iranianlook | Unsorted

Telegram-канал iranianlook - نگاه ملی

-

جایی برای یادداشت‌‌های علیرضا افشاری؛ روزنامه‌نگار و کنشگر میراثی @Afshari52

Subscribe to a channel

نگاه ملی

[بخش ۳ از ۵]

باز برگردم به بحث.

«عمری بودنِ پادشاهی» و نیز «ماندنِ پادشاهی در خاندانِ پادشاه»، هر چند در تاریخ ایران قابل دفاع است چرا که برای زمانی طولانی فرزندان در نزدِ پدران به زیر و بمِ پیشه‌ی آنان مسلط می‌شدند و از رفتار وزیران و دیوان‌سالاران سیاست می‌آموختند و ادامه یافتن پادشاهی در یک خاندان در معنای عمل‌کردِ موفقِ آنان به شمار می‌رفت ــ مانند آن‌که امروزه حزبی در مسند قدرت عملکرد خوبی داشته باشد و از این رو هم‌چنان بر آن بماند ــ اما اکنون قابل دفاع نیست، چرا که ما امکانِ یافتنِ استعدادهای مناسب‌تر را ــ با توجه به وجودِ دانشگاه‌های تخصصی و فرصتِ مدیریت برای همگان در امور مختلف ــ داریم (طبیعتاً در این شکلی که من طرح می‌کنم پادشاهی امری صرفاً تشریفاتی نیست، که من هم به آن شکل باور ندارم و در ادامه توضیح خواهم داد).

البته اشاره کنم در تاریخ ایران این روش به‌گونه‌ای سنتی اجرا می‌شد، به آن‌گونه که اگر عملکرد خاندانی قابل دفاع نبود و رفتار نادرست‌شان بر درست‌شان می‌چربید ــ اصطلاحاً ستمگر می‌شدند ــ مشروعیت‌شان را از دست می‌دادند و بر خلافِ تاریخ اروپا یا چین هر ایرانی‌ای ــ نه الزاماً اشراف ــ می‌توانست آنان را سرنگون کند و اگر مدیریت بهتری را ارائه می‌کرد ماندنِ پادشاهی در خاندانِ خودش را تضمین می‌نمود و مشروعیت را کسب می‌کرد، که تقریباً مانند وجود بدونِ تبعیضِ فرصت مدیریتی در جوامع توسعه‌یافته‌ی امروزین است که تنها شرطِ ارتقا شایستگی است. این را هم بگویم که هم در تاریخ‌مان پادشاهیِ فرزندِ شایسته‌تر را داریم ــ نه الزاماً پسر اول، آن‌گونه که در تمدن‌های شرق و غرب می‌بینیم ــ و نیز همان‌طور که در یادداشتِ پیشین آوردم امکان برکناری پادشاه را، آن‌هم بدون کشتن او ــ‌ که باز در دو تمدن رقیب این‌گونه بوده ــ شاهد هستیم که این‌ها همگی نشان‌دهنده‌ی شکل‌گیری یک دیوان‌سالاری دقیق و پویا در تاریخ‌مان است و نیز تأییدی بر نادانی یا غرض‌ورزی یا اشتباه در نگرش روشن‌فکران به نظام فرمان‌روایی در تاریخ کشور خودشان.

حتا معنای واژه‌ی شاه و گسترش‌اش در فرهنگِ ما ــ در معنای بزرگ و بهترین بودنِ هر چیز (هر چیز که آن در بزرگی و خوبی به‌حسب صورت و معنی از امثالِ خود ممتاز باشد) ــ نیز بیان‌کننده‌ی همین نظر است؛ واژه‌ای که پس از انقلاب، در امری به‌غایت شگفت‌آور، کمر به حذفش بسته شد! که نشانه‌ی اوج غرض‌ورزی یا نادانیِ همراه با دشمنی و تعصب است.

دوستِ دانشمندم، شروین وکیلی، در کتاب تازه‌ی خود ــ ‌سیاست ایرانشهری ــ به روشنی مصداق‌های اهمیت شایستگی و شایسته‌سالاری در نظام ایرانشهری را، در کنار دیگر شاخص‌های آن، با ذکر مصداق‌هایش گرد آورده که علاقه‌مندان را به خواندنِ این کتاب مهم دعوت می‌کنم (برای نمونه: مصون ماندن نقش‌های اجتماعی از دست‌اندازی نقش‌هایی دیگر که تراکمی بالاتر از قدرت را در خود جای می‌دهند، مانند این که شاه خواهان اعمال اقتدار در کارکردهای کسی باشد، بی‌دادگرانه و غیرمشروع دانسته شده است. چنین دست‌اندازی‌ای هم تنها به نقش‌های مشهوری مثل قاضی‌القضات یا مفتی محدود نیست، که بحث‌هایی فراوان درباره‌ی ضرورت استقلال کارکردی‌شان وجود دارد، بلکه نقش‌هایی ساده و پیش‌پاافتاده هم می‌بایست در نظامی دادگرانه از دخالت مقام‌های سیاسی ــ از جمله شاه ــ مصون باشند؛ یا رسم بسیار مهم و مشروعیت‌بخش بارِ عام دادنِ منظم در هفته یا ماه گواهی بر دور از واقع بودن سخن از استبداد شرقی و ستمگری شاهان ایرانی است. بار عام در اصل برای دادخواهی شهروندان از مقام‌های حکومتی و افراد بانفوذ طراحی شده و دسترسی مستقیم مردم به عالی‌ترین مرجع قدرت را ممکن می‌ساخته است. شکایت کردن رعیت از ویرانی و ستم اقطاع‌داران آن‌قدر زیاد و واکنش شاهان آن‌قدر سریع و ضروری بوده که نظام‌الملک در سیاست‌نامه ملک‌شاه را اندرز می‌دهد تا نخست خبرچینانی به منطقه بفرستد و راستی ادعای اهالی را وارسی کند و بعد حاکم منطقه را گوشمالی دهد، چرا که در غیر این صورت ممکن است اهالی از سر دشمنی به بدگویی درباره‌ی اقطاع‌داران بپردازند. در واقع، دسترسی مستقیم ستم‌دیدگان به منبع قدرت عاملی برای مهار ستمکاریِ کارگزاران حکومتی است‌؛ ضرورت تحققِ داد تنها به فساد مقام‌های عالی‌رتبه و ستم‌های عمدی محدود نمی‌شده است، بلکه هر نوع زیان و آزاری را شامل می‌شده که به مردمان و باشندگان ایران‌شهر برسد و نتیجه‌ی بی‌لیاقتی یا ناشایستگی کارگزاران باشد؛ در سازوکارهای تثبیت داد، امکان ستمگری خودِ شاه هم در این منظومه نیز دیده شده است و دادخواهی از خود مرجع دادگستری نیز سزاوار دادخواهی و رسیدگی بوده و سازوکارهایی اجرایی برایش وجود داشته است؛ و این ارتباطِ مستقیم میان شاه و مردم برای جلوگیری از بیداد امری نمادین و آیینی نبوده و سازوکاری نهادین در ساخت سیاسی ایران‌زمین محسوب می‌شده است...).

دنباله 👇

@IranianLook

Читать полностью…

نگاه ملی

نظام‌های پادشاهی و جمهوری
بخش چهارم (پایانی)

[بخش ۱ از ۵]


خب، با موضع‌گیریِ اخیر شاهزاده‌ی پهلوی، که ترجیحش نظام جمهوری است، تا حدودی کارِ من هم راحت شد. در سه یادداشت پیشین نکته‌هایی را گفتم و امید که در این یادداشت بتوانم موضوع را با ارائه‌ی نظرم درباره‌ی نظام مطلوب، که دوستانی جویا شده بودند، جمع‌بندی کنم. چون فاصله‌ی بسیاری میان یادداشت‌ها افتاده برخی نکته‌های اصلی‌شان را، البته به سخنی دیگر، یادآوری می‌کنم.

در یادداشت نخست اعلام کردم که من هم هوادار جمهوری هستم در این معنی که مردم در همه‌ی امور، به‌ویژه شیوه‌ی حکم‌رانی، نقش داشته باشند اما اشاره کردم که اجرای مفید و به‌قاعده‌ی چنین شیوه‌ای نیازمند مردمانی توان‌مند است؛ دست‌کم یک قشر متوسطِ وسیع و آگاه، نه فقط شماری نخبه که راه را به دیگران نشان دهند. وجودِ چنین قشری خود نیازمندِ پاگیریِ دوباره‌ی اقتصاد و به‌ویژه شایسته‌سالاری است؛ اقتصاد از آن رو که مردم دوباره بتوانند پس‌اندازی داشته باشند و از نیازهای اولیه‌ی خوراک و پوشاک و مسکن فارغ شوند چرا که با داشتنِ چنین نیازهایی قطعاً نمی‌توانند انتخاب‌های درستی را در نظام جمهوری داشته باشند و انتخاب‌های‌شان به سمتِ نیازهای‌شان می‌غلتد و امکان فریب خوردن‌شان و ندیدنِ واقعیت‌ها درباره‌ی امور و نامزدها بسیار بیشتر و داوری‌ها سطحی می‌شود، و شایسته‌سالاری از آن رو که هم انگیزه‌ی مردمان برای مشارکت در پیشرفت کشور بیشتر شود ــ چون امکان ارتقا می‌یابند و پیشرفت‌های شغلی عادلانه می‌شود ــ و هم آن‌که اقتصاد درست و پیشرفتِ واقعی هنگامی حاصل می‌شود که بهترین‌ها بر مسند جایگاه‌های تصمیم‌گیری در اقتصاد ــ و هر حوزه‌ی دیگری ــ قرار بگیرند و این موضوع یک اصلِ اساسی برای پیشرفت است.

صد البته شکل‌گیریِ مردمِ توان‌مند به نظام آموزشی درست و دانشی هم نیاز دارد، نظامی که در آن با تاریخ و فرهنگ‌مان و در نتیجه هویت ملی‌مان آشنا شویم و دانشِ روز و تجربه و اجتماعی شدن ــ مثلاً دریافتنِ اهمیت سودِ جمعی در برابر خودخواهی‌ها ــ را در پیراسته‌ترین حالت ممکن و به دور از ایدئولوژی‌زدگی‌ها فرا گیریم و فرزندان ما فارغ از هر نوع محدودیتی ــ به‌ویژه جنسیتی ــ علوم را فرا گرفته و با ورزش تن و بدنی نیرومند داشته و در جامعه‌ای به دور از تنش‌های تحمیلی رشد کنند.

طبیعتاً با چنین روندی ــ که نیاز به دوره‌ای زمانی برای ساختنش دارد ــ مردمی خواهیم داشت که در جامعه‌ای شاد می‌توانند در طیِ سال بارها و بارها نظرشان را درباره‌ی موضوع‌های مختلفی که از آنان پرسیده می‌شود ابراز کنند، اما این که گمان کنیم برای رسیدنِ به چنین جایی می‌بایست از اکنون و در همین وضعیت کنونی تمرین کنیم من آن را با مثال‌هایی که زدم درست ندانستم. جمهوری در چنین وضعیتی فضا دادن به سودجویان ــ چه اقتصادی و چه به‌ویژه سیاسی و اجتماعی ــ برای بهره‌ی بیشتر بردن‌شان است و وضعیتی را پیش خواهد آورد که یا به هدف نخواهیم رسید یا با هزینه‌های گزاف و پس از ویرانیِ بسیار به آن خواهیم رسید. آن‌چه تاریخ به ما می‌آموزد ورود به عرصه‌ی جمهوری، در وضعیتی هم‌چون چیزی که اکنون ما داریم، به آشوب بیشتر و سرانجام برآمدنِ یک دیکتاتوری می‌انجامد؛ و دوست‌داران جمهوری با تعصب‌شان بر روی آن اتفاقاً سببِ تأخیری بزرگ در دست یافتن به آن خواهند شد.

به نظر من، نخست می‌بایست نخبگانی که امتحانِ مردمی و «به مردم اندیشیدن»‌شان را پس داده‌اند نظام را بر دست گیرند تا با توجه به همین نکته‌هایی که عرض شد جامعه به سمت شکل‌گیریِ قشر متوسط پیش برود. البته در همین حین که نسل‌های آتی برای رسیدن به آن هدف آموزش می‌بینند نسل کنونی هم در فضاهایی محدود که به آرامی گسترش می‌یابند با شکل دادنِ نهادهای مدنی (احزاب، اصناف، سمن‌ها، بنیادها،...) متشکل شده و تمرینِ جمهوریت می‌‌کند تا در نهایت اگر آن هسته‌ی جمهوری (قشر متوسط) به حدّی قابل اتکا رسید جامعه از نخبه‌‌سالاری (آریستوکراسی) به جمهوری برسد، به گونه‌ای که اکثریت خود تبدیل به نخبه شده باشند؛ وگرنه در این شکل، فقط ابزاری هستند در دست نخبگان و نخبه‌نمایان و مصداقِ همان نگاهی که افلاطون به دموکراسی داشت و در یادداشت پیشین (سوم) به آن اشاره داشتم.

