من خونهای بدون حیاطم
تو کوچهای بدون تردد
دیوونهای که گریه نمیکرد
دیوونهای که درک نمیشد
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
بطن راست
خون را دیرتر بیرون میریخت
درد هیخته بود توی اندامم
که سنگ خوابیده بودم
قبله به من نگاه میکرد
من به قبله
هیچکدام اما
توان صدا نداشتیم
که وای بر ماندگان
وای بر بازماندگان
رنج از همین آیه آکنده مینوشت
که بطن راست
هیچ خونی را
بیرون نمیریخت
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
در صورت یک پرنده آیا
رنج پرواز را دیدهای؟
در شیون مغروق یک ماهی چه؟
آن زمان که پنجره را نمیبیند
آنحال که از دست فرو میریزد
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
فرسنگها
دورتر از اینجا،
کسی بهدنبال من میگردد
این شعر
را دست به دست
به او برسانید
تا بداند
من نیمهی گمشدهی
کسی نیستم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
دیدی بعد از بارون رنگین کمون میشه
تو وقتی میخندی
من بعد از بارونم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
یه کوه از سقوطم سرازیر میشد
که رودخونهها بغضمو نشر دادن
سرِ چشمهها گرمِ دنیای من بود
جهانوارهها زیرِ دریا زیادن
من آرامشی بعدِ طوفان ندیدم
کسی حالِ دنیامو بهتر نمیکرد
تو این قصه که من فقط مینوشتم
کسی شخصیتهاشو باور نمیکرد
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
در پرنده هزار نماز وحشت قضا شده
که مردنیست
اینرا برای آغاز نوشتهاند
در ساحتی که مرگ
از نطفهها جریان یافته
و شعر از خونی به خونِ دیگر سرخ شده
من اما
در یافتِ پَری که به زمین ریخته
به آسانی عبور نکردهام
و شام را به گاهشِ صبح به خواب نسپردهام
این چنین
که راه از من به آسمان گشوده شد
–که پرواز من بودم–
حالا اگر برای قفسهایتان چشم دارید
به نقطهی های خیرهی خورشید بنگرید
که در تمام آن
نامِ من پرانده شده
#آباعابدین
اَواکی قلب درختیست که پرنده شد، که پرواز را شناخت.
صدای گوارای امیر یعقوبی را میشنوید.
@aba_abedin_channel
رها شده بود
نمیگریخت
مقصد را نمیدانست
آن شاخه که در رود جریان داشت
من بودم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
من صدای نشستن برفم
تا بیام و بهم سلام کنی
تا یه آدم ازم بسازی و بعد
وسط کوچهتون رهام کنی
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
از سال هشتاد و چهار تا امروز
فقط از یک مدل ادکلن استفاده کردم
چون بر این باورم که عطر آدمی
بخشی از هویت و شخصیتشه
امروز اما وقتی از خواب بیدار شدم
روی لباسم عطری بود که نمیشناختم
عطری که برای من نبود
اما بوییدنش ریههامو روشن میکرد
تلخ و شیرین
شبیه حالی که دارم
اصلا شاید برای همینه
که از صبح دارم حمیرا گوش میکنم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
دلتنگی و شب رواج پیدا کرده
باران به تو احتیاج پیدا کرده
آنقدر نیامدی که این سیاره
بیماری لاعلاج پیدا کرده
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
پراتو جا بذار، هواتو جا بذار
برای دیدنم، چشاتو جا بذار
از اینهمه سکوت، اگه دلت پُره
بگو که بشنوم، صداتو جا بذار
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
از مرگ هراسم نبود، از تاریکی ترسم نبود.
مرا در رودخانهی مرگ غسل دادهاند، ستون و سقف نمیشناسم برای ترسیدن.
من تمامِ زندگیام را آنسوی دیوار جا گذاشته بودم.
زمین هرچه را که میخواست میتوانست بگیرد اما این پرنده را نه! بالهای او که طاقتِ خاک و سقف ندارد.
