کپی تمام پستها با یا بدون ذکر منبع، بلامانع است. غرض نشر مفاهیم آزادیخواهانه و دفاع از مالکیت خصوصی و بازار آزادست. این کانال، یک کتابخانهٔ تلگرامی و بانک اطلاعاتی برای آزادیخواهان، مدافعان بازار آزاد و علاقمندان به مکتب اتریشی است.
در باب سوسیس-تخممرغ ۵ دلاری
ماجرای سوسیس تخم مرغ ۳۵۰ هزار تومانی آنقدر دست به دست شد که به مایِ از همهجا بیخبر هم رسید. واکنشها را میشود عیاری از دید عموم مردم به مسالهی قیمت گرفت. تقریبا اکثر آدمها از قیمت بالای یک سوسیس تخم مرغ معمولی شاکی بودند چون قیمت تخم مرغ و سوسیس را به عنوان مواد اولیه جمع میزنند و بعد آن را با قیمت مقایسه میکنند و در تفاوت بالای بین هزینه و قیمت نوعی تناقض میبینند. دلیل این تناقض چیست؟ در مطلبی که در مورد نظریهی قیمت پستکینزینها نوشتیم به این موضوع اشاره کردیم که قیمتِ یک محصول از دل شبکهای از روابط متقابل بین تصمیمات بیشمار آدم درمیآید. به بیان دیگر، قیمت حاصلجمع هزینهی حسابداری و اضافهبهایی که بنگاه برای خود در نظر میگیرد نیست. برخلاف تصور پستکینزینها کسی قیمت را تعیین نمیکند. قیمتها شکل میگیرند. فروشنده کارهای نیست، خریدار هم. در مصاحبهی بالا هایک میگوید کل نظم حاصل از همکاری بینالمللی بر پایه سیستمی از سیگنالها(قیمتها) بنا شده که در آن سیگنالها از واقعیتهایی حکایت میکنند که هیچ کس از کلیت آن خبر ندارد. چنین سیگنالهایی را نمیتوان تصحیح کرد. این سیگنالها ما را از شرایطی که در غیاب قیمتها از آن بیخبریم مطلع میکنند. در واقع، این سیگنالها به ما میگویند چه کسی کِی در کجا به چه چیزی نیاز دارد و چقدر حاضر است برای آن بپردازد. بازار به محتوای نیازها کاری ندارد. وظیفهاش را انجام میدهد و نیازهای تمام بازیگران را فارغ از آیین و ایمانشان مشروع میداند. قطع این سیگنالها به منزلهی انکار واقعیتهاست. پرت شدن در تاریکی و پا گذاشتن بر روی آزادی دیگران است. تحمل نکردن قیمتها یعنی وارد کردن نیرویی خودسرانه به سیستم؛ به تعبیر هایک، محشر مداخلهگرایی (interventionist chaos).
⚜ چرا ارزهای باثباتتر جایگزین ریال نشوند؟
در دنیای اقتصادی امروز، اهمیت ثبات مالی و ارزهای باثبات بهوضوح قابل مشاهده است. از آنجا که ریال ایران برای بیش از ۵۰ سال دچار تورم عمیق و مداوم بوده، برخی از کارشناسان اقتصادی و طرفداران نظریات پولی، به این سوال میپردازند که چرا ارزهای باثباتتر مانند ارزهای دیجیتال، طلا یا ارزهای خارجی، یا ارزهایی که میتوانند توسط بخش خصوصی و برای رقابت با ارزهای دولتی تولید شوند، بهعنوان جایگزین برای ریال مطرح نمیشوند. فردریش فون هایک، نظریهپرداز اقتصادی و طرفدار پول خصوصی، به استقلال پولی و اهمیت انتخاب فردی در بازارهای آزاد اشاره دارد.
نظریه خصوصیسازی پول که از سوی هایک مطرح شده است، به این ایده اشاره دارد که بازار باید در تعیین و عرضه پول آزاد باشد تا رقابت میان ارزها به افزایش ثبات و کیفیت منجر شود. در مورد ایران و ریال، این نظریه میتواند به عنوان یک راهکار برای ایجاد ریسک کمتر و بهبود شرایط اقتصادی مطرح شود.
مزایای این رویکرد عبارتند از:
1. رقابت بین ارزها: میتواند موجب کاهش تورم و ایجاد یک واحد پولی باثباتتر شود.
2. انتخاب آزاد: مردم میتوانند ارز مورد نظر خود را انتخاب کنند و در نتیجه از نوسانات کمتر برخوردار شوند.
3. افزایش اعتماد: با وجود ارزهایی با ثبات بیشتر، اعتماد به سیستم مالی افزایش خواهد یافت.
اما اصلیترین چالش این رویکرد میتواند پذیرش عمومی این نظریه باشد و همگامسازی مردم با یک سیستم جدید ممکن است زمانبر باشد.
📌 در سال ۱۴۰۱، از پایان نامه ارشد خود «ایده پول خصوصی هایک» دفاع نمودم. در آینده نیز، در اینباره بیشتر خواهم نوشت.
🆔 Telegram
🆔 Instagram
اشارهای به مسالهی دانش نزد هایک
بسیاری تصور میکنند که مسالهی دانش برای هایک همان موضوع پخش اطلاعات بین اعضای مختلف جامعه و یا دانش ضمنیای است که افراد در فرآیند کار کسب میکنند. آخرین نمونه از این دست، اقتصاددانِ اکنون سلبریتی یعنی دارِن عجماوغلو است که سال گذشته در توییتر این خبط بزرگ را تکرار کرد و نشان داد دچار چه سوءتفاهم جدی نسبت به مهمترین دستاورد هایک در اقتصاد است.
هایک حتی در یک جا صریحا اشاره میکند که مسالهی دانش او نه تنها با اطلاع از قیمتها یکی نیست که چندان ارتباطی با دانش ضمنی هم ندارد. درک این نکته بسیار مهم است. اخیرا در مصاحبهای، دکتر موسی غنینژاد اشاره میکند که مساله به اهمیت بسیار زیاد «دانش ضمنی» در بازار [نزد هایک] در مقابل دانش علمی برمیگردد، حال آنکه این ملاحظات (یعنی مقولهی اطلاعات و مهارت و دانش ضمنی) تنها بخش ناچیزی از مسالهی هایک را در برمیگیرد. مسالهی اصلی هایک که او آن را به دانش یا knowledge تعبیر کرده در واقع نوعی نقد بنیادین به دستگاه نظری اقتصاد خرد است. لذا به نظر میآید برای فهم مسالهی هایک باید از کورهراههای روششناسانهی اقتصادِ اصطلاحا والراسی گذشت.
