مکتبی که بشر را به نهفته ترین رازهای خلقت و ملکوتی ترین فضائل ومکارم اخلاقی آشنامی سازد و نهال عشق ومحبت را در قلوب دلدادگانش چنان بارور می سازد که به همگان عشق ورزند وسراسر عشق شوند. چشم(💎)سوم پیج اینستا گرام https://instagram.com/parvazrooh110
حضرت محمد صلی الله علیه وآله می فرماید:
خدا را بخوانید و به اجابت دعای خود یقین داشته باشید؛
و بدانید که خداوند دعا را از قلب غافل بی خبر نمی پذیرد.
بحارالانوار ج ۹۰ ص۳۲۱
#حضرت_رسول_اکرمﷺ
@haghightx
وقتی که شما باور به افکار مثبت دارید
همه چیز حتی بیماری ها را حل خواهید کرد
اما برعکس اگر باورهای منفی داشته باشید فقط
اتفاقات منفی در زندگیتان می افتد
چون شما ژن منفی را در درون خود تقویت میکنید
بدن انسان از طریق حواس پنجگانه خود
میتواند ارتعاش اطراف را دریافت کند و سپس آن را
تبدیل میکند و رفتار و عملکرد صورت میگیرد
حتی پوست انسان دریافت کنندهی سیگنال و ارتعاش هست
@haghightx
‘در دل این چرخشهای بیپایان، جانم به نور الهی گره میخورد. هر گامی که بر زمین میزنم، آسمان را نزدیکتر حس میکنم. صدای دف و دلنوازی موسیقی مرا به سفری بیانتها میبرد، سفری که آغازش عشق است و پایانش فنا.
در سماع، من نیستم؛ تنها اوست که هست. چرخ میزنم تا خود را در دریای عشق گم کنم، جایی که هر لرزش قلبم انعکاس نغمهای از اوست.
در این رقص بیکرانه، من به وحدت میپیوندم. رقصی که هر لحظهاش یادآور این است که زندگی یک سماع جاودانه است.”
#کارولین_خدادیان
@haghightx
انسان خردمند،
با تهی ساختن ذهن و دل،
با کاستن از بلند پروازی و محکم ساختن
پایه ها، دیگران را تحت تاثیر قرار می دهد.
انسان خردمند،
خود را در آخر قرار می دهد،
و بدین ترتیب در راس قرار می گیرد،
او ناظر زندگی است،
بنابراین پایدار می ماند.
انسان خردمند،
دنیا را مشاهده می کند،
اما به بینش درونی خودش اعتماد دارد،
او شاهد آمد و رفت های دنیوی است،
اما درون را به بیرون ترجیح می دهد.
#لائوتزو
@haghightx
گذر از وادی طلب و ورود به میدان عشق :
مشکلات راه عشق ، به حقیقت همان رنجی است که در جریان این تبدیل ها در کوره طلب بر سالک پیش می آید -رنجی لذت بخش و سختی راحت آفرین- .اما در شعله سوزان این شوق نخستین،اندک اندک شوق های شیطانی چون خار و خس می سوزند و سالک غرق در آتش به وادی عشق می رسد.
کس در این وادی بجز آتش مباد
وآنکه آتش نیست عیشش خوش مباد
(عطار)
عشق آن شعله است کاو چون برفروخت
هر چه جز معشوق باقی جمله سوخت
(مثنوی)
استاد حسین الهی قمشه ای
مقالات ص۳۰۳
@haghightx
قانون 21/90 را بکار ببرید.
21 روز طول میکشد تا بتوانید
یک عادت ایجاد کنید
90 روز طول میکشد تا یک سبکزندگی جدید برای خودتان ایجاد کنید.
پس از همین امروز شروع کنید.
تغییرات کوچک را آغاز کنید و این تغییرات را به مدت 90 روز ادامه دهید تا شاهد تاثیر و نتیجه آن در تمام طول زندگیتان باشید.
