grayart | Unsorted

Telegram-канал grayart - Art Ashes

27645

به کانال خاکستر هنر خوش اومدید . . . هنر داریم تا حقیقت ما را نابود نکند ف.ن

Subscribe to a channel

Art Ashes

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

‏«انسان اندوهش را فراموش نمی‌کند بلکه خود را وادار می‌کند آن را تاب بیاورد.»

‏ژرژ ساند/ نامه به گوستاو فلوبر

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

«من در اندوهی سیاه غرق شده‌ام که مربوط است به همه‌چیز و هیچ‌چیز. می‌گذرد و باز آغاز می‌شود.»

از نامه‌ی گوستاو فلوبر به ژرژ ساند

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

عجب سال نکبت‌باری! احساس می‌کنم گمشده‌ای در بیابانم، اما مطمئن باش سرور عزیز، که با این وجود شهامتم را حفظ کرده‌ام، و همتی عظیم به کار گرفته‌ام که آرام باشم و دم برنیاورم. اما مغز بیچاره‌ام کند و ناتوان شده است.
تنها یک چیز نیاز دارم (و از آن محرومم)، و آن اندکی شوق و شور است!

نامهٔ گوستاو فلوبر به ژرژ ساند

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

اگر حیوانات می‌توانستند حرف بزنند چه اسمی روی دژخیم خود می گذاشتند؟!

انسان و حیوان/ صادق هدایت

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

دوست دارم ریختن خونت و مغزت روی تخته‌ی خرد‌کن ببینم. دوست دارم تو دریای خونِ شما مردا غوطه بخورم...

میس جولی/ آگوست استریندبرگ

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

" آری. تمام زمستان با غم و اضطراب، سکوتی را تجربه کردم که انگار ما را از هم جدا می‌کرد. خودم مسبب‌اش بودم. اما بیش از من، شاید سکوتی سبب آن است که مرا از خودم جدا می‌کرد، و نیز انتظاری دشوار. رضایت دادن به زمانی بی‌آینده. هنوز هم از انجام کارها و برنامه‌هایم عاجزم. زندگی می‌کنم بی هیچ غمِ فردایی و به سختی. "

نامه موریس بلانشو به ژرژ باتای

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

«من دیگر شور ناآرام جوانی را ندارم و تلخکامیِ ادواری من رفته‌ است
و همه اکنون در رنگی خنثی بهم آمیخته‌اند که در آن هرچیز شکسته و درهَم است.
می‌بینم که دیگر انگار هرگز نمی‌خندم. دیگر غمگین نیستم. پخته‌ام.
از وقارِ من سخن می‌گویی دوست دیرین، و غبطه‌ی آن‌را می‌خوری؟
من بیمارم، عصبی‌ام، هرروز اسیرِ لحظاتِ بی‌شمارِ دلهره‌ام.
زنی‌ ندارم، محفلی ندارم، و هیچ‌یک از بَندهای این دنیایِ پست را ندارم؛ امّا گمان می‌کنم یک‌چیز را بدست آورده‌ام، چیزی بزرگ را، و آن این‌که برای مردمی چون ما، خوشی در مغز باید باشد نه در جایی دیگر.
بُکن آن‌چنانکه من می‌کنم. بِبُر از دنیای بیرون و زندگی کن مانند خرس قطبی-همه چیز به‌جهنّم- همه‌چیز و از آن جمله خودت!
همه‌چیز بجز فراست و هوش‌ات، مغزت.»

نامه‌ی گوستاو فلوبر

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

وارفته و بی‌حال، میان زباله‌ها سرک می‌کشیدم،
و احتمالا می‌گفتم زندگی همین است.‌..
برای این‌که بدانم عشق چه معنایی دارد، حاضر بودم حتی عاشق یک بُز هم بشوم!

مالوی/ ساموئل بکت

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

از دنیا رانده، حسرت خوابی را می‌کشم که سراغم نمی‌آید و فقط موقعی سراغم می‌آید که مفصل‌هایم از خستگی درد می‌کند. بدنِ تکیده‌ام با رنج و آشوبی که حتی جرأت نمی‌کنم کاملاً به آن اعتراف کنم، با ترس و لرز به سوی نابودی می‌رود. در سرم تشنج ‌هایی دارم حیرت‌انگیز..

یادداشت‌ها/ فرانتس کافکا

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

به راستی چرا زندگانی ظالمانه ی آدمیزاد باید سبب آنقدر درد و زجر دیگران را بیهوده فراهم کند و از هم در شکستن خوشبختی و سرور جنبندگان استفاده ی موهوم بنماید...؟!
آیا تمدن او ناگزیر است که به خون بی گناهان آلوده بشود..؟!
هرچه بکارند همان را درو خواهند کرد ؛ انسانی که خون می ریزد تخم "بیدادی" و "ستمگری" می کارد پس در نتیجه ثمره جنگ و کشتار و درد و ویرانی را درو میکند.

