توضیحات فاضل ارجمند جناب استاد میرافضلی در باب پیشنهاد طرح شده (البته شتابزده) از سوی بنده فصل الخطاب است. بخصوص ارجاع ایشان به مصراع آخر رباعی ادهم
کار تو نکو نشد، نکو شد که نشد
آنچه مدنظر من بود در پیشنهاد اعلام شده، لااقل در سایر رباعی های نظیر، خوانش «نگو شد، که نشد» این بود که به ردیف تعلیق و تعلق و رندانگی عمیقتری میدهد. هرچند که در ضبط نسخ خطی، سلیقه شخصی ما محلی از اعراب ندارد.
لذا صراحتا تکرار می کنم که فرمایش جناب استاد میرافضلی فصل الخطاب است.
با این حال برای آن که از لذت خوانش پیشنهادی خود، لااقل خود بهرهای برده باشم، بداهتا خطاب به استاد میرافضلی عرض می کنم که:
دل سفسطهخو نشد، نگو شد، که نشد
با دوست عدو نشد، نگو شد، که نشد
دستی به گشایش تغافل بردیم
پیش تو که رو نشد، نگو شد، که نشد
🙏😊🙏
#محمد_علی_شیوا
توضیح بر توضیح
فاضل ارجمند جناب محمدعلی شیوا خوانش تازهای برای ردیف رباعی ادهم و چند رباعی همطراز آن یعنی «نشد، نکو شد که نشد» پیشنهاد دادهاند که در خور توجه است و نشان از ظرفیت کلام موزون برای خوانشهای چندگانه دارد. ایشان قرائت «نکو شد که نشد» را نادرست و فاقد معنای محصل دانستهاند که درست نیست. اتفاقاً این عبارت خیلی سرراست و ساده و محصّل است: نکو شد که نشد، یعنی: خوب شد که نشد. به همین راحتی. اینکه سرکش گاف در بعضی کلمات طبق رسم برخی کاتبان گذاشته نشده، دلیلی نیست که نکو، نکو نباشد! اتفاقاً مصراع چهارم رباعی ادهم مؤید این قرائت است که نکو را باید نکو خواند نه نگو: کار تو نکو نشد، نکو شد که نشد! یعنی اگر کار تو درست نشد، خوب شد که نشد. اگر میشد، منتکش دهر میشدی. اتفاقاً در این مصراع، قرائت پیشنهادی یعنی «نگو شد که نشد» معنای محصلی ندارد، بلکه گمراه کننده است. وقتی خود شاعر میگوید که کار من نکو نشده است، وجهی ندارد که بگوید: نگو شد!
رباعی ادهم چند نظیره هم دارد که پیشتر در یادداشتی به آن اشاره کرده بودم. در این شواهد، کاملاً مشخص است که «نکو شد که نشد» درست است و بلکه قرائت صحیح و قطعی!
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
#ادهم
ادهم گلهجو نشد، نکو شد که نشد
لب بیهُدهگو نشد، نکو شد که نشد
منتکش چرخ میشدی آخر کار
کار تو نکو نشد، نکو شد که نشد!
#سیف
آیینه دو رو نشد، نکو شد که نشد
این زخم رفو نشد، نکو شد که نشد
زاهد! بخدا که نشئه از می میرفت
خاک تو سبو نشد، نکو شد که نشد
▫️منبع: انتهای دستنویسی از دیوان صائب و شهری، متعلق به کتابخانه خالص افندی به تاریخ کتابت ۱۰۹۰ هجری قمری.
/channel/parniyan7rang
بهگویی!
ای راحت نظّارهٔ تو جان بهشت
با روی تو ای فلان و بهمان بهشت
خاری که ز عشق توست در پای دلم
ندهم به همه گل و گلستان بهشت
(جُنگ شمارهٔ ۱۳۱۰۰ کتابخانهٔ مرعشی، ص۲۳۸)
گویا در گذشته بهگویی و پرهیز از به کار بردن الفاظ رکیک آسانتر بوده است؛ کاری که امروزه بسیار دشوار و تقریباً غیرممکن است!
@r_varyani
.
#فردوسیطوسی:
تا چند نهی بر دل خود غصه و درد
تــا جمع کنی سیــم سفید و زر زرد
زان پیــش کــه گردد نفس گرم تــو سرد
با دوست بخور که دشمنت خواهد خورد
منبع:
▫️جُنگ اشعار، دستنویس شماره ۱۹ دانشگاه کلمبیا، کتابت سال ۱۱۸۹ ه.ق، ص ۳۱۶.
▫️در تذکره آتشکده آذر نیز این رباعی به نام فردوسی آمده است.
/channel/parniyan7rang
“امیر حسینی هروی و خیام"، سیدعلی میرافضلی، آینه پژوهش، سال سیوششم، شماره اول (پیاپی ۲۱۱)، ۸۵-۱۰۱
..
امیر حسینی هروی، شاعر و صوفی اهل خراسان (د. ۷۱۸ ق) به واسطۀ آثاری همچون نزهةالارواح و مثنویهای عرفانیاش شهرت دارد. او همان کسی است که پرسشهای منظوم او از شیخ محمود شبستری، انگیزۀ سرودنِ گلشن راز شبستری شده است. امیر حسینی، دیوان شعری دارد که بسیار نادرالوجود است. دیوان او، مشتمل بر قصیده، غزل، قطعه و رباعی است. او در یکی از رباعیاتش از خیّام انتقاد کرده و در چند رباعی دیگر، به رباعیات منسوب به این حکیم پاسخ گفته است. نقد او به خیّام، در امتداد و استمرار دیدگاه متصوّفینی همچون نجم رازی و شمس تبریزی است. وی در رسالۀ نزهةالارواح خود به چند رباعی منسوب به خیّام بی ذکر نام گوینده استشهاد کرده است. در این مقاله، به بررسی رباعیات دیوان امیر حسینی در ردّ خیّام و رباعیات خیّامانۀ نزهةالارواح پرداختهایم.
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
رباعی شفروه در نزهةالمجالس (تصویر سمت راست) و سفینۀ رباعیات استانبول (سمت چپ)
..
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
رباعی یادگاری سُروری کاشانی روی سنگ
لراقمه
زانپیش که با روح فتد کارِ دلم
سودایِ تو گرم کرد بازارِ دلم
بر کهنهبنایِ چرخ سبقت دارد
تاریخِ غمت بر در و دیوارِ دلم
به تاریخ ۱۹ محرّم سنهٔ ۱۰۰۹ مرقوم گردانید خاکسار، سُروری کاشانی
تصویر بالا که ظاهراً سنگنبشتهٔ صاحب مجمع الفرس و فرهنگ سُروری را نشان میدهد، از جانب جناب آقای سپهر رمضانپور اصفهانی (از آرشیو شخصی جناب آقای دکتر آرش سرّی) با این توضیحات ارسال شده است:
«این سنگ در حاشیهٔ صحن مسجد جامع اصفهان، در نزدیکی محراب اولجایتو، روی دیوار کار شده و در تعمیر و بازسازی به شکل وارونه قرار گرفته.»
