جایی برای یادداشتهای علیرضا افشاری؛ روزنامهنگار و کنشگر میراثی @Afshari52
بهیادِ آن مردِ بزرگ
بیستوپنجم اردیبهشتماه، افزون بر روز پاسداشتِ فردوسی بزرگ سالروز درگذشت شاهنامهپژوهی سترگ نیز هست؛ دکتر محمدامین ریاحی خویی، استاد ادبیات فارسی در دانشگاههای تهران و آنکارا، تاریخنویس، روزنامهنگار، از مؤلفان لغتنامهی دهخدا، مدیركل وزارت فرهنگ، رایزن فرهنگی ایران در تركیه، نیابت ریاست فرهنگستان ادب و هنر ایران، ریاست دانشكدهی هنرهای دراماتیك، ریاست بنیاد شاهنامهی فردوسی، وزیر فرهنگ و... در چنین روزی در سال پرحادثهی ۱۳۸۸، پس از یک دوره بیماری، بدرودِ زندگانی گفت.
بهاین بهانه بخشهایی از نوشتهام در همان هنگام - در وبلاگ خردهگیری - را بازنشر میکنم:
نخستین بار که توجهام به آن بزرگوار جلب شد، خواندن نوشتاری از او بود در دوماهنامهی بخارا؛ یادنامهی استادِ درگذشته، فروزانفر. شیداییاش به آن استاد و بهرهوریاش از محضر او را چنان زیبا و دلنشین ترسیم کرده بود که مرا شیفتهی خودش کرد... نشانیاش را از دوست ارجمند، علی دهباشی، مدیر دوماهنامهی بخارا گرفتم و خبرنامهی درونی انجمنمان، افراز را – که من سردبیرش بودم – برایش فرستادم. نامهای پرمهر برایم فرستاد که دگرگونم کرد: «... از مندرجات میهنپرستانهی افراز لذّت بردم. حقیقت این است که من در مطالعهی نشریات این سالها غالباً احساس کردهام که ایران نیستم و در این سرزمین غریبم. نشریهی شما این لذت و سعادت را به من بخشید که احساس کنم هنوز در دامن ایران عزیز جاویدان هستم و شما جوانان عزیز همان عشق را به ایران و فرهنگ پرافتخار ایران دارید که هر ایرانی پاکدل باید داشته باشد...».
زمانی که با پیگیری پیمان اسدزاده، که خود از میهنپرستان آذری است، به دیدار استاد رفتیم این غریب بودنش را بیشتر درک کردم. گروهی از دوستانِ کارگروه قومشناخت (انجمن ایرانشهر) بودند و تنی چند از یارانِ «دیدهبان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران».
ما از دیدن استاد ریاحی بسیار شادمان بودیم و او از دیدار ما بسیار خرسند؛ «امروزِ مرا نوروز کردید و بهار کردید». او گفت و ما پرسیدیم. از بنیاد شاهنامه، از کشف آرامگاه شمس تبریزی در خوی، از سامان دادن به کتابهای درسی، از جعلهای تاریخی شماری بیگانه با تاریخ دربارهی آذربایجان و پیشینهی آن،... و از دولت سیوچند روزهی بختیار. او به پیشنهاد شادروان استاد صدیقی، توسط شادروان بختیار به وزارت فرهنگ برگزیده شد. او مانند دیگران میدانست که احتمال برقراری دولت و پیروزی آرمانِ آنها اندک است اما خطر را پذیرفت تا آنگونه که میاندیشید در آن بزنگاه تاریخی دین خود را به میهنش ادا کند. پس از آن دورهی کوتاه که قطعاً وزیر بودن کار دلچسبی نبود، تاوان میهنپرستیاش را - پس از مدتی زندانی بودن و تا پای اعدام رفتن - با سی سال خانهنشینی پرداخت کرد...
در آن سالها دوست میداشتم که سخنرانیای در انجمنمان داشته باشد، اما آنها که میشناختندش، میگفتند خانهنشین است و هیچجا نمیرود. وقتی حضوری از او این درخواست را کردم با بزرگواری پذیرفت ولی هشدار داد که برای انجمن پیآمدهایی خواهد داشت و بهتر است به همین شیوهی فرهنگی کار را دنبال کند که در این زمانه، این کار، ارزشمندترین کارهاست.
از او آثار ارزشمند چندی بهجا مانده است، همچون: ۱. داستانی به نام كتاب درسی؛ ۲. نفوذ زبان و ادبیات فارسی در قلمرو عثمانی؛ ۳. گزیدهی مرصادالعباد؛ ۴. گلگشت در شعر و اندیشهی حافظ؛ ۵. سفارتنامههای ایران؛ ۶. زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی؛ ۷. تاریخ خوی؛ ۸. سرچشمههای فردوسیشناسی؛ ۹. جهاننامه (تصحیح)؛ ۱۰. مفتاح المعاملات (تصحیح)؛ ۱۱. رتبه الحیات (تصحیح)؛ ۱۲. عالمآرای نادری(تصحیح)؛ ۱۳. نزههالمجالس (تصحیح)؛ ۱۴. كهنترین متن علمی فارسی در فن نجوم.
یاد و نام و راهش گرامیباد!
#یادداشت_فرهنگی
#محمدامین_ریاحی_خویی
#سالروز
@IranianLook
انتخابات - ۱
نشانۀ خیلی بد!
احمد زیدآبادی
روزنامهنگار و کنشگر سیاسی
بیش از دو دهه است اصلاحطلبان بیوقفه تکرار میکنند که در نظام سیاسی ایران مسئولیت تناسبی با قدرت ندارد به طوری که مسئولانِ امور اجرایی فاقد قدرت و صاحبان اصلی قدرت، فاقد مسئولیت هستند.
خب، انطباق مسئولیت و قدرت چگونه باید رخ دهد؟ از دو حال که خارج نیست. یا صاحبان قدرت، قدرت خود را به صاحبان مسئولیت تفویض کنند و یا صاحبان مسئولیت، مسئولیت خود را به صاحبان قدرت واگذارند! اولی را که اصولگرایان تن نمیدهند و دومی را هم که خودِ اصلاحطلبان!
بنابراین، این همه از تعارضِ بین مسئولیت و قدرت در کشور دم زدن و باز در فصل انتخابات برای تداوم عملی این تعارض، این همه شور شوق از خود بروز دادن، نشانۀ چیست؟ متأسفانه نشانۀ خیلی بدی است!
نگاه متفاوت
-
شفافسازی قبل از اجماعسازی؛
لطفا اسامی احزاب اصلاحطلب و نامزدهای پيشنهادی آنان را - در همين مرحله - اعلام كنيد!
قاسم خرمی
مدیرمسوول مجلهی کارخانهدار
چند روز پيش «نهاد اجماعساز اصلاحطلبان» اسامی ۱۴ نامزد محترم انتخابات رياست جمهوری را كه حداقل از سوی ۱۰ عضو مجمع ملی اصلاحطلبان معرفی شدهاند اعلام كرد.
... قرار گرفتن اسامی برخی از افراد در ليست اعلامی، حقيقتاً، هم مايه حيرت و تعجب ما و هم دستمايه تمسخر مخالفان جريان اصلاحات شد...