دفاع از آزادی بر پایهی این استدلال است که ما از بسیاری از چیزهایی که دیگران میدانند بیخبریم و این بیخبری درمانناپذیر است.
فردریش فون هایک
بازیهای زبانی در سفارت شوروی!
ویتگنشتاین را عموما به فیلسوف تحلیلی میشناسند. رسالهی تراکتاتوس او در فلسفه و فراسوی آن همواره در حکم نوعی کتاب آیینی به شمار میرفته است. جایگاه او در فراسوی مرزهای فلسفه به حدی بود که وقتی در سال ۱۹۲۹ برای تدریس به کمبریج بازگشت جان مینارد کینز، اقتصاددان پرآوازه، به همسرش گفت: «بهبه، خدا آمده. ساعت پنج او را در قطار ملاقات کردم.»
نام ویتگنشتاین با فلسفه تحلیلی و «شفافیت در اندیشه، دقت و استدلالورزی»، که آرمان فیلسوفان موسوم به تحلیلی بود، پیوند خورده است. با این حال، در سیاست که میرویم آرمان شفافیت و استفاده از عقل و استدلال در روش و رفتار او بهکلی غایب است. این را در علاقهی زایدالوصف ویتگنشتاین به زندگی در روسیه استالینی سالهای وحشت میتوان دید. ویتگنشتاین سال ۱۹۳۵ از اتحاد جماهیر شوروی دیدن کرد و تصمیم داشت برای همیشه در آنجا بماند. البته تلاش او برای دیدار و «شروع یک زندگی جدید» در اتحاد جماهیر شوروی نه به خاطر عشق و علاقه به مثلا تولستوی و فرهنگ روسی و روح اسلاوی یا چیزی شبیه آن بلکه برآمده از موافقت فکری تام و تمام او با شیوهای از زندگی بود که «رژیم جدید در روسیه آن را نمایندگی میکرد».
با این همه، اولین تلاشهای او برای اخذ ویزای روسیه ناموفق بود. او در جولای سال ۱۹۳۵ نامهای به دوستش جان مینارد کینز نوشت و از او خواست تا ویتگنشتاین را به سفیر شوروی در انگلستان معرفی کند. کینز نامهای به سفیر نوشت و توضیح داد که «ویتگنشتاین عضو حزب نبوده اما با شیوهی زندگی که رژیم جدید در روسیه آن را نمایندگی میکند بسیار همدل است.» باید توجه داشت که علاقهی شدید فیلسوفِ زبانسنج و معناکاو به زندگی در روسیه بعد از اتفاقاتی چون قحطی بزرگ و مرگ میلیونها نفر از گرسنگی تحمیلی و تصفیههای گستردهی استالینی و اعدام شمار زیادی از شهروندان پس از برگزاری دادگاههای نمایشی بوده است. حتی چند ماه قبل از اینکه او به کینز نامه بنویسد در انگلستان جنجال زیادی بر سر دادگاههای فرمایشی و اعدامهای گسترده پس از قتل سرگئی کیروف به پا شده بود. همزمان، حزب کارگر نیز علیه این اقدامات ضدانسانی دولت اتحاد جماهیر شوروی به سفارت این کشور اعتراض علنی کرده بود. با این همه، ویتگنشتاین ضمن اطلاع از این فجایع در سپتامبر سال ۱۹۳۵ از مسکو و لنینگراد دیدن کرد و از این دیدار خوشنود برگشت. رضایت او از سفر به روسیه و علاقهی شدید او به کمونیسم را میتوان در این واقعیت دید که او دو سال بعد یعنی سال ۱۹۳۷ نیز مجددا داشت در سر برنامهی سفر به روسیه را میریخت. او لقب «استالینیست» را که دانشجویانش در کمبریج به او داده بودند «مزخرف» میخواند اما با این وجود پس از پیمان عدم تجاوز بین آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی در ۱۹۳۹ نیز از موافقت و همدلی با کمونیسم استالینی دست بر نداشت.
ویتگنشتاین دوستان کمونیست زیادی هم داشت. علاوه بر دوستی با کینز که گرایشهای ضدکاپیتالیستی او را نمیتوان نادیده گرفت، او طی چندین سال با اقتصاددان استالینیست ایتالیایی یعنی پییِرو سرافا که همکار او در کمبریج بود به صورت هفتگی دیدار میکرد و بسیار نیز از او تاثیر پذیرفت، چنانکه در مقدمهی کتاب «کاوشهای فلسفی» خود از سرافا قدردانی کرد و از دِین فکری خود به او نوشت. سرافا چند سال قبل از ویتگنشتاین از اتحاد جماهیر شوروی دیدن کرده بود و به هنگام بازگشت «با شور و هیجان و با اطمینان خاطر از آیندهی سیستم اتحاد جماهیر شوروی» تعریف کرد. این است خلاصهای از «پالیتیکز» فیلسوفی که به شفافیت در فکر و اندیشه و اتکا به عقل و اقامه استدلال زبانزد بوده است. سوال این است که آن رسالهها در باب معنا و ارزش و اخلاق از یک سو و عشق و علاقه به «شیوهی جدید» زندگی در روسیهی عصر وحشت را جز در سایه بیماری و جنون چگونه میتوان در کنار هم نشاند و جمع زد؟
🔴 سرنوشت غمانگیز اولین سرویس دوچرخه اشتراکی در تهران!
سرنوشت همه طرحهای دولتی از جیب مردم بدون محاسبه اقتصادی و هزینه/فایده کردن مالکان خصوصی برمبنای قیمتهای بازاری
از راهآهن بیفایده رضاخان که همون زمان هم سوال کارشناسان آمریکایی رو درپی داشت که تجارتی که چند راه شوسه تکافوش رو میکنه چرا باید انقدر هزینه ساخت راهآهن دولتی کنه؟ تا ساخت استادیوم ۱۵ هزارنفری در شهر ده هزارنفری، فرودگاههای متروکه، میمون فرستادن به فضا، شبیهسازی گوسفند با سلولهای بنیادی، اجرای ۱۸۰ دکل برق برای برقرسانی به روستای ۱۸خانواری و سرویس دوچرخه عمومی در شهری با این همه اختلاف ارتفاع... راهی نیست.