/channel/PersianManuscripts
خیام؛ حکیمی که در شعرهایش از راز هستی سخن میگوید
🔹️خیام، حکیمی که با فراخوان حیرتهایش، انسان را به عبور از فطرت اول (عالم محسوس) به سوی فطرت ثانی (عالم معقولات) دعوت میکند، با مطالعه آثارش، باب حکمت را به روی مخاطب باز میکند. دعوتی که به تعبیر ارسطو، اولین منزل حکمت است.
iqna.ir/00HyGl
@iqnanews
زین بحر وجود آمده پیدا ز نهفت
کس نیست که او جوهر تحقیق بسُفت
هر کس سخنی از سر سودا گفتند
زآن روی که هست، کس نمیداند گفت
۲۸ اردیبهشت، بزرگداشت حکیم #خیام_نیشابوری گرامی باد.
📚 بیستوچهار رباعی خیام به انتخاب #سید_علی_میرافضلی.
@delelaal
📚معرّفی کتاب
📗نام کتاب: رباعیات خیام و خیامانههای پارسی (بخش اول)
◾️نویسنده: سیدعلی میرافضلی
◾️نوبت چاپ: اول
◾️محل چاپ: تهران
◾️ناشر: سخن
◾️سال چاپ: ۱۳۹۹
◾️تعداد صفحات: ۵۴۲
◾️معرفیکننده: محسن احمدوندی
بدونشک بهترین پژوهشی که در سالهای اخیر دربارۀ خیام انجام شده است، کتاب «رباعیات خیام و خیامانههای پارسی» از سیدعلی میرافضلی است. خواندن این کتاب از دو جنبه حائز اهمیت است: یکی اطلاعات مستند و مستدلی که دربارۀ خیام و رباعیاتش در آن گرد آمده و دیگر به کارگیری روش علمی برای شناخت رباعیات اصیل این شاعر پرآوازۀ ایرانی؛ بنابراین خواندن این کتاب نهتنها برای کسانی که دل در گروِ عشق خیام دارند مفید است، بلکه برای کسانی هم که در قلمرو ادبیات فارسی پژوهش میکنند، یک کلاس درس تمامعیار برای آموختن شیوۀ دقیقِ پژوهشِ علمی است.
غیاثالدین ابوالفتح عمر بن ابراهیم خیامی نیشابوری مشهور به خیام (۴۳۹ ـ ۵۲۶ هـ. ق.) در فلسفه، ریاضی و نجوم از سرآمدان روزگار خود بوده است. آنچه پس از نهصد سال از او به ما رسیده است، ده رسالۀ کوتاه علمی به زبان عربی، حدود چهل بیت عربی و حدود هفتاد رباعی فارسی است. رسالۀ نوروزنامه و صدها رباعی دیگر هم به خیام نسبت دادهاند که در نسبت آنها هنوز هم چونوچراست.
شهرت عالمگیر خیام با ترجمۀ ادوارد فیتزجرالد از رباعیات او آغاز شد. ترجمهای که نخستین ویراست آن در سال ۱۸۵۹ م. به زبان انگلیسی منتشر شد و همین امر نام خیام را بر سر زبانها انداخت و توجه غیرِایرانیان از شرق و غرب عالم را به این شاعر ایرانی جلب کرد. نخستین پژوهشگری که به تحقیق در زمینۀ خیام و شناخت رباعیات اصیل او از رباعیات منسوب به او گام برداشت، والنتین ژوکوفسکی، ایرانشناس روس، بود که با نوشتن مقالهای در سال ۱۸۷۹ م. راه را برای پژوهشگران بعدی باز کرد و این پژوهشها تا به امروز هم ادامه داشته است و کارنامۀ خیامپژوهی قدمتی صدوسیساله یافته و بسیار پُربرگوبار شده است.
میرافضلی در پیشگفتار کتابش اعلام میکند که در سال ۱۳۷۲ با نوشتن مقالهای تحت عنوان «رباعیات خیام در شش جُنگ کهن فارسی» به جَرگۀ خیامپژوهان پیوسته است. از او تا به امروز دو کتاب مهم دربارۀ خیام منتشر شده است، یکی «رباعیات خیام در منابع کهن» است که در سال ۱۳۸۲ منتشر شده و دیگری «رباعیات خیام و خیامانههای پارسی» است که در سال ۱۳۹۹ به چاپ رسیده است و تقریباً ماحصل سی سال پژوهش او در زمینۀ زندگی و اشعار خیام است.
کتاب «رباعیات خیام و خیامانههای پارسی» دو بخش اصلی دارد. بخش نخست آن دربارۀ خیام و رباعیات اصیل اوست و بخش دوم دربارۀ رباعیات خیامانه است، یعنی رباعیاتی که در طول تاریخ ادبیات فارسی به نام خیام بر سر زبانها افتادهاند و متأثر از گفتمان خیامی بودهاند، اما در اصل از شاعرانی دیگر هستند و خیام آنها را نسروده است.
میرافضلی در بخش اول کتاب، این مسئله را مطرح میکند که هر چه از زمان خیام به پیش میآییم بر میزان رباعیات منسوب به او افزوده شده است. او اعلام میکند بر اساس منابع موجود، تا حدود یک قرن بعد از خیام هیچ اثری به زبان فارسی نداریم که حتی یک رباعی از خیام در آن نقل شده باشد و اولین آثاری که از خیام و رباعیاتش سخنی به میان آوردهاند، ازجمله «رسالۀ التنبیه» فخر رازی، «مرصادالعباد» نجم دایه، «الاقطابالقطبیه» عبدالقادر اهری و «تاریخ جهانگشا»ی عطاملک جوینی، تقریباً یک قرن با خیام فاصله دارند. اگرچه ما تقریباً تا یکصد سال بعد از مرگ خیام، هیچ شعری از او در منابع فارسی نداریم، اما در گلچینی از اشعار عربی به نام «طرائفالطرف» که بارع هروی بغدادی در زمان حیات خیام گردآوری کرده، هفت بیت شعر عربی از او آمده است.
میرافضلی برای شناخت رباعیات اصیل خیام سه اصل را با هم به کار بسته است:
۱. اصل اول شناسایی و ارزیابی منابع کهنی است که رباعیات خیام در آنها آمده است و تواتر و تکرار این رباعیات در این منابع. منظور میرافضلی از منابع کهن منابعی است که از اوایل قرن ششم تا اوایل قرن نهم (از سال ۶۰۶ تا ۸۱۴ هـ. ق.) شعری از خیام در آنها آمده است. او این منابع را به دو دسته تقسیم کرده است: منابع اصلی (۳۲ منبع) و منابع کمکی (۳۵ منبع). منظور میرافضلی از منابع اصلی متونی هستند که یک یا چند رباعی از خیام در آنها نقل شده است و صریحاً ذکر شده که این اشعار از خیام است و منظور از منابع کمکی متونی هستند که شعری از خیام در آنها آمده، اما به نام خیام در ذیل آن اشاره نشده است. در مجموعِ این منابع، ۱۹۷ رباعی آمده که با حذف رباعیهای تکراری، مجموعاً ۱۵۶ رباعی باقی میماند؛ یعنی در طول سیصد سال در منابع مختلف ۱۵۶ رباعی به اسم خیام داریم.در صد سال اول فقط ۴ رباعی، در صد سال دوم ۹۵ رباعی و در صد سال سوم ۵۷ رباعی به نام این شاعر در این منابع ثبت شده است.
