چون کار او (بایزید) تمام بلند شد و سخن او در حوصله اهل ظاهر نمی گنجيد، هفت بارش از بسطام بيرون کردند.
شيخ می گفت: چرا مرا بيرون می کنيد؟
گفتند: از آن که مردی بدی.
گفت: نيکا شهرا، که بدش بايزيد بود!
تذکره الاولیاء
ذکر بایزید بسطامی
عطار نیشابوری
خوانش: #آباعابدین
@aba_abedin_channel
زانوی غم چرا بغلم کرده؟
حتما دلم گرفته دوباره
حرفی بهم زدن که نبوده
شاید قراره برف بباره
تو آسمون که ابر ندیدم
روی زمین مگر که ببارم
سرمای من به سطح رسیده
جایی برای مرگ ندارم
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
یهبار هم جوری غرق شدم
که وقتی به هوش اومدم
از چشمام صدای گیتار میاومد
همونموقع رفتم پای درختی که هرگز نکاشتم
از شاخههایی که هرگز ندیده بودم
تاب خوردم
تو میدونی اشکهای صدادار
وقتی میافتن زمین چهجوری پخش میشن؟
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
یه کشورِ بدونِ پایتختم
که هیچ ارزِ رایجی نداره
جزیرهای که توی نقشهها نیست
یعنی وجودِ خارجی نداره
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
چه کسی میتواند
طعمِ چشمهایت را
از حافظهی شعرهایم پاک کند؟
تا خستگیِ پلکهایم
به شوق دیدنت
لای دفترِ خاطراتِ سالهای بعد
مشق شود
هنوز میتوانم
صدای بهم خوردنِ مژههایت را
در بیاورم
بیآنکه نگاهی از قلم بیافتد!
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
در تمامِ نامههایی
که به هرکس میفرستی
به من سلام برسان
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
از من که بیهراس شکستم
راهی برای تازه شدن نیست
گُم کن منو تو کوچه ی شرجیت
اینجا هوا موافقِ من نیست
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
میتوانی چراغهای خانه را ببینی؟
آنجاست
بالای سینی لواشکها
از تنهایی بیرون میآیم
ادامهی انگشتانم را میگیرم
از ابرهای طلاکوب جهانشهر رد میشوم
و در آستانهی در
به آخرین قطرات باران بر درختان انجیر دست میزنم
باید بفهمی که به قلاب گیر کردهام
پس نخم را بکش
بلندم کن
و بگذار باد را با گوشوارههایم هجی کنم
تا با اولین قطرهی باران پاره پارهام را به تالاب بیاندازم
وقتی خانهام را بر فراز دودکشهای مُردهی تهران خاک کردهام
دیگر از پرواز در طوفان نمیترسم
من ماهی آبهای گِلآلودم
در سوگ طعمههای قلابی اشک ریختهام
از سین سبزهها گریختهام
و در سپیدرود برای سرزمین تو شعری موزون سرودهام
حق بده قلبم را بشکافم
و با آهنگهای گیلکی بغض برقصم
حق بده اشکهایم را رشتی کنم
و چشمهایم را در لنگرود جا بگذارم
حق بده از جنون تهران تا لیلاکوه روی نقطهچینها ماهی بکشم
حالا تنها میخواهم چراغهای خانه را ببینم
اما به قلاب گیر کردهام
و کسی مرا بیرون نمیکشد
#آباعابدین
.
نما: Waves پرفورمنسی از Jeremy Martinez
آهنگ: The Labyrinth Song از Asaf Avidan
@aba_abedin_channel
چگونه می توان بهار را بهانه نکرد
و زمستان را به کولاک نسپرد
تا سکوت را از سقوط گرفت
فریاد بزن
ابر ها قبل از باران به رعد و برق نیاز دارند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
من وقتی بیدار میشوم
پرندهام
و حتی نامم را به یاد نمیآورم
تنها میدانم
کسی را در خواب جا گذاشتهام
که رویا میکاشت
و دستهایش را در گلدانهای کوچک فریب میفروخت
اما نامم را میدانست
برای همین میتوانست مرا از خواب بپراند.
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
قاتل من
هرگز به صحنه جرم بر نمیگردد
و آیا این
برای ادعای تنهایی کافی نیست؟
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
نفست خشخش برگا رو شکست
واسه پلک پوپکا شعر بخون
فصل دلتنگیِ بارونه ببار
واسهی کفشدوزکا شعر بخون
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
از سکوت خونه استفاده کن
با عروسکات یهکم قدم بزن
توی آینه با خودت گرم بگیر
چیدمان خونه رو بهم بزن
خط چشماتو بلندتر بکش
تا نگات به آدما عمیق شه
از خودت با پردهها حرف بزن
کاری کن خونه باهات رفیق شه
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
مرگِ پنجرهها را برسان!
تا هنوز که هیچکس
با صدای پای تو
به آمدن فکر نمیکند
دستِ خودم نیست
باید دوستت داشته باشم
باور کن
نمیتوانم دلیلی جز این
برای شُشهای خستهام بیاورم
از خدا که پنهان نیست
از تو چه پنهان
خوابهای زیادی دارم
که تعبیرشان آمدنِ توست
اما چگونه ببینم
وقتی هنوز نمیدانی
کسی پشتِ تمامِ پنجرههای شهر
برای تو دست تکان میدهد
خوابهای ما
همیشه آنطور تعبیر میشوند که نباید
اینبار
باید خواب ببینم نمیآیی
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
من تنها به یک خواب عمیق میاندیشم
که هیچ کابوسی قدرت پراندنش را نداشته باشد
شما نمیدانید
اما خوابها پرندههای کوچکی هستند
که گاهی هرگز به پریدن فکر نمیکنند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
پرسید نور به تو چگونه میرسد؟
–من چشمهایم را میبندم
و به تو فکر میکنم
#ﺁﺑﺎﻋﺎﺑﺪﯾﻦ
@aba_abedin_channel
با اینکه رفتم و نرسیدم
با دودکش قرار گرفتم
هی رفتم و کشیدم و انگار
بیماری قطار گرفتم
من خونهای بدون حیاطم
ییلاقی بدون بخاری
دیوونهای که گریه نمیکرد
دیوونهای که دوست نداری
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
رزمگاه خویش را
با برف و باران میشویم
و رعد را که با من زبان گرفت
به پاس شب میگمارم
تا خدایان
به یگانگی دردهای من
به سجده بنشینند
من
نبیرهی کاردهای به استخوان رسیدهام
نتیجهی چشمهای بیحدقهام
که از سر دفاع جنگیدم
حالا اگر میتوانید
–با حلقههایتان–
از نام من اقتباس کنید
#آباعابدین
@aba_abedin_channel