❇️ همراه هم در باغ سبز اندیشه مولانا مدرس مثنوی از سال ۱۳۸۶ ،نویسنده کتاب های باغ سبز عشق ،غربت وجودی ،پیچیده در عاشقی... آیدی نویسنده و ادمین : @gharibianlavasani https://zil.ink/zahra.gharibian آیدی ثبت نام کلاس مثنوی و خودشناسی: @Zglwebsupport
✅📚بخشی از کتاب #باغ_سبز_عشق:
(#داستان_زندگی_مولانا)
#نویسنده :#زهرا_غریبیان_لواسانی
جلال الدینم غمی نداشته باش ،سید برهان محقق خبری از سفر یکباره ما نداشت ،حتم دارم خودش را به ما خواهد رساند .تا آن وقت تدریست را خودم به تنهایی بر عهده می گیرم ،اما بدان که در این سفر نیز بسیار چیزهاست که باید از آن ها بیاموزی .
شیخ انگشت اشاره اش را به سمت دهقانی که پس از باران دوباره کار را از سر گرفته بود نشان گرفت و گفت :این مردان را می بینی ،باور دارند که لحظاتی همه چیز به سختی پیش می رود و زمانی بعد راحتی و آسایش است .برای آنها مهم ایمان به زمین است که نانشان را از آن در می آورند و آسمان که روزی شان را با خود می آورد .با نوازش و خشم این دو خو گرفته اند ....
✅✅
👌🏻👌🏻
برای گوش سپردن به داستان زندگی مولانا
با صدای گرم سهیلا فخر
همراه ما باشید
👇🏻👇🏻👇🏻
🌳🌲🌳🌲
دفتر دوم مثنوی حکایت موسی و شبان
استاد #شهرام_ناظری
سهتار استاد #جلال_ذوالفنون
شاعر #مولانا
آلبوم #مثنوی_موسی_و_شبان
دستگاه #شور
آواز #بیات_اصفهان #بیات_زند #افشاری
ضبط :سال ۱۳۵۷
@seday_e_sokhan_e_eshgh
@baghesabzeshgh
🌳🌲🌳🌲
فقه ما، آداب و رسوم جوامع عربى است در زمان پیامبر
اينكه عدهایی از فقها معتقدند که این فقه میتواند الییومالقیامه کارگشا باشد، اعتقاد آنهاست، بنده چنین اعتقادی ندارم.
در جامعهایی که روحانیتش همه چیز را بر دین بنا نهاده، اگر مردم راه گریز از دین را در پیش بگیرند، همه چیز را فرو خواهند نهاد و افراد بیاخلاقی خواهند شد.
وظیفه کسانی که دلی در گرو معنویت دارند و ناقد سلطه روحانیتاند و ناقد خرافات دینیاند، این است که دین را در جای خودش بنشانند تا دلربایی نماید، در غیر اینصورت ممکن است که دینگریزی افزونتر شود.
دکتر سروش
@baghesabzeshgh
🌳🌲🌳🌳🌳
یک خاطره از استاد شجریان
محمد موسوی نوازنده نی تعریف می کرد
من این شانس را داشتم که سال 54 به اتفاق شجریان سفری به قونیه ترکیه داشته باشم. مراسم بزرگداشت مولانا همه ساله از 20 تا 27 آذر در قونیه برگزار میشود و هر شب مراسم سماع است.
ترکیهایها معتقدند مولانا متعلق به آنهاست و ایرانی نیست. بر مزار مولانا رفتیم، در آن سال یک دوره مسابقه بین المللی قرآن هم برگزار می شد یکی از قاریان قرآن ایرانی دیر کرده بود به مسابقه نرسیده بود و شجریان به رایزن فرهنگی گفت: من قرآن میخوانم. رایزن گفت: من خودم باندازه کافی عصبانی ام، شما دیگه با من شوخی نکنید. شجریان گفت: میروم و میخوانم، حالا ببین
شجریان رفت و خواند و در میان بهت همه مدال طلا و یک جلد قرآن نفیس جایزه گرفت. چشمان رایزن از حدقه درآمده بود به من گفت: جناب موسوی من که اصلاً باور نمیکنم.
مزار مولانا خیلی دیدنی بود. حالتی ایوان مانند دارد. برعکس ما که مرده را توی خاک می گذاریم، آنها روی زمین می گذارند و رویش را بصورت هلالی آجر میچینند. مولانا در وسط، پدرش دست راست و پسرش دست چپ او آرمیدهاند.
وقتی چشمم به مقبرهاش افتاد حس و حال عجیبی پیدا کردم و بی اختیار یک نی کوتاه در جیب بغلم داشتم، درآوردم و نغمه ای در سه گاه نواختم و حال شجریان هم خرابتر و شوریده تر از من.
شجریان با آن صدای جادوئی اش مرا همراهی کرد. آواز بی نظیر او چنان غوغا و شوری در دلها افکند که دیدم اکثر مردم بی اختیار گریه میکنند. متولی آرامگاه مولانا نزدیک شد و گفت: آقایان اینجا ساز زدن ممنوع است، اما برنامه شما آنقدر عالی بود و با استفبال بی نظیر مواجهه شد و ما را بی اختیار کرد که آنرا قطع نکردیم.
بعد رفت از موزه یک نی آورد و بمن کادو داد و من هم نی خود را دادم شجریان با نوک چاقو و خط زیبایش نوشت و به موزه مولانا دادم که همچنان موجودست.
با وجود همکاری بسیار زیاد من و شجریان باهم ، کمتر دیده ام که شجریان با چنین حس و حالی آواز بخواند و حتی شنوندگانی که فارسی نمی دانستند بی اختیار گریه کنند.