📗شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
▨ شعر: یازده ترانه از خیام
▨ شاعر: خیام نیشابوری
▨ به تصحیح: استاد سیدعلی میرافضلی
▨ با صدای: دکتر محسن احمدوندی
♬ پالایش و تنظیم: شهروز
دیدن متن کامل شعر
─────♬ ─────
شعر با صدای شاعر | @schahrouzk
«نیما، خیام و قالبِ رباعی» (بهمناسبت ِ ۲۸ اردیبهشت، روز خیام)*
کسانی که با نوشتههای منثورِ نیما سروکار نداشتهاند شاید گمانکنند نیما بهجهتِ عصیانگریِ خیام و نیز تجربههایی که خود در قالبِ رباعی داشته، از ستایشگرانِ بیچونوچرای شعر و شخصیتِ خیام بوده؛ حالآنکه او در اغلبِ اشاراتش رباعیاتِ خیام را بهدیدهٔ انتقاد نگریستهاست.
نیما نخستینبار سالِ ۱۳۰۷ آنگاه که تاحدّ زیادی از روحیّاتِ رمانتیکِ سالهای گذشته فاصلهگرفتهبود و حسرتِ زندگیِ مردمِ عادی را میخورد، مینویسد اگر دوباره زندگیام را ازسرمیگرفتم، ترجیحمیدادم حرفهای میآموختم و شغلی میداشتم؛ و درادامه برای نمونه به انوری و خیامِ منجّم و آلفرد دوموسه و ابنِ سینای طبیب اشارهمیکند. او سال بعد (۱۳۰۸) در سفرنامهاش خود را در بیقیدی نسبتبه مناسکِ مذهبی، بالاتر از خیام معرفیمیکند.
نخستین موضعگیریِ نیما علیهِ شعرِ خیام در نامهاش به خانلری، زمانی که خود سخت به سوسیالیسمِ علمی باورمند بوده، منعکسشدهاست. در این نامهٔ مهم، نیما پساز یادآوریِ تعهّدِ شاعر و نویسنده نسبتبه جامعه و اهمیّتِ «وضعیّات» و «احتیاجاتِ زمان»، از ادبیّاتِ «مفید» سخنمیگوید؛ ادبیّاتی که «غیرِ آزاد» (یعنی مقیّد به زمانه و روزگارِ خویش) و متّکیبه دانشِ عصرِ خویش است. نیما درادامه میافزاید «ما در عهدِ توسعه و تکامل هستیم، نه پارازیت* و خوشگذران بودن مثلِ خیام». او دو سالِ بعد (۱۳۱۲) که همچنان بر همان سیرتوسان میاندیشید، هنگامِ اشارهبه اندیشهٔ ذهنیّتگرای گذشتهگرایان (که به اعتقادِاو «به جریانِ مادیِ زندگی» بیتوجّه اند و به تطوّرِ تاریخ اهمیّتی نمیدهند) میافزاید، بهسببِ اینکه پایانِ کارِ دنیا فنا و نابودی است، نباید همچون «یک شاعرِ معروفِ نیشابوری در قرنِ پنجمِ هجری» جهان را «به خواب و مستی» بگذرانیم. آشکار است که در پسِ این نامِ خیام را برزباننیاوردن و او را «شاعرِ...» خواندن، نوعی اکراه و خوارداشت نهفته است.
نیما جدااز اینگونه انتقادهای محتوایی، بعدها یکبار به محدودیتِ تلفیقات و تعابیرِ شعریِ خیام نیز اشارهدارد. او مینویسد، «فکر» تازه بهناگزیر تلفیقاتِ تازه نیز میآفریند؛ «و شعرایی که فکری ندارند تلفیقاتِ تازه نیز ندارند». او با استثناء خواندنِ نظامی و حافظ میافزاید، «خیام هم مجبور شدهاست نسبتبهخود کنایاتی یافته کوزه و کوزهگر بسازد؛ ولی این خیلی ساده است».
تأثیرپذیریِ شعرِ نیما از فرمِ رباعی:
نیما بیشاز هزار رباعی سروده. او خود تصریحکرده لحظاتِ شخصیتر و دغدغههای درونیاش را در این قالب میسروده:
«اگر رباعیات نبودند، من شاید به مهلکهای ورود میکردم. [...] در رباعیات بهطورِ مُجمل بیانِ احوالِ خود را کردهام، حقیقتِ مسلکِ خود را که طریقت است بهاشاراتی گفتهام».
نکتهای که در بررسیِ سرچشمههای خلّاقیّتِ نیما از نگاهِ محققان پنهان مانده، تأثیرپذیریِ اشعارِ کوتاه و ساختمندِ واپسین سالهای شاعریِ اوست از فرمِ رباعی. رباعی بهسببِ ایجاز دارای وحدتِ اندیشگی_ عاطفی و انسجامِ ساختاری است. شمسِ قیس در المعجم مینویسد «بهحکمِ آنکه بنای آن بر دو بیت بیش نیست، باید ترکیبِ اجزاء آن درست و قوافی متمکّن و [...] باشد». نیما خود در یک رباعی به انسجامِ این قالب اشاره کرده:
یک دست بر این بسته و یک دست بر آن
آویخته پای و باز یک دست در آن
آقای رباعی است که میجوشد زود
میخسبد و خلق مانده بر وی نگران
مُحال است شاعرِ هوشمندی همچون نیما، خودآگاه یا ناخودآگاه در اشعارِ کوتاهِ پساز سالهای ۱۳۲۰ متأثّر از قالبِ رباعی نبودهباشد. آری، میراثِ گذشته همواره میتواند در دستانِ شاعری نوجو و تجربهگر، بازآفریدهشود.
نیما در شعرهای کوتاهش آنقدر متأثّر از قالبِ رباعی بوده، که حتی یکی از قطعاتِ آزادش را با خطابِ «ابجد!» آغازکردهاست. و میدانیم که او در برخی از رباعیاتش نیز چنینکردهاست. او بهسببِ ممارستهای فراوانش در این قالب، حتی وزنِ رباعی را در یکی از مثنویهایش («عمو رجب») بهکارگرفتهاست. و این درحالی است که در تاریخِ شعرِ فارسی وزنهای اصلیِ رباعی کمتر در قالبِ مثنوی تجربه شدهاست. قابلِتوجه آنکه، اغلبِ شاعرانِ امروز که توفیقی در کوتاهسرایی دارند (ازجمله: شفیعیِ کدکنی، سیدحسنِ حسینی و امینپور) در سرودنِ رباعی و گاه دوبیتی دستی توانا دارند. بدینترتیب نیما از احیاگرانِ قالبِ رباعی در سدهٔ اخیر نیز بوده. او خود جایی اشارهکرده: «[رباعیهایم] چه نفوذی در مردم دارد! حالا رباعی و شعرِ قدیم گفتن رایج شدهاست!».
نکتهٔ آخر آنکه شاملو تصریح کرده یکی از منسجمترین اشعارش («نازْلی») را متأثّر از فرمِ دوبیتی سروده. او در ادامه یادآور شده، این شیوه را از نیما آموختهاست.
* برگرفته از اثرِ نویسنده: در تمام طول شب.
