amirshekofteh | Unsorted

Telegram-канал amirshekofteh - امیرشکفته (نوشته‌ها)

366

خسته‌ام کرده خستگی‌هایم... . . . در اینستاگرام: instagram.com/amir.shekofteh

Subscribe to a channel

امیرشکفته (نوشته‌ها)

.
.
.
شد ۲۹ ...

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

کاش به خودم بیام و یه عالمه گذشته باشه...
یهو بزنم رو پای کناریم
از ته دل بخندم
از اون خنده‌ها که نمیشه جلوشو گرفت...
از اونا که تهش بغضت نمیشه!
اونم خنده‌کنان بپرسه چرا؟
نگاش کنم ببینم خودمم!
بهش بگم همینجوری...
و خنده‌مون قطع نشه!
و یهو از خواب پا نشیم.
واقعی باشه!
بابا ما خیلی وقته با خودمون رفاقت نکردیم...
اینی که تو آینه‌ست؛ دیگه اون نیست!
نگو نه!
دِ نگو نه!

#هذیان
۱۸/اسفند/۱۴۰۱

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

.
.
.
مشکل از چراغ است!
.
.
.

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

تو حوض آیینه‌ام کسی هی سنگ میندازه
مریم! یکی داره گلومو چنگ میندازه
این عکسهای نوجوون رو صفحهٔ گوشی
هر شب منو یاد زمان جنگ می‌اندازه

یاد رضا یاد ایوب عمّه‌جان یادِ
دانشجوهای کوی دانشگاه و خردادِ...
یاد روزای سبز و شبهای بنفشی که...
این روزا دائم تو سرم آهنگ فرهاده

باز کوچه‌ها باریکن و بسته‌است دکّونا*
باز خونه‌ها تاریکن و شب تو خیابونا
با گیسای قیچی شده بیدای مجنونن
اونا که دارن از گلوی باغ می‌خونن

اینترنتت قطعه نمیشه حرف زد اما
دلتنگی و دلواپسی کم نیست این شبها

بدجور دلتنگم می‌دونی؟ خیلی دلگیرم
از غصه از دلواپسی هر روز می‌میرم

دلگیرم از دست چراغایی که خاموشن
یا اونها که دارن درخت سرو می‌فروشن

ما کم نذاشتیم، تا می‌شد از آشتی گفتیم
از بذر امیدی که تو دل کاشتی گفتیم
از آدمیت از شرف از عشق، آزادی...
از چیزایی که پا روشون نگذاشتی گفتیم

ما با اونا از لذت پرواز گفتیم و
اونا برامون خواب زنجیر و قفس دیدن
ما رو چقدر از بازیشون بیرون نگه داشتن!
ما رو چقد تنها به چشم خار و خس دیدن!

کاشکی می‌شد راحت صدا زد صبح فردا رو
کاشکی می‌شد خوابید فقط خوابید شبها رو...
کاشکی می‌شد بی‌چشم گریون رد شد از این دود
کاشکی می‌شد تو خواب گذشت این برف و سرما رو

کاش این روزا یک قصه بود از روزگاری دور
کاش می‌پریدیم از سرِ دی تا بهاری دور
کاش باورامون  باورای اون قدیما بود
می‌شد نشست و منتظر شد تا سواری دور...

بدجور دلتنگم می‌دونی؟ خیلی دلگیرم
از غصه از دلواپسی هر لحظه می‌میرم

اینترنتت قطعه نمیشه حرف زد اما
دلتنگی و دلواپسی کم نیست این شبها

کاشکی ببینیم آخرش خورشید فرودین
با گیسای رنگ طلاش می‌شینه رو پرچین
کاش بشکنه با خنده‌های روشنی یک روز
این بغض بی‌درمون و این غمباد بی‌تسکین



#پانته_آ_صفائی

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

.
.
.
خورشیدو با چشمات روشن کن!
یک‌بار ماهو قسمتِ من کن....

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

.
.
‌.
#خدانور

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

.
.
.
برای...
.
.
.
🖤

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

گندیدم!

instagram.com/amir.shekofteh

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

از زمين و زمان گرفته دلم
از تمامِ جهانيان سيرم
اوّل قصه گفته باشم كه
آخرين بند شعر، می‌ميرم!

هيچ حرفی نزن از اين كابوس
هيچ چيزی نگو از اين فرياد
نفرِ سوّمی ست آن‌ورِ خط
كه به اين گريه گوش خواهد داد

مثلاً از ستاره شعر بخوان
يا كه از خاطراتِ خوبِ شمال!!
به سكوت تو گوش خواهد داد
يك نفر پشتِ گوشیِ اِشغال

يا كه از گيسوانِ يار بگو!
يا كه از هجر و از غم دوری!
با صداي ترقّه‌ها خفه شو
توی اين چارشنبه‌ی زوری

به تو چه حبس ماه، آن‌ورِ ابر
به تو چه برگِ سبزِ رفته به باد؟!
اس‌ام‌اس كن به دوست و دشمن:
عيد بر عاشقان مبارك باد!!
.
به تو چه از گرسنگی مردن
به تو چه روزنامه تعطيل است
عيدی‌ات را بگير با لبخند
وقت زيبای سال‌تحويل است!