به عنوان مثال در اين ليست، برخی از اين كانديداها وزریرانی بودند كه هنوز جای زخم آنها بر پيكره صنعت و تجارت كشور التيام نيافته است و برخی ديگر كه در انتخابات اخير مجلس (طبق معمول هميشگی) تأييد صلاحيت شده و در حوزه انتخابيه چند ميليونی شهر تهران مجموعا ۶۰ هزار رأی را از آن خود كردهاند، اكنون همين افراد از جانب ۱۹ و يا ۱۵ حزب اصلاحطلب به عنوان نامزد انتخابات رياستجمهوری ايران معرفی شدهاند!...
نيروهای پوسترچسبان و يا به قول شما «كولبرهای انتخاباتی» دوست دارند در همين مرحله اسامی اين احزاب به همراه نام نامزدها و در حقيقت، سقف آرمانهایشان را بدانند. ما دوست داريم بدانيم چه افرادی، با چه قوهای از فكر و فهمی، در حال تصميمگيری برای آينده ما و جامعه ايران هستند. كدام حزب داخلِ مردمی، مثلا محمود صادقی و شهيندخت مولاوردی را با آن مواضع و عملكرد روشنشان لايق كانديداتوری ندانسته و به انتهای ليست راندهاند؛ به فرض كه اينها را با احتمال رد صلاحيت «زينت اليست» دانسته باشند! كه اساسا فرض غلطی است.
ضمنا، توصيه برادرانه هم ضميمه كنم: اگر كانديدايی در شأن ملت ايران نداريد يا نخواهيد داشت، بهتر است وقت خود و مردم را صرف برندسازی برای اين و آن نكنيد كه چنين كالاهايی در چنين بازاری به فروش نمیرود. اگر دستتان خالی است و در اين «ميدان» جايی نداريد، اجازه بدهيد كه در انتخابات پيش رو، هر كدام از ما، به صلاحديد خود، هم اجتهاد كنيم و هم عمل كنيم! نگران نباشيد! ايران، روزهای سختتر از اين را هم به خود ديده است.
نشریه کارخانهدار
-
پیشنهادهایی به جناب تاجزاده؛ اولویت دادن به «نهادهای مدنی» و «میراث فرهنگی و طبیعی» در ادارهی مملکت
علیرضا افشاری
روزنامهنگار و کنشگر فرهنگی
قصد رأی دادن در انتخاباتِ پیشِ رو را ندارم اما به آقای تاجزاده تبریک میگویم چرا که باور دارم جریان اصلاحطلبِ واقعی میبایست دستکم یک نمایندهی واقعی هم در انتخابات داشته باشد.
به نظر من، باورمندان به جمهوریِ اسلامی جریانی در میان ملت ایران هستند همچنان که جریانهای جمهوریخواه و هوادار «سلطنت ـ پادشاهی» وجود دارند و ما باید در عینِ کوشش برای رسیدنِ به آرمان خود و نقدِ دیگری همدیگر را بپذیریم، و چه بهتر که رقیب در بهترین شکلِ خود متجلی شود نه آن که از روی راحتی نسخههای ضعیفِ رقیب را بربکشیم تا راحتتر از میدانخ بهدرش کنیم.
این که من رأی نمیدهم هم به این برمیگردد که آیا اعتراضهای ۹۶ و ۹۸ را نقطهی عطفی در تاریخِ جمهوریِ اسلامی بدانیم یا نه، که من میدانم و باور دارم که اصلاحات تا هنگامی معنی دارد که کمتر از نیمِ مردم ایرادهایی را در ساختاری ببینند اما هنگامی که ایرادها تصحیح نشد و شمارِ معترضان از نیمه گذشت دیگر اصلاح معنی ندارد و میبایست ساختار بازتعریف شود.
و البته من هم باور دارم که دکتر تاجزاده تأییدِ صلاحیت نخواهد شد، چرا که در کمیابترین حالت اگر هم نظام خردمندی به خرج دهد که باز از فرصتِ حضورِ اصلاحطلبان برای ادامه دادن وضعیتِ نابهسامانِ کنونی بهره ببرد وفاداران متنوعِ آن تأییدِ صلاحیتِ کسی چون تاجزاده را برنخواهند تافت و نوعِ فضاسازیای که نظام در دهههای اخیر شکل داده دستش را برای هر گونه مانوری بسته است و کیست که نداند معنای از دست دادنِ همین معدود هوادارانِ بازمانده برای نظام چیست؟...
متن کامل
فردای بهتر
#سیاسی
#انتخابات_ریاستجمهوری
#اصلاحطلبان
@PersianPolitics
[پنجم اسفندماه ۱۳۸۹، زیرِ تابشِ خورشید، بالاخانه (بالکن) یا مهتابی ـ یوسفآباد]
به یاد پدر؛ احساناله افشاری
نخست از خداوند سپاسگزارم. بیماری فراموشی، یا در واقع زوال عقل (آلزایمر)، هر چند بیماری دهشتناکی است که گام به گام فرد مبتلا را از محتوای شخصیتی و گاه انسانیاش خارج میکند و اصلاً امری خوشایند نیست، اما برای ما آمادگیِ پذیرشِ مرگ پدر را آسان نمود و مرحلهای شد میانِ زندگی و مرگش ــ که به نظرِ من از آن که در بستر یا بیمارستان میبود قابل تحملتر بود، هر چند سختیهای گاه تحملناپذیرِ خودش را داشت. در این روزهای سختِ بلازده چه مرگهایی را شاهد نیستیم که در پیِ کوتاهمدتی پس از ابتلا به کرونا کسانی به ناگهان زندگانی را بدرود میگویند و مرگ ناگهانیِ یک عزیز تا چه اندازه دشوار است؛ آنهم اگر مرگِ فردی چون پدرم میبود که در معنای دقیقِ کلمه پدرسالار بود و سایهی سنگینی بر خانوادهاش داشت و نیز شخصیتاً جامع بود و تجربهاش از زندگیِ کموبیش پُرفراز و فرودش غنی بود... دنباله در فرستهی پسین 👇
#دلنوشته
@IranianLook
جهان یادگاراست و ما رفتنی
به گیتی نماند به جز مردمی
آقایان حمیدرضا و علیرضای (افشاری) گرامی، درگذشت پدر بزرگوارتان را سوگباش میگوییم!
ما در این غم بزرگ در کنارتان هستیم و برای شما و خانواده محترمتان آرزوی صبر و آرامش داریم.
روانشان شاد!
www.anjomanafraz.com
@anjomanafraz
نامهی سرگشادهی علیرضا افشاری، کنشگر میراثی، به علیاصغر مونسان، وزیر میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری
متن کامل نامه، که در دبیرخانه آن وزارتخانه هم ثبت شده است:
بهنام خداوند جان و خرد
جناب آقای مونسان
وزیر محترم میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری
سلام بر شما.