ای کاش آن اجرا ضبط شده بود،ای کاش.
در ضمن یادم هست زمانی که شجریان در تهران مستاجر بود و شدیدا به پول نیاز داشت ، صاحب یک کاباره به او پیشنهاد اجرای برنامه در کاباره اش را در برابر دستمزد شبی ۲۵ هزار تومان را داد اما شجریان هرگز نپذیرفت.این درست زمانی بود که قیمت یک پیکان نو کمتر از ۲۰ هزار تومان بود و معروف ترین خوانندگان پاپ شبی نصف این مبلغ را دریافت می کردند..
و به سخن حافظ:
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهانسوزی نه خامی بی غمی
@baghesabzeshgh
🌳🌲🌳🌲
✅✅در تفسیر "حی القیوم"
الحی القیوم، کویی چرا
می روی که نومید باشی؟
من کوی نومیدی نهاده ام
و کوی امید نهاده ام
و کوی جانفزا نهاده ام
و کوی غم نهاده ام
چرا کویی نروی که
هر ساعتی "امید" زیاده شود
و "تازه تر" شوی اگرچه خاک شوی.....
#بهاء_ولد
پدر مولانا جلال الدین
@baghesabzeshgh
🌳🌲🌳🌲🌳
مرگ آگاهی نزد مولانا و مارتین هایدگر
همه متفکران واندیشمندان به مسئله مرگ فکر کرده اند. مولانا نیز به این مقوله در مثنوی خوب پرداخته است
مولانا به بحثمرگ وقتی می پردازد اول مرگ خواسته ها و بریدن از نیازهای دروغین و کاذب را نشانه می گیرد و آن را مرگ اختیاری می داند .یعنی مردن از نفس و تعلقاتی که مانع پرواز روح می شود
مرگ آگاهی او پیوند دوباره انسان با خویشتن واقعی است و #تولدی دوباره که راهی به سوی رسیدن به عالم معناست
یعنی آدمی وقتی برخودبینی ،غرور ،حسادت خود فائق می شود ،با رهایی از رنج های این دیوهای درون به سوی حیاتی معنوی راه می یابد
ظاهرش مرگ و به باطن زندگی
ظاهرش ابتر ،نهان پایندگی
برای #مولانا حرکت روح به سوی آنچه ما آن را عرفان می دانیم ،از اخلاقیات شروع می شود .مولانا رسیدن به معرفت اخلاقی را از مهم ترین پل های رسیدن انسان برای وحدت با عالم الهی می داند
بیداری وزیستنی دوباره ،به دور از رنج های دنیوی که زائیده نفس و نیازهای غیر واقعی انسان است در جهان بینی مولانا با مرگ اختیاری حاصل می شود
در اندیشه مارتین #هایدگر فیلسوف آلمانی قرن بیست و یکم نیز ،مرگ اندیشی نقطه عطفی برای زندگی با اصالت است
مرگ اندیشی مختص دازاین اصیل است دازاین به دوگونه اصیل و غیر اصیل تقسیم می شود و #دازاین اصیل به حقیقت وجودی خویش آگاه است
کلمه دازاین را اگر بخواهیم ساده معنا کنیم، دازاین یک شکل از بودن است و هستی انسان در عالم را هایدگر دازاین می داند
یعنی جهان بدون انسان تحقق ندارد چون انسان است که به مفهوم هستی می اندیشد وفهمی از جهان دارد
هایدگر بر این باور است که انسان اصیل همواره می داند که مرگ در انتظار هر فرد است و سعی می کند زندگی خود را به عاریه نگذراند. در واقع مرگ آگاهی موجب می شود که زمام زندگی خود را به دست بگیرد و در غفلت زندگی نکند
فرد آگاه از نظر هایدگر دچار روزمرگی نمی شود وندای وجدان و #زندگی اخلاقی او را به سوی معنای زندگی هدایت می کند وحقیقت زندگی را در همین جا می یابد
و رابطه اوبا هستی دگرگون می شود چون جایگاه خود را در هستی می یابد و امکانات وجودی خود را کشف می کند
مولانا مرگ را ادامه زیستن انسان می داند و هایدگر انسان را درون #مرگ می داند و با مرگ همراه می داند
مولانا حتی اضطراب و هراس را اگر از اطلاع از مرگ برخیزد ،نکوهش می نماید چون حس فناپذیری ،همه از دلبستگی به دنیا حاصل می شود و فرد اگر در زندگی خود ،ریشه وابستگی هایش را کم نماید واخلاقی زندگی کند، اصلا هراسی از مرگنخواهد داشت
مولانا مرگ را آیینه ای می داند که در آن صورت واقعی هر کس را منعکس می نماید چرا که
مرگ هر یک ای پسر،هم رنگ اوست
✍🏻#زهراغریبیان_لواسانی
@baghesabzeshgh
https://gharibianlavasani.ir
🌳🌲🌳🌲لبخند
فیلم کوتاه لبخند نامزد دریافت جایزه اسکار
این فیلم تداعی کنندهی غزلیست از مولانا
چند نهان داری آن خنده را
آن مه تابنده فرخنده را
بنده کند روی تو صد شاه را
شاه کند خنده تو بنده را...
🌳🌲🌳🌲🌳
اگر خواهان ديدار كسى هستى كه
مى تواند هر موقعيت ناممكنى را فراهم كند،
و دور از حرف ها و باورهاى مردم،
به تو شادى بخشد،
در آينه بنگر،
و اين واژه ى جادويى را بر زبان آور:
سلام
#ریچارد_باخ
@baghesabzeshgh
🌲🌳🌲🌳🌲
در منطق الطیر عطار، و به دنبال آن در همه آثار عرفانی، سیمرغ در کوه قاف آشیان دارد و قاف کوهی است در دورترین نقطه گرداگرد عالم.