اما برای این دوران گذار حکومت نخبه‌‌سالاری باشد یا پادشاهی، از آن‌جایی که در یادداشت‌های دوم و سوم شرح دادم که نظام پادشاهی در ایران همیشه یک نهاد بوده و نه یک قدرت مطلقه‌ی فردی، از این رو تفاوتی میان این دو در ایران نمی‌بینم. با این حال، برای آن که این شیوه‌ی فرمان‌روایی امروزی شود آن را با دو تغییر، که پاسخی است به آن بخش از نقد مخالفان که به نظرم وارد است، پیشنهاد می‌دهم.

دنباله‌ی یادداشت 👇

@IranianLook

Читать полностью…

نگاه ملی

چهارشنبه‌سوری کوچک من و پسر همسایه‌مان حسیب‌الله، که پدرش کوچیده از دیار آریانا است.

#شخصی

@IranianLook

Читать полностью…

نگاه ملی

این عکس‌ها را وحید شريعت‌زاده گرامی برایم فرستاد. نشستی بود که به میزبانی «انجمن هم‌اندیشان ایران فرهنگی» در دفتر استاد فرهود، پدر علم ژنتیک ایران، برپا کردیم و در خدمت زنده‌یاد استاد طباطبایی بودیم (۵ اردیبهشت ۱۳۹۶). اجرای نشست بر دوش من گذارده شده بود که افتخاری بود.

#یادگار

@IranianLook

Читать полностью…

نگاه ملی

انجمن فرهنگی افراز با یاری خانه‌ی اندیشمندان علوم انسانی برگزار می‌کند:

جشن اسفندگان
بزرگداشت زن و زمین در فرهنگ ایرانی


با سخنرانی استادان:
اصغر دادبه
شروین وکیلی
و محمد درویش

آیین سپاس‌داری شاعر ملی، توران شهریاری

و اجرای موسیقی گروه آتَر

چهارشنبه سوم اسفند
از ساعت ۱۷.۳۰ تا ۲۰.۳۰


تالار فردوسی خانه‌ی اندیشمندان علوم انسانی (تقاطع خیابان‌های ورشو و نجات‌اللهی، بوستان ورشو)

@anjomanafraz
www.anjomanafraz.com

Читать полностью…

نگاه ملی

درفش ـ با توجه به رویدادهای اخیر در کشور و طرح گسترده‌ی گذار از نظام جمهوری اسلامی، میان بخش بزرگی از مردم دو قطب پادشاهی‌خواه و جمهوری‌خواه شکل گرفته است. روشنفکران و نویسندگان وابسته به طیف جمهوری‌خواه ــ در کنار نویسندگان وابسته به طیف چپ، که امروزه بیشتر در سلک مدافعان قوم‌گرایی و بعضاً جمهوری‌خواه درآمده‌اند، و به تأسی از آنان نویسندگان وابسته به جریان محافظه‌کار دینی ــ نظام پادشاهی را از بُن منفی می‌نمایانند. نویسنده‌ی این یادداشت، در عین آن‌که مدافع نقد بر هر نظامی است، این پیش‌فرض آنان و تأکیدشان بر استبداد چند هزار ساله را، که به ویژه در جریان انقلاب ۵۷ و به یاری رسانه‌های حکومتی در این چهار دهه گویی تبدیل به جزمی دینی شده و بدون هیچ منطق و استدلالی تکرار می‌شود، به چالش گرفته و بر این باور است که شاید نظام پادشاهی برای آینده‌ی ایران مناسب یا نامناسب باشد یا نقص‌هایی داشته باشد که آن را برای جامعه‌ی امروز کشور ناکارا نشان دهد، اما آن که گمان کنیم نظام پادشاهی ــ آن‌هم از گونه‌ی ایرانی‌اش ــ کلاً امری مذموم است و در طی تاریخ نمایانگر نظامی بدوی بوده امری بر خطا و به‌ویژه نشان از ناآشنایی با تاریخ کشورمان است، در حالی که نه تنها جمهوری در شکلی که امروزه می‌بینیم بسیار جدید است و روش حکومتی پادشاهی، اتفاقأ در نوع مستبدانه‌اش، جهانی بوده اما از چشم این نویسندگان عمداً از قلم می‌افتد بلکه پادشاهی به‌شکل نهاد هم در سرزمین‌های تاریخ‌مند اروپایی سابقه‌ی درازی نداشته، در حالی که زادگاهش ایران‌زمین است.

دعوت می‌کنیم این یادداشت را بخوانید و امید که تلنگری برای بازاندیشی نخبگانی با ذهن روشن شود تا نخست موضوع و زمینه‌ی تاریخی‌اش را درست بشناسند و سپس اگر هم نظری دارند آن را به‌گونه‌ی نقد و با رعایت ملاحظات علمی بیان کنند.


ایران و یونان باستان؛ ساده‌سازی‌های گمراه‌کننده

علیرضا افشاری

کارشناس ارشد تاریخ ایران باستان⁩

درباره‌ی نظام‌های ایران و یونان در دوران باستان ساده‌سازی‌های بسیار نادرست و تعیین‌کننده‌ای وجود دارد. به نظر من این ناآشنایی یا شناختِ اشتباه از ایران باستان به سه عامل برگردد: الف) تجربه‌ی زیسته‌ی کنشگرانِ انقلاب ۵۷ از نظام پهلوی، که البته همین تجربه هم نخست می‌بایست مورد بازنگریِ خودشان قرار بگیرد؛ ب) آشنایی بیشتر روشنفکران ما با تاریخ دورانِ میانه یا اسلامیِ ایران ــ آن‌هم از زاویه‌ی مذهبی ــ و ناآشنایی‌شان با تاریخِ باستان، و در نتیجه برابر بودنِ برداشت‌شان از پادشاهی با همان چیزی که در آن دوران وجود داشت؛ پ) آشنایی بخش بزرگی از روشنفکران ما با تاریخِ اروپا و در نتیجه این‌همان دیدنِ پادشاهی با امپراتوری یا شاهی‌های غارتگر و برده‌دار آن جامعه و خواندنِ نقدهای روشنفکرانِ آن دیار به این نوع از فرمان‌روایی.

به طور خلاصه، برداشتی که اینان از پادشاهی دارند «حاکمیت مطلق و بدون ضابطه‌ی یک تن بر کشور» و نیز «موروثی» و «مادام‌العمر بودنِ فرمان‌روایی‌اش» است، که دو مورد اخیر ــ با اما و اگرهایی ــ درست است اما اگر باور نخست نادرست باشد و پادشاهی امری فردی و در نتیجه مطلق نباشد این‌ها بلاموضوع خواهند شد.

و نیز وقتی سخن از دموکراسی می‌رود همه‌ی ما یاد یونان باستان می‌افتیم و اگر ناآگاه‌تر باشیم از دموکراسی درخشان حاصل از جمهوریِ آتن سخن می‌گوییم که بزرگانی هم‌چون آن دانشمندان صاحب‌نام را در خود پرورد و سپس از استبداد شرقی و خودکامگی شاهان ایرانی دادِ سخن می‌رانیم و ناشکوفاییِ استعداد ایرانی...

 در حالی که در این‌جا چندین خطای تاریخی وجود دارد که برمی‌شمرم:

... اوج درخششِ فرهنگ یونانی را متعلق به دوران حکومت پریکلس می‌دانند؛ فرمان‌روایی که هنر و ادبیات را ترویج می‌کرد، بناهایی تاریخی در زمانش ساخته یا مرمت شدند و اصولاً از طریق تلاش‌های او بود که آتن به مرکز آموزشی و فرهنگی جهان یونان باستان، یعنی همان که ما می‌شناسیم، مبدل گشت. اما بسیار جای شگفتی دارد کسی دقت نمی‌کند که پریکلس سی سال فرمان‌روا بود؛ یعنی، تا هنگام مرگ!...

... پادشاهی در ایران‌زمین فردی نبوده و در واقع یک نهاد است. ما این را درباره‌ی دوره‌ی اشکانی به‌صورت مستند می‌دانیم که دو مجلسِ بزرگان و مِهِستان وجود داشته که قدرت شاه را محدود می‌کرده‌اند، اما توجه نمی‌کنیم که با توجه به خلع شدن شماری از پادشاهان در دوران هخامنشی و به‌ویژه ساسانی می‌توانیم حضور این مجلس‌ها و انجمن‌ها را به کل دوران باستان تعمیم دهیم...

در سامانه‌ی پادشاهی ایران هر کدام از پیشه‌های فراگیرِ موجود (کشاورزی، صنعتگری، پیشه‌وری، بازرگانی، جنگاوری و دین‌مردی) نماینده‌ای را در نهاد پادشاهی داشتند که برآمده از انتخاب‌ها در سطح‌های متفاوت (روستا یا شهر، منطقه، استان و کشوری) بود و به نظر می‌رسد بهترین روش برای دسترسی به شایسته‌ترین فرد باشد...

متن کامل

نگاه ملی


@PersianPolitics

Читать полностью…

نگاه ملی

این خیزش مردمی ـ ۶

ورزشکاران رستگار شدند!


آن‌چه به‌روشنی در رویدادهای در پیوند با خیزشِ اخیر به‌چشم آمد حضور ورزشکاران بود؛ چه ورزشکاران حرفه‌ای که با سخنان‌شان و گاه کردارشان از درِ پشتیبانی از مردم درآمدند و چه جوانانی که در اعتراض‌ها حضور داشتند و ورزشی را حرفه‌ای یا دوست‌کاری (آماتوری) پی می‌گرفتند. گویی دوباره خصلت پهلوانی در حال گسترش و همگانی شدن است!

تختی در هفدهم دی‌ماه ۱۳۴۶ در هتل آتلانتیک خودکشی کرد، اما همه می‌دانیم که هر چند او، افزون بر دو قهرمانی و دو نایب‌قهرمانی در رقابت‌های قهرمانی کشتی جهانی، یک مدال طلا و دو مدال نقره‌ را هم در سه دوره‌ی بازی‌های المپیک از آنِ خود کرده بود و از این رو پرافتخارترین کشتی‌گیر ایرانی در المپیک است و حتا در سه سال پیاپی صاحب بازوبند پهلوانی ایران شده بود هنگامی عنوانِ جهان‌پهلوانی به وجودِ نازنینش نشست که غمِ مردم را خورد و در سختی‌ها آنان را تنها نگذارد، و این فشار روانی آن‌چنان بود که او را به سوی آن انجامِ اسطوره‌ای ــ هم‌چون کیخسرو ــ کشاند. هر کسی که او را دیده بود با او خاطره‌ای داشت، از برخورد افتاده‌اش؛ رفتاری که او را با سرو ــ نماد انسان کامل در فرهنگ ما ــ همسان می‌کرد. (پیش از این، درباره‌ی جهان‌پهلوان خاطره‌ای را به نقل از پدرم آورده بودم)

پهلوان واژه‌ای است به یادگار از فارسی میانه و روزگارِ اشکانیان، که سرنمون و اسطوره‌ی پهلوانان ــ رستم ــ که احتمالاً همان سورنا سردار بزرگ پارتی باشد، در آن روزگار می‌زیست. تفاوت برجسته‌اش با قهرمان ــ افزون بر آن‌که برجستگی‌ها و افتخارهای آن را هم در بر دارد ــ در همین مردمی بودن و دستگیریِ دیگران، افتادگی و ساده‌زیستی‌اش است. پرآوازه‌ترین نام پیش از تختی پوریای ولی است که در هفت‌صد سال پیش در خوارزم هنگام لشگرکشی مغولان چشم به جهان گشود، اما در سرزمین‌های ایرانی سفر می‌کرد و از این رو منش نیکش، که حاصل پرورش در زادگاه عرفان ایرانی ــ خراسان بزرگ ــ بود، میان ایرانیان زبان‌زد شد... تا در شهر خوی چشم بر جهان فروبست. نام تختی از پسِ چنین تاریخ دراز و پُرفراز و فرودی پُرآوازه شد هر چند در این میان بسیاری پهلوانانه زیستند و عیارانه و بر آیین فتوّت در جبهه‌ی نیکی ایستاده و به نبرد با پلیدی‌ها برخاستند.

