khaghanieshervani | Unsorted

Telegram-канал khaghanieshervani - خاقانی شروانی

1339

شرح قصائد خاقانی؛ بر اساس شرح برزگر خالقی

Subscribe to a channel

خاقانی شروانی

در سلسله شد دجله / یادداشتی از: دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی درباره مطلع ایوان مداین خاقانی / یادنامه دکتر رشید عیوضی / به کوشش: محمد طاهری خسروشاهی / انتشارات نشر ادبیات / 1395
@safinehyetabriz

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدۀ11

38. یافت ز اخلاق او فرتوت فر
برد ز انصاف او فصل بهاران بها

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃

39. نافۀ آهو شده‌ست ناف زمین از صبا
عقد دوپیکر شده‌ست پیکر باغ از هوا

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
نافه: کیسه‌ای است به حجم یک نارنج که در زیر شکم جنس نر آهوی ختن در زیر پوست نزدیک عضو تناسلی حیوان قرار دارد و دارای منفذی است که از آن ماده‌ای سیاه‌رنگ روغنی شکل خارج می‌شود که بسیار خوشبو و معطر است. به این ماده مشک گفته می‌شود.
ناف زمین: مرکز و میان زمین، مسلمانان مکه را مرکز و عالم می‌دانند. عقد دوپیکر: گردنبند جوزا که مراد کلب الجبار است. نک به (قصیدۀ4؛ بیت 58).
پیکر: شکل و نقش و صورت.
بین «نافه» و «ناف» جناس مذیل و بین «دوپیکر» و «پیکر» جناس مزید است.

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدهٔ۱۱

۳۶. موی‌شکافم به شعر، موی شدستم ز غم
لیک نگنجم همی در حرم مقتدا

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
موی شکافتن: کنایه از دقت و باریک‌اندیشی.
موی شدن: کنایه از بسیار لاغر و نحیف و باریک شدن.
حرم مقتدا: مراد بارگاه امام ناصرالدین ابراهیم ممدوح خاقانی است.

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدهٔ۱۱

۳۴. بر سر کوی تو من نایب خاقانی‌ام
بو که به دیوان عشق نام برآید مرا!

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
بوکه: بود که، باشد که/ دیوان عشق: دفتر و جریدهٔ عشق.
نام برآمدن: نامدار شدن و شهرت گرفتن نام.

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدۀ11

31. ای ز تو ما بی‌خبر، ما به تمنای تو
بس که بپیموده‌ایم عالم خوف و رجا

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃

32. گاه بدزدیم چشم از تو ز بیم رقیب
گه به نظر بشکنیم چشم رقیب تو را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
چشم دزدیدن: دزدیده و پنهان نگاه کردن.
رقیب: نگهبان و مراقب؛ کسی که مواظب معشوق است و عاشق را از او دور می‌کند؛ معمولاض دایۀ دختر این نقش را بر عهده داشت. و گاهی نیز عاشق و معشوق از غفلت رقیب استفاده کرده، با اشارات چشم و ابرو قول و قرار می‌گذاشتند و سخنان خود را با یکدیگر می‌گفتند.
نظر: چشم زدن و چشم زخم رساندن، و آن آزار و نقصانی که از اثر نظر بد به کسی یا چیزی رسد.

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدۀ11

29. صد لطف از کردگار، وز لب تو یک سخن
صد ستم از روزگار، وز دل تو یک جفا

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
معنی: یک دعا از لب تو سبب صد لطف خداست و یک نفرین تو سبب صد ستم روزگار می‌شود.

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدهٔ۱۱

۲۶. حافظ اَعلام شرع ناصر دین رسول
کز مدد علم اوست نصرت حزب خدا

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
اعلام شرع: بیرق‌ها و رایت‌های شریعت و دین، نشانه‌های شرع و دین.
حزب خدا: حزب الله، کنایه از مؤمنان و صالحان و عارفان، اشاره است به بخشی از آیهٔ ۲۲ سورهٔ مجادله: الا اِنَّ حزبَ اللهِ هم‌المفلحونَ، آگاه باش که حزب خدا رستگارانند.