قصد داشتم چند ماه پیش ــ و پس از اعلامِ رأی برائتم از شکایت مدیرکل میراث فرهنگی آذربایجان غربی ــ چنین نامهای را برای شما بنویسم اما با توجه به اوضاعِ نابهسامان سیاسی و بهویژه اقتصادی کشور از نوشتنِ آن منصرف شدم، بهخصوص آن که شایع شده بود سرگرم رایزنی با ریاست مجلس شورا برای حضور در دولت بعد هستید یا دستکم به مقام شهرداری تهران میاندیشید. امیدوارم این سخنان واقعیت نداشته باشند اما اگر بخشی از آن هم واقعی باشد طبیعتاً سخن گفتن با کسی که با وجودِ انتقادهای بسیار بر نحوهی ادارهی وزارتخانهاش چنین افقی را در ذهن دارد مفید و سودمند به نظر نمیرسید، چرا که آگاه هستیم و اگر تردیدی هست میتوانید از معدود کارشناسانِ دلسوزی که هنوز در آن وزارتخانه باقی ماندهاند بپرسید که آیا این سالها یکی از سیاهترین سالهای میراث فرهنگی کشور بوده است یا خیر؟
اما اکنون، این دعوتِ دوبارهام به دادگاه انگیزهای شد تا آنچه را در نظر داشتم برایتان طرح کنم بهویژه آنکه به نظر نمیرسد جناب آقای قالیباف هم از دردسر خودساختهاش رها شود و معقولانه هم هست که اگر کسی چشم به گرفتنِ مقامی در آینده داشته باشد بکوشد دستکم کارنامهای، ولو حداقلی، از خود بر جا گذارد. طبیعتاً دیگر فرصتی نیست به کارهای ریشهای بپردازید، اما به نظرم هنوز فرصت هست تا حداقل چند تن از مدیرانِ کل وزارتخانهتان را تغییر دهید چرا که آنان چند ماهی را هم پس از رفتن شما از وزارتخانه، تا استقرار وزیرِ جدید و معرفی مدیرانی دیگر، بر جایگاهشان خواهند بود و بهتجربه در این دورهها همیشه آسیب زدنی بیش از آنچه تا کنون داشتهاند رخ خواهد نمود.
مثلاً نمونهی اصفهان. شاید شما گمان کنید مدیرکل آن استان مدیری توانمند است، اما مگر میشود مدیری توانمند باشد اما کارهایش اینهمه بازخورد منفی داشته باشد و کارشناسان و کنشگرانِ بسیاری از او ناراضی باشند؟ حتا اگر هم چنین باوری دارید ــ همچنان که سالها پیش در مراسم معرفی برگزیدگان «دومین جشنواره سراسری میراث فرهنگی و رسانه» به جناب رحیممشایی گفته بودم که اصلاً ایرادهای فنی و کارشناسی مترتب بر سد سیوند به کنار، هنگامی که بخش بزرگی از مردم مخالفِ کاری هستند بیایید و به افکار عمومی احترام بگذارید و فعلاً تأییدیهای را که وزارت نیرو از شما میخواهد ندهید، جدا از آن که دیدیم آن سد هیچ سودی هم برای مردم جاهایی که گفته میشد نداشت جز هزار و یک آسیب برای میراث فرهنگی و طبیعی ــ به نظر انبوهِ مخالفان آن مدیر، از کنشگران و انجمنها تا کارشناسان و متخصصان، ارج گذارده و او را کنار گذارید تا دستکم در پروندهتان اندکی توجه به نهادهای مدنی دیده شود. همچون نمونهی اصفهان بسیار است که با کمی جستوجو میتوانید آنان را بیاید.
حتا برای برگزیدنِ مدیرکل بعدی از نظرِ همان نهادها بهره ببرید تا احتمالِ بقای آن مدیرانِ بیشتر شود، شاید اندکماترکهی خیری از شما در این دستگاه بر جای ماند (گزینشِ مدیرانِ کل بر پایهی نظر انجمنهای مدنی، کارشناسانِ خود دستگاه، و نهادهای تخصصی).
دلم نمیآید به نمونهی آذربایجان غربی هم اشاره نکنم که مدیرکلِ آن استان بر پایهی مطلبی که رسانهای قانونی دربارهاش منتشر کرده بود و ما هم در کانال «دیدهبان میراث فرهنگی ایران» آن را منتشر کردیم از من شکایت کرد، به جای آن که درخواست کند آن مطلب را از کانالمان برداریم! اگر صادقانه این کار را کرده باشد که اکنون، با وجودِ رأی برائت، دنبال کردنِ آن شکایت عجیبتر مینماید چرا که غیرمنطقی بود آن مدیر و بهویژه مدیر حقوقی وزارتخانه تشخیص نداده باشند مطلبِ یادشده تولیدِ کانالِ ما نبوده و منطقاً از ما، که همان هنگام هم مطلب را از کانال برداشتیم، نباید شکایت شود؛ و اگر هم، همانطور که گفته میشود به درخواستِ کسانی در مرکز چنین کرده باشد، که دیگر واویلاست و اجابتِ سخنانِ نادرستِ دیگران و بهره بردن از امکانات حقوقی وزارتخانه برای مسائلی ناموجه نشانهی مدیریتی درست و بهقاعده نیست، و به نظرم آمد با آگاه کردنِ شما احتمالِ هر چند ضعیفِ ناآگاهیتان از موضوع را منتفی کنم.
امید که در آینده از شما، در هر مقامی که بودید، دلسوزیای بیشتری نسبت به این آب و خاکِ بلادیده ببینیم.
پیشاپیش از حُسن توجهتان سپاسگزارم.
با احترام
علیرضا افشاری
دبیر دیدهبان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران، و بنیادگذار و دبیر دورهی نخست شبکهی سمنهای میراثی استان تهران
@reesjomhoormiras
📝📝📝پیشنهادهایی به جناب تاجزاده
✍🏼علیرضا افشاری / روزنامهنگار و کنشگر فرهنگی
✅قصد رأی دادن در انتخاباتِ پیشِ رو را ندارم اما به آقای تاجزاده تبریک میگویم چرا که باور دارم جریان اصلاحطلبِ واقعی میبایست دستکم یک نمایندهی واقعی هم در انتخابات داشته باشد.
✅به نظر من، باورمندان به جمهوریِ اسلامی جریانی در میان ملت ایران هستند همچنان که جریانهای جمهوریخواه و هوادار «سلطنت ـ پادشاهی» وجود دارند و ما باید در عینِ کوشش برای رسیدنِ به آرمان خود و نقدِ دیگری همدیگر را بپذیریم، و چه بهتر که رقیب در بهترین شکلِ خود متجلی شود نه آن که از روی راحتی نسخههای ضعیفِ رقیب را بربکشیم تا راحتتر از میدان بهدرش کنیم.
✅این که من رأی نمیدهم هم به این برمیگردد که آیا اعتراضهای ۹۶ و ۹۸ را نقطهی عطفی در تاریخِ جمهوریِ اسلامی بدانیم یا نه، که من میدانم و باور دارم که اصلاحات تا هنگامی معنی دارد که کمتر از نیمِ مردم ایرادهایی را در ساختاری ببینند اما هنگامی که ایرادها تصحیح نشد و شمارِ معترضان از نیمه گذشت دیگر اصلاح معنی ندارد و میبایست ساختار بازتعریف شود.