* طفیلی و وابسته
@azgozashtevaaknoon
خواهشی از جانب سعید لیان
(یکی از پژوهشگران گروه فرهنگنویسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی)
از عزیزانی که از مجلدات منتشرشدۀ «فرهنگ جامع زبان فارسی» استفاده کردهاند خواهشمندم که اگر ملاحظهای در باب این فرهنگ دارند (انتقاد، پیشنهاد، یا ذکر نقاط ضعف و قوت آن)، آن را در پیامرسان تلگرام برای بنده بفرستند (@saeedlayan). امیدوارم که بتوانیم در حد توانمان از این نکات برای ارتقای این فرهنگ بهره ببریم.
تذکر: آنچه گفتم درخواستی رسمی از طرف فرهنگستان نیست، بل که استدعایی شخصی از طرف خود من (سعید لیان) است.
از دوستان عزیزم سپاسگزارم که اجازه دادند این پیام را در کانال «حاصل اوقات» منتشر کنم. دیگر دوستان محقق صاحبکانالم لطف میکنند اگر این پیام را در کانال خود قرار دهند.
.
شبهای غمت به سر نخواهد آمد
عاشق نشوی سحر نخواهد آمد
چون کرم درون پیله خواهی پوسید
پروانهای از تو در نخواهد آمد
#حمیدرضاشکارسری
/channel/mahbube_man_1
▫️ نکو شد که نشد!
ادهم گله جو نشد، نکو شد که نشد
لب بیهُده گو نشد، نکو شد که نشد
منتکش دهر میشدی آخر کار
کاری که نکو نشد، نکو شد که نشد!
ادهم آرتیمانی
درگذشتۀ ۱۰۶۰ ق
●
میرزا ابراهیم ادهم، فرزند میر رضی آرتیمانی، از شاعران جوانمرگ قرن یازدهم هجری است. وی در جوانی، شاگرد میر داماد بود. اما طبعی بی پروا داشت و با بزرگان شوخیهای نابجا میکرد و عاقبت سر در سر همین اطوار کرد و در شاهجهان آباد هند، در زندان تقربخان در گذشت.
رباعی بالا، به واسطۀ ردیف جالب توجهش، مورد استقبال جمعی از شاعران آن دوران قرار گرفته است. میرزا ابراهیم عابد شوشتری (درگذشتۀ ۱۰۷۴ ق) گوید:
با زلف تو خو نشد، نکو شد که نشد
دل بسته از او نشد، نکو شد که نشد
با ما بد روزگار خوش میسازد
خوی تو نکو نشد، نکو شد که نشد!
میرزا ابوالحسن بیگانۀ نیشابوری گوید:
سر مرتبه جو نشد، نکو شد که نشد
دل آینه خو نشد، نکو شد که نشد
دنیا به بدان نکوست، با نیکان بد
گر با تو نکو نشد، نکو شد که نشد!
مؤذن خراسانی (زنده در ۱۰۷۶ ق)، قافیۀ رباعی را تغییر داده است:
دل از تو جدا نشد، نکو شد که نشد
جز در تو فنا نشد، نکو شد که نشد
غیر از تو بقا نبوده هرگز جان را
از غیر بقا نشد، نکو شد که نشد.
در انتهای دستنویسی از دیوان صائب، این رباعی رندانه هم بی نام گوینده آمده است:
آیینه دو رو نشد، نکو شد که نشد
زخمی که رفو نشد، نکو شد که نشد
زاهد! بالله نشئه از می رفته
خاک تو سبو نشد، نکو شد که نشد
ظاهراً ردیف رباعی قبل از ادهم همدانی هم در بین شعرای سبک هندی، رایج بوده است. بدایونی (درگذشتۀ ۱۰۰۴ ق)، مؤلف منتخب التواریخ، رباعیی بدون نام گوینده آورده که در همین ردیف و قافیه است:
دل در تک و پو نشد، نکو شد که نشد
جز در تو فرو نشد، نکو شد که نشد
گفتی که برنجم ار نکو شد کارت
دیدی که نکو نشد، نکو شد که نشد
●
رباعی مورد اشارۀ ما، با تغییر تخلص ادهم به افضل، به بابا افضل کاشانی هم منسوب شده است. ولی این انتساب به دو دلیل نادرست است. نخست، فرم و لحن رباعی که با دوران افضل نسبتی ندارد. چهار رباعی مشابه، نشان میدهد که رباعی، در فضای قرن یازدهم شکل گرفته است. در اغلب موارد، استقبالیههایی که توسط شاعران یک عصر صورت میگیرد، ما را کمک میکند که حدود دوران سرایش یک رباعی را تشخیص دهیم. نکتۀ دوم، ارزیابی منابع است. منبع رباعی افضل در چاپ مرحوم سعید نفیسی، کتاب خزائن ملا احمد نراقی (درگذشتۀ ۱۲۴۵ ق) و منبع دیوان افضل، کتاب نفیسی است! یعنی در هیچ منبع کهنی این رباعی نقل نشده است. در مقابل، منابعی که رباعی را به اسم ادهم آرتیمانی آوردهاند، نزدیک به دوران حیات او هستند.
رباعی علاوه بر ادهم و افضل، به سعید سرمد کاشانی (مقتول در ۱۰۷۲ ق) هم منسوب است. سرمد، از همعصران ادهم است. در تذکرههای آن عصر، رباعیات انگشتشماری از او نقل شده است. سرمد، به لحاظ شخصیت خاصش، و نوع مرگش (قتل به فتوای یکی از فقهای هند)، تبدیل به یک شخصیت افسانهای شده و در سدۀ گذشته، مجموعهای از رباعیات مجعول به اسم او در هند به چاپ رسیده، که اغلب آنها سرودۀ دیگران است. بعضی از آنها، سرودۀ شاعر متوسطی با تخلص «متقی» است. قدیمترین چاپ رباعیات او در هند، مربوط به سال ۱۳۰۳ ق (۱۳۵ سال پیش) است. ترجمۀ اردو و انگلیسی رباعیات سرمد نیز بارها در هند و پاکستان چاپ شده است. ما هیچ دستنویسی از رباعیات منسوب به سرمد در اختیار نداریم و رباعیات چاپ شده، گردآوردۀ خیال مؤلفین هندی در سدۀ گذشته است. در ایران روزگار ما نیز دو تن از شاعران اهل ذوق، رباعیات سرمد را تجدید چاپ کردهاند: نخست، مرحوم عمران صلاحی (رؤیاهای مرد نیلوفری، ۱۳۷۰) و بعد از آن، دکتر سید عبدالحمید ضیایی (عاشقانههای یک یاغی، ۱۳۸۹). اتکای هر دو بزرگوار به کتابهایی است که هیچ اعتبار علمی ندارند. این دو کتاب را میتوان نمونهای از برخوردهای ذوقی و استحسانی، با منابع نامعتبر تلقی کرد. رباعی معروف «در مسلخ عشق جز نکو را نکشند» به سرمد کاشانی منسوب است و با اینکه در متون قرن هفتم هجری (۴۰۰ سال پیش از زندگی سرمد) نقل شده، مرحوم صلاحی اصرار عجیبی داشته که آن را به سرمد ببخشد!