اکنون، می‌بینیم که این منشِ پاک و انسانیِ ایرانی تکثیر شده است. جوانی ورزشکار هنگامی که رفتاری نادرست را با بانویی یا مردمانی می‌بیند پای به میدان می‌نهد، کتک می‌خورد، دستگیر می‌شود... و شتابان به پای چوبه‌ی دار برده می‌شود. فیلم‌هایی که از تمرین‌های ورزشی برخی از این عزیزان پخش می‌شود برایم غم و شادی هر دو را به همراه دارد؛ هم‌چنان که آن رفتارها با مردمان و به‌ویژه بانوان سخت عذاب‌آور و گاه شگفتی‌زاست که چگونه در زادگاه فرهنگ عیاری و پهلوانی و جوان‌مردی، حتا با وجود بسیاری دستورهای دینی، چنان رفتارهایی انجام می‌شود؟

ورزشکاران ما هم، از آن سه فوتبالیستِ سرشناس؛ تا حتا فراموش نکنیم رفتار اکثر بازیکنان تیم ملی فوتبال در آغاز جام جهانی؛ و باز یادآور شویم فوتبالی که کمترین میانه و نزدیکی را با ورزش‌های بومیِ ایران و فرهنگ ایرانی دارد و اصولاً به جهت تخدیر و بی‌حسی نسبت به معضلات جامعه از سوی حاکمان به‌طور ویژه برجسته گردید تا آن‌جا که با هزینه‌هایی هنگفت مدیرانش را هم خود برمی‌گزیدند و در آن انتخابِ مردمی و بازیکنان و دوست‌داران یک تیم در کمینه بود؛ تا دیگر رشته‌ها؛ از توجه به ناراحتی و عذاب مردم ــ از این‌همه نامدیریتی و سستی و فساد که هستی‌شان را به نابودی کشانده ــ برکنار نماندند و شجاعانه پای در راه دفاع از اینان گذاشتند تا جایی که بسیاری از آنان از تیم‌های‌شان کنار گذارده شدند یا کارهای غیرورزشی‌شان نیز تعطیل شد...

این دمیدنِ دوباره‌ی فرهنگ پهلوانی
مبارک باشد!



@IranianLook

Читать полностью…

نگاه ملی

◽️گزارش تصویری نشست‌مان در ۲۸ امرداد امسال، درباره‌ی بازاندیشی یک رویداد تاریخی:

✅ سید حسین موسویان
✅ مهدی تدینی
✅ نوید بازرگان
✅ علیرضا افشاری
✅ شروین وکیلی

#۲۸امرداد
#تاریخ

@sherwin_vakili

Читать полностью…

نگاه ملی

به یاد علیرضا صادقی؛
نگاه به گوشه‌ای از تاریخ کوشش‌های سمنی


آن یزدی فعال‌مان را از دست دادیم. در کمال تأسف، خبر درگذشت دوست کنشگر میراثی‌مان، آن جوان یزدی که در عرصه‌ی میراث فرهنگی همه‌ی کنشگران می‌شناختندش و گاه از پیگیری‌های خواست‌هایش به تنگ می‌آمدند، شنیدم و بسیار غمگین شدم.

علیرضا صادقی، مديرعامل «انجمن دوستداران و حافظان خشت خام» (انجمنی فعال و قدیمی و از نخستین انجمن‌های حوزه‌ی میراث فرهنگی که مقام مشورتی سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد ــ یونسکو ــ را داشت و یکی از اعضایش چند سالی است که مدیرکل میراث فرهنگی استان یزد است)، رئیس «انجمن هنرهای سنتی و صنایع دستی پارس» (انجمنی که به قصد یاری‌رسانی به هنرمندان مظلوم حوزه‌ی صنایع دستی راه انداخته بود) و به عنوان کسی که شخصاً سال‌ها پیگیر ثبت ملی و نیز جهانی شدن شهر یزد و به‌ویژه بادگیرهای ارزشمند آن شهر کهن بود و از تلاش کشورهای همسایه و بی‌توجهی مسؤولان می‌نالید مدیرعامل «بنیاد بادگیر»، امروز دیگر در میان ما نیست.

با علیرضا در پی تماس‌های مکرری که هنگام برپایی جشن بزرگ نوروز انجمن افراز، به همراه چند انجمن دیگر، در کاخ سعدآباد (اسفند ۱۳۸۸) داشتیم تلفنی آشنا شدم که می‌خواست مرا ترغیب به گردِ هم آمدن فعالان میراث فرهنگی کشور و دبیران سازمان‌های مردم‌نهاد این حوزه کند. چون اصولاً آدمی نیستم که نسبت به پیشنهادها بی‌توجه باشم و در عین حال شناختی از او نداشتم توپ را به زمین خودش انداختم که اگر برای چنین کاری اقدام کند یاریگرش خواهم بود تا هم ببینم تا چه اندازه پای کار هست که خودش و شهر یزد میزبان این حرکت شوند و دیگر آن‌که به تجربه و طی سال‌هایی که در اوایل دهه‌ی هشتاد (۸۴ - ۸۳) که همین ایده را پیگیر بودم داشتم، می‌دانستم که دوستان شهرستانی عموماً رابطه‌ی خوبی با نهادهای دولتی و اقتصادی شهر و استان خودشان دارند در حالی که انجمن ما در تهران، از همان آغاز، فاقد چنین پیوندهایی بود (آن حرکت نخستین، تا پای ثبت شبکه در وزارت کشور با یاری پنج شش انجمن از سراسر کشور آمد اما آن هنگام وزارت کشور آیین‌نامه‌ای برای ثبت چیزی به نام شبکه نداشت و در نهایت با تعطیلی یکی دو انجمن کوشای آن جمع در پی اعتراض‌ها به آبگیری سد سیوند آن حرکت به پایان خود رسید. شرحش را در کتابم، دفاع از تاریخ، داده‌ام).

علیرضا جا نزد و کار را بر عهده گرفت و برنامه‌ای را برای گرد هم آمدن انجمن‌های میراثی در یزد ــ ‌۲۵ و ۲۶ شهریورماه ۱۳۸٩ ــ با هدفِ آسيب‌شناسي تشکل‌های دوستدار ميراث فرهنگی و نیز لزوم تأسيس شبکه‌ای ملی برای اين تشکل‌ها برگزار کرد و من هم کنشگران و انجمن‌هایی قدیمی را که می‌شناختم به آن برنامه متصل کردم. در آن نشستِ به‌یادماندنی، که پس از سال‌ها کنشگران عرصه‌ی میراث فرهنگی گردِ هم می‌آمدند، در كنار سه همايشِ افتتاحيه، بزرگ‌داشت نودمين زادروز استاد پيرنيا (پدر معماری نوين ايران) و بزرگ‌داشت هزارمين سال سرايش شاهنامه، دو كارگاه و يك هم‌انديشي نيز ارايه شد که خودم، با وجود برخی اختلاف‌نظرها و به‌ویژه سخت بودنِ گفت‌وگوی مفید و بی‌تنش با علیرضا، گرداننده‌ی کارگاه «آسيب‌شناسی فعاليت تشكل‌های غيردولتی» شدم تا آشنایی و همکاری انجمن‌ها را تسهیل کنم.

دنباله‌ی یادداشت 👇

@IranianLook

Читать полностью…

نگاه ملی

☣ موسسه‌ی فرهنگی-هنری خورشید راگا با همکاری موسسه‌ی فرهنگی-هنری و انتشارات ندای تاریخ برگزار می‌کند:

نقد خاطره‌ی جمعی: بازخوانی رویداد ۲۸ امرداد

سخنرانان:
دکتر سید حسین موسویان
دکتر صادق زیباکلام
مهدی تدینی
دکتر شروین وکیلی

علی رضا افشاری (مدیر نشست)

زمان: پنجشنبه ۲۸ امرداد ۱۴۰۰
ساعت: ۲۳:۰۰-۲۱:۰۰

نشست در فضای گوگل میت و اینستاگرام موسسه‌ی خورشید و انتشارات ندای تاریخ برگزار خواهد شد.

https://meet.google.com/wez-izwo-kdo

ورود برای همگان آزاد و رایگان است.
روابط عمومی: ۰۹۳۷۲۳۲۰۷۶۵

@khorshidraga

Читать полностью…

نگاه ملی

آیا وضعیت افغانستان فرصت خوبی برای هیأت‌حاکمه‌ی جمهوری اسلامی نیست که نسخه‌ی حقوق بشر اسلامی‌اش را به نمایش بگذارد؟!

علیرضا افشاری
کنشگر فرهنگی

هرات هم سقوط کرد و به دامان طالبان افتاد. فعلا نمی‌خواهم از زاویه‌ی علاقه‌مندیِ شخصی‌ام که حوزه‌ی فرهنگی ایران است و هرات یکی از کانون‌های مهم شرقیِ آن بوده به موضوع نگاه کنم. جسته و گریخته چنان خبرهای انسانیِ تلخی از افغانستان به گوش می‌رسد و لابه‌لای دیگر نوشته‌های شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود که دلِ هر خواننده‌ای را به درد می‌آورد تا کمی بی‌آبی و گرانی و مرگ‌ومیرِ دهشتناکِ ناشی از بیماری کرونا را فراموش کنیم. مرکز مستقلِ علمی و مردمی‌ای هم وجود ندارد تا راست و خطای این خبرها را بنمایاند و از مسؤولان کشوری هم، گویا که این اتفاقاتِ تلخ در گوشه‌ای پرت از قاره‌ای دیگر رخ دهد و نه در کنارشان، هیچ موضع‌گیری‌ای شنیده نمی‌شود.

می‌خواهم در این نوشته نیز کاری به انبوه نقدهای ما مردم عادی در شبکه‌های اجتماعی ــ تنها جایی که هنوز می‌توانیم حضور داشته باشیم هر چند وضعیتِ آن‌هم تا مدتی دیگر مشخص نیست ــ نداشته باشم، که چرا ما که خود را قدرتی منطقه‌ای می‌دانیم و در غرب‌مان چنان حضوری داشتیم اکنون در شرق‌مان به سکوت می‌گذرانیم و حتا نیروهای افغانستانیِ آموزش‌دیده‌ی زیر دست‌مان هم واکنشی از خود نشان نمی‌دهند، در حالی که از نگاهی تاریخی تفکر داعش به نوعی فرزند تفکر طالبانی به شمار می‌رود. و از همین روست که برداشتِ اکثر مردم بر این قرار دارد که زدوبندی میان حکومت و طالبان وجود دارد.

اما، چه این زدوبند وجود داشته باشد و چه نه، آیا حاکمان جمهوری اسلامی ایران اکنون که دیگر نگرانی از بابتِ حضور نیروهای آمریکایی در منطقه وجود ندارد تا مبادا موفقیتی به پای آنان ثبت شود ــ و می‌رود تا آخرین بخش‌های آن هم از افغانستان خارج شود ــ نمی‌خواهند ذره‌ای واکنش از خود نشان دهند و با پوششِ خبری تحولات در آن سرزمین و صدور بیانیه‌هایی مرتبط بر دستِ وزارت خارجه نشان دهند که هنوز قادر هستند ابتدایی‌ترین رفتارهای دیپلماتیک را در برابر فاجعه‌ای که بر سرِ مردمانی همسایه آوار می‌شود از خود بروز دهند؟ و آیا دست‌کم این قدرت را دارند تا با فرستادن ناظرانی از سوی همان نهادهای حقوق بشری اسلامی که در این سال‌ها در برابر نهادهای غربی علم‌شان می‌کردند نشان دهند که در غیابِ آنان می‌توانند حال نه به شکلِ بهتری اما در حدِ کمینه‌ها به آن مردمِ خسته و درمانده یاری برسانند و الگویی را که سال‌ها از آن سخن می‌راندند اکنون آشکارا رونمایی کنند؟ کسی مدافع جنگ نیست، اما آیا امکانش وجود ندارد طی هماهنگی با طالبان نیروهایی ایرانی که حاضر بودند برای حرم جان خود را از دست دهند در قامت نیروهایی حافظ صلح جان زن و بچه‌های همسایه را پاس دارند؟!

حتا اگر از زاویه‌ی ایران و برنامه‌های راهبردی و منافع ملی هم به این رویداد ننگریم، به نظرم از زاویه‌ی منافع جمهوری اسلامی هم تا این اندازه بی‌تفاوتی ایرادی بزرگ دارد و همیشه در یاد خواهد ماند.


@IranianLook

Читать полностью…

نگاه ملی

نقشه‌راهی ساده و عملی

#V 104
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara

اینستاگرام «مجمع دیوانگان»

کارتون بالا اثر «مانا نیستانی» است.

Читать полностью…

نگاه ملی

نقشه‌راهی ساده و عملی برای آینده ـ ۱

علیرضا افشاری

روزنامه‌نگار و کنشگر فرهنگی

اگر بپذیریم که کنش آن بخش از مردم ایران که از سال ۱۳۷۶ به بعد پای صندوق رأی آمدند ــ و حتا در سال ۱۳۸۴ هم با وجودِ تعدد نامزدهای منتسب به اصلاحات کم‌وبیش حضور داشتند ــ عملاً خطاب به هسته‌ی قدرت بود عدم حضور آنان در سال ۱۴۰۰ رو به اصلاح‌طلبان داشت و زنگِ پایانِ گونه‌ی صندوق‌محور و مقام‌خواهِ اصلاح‌طلبی را رقم زد. این کنش آگاهانه و از پیش آشکارِ [اکثریتِ] مردم ــ هر چند [بیشینه‌ی] اصلاح‌طلبان ترجیح دادند که آن را نشنوند و این نیز صفاتِ گفته‌شده را تأیید می‌کند ــ از سویی سبب شد هسته‌ی سختِ قدرت بی‌پرده و بدونِ سوپاپِ اطمینان با گرفتاری‌هایی که در طی دهه‌ها زمینه‌سازش بود‌ روبه‌رو شود و هم از سوی دیگر آن لایه‌ای را که به هر قیمتی، ولو تحقیر، دوست داشت سپر بلای محافظه‌کاران و ادامه یافتنِ وضعِ موجود شود از میان بردارد.

