i_d_network | Unsorted

Telegram-канал i_d_network - شبکه توسعه

52459

زیرنظر آقایان دکتر: علی سرزعیم (اقتصاددان)، مجتبی لشکربلوکی (استراتژیست)، امیر ناظمی(آینده پژوه) و محمد فاضلی (جامعه‌شناس) و محمدرضا اسلامی(استادپلی تکنیک کالیفرنیا) نام سابق: شبکه استراتژیست ادمین @Mm_135 http://t.me/itdmcbot?start=dr_lashkarbolouki

Subscribe to a channel

شبکه توسعه

🔳⭕️سندروم دگماتسیم اکتسابی

«بیل گیتس» خالق مایکروسافت و یکی از ده ثروتمند جهان در زمانی که مدیر عامل شرکت مایکروسافت بود، سالی دو بار برای یک هفته تمام، به جایی دور از دفتر کارش می‌رفت و تنها به مطالعه مطالب گوناگون پرداخته و به ایده‌های جدید و آینده‌اش فکر می‌کند. او نام آن دو هفته را، «هفته تفکر» گذاشته است. چرا؟ محققان می‌گویند وقتی انسان فکر می‌کند که در حوزه‌ای تخصص زیادی دارد، فکرش بسته می‌شود و منجر به اثری می‌شود که نامش را «دگماتیسم اکتسابی یا به‌تعبیری «خشک‌اندیشی کسب شده» گذاشته اند.

هرچقدر بیشتر خود را محدود به حوزه خاصی کنیم، هرچقدر بیشتر احساس داشتن علم، دانش و مهارت داشته باشیم، خطر ابتلا به این اثر بیشتر می‌شود. شاید «بیل گیتس» هم، هفته تفکر را به‌عنوان راهکاری برای رهایی از این اثر یافته است. وقتی در این مورد بیشتر بررسی کنیم، مفهوم دیگری را می‌یابیم به نام «تفکر باز» و «نوآوری باز». این دو مفهوم سعی دارند به ما بگویند که ایده‌ها ممکن است از هر جایی برخیزند. مثلا در گذشته سازمان ها میلیاردها دلار صرف تحقیق و توسعه می کردند اما اکنون می گویند این کافی نیست. ممکن است ایده نوآورانه از دل مشتریان یا شرکای تجاری شما جوانه بزند. بنابراین تفکر باز می گوید اگر می خواهید در دام خشک اندیشی اکتسابی نیفتید، سازوکاری را فراهم کنید تا تمام ایده ها چه از بیرون یا از درون خود، سازمان یا جامعه تان بجوشد.

واقعیت آن است که هیچ‌ کداممان از بیماری «دگماتیسم کسب‌شده» در امان نیستیم. اتفاقاً هرچقدر باهوش تر باشیم یا میزان سطح تحصیلات، میزان آموزش‌های تخصصی، تجربه کاری، و سن مان بیشتر باشد، خطر ابتلا به این بیماری بیشتر می‌شود. در حوزه فردی و روابط خانوادگی، والدین و فرزندان و یا همسران معتقدند یکدیگر را درک نمی‌کنند، حرف هم را نمی‌فهمند، سلایق و باورهای کاملا متضادی دارند یا هر کدام شان هرچه تصمیم می‌گیرند یا انجام می‌دهند را بهترین می دانند. در حوزه کسب‌وکار، مدیران بخش های مختلف هر کدام ایده خودشان را دارند و سازمان همواره در کشاکش ایده های مختلف همچون کشتی سرگردانی است که گاهی به شمال شرقی و گاهی به جنوب غربی می رود و از آن بدتر در سطح جامعه و در عرصه کشورداری نتایج می تواند اسف بارتر باشد. نخبگان و برگزیدگان قدرت و منزلت و ثروت هر کدام تصویری از آینده آرمانی جامعه در ذهن خود می پرورانند و دیگرانی که مانند آنان فکر نمی کنند را به صفاتی مانند خائن، وطن فروش، فریب خورده، غرب زده، شرق زده، سنتی و یا قدیمی نسبت می دهند. فرصت ها و سال ها، روزها و ساعت‌ها می گذرد اما دریغ از تفاهم روی موضوعات استراتژیک و توافق روی اقدامات استراتژیک. زندگی/سازمان/کشور در «تفکر بسته»، می پوسد و مرداب می شود!

☑️⭕️تجویز راهبردی:
راه حل رهایی از دگماتسیم اکتسابی، تفکر و نوآوری باز است.
«تفکر باز» از شنیدن هرگونه ایده جدید و متفاوت، فارغ از منبع ایده آغاز می‌شود. در تفکر باز آنچه اهمیت دارد، کاربردی‌بودن آن ایده برای اهداف ماست نه اینکه چه کسی آن را گفته است. نشریه معتبر فوربس اخیرا مطلبی در این ارتباط منتشر کرده است و در آن چند پیشنهاد برای بهبود این مهارت مطرح می‌کند.

1.با افرادی که اختلاف نظر داریم فعالیت های مشترک تعریف کنیم. برای مثال در خانواده آخر هفته را بگذاریم برای تغییر دکوراسیون یا رنگ کردن یکی از اتاق های خانه!
2.حتما زمان‌هایی هرچند کوتاه را به مطالعه مطالبی بی‌ارتباط با حوزه فعالیت معمولمان اختصاص دهیم. فراموش نکنیم هر چقدر متخصص تر، خشک اندیش تر!
3.جلسات غیررسمی و گپ‌وگفت داشته باشیم، برای مثال در موضوع کاری و کسب‌وکار، با همکاران، جلسات هفتگی یا دوهفتگی کوتاه، اما غیرکاری داشته باشیم. مثلا بهتر است اصول گرایان با اصلاح طلبان جلسات نقد فیلم داشته باشند یعنی یک جلسه غیررسمی و بی ارتباط به حوزه اختلاف شان.

خداوند بارها خطر خشک اندیشی را هشدار داده است به ويژه آن جا که صحبت از پیروی کورکورانه از گذشتگان می شود. زندگی شخصی ما، سازمان ما و کشور ما نیازمند تفکر تازه و باز و در نتیجه تفاهم و تعامل است. پنجره ذهن فروبسته خود را بگشاییم و بگذاریم نسیم «دیگری» در ذهن ما جاری شود.

نوشته مشترک وحید شامخی و مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️تکنیک حواس پرتی هوشمندانه

روان‌شناسان و عصب‌پژوهان به یک یافته عجیب رسیده اند: آن‌ها می‌گویند، وقت تلف‌کردن می‌تواند کمک کند انسان مسایل را بهتر حل کند و خلاق‌تر شود. فعالیت‌های بی‌معنایی مثل تماشای فیلم چند گربه در یوتیوب شاید کمک کنند مساله‌های ریاضی را حل کنید!
در سال ۲۰۰۶، روان‌شناسی در دانشگاه ردبوند هلند نیز دریافت افرادی که وظیفه دارند تصمیمی پیچیده بگیرند، وقتی پیش از تصمیم‌گیری فضایی برای شان فراهم می شود که حواس شان را ‌پرت کنند، عملکرد بهتری دارند! آزمایش این بود: فهرستی از اتومبیل‌ها و ویژگی‌های مثبت و منفی آن‌ها را به شرکت‌کنندگان در مطالعۀ خود می داد و از آنان می خواست اتومبیل‌ها را ارزیابی کنند. هر گروه باید پیش از ارزیابی چهار دقیقه به اطلاعاتی که فراگرفته بود می‌اندیشید. از گروه دیگر تقاضا شد که طی آن میان‌دورۀ چهاردقیقه‌ای یک «کار آزاد نامربوط» انجام دهد. گروهی که این کار را انجام داده بودند بهترین عملکرد را داشتند.
چند سال بعد، روان پژوهان دیگری این مطالعه را تکرار کردند با یک قدم بیشتر. آن‌ها از تصویرسازی مغز (اف.ام.آر.آی) استفاده کردند تا فعالیت مغز را مشاهده کنند. آن ها به این نتیجه رسیدند که این اتفاق به خاطر آن است که تفکر ناخودآگاه و تفکر خودآگاه مدام اطلاعات از پیش ثبت‌شده را پردازش می‌کنند که به تصمیم‌گیری ناخودآگاه می‌انجامد و در زمان نیاز می‌توان آن را به تفکر خودآگاه فراخواند. به زبان ساده تر این یعنی ما قادریم در ظاهر به چیزی (فیلم گربه) توجه کنیم و همزمان چیز دیگری (مسايل پیچیدۀ ریاضی) را واکاوی کنیم.
این دستاورد فقط در یک مورد نبوده است، پژوهشگران حوزه های مختلف به این نتیجه رسیده اند به عنوان نمونه پژوهشگری در دانشگاه ملبورن استرالیا دریافته است بازدهیِ افرادی که به «گشت‌وگذار اینترنتی در اوقات فراغت محل کار» می‌پردازند، حدود ۹ درصد بیش از دیگران است (نشریه وزین ترجمان).