پرندگان بسیاری در جستجوی سیمرغ راه می افتند و با تحمل رنج های فراوان و گذر از هفت وادی (بیابان) سهمناک، بسیاری از راه باز می مانند و عاقبت، سی مرغ باقی مانده به حضور سیمرغ می رسند و سیمرغ را نیز در خود می یابند.
سیمرغ در منطق الطیر نماد حقیقت متعالی است که در وجود انسان نهفته است و با رنج کشیدن هویدا می گردد. و یا ذات باری تعالی است و این که سرانجام سی مرغ یه سیمرغ می رسند، وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را نشان داده است.
#مولانانیز سیمرغ را نماینده عالم بالا و مظهر عالی ترین پروازهای روح و انسان کامل شناخته است.
#زهراغریبیان_لواسانی
@baghesabzeshgh
https://gharibianlavasani.ir
🌲🌳🌲🌲🌲
تا وقتی گرفتار این منِ تجربی و نازل خویشم، طبیعتاً نه. هر چه بیشتر میخوانم و میدانم در خدمت همین «من»ِ نازل در میآید. وبال میشود و بر بالهایم سنگینی میکند. گر چه مطالعهی آثار مولانا هم برکاتی دارد و رفته رفته و حتی ناخواسته، چشمانداز فرد را فراختر میکند، اما و هزار اما، اگر در نحوهی «بودن» مولانا مشارکت نکنیم و زندگی خود را یکپارچه معطوف این مشارکت نسازیم، دردهای ما دوا نمیشوند و تنگناهای زندگی ما به وسعت پهناوری که مولانا نویدش را میداد، منتهی نخواهد شد.
اگر تنها به مطالعه آثار او اکتفا کنیم و مجذوب ابعاد زیباییشناسانه کلام او شویم، دردهای اصلی مداوا نمیشوند. چرا که به گفتهی خود او، آنچه مایهی رستگاری است نه دانشمندی و دانایی که نیل به بینشمندی و بینایی است. خطا است اگر تصور کنیم کسب معلوماتی از آثار مولانا چندان به کار دَردستانی و درمانبخشی میآید. آنچه مولانا از ما طلب میکند نحوهای از هستی و بودن است و نه فراگیری معلوماتی بیشتر. بنابراین، تا زمانی که من در نحوهی بودن خود تحولی را تجربه نکنم و زندگی خود را یکپارچه و خالصانه معطوف به نوزایی نسازم، طبیعتاً مطالعهی آثار مولانا، گرههای اصلی زندگی مرا نخواهد گشود. در خصوص شخص خودم، هنوز احساس میکنم به آن وضعیت وجودی مطلوبی که منظور مولانا است نرسیدهام و مولانا برای من، هنوز یک چشمانداز رشکآور است. کسی که از دور به او نگاه میکنم و غبطه میخورم.
صدیق قطبی
@baghesabzeshgh
مرز..
دیالوگ فلسفی در فیلم گام معلق لک لک
ساخته ی سال 1991 یونان
کارگردان : تئو آنجلوپولوس
🌳🌲🌳🌲
مرزهای ما کجایند ؟
مرزهای میان دو کشور در جغرافیا؟
مرز میان دو اعتقاد در باورهای دینی؟
مرز میان بودن و نبودن در فلسفه زندگی؟
مرز هستی و نیستی در عرفان؟
مرز بین حقیقت ودروغ در جامعه؟
ما نیز مابین دو مرز
میان فاصله ها
میان سیاهی وسپیدی
همواره
معلق ایستاده ایم
گام معلق ما
گاهی جزم های فکری ماست
به مرزهایمان
باید بیشتر فکر کنیم
#زهراغریبیان_لواسانی
@baghesabzeshgh
🌳🌲🌳🌲
شعر آتش در نیستان
با صدای شهرام ناظری
اثر مجذوب تبریزی
این شعر از مولانا نیست
محمد بن محمدرضا مجذوب تبریزی (درگذشتهٔ ۱۰۹۳ هجری قمری) شاعر، عارف و صوفی پارسیگوی سدهٔ یازدهم قمری است
یک شب آتش در نیستانی فتاد سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد هر نی ای شمع مـــــزار خویش شد
نی به آتش گفت کاین آشوب چیست مر تو را زین سوختن مطلوب چیست
گفت آتش بی سبب نفـــــــــــــروختم دعوی بی معنیت را سوختـــــــــــــــــم
زان که می گفتی نی ام با صد نمود همچنان در بند خود بودی که بود
با چنین دعوی چرا ای کم عیار برگ خود می ساختی هر نو بهار
مرد را دردی اگر باشد خوش است درد بی دردی علاجش آتش است
@baghesabzeshgh
🌳🌲🌳🌲
رو در صف بندگان ما باش و مترس
خاک در آسمان ما باش و مترس
گر جملهٔ خلق قصد جان تو کنند
دل تنگ مکن از آن ما باش و مترس
مولانا
@baghesabzeshgh
🌳🌲🌳🌲✍️ ایرج شهبازی
🖊 اقبال عمومی به عرفان
عارفانِ راستین عموماً انسانهایی شاد و شکفتهاند و از نیروی بردباری و پذیرش عظیمی برخوردارند، به گونهای که در بحبوبۀ همۀ مشکلات و دشواریها نیز خندانلب و گشادهرو هستند. سطح انرژی عارفان بسیار بالاست؛ ازاینرو انسانها در کنار آنها حالِ خوش و خوبی را تجربه میکنند و دردها و رنجهای خود را از یاد میبرند. گویی پیرامونِ یک عارف را فضایی اثیری و رازآمیز فراگرفته است و هرکس در جاذبۀ مدار شخصیت او قرار میگیرد، خواهناخواه هیجانات مثبتی را در خود احساس میکند. همین نکته همواره باعث شده است که افرادِ دردمند و رنجدیده، به سودای دستیابی به آرامش و شادی، به عارفان پناه ببرند و در دورههایی مانند قرن هفتم که مغولان به ایران حمله کردند، بسیاری از انسانها، برای در امان ماندن از آن همه درد و رنج، به عرفان پناه بردند.
