4054
﷽ پیر رومی آن امام راستان آشنای هر مقام راستان هرکجا رومی بَرد آنجا برو یک دو دم ازغیر او بیگانه شو توکه دانی ازمقام پیر روم می ندانی از کلام پیر روم حکیم اقبال چسان به سینه چراغی فروختی اقبال بخویش آنچه توانی به ما توانی کرد حکیم اقبال @P_A_R_Si
ماییم که مانند تو از خاک دمیدیم
دیدیم تپیدیم ، ندیدیم تپیدیم
گویم سخن پخته و پرورده و ته دار
از منزل گم گشته مگو پای به ره دار
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
گر ز یارِ ما خبر داری بگو؟
ور نشانی مختصر داری بگو؟
مرگ را دانم ولی تا کوی دوست
راه اگر نزدیکتر داری بگو؟
#خداوندگار_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori
کسی خرابِ خرابات و مستِ می باشد
از او عمارتِ ایمان و خیر کی باشد ؟؟
#خداوندگار_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori
دری را که بندش بوَد ناپدید
ز دانا توان باز جُستن کلید
چنین زد مَثَل مردِ گوهر شناس
که گر خوبی از خویشتن در هراس
ز بار آن درختی نیابد گزند
که از خاک سربرنیارد بلند
حسد مرد را دل به درد آورد
میان دو آزاده گرد آورد
#حکیم_نظامی
#جادو_سخن
@Molana_EqbalLahori
در تنگنای شاخ بسی پیچ و تاب خورد
تا جوهرم به جلوه گه رنگ و بو رسید
شبنم به راهِ من گوهرِ آبدار ریخت
خندید صبح و باد صبا گِردِ من وزید
بلبل ز گُل شنید که سوزم ربوده اند
نالید و گفت جامهی هستی گران خرید
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
کسی که از دو جهان خویش را برون نشناخت
فریب خوردهی این نقشِ باطل است هنوز !
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
♥️✨
هیچ گنجی بهتر از هنر نیست و هیچ هنری بزرگوارتر از دانش نیست و هیچ پیرایهای بهتر از شرم نیست و هیچ دشمنی بدتر از خُوی بد نیست
#سقراط
@Sokhane_Andishmandaneh
رُبود عشقِ تو تسبیح و دادِ بیت و سرود
بسی بکردم لاحول و توبه دل نشنود !
غزل سُرا شدم از دست عشق و دست زنان
بسوخت عشق تو ناموس و شرم و هر چم بود
عفیف و زاهد و ثابت قدم بدم چون کوه
کدام کوه که باد توش چو که نربود !؟
وجود تو چو بدیدم شدم ز شرم عدم
ز عشق این عدم آمد جهان جان به وجود
به هر کجا عدم آید وجود کم گردد
زهی عدم که چو آمد از او وجود افزود
فلک کبود و زمین همچو کور راه نشین
کسی که ماه تو بیند رهد ز کور و کبود
ستایشت به حقیقت ستایش خویش است
که آفتاب ستا چشم خویش را بستود
ستایش تو چو دریا زبان ما کشتی
روان مسافر دریا و عاقبت محمود
مرا عنایت دریا چو بخت بیدار است
مرا چه غم اگرم هست چشم خواب آلود
#خداوندگار_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori
بترس از غلط کاری روزگار
که چون ما بسی را غلط کرد کار
حسابی که با خود برانداختی
چنان نیست بازی غلط باختی
عنان باز کش زین تمنای خام
که سیمرغ را کس نیارد به دام
#حکیم_نظامی
#جادو_سخن
@Molana_EqbalLahori
برخیز و دل از صحبتِ دیرینه بپرداز
با لالهی خورشید جهان تاب نظر باز
با اهلِ نظر ساز
چون من به فلک تاز
داری سرِ پرواز
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
مکن کار بدگوهران را بلند
که پروردنِ گُرگت آرد گزند
میامیز در هیچ بدگوهری
مده کیمیایی به خاکستری
چو بدگوهری سر برآرد ز مرد
کند گوهرِ سرخ را روی زرد
مشو با زبون افکنان گاو دل
که مانی در اندوه چون خر به گِل
جوانمردی شیر با آدمی
ز مردم رمی دان نه از مردمی
بر آنکس که با سخت رویی بوَد
درشتی به از نرم خویی بوَد
چو اُفتی میان دو بدخواه خام
پراکنده شان کن لگام از لگام
به سوی توانا توانا فرست
به دانا هم از جنس دانا فرست
وفا خصلت مادر آورد توست
مگر از سرشتی که بود از نخست
اگر صاحب اقبال بینی کسی
نبینم که با او بکوشی بسی
به هر گردشی با سپهر بلند
ستیزه مبر تا نیابی گزند
بنه دل به هرچ آورد روزگار