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدهٔ۱۱

۲۴. رو به هنر صدر جوی بر در صدر جهان
رو به صفت بازگرد بر در اصحاب ما

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
هنر: فضل و فضیلت.
صفت: منظور خصال و ویژگی‌های پسندیده و نیکوست.
اصحاب ما: دوستان و یاران ما که همان «اصحابنا» در بیت۱۳ است.

معنی: سلطان عشق در ادامهٔ بیت قبل به خاقانی می‌گوید: اول برو فضیلت را بر درگاه آن بلندپایهٔ جهان؛ یعنی خواجه امام ناصرالدین ابراهیم بجوی؛ سپس با خصال نیکو و پسندیده جزو یاران ما باش.

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدهٔ۱۱

۲۲. بهر فریدون راز کرده ز عصمت علم
در صف فغفور آز کرده به همت غزا

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
فریدون راز: اضافهٔ تشبیهی، راز بزرگ و عظیم و همشأن فریدون.
کرده به عصمت علم: علم و بیرق عصمت برداشتن.
فغفور آز: اضافهٔ تشبیهی، آز و طمع غالب و چیره بر همه همچون فغفور شاه چین.
همت: رک به (قصیدهٔ۲؛ بیت۲۰).
بین «راز» و «آز» جناس مزید و بین «عصمت» و «همت» جناس لاحق است.

معنی: بیرق عصمت و رازداری را برافراشته و با همت خود به جنگ حرص و طمع رفته است.

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدهٔ۱۱

۲۰. کرده به هنگام حال حلّهٔ نه‌چرخ چاک
داده به وقت نثار نقد دو عالم عطا

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
حال: خوشی و سرمستی عارفانه را گویند و آن موهبتی است که بر دل پاک سالک طریقت از جانب حق وارد می‌شود.
حلّه: جامه و پوشش.
حلّهٔ نه‌چرخ چاک کردن: نظیر خرقه چاک کردن و سوختن صوفیان است. (شاخه نبات حافظ، ص۴۸)
و در اینجا کنایه از ترک تعلق کردن است.

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدهٔ۱۱

۱۸. کرده به دیوان دل چرخ و زمین را لقب
پیر بَشَخْشَم‌نهاد زشت شبانگه‌لقا

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
دیوانه‌دل: اضافهٔ تشبیهی، دفتر دل، لوح ضمیر.
بشخشم: «کلمهٔ بشخشم را در دیوان خاقانی به صورت‌های مختلف نوشته‌اند؛ از جمله: در چاپ دکتر سجادی «تجشّم» آمده و در چاپ عبدالرسولی در متن «مجسم» به کار رفته و در پاورقی‌ها به صورت «مُحَجشَم» و در یک نسخه «تجشم» آمده است که باید «پیر بشخشم» باشد که در برهان قاطع به معنی پیر لرزان آمده که با حرکت چرخ متناسب است.
در حدیقهٔ سنایی، ص۳۶۱، «بَشَخْتَم» آمده است که باید تصحیف شدهٔ «بشخشم» باشد.

آن خوش از نفس شهوت و شره است
ور نه جای بَشَختَم و تبه است.

پیر «تَجَشّم‌نهاد» معنا ندارد، بلکه باید پیر «بشخشم‌نهاد» باشد؛ یعنی پیر لرزان.» (از تقریرات کلاس درس خاقانی استاد دکتر سیدجعفر شهیدی)

معنی: ممدوح خاقانی، ناصرالدین ابراهیم، در دفتر دل، آسمان را پیر لرزان و زمین را زشت سیاه‌منظر لقب کرده است؛ یعنی به هر دو بی‌اعتناست.