@haghightx
عرض ادب و احترم
دوست عزيز و خدمت گذاري در بيمارستان بستري هستند
لطفا براي بهبودي اين عزيز دعا كنيد🙏
عرفان و تفاوت ان با حکمت :
عرفا براى رسيدن به مقام عرفان حقيقى، به منازل و مقاماتى قائلند كه عملا بايد طى شود و بدون عبور از آن منازل، وصول به عرفان حقيقى را غير ممكن مى دانند.عرفان با حکمت الهى وجه مشتركى دارد و وجوه اختلافى. وجه مشترك اين است كه هدف هر دو «معرفة الله» است. اما وجه اختلاف اين است كه از نظر حكمت الهى، هدف خصوص معرفة الله نيست، بلكه هدف معرفت نظام هستى است آنچنانكه هست. معرفى كه هدف حكيم است نظامى را تشكيل مى دهد كه البته معرفة الله ركن مهم اين نظام است، ولى از نظر عرفان هدف منحصر به معرفة الله است.
از نظر عرفان معرفة الله معرفت همه چيز است، همه چيز در پرتو معرفة الله و از وجهه توحيدى بايد شناخته شود و اينگونه شناسائى فرع بر معرفة الله است.
ثانيا معرفت مطلوب حكيم، معرفت فكرى و ذهنى است، نظير معرفتى كه براى يك رياضيدان از تفكر در مسائل رياضى پيدا مى شود. ولى معرفت مطلوب عارف، معرفت حضورى و شهودى است، نظير معرفتى كه براى يك آزمايشگر در آزمايشگاه حاصل مى شود. حكيم، طالب علم اليقين است و عارف، طالب عين اليقين.
ثالثا وسيله اى كه حكيم به كار مى برد عقل و استدلال و برهان است، اما وسيله اى كه عارف به كار مى برد قلب و تصفيه و تهذيب و تكميل نفس است حكيم مى خواهد دوربين ذهن خود را به حركت آورد و نظام عالم را با اين دوربين مطالعه كند، اما عارف مى خواهد با تمام وجودش حركت كند و به كنه حقيقت هستى برسد و مانند قطره اى كه به دريا مى پيوندد، به حقيقت بپيوندد.
كمال فطرى و مترقب انسان از نظر حكيم در فهميدن است، و كمال فطرى و مترقب انسان از نظر عارف در رسيدن است. از نظر حكيم انسان ناقص مساوى است با انسان جاهل، و از نظر عارف، انسان ناقص مساوى است با انسان دور و مهجور مانده از اصل خويش.
عارف كه كمال را در رسيدن مى داند نه در فهميدن، براى وصول به مقصد اصلى و عرفان حقيقى، عبور از يك سلسله منازل و مراحل و مقامات را لازم و ضرورى مى داند و نام آن را «سير و سلوك» مى گذارد. سير و سلوك عبد به سوى خدا، سيرى عمودى است; نه افقى و منظور از «عمودى» در اين جا، عمودى در هندسه الهى است، نه در هندسه طبيعى; يعنى به «مكانت برتر» راه يافتن است، نه به «مكان برتر» رفتن. از اين رو زاد و توشه اى طلب مى كند تا انسان را در سير به مكانت برتر كمك كند. خداوند از سير و سلوك به عنوان يك سفر صعودى و عمودى ياد مى كند و در سوره «مجادله» مى فرمايد: «يرفع الله الذين امنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات» (سوره مجادله، آيه 11) : كسى كه سير صعودى كند، «مرتفع» مى شود و ذات اقدس اله از اين سير به «رفع» ياد مى كند، چنانكه در سوره «فاطر» از اين سير به «صعود» تعبير شده است: «اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه» (سوره فاطر، آيه 10) .
بنابراين، از اين دو تعبير «رفع» و «صعود» ، معلوم مى شود كه سير و سلوك، عمودى و مكانت طلبى است، نه افقى و مكان خواهى; چون سير به طرف مكان، گرچه مكان برتر باشد باز افقى است; نه عمودى و خدا از رفعت كسانى مانند حضرت ادريس (عليه السلام) كه اين سفر را پشت سر گذاشته اند، چنين ياد مى كند:«و رفعناه مكانا عليا» (سوره مريم، آيه 57) كه منظور از آن، مكانت عاليه است، نه مكان صورى و ظاهرى، و ذات اقدس خداوند در وصف خود نيز به عنوان كسى كه داراى درجات رفيعه است ياد مى كند:«رفيع الدرجات ذو العرش» (سوره غافر، آيه 15) . بنابراين،سير الى الله يعنى سير به طرف درجات رفيعه، و مؤمنان، از درجات رفيعه و عالمان، از درجات برتر و بيشترى برخوردارند و «كلمه طيب» هم به آن سمت صعود مى كند، و چون كلمه طيب كه همان معرفت و عقيدت صائب است، با روح عارف معتقد عجين مى گردد، بازگشت صعود عرفان و عقيده صائب به صعود عارف معتقد است.