و البته من هم باور دارم که دکتر تاجزاده تأییدِ صلاحیت نخواهد شد، چرا که در کمیابترین حالت اگر هم نظام خردمندی به خرج دهد که باز از فرصتِ حضورِ اصلاحطلبان برای ادامه دادن وضعیتِ نابهسامانِ کنونی بهره ببرد وفاداران متنوعِ آن تأییدِ صلاحیتِ کسی چون تاجزاده را برنخواهند تافت و نوعِ فضاسازیای که نظام در دهههای اخیر شکل داده دستش را برای هر گونه مانوری بسته است و کیست که نداند معنای از دست دادنِ همین معدود هوادارانِ بازمانده برای نظام چیست؟
📌متن کامل در INSTANT VIEW
https://bit.ly/3aTmjmm
🆔 @MostafaTajzadeh
🔸ادامه یادداشت از پست قبل
▫️در عینِ باز بودنِ فضا برای برآمدنِ نهادهای نو، اما، در هر حوزه یک تشکل فراگیر (اتحادیه، خانه، شبکه،...) مرجع هماهنگیهای دولتی در آن حوزه باشد؛ یعنی، مثلاً خانهی سینما رکنی مهم در تصمیمگیریهای معاونت سینمایی وزارت ارشاد باشد در این شکل که در سطح استانی رییسِ ادارهکل آن استان نشستهایی مرتب با هیأتمدیرهی خانهی سینمای نوعی در آن استان داشته باشد و در مرکز هم بالاترین مقام در هماهنگی با آنان باشد و به وزیر دسترسی داشته باشند. خوبیِ چنین روالی این خواهد بود که کمکم آنان تعیینکنندهی مدیر دولتی و حتا در آینده ــ در کنار تشکلهای فراگیر دیگر در حوزهی آن وزارتخانه ــ وزیر مربوط شوند.
به عبارتِ دیگر، ما در هر حوزهای انجمنهای صنفی (مانندِ نمونهی خانهی سینما) و نهادهای مدنی (که مثلاً در حوزهی محیطزیست بیشتر هستند) و انجمنهایی کارشناسی ـ دانشگاهی و نیز اگر بشود انجمنهایی تشکیلشده از کارمندان و کارشناسانِ دولتی در آن حوزه را خواهیم داشت که برآیندِ نظرِ آنان بالاترین مقامهای دولتی در هر حوزه را، در تعامل با رییسجمهور، تعیین کند.
در چنین شکلی است که میتوان توقع داشت هر ایرانی دستکم در چند نهاد عضو اصلی باشد؛ کارش، تخصصاش، علاقهمندیهای سیاسی یا اجتماعیاش و نهادهای مرتبط با خانوادهاش (انجمنهای خانواده و مدرسه)، بهگونهای که دورافتادهترین یا فقیرترین ایرانی هم از این شرایط بینصیب نماند. بهنظرم اگر به این پیشنهاد بیندیشیم میبینیم که جلوی بسیاری از محدودیتهای نالازم و مانعهای بیدلیل و سلیقهای برداشته و نیز ویژهخواریهایی بزرگی در تعیین مقامها حذف خواهد شد.
دومین برنامهام «اولویت دادن به زیستبوم و یادگارهای فرهنگی» است تا آن اندازه که باکی نباشد اگر بخش بزرگی از درآمد نفتیِ ما در این راه هزینه شود؛ در این معنی که اولویت در هر زمینهای نخست با نگهداشت آنان و تعیین حریمهایشان باشد و نه صنعت یا کشاورزی یا... و یا اوقاف!
مثلاً خانههای قدیمی شهرها را اگر دولت بخرد باکی نیست چرا که در اختیار همان نهادهای مدنیِ پیشگفته ــ البته با شرایطی در جهتِ نگاهداشتِ آنان ــ خواهد گذارد و آنچه دولت دارد متعلق به همهی ماست.
اگر به این بیندیشیم که گردشگری از بزرگترین صنعتهای جهان است و ما اکنون است که به خاطر رویکردهای ایدئولوژیک از منافعِ آن محروم هستیم چنین رویکردی خالی از منفعت هم نخواهد بود. ایران کشوری غنی از لحاظ تاریخ و دارای طبیعتی متنوع و جذاب است و در پیوندِ کامل با همسایگانش.
اگر بتوانیم همین یادگارهای فرهنگی و طبیعی بازمانده از تخریبِ یک سدهای را، که در این چند دهه تخریبشان سیری وحشتناک گرفته، بهخوبی و با لحاظ نگاه کارشناسیِ روزِ دنیا ــ در کنارِ ارجگذاری حرفهای به صنایع دستی و موسیقی و آداب و رسوم و زبانها و گویشها ــ حفظ کنیم گنجینهای بزرگ از فرهنگ را در اختیار داریم که هم هویت ملی ما را در جهانِ پرآشوب بیمه میکند؛ هم ما را به کشورهای همسایهمان پیوند میزند و از رقابتها و دشمنیها میکاهد؛ و هم آن که منبعی تمامنشدنی از درآمدزایی و کارآفرینی خواهد بود.
🆔 @jameeno
آیا با زمامداری رضاشاه آرمانهای جنبش مشروطیت از دست رفت؟
#V 097
نویسنده میهمان: علیرضا افشاری (روزنامهنگار و کارشناس ارشد تاریخ) @Afshari52 - این روزها، که صدمین سالروز کودتای سیدضیا و رضاخان را پشت سر میگذاریم، در یادداشتهای شمار بالایی از کنشگران سیاسی و تحلیلگران تاریخ معاصر، حتا آنهایی که دشمنی ایدئولوژیک یا کینهای شخصی نسبت به رضاشاه ندارند، این جمله را میخوانیم که دستاوردهای دوران پادشاهی رضاشاه به قیمت از دست دادنِ آرمانهای جنبش مشروطیت تمام شد، بهگونهای که چنین دادهای ـ امروز ـ بسیار بدیهی مینماید. اما آیا، در واقع، چنین بوده است؟ به سخن دیگر، آیا هدف جنبش مشروطه فقط محدود کردنِ قدرت و اختیارات شاه، و نیز گسترش دموکراسی (مردمسالاری) از راهِ برپاییِ مجلسی قانونگذار از منتخبان مردم، بوده است که با روی کار آمدنِ رضاشاه این دو متوقف و در نتیجه مشروطه تعطیل گردید؟
اگر پیشینهی جنبش مشروطه را، همانگونه که شماری از تاریخنویسان چنین کردهاند، به شکستهای ایران از امپراتوری روسیه برسانیم به نظر میرسد که چند موضوع ــ بهویژه «نهضت بیداری ایرانیان» و نیز توسعه و «جنبش نوسازی ایران» ــ با هم آمیخته شده و در نهایت جنبش مشروطیت فرو کاسته شده باشد به مطالبهی شماری از روشنفکران. در اینباره توضیحی میدهم.
آنچه در شخص و دربار ولیعهد در تبریز رخ داد و از دغدغههای وی و گردانندگان آن دربار برمیآید عقبماندگیِ ایران است؛ نخست از زاویهی نظامی و سپس و در تعامل با آن، از زاویهی دانشی. فرستادن کسانی برای فراگیریِ دانش ــ عموماً مرتبط با نظامیگری و نیز پزشکی ــ به غرب و نیز دعوت از مستشارانی نظامی در همین راستا صورت گرفت. این، همان رویهای است که بعدها بهگونهای ریشهایتر، جامع و نظاممند بر دستِ امیرکبیر پی گرفته شد، که میدانیم در آن شکل ناکام ماند هر چند بعدها گوشههایی از آن برنامه بر دستِ کسانی دیگر دنبال شد. روشنفکران ایرانی در آن مقطع نیز، بهویژه آنانی که به سفری خارجی (روسیه، عثمانی و فرنگ یا اروپا) رفته یا در قفقاز در پیوند با تحولات جهانی بودهاند، بیشتر بر خرافهزدایی و نقد دین، توجه به دانش و تاریخ (بازآفرینیِ ایرانیت)، اهمیت قانون و کوتاه آنکه بیرون رفتنِ انسان ایرانی و کشور ایران از آن وضعیت عقبمانده تأکید داشتند. و بر اینها باید خواستهای بدیهیِ امنیت، فقرزدایی و باسوادی را افزود. روزنامهنگارانی هم بودند که میکوشیدند همگان را با معنای ملت و کشور ایران آشنا کنند. خواستِ استقلال ایران هم از سوی گروههای مختلفِ مردم در رابطه با امتیازهایی که به خارجیها (طبیعتاً روسیه و انگلیس) داده میشد همواره وجود داشته است که دستکم برای یک بار در جریانِ قیام تنباکو شعلهور شد. سرانجام با ورود بازرگانان و بازاریان و طرحِ مطالبهی عدالت و برپاییِ عدالتخانه جنبشِ مشروطیت، بهگونهای رسمی، کلید خورد تا در نهایت با خواستهایی که گروهی از روشنفکران در تحصنی که معترضان به اوضاع ــ در غیاب روحانیان مشروطهخواه ــ در سفارت انگلستان برپا کرده بودند و مشروط شدن قدرتِ پادشاه و برپایی مجلسی از نمایندگانِ مردم را مطرح میکرد شکلِ نهاییاش را یافت.
