abi_asman | Unsorted

Telegram-канал abi_asman - آسمان آبی

922

وزندگی دوسه نخ کاام است ...... وعمرسرفه ی کوتاهی!!!!! شروع فعالیت کانال https://t.me/Abi_Asman/5

Subscribe to a channel

آسمان آبی

📌کتاب خدایان خندان، باکره‌های گریان: خنده در تاریخ ادیان نوشته‌ی اینوِلد سَلِد گیلهوس، یکی از آثار برجسته در زمینه‌ی مطالعه‌ی ادیان و تاریخ فرهنگی است که نقش خنده و شوخ‌طبعی را در چارچوب‌های مذهبی بررسی می‌کند.

این کتاب بر اهمیت مفاهیمی مانند خنده، گریان بودن و تأثیر آنها در تاریخ ادیان تأکید دارد و دیدگاه‌های تازه‌ای درباره‌ی تعامل احساسات انسانی با ساختارهای مذهبی ارائه می‌دهد
.

🔗اهمیت کتاب :

این اثر از جمله معدود کتاب‌هایی است که به‌طور جدی به نقش خنده در مذهب و تاریخ فرهنگی می‌پردازد. در حالی که مطالعات بسیاری درباره‌ی قدرت، آیین‌ها و اندوه مذهبی صورت گرفته، توجه به خنده و شوخ‌طبعی معمولاً نادیده گرفته شده است.

اینوِلد گیلهوس در این کتاب نشان می‌دهد که خنده، به‌ویژه در بسترهای مذهبی، می‌تواند نشان‌دهنده‌ی شکل‌گیری مقاومت، تسلی، یا حتی تخریب اقتدار مذهبی باشد.

✍نویسنده :

اینوِلد سَلِد گیلهوس، یک محقق برجسته‌ی نروژی در زمینه‌ی تاریخ ادیان است که آثارش معمولاً به بررسی تعامل میان مذهب، جامعه، و فرهنگ می‌پردازد. رویکرد او در این کتاب، میان‌رشته‌ای است و از مطالعات انسان‌شناسی، تاریخ و فلسفه بهره می‌برد.

🔗پرسش‌های کلیدی کتاب :

چگونه خنده به‌عنوان یک عنصر فرهنگی و مذهبی نقش‌آفرینی می‌کند؟
آیا خنده در مذاهب مختلف دارای معنایی واحد است یا این مفهوم در بسترهای مختلف تغییر می‌کند؟
چگونه خنده و اندوه، دو حس متضاد، در آیین‌ها و باورهای مذهبی همزیستی می‌کنند؟
آیا خنده می‌تواند به عنوان ابزاری برای انتقاد یا مقاومت در برابر اقتدار مذهبی عمل کند؟

🔗مباحث محوری کتاب :

خنده در متون مقدس و اساطیر: نویسنده به تحلیل روایت‌هایی از خدایانی که می‌خندند و تأثیر این رفتار بر ساختارهای مذهبی می‌پردازد.
تضاد میان خنده و اندوه در آیین‌ها: بررسی رابطه‌ی میان خنده و باکره‌های گریان که نمادهای اندوه در ادیان هستند.
خنده به‌عنوان ابزار مقاومت: تحلیل خنده به‌عنوان یک کنش اجتماعی که می‌تواند اقتدار مذهبی را به چالش بکشد.
تحولات تاریخی خنده: تغییر نقش خنده در بسترهای مذهبی و فرهنگی از دوران باستان تا مدرن.

🔗پاسخ نویسنده به پرسش‌ها :

گیلهوس معتقد است که خنده در ادیان نقش چندبعدی و پیچیده‌ای دارد. او نشان می‌دهد که خنده می‌تواند به‌عنوان راهی برای نزدیک شدن به امر قدسی، تقویت همبستگی اجتماعی، یا حتی تخریب ساختارهای مذهبی عمل کند. همچنین، خنده در مذاهب مختلف بسته به زمینه‌ی فرهنگی و تاریخی، معنای متفاوتی پیدا می‌کند. گیلهوس به‌ویژه بر این نکته تأکید دارد که مطالعه‌ی خنده در تاریخ ادیان می‌تواند به ما در درک عمیق‌تر رابطه‌ی میان احساسات انسانی و باورهای مذهبی کمک کند.

🔗این کتاب برای علاقه‌مندان به تاریخ ادیان، مطالعات فرهنگی و فلسفه‌ی خنده اثری ارزشمند به شمار می‌آید و دریچه‌ی جدیدی برای نگاه به خنده به‌عنوان عنصری مهم در تکامل باورها و آیین‌های مذهبی می‌گشاید.

📚


@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی

#Oliver_Shanti_and_Friends
#New_Age



🔗ابرها را نمي توان نگاه داشت
رودها را نمي توان از رفتن باز داشت.
جوانه ي نو از ريشه ي زنده بر خواهد دميد.
از کف دادن ,
تسليم شدن ,
رها کردن ،
هر يک گونه ي خاصي از نگه داشتن است ...


🥂

@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی

گاهی دیوانگی باید کرد
در دلِ شب، زیر باران سرد

به ستاره‌ها نگریست و لبخند زد
به جهان از نگاه دیوانگان نگریست

گوش سپرد به زمزمه باد
آواز پرندگان را تکرار کرد

رها شد از قید و بند عادت‌ها
دیوانگی در هر لحظه جاریست


✍ناهید


@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی



📌وقتی در مقابل شجاعت یک زن فقط باید ایستاد و تمام قد برای او دست زد


برای تمام پرستو‌هایی که ماندند تا پرواز را به ما یادآوری کنند.

✨✨


@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی



🔗با زندگی‌مان شوخی می‌شد
و من
در چنبره این شکم‌گندگان گرسنه

زنی فلسفه‌خوانده بودم
با موهایی که کوتاه نمی‌شد

و سقراطی که خاموش...
هنوز وحشی بودند
ولی قوانین‌شان را

با تکنولوژی به خوردمان می‌دادند
مدام چندشم می‌شد

و رهایی از تعفن این رنج
هر روز
خوردن آن شوکران بود...