@haghightx
هر کسی که قدم به زندگی شما میگذارد، یک معلم است. حتی اگر شما را عصبی کند باز هم درسی به شما آموخته است زیرا محدودیتهای شما را نشان تان داده است.
پس آگاهانه و با آرامش با اطرافيان رفتار كنيد و از تنش و درگيرى و بحث بپرهيزيد.
هرگز فکر نکنید که اگر فلان مرحله زندگی بگذرد، همهچیز درست میشود
از همه چالشها لذت ببرید؛
هنر زندگی، دوست داشتن مسیر زندگی است
خوشبختی در مسیر است، نه در مقصد
#اندرو_متیوس
@haghightx
اندر تفاوت علم ِ عرفان با خود ِ عرفان:
درباره چيستي عرفان، علم عرفان و اختلافات اين دو و نيز تشابهاتي که ميان اين دو است، مطالبي گفته شود تا عرفان حقيقي از غير آن باز شناخته شود و مدعيان عرفان از عرفاي حقيقي بازشناخته شوند.
ما يک عرفان و يک علم عرفان داريم. اينها را بايد از هم متمايز کنيم.
سوال: در وجود عارف چه خصوصياتي بايد وجود داشته باشد که ما به او عارف بگوييم؟
وي بايد بهرهاي از شهود بيواسطه داشته باشد. به کسي که علم و دريافتهايش فقط همين دريافتهاي حسي و عقلي است و به لحاظ معرفتي با ديگران تفاوتي ندارد، عارف گفته نميشود. همينطور در رفتار و سلوک و نيتها و درونش نيز بايد چيز خاصي وجود داشته باشد که با او عارف بگوييم. اين خود عرفان است و به شخصي که اين خصوصيات را داشته باشد، عارف مي گويند. اما ما حق داريم در مورد عرفان، مثل هر چيز ديگري که در اين عالم پيدا شده، مطالعه کنيم، روي آن فکر کنيم. وقتي روي آن مطالعه و فکر ميکنيم، علم عرفان درست ميشود. علم عرفان خود عرفان نيست؛ يعني ممکن است کسي عارف باشد ولي علم عرفان نداشته باشد، يعني عارف واصل هم باشد، ولي اگر به او بگوييد به ما درس عرفان بده، کتاب فصوص ابنعربي را درس بده، او ميگويد: من بلد نيستم. اصلا عربي بلد نيستم؛ چه رسد به ابنعربي.
شرط عارف بودن اين نيست کسي که کتابهاي عرفاني را حفظ باشد و هزار بار هم درس گفته باشد، يا کسي که بتواند اين کتابها را بنويسد، ولي از آن شهود بيبهره باشد، عارف نيست.
معرفتي که شخص را عارف ميکند، معرفت شهودي و حضوري است. علومي که ما در کلاسها ياد ميگيريم و در کتابها ميخوانيم، حصولي و آموختني است. خود عرفان به اين شيوه آموختني نيست؛ يعني به اين صورت نيست که کسي در مدرسهاي درس بخواند و عارف بشود. علم عرفان مثل فلسفه و هر علم ديگري از کتاب و معلم ياد گرفته ميشود، اما معرفت شهودي، حاصل نوعي سلوک و رفتار است و تا زماني که آن سلوک و رفتار و طهارت باطن نباشد، آن معرفت حاصل نميشود.
اما علم عرفان ربطي به سلوک و رفتار ندارد و هر کسي ميتواند آن را ياد بگيرد، حتي کسي که اعتقاد به عرفان ندارد، ميتواند آن را بياموزد. مستشرقان بسياري وجود دارند که عرفان اسلامي با به خوبي ياد گرفته اند، نوشتهاند، تفسير کردهاند، ولي به آن اعتقادي ندارند.
بعضي از تعريفهايي که در آغاز برخي کتابهاي عرفاني براي عرفا آمده است، تعريف علم عرفان است، نه حقيقت عرفان. بعضي از اين تعريفها نيز تعريف خود عرفان است. گاهي اينها را جدا نکردهاند؛ مثلا ميگويند:«التصوف علم يبحث فيه ...»اين علمي که يبحث فيه، آن حقيقت عرفان نيست، علم عرفان است.