به خودت ياد هيچ چيز نيُفت
پرت كن از جهان حواسش را
جلوی دوربينِ مخفیِ شب
بو نكن آخرين لباسش را

يك نفر توی كوچه پشت سرت
يك نفر پشتِ گوشیِ تلفن
با خودت توی خواب حرف نزن
با صدای بلند گريه نكن

تن بده... تن بده به بازیِ تن
كه از اين روزها گريزی نيست
آخرِ قصّه، آخر قصّه ست!
آخرِ قصّه هيچ چيزی نيست

اسم يك ناشناس روی لبم
تكّه‌ای از لباس تو در مشت
تا كه در روزنامه بنويسند:
مهدیِ موسوی خودش را کشت!

سید مهدی موسوی

instagram.com/amir.shekofteh

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

شعر خوب #سید_مهدی_موسوی
و زمزمه‌ی من!

به مناسبت
۲۱/اسفند/۱۴۰۰
و
#بیست_و_هشت_سالگی

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

.
.
.
نیمه‌شب بپرّی تو از کابوس
جسدی روی دامنت باشد....
.
.
.
اینستاگرام من👇

insragram.com/amir.shekofteh

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

پدر از در نیامده، جان داد!
مادرم سوزن غمی نخ کرد...
خواهرم رفت آنطرف خوابید
خواهرم رفت و اُملتش یخ کرد!
(وسط هال... سفره‌ی بی‌حال!)

گوشه‌ی هال... والوری روشن!
کُنده هم آرزوی گرما بود!
ما همه نفت خورده بودیم و...
خانه تا سقف پُر تَرَک پُر دود!
(ما که انگار غصه‌خوارانیم!)

شنبه‌ها املت و کمی‌ سیگار
ظهر یکشنبه خون و خاگینه!
دو، سه، تا ... چارشنبه هرشب: ماست!
پنجمین شنبه بغض دیرینه!
(وای از آن عصرهای پُر جمعه!!)

پدر از در نیامده، دق کرد!
رفت... یک گوشه پای اخبارش
بیست و سی گفت اول این برج...
خسته از برج و حجم آوارش!
(خواهرم رفت خانه‌ی شوهر!)

شوهرش رفت گوشه‌ی زندان!
خواهرم زیر بار غم زایید...
قدم توله‌ها... مبارک نیست!
زیر دندان جگر فقط سایید!
(کمرم درد میکند مادر!)

روز و شب‌های پُرشماری رفت
پدرم مُرد... مادرم پیر است!
ساعتِ خواب رفته بر دیوار...
ضجه هی میزند؛ کمی دیر است!
(خسته‌ام! هیچکس نمی‌فهمد!)

خسته از زندگی معمولی
خسته از روزهای تکراری
از سحر تا غروب هی بغض و...
چشم من خسته از شب‌ادراری!
(پدرم سکته... سکته هم من را...)

@amirshekofteh

#امیر_شکفته
۹/دی/۹۷

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

دل من گرم به بودن، دل تو سرد به من!
مثل یک شیشه ترک خوردم از این سرد شدن!
نخ به نخ سوختم و دود شد این پیراهن!
ترمز هیچ قطاری نشدم! دهقان سوخت....


#امیر_شکفته

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

اندر آن روز که پرسش رَوَد از هرچه گذشت
کاش با ما سخن از حسرتِ ما نیز کنند...

#غالب_دهلوی

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

.
.
.
تو که رفتی همه‌ی مزرعه‌ها خشکیدند...
باغ من بعدِ تو صد جعبه زمستان داده!
.
.
.
#امیر_شکفته
اینستاگرام⬇️

instagram.com/amir.shekofteh

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

شعر خوب #سید_مهدی_موسوی
و زمزمه‌ی من!

به مناسبت
۲۱/اسفند/۱۴۰۰
و
#بیست_و_هشت_سالگی

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

🎼 شرمساری
#محسن_چاوشی

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

مثل دیوانه زل زدم به خودم
گریه‌هایم شبیه لبخند است
چقدَر شب رسیده تا مغزم
چقدَر روزهای ما گند است!
من که ارزان فروختم خود را
راستی قیمت شما چند است؟!
.

#سید_مهدی_موسوی

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

.
.
.
دختر شادمهر عقیلی...
.
.
.
#برای

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

به ناز خُفته چه داند
که دردمند فراق
به شب چه می‌گذراند؟
علی‌الخصوص غریب...