📚

@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی

📌پاسخ‌های‌کوتاه‌به‌پرسش‌های‌بزرگ

📖عالم، خلق‌الساعه، از هیچ، و طبق قوانین علم به وجود آمده. فرض بنیادین علوم، جبریت علمی است. قوانین علمی نحوهٔ تکامل عالم را پس از شناسایی وضعیت در زمانی خاص تعیین می‌کنند. این قوانین ممکن است به‌وسیله‌ خدای ادعایی شما تعیین شده باشد یا نشده باشد، اما او نمی‌تواند برای شکستن این قوانین دخالت کند چون در این حالت دیگر قانون نیستند. این به خدا توان انتخاب حالت اولیه عالم را می‌دهد ولی همینجا نیز ظاهراً قوانینی وجود دارد. پس خدا آزاد نخواهد بود خدایی هم که آزاد نباشد خدا نیست.

اما به‌رغم پیچیدگی و تنوع عالم، برای ساخت آن فقط سه چیز لازم است.
نخستین آن‌ها ماده است،
چیزهای دارای جرم. دور تا دور ما ماده هست، در زمین زیر پای ما و در فضا. غبار، سنگ، یخ، مایعات. ابرهای وسیع گاز، کهکشان‌های حلزونی عظیم پر از ستاره که هریک حاوی میلیاردها خورشید است و تا فواصل بعید گسترده‌اند.

دومین چیز لازم انرژی است؛
حتی اگر هرگز به آن فکر نکرده باشیم، همه ما می‌دانیم انرژی که هرروز با آن مواجه می‌شویم چیست؟ به خورشید نگاه کنید تا اثر آن را روی صورت خود احساس کنید. انرژی تولید شده ستاره‌ای که با ما یکصدو پنجاه میلیون کیلومتر فاصله دارد. انرژی، کل عالم را پر کرده است و محرک فرآیندهایی است که آن را مکانی پویا و دائما در حال تغییر می‌کنند.
پس ماده داریم و انرژی...
سومین چیزی که برای به وجود آمدن هستی لازم داریم فضا است.
کلی فضا داریم، خیلی صفات را می‌توان به عالم نسبت داد، می‌توات گفت که عالم شگفت‌انگیز، زیبا، خشن است ولی یک صفت را نمی‌توان در مورد آن به کار برد: تنگ...
هرجا نگاه کنیم فضا می‌بینیم، بازهم فضا و بازهم فضا، کشیده شده به هرسو، آدم را به سرگیجه می‌اندازد.
حال پرسش اینجاست که؛
این همه ماده و انرژی و فضا از کجامی‌تواند آمده باشد؟
پاسخ این پرسش را برجسته‌ترین دانشمند تاریخ بشر یعنی انیشتین داد.
او متوجه موضوعی خارق‌العاده شد و آن این بود که:
دوتا از چیزهای اصلی که برای ایجاد عالم لازم است، یعنی ماده و انرژی، اساساً یک چیز هستند؛ مثل دو روی یک سکه. معنی ساده معادله‌ی معروفش یعنی E = mc2 این است که ماده را می‌توان شکلی از انرژی دانست و بالعکس. پس به‌جای سه سازنده، حال می‌توانیم بگوئیم عالم فقط دو سازنده دارد:
انرژی و فضا.
این‌همه انرژی و فضا از کجا آمده؟
جواب این پرسش را دانشمندان پیدا کردند؛
فضا و انرژی خلق‌الساعه هنگام واقعه‌ای که اکنون به آن مه‌بانگ می‌گوئیم شکل گرفت.
در لحظه‌ی مه‌بانگ کل یک عالم وارد هستی شد و همراه آن فضا هم آمد. منبسط شد؛ مثل بادکنکی که در آن بدمند.
خب تمامی این انرژی و فضا از کجا آمد؟
چگونه عالمی کامل و پر از انرژی و گستره‌ی اعجاب‌آور فضا و هر آنچه در آن است همین‌طور از "هیچ" ظاهر شد؟
دین‌داران می‌گویند:
خدا بود که انرژی و فضا را خلق کرد. مه‌بانگ، لحظه‌ی آفرینش بود. اما علم روایتی دیگری دارد.
امروز درک ما از آن پدیده‌های طبیعی که‌ اجداد ما را هراسان می‌کرد بسیار بیشتر است. حتی می‌توانیم ورای تقارن زیبای انرژی و ماده که انیشتین کشف کرد برویم. می‌توانیم از قوانین طبیعت استفاده کنیم و با آن‌ها سراغ مبدأ عالم برویم و کشف کنیم که آیا وجود خدا تنها راه توضیح آن است یا نه.
امروز فهمیده‌ایم که لازم نیست تا چیزی بدهیم تا چیزی پس بگیریم
می‌توان کل یک عالم را بلاعوض به‌دست آورد.
معمای مرکزی بزرگ مهبانگ، این است که عالمی کامل و به طرزی عجیب عظیم و مالامال از انرژی و فضا چگونه از هیچ برآمد.
راز آن، یکی از عجیب‌ترین خصوصیات کیهان ماست. قوانین فیزیک وجود چیزی به اسم انرژی منفی را الزامی می‌کنند.
وقتی مهبانگ مقداری عظیم از انرژی مثبت ایجاد کرد، همزمان همان‌قدر انرژی منفی تولید کرد. به این شکل، جمعِ مثبت و منفی صفر خواهد بود، همیشه. این یکی دیگر از قوانین طبیعی است.

خب، این انرژی منفی الان کجاست؟
در سومین چیز سازنده هستی یعنی فضا.
طبق قوانین طبیعی مربوط به گرانش و حرکت که از قدیمی‌ترین قوانین علم هستند؛
خودِ فضا انباره‌ی عظیم انرژی منفی است؛ آن‌قدر که تضمین کند حاصل جمع صفر باشد.
معنای این امر در جست‌وجوی انسان برای یافتن خدا این است که اگر حاصل جمع کیهان صفر باشد، پس خدایی برای خلق آن لازم نیست. عالم یک ناهار مجانی درجه یک است.

چون می‌دانیم حاصل جمع مثبت و منفی صفر است، دیگر فقط باید سر در آوریم چه یا چه‌کسی اول بار این فرآیند را آغازید؟
چه چیزی می‌تواند ظهور خلق‌الساعه یک عالم را موجب شود؟
👇

📚

@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی

🔗 یک حکومت استبدادی دو بار سقوط می کند.

📌اول همراه با سکوت، در قلب مردم
📌دوم با صدایی مهیب، در خیابان ها


📌میان مرحله اول و دوم، ممکن است سال ها فاصله باشد. در این شرایط، حکومت ها یا متوجه می شوند و برمی گردند، یا سکوت عمومی را دال بر غلبه بر جامعه می انگارند و روال سابق را با قدرت ادامه می دهند که ما به آن ابتلا به مکر الهی می گوییم.