درحقيقتِ عرفان از هيچ چيزي بحث نميشود، اصلا در آن بحثي وجود ندارد، بلکه عرفان همان طهارت دل است و دريافت يک معارف. يک غير عارف نيز ميتواند علم عرفان را ياد بگيرد، بحث کند و درس بگويد. اگر هزار سال نيز مشغول اين درسها و بحثها باشند، اين خود به تنهايي ذرهاي نور باطني براي انسان نميآورد، مگر اينکه فرد در کنارش درپي کسب خود عرفان هم باشد.
ابنسينا در اشارات ميگويد: اتفاقا اگر آدم دنبال عرفان برود و مطلوبش عرفان باشد، اين اصلا مشرک است«من آثر العرفان للعرفان فقد قال بالثاني» عارف، عاشق عرفان نيست، عارف، عاشق خداست. وقتي شما به آينه نگاه ميکنيد، يک وقت ميخواهيد آينه را ببينيد، عاشق آينه هستيد؛ يک وقت اصلا کاري با آينه نداريد و به آينه توجه نميکنيد، بلکه آن صورتي که در آينه منعکس شده، توجهتان را جلب ميشود. هر چند از خلال آينه نگاه ميکنيد، ولي آينه اينجا فقط نقش آلي دارد، ابزار است. بنابراين در تعريفهايي که در کتابها براي عرفان يا تصوف کردهاند، دقت کنيد. بعضي تعريفها براي خود عرفان و برخي براي علم عرفان است.
با توجه به بيان شباهتهاي عرفان و علم عرفان و نيز شباهتها و تفاوتهاي عارف و کسي که عرفان را درس ميدهد و از علم عرفان آگاهي دارد، بايد فرق عارف واقعي و کسي که خود را عارف معرفي ميکند، ولي در واقع علم عرفان را ميداند، دانست و در طول زندگي مواظب افرادي که حتي به علم عرفان معتقد نيستند؛ ولي بعضا در مسند عرفا به گزاف تکيه زدهاند و مريداني دور خود جمع کردهاند، بود تا عمر گرانمايهمان را هدر نداده و در دام آنها گرفتار نياييم.
@haghightx
هاتف، ارباب معرفت که گهی
مست خوانندشان و گه هشیار
از می و جام و مطرب و ساقی
از مغ و دیر و شاهد و زنار
قصد ایشان نهفته اسراری است
که به ایما کنند گاه اظهار
#هاتف_اصفهانی
@haghightx
از خواب بيدار شو
فقط از راه مراقبه است كه مي تواني پادشاه شوي،
پادشاه وجود خويش.
و اين يگانه پادشاهي است.
هيچ پادشاه ديگري وجود ندارد.
اگر تو پادشاه وجود خويش نباشي ممكن است تمام دنيا را در اختيار داشته باشي اما همچنان يك برده بماني.
از خواب بيدار شو و تمام تلاشت را براي نفوذ به اعماق مراقبه ، آگاهي و شاهد بودن بكار گير.
خودآگاه و خودآگاه تر شو تا يك پادشاه شوي.
تلاشي مداوم لازم است و صبر. پيروزي نزديك است.
اما تو زماني پيروز مي شوي كه آماده باشي.
اين آمادگي از راه تلاشي شديد حاصل مي شود.
همه تلاشت را براي مراقبه گر بودن بكار گير.
اين همان شاه كليد دروازه هاي پادشاهي خداوند است.
اشو
@haghighrx
تعلیم کهن سرخپوستان این بوده، که جدا کردن هر روینده ای که می تواند رشد کند، از زمین کار اشتباهی است. می توان آن را قطع کرد، اما نباید از ریشه بیرون آورد. درخت ها و گیاهان دارای روح هستند. هر وقت یک سرخپوست نیک بخواهد برای نیاز خود، یکی از رویندگان را از میان بردارد، این کار را با اندوه و دعا برای بخشایش انجام می دهد...
🌿پا چوبی
🪶کتاب سرخپوستان بزرگ می گویند
@haghightx
سفر از عشق آغاز مي شود و در نور يا روشني به پايان مي رسد.
و عبادت پلي ميان اين دوست.
سفر از ناداني به خردمندي چيزي نيست جز سفرِ عبادت.