شاید استدلال شود که زمینه‌سازیِ بخشی از دردسرهای امروزین جامعه‌ی ایرانی کارِ همین اصلاح‌طلبان و نه محافظه‌کاران بوده است، اما پاسخ این است که در آن زمان (اوایل انقلاب) اینانی که امروزه اصلاح‌طلب هستند تفکری چون محافظه‌کارانِ امروزین داشته‌اند. از این رو، سخنِ پیش‌گفته نادرست نیست و مراد از اصلاح‌طلب و محافظه‌کار یک طرزِ تفکر است و نه افراد.

ایراد بزرگِ اصلاح‌طلبان ــ که زین پس مرادم از این کلمه همان اکثریتی است که وصف شد ــ ‌این بود که به اعتماد مردم، که البته در فضایی خالی از رقیب چنین شده بود، خیانت کرده و همان‌طور که تقی رحمانی جایی نوشت آنان می‌بایست زمینه‌ی حضور دیگران در سیاست را آماده می‌کردند نه آن که تا ابد خود را تنها نماینده‌ی دیگر سلیقه‌های سیاسی جامعه نزد حاکمیت بدانند و فقط شعار «ایران برای همه‌ی ایرانیان» را بدهند. این‌جاست که نظر اکبر اعلمی درباره‌ی بافتِ قبیله‌گونه‌ی اصلاح‌طلبان تأیید می‌شود.

نمونه‌ی روشن چنین رفتاری را در انتخابات شورای شهر دوره‌ی پیش از نزدیک شاهد بودم که اصلاح‌طلبان با وجود همه‌ی شعارهای زیبایی که درباره‌ی جامعه‌ی مدنی سر می‌دهند حاضر نشدند در فهرست‌ خود جایی برای حتی یکی دو تن کنشگر مدنی واقعی باز کنند و با وجود آن که می‌بایست این‌قدر تجربه می‌داشتند که این فرصت را دائمی نبینند اندکی همسویی و حتا سیاست نداشتند تا با وجودِ آن فراخوان‌های پرآب‌وتاب اولیه کسانی غیر از سهمیه‌های حزبیِ خودشان را فضا بدهند. حمیدرضا جلایی‌پور حتماً به یاد دارد که در نشست نشست «مطالبات نهادهای مدنی از پنجمین شوراهای شهر و روستا» در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، به تاریخ بیست‌وچهارم اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۶، چگونه نزدِ کنشگران مدنی به توجیه فهرستی که در حال بستنش بودند پرداخت و کوچک‌ترین انعطافی را نشان نداد. او معتقد بود که شورای شهر جای کنشگران مدنی نیست! در نهایت هم آنان توانستند سبب استعفای برخی کنشگران مدنی شوند... و بعد در شورا چه شد؟ دست‌کم در حوزه‌ی کاری خودم، کسانی مانند حجت نظری که قبل از انتخابات پیگیرِ دیدنِ ما بود و قول‌هایی مبنی بر همکاری با نهادهای مدنی شهر تهران داده بود به راحتی همه‌ی قول و قرارهایش را فراموش کرد و حتا دکتر حق‌شناس هم که پیش از انتخابات نشست‌های مرتبی را با او داشتیم تلفن ما را هم پاسخ نمی‌داد! و در نهایت آن شورا، با همه‌ی آب‌وتاب‌هایی که در تبلیغات حزبی از فعالیت آنان می‌شود اگر شورای فعلی مثلا موضوعِ البته قابل دفاعی چون سایت شفافیت را دنبال نکند عملاً هیچ کاری نکرده و هیچ عملی از آنان نهادینه نشده است. (نقدهایم به ترتیب بر روی «ستاد توان‌افزایی سازمان‌های مردم‌نهاد شورای شهر تهران»: + + + + + + ).

قابل درک است که اگر آن کسان مدنی هم در جمعِ آنان می‌بودند به احتمال زیاد تفاوت چندانی در نتیجه‌ی کار حاصل نمی‌شد اما دست‌کم تعهد دوستان به شعارهای‌شان معلوم می‌شد، و این تازه وضعیت فرهیخته‌ترین بخش از جریانِ حزبیِ اصلاح‌طلب آن‌هم در به‌نسبت بازترین و مانورپذیرترین انتخابات در این دو دهه بود! (البته جمع مدنی ما که دبیرکل‌های شماری از شبکه‌های مدنی استان تهران را در بر می‌گرفت برنامه‌ای دقیق و اجرایی برای حوزه خود، چون تلاش برای شبکه شدن سمن‌ها در حوزه‌هایی که هنوز شبکه نداشتند و بر پایه‌ی آن تشکیل خانه‌ی تشکل‌هایی نیرومند در شهر تهران که بی‌تأثیر بر سمن‌ها در دیگر شهرهای کشور نبود، داشت که طبیعتا این زیرساخت مدنی قدرتمند به کار خود دوستان برای نهادینه کردن کارهای درست‌شان هم می‌آمد)

برگردیم به سخن اصلی.

Читать полностью…

نگاه ملی

ادبیات پلیسی یکی از مترجمان نامدار خود را از دست داد

کاظم اسماعیلی، مترجم قدیمی حوزه کتاب‌های پلیسی، امروز هشتم اَمردادماه در سن ۹۴ سالگی در بیمارستان گاندی تهران درگذشت.

نام او برای من یادآور لحظه‌های خوب خواندن کتاب‌های پلیسی در نوجوانی بود؛ کتاب‌هایی کمیاب که ما را از ایران در حال جنگ آن زمان‌ها جدا می‌کرد و آن‌ها را، به معنای واقعی، تا تمام نمیکردی زمین نمی‌گذاردی! انتشارات خاتون و کتاب‌هایی چون «سنجاقک» یا «جاسوسی که از گرمسیر آمد» و انتشارات پارک (سری سرخ و سیاه) و کتاب‌هایی چون «ستون پنجم» و «هفت جنایت مرموز»... یادش گرامی.

سال گذشته، با لطف دوستی، فرصتی پیش آمد تا این استاد عزیز را دیده و پای خاطراتش بنشینم. درباره‌ی زندگی‌اش کیفیتی وجود دارد که امیدوارم در زودترین زمان بنویسم.

درباره‌اش در ویکی‌پدیا بخوانید.

@IranianLook

Читать полностью…

نگاه ملی

سخنی با جناب مجلسی


روزنامه‌ی شرق به مناسبت سالگرد قیام سی‌ام تیر گفت‌وگویی با فریدون مجلسی، دیپلمات پیشین، و نیز عبدخدایی از تروریست‌های فداییان اسلام انجام داده است؛

https://sharghdaily.com/fa/main/detail/295620

جناب مجلسی در چند جای سخنش به غرض نهایی مصدق در سرنگونی شاه و برپا کردن جمهوری اشاره کرده که نه تنها هیچ سندی آن را پشتیبانی نمی‌کند بلکه مثلا همچون حضور عوامل خارجی در کودتای ۲۸ امرداد - که البته آن‌هم جای بحث دارد - سخن مشهور و متواتر و جاافتاده ای هم نیست که نیاز نباشد در یک گفت‌وگو دلیلی و برهانی برایش آورده نشود. از این رو، کاش دست‌کم یکی‌دو مستند برای این سخنش می‌آورد. آنچه هست انبوهی سخنان دکتر مصدق را داریم که بر نبردش برای ملی شدن صنعت نفت تأکید دارد و حتا این آرمانش که «شاه می‌بایست سلطنت کند نه حکومت» را هم در آن مقطع فرع بر چنان هدفی قرار داد. احتمالا در پی سخنانی از جنس همین سخن جناب مجلسی بود که مصدق پس از رویداد نهم اسفند برای شاه، درون قرآنی، می‌نویسد که به سلطنت وفادار است.

دوم آن که جناب مجلسی معتقد است اگر نخست‌وزیر پس از سی‌ام تیر تغییر می‌کرد و فرد میانه‌رویی مانند الله‌یار صالح نخست‌وزیر می‌شد اوضاع بهتر و مفیدتر پیش می‌رفت. به نظرم دو نکته اینجا هست. نخست آن‌که در میانه یک جنبش و حرکت نمی‌توان رهبری آن را دگرگون کرد. مثلا مردم در سی‌ام تیر با دعوت احزاب در دفاع از مصدق به خیابان‌ها ریختند - آن‌هم بدون آن‌که خود وی دعوتی کرده باشد - حال نمی‌توان پس از پیروزی آن قیام فرد دیگری نخست‌وزیر شود و وزارت دفاع را هم بر عهده بگیرد که به نظر بی‌حرمتی به حرکت مردم است. اما از این موضوع گذشته، اگر فرد رهبر را تغییر دهیم اختلاف ایجاد می‌شود که چه کسی؟ جناب مجلسی نظرش صالح است اما چه ضمانتی وجود داشت که مثلا فاطمی - که اکنون به قول خود ایشان پشتیبانی چپ‌ها را هم داشت و اصلا به خاطر او چپ‌ها پای به میدان دفاع از مصدق گذارده بودند (که جلوتر توضیح می‌دهم سخن دقیقی نیست) - نتواند نخست‌وزیر شود؟ یا فرد دیگری، مثلا امثال حسین مکی یا مظفر بقایی که این یکی حمایت دربار را هم داشت؟

ما وقتی رهبری را تغییر می‌دهیم باید احتمال بدهیم که اوضاع وفق خواست ما پیش نرود. و از اینها گذشته، چرا گمان می‌کنیم مصدق فرد میانه‌رویی نبود؟ مثلا در همین مورد حکم به مصادره زندگی قوام که مجلس صادر کرده بود و عبدخدایی اشاره می‌کند مصدق زیر بار نرفت که نشان از میانه‌روی او دارد. او تنها در برابر انگلستان و موضوع نفت بود که پافشاری داشت و برهانش هم کاملا مشخص بود که فرصتی طلایی برای بیرون کردن انگلستان از ایران پیش آمده (خواست و آگاهی و در نهایت جنبش مردم از یک‌سو، و ضعف انگلستان به خاطر جنگ بزرگ از سوی دیگر) پس آن را با تنها مقداری افزوده شدن بر درصد دریافتی مان معامله نکنیم یا قراردادی نبندیم که به هر شکلی انگلستان همچنان مدیریت صنعت نفت را بر عهده داشته باشد. همین. وگرنه اتفاقا در این که نیروهایی دیگر پای به میدان بگذارند و میانجی شوند و مدیریت این صنعت را بر عهده بگیرند هیچ مخالفتی نداشت. و اتفاقا برای به نتیجه رساندن چنین امر مهمی ما نیاز به فردی محکم - یا به تعبیر این دوستان یکدنده - داشتیم که نگذارد این فرصت طلایی از میان برود که خوشبختانه نرفت و پس از کودتا انگلیس ناگزیر از مشارکت با آمریکا و دیگران شد. وگرنه اگر ایستادگی مصدق نبود انگلستان همچنان، با هزار شامورتی بازی و ظاهرسازی، بر این منبع بزرگ کشورمان احاطه داشت و چیزی از آن آن‌گونه عاید ما نمی‌شد که بتوانیم تحولی در اقتصادمان بدهیم. و نیز یادمان باشد که ایستادگی در برابر روحانیت سیاسی چون کاشانی هم نیاز به فردی مانند مصدق داشت و نه میانه‌رویی چون صالح. این را دست‌کم امروزه ما با پوست و خون درک می‌کنیم.

اما موضوع آخر، حمایت حزب توده از مصدق است. امروزه با تبلیغات افرادی از آن حزب و تکرار شدن این سخن، به نظر می‌رسد که از سی‌ام تیرماه آن حزب فراگیر و قدرتمند و وابسته چرخشی داشته و جزو حامیان مصدق شده باشد. به نظرم این سخنان فقط سخن است. برای راستی‌آزمایی می‌بایست انبوه مطبوعات منتشره آن حزب را در فاصله قیام تا کودتا تحلیل کرد که آیا برآیندش دفاع از مصدق بود؟ شدیدا شک و تردید دارم. نشان به آن نشان که اعمال آن حزب حتا در روزهای پس از ۲۵ امرداد ۳۲ عملا در خدمت مخالفان مصدق بود و بر خلاف داستان‌سرایی ها در برابر کودتا هم قرار نگرفت (به بهانه‌ی عدم فراخوان مصدق؟ چه کودکانه!). از این رو، به دوستان پیشنهاد می‌کنم تا هنگامی که پژوهش‌های معتبری در این‌باره منتشر نشده باشد این را یک افسانه بدانند و به دروغ‌های رهبران آن حزب در این باره، که بیشتر برآمده از دریغ و افسوس و پشیمانی بعدی‌شان است، اعتماد نکنند.


