● کافه هدایت ● فیسبوک : www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/
در موردِ من ، چیزِ زیادی برای گفتن نیست، زندگیای است اندکی در سایه؛ اگر کسی مستقیماً آن را نبیند متوجهِ چیزی نمیشود.
نامه به ماکس برود
فرانتس کافکا
@Sadegh_Hedayat©
دیروز بود که اطاقم را جدا کردند، آیا همانطوری که ناظم وعده داد من حالا به کلی معالجه شدهام و هفته دیگر آزاد خواهم شد؟ آیا ناخوش بودهام؟ یکسال است، در تمام این مدّت هرچه التماس میکردم کاغذ و قلم میخواستم به من نمیدادند. همیشه پیش خودم گمان میکردم هر ساعتی که قلم و کاغذ به دستم بیفتد چقدر چیزها که خواهم نوشت…
ولی دیروز بدون اینکه خواسته باشم، کاغذ و قلم را برایم آوردند. چیزی که آنقدر آرزو میکردم، چیزی که آنقدر انتظارش را داشتم…! امّا چه فایده؛ از دیروز تا حالا هرچه فکر میکنم چیزی ندارم که بنویسم. مثل اینست که کسی دست مرا میگیرد یا بازویم بیحس میشود. حالا که دقت میکنم مابینِ خط های درهم و برهمی که روی کاغذ کشیدهام تنها چیزی که خوانده میشود، اینست: «سه قطره خون»
#صادق_هدایت
#سه_قطره_خون
@Sadegh_Hedayat
سیزده بدر خجسته🌱
باز شدن گرههای زندگیتان را آرزو دارم.🪷
@Sadegh_Hedayat
به حیدرآباد شهر اسلامی رفتم حقیقتاً اسلامی بود چون به چشم خودم دیدم که در جوی آب می شاشیدند.
#هشتاد_و _دو_نامه_به_شهید_نورایی
#صادق_ هدایت
@Sadegh_Hedayat
خواستم تاریخ بگذارم دیدم تاریخ را نمی دانم نه تاریخ میهنی و نه خاج پرستی.
معروف است که آدم خوشبخت ساعت را نمی داند یا ندارد از این قرار ما از خوشبخت هم خوشبخت تر تر تر شده ایم!
همه چیز خراب اندر خراب است.
بنداز، زندگی، هوا، کشتن وقت، همه چیز.
#هشتاد_و_دو_نامه_به_شهید_نورایی
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat
بگذار کسی نداند
که چگونه من به جای نوازش شدن،
بوسیده شدن،
گزیده شده ام !
بگذار هیچ کس نداند،هییچ کس!.
#احمد_شاملو
@Sadegh_Hedayat
زندگی ام یکنواخت است و در زندان درون خودم، گویی مثل بدبختی سه جانبه میگذرد.
وقتی چیزی خلق نمیکنم ناشاد هستم؛ وقتی خلاق هستم زمان کفایت نمیکند؛ و وقتی به آینده فکر میکنم یکباره ترس تسخیرم میکند، انواع ترسها.
یک جهنّمِ به ظرافت برنامه ریزی شده.
#فرانتس_کافکا
#نامه_به_فلیسه
@Sadegh_Hedayat©
پرنده ها چطورند؟
اگر تاحالا آزادشان نکرده ای آزادشان کن،حالا میفهمم که نشست در یک قفس چقدر ملال آور است و من میخواهم انسان باشم.آرامش خود را حفظ کن؛تو باید خود را با بدبیاری ها عادت بدهی،زیرا با موارد بیشتری مواجه خواهیم شد.
یک چیز را بخاطر داشته باش،همه چیز برای همیشه پایدار نیست و همه چیز میگذرد
مطمئن باش.
#نامه_های_زندان
#ﻣﺎﮐﺴﯿﻢ_ﮔﻮﺭﮐﯽ
@Sadegh_Hedayat©
ابوالحسن ورزی، مترجم، نوازنده و از غزلسرایان بنام معاصر است. عمدهٔ شهرت او بهخاطر اشعارش در انواع قالبهای شعری بود.
ابوالحسن ورزی زنی زیباروی و نازکطبع داشت که علاوه بر اینکه الهامبخش ورزی در سرودن و شعر و شاعری بهشمار میآمد، همراه و همپای او در محافل و مجالس ادبی نیز بود.
در لابلای این محافل و مجالس، بین همسر ورزی و یک جوان بلندبالای مازنی عشق و شوری شکل میگیرد و پس از فراز و فرود بسیار، همسر ورزی از او جدا میشود و به جوان مازنی میپیوندد.
طبع حساس و شاعرپیشهٔ ورزی از این بیوفایی بسیار آزردهخاطر میگردد و به آشفتگیهای روحیِ بسیار دچار میشود.