اگر این فهرستِ بلندبالا را بخواهیم جمعی ببندیم شاید چنین شود که به جهتِ «نوزایی اندیشهای» و «نوسازی سازمانی» نیازمندِ حکومتی بودیم که با دست از دادنِ بخشی از قدرتش اجازه دهد و یاری کند تا:
ـ مجلسی برپا شود که، برای پیشرفتِ ایران قانونی اساسی را بنویسد و سپس آن را گسترش داده و کامل نماید (خواستِ قانون و نیز طرحِ مبانی نوزایی اندیشهای و سازمانی بهگونهای که همگان بر روی آن اجماع و توافق کنند)؛
ـ دولتی برپا شود که، آن قانون را پیاده و امنیت و استقلال را برقرار سازد و زیرساختهای سیاسی، اقتصادی، آموزشی، بهداشتی و فرهنگی را بسازد؛
ـ و دادگستریای برپا شود که، قانونمدارانه و بیتبعیض، ضامنِ داد و عدالت در کشور باشد و جلو زیادهروی قدرتمندانِ جامعه، و حتا دولت، را بگیرد.
ـ آزادی و دموکراسی هم طبیعتاً ذیلِ همان قانون اساسی گنجانده و بر دستِ دولت و دادگستری مراقبت و ضمانت خواهند شد.
برای مطالعه متن کامل یادداشت «اینجا» کلیک کرده و یا از گزینه instant view استفاده کنید.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام
@divanesara_
.
نظر آقای عبدالرضا داوری، مشاور پیشین آقای احمدینژاد، در خصوص فداییان اسلام و آیتالله کاشانی هم در تأیید آن چیزی است که در یادداشت «آیا کودتای ۲۸ امرداد میتواند بهانهی آمریکاستیزی نظام حاکم باشد؟!» اشاره کرده بودم.
@IranianLook
دنباله از فرستهی (پُست) پیشین 👆
نکتههایی دربارهی حقوق ایران در دریای مازندران و پیشنهادی برای آن - ۲
نکته اینجاست که مانند نمونهی جدایی بحرین از ایران - که از اواخر دورهی زندیه ما بر آن تسلطی نداشتیم - در آبهای دریای مازندران دارای حقی تاریخی و مستند هستیم، که هر چند تا کنون نتوانستهایم از آن بهره ببریم، با تأیید کنوانسیون یادشده رسماً از آن حق تاریخی و مستند دست خواهیم کشید.
هر چند شاید در نگاه نخست به دست آوردن این حق مشکل باشد - که در متن، پیشنهادی عملی هم برای بهدست آوردنش شده است - به هر رو حقی قابل اتکا و قابل تبدیل به امتیازهایی دیگر است. تجربهی تاریخی ادعای شیخنشینهای جنوب خلیج فارس بر جزیرههای ایرانی نشان میدهد با از دست دادن حقی الزاماً دوستی ای به دست نخواهد آمد و این ترس وجود دارد که با خالی بودن دست ما نه بیست درصد ادعایی آقایان بلکه سهمی در حد همان یازده درصدی که وزیر خارجه پیشین گفته بود نصیبمان شود.
در مقالهی پیش رو، به تاریخچه و زمینهی بسته شدن قرارداد ۱۹۲۱ هم اشاره شده و اینکه در چه شرایطی شوروی، که نگران شورش و پیوستن سرزمینهای تازه اشغالشده ی قفقاز به ایران بود - کوتاهمدتی پیش از آن نمایندگان ما و جمهوری آذربایجان پیمان فدراسیون شدن را بسته بودند - این قرارداد را با ما بست.
نیز پیشینه و مستندات نامهای این دریا هم مورد توجه قرار گرفته شده، بهویژه سه نام متداولترِ خزر، مازندران و کاسپین، که بهزعمِ مقاله کاربرد هر سه درست است هر چند خود نام مازندران را مبنا قرار داده است.
- اگر نقد و نظری بر نوشتار داشتید لطف کرده برایم بفرستید.
- اگر نوشتار را سودمند یافتید برای دیگران هم بفرستید.
بخش دوم و پایانی مقاله را در پیوست بخوانید.
#یادداشت_سیاسی
#یادداشت_تاریخی
#دریای_مازندران
#دریای_خزر
#دریای_کاسپین
#پنجاه_درصد
@IranianLook
دنبالهی نوشتار بالا 👆
پس اگر وقایع منتهی به کودتای ۱۳۳۲ را مرور کنیم سهمی که دولت آمریکا در برانداختن دولت مصدق دارد به مراتب کمتر از سهمی است که جریانهای چپ و مذهبی در زمینهسازی این رویداد، ناتوان و وابسته نشان دادن دولت و تلاش برای کاستن از حمایتهای مردمی از آن داشتند. توجه شود که آن نامهی معروف هشدار آیتالله کاشانی برای کودتا دنبالهای هم دارد که در این سالها مورد سانسور قرار گرفته و آن درخواست کاشانی برای کنارهگیری مصدق از دولت است.
پس، جدا از آنکه تداوم دولت مصدق با ادامهی مخالفتهای داخلی که - ولو به نادرستی - قدرت گرفته بودند قطعاً به تنشهای بیشتری میانجامید که در آن برهه نه تنها کمکی به هدف مصدق نمیکرد بلکه آن را از راه درست خارج میکرد و او تا همانجا توانسته بود با ایستادگیاش دولت انگلستان را، در گامی مهم و حساس، به پس براند و وضعیت قرارداد نفتیمان را بهگونهای تعیینکننده (ملی شدن) بهبود ببخشد که برای دههها هدف دوستداران ایران بود، این که آمریکا را که در دقیقهی نود به جمع کودتاگران پیوسته بود عامل اصلی آن معرفی کنیم دروغ است. فراموش نکنیم انگلستان در فرآیند دولت ملی، هم ملی شدن صنعت نفت را پذیرفت و هم ناگزیر شد برای پیاده کردن کودتا - از آنجایی که سفارتخانهای در ایران نداشت و نیز به جهت قانع کردن شاه برای پشتیبانی از آن تا همراهیِ بخش مخالفان داخلی دولت مصدق، به ویژه ارتش، را به دست آورد - دست به دامان آمریکا شود و در نتیجه انحصار خودش در مدیریت صنایع نفت را - که پیش از آن با به بنبست کشاندن مذاکرات با مصدق و نیز با فشار از کانالهای گوناگون بسیار کوشیده بود حفظ کند - از دست بدهد...