●
منابع:
معارج الخیال (خطی)، برگ ۴؛ ریاض الشعراء، ج ۱: ۲۸۱؛ لطایف الخیال، ۲: ۱۰۵؛ دقایق الخیال (خطی)، ۲۸۹؛ دیوان مؤذن خرسانی (خطی)، ۲۱۹؛ دیوان صائب تبریزی، دستنویس شمارۀ ۵۷۱ لالا اسماعیل، برگ ۴۸۱ پ؛منتخب التواریخ، ج ۲: ۱۸۳؛ رباعیات بابا افضل، ۱۲۱؛ دیوان بابا افضل کاشانی، ۶۵؛ رؤیاهای مرد نیلوفری، ۶۰؛ کتابشناسی آثار فارسی چاپ شده در شبه قاره، ج ۳: ۱۸۴۸-۱۸۴۹
●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
سلام و ادب
به نظر میرسد در خوانش این رباعیات سهوی صورت گرفته است. چنان که میدانیم در عموم نسخ خطی کاتبان حروف مخصوص زبان فارسی یعنی پ چ ژ گ را به صورت ب ج ز و ک مینوشتند. به همین دلیل بسیار اهمیت دارد که در هنگام خوانش این نسخ این موضوع مد نظر قرار بگیرد.
در این دو رباعی کاملا مشخص است که خوانش ردیف به صورت «نکو شد، که نشد» نادرست است و اصلا معنای محصلی ندارد. صورت صحیح آن به صورت زیر است:
نگو شد، که نشد
با کمی دقت معلوم می شود که در کلمات «گله جو» و «بیهوده گو» نیز گاف به صورت کاف نوشته شده است و هنگام بازنویسی به درستی تغییر صورت پذیرفته است. لذا ضبط رباعیات بدین صورت صحیح است:
ادهم گلهجو نشد، نگو شد، که نشد
الخ.
ارادتمندم
#محمد_علی_شیوا
علاءالدولهٔ کامی قزوینی در اواخر قرن دهم هجری در تذکرهٔ نفایسالمآثر (ص۴۶۸-۴۶۹)، ذیل احوال میرزا قاسمی میرکی (متوفّی۹۳۲) از نسخهای از دیوان نورالدین عبدالرحمن جامی یاد میکند که برخی ادیبان و هنرمندان بزرگ قرن دهم بر پشت آن به رسم یادگار خطوطی را به قرار ذیل نگاشته بودند:
در پشت دیوان ثالث حضرت مولانا نورالدّین عبدالرّحمن جامی، قدّس سرّه، که در حاشیهٔ آن هفت جا خط شریف ایشان بود، ارباب فراست و اصحاب کیاست به طریق شهادت هر یک چیزی نوشته بودند. میرزا قاسمی این رباعی نوشته بود:
جامی که ز سحر قلم انگشتنماست/
این شاهد معنی که جمالش آراست/
بر حاشیه، خطّ مشکفامش گویی/
چون طرّه دلفریب خوبان پیداست/
استاد بهزاد مصوّر نوشته بود:
جامی که خط اوست در این نسخه عیان/
نوک قلمش داده ز اعجاز نشان/
هر حرف که نقش بسته از کلک بیان/
در صورت او هزار معنی پنهان/
مولانا هلالی شاعر رقم نموده بود:
این شاهد معنوی که چون حضرت یار/
از مشک خطی کشیده بر گرد عذار/
بحر شرف است و گِردش این خط شریف/
موجی است که انداخته دُرها به کنار/
مولانا فخرالدّین علی الصفی بن الحسین الواعظ بر آن مسطور ساختهاند:
این نسخه که ناظم به خط مشکشعار/
آراست حواشیاش ز رنگیناشعار/
دُرجی است که آورد جواهر به میان/
بحری است که افکنده لآلی به کنار/
رقمزدهٔ کلک مولانا زلالی شاعر این بود:
این گل که ز خار عیب پیراسته شد/
قدر قمر از هر ورقش کاسته شد/
آراست به ریحانِ خط آن را جامی/
گل بود به سبزه نیز آراسته شد/
شاه حسین مشتهر به کامی نوشته:
این سبزهٔ آن بهار مشکیننفس است/
کز گلشن آن مرا نسیمی هوس است/
بر عارض شاهدان، خط و خال نهاد/
حسن خط و خال شاهدان خال بس است/
مولانا حسنعلی خراس نوشته:
این نسخه روضهایست از باغ بهشت/
ایام مثال بیمثالیش نوشت/
بر حاشیه جامی که چمنپیرا بود/
هر جا هر جا بنفشه و ریحان کشت/
میر ابراهیم منشی المتخلّص به امینی، این دو قطعه مرقوم گردانیده:
جامی که در تمامی این نسخهٔ غریب/
بیرون ز طاقت بشری اهتمام کرد/
یعنی جمال حجلهنشینان غیب را/
از حسن خطّ و خال به خوبی تمام کرد/
چون دید کز بیاض پریشان شود سواد/
زانرو بیاض حاشیه را مشکفام کرد/
این منوّر صفحهٔ زیبا که در چشم خِرد/
آمد از روی صفا صافیتر از آب زلال/
گشت از خطهای ارباب کمالش حسن بیش/
چون جمال جانفزای دلبران از خطّ و خال/
دل چو پرسید از خرد تاریخ سال آن رقوم/
در جوابش زد رقم «خطهای ارباب کمال»/ ۹۲۲
گزینش از محمدرضا ابویی مهریزی
@mirasmaktoob
.
شمعم که...
شمعم که غذای من ز من خواهد بود
در چنبر حلق من رسن خواهد بود
کس را چه گناه کاینهمه سوز و گداز
چون شمع مرا ز خویشتن خواهد بود
(عطار نیشابوری، ۶۲۷ ق)
شمعم که سرم آفت تن میآید
از پیرهنم بوی کفن میآید
از اشک هرآنچه گرد من میآید
بر من همه هم ز خویشتن میآید
(کمال اسماعیل اصفهانی، ۶۳۵ ق)
حیات هر دو شاعر در حملۀ مغول به پایان رسیده است و معلوم نیست که از شعر یکدیگر مطلع بوده باشند. تشابه تصویر و مضمون و زبان دو رباعی، ممکن است حاصل تجربههای مشترک باشد.
منبع: مختارنامه، ۳۱۶؛ دیوان کمال، ۳۱۴
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
سفینۀ کهن رباعیات احیای نسخهای فراموششده
سفینۀ کهن رباعیات مجموعهای ادبی است که شامل ۱۳۱ باب موضوعی از رباعیات فارسی است و به سبک سنتی دیوانهای شعر تدوین شده است. این اثر با رباعیاتی در توحید آغاز میشود و سپس به ترتیب به مدایح، توصیف طبیعت، اوصاف چهره و در نهایت به موضوعات عاشقانه و هزل میپردازد.
برخی بابها مانند «در تفاریقات اوحدالدین کرمانی» و «در انواع رباعیات» دارای بیش از یکصد رباعیاند در حالی که برخی دیگر تنها ۲ رباعی دارند که این نشاندهندۀ پراکندگی و تنوع محتوایی مجموعه است.