📌سقوط اول، طی سالها، آرام آرام و تدریجی محقق می شود، اما سقوط دوم که سقوطی ساختاری است، غافلگیرانه، ناگهان و سریع رخ می دهد. گاه در چند روز یا حتی یک شب. و هیچ کس نمی تواند مانع شود.

📌اصل مهم این است که اگر سقوط نرم نخست رخ ندهد، سقوط سخت دومی اتفاق نخواهد افتاد.

🔗
عبرت_تاریخ

✍سلمان_کدیور


@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی

✒️نه فقط این روزها...
که همیشه، آنچه انسان است، از حالاتی اغلب ناگفتنی رنج می‌برد.
برای آنچه ذهن دارد، یعنی همواره نه دراینجا، که در کثرت زمان‌ها و مکان‌ها زیست می‌کند، زندگی برابر با رنج است.
حال مسئله واقعی رنج نیست، بلکه مسئله‌ی واقعی در برابر رنج است.

اینکه با رنج، یعنی با همان زندگی چه می‌کنیم؟

راهی جز زیست قهرمانانه نمی‌ماند.
اما قهرمان همیشه موجودی افسانه‌ای نیست که ایده‌آلی را فتح کند.

قهرمان کسی است که هنوز می‌تواند زیبایی را به سادگی به رنج بیافزاید!
می‌تواند چنان مست باشد که در میان سردی آهن و سنگ، شکوفه دهد..
هر چند که لحظه‌های شکفتن او کوتاه باشند...

اما وحشی و خیره‌سر هستند..
و در تکرار خود، میان سنگ و آهن، شکاف مداوم می‌شوند...
بی‌آنکه غایتی را پی بگیرند.‌

همه چیز در این شکوفایی بی نیاز به غایتی خارج از خود است..
یونانی‌ها چه خوب می‌دانستند که خوشبختی وجود ندارد. تنها شکوفایی در کار است
..

شکوفایی به منظور نه چیزی بیش از شکوفایی؛

✍ائودایمونیا...

📚

@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی

📌‌‌قانون حجاب و فراز و فرود خاورمیانه

🔗پیش‌نوشت: ابتدا ویدئوی پیوست را ببینید.


از عجایب خاورمیانه همین بس که "حجاب اجباری" در دهه ۱۹۶۰ میلادی آن‌قدر نامعمول بود که رئیس ناصر، رهبر کاریزماتیک مصر، می‌توانست در جمعی بزرگ حجاب اجباری و رهبر اخوان‌المسلمین را این‌طور به سخره گیرد. شک ندارم که در ایران و حتی افغانستانِ دههٔ ۱۳۴۰ نیز حتی برای افراد مذهبی، حجاب اجباری خواسته‌ای نامعقول و ناممکن می‌نمود.

این البته نتیجهٔ این واقعیت است که در دوران ورود خاورمیانه به عصر جدید در همهٔ کشورها قدرت‌هایی سکولار حاکم بودند. هنوز چند دهه مانده بود تا اخوان‌المسلمین و مجاهدین و فداییان اسلام ظهور کنند — یعنی هنوز چند دهه مانده بود تا حسن‌البنا و نواب، سیدقطب و شریعتی ظهور پیدا کنند. اما شد، آنچه ناممکن پنداشته می‌شد...

این روزها که بحث ابلاغ و اجرای قانون حجاب و عفاف ذهن جامعه را درگیر و مضطرب کرده، یاد این گفتگوی رئیس ناصر با مرشد اخوان‌المسلمین افتادم.

قانونی نوشته‌اند که هر بند آن شوکه‌کننده است. من نمی‌دانم انگیزهٔ واقعیِ پشت این قانون چیست، وقتی هر نظاره‌گر عاقلی می‌فهمد این قانون شهروندان را بسیار می‌آزارد. نمی‌دانم رقیبان سیاسی می‌خواهند زیر پای دولت جدید را سست کنند و نارضایتی ایجاد کنند تا بازی تکراریِ ناامیدسازی که در دور دوم روحانی رخ داد تکرار شود، یا قصد نهایی این است که دولت سوپرمن ماجرا شود و با مقاومت در برابر این قانون محبوبیت بخرد — واقعیت را بخواهید برایم اهمیتی هم ندارد قضیه چیست. ما نه سر پیازِ وفاقشانیم و نه تهِ پیازِ شقاقشان.

فقط هر چه هست من به اندازهٔ یک نفری که هستم، به اندازهٔ یک صدا، به عنوان یکی از مردهای ایرانی، در طرف خواهرانم می‌ایستم و با قانونی که حقوق آنها را محدود کند و باعث آزار و اذیتشان باشد، مخالفت می‌کنم. رنج و نارضایتی در ایران زنانه–مردانه نیست؛ گرچه جای سر سوزنی تردید نیست که زنان همیشه با مشکلات و معضلاتی دست‌به‌گریبان بوده‌اند که در مخیله منِ مرد نمی‌گنجد. اما مسئلهٔ حجاب و مسئلهٔ زنان بخشی از مسئلهٔ آزادی‌های فردی است که تفکیک آن به زن و مرد، تضعیف آن است. زنان را آزار ندهید. همین چند سال پیش می‌خواستید با جبر و اجبار دکمه را به مانتو بازگردانید، خود مانتو پرید! زنان آزار می‌بینند، اما به هدفشان می‌رسند...


✍مهدی تدینی


@Abi_Asman

🗒

Читать полностью…

آسمان آبی

@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی



به جست‌و‌جوی تو گرد‌ از جهان برآوردم
دگر کجا روم ای خانمان خراب، کجا ؟

صائب تبریزی
🍷

@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی

🔗جمعه/
زنِ چهل‌ساله‌ای‌ست
که "مونک"
با خاطراتِ تاریخ‌گذشته‌‌‌ی
بیست و یک سالگی،
پشت مردمک چشم‌هایش
با "جیغ" ناخن می‌کشد
و او،
به سکوتِ هولناکِ موریانه‌ها مبتلاست!
دلتنگی/ دل را نازک می‌کند
        و پوست را کلفت...


✍پریسا_ناصری

@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی

🎼
موسیقی آرامبخش گل نیلوفر آبی
پیدر بی هلند
Lotus flower

..........................

در من و تو
احساس منتشر نمی‌شود
فقط خزه‌های عادت
رابطه‌‌مان را
شبیه زندگی کرد
کاش از این مرداب
گاهی
کمی
از عشق نیلوفر‌ها
نه در من
نه در تو،
در باهمِ ما نشت کند
.

