-
کانالیست ساختِ دستِ بشر ؛ برای هضمِ دلتنگیها ، خستگیها و تنهاییهایش...!
.
.
.
.
اگر از دیدهی کوتهنظران افتادیم...
نیست غم، صحبت صاحبنظری ما را بس...!
#قدسی_مشهدی
#حضرت_شعر
.
.
.
.
اندر آن روز که پرسش رود از هر چه گذشت...
کاش با ما سخن از حسرتِ ما نیز کنند...!
#غالب_دهلوی
#حضرت_شعر
.
هر روز میچرخد زمین با شکلِ تکراری
حالا تو انسان میشوی از روی ناچاری
میخندی و شادی ولی هرگز نمیفهمی
انسان شدن در انتها یعنی گرفتاری
انسان که نه! موجودی از نسل دروغ و جنگ
مجموعهای از بدترین حالاتِ رفتاری
تا چند سال بعد از این کارت فقط اینست:
از صبح تا شب، نیمهشب تا صبح بیگاری
حسرت به دل هی کار پشت کار تا شاید
نوشیدن یک چای در اوقات بیکاری
شب رختخواب گرم و نرمی نیست اما تو
مثل سگی کز میکنی در کنج دیواری
با این همه سگدو زدن انگار محکومی
با این همه سگدو زدن هم تو بدهکاری!
انسان که باشی در مظان اتهاماتی:
دیوانه، قاتل، جیببر، معتاد، سیگاری
امواج مغزت روی باند زخم تنظیم است
فرکانس چشمانت بروی باند بیماری
{ اخبار عصر رادیو انسان - خداحافظ
اینجا صدای گریه از موج خود آزاری }
#مهدی_رحیمی
#حضرت_شعر
#غزل
.
.
.
.
زندگی با رسمِ نامردی زمین میزد ولی...
ما جوانمردانه با او میلِ سازش داشتیم...!
#آرین_کشوری
#حضرت_شعر
.
.
.
.
اعتباری به دلِ نرم در این دوران نیست...
سنگ شو، سنگ که بتخانه بسازند از تو...!
#سیروس_عبدی
#حضرت_شعر
.
نکته:
ی وقتایی درسته که خسته و ناامید کننده ست
ولی نباید کم آورد و کوتاه اومد...!
امید تنها دارایی ماست❤️
.
دستت اگر به چیدن رؤیا نمیرسد
زورت اگر که گاه به دنیا نمیرسد
غمگین مشو که فاتح یک قله بارها
نزدیک قله میشود اما نمیرسد
در راه اگر چه صخره فراوان نشسته است
جاری بمان که برکه به دریا نمیرسد
آنکه به شوق دیدن سیمرغ میرود
دلسرد اگر شود به تماشا نمیرسد
امروز را به حسرت دیروز سر مکن
جا مانده در گذشته به فردا نمیرسد
از خود مدد بخواه و به فریاد خود برس
اینجا کسی به داد دل ما نمیرسد
#مهدی_جوینی
#حضرت_شعر
#غزل
.
.
.
.
پیشِ چشمِ همه از خویش یَلی ساختهام...
پیش چشمانِ تو اما سپر انداختهام...!
#علیرضا_آذر
#حضرت_شعر
.
.
.
.
آنکه از من به تو صد گونه سخن میگوید...
به خدا عیبِ تو را نیز به من میکوید...!
#ناشناس
#حضرت_شعر
.
تاریک، سرد، خسته در این ابتدای روز
شکل جنازهام که نفس میکشم هنوز
سخت است از اتاقک تابوت پا شدن
از دست استخوان گرهدارِ پوکِ قوز
بدجور تازگی به تنم زار میزند
رخت همیشهام، کفن زشت دستدوز
" گاهی دلم برای خودم تنگ میشود "
یادش بخیر دامن کوتاه با بلوز
آیینهام شکسته که هنگام رژ زدن
اینقدر خطخطی شده نقاش تیرهروز؟
در کوچه مردهها به چپ و راست میروند
با دستهای خالی و چشمان بیفروز
کفتار مرگ صورتمان را جویده است
دلخوش شدیم با زدن ماسکهای یوز
از هم کلافهایم و به هم فحش میدهیم
ما نسل خشمگین و طلبکار و کینهتوز
نه اهل پس گرفتن و نه اهل ماندنیم
در تن نمانده جانی و در سینه نیست سوز
از چهره، حرفِ بیخودِ لب را پراندهایم
ما را که خاک کرده و مالیدهاند پوز!
بر سنگ قبر خویش نوشتم که تا ابد
این راز را نمیدهم اصلا به کس بروز:
دیشب زنی جوان به در خانه آمد و
امروز رفت از در خانه زنی عجوز
#مریم_حسین_زاده
#حضرت_شعر
#غزل
.