تا نفهمیم اقتصاد شوروی قافیه رو به همین دو علت ساختارانگیزشی غلط بخش عمومی و اهمیت سیگنال باارزش قیمتهای نسبی بازاری در تخصیص منابع باخت، در بر همون پاشنه اتلاف منابع خواهد چرخید.
🆓 @FreemarketEconomy
مالکیت نه یک اختراع خودسرانه بلکه یگانه راهحل عملی مشکلی است که نابرابری نیازها در برابر مقدار کالاهای موجود به ما تحمیل میکند.
کارل منگر
#بریده_جالب
ادوارد براون که از طرفداران مجلس است در فصل هشتم کتاب مشهور خود مقالهای از «تایمز» آورده که در حقیقت نظر مطبوعات اروپا از مشروطه ایران را منعکس میکند؛ دو روز پس از انهدام مجلس، روزنامهٔ تایمز لندن در سرمقالهٔ بیست و پنج ژوئن، مجلس ایران را بهعنوان «فراهمکنندهٔ نمونهای برجسته از ناتوانی شرقی در جذب اصول حکومت بر خود» و بهعنوان نهادی که «سخن بسیار گفت، اما در سروسامان یافتن جهت کار اساسی، آمادگی اندکی نشان داد» توصیف کرد. مجدداً در دوم ژوئیه، این روزنامه اعلام داشت مجلس ایران «در شکل اخیرش، حتی بیشتر از قصر سلطنتی به اصلاحات جدی و مؤثر نیازمند است» و «مقدار شگفتانگیزی لفاظیهای بیمعنی ارائه، امّا بههیچوجه توانایی سازنده نشان نداده است» و اینکه این مجلس «بهطور منظم تلاش میکرد از وظایف مناسب خود قدم فراتر نهاده و به وظایف مقام سلطنت دستاندازی کند.» این مقاله در ادامه برخی از اعضای مجلس را به فساد و جاهطلبی متهم کرده، مینویسد: «این مجلس نتوانست ابتداییترین نیازهای مادی کشور را فراهم کند. وضعیت که سالهای قبل بسیار بد بود، مستمراً رو به وخامت گذاشت…ناامنی افزایش یافت، تجارت تضعیف گردید و ناآرامیها رایج گردید.» این توصیف غربی، معالاسف واقعیت حکومت دو سالهٔ مجلس اول را نشان میدهد. مجلسی که با هدف کنترل خودکامگی دربار تأسیس شد، اما خود «خودکامه» شد.
📎 منبع
🆓 @FreemarketEconomy
📹 عقلانیت از منظر هایک
نسخه صوتی
▫️عقلانیت چیست؟ عقلانیت چه چیزهایی را در زمین واقعیت شامل میشود؟
▫️فون هایک، اقتصاددان و فیلسوف سیاسی معاصر بود که تعبیر خاصی از عقلانیت را مطرح میکند. هایک دو نوع عقلانیت را تفکیک میکند: عقلانیت تکاملی و عقلانیت صنعگر
▫️در این گفتگو امیرحسین خالقی، پژوهشگر و مدرس دانشگاه میزبان موسی غنینژاد، اقتصاددان است. خالقی در این گفتگو به بررسی نظرات این اقتصاددان که از مترجمان ایدههای فون هایک است، پرداخته و انواع عقلانیت از منظر هایک را از او جویا میشود.
▫️غنینژاد صحبت خود را از اینجا آغاز می کند که فقدان عقلانیت چیست. چراکه اعتقاد دارد در سیستم اقتصادی ایران عقلانیت وجود ندارد.
▫️به عقیده غنینژاد زمانی که عقلانیت نباشد، در وهله اول فساد به وجود میآید و زمینه برای شکلگیری رانت فراهم میشود.
نسخه کامل در آپارات اکوایران
نسخه کامل در یوتیوب اکوایران
📺 @ecoiran_webtv
درسگفتارهای عباس امانت دربارهی تاریخ ایران، به زودی در آسو
@NashrAasoo 💭
این وروجک کلهی منو کنده انقدر زنگ زده که عمو یه اکانت دیگه نداری با لینک من همستر وصل بشی؟ یکی دیگه باشه کوفت تا گیفت میگیرم 😄 من که والا سردرنمیارم. با سیمکارتای خودم وصل شدم واسش، حالا شماها هم معرفتی هر کدومتون تا حالا بازی نکردین از این لینک استفاده کنین بلکه دست از سر کچل ما برداره 😁
/channel/Hamster_kombat_bot/start?startapp=kentId6869282560
روزگاری پیش از اینکه حسادت زیر لوای جدید 'عدالت اجتماعی' به یکی از پسندیدهترین فضائل تبدیل شود، آن را یکی از هفت گناه کبیره (در الاهیات مسیحی) میدانستند.
توماس ساول
«کِیْنز مبتکر و قهرمان شیوههای جدید اداره امور اقتصادی نبود. کار اصلی او دلیلتراشی برای سیاستهایی بود که قبلا به اجرا در آمده بودند. او «انقلابی» آنگونه که برخی اقتصاددانان این لقب را به او میدهند نبود. "انقلاب کینزی" مدتها قبل از این که کینز نظراتش را طرح کند و برای آنها توجیهات شبهعلمی بتراشد اتفاق افتاد. کاری که واقعا کینز کرد این بود که دفاعیهای برای سیاستهای متداول و باب روز زمانه نوشت.»
لودویگ فون میزس
یکی از آیرونیهای دوران ما این است که کارشناسان بانکهای مرکزی مرجع نظریات اقتصادی پیرامون پول و تورماند. در حالی که بانکهای مرکزی (بانک دولت) جیب مردم را خالی میکنند کسانی دقیقا از همان پول تغذیه میکنند تا برای مردم تعریف کنند که معنی جیب چیست و چرا خالی کردن جیب نه به معنی دزدی که به معنی رشد اقتصادی است. تنها از طریق ژیمناستیک کلامی نهادینه شده در علم اقتصاد میتوان چنان اسطورهای را عقلانی جلوه داد و به دیگران فروخت.