My scattered writing
A LITTLE BIT OF ME

🥂



@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی

📌دیکتاتور ها و طرفداران دیکتاتور ها همیشه در شمارش مخالفان خود دچار اشتباه می‌شوند.

آنها فکر می‌کنند تعداد مخالفان همین تعدادی است که به خیابان ها آمده اند ، برای همین دچار اعتماد به نفس کاذب شده و مخالفان را تحقیر می‌کنند
آنها نمی‌فهمند یا نمی‌خواهند بفهمند که تعداد افرادی که در خیابانند مشتی از خروارند که تمام تهدیدات را به جان خریده و پا به میدان اصلی مبارزه گذاشته اند.

تاریخ نشان داده اکثریتی که پا به میدان نگذاشته و به هر دلیلی تصمیم گرفته حضور علنی نداشته باشد زمانی که پا به میدان بگذارد به مانند بهمنی سهمگین عمل کرده و هر دیواری را خواهد شکست
.



🔗تاریخ دیکتاتوری
✍  ژان فردریک

📚

@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی

📌اخلاق عشق ورزی

✍️ مصطفی ملکیان

خودِ مقوله ی عشق اختیاری نیست ولی سه چیز دیگر در عشق هست که تا حدی اختیاری است و لذا در آن اخلاق راه دارد:

✔️ در زمینه‌سازی برای ملاقات و آشنایی و ... از این نظر است که در برخی حوزه‌های دین و ... محدودیت هایی برای نگاه و مانند آن بیان شده است.

✔️ رفتارهای بیرونی که در اثر عشق نشان داده میشود هم، تا حدی که اختیاری است ، اخلاق در آن راه دارد.

✔️در پیش گرفتن رفتاری در فرآیند عاشقانه که در آن به خود یا معشوقِ خود، درد و آسیب وارد نیاید.

در حوزه ی رفتارهای اختیاری در عشق، اخلاق عشق وجود دارد. اما غیر از این سه مورد، خود عشق اختیاری نیست و از این نظر فردی که در رابطه عاشقانه با خداست، نسبت به دیگران مدارا دارد.

🔗درسگفتار روانشناسی اخلاق


📚
@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی

📖 کتاب «خدایان خندان، باکره‌های گریان: خنده در تاریخ ادیان»

LAUGHING GODS, WEEPING VIRGINS
Laughter in the History of Religion
✍️ نویسنده: اینوِلد سَلِد گیلهوس
Ingvild Sælid Gilhus
✒️ ترجمه: دکتر قربان عباسی

🖇از کتاب:

همسان با گوشه‌نشینان و حکیمان پیرو مکتب هرمس، گروه مسیحی دیگری که به ستردن خنده از زندگی‌شان تشویق می‌شدند، باکره‌ها بودند. چه وجه اشتراکی میان راهبان و باکره‌ها وجود داشت که پرهیز از خنده را برایشان تا این اندازه برجسته می‌کرد؟

راهبه‌های باکره

«بگذار بیوه‌زنان و باکره‌ها از او پیروی کنند، بگذار زنان متأهل او را ارج نهند، بگذار زنان گناهکار از او بترسند و بگذار اسقف‌ها به او احترام بگذارند» (هیرونیموس، نامه‌ها، 24، 5). این سخنان هیرونیموس دربارۀ آسلا در اواخر قرن چهارم، تجلیل بالای کلیسا از باکره را نشان می‌دهد. پدران کلیسا دغدغه زیادی نسبت به باکرگی داشتند؛ آن‌ها باکره‌ها را به زنان متأهل برتری می‌دادند و به‌عنوان نوع ایده‌آل زن مسیحی می‌دیدند (سالزبری 1992). یکی از چیزهایی که باکره‌ها باید از آن پرهیز می‌کردند، خنده بود. هیرونیموس، نامه‌نویس برجسته‌ای بود که نامه مشهور دربارۀ باکرگی را خطاب به یوستوخیوم نوشت، زنی که زندگی باکرگی خود را به‌عنوان راهبه و عالمه در بیت‌لحم گذراند. هیرونیموس در این نامه به یوستوخیوم توصیه می‌کند که به شوخی‌ها نخندد، چراکه این کار می‌تواند چاپلوسان را تشویق کند و با زندگی وقف‌شده به خدا سازگاری ندارد (نامه‌ها، 22، 24، 1، میلر 1993).

دیگر پدران کلیسا نیز به‌اندازه هیرونیموس نسبت به خندۀ باکره‌ها انتقاد داشتند (ادکین 1985). آمبروز استدلال می‌کرد که هنگامی‌که خنده رخنه می‌کند، عفت سست می‌شود.

کروسوستوم، مانند هیرونیموس و آمبروز و همکارانشان، پیوستگی نزدیکی میان خنده و بی‌عفتی می‌دید (ادکین 1985). بدیهی است که خنده به‌عنوان پرده‌ای نازک بر شهوت تلقی می‌شد _تمایلات جنسی در پس آن پنهان بود. پدران کلیسا نمی‌خواستند هیچ‌یک از این تمایلات جنسی برانگیخته شود، زیرا آن‌ها را بزرگ‌ترین گزند برای زندگی باکرگی می‌دانستند
.


راه‌های تهیه کتاب‌های انتشارات شمع آوید:


@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی

📌در میان تمامی چیزهای مسخره‌ عالم، مسخره‌ترین چیز در نظر من مشغول بودن در عالم است،  زیستن به کردار مردانی که با عجله غذا می‌خورند و با عجله سر کار می‌روند.
بدین سان، وقتی در لحظه‌ حساس می‌بینم مگسی روی دماغ مرد پر مشغله‌ای از این دست می‌نشیند یا کالسکه‌ای با شتابی صدچندان از کنار او می‌گذرد و به سر تا پایش گل‌ولای می‌پاشد، یا ناگهان پلِ متحرک بلند می‌شود یا سفالی از بام خانه‌ای فرو می‌افتد و بر سرش می‌خورد و هلاکش می‌کند، از ته دل میخندم.

و چه کسی می‌تواند جلوی  خنده‌ خود را بگیرد؟
آخر این آدم‌های پر جنب‌وجوشِ همیشه گرفتار، به چه دست می‌یابند؟
آیا شبیه خانمی نیستند که گیج و دستپاچه انبر بخاری را نجات داده، در حالی که خانه‌اش طعمه‌ آتش شده است؟
آخر ایشان چه چیزی بیش از این را از آتش عظیم زندگی نجات می‌دهند؟

✍کی‌یرکگور
🔗یا_این_یا_آن
📚


@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی

🎬تاریخ هنر در تصویر

📌گذشته در یک نگاه، در یک تصویر آویخته به دیوار.

