنا می‌کند که بگوییم ظرافت‌های این فیلم‌ها را درک کرده‌اند.
اینها به بازیگر جایزه نمی‌دهند، به کاراکتر جایزه می‌دهند. جایزه‌ی برندان فریزر را جایزه‌‌ای برای آن کاراکتر در نظر بگیرید، جایزه‌ی میشل یو را هم. لیدیا تار آدم ناپسندی است پس بازیگرش اصلاً چرا باید جایزه بگیرد. از جماعتی که اعضای فعلی آکادمی را تشکیل داده‌اند انتظار نداشته باشید بتوانند برای‌تان دو خط درباره‌ی تفاوت کلاس بازیگری کیت بلانشت و میشل یو صحبت کنند یا درک کنند اهمیت کار آستین باتلر در ساختن کاراکتر الویس چه بوده.

بله، به‌وضوح خشمگینم چون سینما برایم مهم است، با این‌که هیچ‌وقت قرار نبوده مراسم‌هایی مثل اسکار تعیین‌کننده باشد اما این جایزه‌ها به سینمادوستان دنیا جهت می‌دهد، الگو می‌سازد و بخشی قابل توجهی از سینماگران را بیش از پیش به ساختن فیلم‌های ریاکارانه‌ی سفارشی تشویق می‌کند.
حلقه‌ی محاصره‌ی مضمون‌پرست‌های سینمانفهم که دلتنگ بوق و شعارند روز به روز تنگ‌تر می‌شود. دارند خفه‌مان می‌کنند.

@hoseinmoazezinia

Читать полностью…

خموشانه

اولین‌ها در نقد خود
یادداشت حسین سناپور

این روزها چند مطلب خوانده‌ام حاکی از پشیمانی اهل نظر و دانشگاهیان و روشنفکرانی که به هر دلیل درگیر سیاست شده‌اند؛ کسانی که حالا می‌‌بینند انگار واقع‌بین نبوده‌اند و چه بسا خوش‌خیال بوده‌اند که انتظار چنین روزهایی و چنین تنگناهایی را برای کشور نداشته‌اند (خود اهل سیاست که قاعدتاً هیچ‌وقت اهل عذرخواهی و اظهار پشیمانی نیستند در کشور ما، چون فکر می‌کنند این به معنای بر باد رفتن حیثیت سیاسی و پایان کارشان خواهد بود).

این اهل نظر خودشان دلایلی برای چنین خوش‌خیالی یا واقع‌بین نبودن‌شان در گذشته‌های دور و نزدیک باید بتوانند بیاورند (مثلاً دکتر رنانی که گفته بیهوده فکر می‌کرده سیستم حالا و بعد از این اعتراضات اهل گفت‌وگو خواهد شد، یا دکتر سرگلزایی به نحوی دیگر و رحیم قمیشی به نحوی دیگر)، اما دلیل آن هر چه باشد، می‌شود خوشحال بود که انگار خوش‌بینی‌های بیهوده و چه بسا گول‌زننده تمام شده و حالا می‌بینیم آن‌چه باید ببینیم، ‌یا باید می‌دیدیم.

دیگر انگار گول‌زدن خودمان سخت شده و واقعیت به عریانی هر چه تمام‌تر پیش روی‌مان است. انگار دیگر بیهوده منتظر گشایش‌ها نمی‌شویم؛ حداقل تعداد بسیاری‌مان. انگار دیگر از آدم‌ها و جریانات و به‌خصوص خودِ سیستم انتظار تحول و پذیرش همه‌ی آن‌چه را به‌ نظر خودمان باعث آشتی در داخل و هم‌زیستی در خارج و نهایتاً توسعه می‌شد، نداریم.

بابت آن خوش‌بینی منجر به تصمیمات نادرست، باید هم عذرخواه باشیم، اگر که چنان بوده‌ایم. امیدواری البته از جنس دیگری است؛ دیدن واقعیت‌ها و سراغ‌گرفتن از تحول است، نه منفعل به انتظارش نشستن. پس آیا اهل فکر و نظر به جایی رسیده‌اند که خوش‌بینی بی‌جهت را کنار گذاشته‌اند و واقع‌بین شده‌اند؟ من به چنین اتفاقی امیدوار شده‌ام؛‌ اتفاقی که سخت و خونین هم به دست آمده است.