☑️⭕️تجویز راهبردی:
تا بدین جا آموختیم که آزاد کردن ذهن و فاصله گرفتن از موضوع به ما کمک می کند که فرصت دهیم بخش ناخودآگاه مساله مان را پردازش کند و در نتیجه باعث افزایش توان فکری ما شود. اما آیا هر کار حواس پرت کنی، خوب است؟ در این زمینه چهار توصیه بسیار مهم است:

1- چیزی را برای حواس‌پرتی خود انتخاب کنید که کاملاً دور از موضوعی باشد که می‌خواهید ناخودآگاه آن را پردازش کنید. مثلا اگر می خواهید در مورد انتخاب ماشین فکر کنید به مجلات ماشین و یا مسابقات رالی نپردازید، به عنوان نمونه به آشپزی در 5 دقیقه بپردازید.

2- به امور آزاد یا حواس پرت کن عادت نکنید. حواس پرتی باید یک بخش کوتاه از روز شما باشد نه اینکه کلاً در حال گشت و گذار آزاد باشید و حالا بخواهید دو دقیقه هم کار کنید.

3- به مواردی بپردازید که تشویق می‌کنند دربارۀ آینده بیندیشید یا نوعی حس جست‌وجوگری را در شما بیدار می‌کنند.
4- در طول زمان میزان خلاقیت و موفقیت خود را در نظر بگیرید و ببینید که چه اموری بیشترین تاثیر مثبت را در شما دارند؟ آشپزی آزاد، مطالعه آزاد، فیلم دیدن آزاد و یا اینکه به آسمان خدا نگاه کنیم و در عظمت هستی غرق شویم. بدین صورت می توانید به اموری بپردازید که بیشترین تاثیر را دارند.

بنابراین می توانیم از این به بعد به جای اینکه تلاش کنیم حواس مان جمع باشد، تلاش کنیم حواس مان پرت باشد البته به شیوه ای هوشمندانه و کاملا هدف دار!

دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️👆من نیز به این چالش پیوستم و درآمد خود را از تدریس در دانشگاه صنعتی شریف به این جمعیت اهدا می کنم.

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️پاراداکس تمرکز پویا

«مایک تایسون»، قهرمان اسبق بوکس جهان جمله ای دارد که قابل توجه است: هرکسی برای خودش برنامه دارد، تا وقتی که اولین مشت می‌خورد توی فکش! بازیکن واقعی، از آن لحظه به بعد مشخص می‌شود!» آیا این فقط حرف یک بوکسور جسور است. نه!
مدیرعامل شرکت جنرال الکتریک چندی پیش بعد از 16 سال مدیریت جایش را به نفر بعدی داد. او بعد از سال های طولانی مدیریت، دانسته هایش را در هفت درس خلاصه کرده است. وی توانست این شرکت را متحول کند و کاری کند که امروز جنرال الکتریک از شرکتی صنعتی و سنتی به شرکتی با دو ویژگی متضاد تبدیل شود: هم کهن سال (125 ساله) و هم نوآور و شاداب به همین خاطر است که به این شرکت می گویند استارت آپ ١٢٥‌ساله! فکر نکنید کار ساده ای است. جنرال الکتریک، یکی از غول‌های صنعتی دنیاست. شرکتی است که بیش از ٣٣٠‌ هزار نفر پرسنل دارد و در بیش از ١٣٠ کشور دنیا فعالیت می‌کند. حوزه‌های فعالیت این شرکت نیز بسیار متنوع و عمدتا دارای فناوری پیشرفته است. از موتورهای هواپیما گرفته تا سلامت، انرژی، حمل‌ونقل ریلی، آب، نرم‌افزار و اینترنت اشیا و...! درآمد این شرکت در سال ٢٠١٦، بیش از ١٢٣‌ میلیارد دلار بوده است که جزء ١٠ شرکت برتر آمریکا و ٣٥ شرکت برتر دنیا محسوب می‌شود. «جفری ایملت»، یکی از مهم‌ترین آموخته‌هایش (یکی از هفت درس) را «انعطاف‌پذیری» می‌داند و جالب است که به گفته مایک تایسون اشاره می کند و می گوید که هیچ کس نمی تواند آینده و اتفاقات آن را به خوبی پیش بینی کند. پس باید آماده و منعطف بود. انعطاف‌پذیری که نتیجه‌اش، برنامه‌داشتن بعد از خوردن اولین مشت است.

این شرکت نفوذ به بازارهای نوظهور مثل هند و چین را هدف قرار داده بود. روند معمول این بود که محصولات جدید در کشورهای توسعه یافته ساخته می شدند و بعد در بازارهای دیگر دنیا فروخته می شد. اما هر چه استراتژی معمولشان را تکرار کردند به نتیجه نمی رسید. تا اینکه متوجه شدند محصولاتشان برای بازارهای نوظهور گران قیمت و ناکارآمد است. روش جدیدی اتخاذ کردند. محصولات برای روستاها، بازارهای کوچک محلی و نوظهور با قیمت پایین و امکانات کمتر طراحی و ساخته شد و حتی بعدها همان محصولات به بازارهای توسعه یافته نیز وارد شد. یکی از این محصولاتی که اینگونه شکل گرفت، دستگاه های قابل حمل نوار قلب بود.

☑️⭕️تجویز راهبردی:
یکی از اصول تفکر استراتژیک چه در زندگی شخصی و چه در اداره سازمان و کشورداری، اصل تمرکز پویاست. تمرکز پویا یعنی اینکه من هدفی را تعیین می کنم. در این هدف، دست به انتخاب می زنم و گزینه های دیگر را کنار می گذارم بنابراین بر گزینه منتخب، متمرکز می شوم. تا دست یابی به هدف یا تعیین هدف جدید بر هدفم متمرکز می مانم. اما تمرکز کافی نیست. تمرکز به معنای ایستایی نیست. پویایی به چه معناست؟ پویایی دو بعد دارد. بعد اول: هدف گیری ماهیتی پویا دارد و اهداف استراتژیک باید در طی زمان، تغییر پیدا کنند. بعد دوم پویایی برمی گردد به اقدامات. به این معنا که برای آنکه بتوانم روی هدفم متمرکز بمانم. اگر اقدام یک به نتیجه نرسید اقدام دوم را در دستور کار قرار دهم و اگر آن هم به نتیجه نرسید با تغییراتی، مسیر دیگری را برای تحقق هدفم انتخاب کنم.

ما چه در زندگی فردی، چه سازمانی و چه ملی، اهداف و آرزوهایی داریم که بی‌صبرانه منتظر تحقق‌شان هستیم؛ اما طبیعتا مشکلات، موانع، سختی‌ها، شکست‌ها، همراه ناخواسته مسیر تحقق اهداف و آرزوهای ما هستند. نمره بد گرفتن برای یک دانش‌آموز، بیماری، بی‌پولی، قبول‌نشدن در کنکور، از دست دادن شغل و درآمد، مشکلات خانوادگی، استراتژی‌های شکست‌خورده یک سازمان، سرمایه‌گذاری اشتباه در یک حوزه، نقض برجام توسط طرف مقابل، تیره شدن روابط با همسایگان و ده‌ها مورد دیگر، همه از همان مشت‌هایی هستند که «مایک تایسون» می‌گوید. وقتی اولین مشت به فک مان خورد، به‌سرعت به فکر کوچک‌سازی یا رهاسازی اهداف و آرزوهایمان می‌افتیم.
برای تمرکز پویا چهار اصل را باید رعایت کنیم:

1- اهدافی را برای زندگی مان/سازمان مان/کشورمان تعیین کنیم.
2- برای تحقق اهداف مان، پله های کوچک و گام های کوتاه (اقدامات عملی مشخص) طراحی کنیم و آن ها را اجرا کنیم.
3- برای لحظات بعد از خوردن اولین مشت آماده باشیم و باور کنیم که هر مشتی که می خوریم، نشانه مثبت شروع راه است، نه پایانش! مشت های احتمالی و واکنش های اقتضایی را در ذهن خود مرور کنیم.
4- در بازه های زمانی و در زمان آرامش (و نه بعد از مشت خوردن) اهداف خود را بازبینی کنیم.

نوشته مشترک مجتبی لشکربلوکی و وحید شامخی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️لطفا دست نگه دارید و برای زندگی تان و سازمان تان برنامه ریزی استراتژیک نکنید.
ممکن است همان اشتباهاتی را انجام دهید که همه انجام می دهند. ابتدا این کتاب را بخوانید:

http://t2lbot.ir/537275

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️ فیلمی بی نظیر از اراده و اعتمادبه نفس
که همه ما به دیدن آن احتیاج داریم!

شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

-» نوشته زیر را مدیون مطلبی درخشان و عمیق از کانال فاخر ترجمان هستم.
@tarjomaanweb

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️پدیده کوری دوجانبه؛ دورکوری و نزدیک کوری !