و پس از سالها خندیدن و خنده به لب اوردن جماعتی در دنیا، تصادفا با لباسی شبیه لباس زندانیان، دو چیز را تداعی میکند از اسطوره‌ی سینما؛

(در زمان گذشته زندانی شدن،
یا
در زندان بودن بدون گذشته.)

چهره‌ی متفکر و نگاه خیره به یک نقطه،
راوی گذشته‌ای پر سروصداست که ساکت شده و کلاه و عصای هنر را روزگار به یغما برده است.

حقیقت زندگی و آنچه بجا میماند خاطره‌ایست که آه از سینه می‌کشد.
چارلی چاپلین هم که باشی به جایی میرسی که کمتر میگویی، کمتر حرکت میکنی و اغلب تماشاگری. و این واقعیتی گریزناپذیر است.

✍فرح آریا


My scattered writing
A LITTLE BIT OF ME


@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی

رویای کسانی که رویاپردازی میکنند باعث نگرانی کسانی ست که رویایی ندارند...!
✍دلوز

📌رویای دیگری رویای من است.
چه شد آن انسانی را که خود را اهم مخلوقات می‌دانست حال میل دیگری را میل خود و فکر دیگری را فکر خود می‌داند؟؛ داشتن چنین اندیشه‌ای ناشی از فقدان است و فقدان آنچه که او دارد و من ندارم از حسد است.

کارکرد مغز، فکر واندیشه است و هر عضوی از جسم زمانی میمیرد که وظیفه خود را از دست بدهد کسی هم که تفکر نکند روزی فرا خواهد رسید که عقل خود را از دست میدهد بنابراین عقلی که قدرت سوال، تعجب و شک را نداشته باشد عقل نیست امکان دارد همه چیز به جز عقل باشد و نیز ممکن است مویرگ یا رگ مرده ای باشد که هیچ حس و کارایی ندارد.
انسانی که نه هویت دارد و نه اندیشه و وقتی هویتی به مفهوم  اندیشه از هستیت انسان تهی میشود چه برجای می ماند؟!
رابرت انیس تفکر را توانایی اندیشیدن در مسیری که مستدل می‌باشد می‌داند و جوامعی که توهم دانایی دارند را تا زمانی که کرنشی در قبال اندیشه نداشته باشند محکوم می‌داند به تفرد و تعبد
.
پاول کوژینسکی کارتونیست بزرگ لهستانی می‌گوید؛
انسان گرسنه در درجه نخست هدفی جز سیر کردن شکم ندارد و غم نان اجازه نمی‌دهد که انسان به تماشای جهان بنشیند، در زندگی عمیق شود، کتاب بخواند، یاد بگیرد، و آگاهیش را بالا برده و به جهان اطراف خود بیندیشد.
آدمی در نتیجه اندیشه فقیرانه پا را فراتر از جهل نمی‌گذارد!
به همین دلیل است که گرسنه نگه داشتن اکثریت ملتی، ضامن بقای طبقات حاکمه است.
چیزی که با فقر یکجا جمع نمی‌شود آگاهی است.


در دوران ظلمت باید ارزش هر چیزی را که به آزادی می‌رسد و با آزادی به دست می‌آید، به خودت نشان دهی.
با به خاطر سپردن و تامل کردن و سپس تکرارش در تامل.
خواستن توانستن است ولی هر خواستنی توانستن نیست و فرق است بین انسان بودن ونبودن و عمل کردن ونکردن...
ولی تو به فعل برسان.  این تنها راه زنده‌ ماندن در دوران ظلم است. عصر_ظلمت دوران بی‌رؤیا کردن آدم‌هاست. دوران زندگی بدون تخیل و اندیشه و اندیشیدن بیش از آنکه به هوش و ذکاوت نیاز داشته باشد، محتاج شهامت است و همراهی با بی‌باکان.

📚


@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی

👆

📌کافی است بروید به سطح اتم و بعد به زیر-اتم؛ وارد دنیایی خواهید شد که در آن به‌وجود آوردنِ چیزی از هیچ ممکن است. لااقل برای زمانی کوتاه. دلیلش این است که در این مقیاس، ذراتی مانند پروتون، رفتارشان طبق قوانینی از طبیعت است که به آن‌ها مکانیک کوانتوم می‌گوییم. واقعا می‌توانند اتفاقی باشند و کمی بمانند و بعد ناپدید شوند و جایی دیگر ظاهر شوند.
می‌دانیم زمانی عالم بسیار کوچک بوده، شاید کوچک‌تر از یک پروتون، و این معنایی شگفت‌انگیز دارد. یعنی خود عالم با تمامی وسعت و پیچیدگی حیرت‌انگیزش می‌توانسته به‌سادگی و ناگهانی ظاهر شود، بدون نقض قوانین شناخته شده‌ طبیعت. از آن لحظه به‌بعد، با انبساط فضا، مقادیر عظیمی انرژی آزاد شد‌؛ فضایی که خود محلی بود برای ذخیره‌ی تمامی انرژی منفی لازم برای تعادل حساب‌ها.
اما البته، پرسش اساسی دوباره به میان می‌آید:
آیا خدا خالق قوانین کوانتومی بود که وقوع مهبانگ را ممکن می‌کرد؟ خلاصه، آیا لازم است خدایی باشد که شرایط بانگیدن مهبانگ را مهیا کند؟
شاید  به مؤمنان بر بخورد ولی توضیحی که علم می‌دهد متقاعد کننده‌تر از خالق الهی است.
اگر به داخل خورشید نگاه کنیم فرآیندی به نام گداخت می‌بینیم که در آن اتم‌های هیدروژن به هم می‌پیوندند و هلیوم ایجاد می‌کنند و طی این فرآیند مقادیر عظیمی انرژی آزاد می‌کنند. تا این‌جا مشکلی نیست.
هیدروژن از کجا آمده؟
جواب مهبانگ.
اما حالا به نقطه‌ کلیدی می‌رسیم. قوانین خود طبیعت به ما می‌گویند که نه فقط امکان دارد عالم، مثل یک پروتون، بدون کمک خلق شده باشد و به لحاظ انرژی نیازی نداشته باشد، بلکه ممکن است چیزی باعث مهبانگ هم نشده باشد.
"هیچ..."
توضیح این در نظریات انیشتین و نبوغ و بصیرت او راجع‌به درهم‌تنیدگی بنیادین فضا و زمان در عالم است.
در لحظه‌ مهبانگ چیزی خارق‌العاده برای زمان اتفاق افتاد؛
زمان شروع شد!!!