#سعدی

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

ای روز آفتابی
ای روزهای خوب که در راهید
ای جاده های گمشده در مه
ای روزهای سخت ادامه
از پشت لحظه ها به در آیید!

ای روز آفتابی
ای مثل چمشهای خدا آبی
ای روز آمدن
ای مثل روز آمدنت روشن
این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!

اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

#قیصر_امین_پور
@gheysargram

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

دخترمونه...

🖤

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

.
‌.
.
آی مترسک!
سر و صدا کن!
که کلاغا رسیدن...
.
.
.
instagram.com/amir.shekofteh

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

" زندگی چیست؟ مادر خوبم! "
خواهرم بغض کرد و می‌پرسید
خانه قندیل بود و بابا یخ...
که فقط فحش داد و می‌کُرسید!
مادرم آن‌طرف تشک انداخت...
روو به دیوار بود و می‌قُرصید!

رد یک مشت، روی دیوار و ...

" زندگی قسط اول ماه است؟
یا همین قرص‌های بی‌اعصاب...
کدئین اسم یک شکولات است؟
پس چرا قورت میدهی با آب؟ "
رخت چرکی درون مادر بود....
تووی سینه کف است و خون و فاب!

گوش بابا به زنگ اخبار و ...

آخرین پیت نفت در والور...
" زندگی بوی این بتادین است؟ "
دم عید است! سبزه‌ها زردند!
وَ سکوتی که هفتمین سین است!
مادرم بغض می‌کند، هرشب...
در سرش ازدحامی از مین است!

مثل یک ارگ، زیر آوار و...

مادرم بعد ِ گفتن یک آخ...
خواهرم را کنار خود لم داد!
شکمش گنده بود و یک بچه...
نطفه‌ی درد بود و ماتم داد!
دور کرسی برای او جا نیست...
چشم مادر به سقف‌مان نم داد!

تووی گچ... مادرم خدا را دید!

آخرش روز می‌شود این شب؟
خانه قندیل بود و بابا یخ...
بدترین جا مگر جهنم نیست؟
ما چرا زنده‌ایم و در برزخ؟!
سوزن زندگی نمی‌دوزد...
تا نباشد نشانی از یک نخ...!

مادرم روو به پنجره بُغضید:

آرزو!
عشق!
اندکی شادی...!
پس شما‌ها چرا نمی‌آیید؟!
در گلو بغض کهنه لم داده...
روی دندان جگر فقط سایید!
.
.
.
سال هفتاد و دو... اواخر بغض
مادرم خسته شد! مرا زایید...


#امیر_شکفته
آخرین دقایق سال نود و هشت

instagram.com/amir.shekofteh

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

حافظیه
https://www.panoman.ir/vt/shiraz/hafezieh/


آرامگاه #سعدی
https://www.panoman.ir/vt/shiraz/sadieh/

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

.
.
.
فقط همین که خیلی دست‌تنهام...
.
.
.
instagram.com/amir.shekofteh

#بهمن ۱۴۰۰

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

...
بازم از اون آهنگ‌ها که من نمی‌فهمم چی میگه؛
ولی اون می‌فهمه من چی میگم...
...

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

.
.
.
من با خودم مشغول صحبت... ناگهان گریه!
.
.
.
اینستاگرام/ هایلایت "من!"⬇️

instagram.com/amir.shekofteh

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

آبیِ دریا...
(آخرین روزهای دیماه ۱۴۰۰)

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد
دلشوره‌ی ما بود، دل آرام جھان شد!

در اوّلِ آسایش‌مان؛ سقف فرو ریخت
هنگام ثمر دادن‌مان بود، خزان شد!

زخمے به گل کھنه‌ی ما کاشت خداوند
این‌جا که رسیدیم همان زخم دهان شد

آن‌گاه همان زخم، همان کوره‌ی کوچک
شد قلّه‌ی یک آه، مسیر فوران شد

با ما که نمک‌گیرِ غزل بود چنین کرد
با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد!

ما حسرت دل‌تنگے و تنھایے عشقیم
یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد!

جان را به تمنّای لب‌ش بردم و نگرفت
گفتم: بِسِتان، بوسه بده، گفت: گران شد!

یک عمر به سودای لب‌ش سوختم و آه
روزی که لب آورد ببوسم، رمضان شد!

یک حافظِ کھنه، دو سه تا عطر، گل سر
رفت و همه‌ی دل‌خوشےام یک چمدان شد

با هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفت
مصداقِ همان "وای به حال دگران" شد . . .


#حامد_عسکری
#شعر_خوب

instagram.com/amir.shekofteh

Читать полностью…
Subscribe to a channel