کوتاه آن که، نظام اسلامی کنونی و هواداران و وابستگان آن - به بهای حذف انگلستان، یعنی طرف اصلی آن دعوا - کودتا را بهانهی آمریکاستیزی خود عنوان میکنند در حالی که پسر آیتالله کاشانی در رادیو حاضر شد و از سوی پدر به مردم برای براندازی دولت مصدق تبریک گفت و فدائیان اسلام نیز، یکهفته بعد، در تعامل با دولت کودتا، در بیانیهای از کودتا استقبال و آن را تأیید کردند و امروز میبینیم که نام فداییان اسلام و آیتالله کاشانی بر چه خیابانهایی در تهران قرار گرفته و نام مصدق، که پس از سالها آنهم بر خیابان فرعی کوچکی قرار گرفته، تحمل نمیشود و بارها تابلویش کنده یا رنگی میشود، جدا از آنکه همچنان رفتن به مزار او در خانهاش در احمدآباد وضعیتی امنیتی دارد و اجازه انتقال جنازهاش به گورستان ابنبابویه، که وصیتش بود، نه تنها وجود ندارد بلکه آثار و نشانههای بزرگداشت او در آن آرامگاه نیز بارها ویران شده است...
آری، واقعا جای شگفتی دارد که وابستگان به نظام اسلامی مدعی سرنگونی دولت ملی دکتر مصدق شوند و حتا بخواهند برایش غرامت تعیین کنند، در حالی که مرادهایشان جزو مخالفان آن دولت بوده و برای سرنگونیاش زمینهسازی و تلاش کرده باشند.
@IranianLook
نسخهی پیدیاف فصلنامهی فروزش، شمارهی ششم، تابستان و پاییز ۱۳۹۲
@IranianLook
نسخهی پیدیاف فصلنامهی فروزش، شمارهی پنجم، زمستان ۱۳۹۱
@IranianLook
نسخهی پیدیاف فصلنامهی فروزش، شمارهی چهارم، پاییز ۱۳۸۸
@IranianLook
نسخهی پیدیاف فصلنامهی فروزش، شمارهی سوم، تابستان ۱۳۸۸
@IranianLook
بهیادِ آن مردِ بزرگ
بیستوپنجم اردیبهشتماه، افزون بر روز پاسداشتِ فردوسی بزرگ سالروز درگذشت شاهنامهپژوهی سترگ نیز هست؛ دکتر محمدامین ریاحی خویی، استاد ادبیات فارسی در دانشگاههای تهران و آنکارا، تاریخنویس، روزنامهنگار، از مؤلفان لغتنامهی دهخدا، مدیركل وزارت فرهنگ، رایزن فرهنگی ایران در تركیه، نیابت ریاست فرهنگستان ادب و هنر ایران، ریاست دانشكدهی هنرهای دراماتیك، ریاست بنیاد شاهنامهی فردوسی، وزیر فرهنگ و... در چنین روزی در سال پرحادثهی ۱۳۸۸، پس از یک دوره بیماری، بدرودِ زندگانی گفت.
بهاین بهانه بخشهایی از نوشتهام در همان هنگام - در وبلاگ خردهگیری - را بازنشر میکنم 👇
@IranianLook
دنبالهی فرستهی پیشین 👆
دوم آن که از خداوند سپاسگزارم که پدرم هنگامی درگذشت که من، فرزندِ آخرش، اکنون از چهل و هفت سالگی فراتر رفتهام و سایهی مادر همچنان بر سرم هست. آنها نیز بیش از ۶۵ سال زندگیِ مشترک داشتند که عدد بزرگی است و با هم غمِ فقدانِ فرزندِ نخستشان و برادر بزرگم ــ نادر ــ را، که بر اثر بیماری سرطان ریه در ۳۶ سالگی (۱۳۷۶ خورشیدی) درگذشت، تحمل کردند که داغِ فرزند داغی بزرگ است. خودش هم، تا پیش از سکتهی قلبی و عملِ قلبِ بازش در سال ۱۳۸۶ که به خانهنشینی و کنارهگیری از فعالیتهایش انجامید، آنچه را میبایست و میخواست انجام دهد بهگمانم انجام داده بود. پس از دچار شدن به بیماریِ یادشده هم از بختِ خوبِ داشتنِ همسری مهربان و دلسوز برخوردار بود که از او به خوبی پرستاری کند؛ کاری که گاه حتا با یاریهای بیدریغِ دخترش بسیار سخت میشد.
اکنون که میخواهم به بهانهی رفتنش بخشی از ویژگیهای اخلاقیاش را بازگو کنم دوست دارم با این کلام از دوستم جواد [جیرودی] گفتار را بیاغازم که پدرم به او گفته بود کسی در منطقه (رودبار قصران) فوت نکرده که او به مراسم ختمش نرفته باشد... این توجه به مردم و دیار تا آنجا بود که در هنگامی که به خاطر مدیریت استانِ خراسانِ بانکِ «اعتبارات تعاونی و توزیع» ساکن مشهد بود پس از شنیدن بستری شدنِ یکی از بزرگانِ روستا (کربلایی اسماعیل) در بیمارستان ــ نجمیه ــ به تهران میآید که او را عیادت کند و سپس، به مشهد باز میگردد (که این تاریخ برابر با احتضار و درگذشت دکتر مصدق در همان بیمارستان بود و هنگامی که پدر با تختِ خالی کربلایی اسماعیل روبهرو میشود و پرسوجو میکند به او آگاهی میدهند که بر سرِ بسترِ آن شادروان رفته تا دعای عدیله را بخواند).
پدر مردمدار بود و برای بهبود و آبادانی و توسعهی منطقهی خویش کوششهای چندی را نمود، چون مدیریتِ بازسازی شیروانی تکیهی قدیمی روستا یا راهاندازی پیست اسکی دربندسر. یادم هست هر گاه که از تهران به روستایمان، جیرود (جیر رود)، میرفتیم اگر فردی را کنار جاده میدید ــ که محلیها را هم عموماً میشناخت یا با یکی دو پرسش آشنایی مییافت ــ سوار میکرد تا برساند و این برای من چندان خوشایند نبود... خوشبختانه این اخلاق خوبش در وجودِ برادرم ناصر باز مانده است.
خوشبرخورد و خوشسخن و بهویژه اهل ادب بود و شعرهای بسیاری را از بَر بود که بههنگام میخواند؛ ویژگیها زیبا و نیز برجستهای که بسیاری او را با آنها به یاد میآورند. صدای بسیار خوبی هم داشت که مورد تحسینِ حتا اهلِ فن بود و البته ما، فرزندانش، که از این ویژگیهای دلنشین بهرهای نبردهایم (به جز، خواهرزادهام ــ اشکان صارمی ــ که همچون شماری از جوانان میخواند و کارهایی را منتشر میکند)! البته خصلت هنرمند بودن و ذوقِ هنریاش و این که خط را خوش مینوشت و با قلم بزرگ هم به زیبایی خطاطی میکرد و نیز ذهنِ خلاقه و هنر نقاشی کردنش را برادرم حمید به ارث برده و تعالی بخشیده است...