این سفینه شباهتهای قابل توجهی با آثاری چون نزهة المجالس و خلاصة الأشعار فی الرباعیات دارد. این شباهتها در ساختار موضوعی و حتی در محتوای برخی رباعیات دیده میشود. با این حال مقایسۀ دقیق نشان میدهد که میزان رباعیات مشترک میان این مجموعهها کمتر از ۲۵ درصد است که نشان میدهد احتمال اقتباس مستقیم میان آنها ضعیف است. این میزان اشتراک به جای تقلید بیشتر از وجود یک گفتمان ادبی مشترک در آن دوران حکایت دارد که به شکلگیری مجموعههایی با ساختار مشابه منجر شده است.
در سرآغاز کتاب سفینۀ کهن رباعیات چنین آمده است که رباعی از دیرباز تا امروز یکی از محبوبترین قالبهای شعر فارسی بوده و به دلیل ساختار کوتاه و بیان موجز حتی در میان عامۀ مردم نیز رواج بسیاری داشته است. این محبوبیت در برخی دورهها و مناطق به قدری بوده که موجب پدید آمدن سفینههای مستقلی برای رباعیات شده است؛ پدیدهای که در میان دیگر قالبهای شعری فارسی کمتر دیده میشود.
نویسندگان تأکید میکنند که این رواج رباعیسرایی باعث شده گاه یک رباعی به چند شاعر مختلف در منابع گوناگون نسبت داده شود. اهمیت سفینههای رباعی نه فقط در معرفی سرایندگان تازه یا کمتر شناختهشده بلکه در ساختار و شیوۀ تنظیم آنها نیز نهفته است. با توجه به کمیابی چنین سفینههایی انتشار هر نسخۀ موجود اهمیت فراوانی دارد.
کتاب سفینۀ کهن رباعیات از جمله نمونههای مهم و نادر این سنت است که بیش از ۱۲۵۰ رباعی را گرد آورده و بیشترین تعداد رباعیات منسوب به خیام در منابع کهن را در خود دارد. (۴۴ رباعی که ۱۳ تای آنها در هیچ منبع کهنی ثبت نشدهاند).
فرشته جهانی
https://irna.ir/xjTKgV
[سفینۀ کهن رباعیات، تصحیح و تحقیق ارحام مرادی و محمّد افشینوفایی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۴]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
رباعی خیامانۀ شرفالدین شفروه
سازندۀ کار مُرده و زنده تویی
دارندۀ این خلق پراکنده تویی
من گرچه بدم، خواجۀ این بنده تویی
کس را چه گنه؟ نه آفریننده تویی؟!
(دیوان خطی، برگ ۱۶۰ر)
..
شرفالدین هبةالله عبدالمؤمن شفروۀ اصفهانی، از شاعران توانمند قرن ششم هجری و از پیروان راستین حکیم عمر خیّام در رباعی خیامانه است. او بر خلاف بسیاری از شاعران مکتب خیّام که اهتمام خود را صرف شادنوشی و بادهستایی کردهاند، رباعیاتش از تأملات حکیمانه خالی نیست و با همان طنز خاص اصفهانی، گاه گداری با خالق خود سخن گفته و اِنقُلتی در کاروبارِ آفرینش به میان آورده است. شفروه در رباعی زیر با صراحتی بیشتر از ناگزیری و بی اختیاریِ انسان یاد کرده است (همانجا، ۱۴۶پ):
یارب! تو گلم سرشتهای، من چه کنم؟
وین پشم و قصب تو رشتهای، من چه کنم؟
چون خار بلا تو کِشتهای، من چه کنم؟
خود بر سرِ من نبشتهای، من چه کنم؟
هر دو رباعی در منابع عصر تیموری به حکیم خیّام منسوب شده است (طربخانه، ۹۵، ۱۳). طربخانۀ رشیدی تبریزی، انبان رباعیات خیّامانۀ فارسی است و جزء جزء آن، برگرفته از دیوان شاعری نگونبخت است.
شفروه، علاوه بر مضمون، در فُرم رباعی (ترکیب قوافی) نیز پیرو خیّام محسوب میشود. با اینکه در عصر شفروه، غلبه با رباعیات سه قافیهای بوده، او هر دو رباعی خود را بر چهارقافیه بنیان نهاده است.
رباعی اول در دیوان آصفی هروی (چاپ هادی ارفع، ۲۴۹) بر اساس یک نسخهآمده است. ما این رباعی را در دستنویسهای معتبر دیوان آصفی نیافتیم و الحاقی به نظر میرسد.
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
خود را عجمی ساختن
با طبع تو من به مردمی میسازم
با غم به امید خرّمی میسازم
در تو اثر ملال پیداست، ولی
میدانم و خود را عجمی میسازم
شرفالدین شفروۀ اصفهانی
(دیوان خطی، برگ ۱۵۳ر)
..
رباعی در نزهةالمجالس (چاپ اول، ۴۲۸) به نام «عبدالرزاق» ثبت شده و منظور، جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی است. اسم «شفروه» بر رباعی بعدی دیده میشود:
هستم ز می هوای تو مست هنوز
بر من نرسد شکست را دست هنوز
تو سیر شدی ز من، غمی نیست تو را
تا من ز غمت سیر شوم، هست هنوز!
با توجه به اینکه رباعی فوق در دیوان شفروه نیست، و رباعی مورد نظر ما نیز در دیوان جمال اصفهانی یافت نمیشود، طبیعیترین نتیجهای که میشود گرفت این است که مؤلف یا کاتب نزهةالمجالس، عناوین رباعیات را بالا پایین نوشتهاست. ما پیشتر در مقالۀ «بررسی نزهةالمجالس»و مقاله «تعلیقاتی بر نزهةالمجالس» شواهد متعددی از این موضوع ارائه کردهایم. خوشبختانه یک قرینۀ دیگر هم در تأیید نظر ما پیدا شده و آن این است که در سفینۀ رباعیات کتابخانۀ دانشگاه استانبول که نسخهای ناقص از نزهةالمجالس است، در این موضع، عناوین سر جای خود قرار گرفته است (برگ ۳پ). همان طور که در تصویر پیوست قابل مشاهده است، اسماعیل بن اسفندیار ابهری کاتب نزهةالمجالس، یک «لغیره» در عناوین این بخش اضافه کرده و همین باعث جابهجایی نام شاعران شده است. بنابراین، نه رباعی اول گفتار از عبدالرزاق است و نه رباعی بعدی از شفروه.
..
ابوالمفاخر یحیی باخرزی، نوۀ شیخ سیفالدین باخرزی، در کتاب اورادالاحباب آورده است (۲۳۹-۲۴۰):
شیخ العالم سیفالدین باخرزی رضوان الله و سلامه علیه:
عشق است که شیر نر زبون آید از او
بحری است که طرفهها برون آید از او
گه دوستئی کند که روح افزاید
گه دشمنئی که بوی خون آید از او
با عشق تو من به خرّمی میسازم
با غم به امید بیغمی میسازم
در من اثر هلاک پیداست، ولیک
میدانم و خود را عجمی میسازم
با اینکه رباعی دوم هیچ عنوان ممیّزهای ندارد که بدانیم ابوالمفاخر این رباعی را نیز از شیخ میدانسته یا نه، گردآورندگان مجموعه رباعیات شیخ، این رباعی را نیز به حساب شیخ گذاشتهاند. به نظر میرسد از جمله رباعیاتی است که سیفالدین باخرزی در مجالس خود بر زبان آورده و یاران آن را سرودۀ خود او دانستهاند. سیف، به مناسبت مقام، در متن رباعی شفروه تصرّفی کرده که خالی از لطف هم نیست. با این حال، به استناد دیوان شفروه و گواهی نزهةالمجالس (البته به کیفیتی که گفتیم) رباعی از باخرزی یا هر شاعر دیگری نیست.
