جا برای معاشقه کم بود ما فقط مشاعره کردیم آبا عابدین
ولی اگه همهجا رو دنبالم گشتی و پیدام نکردی
بیا تو غربت قمیشی پیدام کن
لای گنجشکای بیلونه و بیجای محله
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
آن همه مرغان، به خدمت سیمرغ رفتند.
هفت دریا، در راه پیش آمد.
بعضی از سرما، هلاک شدند. و بعضی از بوی دریا، فرو افتادند.
از آن همه ، دو مرغ ، بماندند.
منی(خودستایی) کردند که :
-همه فرو رفتند. ما خواهیم رسیدن به سیمرغ!
همین که سیمرغ را بدیدند، دو قطره خون از منقارشان فرو چکید، و جان بدادند !
آخر این سیمرغ، آن سوی "کوه قاف" ساکن نشسته است. اما، پرواز او ، از آنسو ، خدا داند که کجاست ؟!
این همه مرغان، جان بدهند، تا گرد کوه قاف، دریابند.
-دعوی حالت می کنند !؟
-اگر در همه عمر، یک روز به وی "حالت" ، رسیده باشد، جان او دگرگون شده باشد !
شمس تبریزی
خوانش: #آباعابدین
@aba_abedin_channel
میترسم پرواز کنی
میانههای راه
یادت بیافتد پرنده نیستی
برگردی
و من مرده باشم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
من با درختایی که دستای سیاشون
از زیرِ برفا مونده بیرون گریه کردم
با یاکریمایی که تو ایوون نشستن
با تیتراژِ فیلمِ هامون گریه کردم
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
متن: نادر ابراهیمی
خوانش: #آباعابدین
@aba_abedin_channel
ما ماهیها بدون آب میمیریم،
به ابرها بگوئید
کمی به حالمان گریه کنند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
شب
آغاز فروپاشی است
آن زمان که ماه
ازخانه رفته باشد
و تنها عکسش را
به آسمان آویخته باشد
حالا پتو را روی صورتت بکش
و هی بهانه بیاور
که فقط
درتاریکی مطلق می توانی بخوابی
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
پشت بوم خسته از خوابیدن
پشهبند کهنه رو وا میکرد
هر کی پاشو توی خوابم میذاشت
رد پای تو رو پیدا میکرد
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
من هم اگر آن عطر را داشتم روی خودم میریختم. تمام شدن یعنی این، من فکر میکنم همهی آدمها ناتمام میمانند شاید در یک نامه، یک فیلم یا یک خاطره، من اما میل به ادامه ندارم، میخواهم نقطه را پایان جملهام بگذارم و به سر خط برنگردم، من دوست دارم تمام شوم شبيه به جین باپتیست.
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
شعر: دوروتی پارکر
خوانش: #آباعابدین
@aba_abedin_channel
هیچکس مرا بهخاطر نمیآورد
و تنها در آستانِ بغض
ناآرام آرمیدهام
باران از سویی
و عطر شاخههای نارنج از دیگر سو
دریا را در خواب دیدهام
که موجها این چنین آشفته
به بالینم راه میپیماند
از خاک برآورده سر
مرگ را به آغوش آغشتهام
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
شعر: بیتا امیری
خوانش: #آباعابدین
@aba_abedin_channel
بیا
که گریه کنم روی حلقهی زحلت
بیا
ستارهی من! گم بشم توی بغلت
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
مویرگهای چشمت را نگاه میکنم
و تازه میفهمم
ریزه کاریهای یک اثر هنری
چقدر میتواند به گیرایی آن کمک کند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
من صدای نشستن برفم
تا بیام و بهم سلام کنی
تا یه آدم ازم بسازی و بعد
وسط کوچهتون رهام کنی
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
قایق اگه به گِل بشینه
دیگه دلش پارو نمیخواد
انقدر داغونم که میگم
افسردگی دارو نمیخواد
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
شعر: آرتور لوند کویست
خوانش: #آباعابدین
@aba_abedin_channel
بیدارم کن
از این خوابِ بینهایت سیاه
که سکوتش
تا مغزِ استخوانِ سمعکها تیر میکشد
نه دری به سمتی
نه پنجرهای به آسمانی باز میشود
تا دستکم به پرواز فکر کنم
اینجای خواب به مرگ شبیه است
به حسِ پرندههایی که از لبِ پرتگاه پر میزنند
و فراموش کردهاند
بالهایشان را قبل از خواب جا گذاشتند
چشم
چشم را نمیبیند
صدا به صدا نمیرسد
که صدایت کنم
که بغلم کنی
نه!
مرا به یک پنجره معرفی کن
یا بالهایت را قدر یک شب به من قرض بده
تا صبح ابرها بالهایت را بیاورند
من باید از این خواب بروم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
صدامو تا شب پایان جنگ توپیدم
شبیه نعرهی یک مین تو لحظهی تحریک
عجیبتر که خودم کشته میشدم هر بار
با صلحِ واضحِ قاتل کنار هر شلیک
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
شعر: اسماعیل خویی
خوانش: #آباعابدین
@aba_abedin_channel
غماتو گم کنی هواتو گم کنی
نگات میکنه چشاتو گم کنی
صدات میزنه جوابشو ندی
جواب داری و صداتو گم کنی
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
تلفن را بردار
شمارهی خودت را بگیر
اشغالی!
تنهایی یعنی همین
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
از کتاب زوربای یونانی
نیکوس کازانتزاکیس
خوانش: #آباعابدین
@aba_abedin_channel
دلتنگی و شب رواج پیدا کرده
باران به تو احتیاج پیدا کرده
آنقدر نیامدی که این سیاره
بیماری لاعلاج پیدا کرده
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
دلم برایت تنگ شده
همانقدر که نمیدانی
همانقدر که نمیفهمی
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
مثلا خیال کن رفتهام خرید کنم
و وقتی برمیگردم دوبار زنگ میزنم که بفهمی منم
بعد میروم سر دیوار کولر را درست میکنم و تو با دستهای ناتوانت مرا گرفتهای که نیافتم
هی میگویم نگران نباش نمیافتم
تو اما اصرار داری مراقبم باشی
یا پشت در حمام منتظر بنشیم تا در را باز کنی و بترسانمت، شبتر برویم تجریش که توی هیاهوی خیابان لبخند بزنی.
من در همین خاطرات بیمناسبت گیر میکنم، همین جاها که زندگی واقعی جریان داشت، همین جاها که خوشبختی معنا میشد، که منتظرم باشی تا برگردم، که اگر دیر کردم دلت شور بیافتد، که پاهایم را بگیری که نیافتم.
حالا نگاه کن، مرا رها کردهای و نیافتادهام
هیچ اتفاقی نیافتاد، اما آیا همهچیز تمام شد؟
خورشید دوباره متولد شد و همچنان تابید.
زندگی همین بود، روشن کردن شمع برای کسانیکه دوستمان داشتند.
تولدت مبارک.
عشق
گم شدن را در خانه تمرین میکردیم
توی کمد
پشتِ لباسها
بعدها در خیابان
پیادهروها
کافهها
و بعد توی خودمان
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
شعر: حافظ موسوی
خوانش: #آباعابدین
@aba_abedin_channel
ناممان را زیاد ببرید
استعاره از هیچیم
شبیه به همهچیز
جز خودمان
که وجهِ مشترکِ تمامِ دردهاست
#آباعابدین
@aba_abedin_channel