#یادداشت_تاریخی
#مصدق

@IranianLook

Читать полностью…

نگاه ملی

[بخش ۲ از ۵]

اما قبلش، چند نکته:

۱.
بخش عمده‌ی مخالفتِ مخالفان پادشاهی به پیش‌فرض گرفتن و بدیهی انگاشتنِ استبدادی و خودرأییِ پادشاهان ایران در تاریخ بازمی‌گردد که با شرح تاریخ در یادداشت دوم نشان دادم که عمومیت دادنِ آن نادرست است و در آغازِ همان یادداشت هم دلیلِ خودم از چراییِ این اشتباه در نزد روشنفکران را یاد کردم. در یادداشت سوم هم پادشاهیِ ایران را با ایده‌آلِ ذهنیِ آنان، یعنی آتنِ باستان، مقایسه کرده و بدفهمی‌ها و نادانی‌ها در این مورد را به‌زعمِ خودم توضیح دادم. در نتیجه از این دوستان خواهشمندم که اگر هم نقدی بر این شیوه‌ی فرمان‌روایی (نظام پادشاهی) دارند آن را معطوف به جهانِ امروز کنند و به گذشته تعمیم ندهند، چرا که اصولاً شکل‌گیریِ مردمِ آگاه، که زیربنای جمهوریت است، موضوعی امروزی است یا اگر هم می‌خواهند نقد تاریخی داشته باشند به‌درستی با تاریخِ ایران، به‌ویژه دوران باستان که زادگاه این شیوه‌ی فرمان‌روایی است، و نیز بحث‌هایی که درباره‌ی تاریخ‌نویسی‌های ایدئولوژیک معاصر می‌شود ــ از اروپامرکزی یا خوانشِ چپ‌گرایانه‌ی تاریخ تا بازنویسی‌های مذهبی یا قوم‌گرایانه‌ در ایرانِ کنونی ــ آشنا باشند تا سخن‌شان اعتبار یابد.

۲.
همان‌طور که در مجموعه‌یادداشت‌های بازگشت به نقطه‌ی صفر به آن پرداختم، حتا این نقدها به دوره‌ی پهلوی هم وارد نیست و جامعه‌ی ایران به صرفِ جنبشِ بزرگ مشروطیت، که زمینه‌ها و خواست‌های مختلف اما پیشروانه‌ای داشت، نمی‌توانست به ناگهان مطلوبِ روشنفکران برای پیاده‌سازیِ جمهوریت و مردم‌سالاری (دموکراسی) شود و نخست می‌بایست زمینه‌هایش آماده شود که با آزمون و خطاهایی، که برآمده از نو بودنِ این راه بود، به باورم این شرایط در پایان دوره‌ی پهلوی تا حدّ زیادی آماده شده بود که آن فرصت به نظر من، به دلایلی که در همان مجموعه‌یادداشت‌ها آوردم، از دست رفت و حتا متأسفانه پس از آن پس‌رفتی جدّی را در این زمینه از سر گذراندیم.

خب، به بحث بازگردیم.

اول آن که تفاوتِ مهم نظام پادشاهی در برابر جمهوری پایداری نهاد در برابرِ دگرگونیِ آن است، نه آن‌چه در فضای عمومی در این‌باره گفته می‌شود. این، به نظر من، اختلاف اصلی میان جمهوریت و پادشاهی است (البته جمهوری‌های بزرگ و قدرتمند هم به‌ناگزیر و بر پایه‌ی تجربه‌های زیسته‌شان ــ هم‌چنان که اشاره کردم ــ نهادهای کوچک اما مؤثرِ پایداری، مثلاً نهاد قانون اساسی، را شکل داده‌اند). به سخن دیگر، این اصطلاح که «مملکت صاحب دارد» به‌درستی نشان‌دهنده‌ی آن پایداری است. روزگاری تبلور و نمودِ این پایداریِ نهاد در شاه و خاندانش بود، یعنی در عمری بودنِ پادشاهی و نیز ماندنِ پادشاهی در خاندانِ پادشاه، اما در واقعِ کلیت نهاد پادشاهی بود که خود را وقفِ بهبود مملکت می‌کرد.

این که برای جمهوریت این‌گونه تبلیغ می‌شود که همه‌ صاحب مملکت هستند سخنی درست و زیبا اما در عمل کاملاً شعاری است، مگر آن‌که آن قشر متوسط آگاه و وطن‌پرست شکل گیرد. اما حتا در آن‌صورت هم ما نخست برای خودمان زندگی می‌کنیم، هر چند توجه بیشتری به ملزومات و رویدادهای ملی خواهیم داشت و از بخشی از وقت و نفعِ شخصی‌مان به سود مملکت و کار گروهیِ ناسودبرانه (غیرانتفاعی) خواهیم گذشت. به سخن دیگر، موقعیتی پیش بیاید انتخاب‌هایی در راستای نفع شخصی هم خواهیم داشت، که شاید آسیب‌زننده به مردم و میهن نباشد اما سودی هم به حالِ آنان ندارد هر چند می‌شود کارهایی کرد که سودِ بیشتری به آنان برساند. و این هیچ ایرادی ندارد چرا که می‌بایست زندگی کنیم.

اما یادمان باشد اگر می‌خواهیم جمهوریِ درست و به‌قاعده‌ای را برپا کنیم می‌بایست به این‌جا رسیده باشیم که بخشی از وقت و توان و سرمایه‌‌مان را برای کارهای اجتماعی ـ سیاسی صرف کنیم و نمی‌باید بسنده کنیم به یک رای دادن در انتخابِ نوع حکومت.

وگرنه، ما جمهوری را برگزینیم اما خود در انجمنی فرهنگی ـ اجتماعی یا محله‌ای عضو نباشیم؛ برای بهبود صنف‌مان تلاشی نکنیم؛ و در حزبی هم‌وندی فعال نباشیم، فقط یک الیگارشی (اندک‌سالاری، نه الزاماً نخبه‌سالاری) را ایجاد کرده‌ایم و حکومت را از یک نهاد پادشاهی به یک نهادِ حکمرانیِ البته وسیع‌تر بدل ساخته‌ایم، اما از آن‌جا که سازمان‌های مردمیِ قدرت‌مندی نداریم با قواعدی نرم‌تر و قوانینی منعطف‌تر و نیز نظارتی ضعیف‌تر، که امکان ورود آن فرصت‌طلبانِ پیش‌گفته را فراهم می‌آورد.

دنباله 👇

@IranianLook

Читать полностью…

نگاه ملی

با این همه غم
در خانه‌ی دل
اندکی شادی باید
که گاهِ نوروز است!

با یادِ همه‌ی آنانی که در راه دفاع از ایران و آزادی برای مردم ایران جان باختند؛
 
همه ساله بخت تو پيروز باد!
همه روزگار تو نوروز باد!

نوروز ۱۴۰۲ فرخنده‌باد. شاد و تن‌درست و سرافراز باشيد!

 

چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر تخت اوی
شگفتی فروماند از بخت اوی
به جمشید بر گوهر افشاندند
مرآن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودین
برآسوده از رنج تن دل ز کین
به نوروز نو شاه گیتی‌فروز
برآن تخت بنشست فیروز روز
بزرگان به شادی بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار
به‌ما ماند از خسروان یادگار
- فردوسی

امیدواریم سالِ پیشِ رو سالی پربار و خوب برای میهن‌مان، مردمان‌مان و هم‌چنین نهاد کوچک خودمان، افراز، باشد.


چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و به جام باده کن عزم درست
کین سبزه که امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست

چون لاله به نوروز قدح گیر به دست
با لاله رخی اگر تو را فرصت هست
می نوش به خرمی که این چرخ کهن
ناگاه تو را چو خاک گرداند پست
- خیام


مستند نوروز از مجموعه‌مستند «جشن‌های ایرانی» (کاری از بهرام روشن‌ضمیر، تهیه شده در گروه رسانه انجمن فرهنگی افراز) به شما گرامیان پیشکش می‌گردد:

👈 آپارات


درباره‌ی نوروز بخوانیم:


نوروز، بزرگترین جشن جهان ایرانی و آغازگاه شروع سال برای ایرانیان، با نو شدن طبیعت گره خورده است: هم در واقع، از آن رو که در یکی از دو نقطه‌ی اعتدال در سال خورشیدی قرار گرفته و این‌بار طبیعت ــ وارونه‌ی مهرگان ــ به‌سوی بیدار شدن و شکفتگی ره می‌سپارد؛ هم در ذهن، که برگرفته از مهم‌ترین پایه‌های اندیشه‌ی ایرانی ــ یعنی «نوسازی هستی» یا فَرَش‌گَرد ــ است...

👈 دنباله


برپاکنندگان‌ نوروز و جشن جهانی آن

نوروز در ایران و افغانستان آغاز سال نو محسوب می‌شود... و در همه‌ی کشورهای حوزه‌ی تمدنی ایران این جشنِ تاریخی برپا می‌گردد؛ حال در برخی از کشورها، با همین نام، تعطیل است... یا رسم‌ها و سنت‌هایی نزدیک به این جشن کهن یا جداشده از آن دارند...

پرونده‌ی مشترکِ نوروز، که بزرگ‌ترین پرونده ثبت‌شده‌ی چندملیتی در فهرست میراث جهانی یونسكو، و موفق‌ترین مصداقِ فلسفه‌ی كنوانسیون میراث ناملموسِ ۲۰۰۳ برای نزدیكیِ فرهنگی میان ملت‌ها و برداشتن دوری‌ها و دیری‌ها و دیوارهاست، بر دستِ هفت کشور (ایران با همکاریِ کشورهای جمهوری آذربایجان، پاکستان، هند، ترکیه، ازبکستان و قزاقستان [تاجیکستان و افغانستان به‌خاطر کامل نبودنِ پرونده‌ی ثبت‌شان نتوانستند به آن بپیوندند])، زیرِ عنوان «فرهنگ صلح» و با عنوان رسمی «روز جهانیِ نوروز»، در نشستِ هم‌وندانِ یونسکو در ابوظبی (۸ مهر ۱۳۸۸ ـ ۲۰۰۹) به عنوان میراث فرهنگی و معنویِ بشر به ثبت جهانی رسید. پنج کشورِ افغانستان، عراق، قرقیزستان، تاجیکستان و ترکمنستان نیز در نشستِ آدیس‌آبابا (۸ تا ۱۲ آذرماه ۱۳۹۵ ـ ۲۰۱۶) به این پرونده پیوستند...

👈 دنباله


نوروز در تاشقورقان / شادروان نادره بدیعی 👈 نامه‌ی افراز ۴


سرود نوروز / بانو توران شهریاری 👈 نامه‌ی افراز ۶


بيانيه‌ی همایش جشن نوروز؛ ۲۱ اسفند ۱۳۸۶ خورشيدی ـ دانشگاه تهران


بیانیه‌ی پایانی اولین جشنواره‌ی نوروز [هم‌زمان با ثبت جهانی نوروز توسط سازمان ملل، هشتم تا سیزدهم اسفندماه]؛ ۱۳ اسفند ۱۳۸۸ خورشيدی ـ مجموعه‌ی فرهنگی سعدآباد


درخواست انجمن‌ها از وزارت میراث فرهنگی برای فعال‌سازی دبیرخانه‌ی نوروز


پیشنهاد انجمن فرهنگی افراز به کشورهای منطقه، در نشست سران شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل متحد (۱۳-۱۶ جولای ۲۰۲۲ م.)؛ میراث معنوی گستره‌ی فرهنگی نوروز را در کنار یکدیگر برای ثبت جهانی ارائه دهیم



طرح‌هایی برای نوروز

از مریم اسدی

از مائده كيهان

از همايون بهرامی

از نفيسه محمدی


ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی/
ازین باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
- حافظ


#کارگروه_تاریخ

@anjomanafraz
www.anjomanafraz.com

Читать полностью…

نگاه ملی

هشتم فروردین ۱۳۹۵. منزل یکی از شاگردان استاد طباطبایی. به دعوت دوست عزیزم، پیمان حریقی، به دورهمی رفتم. دوستانم مسعود دباغی، داوود دشتبانی، آرسام محمودی و پژمان شقاقی هم در تصویر هستند. مجله‌ی درفشی که سخنان استاد را در آن منتشر کرده بودم به او هدیه دادم. با جناب مصطفی نصیری هم، که قبلا نوشته‌هایش را خوانده بودم، بیشتر آشنا شدم.