برای درک این نکته مبهوت کننده، سیاه‌چاله‌ای شناور را در فضا تجسم کنید. سیاه‌چاله‌‌ عادی، ستاره‌ای است چنان سنگین که در هم فروپاشیده است. چنان سنگین است که حتی نور هم نمی‌تواند از جاذبه‌ی آن فرار کند و به همین دلیل است که تقریباً سیاهِ مطلق است. کشش گرانشی آن چندان نیرومند است که نه فقط فضا، بلکه زمان را هم دچار اعوجاج و تغییر شکل می‌کند. برای اینکه درک کنید، ساعتی را تصور کنید که به درون سیاه‌چاله کشیده می‌شود. هرچه ساعت به سیاهچاله نزدیک‌تر و نزدیک‌تر شود، کُندتر و کندتر می‌شود. خودِ زمان شروع می‌کند به کُند شدن. حالا ساعت را در لحظه‌ی ورود به سیاه‌چاله‌‌ تصور کنید (البته با فرضِ این‌که تاب نیروی مفرط جاذبه را داشته باشد)، عملاً می‌ایستد نایستاده چون خراب شده، بلکه به این دلیل که در درون سیاهچاله خودِ زمان وجود ندارد. این دقیقاً همان چیزی است که در آغاز عالم اتفاق افتاد.
اکنون قوانینی را می‌شناسیم که بر همه‌ اتفاقات حاکم هستند‌؛ همه‌ اتفاقات به‌جز آن‌هایی که در افراطی‌ترین شرایط رخ نمی‌دهند؛ شرایطی مثل مبدأ عالم یا سیاهچاله‌ها.
نقش زمان در آغاز عالم کلید نهایی حذف نیاز به یک اَبَر طراح است و نشان می‌دهد که عالم چگونه خود را به‌وجود آورد.
وقتی به گذشته و به لحظه‌ مهبانگ باز می‌گردیم، کیهان کوچک‌تر و کوچک‌تر و کوچک‌تر می‌شود تا بالاخره به جایی می‌رسیم که کل عالم، فضایی آن‌قدر کوچک است که عملاً یک سیاهچاله‌ بیش از حد کوچک و بیش از حد متراکم و واحد است. و درست مثل سیاهچاله‌های امروزی که در فضا شناورند، قوانین طبیعی چیزی خارق‌العاده را الزامی می‌کنند. به ما می‌گویند که خودِ زمان باید این‌جا متوقف شود. نمی‌توانید به زمانی پیش از مهبانگ برگردید چون زمانی قبل از مهبانگ وجود نداشته و این یعنی احتمال وجود خالق نیست، چون زمانی برای وجود خالق نبوده است..
وقتی کسی می‌پرسد:
آیا خدائی عالم را خلق کرده؟
در پاسخ به او باید گفت:
خودِ پرسش بی‌معنی است. قبل از مهبانگ زمان وجود نداشت، پس زمانی نبود که خدا در آن زمان عالم را خلق کند. مثل این است که نشانی لبه‌ی زمین را بپرسید. زمین کروی است و لبه ندارد، پس جست‌وجوی آن عبث است
.

استیون_هاوکینگ
📝خلاصه_کتاب

📚


@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی

📌 دستی به نیمه تن خود می‌کشم
چشمهایم را می‌مالم

اندامم را  به دشواری به یاد می‌آورم
خنجی درون حنجره‌ام لرزشی خفیف به لب هایم می‌دهد
نامم چه بود؟
این جا کجاست؟
دستی به دور گردن خود می‌لغزانم
سیب گلویم را چیزی انگار می‌خواسته است له کند
له کرده است؟
در کپه ذغاله به دنبال تکه‌ای آینه می‌گردم
چشمم به روی دیواری زنگار بسته می‌ماند
خطی سیاه و محو نگاهم را می‌خواند:
آغاز کوچه‌های تنها
و مدخل خیابان‌های دشوار
تف کرده است دنیا در این گوشه خراب
و شیب فاضلاب‌های هستی انگار  این جا
پایان گرفته است...
باد عبور سال‌هائی که از این جا گذشته است اندامم را می‌برد
و سایه‌ای کرخت و شرجی درست روی سرم افتاده است.
سنگینی پیاده رو از رفتن بازم می‌دارد
می‌ایستم کنار ساختمانی که ناتمام ویران شده است
خاکستر از ستون‌های سیمانی
افشانده می‌شود بر اشیاء کپک زده
از زیر سقف سوراخی گاهی سایه‌ای بیرون می‌خزد
خم می‌شود به سوی گودالی
که در کف‌اش وول می‌خورند سایه‌های نمور گوش ماهی‌ها
دستی به سوی سایه دیگر دراز می‌شود
و محو می‌گردد.
در سایه بلند جرثقیلی زنگ زده
و حلقه طنابی درست روی سرم ایستاده است
در انقباض ناگهانی
دردی کشیده می‌گذرد از تشنج خون
 انگار چشم‌هایم
آن جا به روی سیم‌های خاردار پرتاب شده است.
نیمی از این تن
اکنون آشناست.
نیم دیگر
آن سایه شکسته است که دوران انحلالش
پایان گرفته است.
تنها نیاز تاریکی را به خاطر می‌آورم
مثل پوستی هنوز بر استخوان کشیده و
چهره‌اش در نیمی از چهره زمین
گم گشته
تا آدمی تنزل یابد به ناگزیرترین شکل خویش و
نیم سایه گرسنگی تنش را چون کسوف دائم بپوشاند
و هر زمان که چشمانش فرو می‌افتد
بر نیم آفتابی ذهنش
چشم بندی بر تلالو خونش ببندد
سرنگونش آویزند
در چاه‌های شقاوت:‌
حس کبود غار که تنهامان  نگذاشته است از سایه‌ای به سایه و
چاهی به چاه و
ریشه‌های ظلمت را گره زده است به گیسوان مان
گیسوی کیست این که به زنگار می‌زند؟
وز سیم خاردار
آویخته است؟‌
گام‌ها از پی هم می‌رسند
تخت کبود و قوس درد که تو در تو فرود می‌آید پر شتاب و
کلاف عصب را برش می‌زند
در کف پا و
زیر چشم‌بند فرو می‌رود،
خون و لعالب دندان‌های هم را حس می‌کنیم از کهنه پاره‌ای خشکیده
که راه‌های صدا را نوبت به نوبت در دهان هریکمان بسته است و جیغ‌ها
برمی‌گردد
تا سرازیر شود به درون،
آماس می‌کند روح و تاول بزرگ می‌ترکد در خون و ادرار
از نیم سایه‌ای که فرو افتاده است بر خاک،
دستی سپید ساق عفن را می‌برد و می‌اندازد در سطل زباله.
گنجشک‌های سرگردان
دیگر درنگ نمی‌کنند
بر سیم‌ها که رمز شقاوت را می‌برند
و عابران که اکنون کم کم می‌بینمشان می‌آیند و می‌روند،
نه هیچ یک نگاهی می‌اندازد
نه هیچ یک دماغش را می‌گیرد
و تکه‌ای از آفتاب انگار کافی است تا از هم بپاشند.
هم ذاتی عفونت و وحشت که سایه‌ای یگانه پیدا می‌کنند
تابوت‌ها که راه گورستان را
تنها
می‌پیمایند
و این خیابان دراز که غیبتش را تشییع می‌کند.
آه آن نیمه‌ام کجاست؟
تا من چقدر گورستان باقی است؟
گودال‌ها چه زود پر شد
از ما که از طناب‌ها و آمبولانس‌ها یکدیگر را پائین
می‌آوریم
حتی صدای هیچکس را انگار نشنیدم
تا آمدی و ایستادی روزی بر سینه بیابانی
و از تشنج خونت آوائی برخاست
که یک روز در تنم
پیچیده بود و تاول را ترکانده بود.