عبادت يعني « من چنان كوچك هستم كه اگر كل به من كمك نكند هيچ كاري از دستم برنمي آيد. » عبادت، واگذاشتن « خود » به دست هستي است.
تسليم و واگذاري نه از روي نااميدي، بلكه با درك و فهمي عميق.
ما در درياي پهناورِ آگاهي، امواجي كوچك هستيم.
عبادت يعني اينكه تو با آگاهي از بيهودگي اراده انساني، خودت را به دست اراده الهي واگذاري و بگويي « خواست، خواست توست. » اين فقط در صورتي ممكن است كه عشقي عظيم به هستي وجود داشته باشد. سفر از عشق آغاز مي شود و در روشني پايان مي پذيرد و ميانه سفر را عبادت، رهايي، و آرامش ژرف تشكيل مي دهد.
@haghightx
هر آنچه که شما نسبت به آن آگاهی و توجه داشته باشید، ارتعاشی نسبی در درون خود شما دارد. کسی که در دیدن کاستی دیگران شتاب میورزد و به داوری آنها مینشیند بذر آن بدی را در درون خود نهفته دارد. شخص خدا-گونه که ارتعاشی والا و پاک دارد همواره در دیگران آذرخشهای الهی را میبیند، و امواج جاذب روح او آن ارتعاشات را در کسانی که در میدان ارتعاشی او قرار میگیرند به میزانی قویتر بیرون میآورد.
" پاراماهانسا یوگاناندا "
@haghightx
نور متعلق به درون توست
به خاطر داشتە باش که هیچ شعله ای در این دنیا نمی تواند تو را از ترس هایت رها کند ، به جز شعلەی درونت
به نور های این دنیا اعتماد نکن
آن شمع درونی ات را روشن کن
شمع روشن بینی و خود آگاهی ات را
فقط نور این شمع است که می تواند تو را از ترسهایت رها کند و به تو سعادت و شفافیتی بدهد که هیچ تاریکی قادر به ستاندن آن از تو نباشد..
@haghightx
کسب معارف ،بالاترین لذت :
هیچ لذتی ، بالاتر از لذت عقلانی نیست و اگر انسان ، این لذت را درک کرده باشد ، آن را با هیچ لذت دیگری در عالَم سودا نمی کند . و اگر کسی به لذت عقلانی دست نیافته باشد شاید با تعجب بگوید که لذت عقلانی یعنی چه ؟
یکی از عرفا می گوید : اگر لذت معارف را بر دیواری به تصویر بکشند ، هیچ کس آن را نمی بیند مگر آنکه از شدت ابتهاج و خوشی بمیرد . لذا لذت عقلانی تا این حد والاست . اما این برای اهل عقل ، درک شدنی است و اهل وهم ، قادر به درک آن نیست . البته هر فهمی به سلسله مراتبی لذت بخش است .
{کتاب معرفت ، صفای رمضان ، ص 26}
اثر دکتر ابراهیمی دینانی
@haghightx
عشق یک چیز ذهنی نیست. تنها هنگامی که ذهن واقعاً و کاملاً آرام است؛ هنگامی که دیگر در اندیشهی حصول چیزی نیست؛ در طلب چیزی نیست؛ تقاضایی ندارد؛ چیزی را جستوجو نمیکند؛ احساس تملک و تعلق ندارد؛ رشک نمیورزد؛ در ترس و اضطراب نیست؛ و خلاصه هنگامی که کاملاً ساکت است، امکان تجلّی عشق وجود دارد. هنگامی که ذهن دیگر چیزها و محتویات خودش را به برون منعکس نمیکند؛ و در جستوجوی انعکاسات خودش نیست؛ هنگامی که در طلب احساسات؛ تمایلات و لذتهای بازتاب خودش نیست؛ و هنگامی که اسیر ترسهای پنهان نیست؛ هنگامی که اسیر زندان عقاید و باورها نیست؛ هنگامی که به فکر ترضیهی «خود» نیست؛ تنها آنوقت است که امکان تجلّی عشق هست.
@haghightx
انگاه که عاشق میشوی و در،درون خود جریان این انرژی عظیم الهی را حس میکنی،بدرون خود بنگر همه چیز انجاست،خدا انجاست، بالهایت را بگشا و پرواز کن در درون خود.