این پدیده گریبانگیر همه ماست چه یک دانش آموز باشیم چه یک استاد دانشگاه. چه کارمند تازه استخدام شده چه یک مدیر ارشد کهنه کار. چه یک مکانیک باشیم چه یک مبلغ مذهبی.
وقتی از یک ساختمان دور هستیم خیلی از شکافها و خرابی های پنجره های ساختمان را نمی توانیم ببینیم. وقتی هم که خیلی به ساختمان نزدیک هستیم چشممان نسبت به طراحی کلی ساختمان و نحوه قرارگرفتن آن در کنار سایر ساختمانها نابیناست. به پدیده اول دورکوری (Distant Blindness) می گویند. یعنی نابینایی ای که ناشی از دور بودن از پدیده هاست.
به پدیده دوم نزدیک‌کوری (Proximity Blindness) می گویند. یعنی نابینایی ناشی از نزدیک بودن به پدیده ها. به عنوان مثال پزشکان هرچه قدر هم که حرفه ای باشند به دلیل غرق شدن در امور حرفه ای تخصص شان چیزهای ساده را نمی بینند. مثلا تاثیر بعضی رفتارها و گفتارهای خودشان (از جمله جواب سلام یا ارتباط چشمی) را بر رضایت بیماران نمی بینند. یک برخورد محترمانه و دلسوزانه می تواند تاثیر بسزایی در پایبندی بیمار به رعایت دستورالعمل و افزایش احتمال بهبودی و در نهایت تقویت برند و نام و نشان خود دکتر داشته باشد. این نوع نابینایی تقریبا در تمامی حرفه ها به شکلهای مختلفی مشاهده شده است. به ويژه افراد کهنه کار که بیش از همه در حرفه خودشان غرق شده اند بیشتر در معرض این نوع نابینایی هستند.

☑️⭕️تجویز راهبردی:
این کوری دو جانبه واقعا برای ما دردسر ساز است. از طرفی بی تخصصی در یک حوزه باعث می شود که دچار دورکوری شویم و به راحتی در مورد مسایل پیچیده اقتصادی و سیاسی مانند اشتغال، بحران آب، نظام بانکی قضاوت های نادرست داشته باشیم و از آن زشت تر اینکه خیلی راحت در مورد آن ها نظر می دهیم و نسخه می پیچیم. از طرفی تخصص عمیق در یک حوزه نیز باعث نزدیک¬کوری می شود. برای بر کنار ماندن از این کوری دوجانبه دو راهکار زیر (اولی برای دورکوری و دومی برای نزدیک کوری) قابل تامل است:

1) گفتگو با استخوان خرد کرده ها: بعضی وقتها تنها نگاه باریک بین آدم های حرفه ای، می توانند چشم ما را به روی ظرافتهای مهم کاری باز کنند. مثلا کسی که بیست سال در حوزه آب/بانک/صنعت کار کرده می تواند هزار نکته باریک تر از مو را به شما نشان دهد. آنجاست که می فهمیم تو مو می بینی و او پیچش مو. این استخوان خرد کرده می تواند پدری باشد که 4 فرزند بزرگ کرده و به جامعه تحویل داده است، می تواند یک معلم کهنه کار، یک ارتشبد و یک بانکدار حرفه ای باشد.

2) باز گذاشتن پنجره ناراضیان: به خاطر بسپارید معمولا هیچ کس مستقیم از شما انتقاد نخواهد کرد. معمولاً ما خجالت می کشیم که چشم در چشم کسی از وی انتقاد کنیم. ولی نارضایتی مان را جایی دیگر و به نحوی دیگر منتقل می کنیم. هوشمندی ما این است که پنجره هایی داشته باشیم برای شنیدن انتقادهایی که هیچ گاه به ما گفته نخواهد شد. یک پزشک بایستی خیلی هوشمندانه نارضایتی های بیماران خودش را تحلیل کند، یک مبلغ مذهبی بایستی با ذهنی باز به این فکر کند که چرا نمی تواند افراد به آیین رستگاری دعوت کند و در ضمن فضا و فرآیندی را فراهم کند که بتواند دیدگاه منتقدان، معترضان، آن هایی که وی را ترک کرده اند و .... را بشنود. مثلا آن مبلغ مذهبی، ممکن است شخصا انسانی فرهیخته، دانشمند و با نیتی بسیار خالص باشد اما وقتی کنکاش می کند در می یابد که ایراد از این است که واژه هایی که استفاده می کند و مفاهیمی که مطرح می کند برای 1000 سال پیش است و حرفی از جنس زمان در گفتگویش با نسل جوان ندارد. شاید نقطه ضعف ساده یک معلم نه در تسلط و سوادش باشد فقط به این خاطر است که بلد نیست زمان بندی تدریس را به گونه ای رعایت کند که دانش آموزان بین هر دو مطلب مهم، اندکی شوخی کنند و ذهن شان آزاد شود.

معمولا ما در یکی دو حوزه متخصص هستیم و در دیگر حوزه ها غیرمتخصص. بنابراین هم در معرض نزدیک کوری هستیم و هم دورکوری. گفتگو با استخوان خرد کرده ها بر عمق تحلیلی ما خواهد افزود و پنجره ای رو ناراضیان، ابعاد و مولفه هایی را نشان می دهد که تا کنون نسبت به آن بی توجه بوده ایم.

دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️ این تصویر تلنگر بزرگی است برای همه ما.
خودم و شما را به اندیشیدن در مورد پیام کلیدی این تصویر دعوت می کنم.


شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️مورگان فریمن هنرپیشه معروف  آمریکایی و برنده جایزه اسکار از امام حسین می گوید: شما به کسی نیاز دارید که راه درست رو به شما نشون بده!

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️ به این می گویند فرهنگ سازی!
یک ایده خلاقانه و انسانی که می تواند الگو و فراگیر شود.
این ایده به ذهن من نرسید، حیف شد!
اما تصمیم گرفتم در نشر آن بکوشم و در خوبی آن شریک شوم.

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️این روزها
کسی در درونم فریاد می زند:
بودن یا نبودن
مساله این نیست
مساله چگونه بودن است
و چگونه رفتن!
گاهی با رفتن است که بودن معنا پیدا می کند و جاودانه می شود

محرم تان آسمانی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️داستان های موفقیت دروغین

شاید نام وارن بافت را شنیده باشید. بزرگ ترین، معروف ترین و موفق ترین سرمایه گذار تاریخ. وی اکنون بدون آن که چیزی تولید کند (نه کالایی و نه نرم افزاری) ونه کارخانه ای بزند همراه با بیل گیتس جزو سه نفر ثروتمند دنیاست. همه به او لقب نابغه و باهوش می دهند. فرض ما این است که که وی یک استعداد فوق العاده داشته که از همان روز اول دست به هر چی می زده طلا می شده و بعد از دانشگاه آمده وارد بازار کار شده و خیلی سریع به موفقیت رسیده است.
اما نکته اینجاست که وی در این راه استخوان خرد کرده است. به بخشی از واقعیت های زندگی او دقت کنید:

پنج ساله بود که اولین کسب و کار خود یعنی فروش آدامس به رهگذران در دکه جلوی خانه شان را آغاز کرد.
سپس دکه دیگری جلوی خانه یکی از دوستان برای فروش لیموناد زد چون متوجه شد که آنجا رفت و آمد بیشتری صورت می گیرد
در شش سالگی بسته های شش تایی نوشابه را از مغازه به قیمت ۲۵ سنت می خرید و هر بطری را به قیمت ۵ سنت در درب منازل می فروخت.در حالي كه كودكان هم سن و سال او بر روي چمن لي لي و بولينگ بازي مي‌كردند.
او اولین سهام خود را در یازده سالگی خریداری کرد.

در ۱۳ سالگی به اداره مالیات به دلیل گرفتن مالیات ۳۵ دلاری برای دوچرخه‌اش، اعتراض كرد و سرانجام موفق شد مالیات ۳۵ دلاری دوچرخه‌اش را حذف كند.

در۱۴ سالگی بافت روزنامه فروشی می کرد. بعدها تصمیم گرفت همزمان با فروش روزنامه اشتراک مجلات نیز به آن­ها بفروشد. از دیگر فعالیت های تجاری او، جمع آوری توپهای گلف گم شده و فروش آنها بود.

او در ۱۷ سالگی مالک نیمی از يک اتوميل رولزرويس بود که خود از آن استفاده نمی کرد و ۳۵ دلار در روز آن را اجاره می داد.

بافت به تجربه عملی خود را محدود نکرد و در دانشگاه در رشته ای مرتبط و با تمرکز بر دروس سرمایه گذاری تحصیل کرد. بعد از دوره‌ فارغ التحصيلي هم تصميم گرفت تا براي یک شرکت به صورت رايگان كار كند، ولي بن نپذيرفت. او بعد از رد شدن پيشنهاد كار توسط گراهام، در وال استريت به عنوان دلال سهام مشغول به كار شد. او با استفاده از در آمد كم اين دوران ، پمپ بنزين سينكلاير را خريد؛ اما چنان كه انتظار مي‌رفت، پمپ بنزين بازدهي نداشت. بافت به خانه‌اش در اوماها برگشت و در بنگاه پدرش مشغول به كار شد.