در زمانۀ ما نیز همین اتفاق افتاده است و افراد گوناگون، با انگیزههای مختلف، به عرفان و به ویژه به مولانا روی آوردهاند. در نگاهِ نخست به نظر میرسد که روی آوردنِ افرادِ فراوان به عرفان حادثۀ مبارکی است، اما باید دانست که این اقبال عمومی، هم برای این افراد زیانبار است، هم برای عرفان، هم برای جامعۀ ایرانی. افرادی که بدون استعداد عرفانی، از بدِ حادثه، به عرفان پناه میبرند، در آغاز کار، تا حدی به اندک آرامشی دست مییابند، اما به سبب فقدانِ استعداد عرفانی، نمیتوانند به طور کامل دل به مبانی هستیشناختی و معرفتشناختی و انسانشناختیِ عارفان بدهند و با طیب خاطر از ریاضتها و عبادتها و دروننگریهای عارفان پیروی کنند؛ ازاینرو در درون خود انواع تعارضها و تضادها را تجربه میکنند و به مرور به غم و اندوه دچار میشوند؛ زیراکه سلوک عرفانی برای آنها امری وارداتی و غیر اصیل است و با ویژگیهای روانیشان هماهنگ نیست.
گذشته از این، چنین کسانی، به مرور عرفان را هم به ابتذال و انحطاط دچار میکنند؛ چراکه آنها به خاطر فقدان استعداد عرفانی، نمیتوانند خود را تا بلندای عرفان برکشند؛ ازاینرو عرفان را تا سطحِ اندیشه و تواناییِ خود فرومیکشند و همۀ عظمت و شکوهِ آن را از بین میبرند. یک دلیل آنکه از قرن هفتم به بعد، عرفان اسلامی، به سرعت روی در انحطاط و ابتذال نهاد، همین اقبال عمومیِ افراد به آن بود.
افزون برا اینها اقبال عامه به عرفان امری خصوصی را به امری عمومی تبدیل میکند و همیشه تبدیل امورِ ویژه به مسائلِ عمومی دارای خطراتی است، از جمله اینکه نظمِ جامعه و توازن و تعادلِ آن را به هم میزند و خلأهایی پرناشدنی را در آن پدید میآورد. نکتۀ بسیار مهم این است که عرفان از نظر شخصی میتواند بسیار تعالیبخش و ارزشمند باشد، اما اگر عرفان به صحنۀ عمومی جامعه کشیده شود و وجهۀ همتِ غالبِ افراد جامعه قرار گیرد، میتواند بسیار آسیبرسان و خطرناک باشد. عناصری در عرفان هست که دشمنِ آبادی و رشد جامعه هستند، مانند ارادت و سرسپردگی، ولایت، تسلیم، فنا، زهد و نظایر آنها. روشن است که هرگاه پای عرفان به سیاست و کشورداری باز شود، همین عناصری که از نظر شخصی میتوانند رشددهنده باشند، جامعه را به قهقهرا و انحطاط میکشانند و نظم و نظام ملک و ملت را مختل میسازند و مردمانِ جامعه را عمیقاً اندوهناک میسازند.
افرادی که به هر دلیل به عرفان روی میآورند، باید هم برای منافعِ خود، هم برای مصالح جامعه و هم برای حفظِ عرفان از تباهی، با یک خودشناسیِ واقعبینانه، تکلیف خود را روشن کنند و اگر دیدند استعداد عرفانی ندارند، بیهوده خود را با عرفان درگیر نکنند. آنها میتوانند از زیباییِ هنری سخنان عارفان و از تعالیم اخلاقیِ آنها بهره بگیرند، ولی باید مراقب باشند که «نقاب عرفان» بر چهره نزنند که نمایشِ یک عارف را بازی کردن هم نوعی ازخودبیگانگی است.
.
@sokhanranihaa
@baghesabzeshgh
🌲🌳🌲🌳🌳
باغ پروانه در نزدیکی شهر پاتایا ، تایلند.
🦋🦋🦋🦋🦋
از نظر تایلندی ها پروانه موجودی آسمانی مقدس قلمداد می شود و باعث شکوفایی ، خوشبختی و عشق می شود.
لائوتزو معروف ترین فیلسوف تائو که در قرن چهارم ق.م می زیست می گفت :
"دیشب خواب دیدم که پروانه ام و امروز وقتی بیدار شدم سوال برایم پیش آمده که من حقیقتا انسانی هستم که خواب دیدم پروانه ام یا حقیقتا پروانه ای هستم که خواب می بینم انسانم".
چوانگ تزه بر این عقیده بود که همه موجودات از یک خزانه هستند، و مرگ و زندگی از یکدیگر جدایی ندارند . همچون اوزان همنوای ترانه طبیعت یا امواج دریا.