Читать полностью…کل تعالیم مارکس را میتوان در یک جمله خلاصه کرد: از آدمی که از تو بهتر است متنفر باش.
هنری هازلیت
برندگان نوبل اقتصاد ۲۰۲۴:
دارن عجماوغلو و همکارانش جیمز رابینسون و سایمون جانسون.
قیمتها چه دخلی به هزینه دارند؟
پستکینزینها که میتوان آنها را مارکسیستهای آسیمیلهشده دانست معتقدند قیمتها حاصلجمع هزینهی تولید و اضافهبهایی (mark-up) است که بنگاهها بر روی هزینهها میکشند. آنها میگویند قیمتها بر خلاف تئوری نئوکلاسیک بر اساس دینامیک عرضه و تقاضا تعیین نمیشوند بلکه هزینهی متوسط و اضافهبها - که معادل سود بنگاه است - در تعیین قیمت بیشترین مدخلیت را دارند. از همین جا میتوان به تبار ارتجاعی (ریکاردویی-مارکسی) نظریهی آنها پی برد چراکه هزینه را عینی و اُبجکتیو گرفتهاند.
نکتهی جالبتر این است که آنها برای اثبات نظریهی خود به سراغ بنگاهها میروند و نحوهی تعیین قیمت را از مدیران جویا میشوند و به این ترتیب، همخوانی با شواهد تجربی را ملاک برتری نظریهی خود در قیاس با نظریهی نئوکلاسیک میدانند. در مطالعهای که این کتاب انجام داده، از ۲۸۳ بنگاه صنعتی در بریتانیا پرسیده شده که آیا آنها قیمت محصولشان را با اضافهبهایی که روی هزینه میکشند تعیین میکنند و ۶۵ درصد از بنگاهها جواب دادهاند که در بسیاری از موارد این گونه است و نویسنده از این دادههای تجربی نتیجه میگیرد که تئوریای که قیمت را حاصلجمع هزینهی متوسط و اضافهبها میداند با واقعیتهای اقتصاد سازگارتر است.
این تلقی سادهلوحانه از پدیدهی پیچیدهای مانند قیمت مثل این میماند که برای توضیح معنای کلمات به سراغ نویسندگان یک زبان برویم و با نظرسنجی از آنها، به توصیف سبک و شیوهی کار نویسندگان بپردازیم و تصور کنیم نظریهای واقعبینانه در باب معنا طرح کردهایم که از قضا با دادههای تجربی نیز همخوان است.
برخلاف این برداشت سادهانگارانه، هایک قیمت را پدیدهای پیچیده میدانست. او نظریهی نئوکلاسیک را به عنوان «مقدمه»ای برای فهم سازوکارهای یک اقتصاد ایستا مثبت ارزیابی میکرد اما نتایج آن را با واقعیت یکی نمیگرفت. شیفت روششناسانهی او نیز تلاشی بود برای تبیین همین پیچیدگی سیستم قیمتها. اینکه چقدر هایک در تبیین علمی این پیچیدگی موفق بود را باید جداگانه بررسی کرد اما تشخیص و درک خود این پیچیدگی از اهمیت بالایی برخوردار است. برای اینکه تصویری از این پیچیدگی داشته باشیم مثال جان سرلِ فیلسوف تا حدی گویاست. جان سرل میگوید برای درک پیچیدگی حاکم بر روابط اقتصادی موقعیتی را تصور کنید که در آن یک نفر به کافهای در پاریس میرود، روی یک صندلی مینشیند، پیشکار میآید، بعد از گفت و گویی کوتاه، آبجویی روی میز است، مشتری آبجو را میخورد، پول را روی میز میگذارد و میرود. به ظاهر اتفاقی ساده است اما پیچیدگی متافیزیکی صحنه چنان حیرتآور است که به تعبیر جان سرل، اگر کانت به آن فکر میکرد از پیچیدگی آن نفسش بند میآمد. و این یعنی قیمتها از آنچه در آینه میبینید دورترند!
مختصری دربارهی هایک و میزس
در میان اتریشیهای عمدتا میزسی معمولا کوشش بر این است که بین استدلال میزس و هایک در جدال محاسبهی سوسیالیستی تمایز قائل شوند و مهمتر اینکه نشان دهند استدلال میزس برای تشخیص مشکل سوسیالیسم کافی بوده و نیازی به ورود هایک به بحث و طرح مسالهی دانش نبوده است. موری رتبارد، جوزف سالرنو و جفری هربرنر جزو این دسته محسوب میشوند. آنها استدلال میکنند که تحلیل هایک از مساله ضرورتا مانعی نظری در برابر دولت سوسیالیستی ایجاد نکرد و بحث میزس را چندان پیش نبرد. از نظر سالرنو، توضیح هایک با مشکلی که میزس در اقتصاد سوسیالیستی تشخیص داده بود ارتباطی نداشت چراکه بحث هایک بر پراکندگی دانش و پخش آن در بین شمار انبوهی از تولیدکنندگان و مصرفکنندگان به عنوان مسالهی اصلی سیستم اقتصادی متمرکز بود اما میزس در استدلال خود بر مسالهی محاسبه پولی با استفاده از قیمتهای واقعی در بازار به عنوان شرط ضروری برای تخصیص عقلانی منابع در سیستم اقتصادی توجه داشت.
اگر این تمایز را جدی بگیریم به نظر میرسد طرفداران میزس نه تنها از درک استدلال هایک در جدال محاسبهی سوسیالیستی و خصوصا مسالهی دانش ناتوان بودهاند که استدلال میزس را هم به خوبی در نیافتهاند. میزسیها این نکته را در نیافتهاند که هایک زمانی وارد کارزار شد که اقتصاددانانی مانند لانگه و لرنر چالش میزس را برطرف کرده بودند و توضیح داده بودند چگونه در چارچوب نظریهی اقتصاد خرد میتوان مسالهی میزس را حل کرد. به تعبیر دیگر، اگر استدلال میزس در واکنش به رویکرد سوسیالیستهایی بود که به دنبال حذف قیمت و پول در اقتصاد و تاسیس نظام مطلوب خود بودند، هایک در جدال با اقتصاددانانی بود که از میزس فراتر رفته و معتقد بودند با استفاده از چارچوب نظری اقتصاد خرد میتوان به محاسبهی قیمتها و تخصیص بهینه منابع پرداخت و نوعی از سوسیالیسم متکی بر علم اقتصاد را مستقر کرد. اهمیت هایک و پیچیدگی و ظرافت استدلال او در سطح بالاتر جدالی است که او با اقتصاددانانِ به اصطلاح جریان اصلی داشت. از نظر میزس، اتریشیها و اقتصاد جریان اصلی تنها در «اسلوب بیان» با هم اختلاف داشتند اما هایک در استدلال خود سطح پیچیدگی را بالاتر برد و ضمن تقریر محل نزاع، مساله سوسیالیسم را که با نقاب ظاهرا بیطرف علم پیشروی میکرد به زوال اندیشهی اقتصادی و سیطرهی ساینتیسم نسبت داد و از آن پس تلاش کرد اثرات این علمزدگی را که پیوندی عمیق و ارگانیک با «مسالهی دانش» از نگاه او داشت به ما نشان دهد.
