🌸رمان ایرانی / رمان خارجی 🌸کتابهای ما را از کتابفروشیها و شهرکتابهای معتبر سراسر ایران بخواهید 🌸سایت فروش آنلاین http://aamout.ir واتساپ کتابفروشی آموت ۰۹۳۶۸۸۲۸۱۸۰ ☎️021 44232075 ☎️021 66499105 🌸کتابنامهی نشر آموت https://t.me/aamout/13191
آقای مرتضی کاردر، مدیرعامل نشر هرمس، در غرفهی نشر آموت
@aamout
خانم شهلا انتظاریان، مترجم
آقا محمد، تسهیلگر کتاب
خانم منیرهسادات موسوی، نویسنده
در غرفهی نشر آموت
@aamout
آقای ابراهیم حیدری؛ مدیرعامل خانه کتاب، در غرفهی نشر آموت
@aamout
آقای سبحان محبعلی؛ روزنامهنگار، در غرفهی نشر آموت
@aamout
آقای مازیار بیات مقدم؛ فیلمساز، در غرفهی نشر آموت
@aamout
خانم نادره رضایی؛
معاون امور هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در غرفهی نشر آموت
@aamout
شادی داودی، نویسنده و منتقد، در غرفهی نشر آموت
@aamout
استاد ابراهیم کریمی؛ مدیر نشر و پخش دوستان، رییس اتحادیه ناشران در غرفهی نشر آموت
@aamout
فوژان احمدی؛ گوینده و استاد دانشگاه، در غرفهی نشر آموت
@aamout
دکتر آرش شفایی؛ شاعر و روزنامهنگار، در غرفهی نشر آموت
@aamout
سیدابراهیم میرقاسمی، نویسنده و بازیگر، در غرفهی نشر آموت
@aamout
چاپ آخر
گفتگوی پژمان موسوی با یوسف علیخانی؛ نویسنده و مدیر نشر آموت
قسمتهای بیشتر
@aamout
آقای فرزاد ادیبی؛ استاد طراح، در غرفهی نشر آموت
@aamout
آقای زهیر حنیفه و آرتمیس از آوانامه، در غرفهی نشر آموت
@aamout
روز نهم هم ایستادیم؛ چنان که آمدید.
و امروز اشکام وقتی درآمد که دیدم دختری عکسی هفت سال پیشاش در غرفه نشر آموت را نشانم داد که دبیرستانی بود و حالا با همسرش آمده بود نمایشگاه کتاب.
وقتی شانههایم را سنگینتر دیدم که پسر جوانی گفت یک عکس ازتون دارم که تاریخ ۱۳۹۷ را داشت.
وقتی سجاد آمد که نمایشگاه کتاب گیلان دیدماش اولینبار.
وقتی که گفتید از زنجان هستید و من یاد سفرم به سلطانیه و داشکسن و سجاس و قیدار و مسجد خانم و ساختمان ذوالفقاری و مردان نمکی و رختشویخانه و گاوازنگ افتادم.
وقتی که گفتید از بیرجند هستید و من را بردید به بنددره و ارگ و خانه اعلم و ...
وقتی گفتید از یزد هستید و من خنکای کوچههای کاهگلی را لمس کردم.
وقتی گفتید از اردبیل هستید و رفتم به شورابیل و سقرچینها و ...
وقتی گفتید از تبریز هستید و رفتم به گرجیلر و بالقیماق و ...
وقتی گفتید از سنندج هستید
وقتی گفتید از کرمانشاه آمدید.
وقتی که گفتید از قزوین آمدید.
وقتی که دیدم از مشهد آمدید و ...
امروز دوستان کتابفروشی محام اهواز وقتی آمدند، لحظهشماریام شروع شد که برای کتاب جدیدم به اهواز بروم.
وقتی دوستان کتابفروش آمل آمدند.
وقتی دوستان کتابفروش گرگان آمدند.
وقتی دوستان کتابفروش ساوه آمدند.
وقتی دوستان کتابفروش کرمانشاهی آمدند.
وقتی دوستان کتابفروش قم آمدند.
چقدر من خوشبختم که این نمایشگاهها باعث این همه دوستی شده و این همه نگاه که وقتی میآیید سراسر ذوق میشوم.
عمدا کتاب جدیدم را به نمایشگاه کتاب تهران نرساندم که یکی دو ماه دیگر به شهرهای دیگر بروم؛ مثل زمان انتشار #خاما که به هفده شهر رفتم.
امروز #ساره_خسروی مترجم آمد.
امروز #بهنام_ناصح نویسنده آمد.
امروز #فرشاد_شالچیان مترجم آمد.
امروز رئیسام ابراهیم کریمی، مدیر نشر و پخش دوستان و رییس اتحادیه ناشرا و کتابفروشان آمد.