چوانگتزه عارفانه جهان را از وحدتی بیتشخص بهرهمند میدید
منصور حلاج نیز گردش پروانه به دور نور شمع را یک معراج معنوی می دانست او اولین کسی بود که از پروانه پی به معنای عرفانی برد او چرخش پروانه به دور آتش شمع را نزدیک شدن به آتش عشق الهی قلمداد می کرد .گوته شاعر آلمانی بسیار دوستدار این اندیشه منصور حلاج بود
✍🏻#زهراغریبیان_لواسانی
@baghesabzeshgh
https://gharibianlavasani.ir
🌳🌲🌳🌲🌳افرادی که قبل از اینکه از معبرشک عبور کنند به یقین رسیده اند یقینشان را یقین نباید خواند آن جزم است،
تعصب است،
جاهلیت است .
این ها آدمهای خیلی خطرناکی هم می شوند.آدمهایی که به یک جزمیت کور رسیده اند و پای این جزمیت کورشان همه چیز را حاضرند قربانی کنند و هیچکس را هم آدم حساب نمی کنند مگر آنکه مثل خودشان کورکورانه متجزم باشد.
اینها خیلی خطرناکند و از مشخصات کسانی که در عرصه ایدئولوژی ها،چه ایدئولوژی دینی چه غیر دینی اظهار تجزم می کنند این است که با دیگران برخورد خشن می کنند.خشونت از این نوع تجزم برمی خیزد.
شک نیاوردگان کرده یقین/ان و لو شان به جای رای رزین
این سخن دهخداست...این جزم پایین ترین مرتبه ازمراحل سلوک روح آدمیست.
کمال انسان این است که از این مرحله بگذرد و از این مرحله نمی تواند ناگهان به مرتبه ی یقین بپرد.بلکه علی العموم باید از مرحله ی شک عبور کند.
مرحله ی شک نوعا مرحله طولانیست و هیچ اشکالی هم ندارد.
🔸حتی اگر تا انتهای عمر هم با آدمی باشد بهتر از آن جزم خظرناک اولیه است...آن دغدغه ی وجودی،آن تحیر،آن کشمکش درونی،آن سر به در و دیوار زدن برای راهی برون شوی و نوری پیدا کردن ،آن به همه چیز می ارزد.آن حالت یک حالت شریف در روح آدمیست.همان که در کلمات مولا علی هم هست در مورد افراد متقین:
تدافع ابوابها علی باب السلامه اینقدر به این در و آن در زده تا بالاخره به باب سلامت رسیده است.
یعنی به این در و آن در زدن کار انسانی است که در راه سلوک است.حالا گیرم که این در و آن در زدن پایان قطعی هم پیدا نکند و آدم در همین مقام و همین مرحله بماندچه باک!...اگر حقیقتا شخص استقراری پیدا نکرده است،همان عدم استقرارش بر یک استقرار مصنوعی بسیار بسیار برتری دارد.مولوی می گوید:
جمله بی قراریت از طلب قرار توست/طالب بی قرار شو تا که قرار آیدت
آن نفسی که با خودی جمله شکار پشه ای/وان نفسی که بی خودی پیل شکار آیدت
می گوید چون می خواهی زود به قرار برسی ،به استقرار برسی اینقدر بی تابی،بی قراری،تو طالب بی قراری باش بگو من همین را می خواهم،می خواهم بی قرار باشم و خواهی دید که قرار به سراغ تو می آید.این یکی از اسرار این عالم است که مولوی در این شعرش آورده است:اگر چیزی را مستقیما خودش را نطلبید او به سراغ شما می آید.
به این معنا شک بسیار برتری دارد به آن جزم اولیه.ولی در پاره ای از افراد (که البته نوادرند)بعد از شک یقین در می رسد.در روایات گفته اند یقین کمترین چیزیست که خداوند در میان خلق قسمت کرده است.این همه ادعای یقین کردن و لاف زدن حقیقتا از بی یقینی و بی اطلاعیست.یقین چیز خیلی کمیابیست و ما به درجات از شک و حیرت برخورداریم.
🌳🌲#دکتر_عبدالکریم_سروش،سلسله درسهای #دین_شناسی_مولانا
@baghesabzeshgh
☝🏻☝🏻☝🏻
🌲🌳🌲🌳
وحی آمد سوی موسی از خدا
بندهٔ ما را ز ما کردی جدا
تو برای وصل کردن آمدی
یا برای فصل کردن آمدی
تا توانی پا منه اندر فراق
ابغض الاشیاء عندی الطلاق
هر کسی را سیرتی بنهادهام
هر کسی را اصطلاحی دادهام
در حق او مدح و در حق تو ذم
در حق او شهد و در حق تو سم
ما بری از پاک و ناپاکی همه
از گرانجانی و چالاکی همه
من نکردم امر تا سودی کنم
بلک تا بر بندگان جودی کنم
هندوان را اصطلاح هند مدح
سندیان را اصطلاح سند مدح
من نگردم پاک از تسبیحشان
پاک هم ایشان شوند و درفشان
ما زبان را ننگریم و قال را
ما روان را بنگریم و حال را
ناظر قلبیم اگر خاشع بود
گرچه گفت لفظ ناخاضع رود
زانک دل جوهر بود گفتن عرض
پس طفیل آمد عرض جوهر غرض
چند ازین الفاظ و اضمار و مجاز
سوز خواهم سوز با آن سوز ساز
آتشی از عشق در جان بر فروز
سر بسر فکر و عبارت را بسوز
موسیا آدابدانان دیگرند
سوخته جان و روانان دیگرند
عاشقان را هر نفس سوزیدنیست
بر ده ویران خراج و عشر نیست
گر خطا گوید ورا خاطی مگو
گر بود پر خون شهید او را مشو
خون شهیدان را ز آب اولیترست
این خطا را صد صواب اولیترست
در درون کعبه رسم قبله نیست
چه غم از غواص را پاچیله نیست
تو ز سرمستان قلاوزی مجو
جامهچاکان را چه فرمایی رفو
ملت عشق از همه دینها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
لعل را گر مهر نبود باک نیست
عشق در دریای غم غمناک نیست
دفتر دوم مثنوی
حکایت موسی و شبان
@baghesabzeshgh
🌳🌲🌲🌲🌲
یک روز هنگام مطالعه،جملهای از ابن عربی خواندم:
«جهان از جنس رویاست.»