در باب «راه سوم»
اهل فلسفه معمولا آرای خود را به زبانی دشوار و دیریاب عرضه میکنند. با این حال، اگر آنها را وادار کنیم تا در مورد مسائل روزمره اظهار نظر کنند آن اقتدار فلسفی رنگ باخته حقیقت آشکار میشود. یک نمونه را در توییت بالا میبینید. مترجم چندین اثر فلسفی معتقد است «ادارهی کشور نیاز به نگاه همهجانبهنگر دارد». برای اینکه این حرف را کمی صورتپذیر کنیم تا مشخص شود منظور ایشان چیست میتوان از تجربه و آرای اقتصادی فیلسوفی که قبلا به او اشاره رفت، یعنی اتو نویرات، مثال زد؛ مورد نویرات از این حیث میتواند درسآموز باشد که برخلاف رویهی گوشهنشینانهی اکثر فیلسوفان کوششهایی در سیاست عملی داشته است.
در آشوب بعد از جنگ جهانی اول، نویرات که اقتصاد جنگ و قدرت هماهنگکنندهی دولت در بسیج منابع مادی و غیرمادی را دیده بود با تصور زیر از ادارهی کشور پا به عرصهی سیاست گذاشت:
«برای اینکه بتوانیم تراکنشهای پولی و اعتباری را کنترل کنیم، ایجاد یک سیستم پرداخت بدون پول الزامی است. این کار همچنین جلوی احتکار پول و فرار مالیاتی را میگیرد … باید تمام اقدامات سازمانهای بزرگ بر مبنای یک برنامه منسجم اقتصادی باشد. رهگیری مواد خام، انرژی، مردم و ماشینآلات در اقتصاد یک ضرورت است. در واقع، به یک آمار جهانی نیاز داریم که شامل گزارشی جامع از وضع کل کشورها باشد. تمام آمارهای خاص را باید در آن گنجاند … دستمزدها در قالب کالابرگ و به صورت تهاتر کالا به کالا مجددا به ابزارهایی مهم جهت سازماندهی اجتماعی-اقتصادی تبدیل خواهند شد … بانک مرکزی باید بخش کشاورزی، معدن و صنعت را به طور همزمان سازماندهی، محصولات صنعتی مورد نیاز مزارع را تامین و تولیدات کشاورزی را مدیریت کند … اجتماعیسازی نباید صرفا از پایین به بالا باشد. بلکه باید سازمانها را از بالا به پایین ایجاد کرد، چراکه این تنها راه برای اطمینان از این واقعیت است که همه چیز جایگاه درخور خود را خواهد یافت.»
آن نگاه همهجانبهنگر که در توییت بالا به آن اشاره شده است در عمل چیزی شبیه این گفتههای نویرات است؛ بیطرفنما، کلی و فلسفی اما در عمل واجد معانی خطرناک.
کسانی که در حرف و سخن تنزهطلبانه خود را برکنار از جدال چپ و راست میدانند در عمل باید بین این دو انتخاب کنند. راه سومی وجود ندارد.
فلسفه، پوزیتیویسم و نبرد پرولتاریا
گراف بالا که آمار کشت محصولات کشاورزی در شوروی سالهای ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۴ را نشان میدهد اثر یک کارشناس معمولی در مرکز آمار اتحاد جماهیر شوروی نیست. این گراف را اُتو نویْرات، فیلسوف پوزیتیویست عضو حلقهی وین، رسم کرده است. نویرات که در کنار پوزیتیویسم به حقانیت کمونیسم هم باور قلبی داشت و علم و آمار را ابزاری برای «نبرد پرولتاریایی» میدید و آن را «عنصری ضروری برای نظام سوسیالیستی» میدانست سال ۱۹۳۱ به مسکو رفت تا ادارهی آمار مصور Pictorial Statistics را تاسیس کند و به کمک روش ابداعی خود یعنی IZOSTAT که شیوهای جدید برای ارائهی آمار بود دستاوردهای کمونیسم را در دستگاه پروپاگاندای رژیم تبلیغ کند. نویرات در زمانی «نبرد پرولتاریایی» را پیش میبُرد که قحطی بزرگ در شوروی عصر استالین که در اوکراین به هولودومور (قتل عام بر اثر قحطی) معروف شد جان حدود ۶ میلیون نفر را گرفت.
* نگاه دقیقتر به گراف نشان میدهد که آمار سال ۱۹۳۲ برداشته شده تا شتاب رشد شدیدتر القا شود. نکتهی دیگر درباره گراف این است که آمار سال ۳۴ نه تولید محققشده که تولید برنامهریزیشده بوده است.
به جرات میتوان گفت که از زمان انتشار «اصول» ریکاردو هیچ کتابی (حتی دستاوردهای درخشان جِوُنز و کار دشوار والراس) به اندازه کتاب «اصول» کارل منگر بر تحول و گسترش علم اقتصاد تاثیری تا بدان حد بزرگ نگذاشته است.