مگردان سراز پند آموزگار
بجای تو گر بد کند ناکسی
تو نیز ارکنی نیکوی با کسی
همان را همین را فراموش کن
زبان از بدو نیک خاموش کن
#حکیم_نظامی
#جادو_سخن
@Molana_EqbalLahori
هیــچ آدابی و ترتیبی مجو
هر چه میخواهد دلِ تنگت بگو
ملتِ عشق از همه دینها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
#خداوندگار_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori
فکرم چو به جستجو قدم زد
در دیر شد و درِ حرم زد
جز عشق حکایتی ندارم
پروای مـــلامتی ندارم
از جلوهی علم بی نیازم
سوزم ، گریم ، تپم ، گدازم
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
مَها به دل نظری کن که دل تو را دارد
به روز و شب به مراعاتت اقتضا دارد
ز شادی و ز فرح در جهان نمیگنجد
دلی که چون تو دلارام خوش لقا دارد
ز آفتاب تو آن را که پشت گرم شود
چرا دلیر نباشد حذر چرا دارد؟
ز بهر شادی توست ار دلم غمی دارد
ز دست و کیسه توست ار کفم سخا دارد
خیال خوب تو چون وحشیان ز من برمد
که صورتیست تن بنده دست و پا دارد
مرا و صد چو مرا آن خیال بیصورت
ز نقش سیر کند عاشق فنا دارد
تنی که تابش خورشید جان بر او آید
گمان مبر که سرِ سایهی هما دارد
غمش جفا نکند ور کند حلالش باد
به هر چه آب کند تشنه صد رضا دارد
#خداوندگار_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori
چنین زد مَثَل شاهِ گویندگان
که یابندگانند جــویندگان
#حکیم_نظامی
#جادو_سخن
@Molana_EqbalLahori
تو دانی که بازان ز یک جوهر اند
دل شیر دارند و مُشتِ پر اند؟
نکو شیوه و پخته تدبیر باش
جسور و غیور و کلان گیر باش
میامیز با کبک و تورنگ و ساز
مگر اینکه داری هوای شکار
نگه دار خود را و خورسند زی
دلیر و درشت و تنومند زی
چه خوش گفت فرزند خود را عقاب
که یک قطره خون بهتر از لعل ناب
مجو انجمن مثل آهو و میش
به خلوت گرا چون نیاکان خویش
چنین یاد دارم ز بازان پیر
نشیمن بشاخ درختی مگیر
کنامی نگیریم در باغ و کشت
که داریم در کوه و صحرا بهشت
ز روی زمین دانه چیدن خطاست
که پهنای گردون خدا داد ماست
ز دست کسی طعمهی خود مگیر
نکو باش و پندِ نکـــویان پذیر
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
چون قلم اندر نوشتــن میشتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
عقل در شرحش چو خر در گِل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
#خداوندگار_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori
به باغ بلبل از این پس نوای ما گوید
حدیث عشق شکرریز جان فزا گوید
اگر ز رنگ رخ یار ما خبر دارد؟
ز لاله زار و ز نسرین و گل چرا گوید
ز راه غیرت گوید که تا بپوشاند
رها کند سر چشمه حدیث پا گوید
که پاره پاره به تدریج ذره که گردد
فنا شود که اگر تند و بر ولا گوید
به حق گلشن اقبال کاندر او مستی
چو گل خموش که تا بلبلت ثنا گوید
#خداوندگار_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori
بی تو به سر می نشود با دگری مینشود
هر چه کنم عشق بیان بیجگری مینشود
اشک دوان هر سحری از دلم آرد خبری
هیچ کسی را ز دلم خود خبری مینشود
یک سر مو از غم تو نیست که اندر تن من
آب حیاتی ندهد یا گوهری مینشود
ای غم تو راحت جان چیستت این جمله فغان
تا بزنم بانگ و فغان خود حشری مینشود
میل تو سوی حشرست پیشه تو شور و شرست
بی ره و رای تو شها رهگذری مینشود
بیست چو خورشید اگر تابد اندر شب من
تا تو قدم درننهی خود سحری مینشود
دانه دل کاشتهای زیر چنین آب و گلی
تا به بهارت نرسد او شجری مینشود
در غزلم جبر و قدر هست از این دو بگذر
زانک ازین بحث بجز شور و شری مینشود
#خداوندگار_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori
به خود نگر گلههای جهان چه میگویی؟
اگر نگاه تو دیگر شود ، جهان دگر است
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