امروز حسنآقا لطفی آمد. هیچوقت حاضر نمیشود بهش هدیه بدهم. حسنآقا از سال ۱۳۷۰ مراقبم بوده. وقتی کارگری بودم در بازار قزوین و بار خالی میکردم و خیس عرق مینشستم روبروی بانک صادرات خیابان کورش قزوین که مردی برایم کتابهای هوشنگ گلشیری و علیاشرف درویشیان و محمود دولتآبادی را برایم میآورد.
امروز #آرمان_سلطان_زاده و #مربم_پاک_ذات آمدند که کتابهای آموت با صدایشان در #آوانامه زنده شده.
امروز بیتا ناصر و هادی حسینینژاد و دو فرشتهشان آمدند.
علیاکبرجان حیدری و مرجان صادقی و مرجان قنبری و آرش جان شفایی، مجیدجان آزاد و شادی داودی و سحر قدیمی و سجاد تبریزی و سحر سیدین و آقای قوامیان ووو
امروز
امروز
امروز
امسال چهاردهمین سالی است که در نمایشگاه کتاب تهران، بهتون کتاب پیشنهاد میدهم.
یعنی میتوانم بیستسال دوام بیاورم در غرفه؟
@aamout
آقای آرمان سلطانزاده و خانم مریمپاکذات، گویندههای مشهور آوانامه، در غرفهی نشر آموت
@aamout
آقای کسرا کیاییان از نشر چشمه، در غرفهی نشر آموت
@aamout
دوستان از کتابفروشی محام اهواز، در غرفهی نشر آموت
@aamout
عدهای به هر دلیلی دوست دارند #نمایشگاه_کتاب را متشنج کنند. صبح به همکارانم در غرفه گفتم « بچهها لطفا خویشتنداری کنید.» با این حال بعدازظهر خودم در اوج شلوغی، از کوره در رفتم و به خانمی که مدام مزاحم خریداران کتاب میشد، گفتم «کاش یکی بهتون یاد داده بود نزدیک غرفهها نشوید.» شروع کرد به تهدید کردن و یادداشت کردن شماره و نام غرفه. گفتم «اسم منو هم بنویس! من یوسف علیخانیام.»
بعد یکی توی سرم گفت «با کی حرف میزنی؟ اینها اگر یک کتاب خوانده بودند، میدانستند که چقدر رفتارشان واکنش منفی خواهد داشت. مهربانی را ترویج میکردند و به مردم گل میدادند نه اینکه ...»
جوراب واریسام را بالا کشیدم و درد و خستگی را قورت دادم و به دخترجوانی که خجالتزده و ترسیده، برابرم ایستاده بود، گفتم «دخترم! من عذر میخواهم.»
نمایشگاه کتاب این یکی دو سال برای ما کارگران کتاب سختترین سالها بوده، از جبهههای مختلف داریم خنجر میخوریم و به جای اینکه انرژیمان صرف معرفی کتاب و خوشامدگویی به مردمی بشود که با وجود تمام گرانیها و مشکلات و موانع، باز کتاب میخوانند، در مسیری هدر میرود که یا این کار را رها کنیم یا فرسوده شویم.
امروز نادره رضایی، معاون هنری وزیر فرهنگ آمد و ذوق کردم که آمد. بهش گفتم «ما یازده روز کلافه شدیم، شماها چطوری جرات میکنید و در این شرایط مسوولیت قبول میکنید؟
امروز #سیدرضا_حسینی مترجم آمد.
امروز #مونا_اختیاری مترجم آمد.
امروز #مریم_رفیعی مترجم آمد.
امروز از دیدن دوستان نویسندهام: محسن فرجی، ابراهیم دمشناس، مصطفی انصافی، احمد حسنزاده و ابراهیم میرقاسمی و حمیدرضا توکلی ذوق کردم.
آسیدمحسن بنیفاطمه امسال همسایه ماست اما امروز رسیدیم با هم عکس بگیریم.
شهاب دارابیان آمد و گپ زدیم. یاسینجان نمکچیان را بوسیدم. حمید نورشمسی، رفیق عهد شباب آمد که امسال رییس ماست در نمایشگاه.
سعیدجان دمیرچی را عشق است و دلم برای حسن همایون تنگ شده بود.
امیرمیرحاج آمد که جان من است.
بابکجان رییسدانا و سیناجان جعفریه آمدند و دورشان گشتم.
لذتبخشترین لحظهام آمدن کسرا کیاییان بود که آمد و گفت خداقوت. دورت بگردم پسر. دورت بگردم عمو.
آقایدالله و یلداجان هنرمند آمدند. آقای علیآبادی آمد.
حامد آرمانخواه (کلجهای) آمد و کلی فیلم گرفت. حامد هشت ساله داره یه فیلم مستند از #یوسف_علیخانی میسازه.
امروز باز شماها آمدید و نورباران شد این خانه.
ممنونم که با تمام موانع، هنوز تنهایمان نگذاشتید.
عکس آخر البته مناسبترین عکس بود برای این مطلب
در پایان هشتمین روز #نمایشگاه_کتاب_تهران
@aamout