کنوت ویکسل
«نوشتهای دربارهی تقیخان فراهانی ملقب به امیرکبیر، اسطورهی سوسیالیسم، مرکانتیلیسم و انحصارطلبیِ ایرانی»
به قلم: آیدین باقری
«قبل از برامدن تقیخان، الگوی تجارت خارجیِ ایران بر اساس ازادی تجارت شکل گرفته بود اما در دوران صدارت او، سیاستهای اقتصادی او به مانعی اساسی بر مسیر توسعهی اقتصادی ایران تبدیل شدند. سیاستهای اقتصادی امیرکبیر عبارتاند از اعمال ممنوعیتها و محدودیتها و تعرفههای شدید بر واردات، تشویق ایجاد انحصارات و بنگاههای دولتیِ داخلی و تلاش برای ایجاد یک اقتصاد بستهی منزوی؛ او از امضای قرارداد تجارت ازاد با فرانسه که در دورهی محمدشاه تنظیم شده بود خودداری کرد و با سیاستهای دولتگرایانهی خود باعث مناقشات بسیاری با انگلستان و روسیهی تزاری شد. سر جاستین شیل، وزیرمختار بریتانیا در ایران در اوایل دورهی ناصری، دربارهی سیاستهای تقیخان مینویسد «امیر نظام اشتیاق خاصی دارد که با حمایت صنایع ملی، ورود تمام کالاهای خارجی را از ایران براندازد؛ این سیاست کوتهبینانه ابدا کمکی به پیشرفت تجارت و مدنیت نخواهد کرد»
سخن کوتاه؛ اسطورههای یک ملت، تاثیر مستقیمی بر شکلگیریِ فرهنگ سیاسی و ناخوداگاه جمعیِ ان ملت دارند و در نتیجه، به انتخابها و کنشهای اقتصادی و سیاسی انها جهت میدهند؛ اندیشهها هستند که سرنوشت ملتها را رقم میزنند و مسیر ازادی ایرانیان در عرصهی اندیشه، از لگدمال کردن اسطورهی جعلیِ امیرکبیر میگذرد»
#Aydin_Bagheri
@Iranian_Neocon
کتاب: چهار خوانش از طباطبایی
نویسنده: شهرام اتفاق
با مقدمه: کاظم علمداری
ناشر: ایران آکادمیا، لاهه، هلند.
در این اثر با مبانی تئوریک چهار جریان فکری و سیاسی و زیرشاخههای آنها در سپهر سیاسی ایران آشنا میشویم. برخی از این جریانها طی دهههای گذشته، در ساختار قدرت سهم داشتهاند و برخی دیگر، در بیرون مرزهای کشور در انتظار فرصت مناسبی برای نقشآفرینی هستند.
یکی از سرچشمههای تئوریک این جریانها، آموزههای سید جواد طباطبایی است و وجه مشترکشان به حساب میآید.
از منظر نویسنده، کشور ما طی چند دهه اخیر، از امر خطیر «توسعه» غافل مانده است و دیگر مجالی برای آزمودن مسیرهای نامکشوف ندارد. باید بکوشیم تا قطار کشورمان، دوباره بر روی ریل توسعه بازگشته و مترصد حرکت به سوی نظمی لیبرال-دموکراتیک باشد و به سوی آن گام بردارد.
این کتاب، کوششی برای تحقق این هدف بوده است: معرفی بیراهههایی که از ناکجاآبادهای جدیدی سر در خواهد آورد، در مقایسه با تجربیات جهانی که به «توسعه» رهنمون شده است.
به پاس سالها فعالیت علمی استاد یدالله موقن و محدودیتهایش، نویسنده، این کتاب را به او تقدیم کرده است.
👈 دانلود رایگان کتاب
.
#بریده_جالب
وظایف دولت از نگاه میرزا ملکم خان:
در کل ایران پنج نفر نداریم که مقصود استقرار دیوان را فهمیده باشند. نجبای ما خیال میکنند مقصود از دولت، حفظ خانوادههای بزرگان است. عامه مردم خیال میکنند که گذران جمیع ایشان را دولت باید بدهد. حتی خوشنویسهای ما خیال میکنند چون دایرهی نون را خوب گرد میکشند، باید دولت آنها را در جمیع جهات مستغنی دارد. رعیت ما به هیچ وجه نمیداند که از دستگاه دیوان چه باید بخواهد و از آن طرف دستگاه دیوان هیچ نمیداند که به رعیت چه باید بدهد. اغلب اوقات دولت ایران مشغول کارهایی است که هیچ ربطی به تکالیف دولت ندارد و از آن طرف ملت نیز از دولت چنان توقعات مینماید که بهکلی خارج از حقوق ملی است.
تکلیف عامه دول سه چیز است؛ اول، حفظ استقلال ملی؛ دوم، حفظ حقوق جانی؛ سوم، حفظ حقوق مالی. خارج از این سه عمل هیچ تکلیفی بر دولت وارد نیست.
ملت انگلیس از دولت خود متوقع نیست که فلان کارخانه را بسازد، یا فلان کوه را سوراخ کند، یا فلان معدن را در بیاورد. اما هرگاه دولت در اجرای سه تکلیف خود ذرهای کوتاهی نماید، اولیای چنان دولت، فیالفور گرفتار اشدِّ عقوبت میشوند. در ایران دولت مشغول همه چیز میشود مگر آن سه تکلیفی که لازمهی وجود دولت است.