✍زنده‌یاد_محمد_مختاری



@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی

🎧ترانه «ماهدزدک» از «شهیار قنبری»

آی، وسط روز و شب بی‌لبخند
آی، به سر زخمی مهسا سوگند

آی، از شبی که ماه رو گردن زدند
آی، دل دلِ عاشق ما آهی چند؟

آی، گفت غریبم، گفت غریبم آقا
آی، نَکِشید و نَکُشیدم اینجا

آی، چشمارو خالی نکن از رویا
آی، پر درد و ساچمه‌ایم سر تا پا

پای این خرابه‌ها دوست دارمت
تا نمی‌دونم کجا دوست دارمت

که هنوز دوست دارمت، دوست دارمت
که به روز دوست دارمت، دوست دارمت

برمی‌گردیم به خیابون درد
جایی‌که بچه‌هامونو گم کرد

برمی‌گردیم سر چهارراه زشت
تا ته سوختن خشت بهشت

تا غروبای روسری سوزون
روز عمامه‌پرونی در خون

برمی‌گردیم به سر خودسوزی
برمی‌گردیم به خود پیروزی

به سر زخمی مهسا سوگند
میشکفیم از وُزرا تا دربند

🥀
@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی

📌‏و یادی کنیم از هانا آرنت و جمله ای که در تاریخ ماندگار شد :

«در حکومت های دیکتاتوری تا ۱۵ دقیقه قبل از فروپاشی همه چیز عالی به نظر می رسد »

📚

@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی

@Abi_Asman

📚

Читать полностью…

آسمان آبی




There, I’m all alone again
حالا، من دوباره کاملا تنهام

And it seems as though it’s never been so bleak
و این چنین به نظر میرسه که اینقدر غم‌انگیز نبوده
With the prize still in my hands
با اینکه هنوز جایزه (سرنوشت) رو در دست داشتم
I’m led away towards a fate I cannot flee
به سمت سرنوشتی که نمیتونم ازش فرار کنم، بُرده میشم
Broke a bargain on my end
معامله رو آخر کار من، بهم بزن
To redefine cut all the ties that incomplete me
برای تعریف مجدد (تنظیم) تموم پیوندهایی که منو ناقص می‌سازه

[Verse 2]
Turn around I know the winds there
برگرد من می دونم که باد اونجا وجود داره
And I was blind for all the sights I could have seen
و برای تمام صحنه‌هایی که دیده بودم کور بودم
And the crown that I might get there
و تاجی که ممکن بود به اونجا برسم
Won’t prevail against the wall that I can’t breach
در برابر دیواری که من نتونم اون رو بکشنم (شکستش بدم) غلبه نخواهد کرد
Take the reins now in my stead
الان کنترل رو به جای من بدست بگیر
I’ll move away from al the eyes that cannot see me now
از چشم هایی که الان نمیتونن منو ببینن دور میشم
See me now
حالا منو ببین!

[Pre-Chorus]
Hear the raging in my past
خشمی که تو گذشته من هست رو بشنو
Hear the rising of my breath
بالا اومدن نفس منو بشنو
Far away as the the veil is nearing death and I’ll grieve
وقتی نقاب به مرگ نزدیک میشه و من غصه می خورم
But the fire is lit again, it’s slowly burning me within
اما آتیش دوباره روشن میشه، و به آرومی منو درون خودش میسوزونه
All the way, as the scene is nearly set, and I’ll see
در تمام طول راه، چون صحنه نزدیک است، و من میبینم
Butterflies, that are aching me inside
پروانه ها، اونا درون منو به درد میارن
Through the veins, as they cut out all the mess and they won’t rest till I bleed
درون (داخل) رگها، درحالی که همه آنها رو از هم جدا میکنن تا خونریزی نکنن استراحت نخواهد کرد

[Verse 3]
Then I’m all alone again
حالا دوباره تنهام
And it seems as though it’s never been so sweet
و به نظر می رسه هیچ وقت این قدر شیرین نبوده
Let me write it all by hand
بذار همه شو با دستم بنویسم
And I’ll be the one I’m told I cannot be
و من همون کسی هستم که من گفتن نمیتونم باشم
All the roads that are ahead
تمام راه‌هایی که پیش رو هستن
Lead away from all the arms that cannot reach me now
منو از دست همه بازوهایی که الان نمیتونن به من برسن، دور کنید
Reach me now
همین الان به من برسین

[Pre-Chorus]
See the fading of the past
محو شدن گذشته رو ببین
The unwinding of the thread
باز شدن نخ (سر رشته گذشته)
It was all above me
همه چیز از من بالاتر بود
Right above my head
درست بالای سرم
Now it’s pouring on me
حالا داره روی من میریزه
It’s dawning on me
برای من روشنه
That everything that’s golden
که همه چیز طلاییه
Is buried deep in ground eroded
آیا مدفون (جنازه) در اعماق زمین فرسوده میشن؟
Now start digging there where all the lines meet
حالا شروع به حفر همان جایی که همه خطوط با هم تلاقی میکنن رو شروع کنید