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدهٔ۱۱

۱۶. خادم این جمع دان و آبده دستشان
قبهٔ ازرق شعار خسرو زرین‌غطا

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
آبده دست: آب‌دهنده و ریزنده بر دست، کنایه از غلام و چاکر.
قبّهٔ ازرق‌شعار: گنبد کبودجامه، استعاره از آسمان.
غطا: لباس و پوشش.
خسرو ‌زرین‌غطا: پادشاه زرین‌جامه، استعاره از خورشید که سلطان فلک است.

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدهٔ۱۱

۱۴. در کنف فقر بین سوختگان خام‌پوش
بر شجر لا نگر مرغ‌دلان خوش‌نوا

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
کنف: جانب و طرف، حمایت.
سوختگان: کنایه از عاشقان و عارفان.
خام‌پوش: خام‌پوشنده، و خام پوست دباغت نکرده و جامهٔ چرمین است.
شجر لا: اضافهٔ تشبیهی، درخت لا اله الا الله، درخت توحید.
مرغ‌دلان: کنایه از ترسندگان، و در اصطلاح تصوف خائفان از خداوند است.
بین «سوخته» و «خام» تضاد و بین «شجر» و «مرغ» و «خوش‌نوا» تناسب است.

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدهٔ۱۱

۱۲. مرکب همت بتاز یک‌ره و بیرون جهان
از سر طاق فلک تا محل استوا

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
مرکب همت: اضافهٔ تشبیهی، اسب کوشش و توجه خاص.
یک‌ره: یک‌بار، یک‌دفعه.
طاق فلک: سقف و‌ بام فلک.
استوا: دایره فرضی که وسط کره زمین رسم کنند؛ به نحوی که آن را به دو نیمکرهٔ شمالی و جنوبی تقسیم کند.

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدهٔ۱۱

۱۱. خیز که استاده‌اند راهروان ازل
بر سر راهی که نیست تا ابدش منتها

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
راهروان ازل: کنایه از زاهدان و شب‌زنده‌داران و رهروان سرای ازل.

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدۀ11

40. طلق روان است آب بی‌عمل امتحان
زرّ خلاص است خاک بی‌اثر کیمیا
طلق روان: استعاره از شراب، و طلق سنگی است سفید و برّاق چون بر چیزی بمالند، آتش آن را نسوزد و اگر حل گردد، مثل آب شود و اکسیر گردد که در کیمیاگری به کار رود و شراب هم اکسیر باشد.
امتحان: رنج و محنت.
خلاص: خالص و بی‌غش.
کیمیا: قصیدۀ2؛ بیت 59.
بین «طلق روان» در معنی «اکسیر» با «کیمیا» ایهام تناسب است.

معنی: با فرارسیدن بهار آب بی‌هیچ رنجی چون شراب مست کننده و خاک بدون کیمیاگری زر خالص گشته است.

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدۀ11

37. صدر براهیم‌نام ، راد سلیمان‌جلال
خواجۀ موسی‌سخن، مهتر احمدسخا

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
صدر: بزرگ و مهتر.
سلیمان‌جلال، موسی سخن.
احمدسخا: صفت مرکب، با جلال و جاه سلیمان.
در سخن‌گویی مانند موسی کلیم الله و با جود و بخشش و کرم پیامبر اکرم (ص).

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدهٔ۱۱

۳۵. صبح امید منی طاب علیک الصبوح
گرچه به شب‌های هجر طالَ علیَّ البلا

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
طاب علیک الصبوح: جمله دعایی؛ یعنی خوش و خوب و پاک باد بر تو بادهٔ صبحگاهی.
طال علیّ‌البلا: دراز شد بر من مصیبت و گرفتاری.

