sherehafez | Unsorted

Telegram-канал sherehafez - شعرحافظ

5260

شعرِ حافظ در زمانِ آدم اندَر باغِ خُلد دفترِ نسرین و گُل را زینَتِ اوراق بود

Subscribe to a channel

شعرحافظ

عنقا شکار کس نشود دام باز چین
کانجا همیشه باد بدست است دام را

#حافظ

عنقا،همان سیمرغ پرنده افسانه ای است.در برهان قاطع؛پرنده ای افسانه ای که زال پدر رستم را پرورد و بعضی گویند نام حکیمی است که زال در خدمت او کسب کمال کرده است.
@ShereHafez

Читать полностью…

شعرحافظ

وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفته‌ای تو در آغوش بخت خواب زده

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعرحافظ

احتراز از قفس و دام، کبوتر می‌کرد
ساده غافل ز کمین‌گاه که شهبازی هست
ای کبوتر خبرت کردم و رفتم، هش دار!
باز در دست شه و در پیِ اندازی هست
آسمان را نشکافی و زمین را نکَنی
در پسِ پرده‌ی ما یابی اگر رازی هست

#سنجر_کاشانی
@ShereHafez

Читать полностью…

شعرحافظ

صبا خاک وجود ما بدان عالیجناب انداز
بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعرحافظ

از حشمت اهل جهل به کیوان رسیده‌اند
جز آه اهل فضل به کیوان نمی‌رسد

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعرحافظ

چو بانگ سبز در سبزش شنیدی
ز باغ زرد سبزه بر دمیدی

چو نوشین باده را در پرده بستی
خمار باده نوشین شکستی

چو کردی رامش جان را روانه
ز رامش جان فدا کردی زمانه

چو در پرده کشیدی ناز نوروز
به نوروزی نشستی دولت آن روز

#نظامی
@ShereHafez 💐
#نوروزتان_پیروز 🌱

Читать полностью…

شعرحافظ

ز تندبادِ حوادث نمی‌توان دیدن
در این چمن که گلی بوده است یا سمنی

ببین در آینهٔ جام نقش‌بندی غیب
که کس به یاد ندارد چنین عجب زَمَنی

از این سَموم که بر طرْفِ بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگِ نسترنی

زندگی حافظ در یکی از تاریک‌ترین دوره‌های تاریخ ما گذشت. تنها در سده‌های هفتم و هشتم دست‌کم هفده خاندان در سرزمین امروزی ایران کمابیش حکومت کردند. آمدن و رفتن اینان همیشه با جنگ و کشتار، با سپاهیانی که جز غارت درآمدی نداشتند و به امید آن خود را به آب و آتش می‌زدند، همراه بود. سیل‌وار می‌آمدند و در برابر سیلابی مهیب‌تر ریشه‌کن می‌شدند.

چیزی که بر جای می‌ماند مشتی غارتگرِ مست بود و انبوهی غارت‌شدهٔ نیم‌جان، فقر و بیماری و مرگ بود، زوالِ دین و انحطاطِ اخلاق و سلطنتِ فساد!
آشوب و توفانی پیاپی همه چیز را در هم می‌پیچید:

زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب‌روزی بوالعجب‌کاری پریشان‌عالمی

در کوی دوست
زنده‌یاد استاد #شاهرخ_مسکوب
@ShereHafez

Читать полностью…

شعرحافظ

.
به همنشینی رندان سری فرود آور
که گنج‌هاست در این بی‌سری و سامانی

بیار باده‌ی رنگین که یک حکایت راست
بگویم و نکنم رخنه در مسلمانی

به خاک پای صبوحی‌کشان که تا من مست
ستاده بر در میخانه‌ام به دربانی

به هیچ زاهد ظاهرپرست نگذشتم
که زیر خرقه نه زنار داشت پنهانی

#حافظ به سعی سایه
بریده‌ای از قصیده
@ShereHafez

Читать полностью…

شعرحافظ

چو عندلیب فصاحت فروشد ای حافظ
تو قَدرِ او به سخن گفتنِ دَری بشکن

حافظ

ترکانِ پارسی‌گو بخشندگانِ عمرند
ساقی بده بشارت رندانِ پارسا را

#حافظ
💠@ShereHafez
#زبان_فارسی سنگر است

Читать полностью…

شعرحافظ

چو یار بر سر صلح است و عذر می‌طلبد
توان گذشت ز جور رقیب در همه حال

#حافظ
💠@ShereHafez

Читать полностью…

شعرحافظ

خیز تا خاطر بدان تُرک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی

#حافظ

بس‌که چون منصور بر ما زندگانی تلخ شد
دارِ خون‌آشام را دارالامان پنداشتم

#صائب

باز می گویند: فردای دگر
صبر کن تا دیگری پیدا شود
کاوه‌ای پیدا نخواهد شد، امید!
کاشکی اسکندری پیدا شود