[Chorus]
When the light has gone away (x2)
وقتی چراغ خاموش شد (نور از بین رفت)
Not afraid (x3)
نمی ترسم
Of the dark
در تاریکی
And the rise we’re on will be (x2)
و ما در حال رشد هستیم
All the same (x3)
با این همه
As the fall
سقوط (نزول)
And the signs went up again (x2)
و علائم (رشد) دوباره بالا رفتن
Don’t be late (x3)
دیر نمیشه
To the door
رفتن به سمت در
Or the ride will never end (x2)
یا این سواری هیچوقت تموم نمیشه

[Post-Chorus]
(دوبار تکرار)
Gone around
دور شده
Wasted years to get it
چند سال طول میکشه تا اون رو بدست بیارم
Now throw away my only friends
حالا فقط دوستام رو ازم دور کن
Form a line
از یه مسیر
They make you pay to get in
اونا کاری میکنن که شما بزور وارد اونجا بشین


@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی

📖 آداب دیکتاتوری
✍ فرانک دیکوتر


📌کتاب آداب دیکتاتوری یک مطالعه گسترده و جامع درباره‌ی دیکتاتورهای قرن بیستم و رشد کیش شخصیت در این قرن است.

هیچ دیکتاتوری نمی‌تواند فقط از طریق ترس و خشونت حکومت کند. قدرت برهنه را می‌توان به طور موقت گرفت و نگه داشت، اما این هرگز برای طولانی مدت کافی نیست. در قرن بیستم، همان طور که فن آوری‌های جدید به رهبران اجازه می‌داد تصویر و صدای خود را مستقیما در خانه شهروندانشان قرار دهند، پدیده جدیدی ظاهر شد که دیکتاتورها از کیش شخصیت برای دستیابی به توهم تأیید مردم استفاده می‌کردند بدون اینکه هرگز به انتخابات متوسل شوند.

فرانک دیکوتر در کتاب «آداب دیکتاتوری»، فرقه‌ها و تبلیغات پیرامون دیکتاتورهای قرن بیستم، از هیتلر و استالین گرفته تا مائو تسه تونگ و کیم ایل سونگ را بررسی می‌کند.

این مردان بنیانگذار دیکتاتوری های مدرن بودند و از یکدیگر و از تاریخ آموختند که رژیم‌های خود را بسازند و تصاویر عمومی خود را حفظ کنند. دیکتاتوری‌های آنها به نوبه خود بر رهبران قرن بیست و یکم از جمله ولادیمیر پوتین، شی جین پینگ و رجب طیب اردوغان تأثیر گذاشته است.

دیکتور در کتاب آداب دیکتاتوری با استفاده از وسعت تحقیقات بایگانی و تحلیل عمیق که مشخصه ی آثار خود اوست، تصویری خیره‌کننده از دیکتاتوری، راهنمای کیش شخصیت و نقشه‌ای برای افشای دروغ‌هایی که دیکتاتورها برای ساخت و حفظ رژیم های خود می‌گویند، ارائه می‌دهد.


📒 


@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی

📌به مناسبت ۴ دسامبر سالمرگ هانا آرنت
آرنت از بزرگترین فلاسفه قرن ۲۰ است که شهرت عمده اش در بررسی ریشه های حکومت‌های تمامیت خواه یا توتالیتر است.

🔎او در کتاب "ریشه های توتالیتاریسم" خصوصیات حکومت توتالیتر را بیان کرده و دو مثال عینی آلمان هيتلری و شوروی استالینی را توضیح میدهد


🔎حکومت توتالیتر :

__ با تبدیل مردم به توده مطیع عمل می‌کند
-قدرت سخت را از نیروی نظامی به نیروی پلیسی مخوف انتقال میدهد

__ تلاش برای جهانی شدن دارد
-زیربنای تئوری آن ایدئولوژی است مانند برتری نژادی نازی ها یا جنگ طبقاتی کمونیسم

از نظر آرنت حکومت توتالیتر یک مساله جدید در تاریخ سیاسی جهان است و با سایر حکومت‌های خودکامه تاریخ تفاوت عمده دارد.
این تفاوت در تلاش برای انقیاد تک‌تک افراد جامعه از طریق ایزوله کردن اشخاص است. در حکومت‌های خودکامه قبل از توتالیتاریسم، سرکوب سیاسی مخالفان نقش اصلی را داشت و در توتالیتاریسم تهی کردن تک.تک افراد از فردیت و تلاش برای ایجاد توده مطیع و سر به زیر...


🎥فیلم در همین مورد است
:

http://www.youtube.com/watch?v=FTQGLr95Oso


@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی

🔎برای دندان­‌های به‌هم‌ فشرده
برای خشم فروخورده

برای استخوان در گلو
برای دهان‌­هایی که نمی‌خوانند

برای بوسه در مخفی­گاه
برای مصرع سانسورشده
برای نامی که ممنوع است


من نام تو را می‌خوانم: آزادی!


✍اشتفان_هرملین


🔐

@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی

📌“آن که چرایی زندگی‌اش را بیابد با هر چگونگی‌ای خواهد ساخت.”

✍ فریدریش نیچه

........................

این جمله به شدت با مفاهیم اگزیستانسیالیستی همخوانی دارد، زیرا بر قدرت جستجوی معنا و هدف در زندگی تأکید می‌کند. نیچه می‌گوید که اگر فردی به درستی دلیل یا “چرا” برای زندگی خود بیابد، حتی در برابر سخت‌ترین شرایط نیز قادر به مقابله خواهد بود و معنای زندگی را در آن بی‌پایانی از مشکلات و تضادها می‌یابد. این جمله به ما یادآوری می‌کند که آزادی و قدرت انسان در گرو فهم عمیق از خود و انتخاب‌های آگاهانه است.
نیچه

..........................


ما گرفتار عادت زیستن شده ایم، پیش از آن‌که به اندیشیدن عادت کنیم.


✍(کامو، قدم اول
اگزیستانسیالیسم)

📚


@Abi_Asman

Читать полностью…

آسمان آبی

📌گریس : تو فکر کردی من یه فاحشه‌ام

تامی : همه‌ی ما فاحشه‌ایم گریس، فقط بخش های مختلفی از بدنمون رو می‌فروشیم


یکی فکرشو می‌فروشه یکی شعورشو یکی انسانیت ...

📚


@Abi_Asman

Читать полностью…
Subscribe to a channel