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدهٔ۱۱

۳۳. لعل تو‌ طرف زر است بر کمر آسمان
وصل تو مهر تب است در دهن اژدها

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
لعل: استعاره از لب.
طرف زر: زر و‌نقره که بر کمر بندند.
مهر تب: خاقانی در بسیاری از موارد مهر تب را به جای مهرهٔ تب به کار برده و به معنی مهره‌ای که دفع تب کند؛ «در قدیم دعانویس دعایی می‌نوشت، آن را در آب می‌انداختند تا مرکبش حل شود؛ به شربتی که به دست می‌آمد، مهر تب می‌گفتند و آن را در دفع تب نافع می‌دانستند.» (فرهنگ اشارات، سیروس شمیسا)

از فقر ساز گلشکر عیش بدگوار
وز فقر خواه مهر تب جان ناتوان
(دیوان خاقانی؛ ص۳۰۹)

در تب هجرانش افکندی و آنگه مهر تب
از ثنای خسرو صاحب‌قران انگیختی
(دیوان خاقانی؛ ۶۶۸)

در دهان اژدها بودن: کنایه از غیرقابل دسترس بودن.
شاعر می‌خواهد بگوید: به لب لعل و وصل درمانگرت نمی‌توان رسید.

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدۀ11

30. از رخ تو کس نداد هیچ نشانی تمام
وز مژه تو نکرد هیچ خدنگی خطا

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
خدنگ: نام درختی است که چوب آن در نهایت محکمی و صافی است و چون اکثر از چوب آن تیر سازند، بنابراین مجازاً اسم تیر شده است، مطلق تیر.

معنی: کسی تو را نشناخت و همه را با تیر نگاه کشتی.

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدهٔ۱۱

۲۷. ای صفت زلف تو غارت ایمان ما
عشق جهان‌سوز تو بر دل ما پادشا


۲۸. بر در ایوان توست پای‌شکسته خرد
بر سر میدان توست دست‌گشاده هوا

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
دست‌گشاده: گدا و دست‌دراز، آزاد و رها.
برای این بیت دو معنای نزدیک به هم را می‌توان در نظر گرفت.

معنی۱: خرد لنگ و عشق گدای درگاه توست.
معنی۲: عقل در درگاه تو اسیر اسیر و بسته است؛ ولی عشق آزاد و رهاست.

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدهٔ۱۱

۲۵. جاه براهیم بین گشته براهیم‌وار
مکرم اخوان فقر بر سر خوان رضا

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
جاه براهیم: مقام و منزلت خواجه امام ناصرالدین ابراهیم.
براهیم‌وار: مانند ابراهیم خلیل (ع) از صفات حضرت ابراهیم(ع)؛ مهمان‌نوازی و بخشندگی است.
مکرم: اسم فاعل از اکرم، کرم‌کننده و بخشنده.
اخوان فقر: دوستان و برادران فقر و درویشی. (رک به قصیدهٔ۱؛ بیت۱۰)
خوان رضا: سفره و طبق خشنودی و رضایت.
رضا: خشنودی و خشنود شدن. و آن برداشتن کراهت و ثمرهٔ محبت باشد.
بین «اخوان» و «خوان» جناس مزید است.

معنی: مقام و منزلت ممدوح من همچو ابراهیم خلیل است، از خوان رضا به دوستان فقر و درویشی می‌بخشد.

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدهٔ۱۱

۲۳. بر اثر داغشان هر دم سلطان عشق
گوید: خاقانیا، خاک توام مرحبا!

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
معنی: در اثر داغ بندگی و ارادت عاشقان و عارفان که بر جبین من است، سلطان عشق هر لحظه به من مرحبا می‌گوید!

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدهٔ۱۱

۲۱. رستهٔ دهر و فلک دیده و بشناخته
رایج این را دغل، بازی آن را دغا

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
رستهٔ دهر و فلک: اضافهٔ تشبیهی، بازار روزگار و چرخ.
رایج: پول و سکهٔ رایج و روا.
دغا و دغل: مکر و حیله.
مرجع ضمیر این، دهر، و آن، فلک است.
بین «دغل» و «دغا» جناس مطرف است.