بلافاصله درون دفتر یادداشتهای شخصیام نوشتم: «درون هر رویا، حقیقتی پنهان است، حقیقتی عظیم در دریای ناخودآگاه آدمی؛ از این رو، انسان باید هر روز به رویاهایش سر بزند، اما نباید خیلی در آنجا بماند.
اصولا اگر انسان به هر امر نامعلومی، بیش از آنچه که ضرورت دارد، بپردازد دیری نمیپاید که دچار ملال یا خستگی شود.
#عباس_کیارستمی
@baghesabzeshgh
🌳🌲🌳🌲🌳
تیر منم کمان منم پیر منم جوان منم
شعر :نسیمی
با صدای سامی راغب
@baghesabzeshgh
🌲🌳از هم اکنون با اطمینان میتوان گفت که قرن بیستویک، قرن جهانگشاییِ معنویِ جلالالدین مولوی است و سیطرهٔ امپراطوری هنری او بر کرهٔ ارض.
امروز در زبان انگلیسی هیچ شاعری، چه در اصل زبان انگلیسی و چه از طریق ترجمه به این زبان، موفقیتی را که مولانا بهدست آوردهاست ندارد و این هنوز از نتایج سَحر است.
همانگونه که قرآنکریم، مایهٔ گسترش زبان عرب در سراسر جهان اسلامی بوده و هست و خواهد بود، مثنوی معنوی جلالالدین مولوی نیز زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را در اقالیم جهان گسترش خواهد داد و لحظهبهلحظه بر حوزهٔ شیفتگان آن خواهد افزود و آنچه امروز در امریکا روی داده و فقط در یک سال دویستوپنجاههزار نسخه از ترجمهٔ شعرهای مولانا بهفروش رفتهاست، نخستین گامها در این راه است؛ بیستسال پیش از این سالی هزار نسخه هم فروش نمیرفت.
قرن بیستویک، قرن مولاناست...
«محمدرضا شفیعیکدکنی»
مقالهٔ «قرنِ مولوی»
@baghesabzeshgh
🌳🌲🌳🌲
هربار که شاهنامه خوانده می شود فردوسی زاده می شود
امروز به روایتی زاد روز حضرت فردوسی می باشد
بنا بر نظر دکتر خالقی مطلق که حق بزرگی بر تمام ما ایرانیان در زمینه شاهنامه پژوهی دارند هیچ سند معتبری درباره روز تولد فردوسی موجود نمی باشد واین همه گمانی بیش نیست
شخصیت فردوسی آنچنان بزرگ و عظیم است که باید همه روزها را با شاهنامه مونس باشیم و خرد و دانش را از او بیاموزیم
فردوسی دیرینه ترین دشمن انسان را آز و حرص می داند که در چهره سلم وتور در داستان فریدون ظاهر می شود
فردوسی در شاهنامه ،چون مولانا در مثنوی از نفس سخن می گوید
چون حافظ سر سودای شناسایی راز حیات را ندارد و چون خیام در پایان هر داستان و در مرگ پهلوان قصه و پادشاه داستان به سوگ می نشیند و خیام وار سوال می کند که مرگ چرا وجود دارد
اما وقتی قصه سیاووش را می گوید پاسخی زیبنده می دهد مهم خویشکاری ورزیدن در زندگی و نیک زیستن هست حتی اگر سرانجام تو مرگ باشد به اصالت زندگی کن و نام نیک بر جای بگذار
فردوسی و شاهنامه اش را بسیار دوست دارم چون مرا به شوق می آورد ،درد و غم مرا می زداید و فلسفه زندگی را به زیباترین واژه های اساطیری ،حماسی و پهلوانی برایم بازگو می کند و به من می گوید که ایرانی چگونه باید ایرانی بماند
✍🏻#زهراغریبیان_لواسانی
@baghesabzeshgh
https://gharibianlavasani.ir
✅✅
دوره های# مجازی کلاس های :
مثنوی معنوی
شاهنامه
مدرس :زهرا غریبیان لواسانی
نویسنده و مدرس دانشگاه
شاهنامه :دوشنبه ها :ساعت ۵-۴
مثنوی :شنبه ها ساعت ۴-۳
مثنوی :سه شنبه ها ساعت ۵-۴
برای ثبت نام و شرکت در دوره ها ی آموزشی مجازی و همچنین اطلاع در خصوص نحوه برگزاری کلاس های مثنوی، حافظ، شاهنامه و خود شناسی همراه ما باشید
نشانی ما :
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
وب سایت :
https://gharibianlavasani.ir
🌠🌠🌠
برای خواندن مطالب بیشتر از نویسنده در سایت همراه باشید
آیدی تلگرام:
@gharibianlavasani
👌🏻👌🏻👌🏻
منتظر نظرات سازنده شما عزیزان هستیم🙏🏻🌹
🌳🌲🌳🌲
چراغ اگر بالایی طلب کند برای خود طلب نکند، غرضِ او منفعت دیگران باشد تا ایشان از نورِ او حظّ یابند.