#یادگار

@IranianLook

Читать полностью…

نگاه ملی

فرزانه
به یاد استاد طباطبایی


بدنه‌ی اصلی استادان دانشگاه افرادی با دانش و اطلاعات در حوزه‌ی خود هستند. حال، به‌روز نبودنِ این دانش یا جامع نبودنِ آن جستاری دیگر است و صد البته، در نظام تازه‌ و برساخته‌ی دانشگاهی ایران که چند دهه است در حالِ شکل گرفتن است و اکنون سرعت و شیب بیشتری یافته، هستند استادانی که حتا همین دانش را هم به اندازه‌ی لازم ندارند و با پرداختن به موضوع‌هایی دیگر می‌کوشند نگاه و باور خود را منتقل کنند.

اما کم هستند استادانی که افزون بر آن دانش، بینش هم داشته باشند؛ یعنی قدرت درک کلی حوزه‌ی کاری خود و در نتیجه توانِ تحلیل رویدادهای تازه در آن و پاسخ دادن به پرسش‌های پیشین با نگاهی نو و کاربردی و امروزی، و به‌ویژه به‌کارگیریِ آن دانش‌ برای بهبودِ جامعه. اینان، افزون بر آن که آگاهی‌شان از دانشِ حوزه‌ی کاری‌شان بالا و جامع است و آن را به‌خوبی درک کرده‌اند و تلاش دارند با نگاه به تازه‌ترین پژوهش‌ها در سطح جهان خود را در لبه‌ی پیشرفتِ دانش نگاه دارند از آن‌جایی که با تاریخ و فلسفه‌ی دانشِ خود هم آشنا هستند و به‌ویژه جامعه‌ی خود را هم می‌شناسند توان تحلیلِ آن دانش و به‌کارگیریِ آن برای جامعه‌شان را هم دارند.

این افراد نگاه خاص خود را دارند و گاه در سخن گفتن با آنان حتا در موضوع‌هایی که در آن‌ها خبره باشیم یا پرسش‌هایی که پاسخ‌شان را بدانیم نکته‌هایی تازه را به ما می‌آموزند چرا که نگاه و دیدِ آن‌ها برآمده از تجربه‌ای خاص و آگاهانه و وسیع است و از زاویه‌هایی دیگر به موضوع می‌نگرند. اینان راه‌گشای جامعه‌اند و اگر نظام فرمان‌رواییِ جامعه به‌هنجار و سالم باشد اینان را قدر نهاده و در صدر می‌گذارد و از تحلیل و راه‌کارهای‌شان بهره می‌برد. این گروه شاید دست‌بالا منتقدانی داشته باشند اما دشمن ندارند و همه ایشان را به نیکی می‌شناسند.

اما، به باور من، مرحله‌ای بالاتر هم وجود دارد که شمار کمی پای در آن می‌گذارند؛ راهی که اگر نظام فرمان‌رواییِ جامعه به‌قاعده نباشد ورود به آن برای دوست‌داران کشور و مردم ناگزیر می‌نماید اما به هر رو، «گاو نر می‌خواهد و مرد کهن». آن «کنشگری» است یا آن‌گونه که دوستم شروین وکیلی می‌نامد «فرزانش».

استادان، حتا استادان کامل، ترجیح می‌دهند که مانند همه‌ی مردم کار خود را انجام داده و در گوشه‌ی عافیتی گذرانِ زندگی کرده و در نهایت کتاب‌هایی بنویسند؛ دسته‌ی نخست بیشتر ترجمه یا دست‌بالا تاریخچه‌ای یا توصیفی، یا اگر هم تحلیل یا سخنِ نویی داشته باشند در موضوعی کوچک و محدود و مشخص، و دسته‌ی دوم کتاب‌های عمیق‌تر، تحلیلی و جامع. هر دو در جای خود ارزش‌مند هستند اما هنگامی که نظام آموزشی و فراتر از آن نظام فرمان‌روایی بر مسیرِ درست و عادی قرار ندارد و کتاب‌ها یا منتشر نمی‌شوند یا در مقداری کم و دور از دسترسِ مخاطبان عرضه می‌شوند یا ممیزی می‌شوند یا شنیده نمی‌شوند و در کنارشان حجم بزرگی کتاب در جهتی مخالف امکان چاپ و پخش گسترده می‌یابند یا دیدگاه‌هایی در جهتِ مخالف از راه رسانه‌های همگانی گسترده می‌شوند چه باید کرد؟

معدودی از آن بینش‌مندان هستند که از گوشه‌ی عافیتِ کارهای پژوهشی و انتشارِ کتاب بیرون آمده و پای در عرصه‌ی کنشگری می‌گذارند و با یاری معدود رسانه‌ها یا سازمان‌هایی که به خاطر هم‌اندیشی اندکی توان مانور و همراهی دارند یادداشت‌هایی به‌روز می‌نویسند یا سخنانی را در محافلی می‌گویند تا مخاطبان را بی‌واسطه و بی‌مانع آگاه کنند؛ کنش‌هایی که به نسبتِ خطرپذیریِ افراد، به خاطر برخورد با سیاست‌های پیش‌گفته و طراحان و حاملانِ آن‌ها، پیامد دارد؛ دشمن دارد، بدنام شدن دارد، از کار بیکار شدن دارد، بر هم خوردن نشست‌های خصوصی را دارد،... و سرانجام ترک وطن را.

استاد طباطبایی از این گروه بود که جبر زمانه را نپذیرفت. از ایران می‌گفت در زمانه‌ای که از ایران گفتن، آن‌هم در سطح دانشگاهی، کم و گم بود، اما مهم‌تر از آن فقط به گفتن و کار علمی بسنده نکرد و پای در میدان گل‌آلود کنشگری نهاد؛ کاری که بخشی از توان و زمانِ او را بلعید و پاره‌ای از طرح‌های پایه‌ای و پژوهشی‌اش را ناتمام گذارد و روح و روانش را فرسود و بیمارش کرد،...

اما او کسی نبود که زمزمه‌ی ایرانش را، در لابه‌لای برگ‌های سروی خمیده که «آیا کسی هست مرا یاری کند؟»، بی‌پاسخ گذارد.

@IranianLook

Читать полностью…

نگاه ملی

علیرضا افشاری، فعال میراث فرهنگی به «فراز» گفت: ماجرایی مانند اتفاقی که برای بافت تاریخی شیراز رخ داده، سال‌هاست در حال وقوع است. از طرفی سالیان طولانی است که ما معترض شده‌ایم به تخریب بافت تاریخی در مناطق مختلف کشور. امیدوار بودیم در این سال‌ها فرهنگ پاسداری از مواریث کهن‌مان، که اتفاقا در بسیاری جاها با دین گره خورده است و یادگارهای دینی به شمار می‌روند، گسترش یافته باشد اما انگار همچون نبود فرهنگ محیط زیستی در مسوولان در این مورد هم در همچنان بر همان پاشنه‌ی قدیم می‌چرخد.

او افزود: همه دوستداران تاریخ و فرهنگ ایران و افرادی که به تاریخ و آثار تاریخی و هویت باستانی کشور علاقمندند همواره خواهان این بودند که هویت ایرانی در مواجهه با توسعه ناپایدار ویژگی‎های خود را حفظ کند تا اگر ما به دیدن شهرهای مان می‌رویم هویت هر منطقه و شهری را متوجه شویم. اما روز به روز شهرهای‌مان - بر خلاف همه‌ی شعارهای غرب ستیزانه - بیشتر شبیه بخش‌هایی خاص از شهرهای مدرن می‌شوند و هویت خود را از دست می‌دهند، در حالی که در بسیاری دیگر از شهرهای جهان، حتی در کشورهای همسایه، سعی می‌شود ویژگی‌های محلی برجسته شوند.

دبیر دیده‌بان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران ادامه داد: به نظر می‌رسید دولت‎مردان نیز طی سال‌‎های گذشته متوجه شده باشند که با تاکید بر روی هویت دینی، اگر به هویت ملی بی‎‌توجهی کنند، تاثیر عکس می‌‎گذارد. آثار آن‎ را نیز در رویدادهای ماه‌‎های اخیر مشاهده کردیم. با این‎همه عجیب است که همچنان عده‎ای پافشاری می‎کنند بر روی تخریب بافت تاریخی شیراز.

افشاری گفت: کارکرد تخریب بافت تاریخی شیراز و اجرای طرح حرم تا حرم مواجهه با مردم ایران است. در این طرح تنها شاهد چیرگی یک بینش هستیم که حتی به سنت‌های دینی هم بی‌توجه است و به نظر می‎رسد یک گروه اقلیت فقط در پی منافع مالی هستند. چراکه بهتر است یک امامزاده در بافت تاریخی و سنتی واقع شده باشد تا اطرافش به گورستان و مرکز خرید تبدیل شود.

او تاکید کرد: حتی با منطق دینی می‌بایست بافت تاریخی نه تنها حفاظت شود بلکه احیا و مرمت و قابل زیست شود.


متن کامل گزارش روزنامه اینترنتی فراز را در لینک زیر بخوانید:

https://www.farazdaily.com/fa/tiny/news-60026

@reesjomhoormiras

Читать полностью…

نگاه ملی

سخنان دکتر احمد بازماندگان درباره‌ی «برده‌داری در قرن نوزدهم در منطقه‌ی خلیج فارس» را به پیشنهاد دوستی شنیدم و چند نظر پای صوت‌شان در کانال چشم‌انداز تاریخ گذاشتم.

/channel/history_perspective/233

آقای دکتر مطمئن نیست نقل قولش - در پایان بحث - مرتبط با آل احمد باشد اما روی آن تفسیر می‌کند و برده‌داری را تا دهه‌ی چهل می‌آورد!

آقای دکتر از نیت خیر برخی انگلیسی ها در ماجرای لغو برده‌داری در خلیج فارس می‌گوید اما دقت نمی‌کند که نیت خیر وقتی مد نظر قرار می‌گیرد که طرف نفعی از موضوع نبرد، در حالی که انگلیسی‌ها در این موضوع کاملا ذی‌نفع هستند و قراردادهایشان با امیران جنوب خلیج فارس بهانه‌ای برای استیلا بر آنان و برانگیختن شان علیه ایران است. افزون بر آن، نهاد کمپانی هند شرقی - متولی این داستان - از مهم‌ترین نهادهای برده‌داری در تاریخ است. و باز افزون بر آنها، هنوز جریان لغو برده‌داری در خود انگلستان کاملا اجرا نمی‌شد بعد، آن‌گاه از روی نیت خیر می‌خواستند بردگان در خلیج فارس آزاد شوند!

به نظرم، برای آن که دید درستی از موضوع داشتیم خوب بود آقای دکتر آماری از میزان برده‌داری در اروپا و آمریکا هم ارائه می‌کرد تا موضوع قابل قیاس باشد و بعد این که غلام و کنیز را هم جزو جریان برده‌داری می‌آورد بسیار جای تعجب دارد. این که آنها (غلام و کنیز) در روح و روان‌شان تأثیر بدی گذاشته می‌شد کجا و دزدیدن و بین راه مردن به خاطر بی‌توجهی پزشکی و مثل حیوان فروختن و بعد به کار تولیدی روی زمین گذاشتن و اجازه ازدواج ندادن و هیچ حق انسانی برای برده قائل نشدن و بعد کشتن شان در هنگام پیری و بیماری یا فرار کجا؟! که در جوامع غربی پیاده می‌شد.

@IranianLook

Читать полностью…

نگاه ملی

یادداشت وارده: نقشه‌راهی ساده و عملی -۲

#V 105
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara

اینستاگرام «مجمع دیوانگان»

Читать полностью…

نگاه ملی

دنباله‌ی یادداشت از 👆

نتیجه‌ی آن نشست شکل‌گیریِ «شورای هماهنگی انجمنهای دوستدار ميراث فرهنگی ايران» شد که به نظرم پایه‌ای درست و منطقی داشت، از جمله در اساس‌نامه‌ای که برایش تدوین کردیم آمده بود: «دبير شورای هماهنگی هر شش ماه يک‌بار به صورت دورهای از ميان اعضای شوراي مركزي يا به انتخاب آنان از ميان نمايندگان انجمن‌های عضو برگزيده میشود»؛ «زمان تصدی دبير دورهای از زمان برگزاری مجمع عمومی در استاني كه انجمنش در آن فعال است تا مجمع عمومی بعدی است [به سخن دیگر، دبیر بعدی با انتخاباتِ صرف برگزیده نمی‌شد و در واقع دبیر انجمنی بود که میزبانِ همایشِ بعدی برای مجمع باشد که حضور انجمن‌ها در آن شهر، ضمن بازدید با میراث فرهنگیِ آن منطقه در حمایت از تلاش‌های میراثیِ آنان و اعتراض به تخریب‌ها هم به شمار می‌رفت و بیانیه‌هایی در این رابطه صادر می‌شد که در یزد چنین کردیم. از این رو، شورای مرکزی با انجمن‌های عضوِ شبکه در ارتباط بود تا انجمنی برپاییِ گردهمایی بعدی را داشته و آن را اعلام کند که اگر چند انجمن بودند ترتیبی برای آن در نظر گرفته می‌شد. با این ترتیب، طبیعتاً دبیرانِ انجمن‌هایی تواناتر دبیرکل شورا می‌شدند]»؛ و «دبيرخانه‌ي شورای هماهنگی به صورت دورهای در اختيار انجمنی است که نماينده‌ي آن به عنوان دبير دورهای انتخاب می‌شود و هم‌وندان شورا موظف به همكاري با آن هستند». هم‌وندانِ نخستین شورای مرکزیِ آن شورا هم، افزون بر میزبان که می‌شد نخستین دبیرکل شورا، با رأی شرکت‌کنندگان در همان برگزیده شدند؛ مجتبی گهستوني، شاهین سپنتا، امین طباطبايي، یاسر موحدفرد، علیرضا هادیان و من.