فواید گیاهخواری/ صادق هدایت

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

ببین چطور آرزوهای ما آب می‌روند تا در حصارِ تنگِ کنونی‌مان جا شوند. امروز دیگر حتا نمی‌خواهم حالم بهتر شود — فقط همین‌طور که هست بماند.

در وادیِ درد/ آلفونس دوده

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

‏یکی گفت وقتی بمیریم و ما را برای سوال و جواب از گناهان‌مان ببرند، باید بگوییم ما که زندگی نکردیم که بخواهیم مرتکب گناهی هم بشویم!
ما فقط تماشاگر بودیم.

آوای کوهستان/ یاسوناری کاواباتا

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

آندم که درمان نیست، درد را باید پایان یافته دانست و آخرین امید را از آن برید. زاری از پس مصیبت گذشته نزدیک‌ترین راه برای جلب بدبختی‌های دیگرست. آن‌چه روزگار می‌ستاند نگهداریش محال است، اما شکیبایی لطمات سرنوشت را به بازی میگیرد. کسی که مالش را دزیده‌اند و لبخند میزند، خود چیزی از کف دزد می رباید؛ و آن کس که بیهوده افسوس میخورد از مایه‌ی خود می‌دزدد.

اتللو/ ویلیام شکسپیر

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

تنها ماندن سخت محزون خواهد بود، محزون است که حتی کاری نکرده باشی که افسوسش را بخوری، هیچ، هیچ، هیچ، زیرا آنچه بر باد رفته چیزی نبوده است.
هیچ، یک "هیچ" احمقانه و بی معنی، همه خواب بوده است.

شب های روشن/ داستایفسکی

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

رنج بکشید یا نه، نیستی برای همیشه شما را خواهد بلعید.

بر قله‌های ناامیدی/ امیل چوران

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

«قبل از تصمیم‌گیری در مورد آینده، باید بدانم چه دارم که به‌خاطرش ادامه‌ی حیات دهم؛ پس از آن همدیگر را خواهیم دید.
آیا توان زیستن در تنهاییِ مطلق و انزوا را خواهم داشت؟ شک دارم، دیگر پا به سن گذاشته‌ام.
تمام دوستانم مُرده‌اند و دریافتم که مادر عزیز و خوب و بینوایم محبوب‌ترین آفریده برای من بود! انگار کسی عضوی حیاتی از بدنم را از هم‌ دریده است.»

نامه‌ی گوستاو فلوبر به ژرژ ساند

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

«ازین پس آنچه می‌خواهم پنج-شش ساعت آرامش است در اتاقم، آتشی در زمستان و دو شمعی برای شب‌هایم.»

نامه ای از گوستاو فلوبر به آلفردو لوپوات ون

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

آه گرامیان، شاید من فقط به این دلیل خودم را آدم عاقلی حساب می کنم که تمام عمرم نه توانستم چیزی را شروع کنم و نه پایان ببرم! بگذار همان آدم وراجِ ملال آور اما بی ضرری که هستم، باشم. مثل همه.
چه می توان کرد، وقتی یگانه تقدیر و سرنوشت محتوم هر آدم عاقلی، وراجی است و این یعنی آگاهانه آب در هاوَن کوبیدن.

یادداشت‌های زیرزمینی
فئودور داستایفسکی


@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

هیچ کاری نمی‌کنم، خستگی کارهای نکرده را در می‌کنم. شده ام کارشناس کارشناس برجسته اتلاف وقت.

شاهرخ مسکوب

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

اغلب شب‌هایی که بی‌خوابی به سرش می‌زد، چرمِ نیم‌تخت را مدت‌ها می‌خراشید. بعضی اوقات، بی‌آنکه از دردِ خود شاکی باشد، صندلی را به طرفِ پنجره می‌لغزانید و به این ترتیب به وسیله‌ی صندلی، پشتیبانی خوبی بدست می‌آورد و به پنجره یله می‌داد. نه از لحاظِ تفریح از منظره بود؛ بلکه فقط به یادِ حسِ آزادی این کار را می‌کرد...

مسخ/ فرانتس کافکا

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

به من می‌گفتند: چرا این‌قدر آرامید؟
حال آن‌که از سر تا به پا سوخته بودم.
شب در کوچه‌ها می‌دویدم، نعره می‌کشیدم،
روز را به آرامی کار می‌کردم...

موریس بلانشو

@grayart

Читать полностью…

Art Ashes

نگاهش که هنوز منگِ ضربه‌ی مرگ است
جانِ این‌ همه ندارد؛
نگاه تیز زن اما
جغدی نشسته بر رخِ تاج را پَر می‌دهد.

راینر ماریا ریلکه

@grayart

Читать полностью…
Subscribe to a channel