و اگرنه، هر جا که چراغ باشد، خواه زیر، خواه بالا، او چراغ است.
فیه مافیه
حضرت مولانا
@baghesabzeshgh
🌳🌲🌳🌳🌳
انسان نام مستندیاست به کارگردانی یان_آرتوس_برتراند، محصول فرانسه (۲۰۱۵)؛ فیلمی که در صحن سازمان ملل اکران شد. ببینیم قسمت آغازین زیبای این فیلم را با شعری از مولانا و آواز سالار_عقیلی..☝️
ای روز برآ که ذرهها رقص کنند
آن کس که از او چرخ و هوا رقص کنند
جانها ز خوشی بیسر و پا رقص کنند در گوش تو گویم که کجا رقص کنند
هر ذره که در هوا و در هامون است نیکو نگرش، که همچو ما مفتون است
هر ذره اگر خوش است، اگر محزون است سرگشته خورشید خوش بیچون است
@baghesabzeshgh
🌳🌲🌳🌲
این تن اسبِ توست و این عالم آخور اوست؛ غذای اسب، غذای سوار نباشد.
#فیه_ما_فیه
#مولوی
@baghesabzeshgh
🌳🌳🌳🌲🌲
✍🏻رضا بابایی
مصیبت ظاهرگرایی و حقیقت دینداری
در مثنوی دربارۀ هیچ مسئلهای به اندازه ظاهرپرستی و ظاهرگرایی گفتوگو نشده است. به همین دلیل برای فهم بهتر مثنوی شاید راهی بهتر از این نباشد که بدانیم مراد مولوی از «ظاهر» چیست و در نظر او عبور از ظاهر، چه معانی و تعریفی دارد.،
«ظاهرستیزی» مولوی، از جنس باطنگرایی اسماعیلیان و اهل تأویل نیست؛ از جنس تأویلگرایی اتباع ابن عربی هم نیست. مولوی، از ظاهر و آنچه ورای ظاهر است، چند معنا را اراده میکند .
ظاهرستیزی مولوی، گاهی به معنای ارجاع فرع به اصل است. سعی بلیغ او در مثنوی، یادآوری اصالت اصل و فرعیت فرع است. در نظر او هر چیزی اصلی دارد و فرعی. از ادبیات او چنین برمیآید که مغلطه بزرگ در تاریخ علوم دینی، جابهجایی این دو است؛ یعنی اصالتبخشی به فروع و غفلت از ریشهها و اصول. اهمیت این دوگانهسازی در این است که اگر فرعی را جدا از اصل آن بنگریم، دربارۀ آن قضاوتی خواهیم کرد که متفاوت است با داوری ما دربارۀ همان فرع، آنگاه که آن را تابعی متغیر از اصلی ثابت و مستمر ببینیم. فرع بدون نظرداشت اصل آن، اصالت مییابد و در چشم و دانش ما تصرف میکند، و این، آفت بزرگ همۀ آیینهای باستان است. وقتی مولوی میگوید:
اصل دین ای بنده روزن کردن است
دوزخ است آن خانه، کان بیروزن است
میخواهد بگوید همه بخشهای دین را باید با همین «اصل» سنجید، تا وزن الهیاتی آنها معلوم شود. بنابراین هر چیزی که روزنگشایی نکند، ماهیت دینی ندارد؛ حتی اگر در دورهای از تاریخ دین، مهمترین مسئلۀ دینداران بوده است یا هنوز باشد. یکی از تفاوتهای سنت و دین در همین است. سنت، عناصری را که با آن متلائم است، میپرورد و برمیکشد. هدف غائی ندارد. اما دین، رسالتی را بر دوش میکشد. وقتی آن رسالت از دوش دین افتاد، دین هم تبدیل به سنت میشود.
اهتمام شگفت مولوی به اصل و فرع کردن امور، تا آنجا است که در نخستین عبارت مثنوی در دیباچۀ منثور دفتر اول، به همین مسئله میپردازد. در آنجا میگوید این کتاب، برای شناخت اصل اصل اصل دین است(هذا کِتابُ المثنوی وَ هُوَ اُصولُ اُصولِ اُصولِ الدّینِ فی کَشْفِ اَسرارِ الوصولِ و الیَقینِ). یعنی مثنوی میخواهد چراغ اصول دین را روشن نگه دارد و فرعپرستان و فروعگرایان را نهیب بزند که شاخه بدون ریشه، ثمر نمیبخشد. بر این پایه است که میگوید روایتگران دین، دچار ظاهرگرایی شدهاند:
روایان، آن را به ظاهر بردهاند
هم بر آن ظاهر قناعت کردهاند
افزون بر نخستین عبارت منثور مثنوی، در نخستین ابیات مثنوی هم سخن از اصل و روزگار وصل است و اینکه «هر کسی کو دور ماند از اصل خویش...»
برای دین و مفاهیم الهیاتی، بلایی و مصیبتی بزرگتر از این نیست که جای اصل و فرع در آن تغییر کند. رسالت دین، نجات بشر از خدای ظاهر(بتهای سنگی) و پرستش بیروح و معنا بود. دینی که خود به همین آفت دچار شود، قطعا دین خدا نیست؛ اگرچه مناسک ظاهری و فروع دین حکومت کنند.
@baghesabzeshgh
🌲🌳🌲🌳🌳
با هم باشید امّا بگذارید در با هم بودنِ شما فاصلهای باشد. و بگذارید نسیم در میان شما بورزد.
یکدیگر را دوست بدارید امّا از عشق زندانی برای یکدیگر نسازید. بگذارید عشق جایی در ساحل روحتان باشد.