.
.
.
گاه دنیای کسی بند نفسهای کسیست...
با تو صدها نفرم بیتو هزاران تنها...!
#هادی_معراجی
#حضرت_شعر
.
.
.
آن لحظه که افتادم از پا، آشنایانم
سرگرم تهمتهای تلخ و ناروا بودند
خوشحالیام را با کسی قسمت نخواهم کرد...
وقتی که در غم غوطهور بودم، کجا بودند...!؟
#شیدا_صیادی_پور
#حضرت_شعر
.
بوی این مرداب را گر خوش نمیانگاشتند
در لجن سرمست نیها قد نمیافراشتند
در قفس وقتی عقابی را غم پرواز کُشت
بر زمین مُشتی کبوتر دانه برمیداشتند
اُف بر این دنیا که از تشییع هر پروانهای
مورها در حفرهها آذوقه میانباشتند
شاخههای زخمی نخلی به خاک افتاده را
خلق میکندند و دور از یکدگر میکاشتند
ما پرستوهای ناچار از ملال کوچ را
مرغهای خانگی آزاد میپنداشتند
ای قلم! تقدیر ما قدری غلط تحریر شد
خوشنویسان نقطهی آواز را نگذاشتند
#فاضل_نظری
#حضرت_شعر
#غزل
.
.
.
.
هر از گاهی نشستم عکسهایت را بغل کردم
خودم را در درون حجمی از اندوه حل کردم
از آن روزی که فهمیدم تو هم دلبستهی شعری
تمام حرفها را یکبهیک رنگ غزل کردم
#هادی_معراجی
#حضرت_شعر
.
.
.
.
مرا در کودکی شوقِ دگر بود...
خیالم زین حوادث بیخبر بود...!
#پروین_اعتصامی
#حضرت_شعر
.
ای کاش هر دم صحبت از پیوند باشد
تا سنگ روی سنگ در من بند باشد
در این کششها ماندهام شاید که چشمت
یک جور مغناطیس نیرومند باشد
تلخ است طعم زندگی وقتی نباشی
مانند چایی که بدون قند باشد
نزدیک شو دوری نشان دوستی نیست
نگذار آنطوری که میگویند باشد
عاشقشده سنگی چو من، سخت است هضمش
روزی عقیمی صاحب فرزند باشد
رج پشت رج دُر در دهانت هست بگذار
سهم من از این گَنج یک لبخند باشد
#جواد_منفرد
#حضرت_شعر
#غزل
.
از اتفاق اگر خبری داشتی بگو
خشکیدهایم؛ برگ و بری داشتی بگو
با بالهای من بپر از آسمان شب
بعد از سقوط، کرک و پری داشتی بگو
گیرم که صد سپاه هواداریات کنند
در ازدحام غم سپری داشتی بگو
از خنجر رفیق شکایت چه میکنی؟
از من وفای بیشتری داشتی بگو
با من نگو که دفترت از خون چرا پر است
با زخم و درد، شعر تری داشتی بگو*
«چون نیک بنگری همه تزویر میکنند»**
در این دیار زور و زری داشتی بگو
اینروزها زبان من و تیغشان یکی است
با من اگر هنوز سری داشتی بگو
#مصطفی_کریمیان_جزی
#حضرت_شعر
#غزل
.
.
.
.
از سرم میافتی اما بیگمان یک فاجعه است...
هر کجا تاج از سر یک پادشاه افتاده است...!
#جواد_منفرد
#حضرت_شعر
.
میگه که:
رفتم کتاب بخونم که حالم بهتر بشه!
ولی اولین صفحهی کتاب:
...
فکر میکنید آدم از چه میمیرد؟
از گرسنگی؟ از سیگار؟ از غصه؟
نه!
آدم از بیامیدی میمیرد!
از اینکه هر روز صبح چشمهایش را باز کند
و نداند چرا...!؟
#فرانسیس_فورد_کاپولا
#حضرت_شعر
.
با دستِ تو پاشیده غزل بر همه آفاق
مِهرت شده در خاطرِ من عاملِ اِشراق
در راه عبورت همهجا همهمهیِ شوق
زینت شده یک عالمه گل گوشهیِ هر طاق
شیرینیِ لبخندِ تو با شیوهیِ مخصوص
شوریدگی آورده به مهمانیِ عشّاق
گرمایِ نگاهت تبِ قشلاقِ جنوب است
کنج خُنکِ سایهیِ تو لذّتِ یِیلاق
قلبی است در این سینه که با عشق به نامت
ششدانگ سند خورده و ثابت شده بُنچاق
تنها نه من از مویِ رهایِ تو در آشوب
دنیا شده بر رویِ تو دلداده و مشتاق
افسون خیالت شده چون قندِ مُکرّر
موضوع غزل سازی هر شاعرِ خَلّاق
توصیفِ دل آراییات اینگونه قشنگ است:
اسطورهیِ زیبایی و عَلّامهیِ اخلاق!
