من ساحلی بودم که بارونو
با دست بسته میپذیرفتم
دیوونهای بودم که از دردام
با هیچکس چیزی نمیگفتم
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
دلم برای خودم توی عکس تنگ شده
خودم که واحد سنجیدن سکوت شدم
به هر طرف که نتونستم و نشد رفتم
پریدم و یه پرنده پس از سقوط شدم
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
خودتو واسه مرگ حاضر کن
رنگِ این قهوه خیلی مرموزه
توی فالت درخت میبینم
که داره تو اجاق میسوزه
تهِ فنجونت ابر افتاده
یه نفر باید اونو خاک کنه
کافهچی رو صدا بزن باید
خونتو از رو میز پاک کنه
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
یه آهنگایی هست که اگه هزار بارم بشنوی باز وقتی به گوشت میرسن پاهات شل میشن و پرت میشی یه جای دور
اینجوری که در همون حال به یه نقطه خیره میشی و هیچ عکسالعملی نداری، لبخند میزنی در حالیکه تو چشمات اشک حلقه زده و آرزو میکنی کاش کسی صدات نکنه
من دلم تنگ شده و دلم میخواد زودتر برم خونه
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
توی گریههای غرق شده
من یه دریاچهی جوون مرگم
خیلی وقته عوض شده اسمم
توی خونه ولی همون مرگم
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
گم شدن را در خانه تمرین میکردیم
توی کمد
پشتِ لباسها
بعدها در خیابان
پیادهروها
کافهها
و بعد توی خودمان
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
در تمام نامههای تو مچاله میشوم
و به سرگذشت شوم کابوسها میپیوندم
من خاک چرنوبیلم
هوای حلبچهام
که در داستانهای فرزندانت
عقیم متولد میشوم
نازا می زیام
و تا بهخاطر میآورم چشمانت را
بیدار میشوم
داروهایم را میخورم
و دوباره میخوابم
اینبار کمی مهربانتر
در گالریها
دیوار به دیوار میشوم
و هربار که روبهرویم میایستی
به دلت تلخ میافتد
که این تابلو را از کابوسهایت کشیدهاند
از گالری میپری
داروهایت را میخوری
و دوباره میخوابی
کاغذی را بر میداری که از تنهی من رسیده است
اینبار مینویسی که دوست داریام
دلت را تنگ میسرایی
و سطرها را برای رسیدن به من سیاه میکنی
خودکارت تمام میشود
مچالهام میکنی
پرت میشوم
و هرگز به دستم نمیرسم
ژرفا!
من داروهایم را کنار تخت تو جا گذاشتم
اگر جایی مرا دیدی
بیدارم کن
#آبا_عابدین
#آباعابدین
.
آهنگ: Letter از Hazy
نما از فیلم نیست.
@aba_abedin_channel
_فراموش_
تنها
با صفحاتی که کلماتش را
با اشک نوشتهام
با هیبت کوهی که در برگهای کاهی خلاصه شده
منم تمام آنچه نوشته شده
منم تمام اینچه نخوانده شده
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
دلم داشت با کفترا بال میزد
با ابرا سرِ صحبتم باز میشد
شنیدن که باریدن و سیل اومد
همین جا شکاف من آغاز میشد
با اینکه پر از غار بودم همیشه
سر از عمقِ من هیچکس در نیاورد
یه کوه از سرِ بیکسی بیپناهی
رو هرچی که میخواست بالا میآورد
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
ابتدای عشق چنان بوَد که عاشق معشوق را از بهر خود خواهد. و این کس عاشقِ خود است بواسطهی معشوق ولیکن نداند، که میخواهد که او را در راهِ ارادتِ خود بکار برد.
کمال عشق چون بتابد کمترینش آن بوَد که خود را برای او خواهد و در راهِ رضای او جان دادن بازی داند.
عشق این بوَد، باقی هذیان بوَد و علت.
از کتاب رسالهی سوانح العشاق
امام احمد غزالی
خوانش: #آباعابدین
@aba_abedin_channel
صدای شلیک آمد
همه پریدند
من ماندم
به امیدِ شلیکِ دیگر
شکارچی اما
خودش را کشته بود
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
یه روزی تو زندگیت بوده
که میدونستی پات درد میکنه
میدونستی نمیتونی درست راه بری
ولی نمیدونستی کفشاتو جابهجا پوشیدی
تا یاد گرفتیش.
الانم اگر سردرگمی، اگر اذیتی
ولی نمیدونی مشکل از کجاست
صبر کن و بدون که این اسمش مسیر آگاهیه
و اگر تو این شرایطی، یعنی در مسیر آگاهی هستی.
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
هنوز وقتی صدای شاکوهاچی میاد
توی قلبم خورشیدو خاموش میکنم
میشینم رو گرد و غبار زحل
به تاریكى مطلق نگاه میکنم
و توى دلم میگم من مادهی تاریکم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
ناممان را زیاد ببرید
استعاره از هیچیم
شبیه به همه چیز
جز خودمان
که وجهِ مشترکِ تمامِ دردهاست
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
سرم را برمیگردانم سوی آن دیوار خالی
تا ساعت را ببینم
اما ساعتی در کار نبود
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
و شود كه آدمی گويد كاشكی پوستم نبود و پوستينی بود تا بر خود دريدمی تا نفسی بركشم و كاشكی عالمی كه در درون دارم، بيرون شدی يا خود از خويشتن رها كردمی تا يک دم بياسايم!
از کتاب رساله قشيريه/
عبدالکریم بن هوازن قشیری
خوانش: #آباعابدین
@aba_abedin_channel
او
مسافری بود که به دور دست پرید
و من آن چمدان
که در فرودگاه جا ماند
دست به دست میشوم
بیآنکه کسی رمز مرا بداند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
متغیری بودم
بر حسب او
چشمهایم را شنید
ثابت شد چشم دارم
گوشهایم را صدا کرد
ثابت شد گوش دارم
لبهایم را لمس کرد
ثابت شد
مرا...
ثابت شدم
حالا نیستم
نه اینکه نباشم
راهی برای اثباتم نیست
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
نفسهای من غرقِ بُهتِ چشاته
که مشغولِ این آدمای جدیدن
چه سخته که تو قابِ عکست نباشم
منو آدما با تو هرگز ندیدن
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
از نمایشنامهی تاببازی روی عرشه
نویسنده: آبا عابدین
خوانش: #آباعابدین
@aba_abedin_channel
نیست
آنچه باید
تا دوشهایم زیرِ این بار
آنقدر سنگینی کنند
که نفس هم به کشیدن فکر نکند
سکوت
تنها،
نشانهی سکوت است
یعنی کسی که حرف نمیزند
شبیه سدی
که دریچههایش هنوز باز نشده
پشتِ دیوار
به شانه ای فکر میکند
به آغوشی
که میتواند سالها برای نبودنش بغض کرد
#آباعابدین
@aba_abedin_channel