اقتصاد و دولت در ایران
دکتر موسی غنینژاد
🆓 @FreemarketEconomy
صریح و بی پرده با دکتر غنی نژاد:
🚫در انتخابات، فریب وعده های دروغ روحانی را خوردیم
🗞تجارت فردا
❓سوال:شما معتقدید که باز کردن راه برای بخش خصوصی در دهه 1340 از روی اضطرار و کمبود منابع بود اما در دوره اخیر، اتفاقاً از وقتی شرایط دولت سختتر شده و تامین منابع مالی با مشکلات بیشتری روبهرو شده، بگیروببند علیه بخش خصوصی و سیاستهای ضدبازار آزاد شدت یافته است. در نامه استعفای عباس آخوندی نیز نقض اصول اقتصاد بازار آزاد به بهانه «شرایط سخت ناشی از تحریمهای آمریکا» مورد اشاره قرار گرفته است. چرا اینجا برعکس عمل شده و در شرایط اضطراری سختگیری بیشتری بر بخش خصوصی اعمال میشود؟
👤غنینژاد: پاسخ در یک کلمه نهفته است: «عقلانیت». عقلانیتی که در دهه 1340 در نظام تدبیر وجود داشت، امروز وجود ندارد. امروز ملاحظات ایدئولوژیک بیش از عقلانیت بر تصمیمگیریها تاثیر میگذارد. اگر عقلانیت وجود داشت، دولت میفهمید که در شرایط دشوار امروز باید بازار را آزاد کند. واقعاً تاسفبار است که در شرایطی که ما با مشکل کمبود ارز مواجهیم، خبرهایی مثل این منتشر میشود که فردی در مسیر کرمانشاه به تهران دستگیر شده که در حال انتقال 50 هزار دلار اسکناس به تهران بوده تا آن را در بازار به فروش برساند. روشن است که این کار میتوانست به مشکل کمبود ارز کمک کند. همین خبر نشان میدهد که وقتی میگوییم عقلانیت وجود ندارد، این حرف نه یک اتهام، بلکه یک واقعیت است
◀️آقای آخوندی دست به آزادسازی قیمت بلیت هواپیما زد و در نتیجه قیمت بلیتها در بسیاری از زمانهای غیرپیک پایین آمد، اما سازمان حمایت اصرار داشت که باید قیمتگذاری انجام شود. آقای آخوندی البته ایستادگی کرد و حتی یکبار در انتقادی تند نسبت به نقشآفرینی این سازمان گفت این سازمانهای کمونیستی در جمهوری اسلامی جایگاهی ندارند و باید منحل شوند. این حرف جسورانه و درستی بود، اما آیا کسی در دولت با او همراهی کرد؟ آیا سازمان حمایت منحل شد یا به «فعال مایشاء» دولت آقای روحانی تبدیل شد؟
❓شما چرا در انتخابات حامی این دولت بودید؟
👤غنی نژاد: ما در انتخابات از آقای روحانی حمایت کردیم. چون ایشان وعدههایی میداد که با اقتصاد آزاد سازگار بود. میگفت سیاستهای پوپولیستی و گداپروری را کنار میگذاریم و اجازه میدهیم مردم با آزادی و کرامت فعالیت کنند، اما به این وعدهها عمل نکرد. درباره دولت یازدهم میگویند دولت درگیر مساله برجام بود و کمکاریها را باید با اغماض پذیرفت، اما در دولت دوازدهم چه؟ امروز که مشاهده میکنیم دولت کاملاً برخلاف وعدههای قبلی خود عمل میکند، دیگر تقصیر از ما یا آقای آخوندی نیست. تقصیر از طرف کسی است که خلف وعده کرده.
❓آخوندی در مورد معطلی FATF در "هیات عالی نظارت مجمع تشخیص" هم اعتراض داشت؟
👤غنی نژاد: لوایح FATF در مجلس تصویب شده و شورای نگهبان نیز آنها را تایید کرده، اما گفته شده باید نظر هیات عالی نظارت مجمع هم تامین شود. حرف آقای آخوندی این است که نمیتوان تمام نظام قانونگذاری کشور را معطل نهادی کرد که اصلاً در قانون اساسی وجود ندارد
◀️اصولاً مجمع تشخیص مصلحت نظام دو شأن قانونی دارد؛ اول مشورت دادن به رهبری و دوم رسیدگی به اختلاف نظرهای مجلس و شورای نگهبان. اینجا معلوم نیست اگر هیات عالی نظارت مجمع تشخیص مصلحت لوایح FATF را رد کند، کدام نهاد باید این داستان را فیصله دهد؟ لابد باید یک هیات دیگر هم برای فیصله دادن به اختلاف هیات عالی نظارت مجمع با مجلس و شورای نگهبان تشکیل دهیم! این یک دور باطل است
❓نقش سیاستهای کلی مصوب مجمع در شکلگیری خصولتی ها؟
👤غنی نژاد: تمام مشکلات امروز اقتصاد ایران که ناشی از شکلگیری خصولتیهاست، به همین سیاستهای کلی اصل 44 برمیگردد. این سیاستهای کلی تحت قیمومیت دبیرخانه مجمع نوشته شد. یکی از بدعتهایی که دبیرخانه مجمع ایجاد کرد این بود که وقتی صحبت از واگذاری شرکتهای دولتی مطرح شد، بخش جدیدی در اقتصاد ایران تعریف کرد که نه در قانون اساسی وجود داشت و نه در قوانین عادی: بخش عمومی غیردولتی
◀️گفتند مثال آن شهرداریها هستند. این در حالی است که شهرداریها اگرچه جزو بخش عمومی به حساب میآیند، اما غیردولتی به معنای غیرحکومتی نیستند. شهرداری در همه جای دنیا حکومت محلی تلقی میشود. شاید منظورشان از غیردولتی، غیر از قوه مجریه بود که حرفی بیمعنی است و نمیتوان آن را جدا از حکومت به معنای عام کلمه دانست. در هر حال، 90% واگذاریهایی که انجام شد، به همین بخشهای عمومی غیردولتی رسید. این کار بخش بزرگ جدیدی را در اقتصاد ما به وجود آورد که امروزه خصولتی نامیده میشود و به یکی از گرفتاریهای بزرگ اقتصاد ایران تبدیل شده است. همین آقایان حالا هیات عالی نظارت بر اجرای سیاستهای کلی را تاسیس کردهاند. گویی کاری نداشتهاند و خواستهاند برای خود کار بتراشند
/channel/FreemarketEconomy
به مناسبت اجرای آزمایشی یکی از خطرناکترین
فناوریهای بشر، رمزریال (ریال دیجیتال)، در ایران: سازی که فردا صدایش در میآید!
در مَثَلی از قدما نقل کردهاند که شبی دزدی به سراغ خانهای رفت. در همین اثنا همسایه هم بیدار شده و طرف را دیده بود که مشغول ور رفتن به قفل خانه مجاور است. از طرف پرسیده بود: چه میکنی؟ دزد هم پاسخ داده بود: کمانچه میزنم. همسایه گفته بود: پس صدایش کو؟ دزد با مرام هم جواب داده بود: صدایش را فردا صبح میشنوی! همسایه ساده دل خوابیده بود و صبح فهمیده بود که خانه را خالی کردهاند.
ماجرای رمزریال و به طور کلی ارزهای دیجیتال بانک مرکزی هم خیلی متفاوت نیست و صدایش بعدها در میآید. حتی در انتخاب نام رمزریال هم بی سلیقگی به خرج دادهاند؛ رمزریال البته رمزارز نیست و نوعی ارز دیجیتال به شمار میآید و در واقع بیشتر از آنکه به رمزارز شباهت داشته باشد، دشمن آن است! منطق عمل رمزارزها بر مبنای عدمتمرکز و دولتگریزی است ولی رمزریال به دنبال تحقق تمرکز دولتی به شدیدترین شکل است.