به گفته خودش او بیش از ۱۰۰ کتاب در زمینه سرمایه گذاری و تجارت خواند (تقریبا هر کتابی که آن زمان چاپ شده بود و پیدا می شد).

تمام این کارها و تجربیات و درآمدها در برابر درآمد افسانه ای وی در شرکت سرمایه گذاری اش تقریبا هیچ بود. اصلا این درآمدها با آن سودآوری قابل مقایسه نبود. او بعدها به عنوان یکی از بزرگترین ثروتمندان و نیکوکاران جهان ثبت شد.

☑️⭕️تجویز راهبردی:
1- داستان های موفقیت را به صورت کامل بخوانید. عموما داستان های موفقیت فقط به بخش انتهایی موفقیت متمرکز هستند. و فقط از موفقیت های پی در پی می کنند. و صحبت از نبوغ و استعداد می کنند اما اگر داستان را به صورت کامل بخوانیم متوجه می شویم که نبوغ در طول زمان ساخته می شود و استعداد در تندباد حادثه کشف می شود و موفقیت پس از بارها تلاش و شکست پدید می آید.
دقت کنید که نیمی از واقعیت زشت تر از تمامی یک دروغ است. اگر شما داستان موفقیت آدم ها را بخوانید اما فقط بخشی از آن را بخوانید بیشتر از آن که الهام بخش و کمک کننده، گمراه کننده است.

2- آنکه می خواهد یک روزه ثروتمند شود یک ساله به دار آویخته خواهد شد. به داستان های موفقیت یک شبه و یک روزه اعتماد نکنید. پشت موفقیت های یک روزه، سال ها تلاش و مطالعه، زحمت، سعی و خطا و ... است که ما آن را نمی بینیم. بهترین کار این است که خود را غرق کنید. غرق در تجربه ورزی، مطالعه، مشاهده، تمرین، تکرار، سعی و خطا. زندگی وارن بافت نشان می دهد که انواع و اقسام تجربیات و مطالعات مختلف در طول زمان یک فرد جمع می شود و به ناگاه ....

دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️ایران؛ دو ملت زیرسایه یک خدا

سال ها پیش بعد از انتخابات آمریکا، سرمقاله ای در یکی از روزنامه های معتبر آمریکا چاپ شد به نام دو ملت زیر سایه خدا. مضمون آن نوشته این بود که انگار دو طیف کاملا متفاوت، دو ملت با دو ریشه کاملا متفاوت در آمریکا زندگی می کنند. دو ملتی که گاه حرف یکدیگر را متوجه نمی شوند. ظاهرا ما نیز در ایران با چنین پدیده ای روبرو هستیم. شکافی عمیق در جامعه ما در حال شکل گیری است. شاید کسی رویش نشود آن را علنی کند و به آن بپردازد. اما بگذارید صادقانه با مسایل راهبردی جامعه مان روبرو شویم:
این شکاف باعث شده دو ملت زیرسایه یک خدا شکل بگیرند. شکافی که هر ساله گسترده تر و عمیق تر می شود و نگرانی آنجاست که خشونت های کلامی امروزی در بلندمدت به خشونت های فیزیکی تبدیل شود.

هر ساله با نزدیکی ایام محرم شاهد چالشی بین دو بخش جامعه هستیم. بخشی معتقدند هزینه هایی که برای محرم انجام می شود، بیهوده و بهتر است که این هزینه ها صرف امور نیکوکارانه و عام المنفعه گردد و گاهی آنان که در این راه هزینه می کنند را به بی خردی، سطحی نگری و قدیمی بودن متهم می کنند. و بالعکس کسانی که زمان و سرمایه خود را صرف این امور می کنند، طرف مقابل را به حذف سنت هایی همچون نوروز، یلدا و یا حتی تعطیلی موزه ها و نگارخانه ها دعوت می کنند و می گویند هزینه های چنین مراسمی را صرف امور خیریه کنید و طرف مقابل را گاهی بی دین، بی ریشه و غرب زده قلمداد می کنند. آیا می شود این چالش را حل کرد؟ به نظرم می شود!

فکر می کنم همه ما بر دو باور مشترکیم:
1) تداوم جامعه در گرو حفظ فرهنگ مشترک از جمله آیین و رسوم آن جامعه است وگرنه ممکن است نسل بعدی هیچ چیز مشترکی با نسل قبلی خود نداشته باشد. حذف هر قطعه از این پازل می تواند آینده فرهنگی فرزندان ما را به خطر بیندازد و آنان را به نسلی بی هویت تبدیل کند و مشکلاتی از جمله تضاد، تعرض و خشونت را تسهیل کند.
2) عقلانیت حکم می کند، برای هر مساله ای هزینه-فایده کنیم. بدین معنا که از خود بپرسیم مجموع منافعی که به صورت مستقیم و غیرمستقیم از یک اقدام/آیین/مراسم به ما و جامعه ما می رسد در برابر مجموع هزینه های آن چه میزان است؟ آنگاه درخواهیم یافت صرف هزینه ها چه برای مراسم ملی چه مذهبی درست است یا نادرست؟

☑️⭕️تجویز راهبردی:
مبتنی بر دو باور مشترک فوق، برای حل چنین چالشی 5 پیشنهاد مشخص ارایه می شود؛
1- آیین های ملی و مذهبی را بستری قرار دهیم برای بازسازی جامعه مان و گسترش نیکوکاری. فرض کنیم هزینه یک آیین ملی یا مذهبی می شود: 20 میلیون تومان اما اگر در انتهای این مراسم حس خیرخواهی و خوبی در حاضران برانگیخته شد و 1 میلیارد تومان صرف امور عام المنفعه شد فکر نمی کنید که این دیگر هزینه نیست، بلکه یک سرمایه گذاری است؟ بگذارید اعتراف کنم من واقعا نمی فهمم این چه عیدی است (چه عید نوروز چه اعیاد مذهبی) که تو خوشحال باشی اما دو کوچه پایین تر به خاطر فقر دست به تن فروشی بزنند؟ معتقدم جامعه باید قبل و بعد محرم، قبل و بعد یلدا تفاوت داشته باشد. وگرنه چه فایده ای دارند؟ اگر در محرم و نیمه شعبان مردم نیکوکارتر و مهربان تر شوند و در نوروز و یلدا سخاوتمندتر و شادتر، جامعه ما آبادتر خواهد بود.

2- اگر به درستی طراحی کنیم، مراسم و آیین ها می توانند کارگاه های «آموزش مهارت های زندگی متعالی» باشند. انصافا باید اعتراف کنم مطالبی که من در این آیین ها آموختم در طول دوران تحصیل 24 ساله ام در مدرسه و دانشگاه نیاموخته ام. مرام حقیقت ورزی، آیین جوانمردی و طریق یتیم نوازی را هم از شب های قدر و هم از شاهنامه خوانی های شب های یلدا می توان آموخت.

3- نمی شود جامعه ای دم از گفتگوی تمدن ها بزند اما در داخل مرزهای خودش از گفتگو و تعامل عقیم و علیل باشد. مذهبی ها آغوش خود را کمی بازتر کنند تا همه ما بتوانیم از لذات معنوی برخوردار شویم و همین طور تمام دیگر اقشار و گرایش های فکری.

4- شجاع باشیم و آنچه بیهوده (غیرعقلایی) بر مراسم و آیین ها افزوده ایم را حذف کنیم. برگردیم به آیین های ساده اما عمیق. آیین هایی که خدا، خوبی و خیر را در ما زنده می کنند. همیشهٔ تاریخ، غلبه ظاهر بر محتوا (فرمالیسم) گریبان گیر آیین های تاریخی بوده است. گذر و سفر باید کرد به عمق زیبای آیین ها.

5- خودم و شما را دعوت میکنم به گفتگو در خصوص این موضوع و به چیزی بیشتر از تحمل اعتقادات مقابل. ما زیر سایه یک خدا هستیم به چیزی بیشتر از تحمل نیاز داریم؛ تعامل و هم افزایی. یاد بگیریم که اکنون که با هم زندگی می کنیم، از هم یاد بگیریم، با هم رشد کنیم و با هم شادکامی بیشتری را تجربه کنیم.

دکتر مجتبی لشکر بلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️درجه رشد و توسعه یافتگی شما کدام است؟

1: فهم: دیگران را درک می کنم
2: تفاهم: توانایی تحمل تفاوت‌ها را دارم
3-هم افزایی: از تفاوت ها بهره برداری مثبت می کنم

شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️زندگی تان به روزمرگی افتاده است؟
می ترسید در آینده نزدیک به روزمرگی بیفتید؟
نمی خواهید «تقویم» رییس زندگی تان باشد؟
این فیلم می تواند یک ایده جذاب به شما بدهد!


شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️گاهی پیش آمده خلاقانه‌ترین ایده‌ها در حین اتو کردن لباس‌ها، شستن ظرف‌ به ذهن‌مان برسد! این فیلم توضیح می دهد که چرا چنین چیز عجیبی در مغز رخ می دهد.

شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

✅ بیاموزیم و نجات دهیم!

🔹این‌بار علم تنها برابر جهالت نمی‌ایستند. این‌بار علم نجات بخش یک زندگی‌ست!

🔹چالش تخته‌سیاه، فرصتی‌ست برای تمامی شما تا با برگزاری کارگاه‌های یک یا چندروزه و آموزش دانسته‌های‌تان اعم از دروس علمی تا مهارت‌های کاربردی به دانش و هنرجویان و اهدای مبلغ شهریه کارگاه‌ها به سایت بخشش، جان یک نوجوان محکوم به قصاص را نجات دهید.

🔹کافی‌ست کارگاه‌های خود را در هر زمینه در هرکجای دنیا برگزار کرده و از دانش‌جویان بخواهید مبلغ شهریه را به حساب جمعیت امام علی واریز نمایند.

🔹این‌بار علم‌تان نجات‌بخش یک زندگی خواهد بود!

🔹اطلاعات بیشتر:
➡️ life.sosapoverty.org/#/blackboard
📞 ۰۲۱-۸۸۹۳۰۸۱۶

〰〰〰〰〰
goo.gl/Mimujh

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️همه مي خواهند الماس باشند،
اما تعداد كمى حاضرند تراشیده شوند.
تعالی درد دارد!

شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️با دختر کوکی شکلاتی درون تان آشنا شوید!

حدود بیست و پنج سال پیش با مدرک رشته ریاضیات کاربردی و اقتصاد از دانشگاه هاروارد فارغ التحصیل شد. جزء دانشجویان برتر دوره خود بود. ابتدا نجوم را در دانشگاه شروع کرده بود اما همان اوایل تصمیم گرفت به ریاضیات کاربردی و فیزیک تغییر رشته دهد. در دوران تحصیلش در هاروارد، کوکی شکلاتی می پخت و همان جا می فروخت. به "دختر کوکی شکلاتی" مشهور شده بود! پدر و مادرش مهاجران تایوانی بودند که در آمریکا با یکدیگر آشنا شده بودند. از همان کودکی به کمک مادرش کوکی شکلاتی می پخت و این کار را خیلی دوست داشت. بعد از فارغ التحصیلی اش در یکی از مشهورترین شرکت های مشاور مدیریت دنیا استخدام شد! چیزی که خیلی آرزویش را داشتند. در آنجا هم برای همکارانش کوکی شکلاتی درست می کرد. اما خیلی نگذشت که به جای تلاش برای ادامه تحصیل در مدرسه کسب و کار، برای سرآشپز شدن با جاهای مختلف شروع به مکاتبه کرد! شرکت مشاوره مدیریت را رها کرد. اما طبیعتا چون سابقه و مدرک رسمی در کار آشپزی نداشت کسی او را نمی پذیرفت. نهایتا کارش را در حوزه آشپزی با استخدام در یک رستوران، به عنوان راهنمای غذا (افرادی که کنار بخش سلف سرویس رستوران می ایستند و مشتری ها را راهنمایی می کنند) آغاز کرد. خیلی زود ارتقا پیدا کرد و سال 1995 برای اولین بار سرآشپز بخش شیرینی های یک رستوران شد. و در سال 2000 اولین دکه و مغازه شیرینی فروشی خودش را راه انداخت. 2007 شعبه دوم و جدیدش، 2010 شعبه سومش، شعبه چهارمش در 2013، و نهایتا امسال (2017) شعبه هفتمش را افتتاح کرد. در این مدت سه کتاب پرفروش آشپزی نوشت و در مسابقات آشپزی مطرح، برنده و به یک سرآشپز مشهور تبدیل شد.

آنچه با هم مرور کردیم، چکیده زندگی خانمی 46 ساله به نام جووان چانگ است. امروز ما با طیف بسیار وسیع و گسترده ای از انواع دوره های آموزشی مواجه هستیم. دوره های دانشگاهی و رسمی، دوره های کوتاه مدت، دوره های آنلاین و ... اما فراموش نکنیم که بهترین دوره پیشنهادی و مناسب برای هر کدام از ما، آن دوره و مسیر آموزشی است که خود برای خود خلق می کنیم. آنچه خانم چانگ در زندگی خود تجربه کرد، مسیری بود که خود برای خود خلق کرد. ممکن بود اگر همان مسیر مشاور مدیریت و دوره های کسب و کار را ادامه می داد، الان تنها یک کارمند خوب اما کم انرژی و بی انگیزه بود. اما تغییر مسیری که خود آن را رقم زد، او را به یکی از کارآفرینان و سرآشپزان مشهور دنیا تبدیل کرد.

☑️⭕️تجویز راهبردی:
آنچه خانم چانگ انجام داد در دو چیز خلاصه می شود: یافتن منطقه طلایی اختصاصی و جسارت برای فرار از زندان استاندارد (آنچه جامعه و هنجارهای دیگران برای ما تعریف می کند مانند رفتن به دانشگاه یا تحصیل در رشته پزشکی). منطقه طلایی اختصاصی جایی است که سه ویژگی را همزمان داشته باشند:
۱: علاقه مندی و شور و شوق درونی نسبت به آن دارید.
۲: توانمندی ویژه: ذاتا در آن توانمندی بالاتری نسبت به دیگران دارید.
۳: ارزشمندی: حوزه ای که با ارزش های شما همخوانی داشته باشد و همچنین برای جامعه خلق ارزش کند.
بنابراین سه سوال از خود بپرسید؟
»» آیا من منطقه طلایی خودم را یافته ام؟ یا اینکه بنا به توصیه های دیگران و انتظارات اطرافیان در رشته ای تحصیل می کنم یا در شغلی کار می کنم که دوستش ندارم و توانمندی ويژه ای در آن ندارم.
»» اگر نمی دانم منطقه طلایی من کجاست، آیا برای خود مسیری را طراحی کرده ام که تجربیات متفاوتی را آزمایش کنم تا منطقه طلایی خودم را بیابم؟
»» اگر منطقه طلایی را می شناسم اما به سوی آن حرکت نمی کنم، علت چیست؟ آیا جسارت لازم را برای هنجارشکنی ندارم؟ آیا می خواهم تا آخر عمر در همان زندان استاندارد زندگی کنم؟ خاطرم هست کسی با من مشورت می کرد که کارشناسی روانشناسی خوانده بود اما عاشق و ماهر در درست کردن سوسیس و کالباس خانگی با کیفیت بود اما جرات نداشت که این را با خانواده خود در میان بگذارد.

خداوند خود فرموده است که شما را گوناگون آفریدم! قرار نیست این گوناگونی در قالب استانداردها و پیش فرض ها بخشکانیم. شاید درون من یک پسرک نقاش وجود دارد و درون تو یک دخترک جواهرساز. دختر کوکی شکلاتی درون خود را بیابیم و آزادش کنیم.

نوشته مشترک مجتبی لشکربلوکی و وحید شامخی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️پارادکس درد یعنی خوشبختی

همه دوست دارند حالشان خوب باشد. زندگی‌شان شاد و شیک باشد، عاشق شوند و روابط عاطفی‌شان معرکه باشد، اندامی جذاب داشته باشند پولشان از پارو بالا برود و محبوب و محترم باشند و با خدا رابطه ای عمیق و آسمانی داشته باشند. دلشان می‌خواهد چنان مشهور باشندکه وقتی واردجمعی می‌شوند حاضران مثل دریای سرخ که به فرمان حضرت موسی دوتکه شد، برایشان راه باز کنند. این‌چیزها را همه دوست دارند. کار سختی نیست که بخواهی زیبا، پولدار، موفق، محترم بودن را دوست باشی! دوست داشتن این جور چیزها راحت است.

اگر از شما بپرسم «از زندگی چه می‌خواهید؟» و شما هم جوابی بدهید مثل این که «می‌خواهم شاد و خوشبخت باشم و خانواده‌ای خوب و شغلی داشته باشم که دوستش بدارم»، باید بگویم پاسختان کاملا بی معناست! نکته دقیقا همین جاست. این سوال کاملا گمراه کننده است! پرسش مربوط به لذایذ آسان است و جوابش نیز گمراه کننده. کمی گیج کننده به نظر می رسد، بگذارید بیشتر توضیح دهم.

پرسش درستی که باید از خودمان بپرسیم این است: در چه حوزه ای می خواهید «درد» بکشید و می خواهید برای چه چیزی «مبارزه» کنید؟ این پرسش نقش اساسی در موفقیت ما دارد. چرا این پرسش درست تر است؟ همه می‌خواهند شغلی عالی و استقلال مالی داشته باشند ولی همه نمی‌خواهند رنج و درد شصت ساعت کار در هفته، رفت‌وآمدهای طولانی، کاغذبازی‌های منزجرکننده، سلسله مراتب اداری و ملال روزمرۀ حضور در جهنمی مکعب‌شکل (اتاق اداره) را تحمل کنند. مردم می‌خواهند بدون خطرکردن، بدون فداکردن و بدون موکول کردن لذت‌ها و ولخرجی‌ها به آینده موفق و ثروتمند شوند.