#اخوان_ثالث
💠@ShereHafez

Читать полностью…

شعرحافظ

نسیمِ صبحِ سعادت! بِدان‌نشان که تو دانی،
گذر به کوی فلان کن در آن‌زمان که تو دانی

تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت
به مردمی - نه به فرمان - چُنان بران که تو دانی

بگو که جان عزیزم ز دست رفت - خدا را -
ز لعل روح‌فزایَش ببخش آن‌‌که تو دانی

من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی

خیال تیغ تو با ما حدیث تشنه و آب است
اسیر خویش گرفتی بُکُش چنان‌که تو دانی

امید در کمر زرکَشَت چگونه ببندم
دقیقه‌ای‌ست نگارا در آن میان که تو دانی

یکی‌ست تُرکی و تازی در این معامله حافظ
حدیث عشق بیان کن بدان‌زبان که تو دانی

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعرحافظ

گو نامِ ما زِ یاد به عمدا چه می‌بری؟
خود آید آن که یاد نیاری ز نامِ ما

#حافظ

خواهی که جدا شوی ز من بی سببی؟
خود دهر جدا کند، تو تعجيل مکن

#عراقی
@ShereHafez

Читать полностью…

شعرحافظ

هر که شد محرمِ دل در حرمِ یار بمانْد
وانکه این کار ندانست در انکار بماند
اگر از پرده برون شد دلِ من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پردهٔ پندار بماند
صوفیان واستدند از گروِ می همه رخت
دلقِ ما بود که در خانهٔ خمّار بماند
محتسب شیخ شد و فسقِ خود از یاد ببُرد
قصّهٔ ماست که در هر سرِ بازار بماند
داشتم دلقی و صد عیبِ مرا می‌پوشید
خرقه رهنِ می و مطرب شد و زنّار بماند
هر میِ لعل کز آن دستِ بلورین ستدیم
آبِ حسرت شد و در چشمِ گهربار بماند
جز دلِ من کز ازل تا به ابد عاشق رفت
جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند
از صدایِ سخنِ عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبدِ دوّار بماند
گشت بیمار که چون چشم تو گردد نرگس
شیوهٔ تو نشدش حاصل و بیمار بماند
در جمالِ تو چنان صورتِ چین حیران شد
که حدیثش همه جا بر در و دیوار بماند
به تماشاگهِ زلفش دلِ«حافظ»روزی
شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند.

#حافظ به سعی سایه
@ShereHafez

Читать полностью…

شعرحافظ

تا در میانه، خواستهٔ کردگار چیست...

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعرحافظ

درِ سرای مغان رفته بود و آب زده
نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده
سبوکشان همه در بندگیش بسته کمر
ولی ز تَرک کُله چتر بر سحاب زده
شعاع جام و قدح نور ماه پوشیده
عذار مغ‌بچگان راه آفتاب زده
عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز
شکسته کسمه و بر برگ گل گلاب زده
گرفته ساغر عشرت فرشتهٔ رحمت
ز جرعه بر رخ حور و پری گلاب زده
ز شور و عربدهٔ شاهدان شیرین‌کار
شکر شکسته، سمن ریخته، رباب زده
سلام کردم و با من به روی خندان گفت
که ای خمارکش مفلس شراب زده
که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای؟
ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده
وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفته‌ای تو در آغوش بخت خواب زده
بیا به میکده حافظ که بر تو عرضه کنم
هزار صف ز دعاهای مستجاب زده
فلک جنیبه کش شاه نصرت الدین است
بیا ببین ملکش دست در رکاب زده
خرد که ملهم غیب است بهر کسب شرف
ز بام عرش صدش بوسه بر جناب زده

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعرحافظ

ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعرحافظ

فریبِ جهان قصهٔ روشَن اسْت؛
بِبین تا چِه زایَد، شبْ آبِستَنَ اسْت.