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
آفتاب را بر پلههای سنگ بازمیتابانم
از هیچ آمدم
و به هیچ میروم
آینهی بیرنگِ راهرواَم
کسی صورتم را به روشنی ندیدهاست
که از ماندن خسته
در انتظارِ شکست ایستادهام
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
روزایی که احساس غربت تمام قلبمو مچاله میکنه و نمیتونم به هیچجا بگن خونه ــوطن
بیشتر به تو فکر میکنم، به اینکه وقتی توی اتاق زیر شیروونی برام چایی دارچین جوشیده میآوردی و جوری لبخند میزدی که حس میکردم خیلی چیزا واسه از دست دادن دارم
خیلیوقته که کلیدای خونه تو دستمه ولی آدرسو فراموش کردم، میشه یه روز اتفاقی یه نامه بدی و بهم بگی که هنوز یه جایی هست که میتونم راحت گریه کنم؟
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
از کتاب مثل کسی که از یادم میرود
سیاوش گلشیری
خوانش: #آباعابدین
@aba_abedin_channel
میخواستم اندوهِ تو
از تار و پودم بگذره
میخواستم لبخندتو
با بوسه همراهی کنم
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
خیلی وقته که دیگه بارونامو دادم به تو
شاید برای همینه
که از تمام نامههایی که برای تو مینویسم
بوی خاک بارون زده میاد
توی این نامه هم یه پنجره میذارم برات
که پشتش یه درخت بهارنارنج باشه
که هروقت دلت گرفت بیای توی همین نامه
تو اینجا قشنگتری
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
زبونه میکشه دلم به چشمم
که غربتم همیشه دیده میشه
یهجوری که تو خنده پای اشکم
به هر ترانهای کشیده میشه
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
دستت را گذاشته روی شانهام
سلام میکنم که مرا ببری به همراهت
با دست دیگرت قلبم را فشار میدهی
میخواهم لبخند بزنم که میبینمت اینگونه
نزدیک
سنگین
سیاه
درد اما از سینهام
به گسلها سرایت میکند
آهسته رنگ میبازم
و خاک را خواب میبینم
دستت را گذاشته روی شانهام
به احترامت میایستم
بالهایم را نشان میدهی
و آسمان را
که من مرگ توام
من مرگ زیبای توام
که از راهی دور به سویت شتافتهام
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
سبز: در که باز شد، بپر!
سفید: بیرون از این در جایی برای رسیدن داری؟
سبز: حرف نزن، فقط منتظر باش در که باز شد...
سفید: من نمیپرم
سبز: تو یه احمقی
سفید: اگه بپری فقط حصارتو بزرگ تر کردی، این تحقیرت نمیکنه؟
سبز: چون حصار بزرگتر میشه تحقیر میشیم؟
سفید: آره
راههات دورتر میشه
صدات دیرتر میرسه
از همه مهمتر کسی متوجه مرگت نمیشه
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
–حدس بزن کدام طرف دیوار،خانه است!؟
این را گفت و در را بست،
شاید هم من بستم، چه فرقی می کند،
در هر حال خانه را آنطرف دیوار جا گذاشتم.
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
در تمام نامههای تو مچاله میشوم
و به سرگذشت شوم کابوسها میپیوندم
من خاک چرنوبیلم
هوای حلبچهام
که در داستانهای فرزندانت
عقیم متولد میشوم
نازا می زیام
و تا بخاطر میآورم چشمانت را
بیدار میشوم
داروهایم را میخورم
و دوباره میخوابم
ژرفا!
من داروهایم را کنار تخت تو جا گذاشتم
اگر جایی مرا دیدی
بیدارم کن
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
خیابان در من راه میرود
صدای خش خش برگها
کام بهار را تلخ میکند
هیچ پنجرهای با کسی که چهار فصلش پاییز است
همقدم نخواهد شد
#آباعابدین
@aba_abedin_channel