داشتن احساسات و تجربیات مثبت راحت است ولی همۀ ما در مدیریت احساسات و تجربیات منفی دچار مشکلیم. بنابراین احساسات خوبی که در اثر آرزوها و رویاها در وجود ما شکل می گیرد تعیین کننده موفقیت ما نیست! بلکه احساسات بدی که مایلیم و قادریم برای رسیدن به آن احساسات خوب تحمل کنیم تعییین‌کننده اند. ما بدن‌هایی فوق‌العاده می‌خواهیم با سیکس پک! ولی به چنین اندامی نمی‌رسیم مگر آن‌که رنج حضور چندین ساعته در باشگاه ورزشی را بپذیریم، کالری غذایی که می‌خوریم را بسنجیم و لقمه هامان را کوچک تر کنیم. می‌خواهیم کسب‌وکار خودمان را راه بیاندازیم ولی فقط زمانی می‌توانیم یک کارآفرین موفق شویم که خطر کردن، بلاتکلیفی، شکست‌های متوالی و کار طولانی روی چیزی که هنوز نمی‌دانیم موفق خواهد بود یا نه را بپذیریم. پس تا بدین جا متوجه شدیم اینکه «از چه چیزی لذت می بریم» موفقیت ما را تعیین نمی‌کند. بلکه «چه درد و رنجی را می‌خواهیم تحمل کنیم؟» آینده ما را می سازد.

☑️⭕️تجویز راهبردی:
این مساله هم برای زندگی شخصی است کاربرد دارد و هم برای سازمان و کشور. همه سازمان ها می خواهند که سودآور، ماندگار، خوش نام و بزرگ شوند. اما مساله این نیست. مساله این است که حاضرند برای چه چیزی مبارزه کنند (مثلا ارایه محصولات استاندارد با قیمت پایین مانند آیکیا) و چه رنجی را تحمل کنند (مثلا استفاده از نیروی انسانی ارزان قیمت آسیایی). همه ملت ها و کشورها نیز می خواهند که رفاه، آموزش، سلامت و امنیت بالایی داشته باشند. به همین خاطر این بی معناست. مهم این است که بگویند حاضرند برای چه مبارزه کنند؟ (مثلا دستیابی به بالاترین نرخ پذیرش گردشگر خارجی) یا حاضرند چه دردی را تحمل کنند (صرف نظر کردن از بهترین مواد غذایی که تولید می کنند و به جای مصرف داخلی، صادرات می کنند).
با خود خلوت کنید و سه سوال از خود بپرسید:
1- موفقیت را در سطح زندگی شخصی/سازمان/کشور چه چیزی تعریف می کنم؟
2-برای رسیدن به چنین موفقیتی، حاضرم برای چه چیزی مبارزه کنم؟
3- برای رسیدن به چنین موفقیتی، حاضرم چه دردی را تا کجا تحمل کنم؟
اهمیت دو سؤال آخر برای این است که بسیار بیشتر از آرزوها و رویاها دربارۀ عمیق ترین خواسته هایمان اطلاعات به ما می‌دهد. به‌هرحال هرکسی/سازمانی/کشوری باید چیزی را انتخاب کند و دردش را نیز تحمل کند. فرهاد شیرین را انتخاب کرد و کوه را تراشید. نمی‌توان زندگی بی‌دردی داشت. پرسش مربوط به لذایذ آسان است و تقریباً همۀ ما پاسخ مشابهی برای آن داریم. پرسش از درد و مبارزه است که راهگشاست.

دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️ نمی خواستم آنها بمیرند و بپوسند. پس بلند شدم و ..: بهترین معلم 2017

این فیلم زیبا تقدیم به همه کسانی که دوست دارندجهان را بهتراز آنچه تحویل گرفته اند تحویل دهند!

کانال هشت بهشت
💌 @My8behesht

Читать полностью…

شبکه توسعه

مطلب زیر را وام دار نوشته ای از کانال خوب و ارزشمند «حرفه ای ها» هستم
t.me/expertisefunnel

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️دکتر کریس هیوئر متخصص مطالعات بین دینی:
در روز عاشورا یک نفر دانه های بلوط کاشت!

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️پیشنهاد غیرمتعارف: پنج دقیقه برای مرگ خودمان عزاداری کنیم!

مراسمی مذهبی در بخشی از هند برگزار می شود؛ تامیل نادو! این مراسم، یادواره فرزند شیوا خداوند هندوها است و 48 روز طول می کشد و شرکت کنندگان تمامی این روزها را روزه می گیرند و در این مدت اعمال سختی انجام می دهند از جمله فرو بردن نیزه در بدن! بعضی نیز چیزی در لپ، گونه یا زبان خود فرو می برند تا قادر به صحبت نباشند و آن را روزه سکوت می نامند!
این مطلب را که خواندم به فکر فرو رفتم. چرا این قدر مساله سکوت مهم بوده است که برخی از هندیان چنین مراسمی برپا می کنند و چرا آنقدر مهم است که به خود آسیب می زنند که نتوانند حرف بزنند و سکوت را برای خود اجباری می کنند؟ بدیهی است که آیین آنان با عقل جور در نمی آید. ولی درون هر چیزی – هر چند بسیار بد – عبرتی و پیامی نهفته است.

این روزها، روزهایی است که در خیابان که قدم می زنی، هیئت های مختلف را می بینی و شب ها صدای دسته ها و تکیه ها گوش می رسد. بسیاری از مردم سیاه بر تن کرده‌اند و مراسم مذهبی در جای جای شهرها دیده می شود. همه ما می‌دانیم که آیین های مذهبی و ملی، فصل مشترک و فرهنگ پیوند دهنده ماست. پیوند درون نسلی و پیوند بین نسلی (نسل ما و نسل های قبلی و بعدی) و هیچ کدام نباید تعطیل شوند. تعطیلی هر کدام از آنان یعنی گم شدن بخشی از هویت ما در تاریخ! هر دو نوع این آیین ها (چه ملی و چه مذهبی) دانشگاهی هستند که مرام حقیقت ورزی و آیین مهربانی را به بهترین و زیرپوستی ترین روش ممکن به جان و روان ما منتقل می کنند. اما بر ماست که اگر چیزی را بی مورد بر آن افزوده ایم، کم کنیم و اگر چیزی را متناسب با این عصر و زمانه باید به آن بیافزاییم، اضافه کنیم.

☑️⭕️تجویز راهبردی
در این راستا یک پیشنهاد قابل طرح است: گمشده عصر امروز، سکوت و خلوت است. از صبح که برمی‌خیزی، موبایلت را روشن می‌کنی و آخرین نوشته‌های تلگرامی و اینستاگرامی را چک می‌کنی. در طول روز هم رادیو، روزنامه، تلویزیون، ایمیل، اینترنت، شبکه‌های اجتماعی، تبلیغات محیطی (مانند بیلبوردها) و همچنین گفتگو با اطرافیان باعث می شود نه سکوتی بماند و نه خلوتی. باور نمی کنید! بگذارید تستی را مطرح کنم شجاعانه به آن پاسخ دهید: آخرین باری که نیم ساعت با خودتان خلوت کردید و عمیقا به خود، زندگی، آینده، خدا و هستی فکر کرده اید کی بوده است؟


حالا متوجه شدید که ما چقدر در «فقر سکوت» به سر می بریم؟ در گذشته ها، زندگی مردم همراه بوده با آرامش، سکوت، تنهایی و ... اما امروزه همه چیز عوض شده است.
مراسم مذهبی و ملی ما باید بخشی داشته باشند به نام سکوت و خلوت. بعد از عزاداری باید 5 دقیقه را به سکوت و خلوت تخصیص دهیم، چراغ ها را خاموش کنیم و آدم ها بعد از آنکه حس خوب معنوی را تجربه کردند؛ با خود خلوت کنند و از خود سه سوال بپرسند، سه سوال سخت:
1- با هر تعریفی که از انسان دارم، آیا به راستی من یک انسانم؟
2- چگونه می توانم این حس خوب معنوی را در خودم پایدار کنم و به خانواده ام و جامعه منتقل کنم؟ فایده خانواده ام و جامعه ام از این تجربه خوب چه می تواند باشد؟
3- آیا من فقط از نظر بیولوژیکی زنده ام؟ یا اینکه سالهاست مرده ام؟ و اگر پاسخ آخری مثبت بود چند دقیقه ای برای مرگ خود نیز عزاداری کنیم. در این زمینه هیچ سروده ای بهتر از این نمی توانم پیدا کنم: پس عزا بر خود کنید ای خفتگان! متاسفانه گاهی اوقات فردی در 35 سالگی میمیرد ولی در 75 سالگی خاکش می کنند.