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعرحافظ

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی‌ تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دائم گل این بُستان شاداب نمی‌ماند
دریاب ضعیفان را در وقتِ توانایی
دیشب گِلهٔ زلفش با باد همی کردم
گفتا «غلطی بگذر زین فکرتِ سودایی»
صد بادِ صبا این جا با سلسله می‌رقصند
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی
مشتاقی و مَهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایابِ شکیبایی
یا رب به‌ که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهدِ هرجایی
ساقی! چمن گل را بی‌ رویِ تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای دردِ توام درمان در بستر ناکامی
وِی یادِ توام مونس در گوشهٔ تنهایی
در دایرهٔ قسمت ما نقطهٔ تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
فکرِ خود و رایِ خود در عالم رندی نیست
کُفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
زین دایرهٔ مینا خونین جگرم، مِی ده
تا حل کنم این مشکل در ساغرِ مینایی
حافظ! شبِ هجران شد بوی خوشِ وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشقِ شیدایی

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعرحافظ

ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی

#حافظ
💠@ShereHafez
#نوروزتان_پیروز 🌱🪻🪻🪻🌿

Читать полностью…

شعرحافظ

چراغ صاعقه‌ی آن سحاب روشن باد
که زد به خرمن ما آتش محبت او

#حافظ
#چهارشنبه_سوری فرخنده باد
@ShereHafez 🔥

Читать полностью…

شعرحافظ

ز تاب آتش دوری، شدم غرق عرق چون گل
بیار ای باد شبگیری نسیمی زآن عرق‌چینم

#حافظ

بیار ای باد جان پرور نسیمی از عرق‌چینش
خجل کن نافۀ چین را ز بوی زلف پُرچینش

#نزاری_قهستانی
@ShereHafez

Читать полностью…

شعرحافظ

اگر تندبادی برآید ز کُنج
به خاک افگند نارسیده‌ترنج،
ستم‌کاره خوانیم‌ْش ار دادگر؟
هنرمند دانیم‌ْش ار بی‌هنر؟
اگر مرگ داد است بی‌داد چیست؟
ز داد این‌همه بانگ و فریاد چیست؟
از این راز جان تو آگاه نیست
بدین پرده اندر تو را راه نیست
همه تا درِ آز رفته فراز
به کس بر نشد این درِ راز باز

#فردوسی
شاهنامه: دفتر پنجم. «داستان رستم و سهراب». تصحیح انتقادی و شرح یکایک ابیات از #مهری_بهفر. تهران: فرهنگ نشر نو، ١٣٩٨، چ ٢، صص ١-۶)

حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کم‌تر جو
که کس نگشود و نگشاید به‌حکمت این معما را

#حافظ
💠@ShereHafez
#ایران معبد ماست.
ملت ایران، هویت ماست.
#زبان_فارسی ، سنگر ماست.
#فارسی_انتخاب_من است

Читать полностью…

شعرحافظ

زان باده که در می‌کده‌ٔ عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش

#حافظ
حافظ به سعی سایه
@ShereHafez

Читать полностью…

شعرحافظ

اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد
نهیب حادثه بنیاد ما ز جا ببرد

اگر نه عقل به‌مستی فرو کشد لنگر
چگونه کشتی از این ورطهٔ بلا ببرد

فغان که با همه‌کس غایبانه باخت فلک
که کس نبود که دستی از این دغا ببرد

گذار بر ظلمات است خضر راهی کو
مباد کآتش محرومی آب ما ببرد

دل ضعیفم از آن می‌کشد به‌طرف چمن
که جان ز مرگ به‌بیماری صبا ببرد

طبیب عشق منم باده ده که این معجون
فراغت آرد و اندیشهٔ خطا ببرد

بسوخت حافظ و کس حال او به‌یار نگفت
مگر نسیم پیامی خدای را ببرد

#حافظ
تصحیح: علّامه محمّد قزوینی و دکتر قاسم غنی

@ShereHafez

Читать полностью…

شعرحافظ

فراخای جهان سرشارِ از آزادی و شادی‌ست
اگر این دیو و این دیوار
بگذارند.

#شفیعی_کدکنی
@ShereHafez

Читать полностью…

شعرحافظ

چه گویمت که به می‌خانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژده‌ها داده‌ست...

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعرحافظ

ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی برخوشه چینی

#حافظ

‏«شلخته درو کنید، بگذار چیزی هم گیر خوشه‌چین‌ها بیاید»

#سیمین_دانشور
#سووشون
💠@ShereHafez

Читать полностью…

شعرحافظ

می به زیر کش و سجادهٔ تقوی بر دوش
آه اگر خلق شوند آگه از این تزویرم

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعرحافظ

دیده‌ی بخت ز افسانه‌ی او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم؟!

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…
Subscribe to a channel