آنچه از او به منِ کوچکترین رسید، اندک پیشینهی روزنامهنگاری و بهخصوص نگاه سیاسیاش و آرمانهایش برای ایران و عشقش به تاریخِ این مرز و بوم و شخصیتهایی تاریخی چون دکتر مصدق و رضاشاه و بهویژه نادرشاه است که در آن سالهای پیش از ابتلا به فراموشی که چندان کتابی هم نمیخواند کتاب بسیار قطور «زندگی پر ماجرای نادرشاه» دکتر میمندینژاد را برای بار دوم خواند و بهویژه کتاب فشردهی زندگیِ آن اَبَرمرد در مجموعهی «از این چه میدانم؟»، نوشتهی استادم دکتر رضا شعبانی، را که به او هدیه داده بودم تا مدتها همراهِ سفر و حضرش شده بود!
ای کاش اندکی هم از شناختش از آدمها و پیشهها و اقوامِ ایرانی در من بازمیماند...
خدا بیامرزدش. زندگینامهی کوچکی را هم در گفتوگو با او نکتهبرداری کردهام که برای دلِ خویش سر فرصت مرتب و حروفچینیاش خواهم کرد.
#دلنوشته
@IranianLook
اطلاع یافتیم دو تن از هموندان عزیزمان آقایان علیرضا و حمیدرضا افشاری صبحگاه امروز داغدار فقدان پدر گرامیشان شدند.
مراتب همدردیمان را با این دو دوست عزیز به اشتراک میگذاریم؛
امیدواریم یاد و نام پدر فقیدشان همواره قرین نیکی و احترام باشد؛
و برای ایشان و خانوادههای گرامی آرزوی صبر و بردباری داریم.
شبکه سمنهای میراثی استان تهران
@tehranmiras
📍به بهانه روز آزادی مطبوعات
🔺وقتی صدای «محفل دیوانگان» خاموش میشود
🖋#مریم_اطیابی
🔸وزارتخانه میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی حکایت خانهی مادربزرگه است و همه السابقون یکدیگر را با واسطه و بیواسطه میشناسند همچنان که اهالی مطبوعات و رسانه و فعالان مدنیاش را میشناسند و البته خیالتان راحت غیر از خودمان هیچ کس ما و این حوزه را نمیشناسد.
🔸در طول همه این سالیان اصحاب رسانه تخصصی و برخی فعالان مدنی و کارشناسان دغدغهمند این حوزه کوشیدهاند تا فارغ از هر گونه چشمداشت مالی، سیاسی یا حزبی و گروهی یا کسب قدرت و مکنت به نقد هر سه حوزه بپردازند و دست به قلم شوند.
🔸یکی از صفحاتی که بدون شک در این حوزه تاثیرگذار بوده «دیدهبان میراثفرهنگی ایران» است که نامش با اسم «علیرضا افشاری» گره خورده.
🔸انتشار اخبار در این صفحه قطعا منفعت مالی برای گردانندگان آن نداشته. خود صفحه هم شاید صاحب شهرت شده اما افشاری و دوستانش به این شهرت هم نیازی نداشتند چرا که به همان دلایل ذکر شده در بالا، تقریبا در این سه حوزه همه یکدیگر را سالهاست که میشناسند و نیازی به اثبات خودشان ندارند.کما این که آنها که مسائل سد سیوند را در دهه هشتاد و پیشتر پیگیری میکردند قطعا نام افشاری برایشان آشنا دیرین است.
🔸اما آیا همه کسانی که از چهار گوشه کشور به این فعالان میراث فرهنگی و گردشگری یا اصحاب رسانه مستقل و تخصصی خبر میدهند میدانند این افراد هر لحظه با وجود هزاران مشکل چه ریسکهایی میکنند؟! تا به حال خودتان را جای این افراد گذاشتهاید و حاضرید یکی از اقدامات آنها را انجام دهید؟! شاید بواقع برای این افراد «محفل دیوانگان»برازندهشان باشد.
🔸دیوانگانی عاشق پیشه که فارغ از سود و منفعت دغدغهشان حفظ داشتههای فرهنگی، هنری، تاریخی، باستانی و طبیعی این مرز و بوم است.
🔸پریروز خبر رسید از افشاری مجددا شکایت شده. خیلیها به بسته شدن و تسویه حساب با دیدهبان در ایام رفتن خانم زهرا احمدی پور کمر همت بستند و افشاری را مأمور وزارت کشور عنوان میکردند که چقدر خورده و برده:) چون خیلی از پشت پرده فسادها در همین صفحه برملا و حرف دلها زده شد.
🔸این همان دیدهبانی است که بعدها وقتی فضای همه رسانهها به یک باره بسته شد و همه مدیر مسئولان به طرز عجیبی عاشق سینه چاک نام وزارتخانه و آقای مونسان شدند و اجازه انتشار اخبار منتقدانه را ندادند، فضای نقد را باز گذاشت تا دست کم صدای کارشناسان ولو اندک به گوش برخی از نمایندگان مجلس برسد.
🔸اگر وزارتخانه و یا حتی یک اداره کل با کولهباری از تخریبها، خروج از ثبتها، حقوقهای معوقه ، مشکلات حقوقی و فشار ارگانها و سازمانها برای گسترش طرحهای عمرانی در عرصهها و محوطهها، حفاریهایی غیر مجاز و حضور قارچ گونه آموزشدهندگان حفاری در فضاهای مجازی ،معضلات کرونا و به تبع آن وضعیت رو به زوال گردشگری ، بسته شدن و رکود کارگاههایی صنایع دستی و مشکلات بیمه صنعتگران و راهنمایان ، کمبود بودجه... وقت شکایت از یک کانال با ۲۵۰۰عضو را دارد که بیشتر یا به بازنشر اخبار میپردازد یا به انتشار خبر کارکنانی که جز با انتشار خبر صدایشان به جایی نمیرسد، که دست مریزاد دارد؟!این همه دغدغهمندی و پیگیری برازندهتان باد!
🔸اگر هم هدف گوشمالی افشاری است که او سالهاست در این حوزه فعال است. همه هم اخلاقیات او را میشناسند. گرفتن حکم محکومیت برای او از محبوبیت دیدهبان و افشاری کم که نمیکند بر اعتبارش هم میافزاید.
🔸آخر انتشار اخبار برای حفظ میراث فرهنگی و صنایع دستی و تقویت وحدت و هویت ملی و رونق گردشگری و تلاش برای پرداخت حقوق کارگران و کارمندان و.... شکایت و شکایتکشی دارد؟
‼️نمیشد یک جوابیه فرستاد یا در خبرگزاری میراث آریا منتشر کرد!
‼️آن هم در این حد که طرف یکبار در دستگاه قضا تبرئه شود،باز هم مدیر کل یک استان و حقوقی یک وزارتخانهیِ آن هم نه اقتصادی و سیاسی بلکه فرهنگی در دادگاه تجدید نظر از او شکایت کند؟! آن هم مدیرانی که کمتر سه ماه دیگر باید بروند؟!
‼️بعد چی؟ تیتر بزنیم:« نخستین وزیر میراث فرهنگی حکم محکومیت دیدهبان میراث فرهنگی را گرفت!»