پس از مدتی، اطرافیان و دوستان ورزی از بیم آنکه او از ملالت این اتفاق به جنون دچار شود، همسر سابق و آن جوان مازنی را تحت فشار میگذارند تا دست از این ماجراجویی بردارند و در نهایت، همسر سابق ورزی، جوان مازنی را رها میکند و به زندگی ورزی بازمیگردد.
اما این بازگشت، چارهٔ احساسات لگدکوب شدهٔ ورزی نبود. جایی که او این بازگشت را تنها رویهای سطحی از آنچه عمیقاً بر او گذشته بود میپنداشت.
ابوالحسن ورزی هیچگاه در مورد صحت و سقم این موضوع اظهارنظری نکرد. هیچوقت. اما از پسِ این ماجرا، شعری سرود که با اجرای چند تن از بزرگان موسیقی ایران، جاودانه شد:
آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود
چشم خوابآلودهاش را مستیِ رؤیا نبود
لب همان لب بود اما، بوسهاش گرمی نداشت
دل همان دل بود اما، مست و بیپروا نبود
اجرای استاد بنان و هایده، مشهورترین اجراها از این شعر زیبا هستند. با هم گوش کنیم.
@Sadegh_Hedayat©
اینجا هرکسی که مطابق میل موقتی چارتا جنده لگوری
یک عبارتهای پوچ و بیلطف و حتی پر از غلطهای گرامری زبان مادری خودش پشت هم ریسه کرد و به زور هو
چندصد نسخه از آن را به فروش رسانیده خودش را نویسنده محترم و عالیمقدار میپندارد.
چاق میشود.
اخمهای خودش را قدری توی هم میکند تا قیافه اش سرد و بی اعتنا و بزرگوار جلوه کند ،
گردن خودش را در اعماق یخه پالتوش فرو میکند تا آتمسفر مرموزی دور خودش احداث نماید و هر وقت به یکی از بالادستهای خودش میرسد فیس کرده با منتهای پرروئی باو میگوید :《جامعه به نوشتجات من خوشبین است!》دیگر اسم کامل کتاب خودش را بر زبان نمیآورد و فقط به لفظ 《کتاب》اکتفا میکند و
در هر مجلسی هر مطلبی موضوع گفتگو بشود او قر گردنی آمده میگوید :《 این نکته در 《کتاب》شرح داده شده است.》و بجای مواجب کلفت خانه اش چندتا از کتابهای خودش را میدهد که دور خیابانها افتاده بفروشد و اجرت کار خودش را در بیاورد .
#قضیه_اختلاط_نومچه
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat
وضع افکار و زندگی بطور عموم و بخصوص وضعیت زن بعد از اسلام تغییر کرد، چون اسیر مرد و خانهنشین شد.
تعدد زوجات ، تزریق افکار، قضا و قدر،سوگواری و غم و غصه فکر مردم را متوجه جادو، طلسم، دعا و جن کرد و از کار و جدیت آن ها کاست.
#نیرنگستان
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
آیا ممکن است که دو نفر ولو دو دقیقه هم باشد صاف و پوست کنده احساسات و افکار خودشان را به هم بگویند ؟
گمان می کنم از پشت صورتک بهتر بشود راست گفت .
#صورتکها
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat
جوانک هایی را میشناسم که خودشان را با انواع کثافتها مشغول می کنند.
اما من برای خوشی و شادی ،حاضر نیستم کون زندگی را بلیسم.
باهاش تعارفی ندارم.
گور پدرش…
#زندگی_در_پیش_رو
#رومن_گاری
@Sadegh_Hedayat
بعداز آنکه من رفتم، به درک، میخواهد کسی کاغذ پارههای مرا بخواند میخواهد هفتاد سال سیاه هم نخواند.
من فقط برای این احتیاج نوشتن که عجالتا برایم ضروری شدهاست مینویسم.
#بوف_کور
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
من بعضی وقتها خودم را قایم میکنم، خودم را قایم میکنم تا کارهایی را که نتوانستهام بکنم پنهان کنم. بعضی وقتها هیچجا رو نشان نمیدهم، میترسم، چون از فکر زبانهای هرزهای که چهها دربارهی من خواهند گفت بخودم میلرزم، چون مردم از هر چیز آدم لطیفه درست میکنند، از هر چیز آدم.
#بیچارگان
#داستایوفسکی
@Sadegh_Hedayat
تویی می
واجب آید باده خوردن
تویی بت
واجب آید بتپرستی
#مولانا
@Sadegh_Hedayat
من در این جامعه که به فراخور زندگی امثال شما درست شده، نمیتوانم منشأ اثر باشم، وجودم عاطل و باطل است. اما افتخار میکنم در این چاهک خلا هیچ کارهام. توی این چاهک فقط شماها حق دارید که بخورید و کلفت شوید. اما من محکومم که از گند شماها خفه بشوم.