جامعه ما نیازمند سکوت و خلوت است. این نیاز یک نیاز لوکس و با کلاس نیست. نیازی اصیل و سرنوشت ساز است و چه خوب است که بخشی از آیین های مشترک مان را به سکوت بگذرانیم. نه غوغا و هیاهو. همه با هم سکوت کنیم و به خودمان و به هم اجازه دهیم که سنگین ترین سوالات هستی فکر کنیم و وقتی مراسم یا آیینی را ترک می کنیم، فردی دیگر و انسانی دیگرگونه باشیم.

دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️مسائل خودتان را داخل رختخواب و زیر دوش حل کنید!

معروف است که مخترع چرخ خیاطی به فکر ایجاد یک دستگاه خیاطی بود که بتواند سرعت و کیفیت دوخت را بالا ببرد. اما نمی توانست مساله اش را حل کند. تا این که یک شب خواب دید که چندین بومی وحشی با نیزه هایی محاصره اش کرده اند! وقتی از خواب بيدار شد متوجه شد که نوک نیزه هایی که در دست بومیان بود سرشان سوراخ داشت و همین جا بود که وی توانست مساله اش را حل کند. چرا که تا آن موقع ذهنیتش این بود که انتهای سوزن باید سوراخ داشته باشد و هر کار می کرد نمی توانست ماشین چرخ خیاطی را درست کند. اما با آنچه در خواب دیده بود، با قرار دادن سوراخ در نوک سوزن چرخ خیاطی کامل و به بازار عرضه شد.
نکته این است که گاهی شما زمان بسیار زیادی را صرف حمله مستقیم به یک مساله می‌کنید، درحالی‌که بعضی ایده‌های خلاقانه تنها زمانی پدیدار می‌شوند که خودتان را (بدون اینکه از مساله غافل باشید) در وضعیتی آرام و رها قرار دهید.
بر اساس مصاحبه با نوآوران و مدیران ارشد (مانند مدیر عامل خلاق پپسی) دریافته ایم که در بسیاری از مواقع نیز ایده‌های نو در حالی کشف می‌شود که نوآور در وضعیت تمدد اعصاب است و «تلاش» نمی‌کند مساله‌ای را حل کند. نوآوران همچنین ایده های جدید را در زمان‌هایی مانند پیاده روی، رانندگی، ماهیگیری، دوش گرفتن، تعطیلات یا حتی نیمه‌شب به دست می‌آورند. به عنوان مثال ایده‌ اولیه تأسیس یک شرکت زمانی الهام شد که خالق آن داشت با دلفین ها شنا میکرد.

☑️⭕️تجویز راهبردی:
حل مسایل سخت و پیچیده منوط به وصل کردن امور مختلف به همدیگر است. مثلا شما باید اعتباری که نزد یک فرد دارید را با جلسه ای که فردا با یکی از نزدیکان وی دارید گره بزنید و این دو را به گزارشی که سه ماه قبل تهیه شده ارتباط دهید و در نهایت این را کنار محصولی قرار دهید که شش ماه بعد به بازار می آید. همه این ها را باید بگذارید کنار هم تا یک مساله حل شود. استاد دانشگاه هاروارد در کتاب ژنتیک نوآوری معتقد است که ما برای حل مسایل و نوآوری نیازمند تفکر پیوندی هستیم. یعنی پیوند دادن مسایل و موضوعات و ابعاد مختلف. وی مهارت تفکر پیوندی را یکی از کلیدی ترین مهارت ها برای حل مساله می داند.برای چنین کاری نیاز به تفکر پیوندی دارید برای تقویت مهارت پیوندی پنج سازوکار زیر پیشنهاد می شود:

1-یاد بگیرید با مسایل زندگی کنید. به این معنا که قرار نیست هر زمان هر مساله ای مطرح شد شما در عرض 15 دقیقه برای نسخه بپیچید. گاهی اوقات باید به خودتان و جهان فرصت دهید تا جواب مسایل از جایی که تصورش را نمی کنید سر بزند.

2-«جایگاه خلوت بهینه» خود را بیابید. هر کسی جایی دارد که می تواند الهام بگیرد. هر کسی باید جایی را پیدا کند که مغزش آهسته به جوش‌ و خروش بیاید. افراد موفق عموماً مکانها و زمانهای مناسب خود را برای خلق ایده های نو می شناسند.

3-«زمان بهینه خلاقیت» بعضی افراد بهترین ایده هایشان را صبح زود پیدا می‌کنند و برخی نیمه‌شب. زمان مناسب خودتان را پیدا کنید.

4-سعی کنید یک دفترچه یادداشت کوچک همراه خود داشته باشید یا ایده ها را بلافاصله در تلفن همراه یا لپ تاپ خود ذخیره کنید. ایده‌های جدید درست در زمان و مکانی که شما انتظارش را ندارید به سراغ شما می‌آیند.

5-پژوهشگران هاروراد دریافته‌اند که خواب پادزهر بستگی ذهن و محدودیت‌های فکری است. بنابراین اگر به یک چاله‌ فکری برخوردید، با اندکی خواب این چاله را پر کنید. خواب به‌طور میانگین 33 درصد شانس شما را برای مرتبط کردن چیزهای نامرتبط و رسیدن به ایده های بکر افزایش می دهد. اگر همه‌ی راه ها برای حل مشکلتان به شکست منتهی شدند، بروید بخوابید.

فرقی نمی کند که ما خانه دار باشیم یا یک مدیر ارشد نظام، همه ما هر روز باید مسایلی را حل کنیم از انتخاب مدرسه فرزندمان تا انتخاب استاندار، از ریزگردها تا مفسدان کلان اقتصادی. برای حل مسایل نیازمند تفکر پیوندی هستیم و سازوکارهای بالا می تواند به کیفیت تصمیمات ما کمک کند.

دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lshkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️سندروم توجه کور و گوریل نامریی

در یک آزمایش علمی، از افراد خواسته شد تا به تماشای بخش هایی از یک بازی بسکتبال بپردازند و تعداد پاس‌های رد و بدل شده بین بازیکنان را بشمارند. هر کسی توانست تعداد پاس ها را درست بشمارد، برنده است. آن‌ها از پس این کار به خوبی بر آمدند. از افراد پرسیده شد که آیا متوجه چیز عجیبی هم در فیلم شده اند و آن ها گفتند نه!

اما هدف از این آزمایش چیز دیگری بود. در لابه لای این بازی، فردی با لباس یک گوریل وارد زمین می‌شد، درست وسط زمین می‌ایستاد و به سینه اش می‌کوبید و از زمین خارج می‌شد. در حالی که دیدن چنین جانور غول پیکری وسط یک زمین بسکتبال به مراتب راحت تر از ندیدن او بود. اما آزمایش شوندگان به اندازه ای درگیر شمارش تعداد پاس‌ها بودند که حتی کوچک ترین بویی نبردند. این آزمایش با افراد مختلف بارها و بارها تکرار شد و نتایج همان بود!

دانشمندان دانشگاه کالیفرنیا دریافته اند زمانی که فردی شروع به جست‌وجوی هدفمند یک شی‌ء می‌کند، نواحی متعددی در مغز برای رهگیری شخص، حیوان یا شی گم‌شده بسیج می‌شوند. این بدین معناست که چنانچه فردی به دنبال کودک گمشده اش در یک جمع شلوغ است، نواحی مغز که معمولاً به تشخیص دیگر اشیا اختصاص داده می‌شوند و حتی نواحی که برای تفکر انتزاعی تنظیم شده‌اند، کانون توجه‌ را تغییر داده و به بخش جست‌وجو ملحق می‌شوند. بنابراین مغز به سرعت به یک یابنده کودک، تبدیل شده و منابع مورد استفاده‌اش برای سایر فعالیت‌های ذهنی را از امور دیگر فارغ و به این امر اختصاص می دهد. زمانی که تمرکز شدید ما روی چیزی باعث شود تا دید ما به هر آنچه در اطرافمان می گذرد محو شود، ما دچار «توجه کور» می شویم.