..
خود را عجمی ساختن، به معنی «خود را به کوچۀ علی چپ زدن» است. این تعبیر را ظاهراً ایرانیان از عربها وام گرفتهاند که در برخی تعابیر خود، «عجم» را به معنی گنگ و کند زبان به کار میبُردهاند. در این رباعی نزهةالمجالس (ص ۵۲۶) نیز تعبیر مذکور به کار رفته است:
چون زنگی زلفت آید اندر بازی
با لشکر صبر من چو ترکان تازی
این از همه طرفهتر که حال دل من
میدانی و خود را عجمی میسازی
بیت زیر را نیز دهخدا از عطار نقل کرده است:
بردی دل من ای جان چون با تو کنم دعوی
خود را عجمی سازی، انکار کنی حالی.
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
منبعی تازه از رباعی خیام
روزن، ریتر، دشتی، میرافضلی و دیگران، رباعی: ترکیب پیالهای که در هم پیوست ... را در منابع قدیمی چون تاریخ جهانگشا، نزهةالمجالس، لمعةالسراج و منابع دیگر دیده و گزارش کردهاند. تصویر بالا، مربوط است به حواشی متونی که در سال 680 و 681ق، به قلم عبدالوهاب کاشی و به زبان عربی تحریر یافته و اصل آن در کتابخانۀ چستربیتی با ش 3577 محفوظ است. این رسالات یا برخی ازان، در مدرسۀ مجدیۀ کاشان قلمی شده است. کاتب که مؤلف هم هست، در دو موضع از پدر خویش ذیل لوالدی رباعی آورده است.
در همین ورق، رباعی: ای چشمۀ جان ... آمده که در نزهةالمجالس به نام اشهری است. نیز: دل جای غم توست ... در برخی منابع به نام مهستی است.
در برگی دیگر، رباعی: ای دل اگرت رضای ... آمده که در مرصادالعباد ثبت شده و رباعی زیر نیز حائز اهمیت است:
ای دل غم یار جان تو گرچه بکاست/ با یار تو را کار چنان آید راست/ کو جور کند شرم تو را باید داشت/ او جرم کند عذر تو را بایدخواست
در اسرارالتوحید بیتی از زبان شیخ نقل شده که به بیت دوم رباعی بالا شبیه است:
گویی که همه داد ز عالم برخاست/ جرم او کند و عذر مرا باید خواست
*
/channel/gahnameyeadabi
پرسش
به: استاد سیدعلی میرافضلی
اکنون دوباره کاش خروش خجستهات!
ای آنکه در صدای تو رنگِ ریا نبود!
خیام! از جهانِ فراسو به ما بگو
آیا به راستی خبری بود یا نبود؟
محمدرضا روزبه
اردیبهشت ۱۴۰۴
@Mohammadrezarouzbeh
📚معرّفی کتاب
📗نام کتاب: رباعیات خیام و خیامانههای پارسی (بخش دوم)
◾️نویسنده: سیدعلی میرافضلی
◾️نوبت چاپ: اول
◾️محل چاپ: تهران
◾️ناشر: سخن
◾️سال چاپ: ۱۳۹۹
◾️تعداد صفحات: ۵۴۲
◾️معرفیکننده: محسن احمدوندی
۲. اصل دوم پالایش رباعیات خیام از دیگران و تعیین تکلیفِ رباعیات سرگردان است؛ منظور از رباعیات سرگردان رباعیاتی است که به چند نفر منسوباند. میرافضلی کوشیده است رباعیاتی را که طبق اسناد متقن متعلّق به دیگران است از رباعیات خیام جدا کند و کنار بگذارد و تنها آنهایی را باقی بگذارد که مدعی ندارند.
۳. اصل سوم اتکا به سبک قافیهبندی است. میرافضلی معتقد است که تقریباً ۸۶ تا ۹۳ درصد رباعیات شاعران همعصرِ خیام چهارقافیهایاند. او این سخن را با بررسی آماری رباعیات دیوان نُه شاعر از شاعران قرن پنجم و اوایل قرن ششم و سخن کسانی چون خواجه نصیرالدین طوسی و جمالالدین قَرشی که به چهارقافیهای بودن رباعی در این عصر اشاره کردهاند میزند. بر این اساس او نتیجه میگیرد که رباعیات خیام نیز ناگزیر باید از این ویژگی سبکی برخوردار باشند و رباعیهای سه قافیهای اغلب از دایرۀ رباعیات اصیل خیام بیرون میمانند.
بر اساس این سه اصل، میرافضلی از ۱۵۶ رباعیای که در منابع کهن آمده است، ۲۰ رباعی را رباعیات اصیل برشمرده که هر سه اصل در آنها رعایت شده است (من یازده مورد از این رباعیات اصیل را خواندهام و دوست ارجمندم، آقای شهروز کبیری، پالایش و صداگذاری کردهاند، این رباعیات را از اینجا میتوانید بشنوید). ۴۹ رباعی را رباعیات محتمل به شمار آورده که دو اصل از اصول سهگانه را دارند (مجموعِ این ۶۹ رباعی را در تارنمای گنجور میتوانید ببینید و بخوانید)؛ و ۵۱ رباعی را مشکوک و مردود به شمار آورده است که فقط یک اصل از اصول سهگانه را دارند. از ۳۶ رباعی باقیمانده نیز، ۲۶ رباعی متعلّق به شاعران دیگر است و در دواوین آنها آمده است و ۱۰ رباعی هم با منظومۀ فکری خیام نمیخواند و به این طریق کنار گذاشته شدهاند.
میرافضلی بر اساس رباعیات بیستگانۀ خیام به چند نکتۀ مهم دربارۀ شعر او اشاره کرده است. او بر این باور است که «کوزه و کارگاه کوزهگری» و «راه و جاده و رفتن و آمدن» دو استعارۀ مفهومی و بنیادین رباعیات خیام است. خیام در رباعیاتش از پرسش بسیار بهره میبرد، البته پرسشی که از پیش پاسخ آن را میداند. قافیه در شاعر او ساده است و از ردیف بهندرت بهره میبرد. شگرد برجسته کردن مصراعِ چهارمِ رباعی که از اوایل قرن ششم به بعد به شگردی دلچسب در رباعیسرایی بدل میشود، در رباعیات او جایی ندارد و مصراع چهار رباعیاتش برجستگی خاصی ندارد. زبان رباعیات خیام ساده است و به شعر سبک خراسانی و سنتهای شعری این دوره گرایش دارد. خیام بهندرت از هنرسازهها و آرایههای ادبی استفاده میکند. رباعیاتش اغلب چهارقافیهایاند. هستۀ مرکزی گفتمان رباعیات او حیرت و تردید، پرسش و پرخاش، عصیان و اعتراض، رنج اجتنابناپذیر زندگی و اغتنام فرصتها و شادخواری است.