شخصاً فکر می‌کنم آن‌چه ما را به چنین جایی رسانده، دیدن ذات سیستم است، ‌یا پدیدارشدن ذات سیستم. گمان می‌کنم این وضع و این رفتارها در نهاد این سیستم بوده و کم‌کم آشکار و آشکارتر شده. طبعاً وقایع تاریخی هم در آن مؤثر بوده‌اند، اما در جهتِ‌ بروزش، و نه شکل‌گیری ناگزیر یا تصادفی‌اش.

البته که می‌شد در نتیجه‌ی تحولات و رفتارهای متفاوتِ جریانات و شخصیت‌های تأثیرگذار به جای دیگری می‌رسیدیم، اما این به معنای نبودِ آن‌چه اکنون در این سیستم می‌بینیم،‌ نبوده و نیست.

رفتارهای متفاوت می‌توانست جنبه‌های دیگری از این سیستم را آشکار کند، که حالا و با رفتارهایی که شده، خصوصیات فعلی بروز بیشتری پیدا کرده‌اند؛ یک‌دستی نهادهای تصمیم‌گیر، به کارگیری ارعاب صرف درمقابل مخالفان، دست‌ِ بالای نظامیان در سیاست، از جمله‌ی این خصوصیاتی است که مدام رشد پیدا کرده. اما همین‌ها می‌توانست طبعاً به شکلی دیگر اتفاق بیفتد، اگر که رفتارهای همین شخصیت‌ها و از آن مهم‌تر جریان‌های سیاسی و فرهنگی ما فرق می‌کرد.

اگر آن رفتارها فرق می‌کرد، خصوصیات دیگری بروز تام و تمام پیدا می‌کردند، خصوصیاتی که لابد آن‌قدر ضعیف بوده‌اند که به‌آسانی بروز پیدا نمی‌کردند و نکردند، برعکس خصوصیات اکنونی، که قوی بوده و آماده‌ی بروز آسان و با کم‌ترین زمینه‌ها و حتا باوجود مقاومتِ نسبتاً جدی از سوی تمام جریانات فرهنگی و سیاسی و غیره.

پس این اظهار پشیمانی‌ها را من نمونه‌وار می‌بینم و مستوره‌ای از بسیارْ اظهار پشیمانی‌هایی که باید می‌شد و اکنون شاید فقط طلیعه‌ی آن را در بعضی از اهل فرهنگ می‌بینیم و نه تمام‌شان و نه سیاسیون؛ پشیمانی‌هایی که شاید اگر در سیاسیون هم بود، ما امروز به درکی جمعی از آن‌چه اتفاق افتاده و بعد از این می‌تواند بیفتد، ‌می‌رسیدیم و تحولی در رفتارهای شاید حتا فرهنگی‌مان پیدا می‌شد؛ چیزی که اتفاق نیفتاده و کماکان تمام گروه‌ها و شخصیت‌های سیاسی بر درستی کامل یا نسبی رفتارهای گذشته‌شان پافشاری می‌کنند، و اگر از اشتباه حرف بزنند، آن حتماً اشتباه دیگران است و کسانی که کاملاً‌ یا نسبتاً از آن‌ها دور هستند. یعنی فقط ممکن است دیگران را دچار چنان خطاهایی ببینند و نه خودشان را.

انگار هنوز خیلی مانده تا همه‌مان مثل سه نفری که در بالا ازشان اسم بردم، خودمان را نقد کنیم و بگوییم کجاها اشتباه کرده‌ایم و مهم‌تر از آن چرا چنین اشتباه‌هایی کرده‌ایم.
حسین سناپور
۲۵ دی ۱۴۰۱
@KhabGard
#مهسا_امینی
#زن_زندگی_آزادی
.

Читать полностью…
Subscribe to a channel