در سایر گزینهها نشسته بودم
و انتظار انتخاب شدن داشتم
احمقانه بود
انگار که تماشاچی تخته نرد
بخواهد جفت شش بیاورد
دیگری بازی را میبرد
من خوشحال میشوم
از متن پرسشنامه بیرون میزنم
و برای اعتراض
چند نهال میکارم
لطفا از اینها
تنها تبر بسازید
وقف خاص
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
خوبی، ولی وقتی که تو فکری
تلخی ولی آغوشت آرومه
مثل یه پروندهی بیقاتل
بیسرنوشت، بیحکم، مختومه
#آباعابدين
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
هرگز بهخاطر نیاوردم
آنچه را که عشق مینامیدند
وقتی به آب سنگ میانداختند
و از درخت ریشه برمیداشتند
هرگز بهخاطر نیاوردم
آن پرواز بلند را
در حرارت انفجار
من هرچه را که میخواستم
هرگز به خاطر نیاوردم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
هیچکس
گناه را گردن نگرفت
یک سیب کم شده بود
و طبیعتاً
دیواری کوتاهتر از یک زن
پیدا نمیشد
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
من هشت ریشتر درد همرامه
هفتاد فصل سرد همرامه
انقدر دلتنگم که میتونم
تهرانو با بغضم بلرزونم
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
آفتاب حقهی صبح بود
من تو را میدیدم
و اینرا همه فهمیدند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
پرسید چه میخواهی
گفتم همان همیشگی
و دوباره خنجرش را برداشت
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
اگر چه درد به جانم
اگر چه جان به لبم
هنوز مرد نبردم
حریف میطلبم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
فرشتهی مرگی شدهام
که بالهایش را زیر تن معشوقش جا گذاشته
با خبر از اینکه
فرشتههای مرگ
حق ندارند
عاشق شوند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
امیدوار بودم آنچه را که میخواست
بدون من پیدا کند
او هم امیدوار بود
برای همین رفته بود
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
امشب وقتی باران نبارید فهمیدم
هیچکس آنقدرها هم که فکر میکند تنها نیست
جز من که تو را نداشتم
جز تو که مرا نداشتی
خدا هم فکرش را نمیکرد
من و تو اینقدر تنها باشیم
چه برسد به کفشهایی که جور نیامدنت را میکشیدند
یا برگهایی که زیر پای تو سبز میشدند
بین خودمان بماند
من هنوز به دستهای تو ایمان دارم
من هنوز تو را لابهلای شعرهایم مینویسم
من هنوز کتم را روی شانههای تو میاندازم
فدای چشمهایت
لباس گرم بپوش
واقعیت خیابانهاست که از شعر من فاصله دارد
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
–فراموش–
در جعبهای
خوانا خاک میخورم
بیقدمتی که قیمتی داشته باشم
بیمقدمهای که حرمتی
بیکه نامم را بهخاطر بیاورم
–فراموش–
تنها
با صفحاتی که کلماتش را
با اشک نوشتهام
با هیبت کوهی که در برگهای کاهی خلاصه شده
منم تمام آنچه نوشته شده
منم تمام اینچه نخوانده شده
–فراموش–
در آرزوی ورق خوردن
با پایانی که نمیدانم
او که مرا تا نیمه خواند و رها کرد
باز خواهد گشت؟
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
متغیری بودم
بر حسب او
چشمهایم را شنید
ثابت شد چشم دارم
گوشهایم را صدا کرد
ثابت شد گوش دارم
لبهایم را لمس کرد
ثابت شد
مرا...
ثابت شدم
حالا نیستم
نه اینکه نباشم
راهی برای اثباتم نیست
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
برگی آرام از درختانت میچینم
تا بویش مرگ
مرا به تو مبدل کند
و رویشی باز
در نام دیگر دلپذیرت
در کشاکش خاک
پیغامت را برای دفترها خواهم سرود
و با چینش منظم ابر
رگباری به احترام خواهم نواخت
تا غارنشینان بعدی
در نقاشیهایشان
چیزی برای کشیدن داشته باشند
من مداد بیرنگ این جعبه بودم
که تنها خونم به سرخی میزد
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
هر بار مرا دوستتر داشتی
نامم را اشتباه گفتی
انگار تازه مرا
به اندازهی دیگری دوست داری
علاقهی قشنگم *
در دستهای ما
خطهای زیادی به هم رسیدهاند
که اگر یکیشان را به خودت میگرفتی
حتما الان داشتیم
برای فرزندمان درخت میکاشتیم
حالا برای تابهای خالی
دست تکان بدهیم
تو از آنطرف که به شهر میرسد
من از اینجا که کوهها شروع میشوند
و هر دو گورمان را گم کنیم
در جراحتِ زمینی
که به اندازهی تمام دلتنگیها جا دارد
#آبا_عابدین
* وامدار از افشین صالحی
@aba_abedin_channel
عطر محبوبم را زدهام
میروم
و بعد از باران بازمیگردم
این را گفت و از ابر فرو بارید.
تنها درختها اورا به جا آوردند.
آبا عابدین
@aba_abedin_channel
نه!
هنوز نمیتوانم دستهایم را
از چشمم جدا کنم
پترسام،
که اگر دست بردارم
تهران را آب میبَرد
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
با خط مترو از خودم گذشتم
با خط اعتباری پر از درد
گذشتم از خطوط عابر شهر
شهری که زندگیمو خطخطی کرد
همیشه روی خوش نشون میدادم
ولی کسی به روی من نخندید
مشکل من همیشه با خودم بود
روانپزشکمم اینو نفهمید
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
رو یه سیارهی غمگین باشی
تو یه منظومهی دور افتاده
اهل کشوری که شاهش مُرده
توی شهرِ آدمای ساده
#آباعابدین
@aba_abedin_channel