#حاجی_آقا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
سیزده نوروز بود همه مردم به بیرون شهر هجوم آورده بودند - من پنجره اطاقم را بسته بودم برای اینکه سر فارغ نقاشی بکنم.
#صادق_هدایت
#بوف_کور
@Sadegh_Hedayat©
نمیدانم باید جایتان را پر و یا خالی بکنم.
دیروز که سیزده به در بود با چند تن از رفقا به قصد سیر و گشت و دور ریختن نحوست (که هیچ فایده ندارد) به قلهک رفتیم.
نمیدانم که خوش و یا بد گذشت چون مفهوم بدی و خوبی را فراموش کردهام.
#از_میان_نامه_ها_به_شهید_نورایی
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
دیوجانس، فیلسوف یونانی، که نحلهٔ کلبی مسلکی را بنیاد گذاشت، در بشکه زندگی می کرد. وقتی اسکندر کبیر دیوجانس را، در حال آفتاب گرفتن دید و از او پرسید که آیا کاری هست که بتواند برایش انجام دهد.
دیوجانس به فاتح فاتحان جواب داد: «بله، می توانید کاری برای من انجام دهید. لطفاً کمی کنار بروید. جلوی آفتاب را گرفته اید.»
انسان خردمند
یووال نوح هراری
@Sadegh_Hedayat©
تو برای زندگی درست نشدهای،
کمتر فلسفه بباف،
وجود تو هیچ ارزشی ندارد،
از تو هیچ کاری ساخته نیست!
#زنده_بگور
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat
آتش دوزخ چه چیزی را میتواند بازخرید کند، در حالی که محرومان و مظلومان، شکنجهشان را دیده و زجرشان را کشیدهاند...
#فئودور_داستایفسکی
#برادران_کارامازوف
@Sadegh_Hedayat
زوربا در گوش پیرمرد داد زد :
-بله عمو آناگنوستی،خداوند ممکن است همه چیزهای مورد نیاز را داشته باشد،ولی به ما چه؟این خسیس پیر چیزی به ما نمی دهد.
#زوربای_یونانی
#نیکوس_کازانتزاکیس
@Sadegh_Hedayat
آیا زن ها تصور می کنند مردان فقط به دلیل جاذبه های جنسی به سمت آن ها جذب می شوند؟
این اشتباهی ست فاحش...
اگر مردان پس از مدتی از زن ها کناره می گیرند، به دلیل روزهایی است که با یکدیگر سرکرده اند نه شب ها؛
روزهایی که زیر نور تند آفتاب به بحث می گذرد، بیش از شب هایی که به هم می آمیزند جذاب بودن یک زن را از بین میبرند.
# پرنسس_پا_برهنه
#اریک_امانوئل_اشمیت
@Sadegh_Hedayat
"آقا بی چیزی عیب نیست.
البته شراب خواری هم فضیلت نیست.
ولی فقر و فلاکت عیب است، شخصِ بیچیز میتواند غرورِ فطریِ خود را حفظ کند، اما در فقر همه چیز از بین میرود!
مرد فقیر را به ضربِ چوب از جامعه ی انسانی دور نمیکنند؛ بلکه او را چون کثافت با جارو میرانند و این خود خفّت آور است!
حق هم دارند زیرا مرد فقیر مستحقِّ همه نوع رذالت و پستی ست! این است علت مشروب خوردن اشخاص!
#جنایت_و_مکافات
#داستا_یو_فسکی
@Sadegh_Hedayat
پوستر خلاقانه با استفاده از دست نوشته های صادق هدایت
طراحی اختصاصی گروه هنری ارژنگ
@Sadegh_Hedayat©
اسم برخی از مردهها را میخواندم.
افسوس میخوردم که چرا به جای آنها نیستم.
با خودم فکر میکردم اینها چقدر خوشبخت بودهاند!
به مردههایی که تن آنها زیر خاک از هم پاشیده شده بود رشک میبردم.
هیچوقت یک احساس حسادتی به این اندازه در من پیدا نشده بود.
به نظرم میآمد که مرگ یک خوشبختی و یک نعمتی است که به آسانی به کسی نمیدهند.
#صادق_هدایت
#زنده_بگور
@Sadegh_Hedayat
برای من بی تابی، تنها یک راه پشت سر گذاشتن زمان به هنگام انتظار است.
#فرانتس_کافکا
#نامهبهفلیسه
@Sadegh_Hedayat©
نیاسایید،
زندگی درگذر است؛
بروید و دلیری كنید،
و پیش از آنكه بمیرید چیزی نیرومند و متعالی از خود بجای گذارید تا بر زمان چیره شوید.
یوهان ولفگانگ گوته
@Sadegh_Hedayat©