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدهٔ۱۱

۱۹. از گه عهد الست چیره‌زبان در بلیٰ
پیش در لااله بسته‌میان همچو لا

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
عهد الست: زمان الست؛ روزی که خداوند به فرزندان آدم(ع) فرمود: الَستُ بِرَبِّکم قالو بلی، آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بلی!(آیهٔ ۱۷۲؛ سورهٔ اعراف)
و این روز الست و عهد الست زمان پیمان آدمیان با خداوند است.
میان بستن: کمر بستن، کنایه از آماده شدن برای کار.

معنی: به پیمان الست بلی گفت و «لا اله الا الله» را پذیرفت و کمر به خدمتش بست.

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدهٔ۱۱

۱۷. صاحب دلق و عصا چون خَضِر و چون کلیم
گنج روان زیر دلق، مار نهان در عصا

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
دلق: لباس ژنده‌ای که درویشان به تن کنند.
نک: خرقه در فرهنگ شاخ نبات حافظ.
عصا: منظور عصای حضرت موسی(ع) است که از معجزات وی بود که پس از انداختن تبدیل به مار و اژدها می‌گشت.
خضر: نک به قصیدهٔ۷؛ بیت۳۱.
کلیم: لقب حضرت موسی(ع) زیرا که اغلب با حق تعالی سخن می‌گفت و در آیهٔ۱۴۳ سورهٔ اعراف(۷) بدان اشاره شده است: و لمّا جاء موسی لمیقاتِنا و کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ ارِنی انظُر الیکَ قال لَن تَرانی، چون موسی به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت: ای پروردگار من، بنمای تا در تو نظر کنم. گفت: هرگز مرا نخواهی دید.
گنج روان: نام گنج قارون است. گویند: پیوسته در زیر زمین حرکت می‌کند. در اینجا مراد علم و معرفت خضر است.
نک به قصیدهٔ۷؛ بیت۴۳.

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدهٔ۱۱

۱۵. هر یکی از رنگ و رای چون فلک و آفتاب
هر یکی از قرب و قدر چون مَلَک و پادشا

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
در توصیف صوفیان بیت قبل است. بیت دارای صنعت لف و نشر مرتب است.

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدهٔ۱۱

۱۳. مردمهٔ چشم‌ساز نعل پی صوفیان
دانهٔ دل کن نثار بر سر اصحابنا

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
مردمهٔ چشم: مردمک چشم. (نک: قصیدهٔ۹؛ بیت۵)
نعل پی: کفش و پاافزار پا.
دانهٔ دل: سویدا و حبّة‌القلب و سیاهی دل که در نزد عارفان «معدن مکاشفات غیبی و علم لدنّی و منبع حکمت و گنجینهٔ اسرار الهی سبحانه و تعالی و محل علم اسما «و علّمَ آدم‌الاسماء کلّها»ست. و در وی انواع علوم کشف شود که ملائکه از آن محرومند.» (فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی)
اصحابنا: اصحاب و یاران ما، در اینجا منظور صوفیان و اهل خانقاه است.

@khaghanieshervani

Читать полностью…

خاقانی شروانی

از تأخیر در ارسال پست جدید عذر می‌خواهم
به زودی برمیگردم

Читать полностью…

خاقانی شروانی

قصیدهٔ۱۱

۱۰. گیرم چون گل نه‌ای ساخته خونین‌لباس
کم ز بنفشه مباش دوخته نیلی‌وطا

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃
خونین‌لباس: لباس و پوشش خونین، لباس سرخ، کنایه از گلبرگ‌های گل سرخ.
نیلی‌وطا: پوشش نیلی و کبود یا بنفش‌رنگ، کنایه از گل‌برگ‌های تیرهٔ بنفشه.

معنی: اگر نمی‌توانی از شهیدان راه عشق باشی، دست کم همچون بنفشه جزو عزاداران باش.

@khaghanieshervani

Читать полностью…
Subscribe to a channel