@haghightx
بدبختانه هر تغییری دشوار است و بسیار بطئی صورت می گیرد. گاهی سالها لازم است تا فردی خود را قانع كند كه احتیاج به تغییر كردن دارد. برای من سالها طول كشید، ولی شاید من استعداد شكار نداشتم. هر چند گمان می كنم آنچه برای من از همه مشكل تر بود این بود كه واقعا بخواهم تغییر كنم.
📗کتاب سفر به دیگر سو
@haghightx
سطح انرژی برخی به گونه ایست
که امواج منفی شان سنگین تر از مثبت های وجودشان است
و ناخواسته در شرایطی که هستید حس بیماری را در وجود شما دو چندان القا می کنند.
لذا هرچه بیشتر در مورد یک بیماری صحبت کنید
حتی اگر یک سرماخوردگی ساده باشد حالتان بدتر می شود!
یادتان باشد صحبت کردن در مورد ناخوشی ها مانند کود ریختن پای علف است!
هر آنچه انجام دهید، به هرچه فکر کنید، کائنات در همان راستا برایتان بیشترین امواج را جذب می کند.
مراقب باشید
@haghightx
بزرگترین خودآزاری ما آدم ها خاطره بازی ست ... در گذشته غرق می شویم و وسط خاطرات دست و پا می زنیم، گاهی با خاطره ای لبخند می زنیم و گاهی بغض میکنیم ، دلتنگ روزها و آدم هایی می شویم که دیگر نیستند. گذشته را مثل یک فیلم هزار بار در ذهنمان مرور می کنیم ، به تماشای خاطرات تلخ و شیرین می نشینیم و حال و آینده را فراموش میکنیم.
حسرت روزهایی را می خوریم که تمام شده و هرگز برنمی گردند، چشم هایمان را میبندیم و به گذشته سفر می کنیم برای همین فرصت های زندگی را نمی بینیم و یکی یکی از دستشان می دهیم. فراموش میکنیم عمق دریای خاطرات انتها ندارد، هر چه بیشتر در خاطرات غرق شویم بیرون آمدن سخت تر می شود... فراموش می کنیم زمان برای هیچکس نایستاده. کاش کسی دست هایمان را بگیرد، چشم هایمان را باز کند و بگوید:
"از خاطرات بیرون بیا، خودآزاری کافیست"
@haghightx
گاه بهتر است دست از جستجوی خوشبختی برداریم و فقط شاد باشیم
👤 #گیوم_آپولینر
@haghightx
سلام
صبح بخیر
سحر با من درآمیزد كه برخیز
نسیم گل به سر ریزد كه برخیز
زرافشان، دختر زیبای خورشید
سرودی خوش برانگیزد كه برخیز
#فریدون_مشیری
@haghightx
همه ی راه ها به هیچ جا نمی رسند،
بلکه به خودت ختم می شوند.
تنها راهی که هستی بیکران
برای نجات تو تعبیه کرده است،
درون خود توست و در عمق وجود
خودت قرار دارد.
احترام مقدس ترین بخش وجودت را نگاه دار.
@haghightx
چهار نون با برکت!
نون اول: نبین
۱- عیب مردم را نبین
۲- مسائل جزئی در زندگی خانوادگی را نبین
۳- کارهای خوب خودت را که برای دیگران انجام می دهی نبین
۴- گاهی باید وانمود کنی که ندیدی (اصل تغافل)
نون دوم: نگو
۱- هرچه شنیدی نگو
۲- به کسی که حرفت در او تاثیرندارد نگو
۳- سخنی که دلی بیازارد نگو
۴- هرسخن راستی را هرجا نگو
۵- هرخیری که درحق دیگران کردی نگو
۶- راز را نگو حتی به نزدیکترین افراد
نون سوم :نشنو
۱- هر سخنی ارزش شنیدن ندارد
۲- وقتی دونفر آهسته سخن می گویند سعی کن نشنوی
۳- غیبت را نشنو
۴- گاهی وانمود کن که نشنیدی (اصل تغافل)
نون چهارم: نپرس
۱- آنچه را که به تو مربوط نیست نپرس
۲- آنچه که شخص از گفتنش شرم دارد نپرس
۳- آنچه باعث آزار شخص می شود نپرس
۴- آن پرسشی که در آن فایده ای نیست نپرس
۵- آنچه که موجب اختلاف و نزاع می شود نپرس
@haghightx
همه عالم در توست؛ چو خود را دانستی، همه را دانستی...
شمس تبریزی
@haghightx