این شورای مرکزی چند نشستی را در تهران برگزار کرد که همیشه خودِ علیرضا پی‌گیرِ برپایی‌اش بود؛ اما با وجود همه‌ی سخت‌کوشی‌ها و دلسوزی‌هایش ارتباط عمومیِ خوبی نداشت و گفت‌وگوهایش با دوستان، با وجود هم‌سو بودنِ هدف‌ها، گاه به دلخوری می‌انجامید تا آن‌جا که شماری از دوستان برای کنار گذاشته شدنِ او از جمعِ مدیریتی شبکه فشار می‌آوردند. با این حال من که خودم، به خاطر نزدیکی و همکاری، بیش از دیگران با او بحث و جدل داشتم، هم به جهتِ کوشایی و هم آن‌که او آغازگرِ این دوره از نزدیکیِ انجمن‌ها به هم بود در برابر این فشارها ایستادم و موضوع را به مجمع عمومیِ بعدی موکول کردم ــ که البته از تیرِ تخریبِ شماری از منتقدان برکنار نماندم.

نشست بعدی نوزدهم و بیستم اسفند همان سال (۱۳۸۹) به‌کوششِ انجمن‌هایی در شیراز برگزار شد و خودم از آن رو که تازه پیوند زناشویی بسته بودم در آن شرکت نداشتم. با وجود آن که بیانیه‌ی پایانی‌ِ نشستِ شیراز بر اتصالِ آن نشست با نشستِ پیشین در یزد تأکید داشت اما با گزینش شورای مرکزی‌ای متفاوت کم‌کم به راهی رفت که با حذفِ این تاریخچه تبدیل شد به «شورای هماهنگی سازمان‌های غیردولتی میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی کشور»؛ نکته‌ای که امیدوارم دبیرکلِ کنونی این شورا ــ دوست عزیزم، الیار عاصمی‌زاده ــ هنگام تدوین تاریخچه‌ی آن شورا در نظر داشته باشد.

امروز که می‌نگرم از آن‌همه غرولندهای علیرضا و بحث‌هایی که با او داشتیم چیزی به خاطرم نمی‌آید اما کارها و تلاش‌هایش به بار نشسته و پیشِ چشمِ دوستداران میراث فرهنگی سرزمینِ کهن‌مان است. شنیدم پرونده‌ی بادگیرهای یزد سرانجام پس از سال‌ها که او پی‌گیرش بود امسال در فهرست پیشنهادی وزارت میراث به یونسکو جای گرفته است... دریغ که خودش نخواهد بود. یادم هست که همیشه برای گذاردن نام خودش یا انجمنش بر پای بیانیه‌هایی که تهیه می‌کردیم همراه بود و هیچ‌گاه محافظه‌کاریِ برخی دوستان را نداشت و خودش هم پای اصلیِ نقدر سازمان/ وزارخانه‌ی میراث بود.

خدا این دوست عزیزِ ما را هم بیامرزد. این روزها مرگ میان‌مان جولان می‌دهد. چندی پیش، جامعه‌ی کنشگران حوزه‌ی میراث فرهنگی یار پرتلاش مازندرانی‌اش، فرهود جلالی کندلوسی مدیر موسسه فرهنگی هنری پارپیرار، را از دست داد و به تازگی دوستان فعال ایران‌گرا رحیم نیکبخت از بنیانگذاران موسسه فرهنگ و تاریخ دیار کهن را، و اکنون این یار جوان. نمی‌دانم از بیماری کرونا گلایه‌مند باشیم یا مدیرانی که در تهیه‌ی واکسن این‌قدر تعلل داشتند و نسبت به اصول اولیه‌ی کشورداری تا این اندازه نادان هستند، و در نهایت هم واکسنی به این جوان تزریق شد که نتیجه‌اش درگذشتِ او بود. خدا به پدر و مادرش بردباری دهد.

علیرضا افشاری
بیست‌ونهم امردادماه ۱۴۰۰

@IranianLook

Читать полностью…

نگاه ملی

آن یزدی فعال‌مان را از دست دادیم. در کمال تأسف، خبر درگذشت دوست کنشگر میراثی‌مان، آن جوان یزدی که در عرصه‌ی میراث فرهنگی همه‌ی کنشگران می‌شناختندش و گاه از پیگیری‌های خواست‌هایش به تنگ می‌آمدند، شنیدم و بسیار غمگین شدم.

علیرضا صادقی، مديرعامل «انجمن دوستداران و حافظان خشت خام» (انجمنی فعال و قدیمی و از نخستین انجمن‌های حوزه‌ی میراث فرهنگی که مقام مشورتی سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد ــ یونسکو ــ را داشت و یکی از اعضایش چند سالی است که مدیرکل میراث فرهنگی استان یزد است)، رئیس «انجمن هنرهای سنتی و صنایع دستی پارس» (انجمنی که به قصد یاری‌رسانی به هنرمندان مظلوم حوزه‌ی صنایع دستی راه انداخته بود) و به عنوان کسی که شخصاً سال‌ها پیگیر ثبت ملی و نیز جهانی شدن شهر یزد و به‌ویژه بادگیرهای ارزشمند آن شهر کهن بود و از تلاش کشورهای همسایه و بی‌توجهی مسؤولان می‌نالید مدیرعامل «بنیاد بادگیر»، امروز دیگر در میان ما نیست.

@IranianLook

Читать полностью…

نگاه ملی

بازنشر این یادداشت در کانال جامعه نو

/channel/jameeno/2688

Читать полностью…

نگاه ملی

یادداشت وارده: نقشه‌راهی ساده و عملی
#V 104
نویسنده مهمان: علیرضا افشاری @@afshari1397

برای مطالعه متن کامل یادداشت «اینجا» کلیک کرده و یا از گزینه instant view استفاده کنید.


✍️ ایراد بزرگِ اصلاح‌طلبان ــ که زین پس مرادم از این کلمه همان اکثریتی است که وصف شد ــ ‌این بود که به اعتماد مردم، که البته در فضایی خالی از رقیب چنین شده بود، خیانت کرده و همان‌طور که تقی رحمانی جایی نوشت آنان می‌بایست زمینه‌ی حضور دیگران در سیاست را آماده می‌کردند نه آن که تا ابد خود را تنها نماینده‌ی دیگر سلیقه‌های سیاسی جامعه نزد حاکمیت بدانند و فقط شعار «ایران برای همه‌ی ایرانیان» را بدهند. این‌جاست که نظر اکبر اعلمی درباره‌ی بافتِ قبیله‌گونه‌ی اصلاح‌طلبان تأیید می‌شود.

✍️ نمونه‌ی روشن چنین رفتاری را در انتخابات شورای شهر دوره‌ی پیش از نزدیک شاهد بودم که اصلاح‌طلبان با وجود همه‌ی شعارهای زیبایی که درباره‌ی جامعه‌ی مدنی سر می‌دهند حاضر نشدند در فهرست‌ خود جایی برای حتی یکی دو تن کنشگر مدنی واقعی باز کنند و با وجود آن که می‌بایست این‌قدر تجربه می‌داشتند که این فرصت را دائمی نبینند اندکی همسویی و حتا سیاست نداشتند تا با وجودِ آن فراخوان‌های پرآب‌وتاب اولیه کسانی غیر از سهمیه‌های حزبیِ خودشان را فضا بدهند. حمیدرضا جلایی‌پور حتماً به یاد دارد که در نشست نشست «مطالبات نهادهای مدنی از پنجمین شوراهای شهر و روستا» در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، به تاریخ بیست‌وچهارم اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۶، چگونه نزدِ کنشگران مدنی به توجیه فهرستی که در حال بستنش بودند پرداخت و کوچک‌ترین انعطافی را نشان نداد. او معتقد بود که شورای شهر جای کنشگران مدنی نیست! در نهایت هم آنان توانستند سبب استعفای برخی کنشگران مدنی شوند... و بعد در شورا چه شد؟ دست‌کم در حوزه‌ی کاری خودم، کسانی مانند حجت نظری که قبل از انتخابات پیگیرِ دیدنِ ما بود و قول‌هایی مبنی بر همکاری با نهادهای مدنی شهر تهران داده بود به راحتی همه‌ی قول و قرارهایش را فراموش کرد و حتا دکتر حق‌شناس هم که پیش از انتخابات نشست‌های مرتبی را با او داشتیم تلفن ما را هم پاسخ نمی‌داد! و در نهایت آن شورا، با همه‌ی آب‌وتاب‌هایی که در تبلیغات حزبی از فعالیت آنان می‌شود اگر شورای فعلی مثلا موضوعِ البته قابل دفاعی چون سایت شفافیت را دنبال نکند عملاً هیچ کاری نکرده و هیچ عملی از آنان نهادینه نشده است.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

نگاه ملی

به نظرِ من درباره‌ی آینده‌ی اصلاح‌طلبان می‌توان پیش‌بینی کرد که احتمالاً، در کنار شبه‌حزب‌هایی چون کارگزاران و «تدبیر و توسعه»، بخش چپِ درونِ حاکمیت را در بازی‌های انتخاباتی و غیره شکل دهند، تا شاید در آینده باز دری به‌سوی آنان گشوده شود؛ هر چند وضعیتِ ملتهبِ جامعه نشان از وقوع چنان آینده‌ای ندارد مگر آن‌که تغییراتی بزرگ (اصلاحاتی واقعی) به سرعت و تا زمانه‌ای محدود از پیش رو انجام شود. همین‌جا درونِ کمانک بیفزایم که دقیقاً به همین خاطر و از برای همین شرایط است که حذف نظارت استصوابی هم سودی به حال مردم و کشور ندارد و فقط برای این گروه است که فایده‌ای دارد و دیگر، پس از انتخابات ۱۴۰۰، نباید بخشِ پیشرو و فرهیخته‌ی جریان اصلاح‌طلبی ــ که جلوتر درباره‌اش بیشتر سخن خواهم گفت ــ چنین هدف‌گذاری‌ای داشته باشد.

خب، اکنون که اصلاح‌طلبی کنار گذارده‌شده است چه پیشنهاد جایگزینی می‌توان داشت؟ به نظرم پیش از پاسخ، نخست باید تکلیفِ خود را با دو پرسش مشخص کرد؛ آیا حاکمیت ایران اصلاح‌پذیر است؟ به سخن دیگر، میزان اصلاحاتی که با هزار تلاش انجام دهیم به نسبتِ میزان تخریبی که شکل می‌گیرد و به فروپاشی اعتماد و باور، زیست‌بوم و توسعه‌ی پایدار می‌انجامد به صرفه است؟ و دیگر آن که آیا آگاهی ملی (آگاهی اکثریت مردم نسبت به داشته‌های واقعیِ در حال از دست دادنشان و آنچه را که می‌خواهند به آن برسند) به آن میزانی رسیده که برای حرکتی رو به جلو قابل اتکا باشد؟

من پاسخ‌های خودم را به دو پرسشِ بالا دارم اما می‌خواهم فعلا راهکاری ــ البته کاملاً بدیهی و سخنی که دیگرانی هم می‌گویند ــ ارائه دهم که اتصال مستقیمی به آن پاسخ‌ها نداشته باشد. به نظر من، حاکمیت که اکنون یک‌دست شده ناگزیر از پاسخ دادن به پرسش نخست است و آن تغییرات بزرگی را که اشاره کردم می‌بایست پیش ببرد، چرا که اگر چنین نکند دیگر توجیهاتِ پیشین و فرار از انجام اصلاحات و ادامه یافتن فساد و سیاستِ ایدئولوژیک پاسخ‌گوی مردمی که خسته از مبارزه با فجایعِ برآمده از سال‌ها مدیریتِ نادرست و ایدئولوژیک هستند نخواهد بود، و آینده مشخص است. پس، البته ضمن نقد، فرصتی دهیم تا خودِ این دوستان مشکلاتِ خودساخته‌شان را حل کنند.