☑️⭕️تجویز راهبردی:
در کتاب «مغز بودا: علم عصب شناسی کاربردی در شادکامی، عشق و خرد» می گوید توجه مغز را شکل می دهد. به عبارت دیگر آنچه ما به آن توجه داریم عملاً همان چیزی است که در بافت مغزمان شکل خواهد گرفت. بنابراین بسیار مهم است که چه سوالی را برای خود تعریف کنیم. اگر از خود سوال کنیم که چه ماشینی بخرم؟ آنگاه در طول روز همواره به ماشین هایی که از کنارمان می گذرند توجه می کنیم و به تابلو حراجی 80 درصدی که یک فرصت فوق العاده است بی توجه خواهیم بود. اما در هر صورت چاره ای نداریم، که در هر برهه ای از زندگی بر روی یک یا چند مساله محدود تمرکز کنیم. اما مشکل آنجاست که تمرکز باعث توجه کور می شود (یعنی ندیدن دیگر ابعاد و فرصت ها و ....) چه باید کرد؟

راهکار آنست که علاوه بر تمرکز بر سوالات راهبردی، زمینه را برای تنوع افکار، تجربیات، ایده ها و گزینه ها، انتقادها و کانال های اطلاعاتی فراهم کنیم. چهار تکنیک زیر کارساز است:

1- ﺻﺪاﻫﺎي ﺟﺪﻳﺪ: با اﻓﺮادي از ﮔﺮوه هاي ﻣﺘﻔﺎوت از طبقه اجتماعی-فرهنگی خودتان، با کارشناسانی غیر از رشته تخصصی خودتان و با افرادی با مذهب، پیشینه، سن و سال و تفکر متفاوت از خودتان گهگاهی گفتگو کنید.
2- ﮔﻔﺘﮕﻮﻫﺎي ﺟﺪﻳﺪ: ممکن است اﻓﺮاد جدید و متفاوت پیدا نکنید، با همان دوستان قدیمی در ﻣﻮرد ﻣﺴایل ﺗﻜﺮاري ﺑﺎرﻫﺎ و ﺑﺎرﻫﺎ ﺑﺤﺚ نکنید. ﭼﻨﻴﻦ ﮔﻔﺘﮕﻮﻫﺎﻳﻲ در ﻧﻬﺎﻳﺖ ﻛﺎﻣﻼً ﺑﻲ¬ﺧﺎﺻﻴﺖ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺷـﺪ. با افراد قدیمی، مسایل جدیدی را انتخاب کنید تا گفتگوهای جدیدی شکل بگیرد.
3- دورﻧﻤﺎﻫﺎي ﺟﺪﻳﺪ: برای خود اهداف جدید و متفاوت تعریف کنید. داشتن اهداف متفاوت باعث می شود در ﺟﺴﺘﺠﻮي راههای ﺟﺪﻳﺪي ﺑﺮاي ﻧﮕﺎه ﺑﻪ زندگی، خانواده، مردم، ﺑﺎزار، ﻣﺸﺘﺮي و روابط بین الملل، هدف ﻣﺘﻔـﺎوت تعریف کنید آنگاه خواهید دید همان خیابانی هر روز از آن رد می شدید آن خیابان نیست.
4- آزﻣﻮن هاي ﺟﺪﻳﺪ: آزﻣون هاي ﻛﻢ رﻳﺴﻚ و ﻛﻮﭼﻚ ﻗﺎدرﻧﺪ ﻛﻪ ﻳﺎدﮔﻴﺮي فردی/ﺳﺎزﻣﺎن/ملی را ﺳﺮﻋﺖ ﺑﺒﺨﺸﻨﺪ و ﻣﺸﺨﺺ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﭼﻴﺰي اﺣﺘﻤـﺎﻻً درﺳﺖ ﻛﺎر ﻣﻲ ﻛﻨﺪ و ﭼﻪ ﭼﻴﺰي اﺣﺘﻤﺎﻻً ﻧﻪ؟ و همچنین باعث می شوند که ما پدیده های جدید را تجربه کنیم و توجه ما از کوری به در آید.

تمام راهکارهای چهار گانه فوق هم در سطح زندگی شخصی کاربرد دارند و هم برای سازمان و کشور و همه در یک چیز مشترکند. می خواهند به ما بگویند که نمی توانیم همزمان به همه پدیده ها توجه کنیم. با صداها، گفتگوها، دورنما و آزمون های جدید بار دیگر و به گونه ای دیگر به دنیا نگاه می کنیم و درخواهیم یافت هر بار دنیا چیز دیگری است. همه ما در معرض توجه کور هستیم و شاید به همین خاطر باشد که خداوند با پرسشی تلخ به ما تلنگر زده است: در زمین و در وجود خودتان نکات و نشانه هایی است، آیا نمی بینید؟

دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️شما را به دیدن این ۵ ثانیه فوق العاده دعوت می کنم؛
۵ ثانیه ای که به اندازه یک کارگاه آموزشی ۵ ساعته می تواند موثر باشد

شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

⭕️نوشته زیر یعنی «ایران؛ دو ملت زیرسایه یک خدا» حاصل چالش فکری است که یکی از دوستانم برایم ایجاد کرد.
اگر نظری، ایده ای دارید یا می خواهید همراهی کنید، نظر خود را به این آدرس ارسال کنید:
@Sayeh_Yek_Khoda

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️افسانه جزیره سیرنس و پدیده تنزیل آینده

بنا بر اساطیر یونان سایرن ها دخترانی بودند بسیار زیبا که صدایی بس دل انگیز داشتند و ملوانان را با آوازهای احساس برانگیز خود طلسم کرده و به کام صخره‌های مرگ‌آوری که بر روی آن آواز میخواندند، میکشیدند. اما اودیسیوس، قهرمان افسانه‌ای یونان، توانست بدون هیچ خطری از جزیره آنان بگذرد! چگونه؟ آن را در ادامه خواهم گفت.

شاید ما فکر کنیم که این داستان نیز اسطوره ای و خیالین و نمادین است. اما ما هر روز در دام سایرن ها هستیم. وقتی ایدئال خود را تصویر می کنیم برای آخر هفته ورزش، رژیم میوه و کتاب های عمیق را در نظر می گیریم اما در برابر وسوسه های روزانه، در نهایت شکلات، سریال های تلویزیونی تکراری، بازی با موبایلمان را انتخاب می کنیم. دانشمندان به این پدیده یا این ويژگی انسانی می گویند تنزیل آینده. به عبارت دیگر ما در دام کوتاه نگری و لذت های آنی می افتیم. منافع فردا را فدای لذت امروز می کنیم. همین ويژگی باعث می شود به جای پس انداز برای فردا، امروز خرج کنیم و اهداف بلندمدت خود (قبول شدن در آزمون دکترا) را برای بدست آوردن خوشی زودگذر (دیدن مسابقات جام جهانی) به هم می‌ریزیم. متاسفانه برای آنچه اکنون می‌خواهیم از خواسته‌های آتی‌مان خرج می‌کنیم.

یک پژوهشگر نظر جالبی در این زمینه دارد: هر فرد طوری رفتار می کند که گویی دو نفر در درون آن وجود دارند: یکی از آن ها دستگاه تنفس سالم و زندگی طولانی را طلب می کند ولی دیگری به سیگار تمایل دارد. یکی بدنی خوش فرم و زیبا را می پسندد ولی دیگری خواستار غذاهای چرب و چاق کننده است.

دقت کنید که تنزیل آینده فقط برای زندگی شخصی نیست، متاسفانه این مساله گرییانگیر مدیران، سرمایه گذاران و مدیران ارشد کشورها نیز هست. مثلا ما با دو پروژه ملی روبرو هستیم. اولی کمتر از یک سال به نتیجه می رسد و 10 واحد منفعت عمومی یا سود اقتصادی دارد و دومی 3 سال طول می کشد و 50 واحد منفعت عمومی یا سود اقتصادی دارد. ما دوباره در دام سایرن ها می افتیم. عقل مان می گوید پروژه دومی را انتخاب کنیم اما آواز فریبنده سایرن ها باعث می شود که به کام مرگ لذت های آنی فرو رویم. به همین دلیل است که پروژه های زیرساختی همیشه فدای پروژه های زودبازده، عامه پسند و نمایشی می شوند. همین ويژگی تنزیل آینده چه خسارت های میلیاردی که وارد نکرده!؟

☑️⭕️تجویز راهبردی:
حالا برگردیم به اینکه چگونه اودیسه نجات یافت. سیرس (الهه‌ یونانی)، به اودیسه خبر داد که کشتی تو از جزیره‌ سیرنس خواهد گذشت که آواز خوش مقاومت‌ناپذیرش می‌تواند ملوانان را بفریبد تا بدان سو پارو بزنند و به صخره‌ها برخورد کنند. تو باید به خدمه‌ کشتی‌ات دستور دهی که گوش‌هایشان را با موم بپوشانند، بنابراین آنها آواز جزیره‌ سیرنس را نتوانند شنید، اما تو می‌توانی بی‌هیچ ترسی، آواز زیبای آنان را بشنوی، اگر به همکارانت دستور دهی که ترا به تیرک کشتی ببندند و به هیچ وجه تا گذشتن از خطر به فریادهایت برای آزادی توجه نکنند. پس دو راهکار اساسی پیش روی ماست:

گریز از مواجهه: اگر از وسوسه تلویزیون، شیرینی و شکلات، موبایل و بیهوده گردی در فضای مجازی می ترسیم، فضایی فراهم کنیم اصولا در مواجهه با آنان قرار نگیریم (موم در گوش).

ایجاد تعهد پیشینی برای عدم امکان پرداختن به خواسته های آنی: اودیسه با بستن خود به تیرک کشتی، خویشتن آتی‌اش را در برابر خویشتن فعلی‌اش حفظ کرد. به عنوان مثال ثبت نام در کلاس کنکور، اعلان عمومی سیاست ها به مردم، انجام بخشی از سرمایه گذاری همه این ها به نوعی ایجاد تعهد (بستن خود به تیرک کشتی) است برای نجات از وسوسه سایرن های دلفریب.

دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…
Subscribe to a channel