#جواد_مزنگی
#حضرت_شعر
#غزل
.
.
.
.
سالها بعد اگر صحبتِ من جایی بود
تو بگو رفت...
بگو مرد...
نگو یادم نیست!
#هادی_معراجی
#حضرت_شعر
.
.
.
در شمار دشمنان آوردهای، امّا چه غم
با همین شادم که گاهی در شمار آری مرا
#سجاد_سامانی
#حضرت_شعر
.
ای روح کجا میروی از من به تنم باش
گرگ دهنآلودهی من پیرهنم باش
نزدیک چهل سال گرفتار سکوتم
از بندِ گریبان برهانم، دهنم باش
در خطهی خو کرده به کولاک اسیرم
آغوش فراموشی سوز وطنم باش
ابلیسِ مقارن شده با من، رگ گردن!
از آدمیان دور، به جز هر چه منم باش
از صفشکنی در مژهام پیش بیا تا
نزدیکیِ خطِ لب من، خطشکنم باش
بشناس مرا مولوی تازهی شعرم
تا شمس شدن ناظر رقص کهنم باش
بعد از تو غزلهای مرا گوش ندادند
امشب تو بیا یکنفره انجمنم باش
#دنیا_دنیا_دیده
#حضرت_شعر
#غزل
.
.
.
.
ای روزگار، جنگ من و تو تمام شد...
موی سپید، پرچم صلح است بر سرم...!
#مجتبی_خرسندی
#حضرت_شعر
.
.
.
از خدا خواه هر چه خواهی ای پسر...
نیست در دستِ خلایق نفع و ضر...!
حضرتِ #عطار
#حضرت_شعر
.
در جستجویت آمدم تا بندری از گریهها
پرسان و پرسان تا شب ویرانگری از گریهها
ساحل به ساحل پس زدم امواج را از صخرهها
شاید تو را پیدا کنم پشت دری از گریهها
اما نبود از تو خبر، هر چه که گشتم دربهدر
بر جای خالی دوختم چشم تری از گریهها
چکه به چکه میچکد از چشمهای آسمان
اشک ستاره بر زمین چون گوهری از گریهها
آتش گرفتم سوختم، با یاد تو افروختم
از من نمانده هیچ جز خاکستری از گریهها
حالا من و تنهایی و یاد تو اینجا ماندهایم
در تنگهی دلتنگی و در معبری از گریهها
دل مانده روی ماسهها همچون شکسته زورقی
محو خلیج آبی پهناوری از گریهها
طوفان بغل وا کرده و من را تسلا میدهد
مانده به روی شانهی دریا سری از گریهها
با یاد تو روزی اگر از نو به دنیا آمدم
دینم غم است و میشوم پیغمبری از گریهها
از ما بماند یادگار، این شعر در زیر غبار
شعری به خط سوز دل، در دفتری از گریهها
#شهراد_میدری
#حضرت_شعر
#غزل
.
.
.
.
.
تو مجبوری به هجرت، ماندنت در اختیارت نیست...
پرستویی! چه میدانند حالت را کبوترها...!
#سمیه_قاسمی
#حضرت_شعر
.
.
مثل مرحومی که خاکش نام و تصویری نداشت
مرده بودم، گر چه مرگم شرح و تفسیری نداشت!
گریههایم را نبین، احوالِ زارم را نبین
من کسی بودم که لبخند از لبش سیری نداشت
#شکیلا_اسماعیلی
دکلمه: #رضا_وکیلی
#حضرت_شعر
.
زير عشقت میزنی تا از خودت دورم كنی
شعر طغيان میكنم وقتی كه مجبورم كنی
يا بيا عطر لباست را كه جا مانده ببر
يا موفق میشوی بانوی من كورم كنی
من همان دست خرابم، آس دل پيش تو است
حاكم بازیبلد! بايد خودت جورم كنی
نيمهی تاريک شبهای زمينم را بگير
تندتر دور تو میگردم پر از نورم كنی
بذرها در خاک تو هی سيب و گندم میشوند
آنقدر در خاک میمانم كه انگورم كنی
#هامون_جلیل_زاده
#حضرت_شعر
#غزل
.
.
.
.
وقتی به سرنوشتِ نهایی همهچیز نگاه میکنی...
فایدهای در این همه جنجال نمیبینی...!
#اروین_دیالوم
#حضرت_شعر
.
.
.
.
تا ابد گلهای مصنوعی نمیروید به آب...
هر خرابی خوب خواهد شد به جز ذاتِ خراب...!
#مسعود_بانصیری
#حضرت_شعر