میرافضلی میگوید درحالیکه تعداد رباعیات خیام از زمان مرگ او تا اوایل قرن نهم یعنی در طول سیصد سال فقط ۱۵۶ رباعی است، در این قرن و فقط طی چند دهه به ۵۵۰ رباعی میرسد. در همین قرن است ـ یعنی ۳۳۰ سال پس از مرگ خیام ـ که کار تدوین مجموعه رباعیاتی به نام خیام آغاز میشود. قدیمیترین مجموعه رباعیات خیام «نسخۀ کتابخانه بادلیان آکسفورد» است که محمود پیربوداقی آن را در سال ۸۶۵ هـ. ق. جمعآوری کرده، مجموعۀ بعدی «طربخانۀ» یاراحمد بن حسین رشیدی در سال ۸۶۷ هـ. ق. است و به همین ترتیب بر میزان مجموعهها و تعداد رباعیاتی که در هر مجموعه از خیام نقل شده، روزبهروز افزوده میشود. میرافضلی برای این مجموعهها در سنجش رباعیات اصیل خیام اعتباری قائل نیست و دلایلی برای این سخن خود برمیشمرد، ازجمله اینکه حجم وسیعی از رباعیاتی که در این مجموعهها به خیام نسبت داده شده، از دیگران است. دوم اینکه رباعیات این مجموعهها با رباعیاتی که در منابع کهن آمدهاند همپوشانی چندانی ندارند. سوم اینکه خود این مجموعهها نیز با هم اختلافات بسیاری دارند و همین امر استناد به آنها را برای شناخت سره از ناسره دشوار کرده است. بر این اساس او برای شناخت رباعیات اصیل خیام به مجموعههای عصر تیموری استناد نکرده است و اما اذعان کرده خیامی که ما در این سالها شناختهایم، متأسفانه خیامی بوده که مجموعههای عصر تیموری برای ما برساختهاند و با خیام اصیلِ قرن پنجم و ششم بسیار فاصله دارد.
بخش دوم کتاب میرافضلی به خیامانههای پارسی اختصاص دارد. میرافضلی در این بخش تعدادی از رباعیهای قرن پنجم تا هفتم را که به اسم خیام معروف شدهاند و از او نیستند، با استناد به متون چاپی و نُسَخ خطی به صاحبان اصلی آنها برگردانده است.
(۱۴۰۴/۲/۲۸)
📗شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
http://yun.ir/qegp1c
روز بزرگداشت خیّام و هدیۀ یک دوست
دوست دانشور نادیدهام دکتر محسن احمدوندی لطف کرده و تعدادی از ترانههای خیّام را از روی کتاب «رباعیات خیّام و خیامانههای پارسی» خوانده و آقای شهروز کبیری آن را تنظیم کرده است که در همین کانال آن را به اشتراک گذاشتم. لطف دیگر جناب دکتر احمدوندی، معرفی کریمانۀ کتاب «رباعیات خیّام و خیّامانههای پارسی» است که هم جامع است و هم کامل. با خواندن این معرفی، مخاطبان در جریان مباحث کتاب و دیدگاههای نویسنده قرار میگیرند. در این یکی دو هفته به دلیل چند مشکل پی در پی مجالی دست نداد که مطلب تازهای بابت روز خیّام به دوستداران این حکیم پُرآوازه عرضه کنم. نوشتۀ دکتر احمدوندی، کوتاهی مرا، جبران فرموده است. از ایشان بسیار سپاسگزارم.
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
▨ شعر: یازده ترانه از خیام
▨ شاعر: خیام نیشابوری
▨ به تصحیح: استاد سیدعلی میرافضلی
▨ با صدای: دکتر محسن احمدوندی
─────♬ ─────
#پوشه_شنیداری
زندگی، افکار و رباعیات خیام
با حضور:
رحیم رئیسنیا
حسین معصومیهمدانی
سیدعلی میرافضلی
مسعود جعفریجزی
۶ مهر ۱۴۰۰
@bookcitycc
قدَح مردان و سهم نامردان
در عشق تو از ملامتم ننگی نیست
با بیخبران در این سخن جنگی نیست
این شربت عاشقی همه مردان راست
نامردان را در این قدح رنگی نیست
ناشناس (مرصاد العباد، ۳۸۵؛ نزهة المجالس، ۲۰۹)
..
مصراع چهارم رباعی، مثل نیست، ولی حالتی مثلگونه دارد. یکی از معانی رنگ، سهم و بهره است (رک. لغتنامه، ۸: ۱۲۲۶۳). دکتر انوری، شاهد این معنی را به بیت دوم همین رباعی استناد جُسته است (فرهنگ بزرگ سخن، ۴: ۳۶۸۴). دهخدا، یکی از معانی رنگ را «رواج و رونق کار» آورده (لغتنامه، ۸: ۱۲۲۶۱) که با مفهوم رباعی فوق تا حدودی سازگار است. یکی دیگر از معانی رنگ، منفعت و فایده است (همانجا، ۱۲۲۶۳). بر اساس این معانی، میتوان گفت که مفهوم مصراع چهارم به تقریب چنین است که: برای نامردان در این قدح سود و سهمی متصوّر نیست.
بنده موفق به شناسایی گویندۀ رباعی فوق نشدم. در هیچ یک از دو منبع کهن آن، نام گوینده قید نشده است. رباعی در دو نسخۀ جعلی کمبریج و چستربیتی و بعضی چاپهای رباعیات خیام آمده (رک. شراب رحمانی، سوامی گویندا تیرتا، ۱۸۲)، ولی با این اسنادِ متأخّر و مشکوک، نمیتوان رباعی را به خیّام بست.
..
مصراع چهارم رباعی بالا را میتوان در یکی از رباعیات منسوب به بابا افضل شناسایی کرد (دیوان حکیم افضل الدین کاشانی، ۲۰۵). ولی در آنجا تا حدودی شاهد تغییر واژگان هستیم:
در راه اگر به بینوایی برسی
سر در قدمش نِهْ که به جایی برسی
بیدردان را از این قدح دردی نیست
با درد در آ، تا به دوایی برسی
در یک نسخۀ قدیمیتر رباعیات منسوب به بابا افضل، مصراع سوم رباعی چنین است: بیدردان را درین قدح رنگی نیست. گویا بعدها «درد» را جایگزین رنگ کردهاند که با دیگر کلمات بیت دوم تناسب بیشتری داشته باشد.
..
باز در یکی از دستنوشتههای دیوان عصمت بخارایی (موزۀ بریتانیا، ۳۰۹ پ) رباعیی آمده که در دیوان چاپی او نیست و کاملاً متأثر از رباعی مرصاد العباد است:
از طعنۀ هیچ منکرم ننگی نیست
با هیچ کسم در این سخن جنگی نیست
گویند [که بیتهای] رنگین گویم
نامردان را از این سخن رنگی نیست
مصراع سوم رباعی در دستنویس مذکور مخدوش و ناقص است و من آن را بر اساس شکل کلمات بازسازی کردهام. ولی در اینکه اصل سخن شاعر همین بوده، یقین ندارم. عصمت بخارایی ، به تناسب مصراع سوم، به جای «قدح»از کلمۀ «سخن» استفاده کرده است.
●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
- رباعیات افضل کاشانی؛
- افضل الدین محمد مرقی کاشانی؛
- پژوهش سید علی میرافضلی؛
- انتشارات سخن؛
- چاپ اول؛
- بهار ۱۴۰۴؛
- ۴۶۴ صفحه.