پیمانههای یکدیگر را پر کنید امّا از یک پیمانه ننوشید.
از نان خود به یکدیگر ارزانی کنید امّا از یک قرص نان نخورید.
با هم بخوانید و برقصید و شادکام باشید امّا به حریم تنهایی یکدیگر تجاوز نکنید.
همچون تارهای عود باشید که جدا از هم امّا با یک نوا مترنم میشوند.
قلبهایتان را بههم هدیه کنید امّا یکدیگر را به اسارت در نیاورید. زیرا تنها دستان زندگی است که بر قلبهای شما حاکم است.
در کنار یکدیگر باشید امّا نه چندان نزدیک زیرا ستونهای معبد دور از هم قرار دارند و درخت بلوط و سرو در سایه یکدیگر رشد نمیکنند.
📗 پیامبر
✍🏻جبران خلیل جبران
@baghesabzeshgh
🌳🌲🌳🌲
مرگ خیلی آسان می تواند به سراغ من بیاید، اما من تا می توانم زندگی می کنم، نباید به پیشواز مرگ بروم.
البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شوم که می شوم، مهم نیست.
مهم این است که زندگی یا مرگ من، چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد...
صمد بهرنگی
ماهی سیاه کوچولو
@baghesabzeshgh
🌳🌲🌲تابلوی گل و مرغ اثر فرصت شیراز ی
🌳🌳
قدر مجموعه گل ، مرغ سحر داند و بس
که نه هر کو ورقی خواند ، معانی دانست
ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی
ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست
می بیاور که ننازد به گل باغ جهان
هر که غارتگری باد خزانی دانست
حضرت #حافظ
@baghesabzeshgh
@tabrizschoolofpersianpainting
🌲🌳🌲🌳
نگاه ما به انسان ، غالباً
سطحى و سَرسَرى است
به قول #مولانا :
جمله بر فهرست قانع گشتهايم
زآنكه در حرص و هوىٰ آغشتهايم
باشد آن فهرست ، دامى عامه را
تا چنان دانند متنِ نامه را
منظور از "فهرست" در اينجا عناوين ظاهرى است. ظواهر ، فقط براى مرعوب كردن ديگران است، و الّا حقيقتى در بَر ندارد. وقتى ما شغل و حرفه را معيارى براى تعريف انسان قرار مى دهيم، انسان را به مرتبهء "شىء " تنزل دادهايم، در حالى كه انسان در شمار اشياء نيست، بلكه در شمارِ احياء و زندگان است.
اينكه مىباليم و مىگوييم: من مهندسم، من تاجرم، من دكترم، من كارگردانم ، من نويسندهام، من موسيقيدانم، من چنينام و من چنانام،
هيچكدام معرّف حقيقت انسانى نيست.
كارگر بودن، فروشنده بودن، معلم بودن، عَمَله بودن، دكتر بودن، كشاورز بودن، تاجر بودن، نويسنده و كارگردان بودن، فقط نقش اجتماعى ما آدمها را نشان مىدهد،
نه حقيقت انسانى را.
حقيقت انسانى فقط در پندار نيك، كردار نيك
و گفتار نيك ظهور دارد.
#كريم_زمانى
@baghesabzeshgh
🌳🌲🌳🌲🌲
اسبان چموش روح از نظر #مولانا
✍🏻#زهراغریبیان_لواسانی
مولانا در بعضی از ابیات مثنوی ،جان وروح انسان را به #اسب تعبیر می کند .آن هنگام که #روح در هنگامه خواب بار خود را به زمین می گذارد وفارغ از مشغله های روز ،عزم دیار خواب می نماید ،مولانا این مسئله را به زیبایی به برداشتن زین از روی اسب تشبیه می نماید
در این زمان ،روح به عالم مثال می رود چراگاهی وسیع و زیباکه اسبان روح در آن می دوند و در راحتی و آسایش زمانی را به شادی می گذرانند
خواب از نظر مولانا فرصتی است که روح های متعالی از عالم ملکوت خبر بیابند و در شکل رویاهای صادقانه این آگاهی ،نمود پیدا می کند
اما اکثر آدمیان از نظر مولانا درگیر خواب های مشوشی هستند که از افکار روزانه آنها نشات می گیرد
مولانا این بخش از آدمیان را چون اسبان چموشی می داند که هنوز جانشان نزد شاه وجود تربیت نشده است و تربیت عقل را نیز پذیرا نشده اند
اینان هنوز از چراگاه سبز عالم معنا بیخبر هستند
مولانا که تحت تاثیر قران می باشد وقتی به این آیه هایی از قران مجید می رسد که خطاب به انسان ها خداوند می فرماید :تعالوا
ذهن هنرمند او به این مضمون رهنمون می شود که عرب ،اسب تازی را تعال می گوید و تعال یعنی بالا بیا .یعنی ندایی تو را از پایین به سوی صعود وبالا رفتن می خواند و همان طور که اسب عرب برایش اهمیت دارد خداوند نیز انسان را اسب خوانده است چون مستعد تربیت وفهم می باشد
خر نخواندت ،اسب خواندت ذوالجلال
اسب تازی را عرب گوید :تعال
و این چنین است که مفهوم انالله و انا الیه راجعون
از نظر مولانا حرکتی رو به بالا و به سوی خداوند ،در همین دنیاست نه آنچه که ما آن را دری به سوی مرگ می دانیم
خداوند در همین زندگی دنیا ،روح های ما را مورد خطاب قرار می دهد تا سیری را به سوی او آغاز نماییم
از کتاب" من به جهان چه می کنم "
@baghesabzeshgh
https://gharibianlavasani.ir