شاید مهلک ترین پیامد «ارزهای دیجیتال» در صورت تبدیل شدن به ارزهای ملی انحصاری اینست که یک سازوکار موثرِ مهار تورم از دست میرود. اجازه دهید توضیح دهیم: از نظریه ادوار تجاری اتریشی میدانیم که پیامد ناگزیر فرآیند اعطای اعتبار بانکها یا همان سیاست انبساط اعتباری چیزی جز رونق «ظاهری» و ایجاد حبابهای گوناگون در ابتدای کار و سپس ترکیدن آنها و رکود نیست؛ در ابتدا با تورم روبه رو هستیم و بعد تورم منفی، خود را نشان میدهد.
ترکیدن حبابها البته چیز خوبی نیست ولی در واقع باید آن را سازوکاری برای اصلاح پولی به شمار آورد که «ترمز» تورم را میکشد. در صورت رواج «ارزهای دیجیتال»، دیگر این سازوکار اصلاحی، کار نخواهد کرد و ابزار مهار از دست میرود. عادتهای قرن پول دستوری، در بسیاری از دولتها رسوب کرده است و آنها در آینده هم دست از خرج کردن برنخواهند داشت؛ حجم «ارزهای دیجیتال»، پیوسته بیشتر و بیشتر میشود ولی این بار دیگر فروپاشی اعتباری در کار نیست که ترمز را بکشد.
جان کلام آنکه صدای ساز «ارزهای دیجیتال» و از جمله رمزریال، فردا در میآید! بنا به وعده اهالی دولت، در حال حاضر رمزریال فقط یک شیوه پرداخت است که میتواند در کنار بقیه ابزارها و فناوریها در سبد انتخاب افراد قرار بگیرد ولی رمزریال آمده است که بماند! در جنگ جهانی نخست هم بنا بود استاندارد طلا (پول با پشتوانه طلا) به صورت موقت تعلیق شود ولی اکنون بیش از 100 سال میگذرد و در بر همان پاشنه میچرخد. با اطمینان بالا میتوان گفت دولتها بعید است راه دیگری جز همین «ارزهای دیجیتال» را پی بگیرند. نتیجه رواج آنها نیز اقتصادی دولتیتر و متمرکزتر خواهد بود که اهالی سیاست با در اختیار گرفتن پول (یعنی نیمی از هر معامله در اقتصاد) تمام زندگی اقتصادی و اجتماعی شهروندان را زیر کنترل خود خواهند گرفت.
دولت با «ارز دیجیتال» میتواند با کارایی بسیار بالا و «هدفگیریشده» هزینه کند و «ماشین» اقتصاد را به راه بیندازد! «ارز دیجیتال» در واقع چیزی جز تحقق تمام عیار پیشنهاد مارکس در مانیفست کمونیست نیست: «تمرکز اعتبارات مالی در دست دولت از طریق یک بانک ملی دارای سرمایه دولتی». فساد و مریدپروری سیاسی هم پیامد طبیعی چنین وضعیتی است و بعید است شهروندان هم اوضاعی بهتر از رعایای شوروی داشته باشند.
پ.ن: این نوشته پیشتر منتشر شده و متن کامل این نوشته را در اینجا بخوانید.
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
حمایت از راهبرد:
https://bit.ly/2Hja5HY
دیوید هیوم مساله عدالت را معلول کمیابی میدانست. از نظرگاه او، اگر چیزهای مطلوب به میزان فراوان در اختیار همگان قرار میداشت طبعا مساله عدالت به وجود نمیآمد. مشکل از جایی شروع میشود که چیزهای مطلوب به اندازه کافی در اختیار همگان نیست. این ایدهی هیومی پیکرهای از اندیشهها را شکل داد که بعدها آن را علم اقتصاد نامیدند. امروز تقریبا مساله اصلی یعنی 'کمیابی' فراموش شده و مساله بازتوزیع چیزهای مطلوب فراوان در کانون مباحث اقتصادی قرار گرفته است. هایک این را مظهر زوال اندیشهی اقتصادی میدانست که حضور همهجایی مساله کمیابی و ارزش در اقتصاد-فلسفهی کلاسیک جای خود را به مسائل مهندسی و بازتوزیع داده است.
Читать полностью…تخمین تورم در دوران امپراطوری روم. میانگین نرخ تورم در ۲۵۰ سال نخست زیر یک درصد و در ۱۰ سال پایانی ۲۳ درصد.
Читать полностью…هانس هرمان هوپه اعتقاد داشت جنگ جهانی اول نه رویارویی دو کشور که تقابل دو جهان و دو سبک بود: سبک اتریشی در برابر سبک آمریکایی. در این رویارویی فقط امپراطوری اتریش نبود که در سمت بازنده قرار گرفت، بلکه با ظهور سبک آمریکایی و استقرار نظم جدید، اقتصاد اتریشی هم رو به افول گذاشت و در اروپای پساجنگ از اریکه افتاد و به جای وین، دانشگاههای آمریکایی به کانون مباحث نظری تبدیل شد و اقتصاد به راهی رفت که خواستهای جامعه دموکراتیک اقتضا میکرد؛ و خواست جامعهی دموکراتیکی که زیر بار بدهی سنگین دو جنگ رفته بود برنامههایی نظیر نیودیل بود که به تعبیر رتبارد مفهوم حکومت در آمریکا را به کل دگرگون کرد. تفوق ایدههای کینز در قیاس با کسانی چون میزس و هایک را باید از چشمانداز این ترانسفورماسیون سیاسی اجتماعی نگریست. میزس و هایک آخرین شهسواران عصر امپراطوری باشکوه اتریش بودند که در دفاع از ارزشهای عالم کهن شمشیر میکشیدند تا اینکه دموکراسی آمریکایی آنها را از نفس انداخت و افسار جامعه را به دست مهندسانی سپرد که نه از جامعه درک درستی داشتند و نه هندسه را به قاعده یاد گرفتهاند. سردرگمانی بودند وارث مارکسیسم و پوزیتیویسم. آمادهی تقلیل مسائل و تولید زخارف به سبک انبوه!
Читать полностью…