ماهی بچهای شوخ به شاهین بچهای گفت
این سلسلهی موج که بینی همه دریاست
دارای نهنگان خروشنده تر از میــغ:
در سینهی او دیده و نادیده بلاهاست
با سیل گران سنگ زمین گیر و سبک خیز
با گوهر تابنده و با لولوی لالاست
بیرون نتوان رفت ز سیل همه گیرش
بالای سر ماست، ته پاست، همه جاست
هر لحظه جوانست و روانست و دوانست
از گردش ایام نه افزون شد و نی کاست
ماهی بچه را سوز سخن چهره برافروخت
شاهین بچه خندید و ز ساحل به هوا خاست
زد بانگ که شاهینم و کارم به زمین چیست
صحراست که دریاست ته بال و پر ماست
بگذر ز سر آب و به پهنای هوا ساز
این نکته نبیند مگر آن دیده که بیناست
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
اگر مرا تو نخواهی دلم تو را خواهد
تو هم به صلح گرایی اگر خدا خواهد
هزار عاشق داری تو را به جان جویان
که تا سعادت و دولت ز ما که را خواهد
#خداوندگار_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori
سخن به نزدِ سخندان بزرگوار بوَد
ز آسمان سخن آمد سخن نه خوار بوَد
سخن چو نیک نگویی هزار نیست یکی
سخن چو نیکو گویی یکی هزار بوَد
سخن ز پرده برون آید آن گهش بینی
که او صفاتِ خداوندِ کردگار بوَد
سخن چو روی نماید خدای رَشک بَرَد
خُنُک کسی که به گفتار رازدار بوَد
تو صورتی طلبی زین سخن که دست نهی
دهم به دستِ تو گر دست دستیار بوَد
#خداوندگار_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori
دل را به کسی چه بایدت داد
کو ناوردت به سالها یاد؟
او بیتو چو گُل تو پای در گِل
او سنگ دل و تو سنگ بر دل
گر با تو حدیث او بگویند
رســوایی کارِ تو بجویند
مشغول شو ای پسر به کاری
تا بگذری از چنین شماری
هم سنگ درین رهست و هم چاه
میدار ز هر دو چشم بر راه
تو طفل رهی و فتنه رهدار
شمشیر ببین و سر نگهدار
پیشآر ز دوستان تنی چند
خوش باش به رغم دشمنی چند
#حکیم_نظامی
#جادو_سخن
@Molana_EqbalLahori
گفتند فُــرود آی ز اوجِ مه و پرویز
بر خود زن و با بحرِ پُر آشوب بیامیز
با موج در آویز
نقشِ دگر انگیز
تابنده گوهر خیز
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
زمانه به نیک و بد آبستن است
ستاره گهی دوست گه دشمن است
#حکیم_نظامی
#جادو_سخن
@Molana_EqbalLahori
دزدان به بهانههای نیکو دست به دزدیدن میزنند
و سرمایه دولت و یا انجمنی را میدزدند👌
اینقَدَر بیش ندانم که کفن دزدی چند
از پیِ نبشِ قُبور ، انجمنی ساخته اند
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
فراغتی دهدم عشق تو ز خویشاوند
از آنک عشق تو بنیاد عافیت برکند
از آنک عشق نخواهد بجز خرابی کار
از آنک عشق نگیرد ز هیچ آفت پند
چه جای مال و چه نام نکو و حرمت و بوش
چه خان و مان و سلامت چه اهل و یا فرزند
که جان عاشق چون تیغ عشق برباید
هزار جان مقدس به شکر آن بنهند
هوای عشق تو و آن گاه خوف ویرانی
تو کیسه بسته و آن گاه عشق آن لب قند
سرک فروکش و کنج سلامتی بنشین
ز دست کوته ناید هوای سرو بلند
برو ز عشق نبردی تو بوی در همه عمر
نه عشق داری عقلیست این به خود خرسند
چه صبر کردن و دامن ز فتنه بربودن
نشسته تا که چه آید ز چرخ روزی چند
درآمد آتش عشق و بسوخت هرچه جز اوست
چو جمله سوخته شد شاد شین و خوش میخند
#خداوندگار_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori
جهانگرد را در جهان تاختن
خوش آید سفر در سفر ساختن
به هر کشوری دیدن آرایشی
به هر منزلی کردن آسایشی
ز پوشیدگیها خبر داشتن
ز نادیدهها بهره برداشتن
ولیکن چو بینی سرانجامِ کار
به شهر خودست آدمی شهریار
فرو ماندنِ شهر خود با خسان
به از شهریاری به شهرِ کسان
#حکیم_نظامی
#جادو_سخن
@Molana_EqbalLahori
هر که در کار سختگیر شود
نظمِ کارش خللپذیر شود
ساز بر پردهی جهان میساز
سست میگیر و سخت میانداز
#حکیم_نظامی
#جادو_سخن
@Molana_EqbalLahori