ما چه کنیم؟ به نظر من، پیش از هر اقدامی، نیازِ فوری امروزِ جامعه‌ی ایرانی به سازمان یا گروه یا جریانی است که بیشینه‌ی مردم به آنها اعتماد داشته باشند و در این‌جاست که آن بخشِ پیشرو و فرهیخته‌ی جریان اصلاح‌طلبی ــ که زین پس آنان را تحول‌خواه می‌نامم و دریغ است این واژه‌ که در این سال‌ها ساخته شده بر دستِ دیگرانی که نشانی از تحول در آنها دیده نمی‌شود به کار گرفته شود ــ می‌توانند نقشی مهم داشته باشند.

در این‌باره خواهم نوشت.

Читать полностью…

نگاه ملی

سالروز جنبش مشروطیت گرامی‌باد!


[نوشتار زیر را که به مناسبت سالروز کودتای سیدضیا و رضاخان منتشر شده بود، به خاطر نگاهی که به آرمان‌های مشروطیت دارد و به جهت آشنایی با این جنبش مهم، بازنشر کردیم - درفش]

آیا با زمام‌داری رضاشاه آرمان‌های جنبش مشروطیت از دست رفت؟

علیرضا افشاری

روزنامه‌نگار و کارشناس ارشد تاریخ


این روزها، که صدمین سالروز کودتای سیدضیا و رضاخان را پشت سر می‌گذاریم، در یادداشت‌های شمار بالایی از کنشگران سیاسی و تحلیل‌گران تاریخ معاصر، حتا آنهایی که دشمنی ایدئولوژیک یا کینه‌ای شخصی نسبت به رضاشاه ندارند، این جمله را می‌خوانیم که دستاوردهای دوران پادشاهی رضاشاه به قیمت از دست دادنِ آرمان‌های جنبش مشروطیت تمام شد، به‌گونه‌ای که چنین داده‌ای ـ امروز ـ بسیار بدیهی می‌نماید. اما آیا، در واقع، چنین بوده است؟ به سخن دیگر، آیا هدف جنبش مشروطه فقط محدود کردنِ قدرت و اختیارات شاه، و نیز گسترش دموکراسی (مردم‌سالاری) از راهِ برپاییِ مجلسی قانونگذار از منتخبان مردم، بوده است که با روی کار آمدنِ رضاشاه این دو متوقف و در نتیجه مشروطه تعطیل گردید؟

اگر پیشینه‌ی جنبش مشروطه را، همان‌گونه که شماری از تاریخ‌نویسان چنین کرده‌اند، به شکست‌های ایران از امپراتوری روسیه برسانیم به نظر می‌رسد که چند موضوع ــ به‌ویژه «نهضت بیداری ایرانیان» و نیز توسعه و «جنبش نوسازی ایران» ــ با هم آمیخته شده و در نهایت جنبش مشروطیت فرو کاسته شده باشد به مطالبه‌ی شماری از روشنفکران. در این‌باره توضیحی می‌دهم.

آنچه در شخص و دربار ولیعهد در تبریز رخ داد و از دغدغه‌های وی و گردانندگان آن دربار برمی‌آید عقب‌ماندگیِ ایران است؛ نخست از زاویه‌ی نظامی و سپس و در تعامل با آن، از زاویه‌ی دانشی. فرستادن کسانی برای فراگیریِ دانش ــ عموماً مرتبط با نظامی‌گری و نیز پزشکی ــ به غرب و نیز دعوت از مستشارانی نظامی در همین راستا صورت گرفت. این، همان رویه‌ای است که بعدها به‌گونه‌ای ریشه‌ای‌تر، جامع و نظام‌مند بر دستِ امیرکبیر پی گرفته شد، که می‌دانیم در آن شکل ناکام ماند هر چند بعدها گوشه‌هایی از آن برنامه بر دستِ کسانی دیگر دنبال شد. روشنفکران ایرانی در آن مقطع نیز، به‌ویژه آنانی که به سفری خارجی (روسیه، عثمانی و فرنگ یا اروپا) رفته یا در قفقاز در پیوند با تحولات جهانی بوده‌اند، بیشتر بر خرافه‌زدایی و نقد دین، توجه به دانش و تاریخ (بازآفرینیِ ایرانیتاهمیت قانون و کوتاه آن‌که بیرون رفتنِ انسان ایرانی و کشور ایران از آن وضعیت عقب‌مانده تأکید داشتند. و بر این‌ها باید خواست‌های بدیهیِ امنیت، فقرزدایی و باسوادی را افزود. روزنامه‌نگارانی هم بودند که می‌کوشیدند همگان را با معنای ملت و کشور ایران آشنا کنند. خواستِ استقلال ایران هم از سوی گروه‌های مختلفِ مردم در رابطه با امتیازهایی که به خارجی‌ها (طبیعتاً روسیه و انگلیس) داده می‌شد همواره وجود داشته است که دست‌کم برای یک بار در جریانِ قیام تنباکو شعله‌ور شد. سرانجام با ورود بازرگانان و بازاریان و طرحِ مطالبه‌ی عدالت و برپاییِ عدالت‌خانه‌ جنبشِ مشروطیت، به‌گونه‌ای رسمی، کلید خورد تا در نهایت با خواست‌هایی که گروهی از روشنفکران در تحصنی که معترضان به اوضاع ــ در غیاب روحانیان مشروطه‌خواه ــ در سفارت انگلستان برپا کرده بودند و مشروط شدن قدرتِ پادشاه و برپایی مجلسی از نمایندگانِ مردم را مطرح می‌کرد شکلِ نهایی‌اش را یافت.

اگر این فهرستِ بلندبالا را بخواهیم جمعی ببندیم شاید چنین شود که به جهتِ «نوزایی اندیشه‌ای» و «نوسازی سازمانی» نیازمندِ حکومتی بودیم که با دست از دادنِ بخشی از قدرتش اجازه دهد و یاری کند تا:

ـ مجلسی برپا شود که، برای پیشرفتِ ایران قانونی اساسی را بنویسد و سپس آن را گسترش داده و کامل نماید (خواستِ قانون و نیز طرحِ مبانی نوزایی اندیشه‌ای و سازمانی به‌گونه‌ای که همگان بر روی آن اجماع و توافق کنند)؛

ـ دولتی برپا شود که، آن قانون را پیاده و امنیت و استقلال را برقرار سازد و زیرساخت‌های سیاسی، اقتصادی، آموزشی، بهداشتی و فرهنگی را بسازد؛

ـ و دادگستری‌ای برپا شود که، قانون‌مدارانه و بی‌تبعیض، ضامنِ داد و عدالت در کشور باشد و جلو زیاده‌روی قدرت‌مندانِ جامعه، و حتا دولت، را بگیرد.

ـ آزادی و دموکراسی هم طبیعتاً ذیلِ همان قانون اساسی گنجانده و بر دستِ دولت و دادگستری مراقبت و ضمانت خواهند شد...

متن کامل

مجمع دیوانگان

-

📽 نماهنگی به مناسبت فرارسیدن ۱۴ امرداد سالروز صدور فرمان مشروطیت

این نماهنگ با استفاده از برنامه شماره ۲۴۳ یک شاخه گل (از مجموعه برنامه‌های گل‌ها)، که در سالروز صدور فرمان مشروطیت از رادیو ایران پخش شد، ساخته شد. پیش از اجرای تصنیف «هنگام می»، صدای داوود پیرنیا را در این نماهنگ می‌شنوید.

یوتیوب

کانال خبری حزب پان‌ایرانیست


#تاریخی
#مشروطه
#سال‌روز

@PersianPolitics

Читать полностью…

نگاه ملی

سایه ‌سنگین پروژه‌های جنون‌آمیز فنی همچنان بر سر ایران..
(این یادداشت مربوط به سال ۲۰۱۵ است، اما تازه است هنوز... و مهم)
گیتی خزاعی

سد سیوند ساخته و آبگیری شد و البته در کمال شگفتی و انگشت بر دهانی متولیان و مدافعان، همه‌ی پیش‌بینی‌ها هم درست از آب درآمد. بختگان خشک شد و میلیون‌ها موجود، زنده زنده سوختند بر کویر تفتیده، و البته بانیان این قتل عام هم هرگز به عنوان جنایتکار محاکمه نشدند. دریاچه به نمکزار تبدیل شد و البته نه آب دندان‌گیری پشت سد جمع شد و نه کشاورزی منطقه طبق وعده تحول یافت.. شبکه‌ی آب‌یاری و زهکشی‌ای هم که قولِ آن را به کشاورزانی در دوردست داده بودند، هرگز تحقق نیافت.
دوست عزیز من علیرضا افشاری شرح کوشش‌هایی را که خود او و دوستانش طی دو سال و نیم، برای جلوگیری از ساخت و آبگیری این سد انجام داده‌اند، در کتاب «دفاع از تاریخ» گرد آورده است.. ثبت تلاشی بی‌نتیجه در تاریخ، تا شاید یک جای دیگر، یک بار دیگر، ملتی دیگر، از آن عبرت بگیرند و نروند این راه را که ما همچنان پرشتاب بر آن دوانیم ...
ما، البته عبرت‌گریزترین نسل تاریخیم. چون با آنکه نتایج سد سیوند را دیده بودیم، اقدامات ساخت سد گتوند را هم آغاز کردیم و ما که سدسازترین نسل ساکن بر فلات ایرانیم و البته تاریخیم، آن را هم ساختیم. البته این بار با هشدارهایی به شدت افزون‌تر،‌ اکادمیک‌تر، نهادینه‌تر و حتی قانونی‌تر.
اما فراقانون‌ترین و قانون‌گریزترین رییس دولت فلات ایران، زیر دستور رییس بازرسی کل کشور خردمندانه‌ترین سوال تاریخ را مطرح کرد که: «آیا بازرسی کل کشور می‌داند سد را با صاد می‌نویسند یا ‌سین؟!» و سد گتوند هم البته ساخته و آبگیری شد. پیش‌بینی‌های این یکی هم درست از آب در آمد و کارون دارد شورترین طعم تاریخ خود را تجربه می‌کند و ۴۰۰ هزار هکتار زمین خوزستان در حال تبدیل به شوره زار است.
حالا همین مغزهای خلاق و متفکر هجوم برده‌اند سمت خلیج فارس و کویر لوت و نمک تا عظیم‌ترین و ابلهانه‌ترین پروژه‌ی مهندسی تاریخ ایران را بیاغازند. این بار دولتی دیگر، که او هم از کاستن شوری رودخانه‌ی دو وجبی کارون عاجز است، و نمی‌داند با نمک‌های انباشته شده‌ی ارومیه و نمک‌بادهایی که به زودی چشمان مردم ناحیه‌ی غرب و به زودی سراسر کشور را خواهد سوزاند و گلویشان را خواهد خشکاند، چه خاکی بر سرش بریزد، اراده کرده تا شورترین آب جهان را طی بزرگ‌ترین پروژه آب شیرین‌کنی جهان،‌ شیرین کند و از میان کویری که هسته‌اش داغ‌ترین نقطه‌ی جهان است، بگذراند و ببرد خراسان و کرمان و قم و تهران و گوجه فرنگی و خیار و بادمجان‌های ارزشمندی تولید کند که هر دانه‌اش به اندازه‌ی یک قیراط کوه نور خواهد ارزید.
البته می‌شود و می‌کنند. من شک ندارم که خواهند کرد.

این پروژه‌های جنون آمیز مهندسی مرا یاد حرف یکی از افراد اصلی تیم سازنده‌ی بمب اتمی هیروشیما می‌اندازد. در کتاب ساعت سرمستی، خاطره‌ای از او نقل شده که می‌گوید: «وقتی بمب را روی هیروشیما انداختیم و اخبار ویرانی گسترده‌ی شهر به ما رسید، همه ما نفس راحتی کشیدیم. ما موفق شده بودیم. همه چیز مو به مو طبق پیش‌بینی و محاسبات فنی و مهندسی ما پیش رفته و با موفقیت، به نتیجه رسیده بود. مدتی طول کشید که ما به خودمان آمدیم و از خودمان پرسیدیم ما واقعا چه کردیم- »..

البته ما دو تفاوت بنیادی داریم: ما هرگز چند و چونی با خودمان نداریم که از خودمان بپرسیم «ما واقعا چه کردیم؟!».
دیگر اینکه، این بمب ساعتی ویرانگر، چنان هوشمندانه بر سرزمین ایران جاسازی شده که صدای تیک تاک پایان زمان انتظار بمب، هنوز به گوش کسی نمی‌‌رسد.. بله. کسی هنوز صدای تیک تاک این بمب ساعتی را نمی‌شنود...

https://scontent-frt3-2.xx.fbcdn.net/v/t1.0-9/11025737_10204309202436795_4269450196504002556_n.jpg?_nc_cat=0&oh=75c9623894300679faec3e40486d5718&oe=5BD326A7

Читать полностью…

نگاه ملی

نظری در پای یادداشت تازه جناب دغاقله گذاشتم 👇

/channel/MostafaTajzadeh/40065?comment=81745

Читать полностью…
Subscribe to a channel