🔹در آخر هم ذکر این خاطره خالی از لطف نیست.همین محمد شریف ملکزاده خودمان (بخوانید پدر گردشگری ایران) که در دوران او و حمید بقایی رکورد شکایت از رسانهها و فعالان میراث فرهنگی شکسته شده بود و احتمالا اگر قرار بود به آن شکایات رسیدگی شود قوه قضاییه مجبور به تاسیس یک شعبه جدید و استخدام تعداد زیادی قاضی بود، اواخر رفتنش با لبی خندان و دلی سوخته در یک نشست مفرح خبری همه اصحاب رسانه و فعالان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی را از ته قلب بزرگش بخشید و از شکایاتش صرفنظر کرد! آن وقت شما تازه یادتان افتاده دم رفتنی شکایت و شکایتکشی کنید:)
علیبرکت الله
https://b2n.ir/p51467
@mirasbashi
داستان شکایت جنابان جباری و شقاقی از من به پایان نرسید؛ دنباله در دادگاه تجدیدنظر!
با وجود آن که بیستونهم تیرماه سال گذشته «شعبهی 116 دادگاه کیفری دو مجتمع شهید بهشتی شهر ارومیه» دربارهی شکایت «ادارهکل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان آذربایجان غربی»، و آقای ابراهیم شقاقی، مدیرکل حقوقی وزارتخانهی میراث فرهنگی، از من به اتهام انتشار اکاذیب اینترنتی ضمن ردّ کیفرخواست حکم به برائت داد، دوستان بهگونهای عجیب و با پشتکاری باورنکردنی به دادگاه تجدیدنظر شکایت کردند؛ ای کاش ذرهای از این همت خود را مصروفِ پاسداری از میراث فرهنگی کشور میکردند که وظیفهی ذاتیِ مقامی است که دارند، نه آن که از کنشگری در این حوزه ــ آن همبه سببِ درج مطلبی از رسانهای قانونی که هنوز بر روی تارنما و کانالِ آن رسانه قرار دارد! ــ شکایت کنند و با وجود برائت باز پیگیر هم بشوند.
باید آفرین گفت به مدیرکل حقوقی وزارتخانه! و صد البته وزیری که چنین نیروهای وظیفهشناسی دارد...
دوستانی که نمیدانند داستان از چه قرار است ارجاعها به پیوندِ زیر را پی بگیرند:
/channel/reesjomhoormiras/9363
علیرضا افشاری
@reesjomhoormiras
#دیدگاه_همراهان_جامعه_نو
🔺پیشنهادهایی به جناب تاجزاده
🖌علیرضا افشاری / روزنامهنگار و کنشگر فرهنگی
▫️قصد رأی دادن در انتخاباتِ پیشِ رو را ندارم اما به آقای تاجزاده تبریک میگویم چرا که باور دارم جریان اصلاحطلبِ واقعی میبایست دستکم یک نمایندهی واقعی هم در انتخابات داشته باشد.
به نظر من، باورمندان به جمهوریِ اسلامی جریانی در میان ملت ایران هستند همچنان که جریانهای جمهوریخواه و هوادار «سلطنت ـ پادشاهی» وجود دارند و ما باید در عینِ کوشش برای رسیدنِ به آرمان خود و نقدِ دیگری همدیگر را بپذیریم، و چه بهتر که رقیب در بهترین شکلِ خود متجلی شود نه آن که از روی راحتی نسخههای ضعیفِ رقیب را بربکشیم تا راحتتر از میدان بهدرش کنیم.
این که من رأی نمیدهم هم به این برمیگردد که آیا اعتراضهای ۹۶ و ۹۸ را نقطهی عطفی در تاریخِ جمهوریِ اسلامی بدانیم یا نه، که من میدانم و باور دارم که اصلاحات تا هنگامی معنی دارد که کمتر از نیمِ مردم ایرادهایی را در ساختاری ببینند اما هنگامی که ایرادها تصحیح نشد و شمارِ معترضان از نیمه گذشت دیگر اصلاح معنی ندارد و میبایست ساختار بازتعریف شود.
و البته من هم باور دارم که دکتر تاجزاده تأییدِ صلاحیت نخواهد شد، چرا که در کمیابترین حالت اگر هم نظام خردمندی به خرج دهد که باز از فرصتِ حضورِ اصلاحطلبان برای ادامه دادن وضعیتِ نابهسامانِ کنونی بهره ببرد وفاداران متنوعِ آن تأییدِ صلاحیتِ کسی چون تاجزاده را برنخواهند تافت و نوعِ فضاسازیای که نظام در دهههای اخیر شکل داده دستش را برای هر گونه مانوری بسته است و کیست که نداند معنای از دست دادنِ همین معدود هوادارانِ بازمانده برای نظام چیست؟
با این حال، در قامت کنشگری مدنی، با حدود دو دهه تلاش در عرصهی میراث فرهنگی و آشنایی با دیگر عرصههای اجتماعی و از جمله محیطزیست، میخواهم دو برنامهی مشخص را به دولت آقای تاجزاده پیشنهاد دهم تا ما هم از اندک فرصتهای انتخابات بهرهای برده باشیم. این پیشنهادها در آرمانیترین شکل طرح شدهاند چرا که بر این باورم بهترین طرحها هم در اجرا دچار کموکاست خواهند شد، پس چه بهتر که در حوزهی برنامه بدونِ در نظر گرفتن استثناها باشند.
نخستین برنامه «اولویت دادن به جامعهی مدنی» است، در این معنی که گامهای دادنِ مجوز به نهادهای مدنی (سازمانهای مردمنهاد)، صنفی (سندیکاها)، سیاسی (حزب) و تخصصی (کارشناسی) سادهتر و سریعتر شود (آری، من هم در شرایط کنونی به لزوم مجوز دادن باور دارم، چرا که خواهید دید در جلوتر پیشنهاد حضورِ این نهادها در جایگاههای تصمیمگیریِ دولتی را دارم).
برای نمونه، وضعیتِ همهی نهادهایی که به بهانههایی تعطیل شدهاند بازنگری شده تا با همان نامهای پیشین به عرصهی فعالیت بازگردند. نیز، شرایطِ حضور قانونی و برپاییِ کنگره برای حزبهای شناختهشدهی قدیمی که هنوز فعال هستند بدون دخالتِ نهادهای امنیتی و اطلاعاتی آماده شود و برای این گروه از نهادهای مدنی، به خاطر پیشینهشان، سختگیریای برای گذراندنِ مراحل گرفتنِ مجوز و فعالیت با نامهای شناختهشدهشان نباشد.
🆔 @jameeno
🔹ادامه یادداشت در پست بعدی
#V 097
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام
@divanesara_
.
چه کنیم؟
دوست عزیزی دربارهی نوشتهی «حقوق ایران در دریای مازندران» از من پرسید: حكومت ايران از هر نوعی که باشد دقيقا چه كاری میتواند در مورد اين دريا بكند و چه گزینهای دارد جز جنگ و باختن در آن؟ اگر چهار كشور ديگر نخواهند، اهرم فشار ايران چيست؟ جز مراجعه به دادگاه بینالمللی راهی دارد؟
پاسخ من:
البته در متن پیشنهادی عملیاتی شده که در جهان هم مشابهش انجام شده است. در جاهایی که امکان جدا کردن مال مشاع وجود ندارد شرکتی مشترک برپا میکنند که آن درصدها در درصد سهام آن شرکت مشترک، که کار بهرهبرداری را کلا مدیریت میکند، اعمال میشود.
اگر چنین که میگویی باشد نه راه دیگری نداریم، اما نکته اینجاست که توافق تا پنج جانبه نباشد آن قراردادهای پیشین را نقض نمیکند و حق تاریخی ما، ولو روی کاغذ، محفوظ میماند. پس، ما عجلهای نباید داشته باشیم.
نکتهی دیگر اینجاست که این کنوانسیون چیز بسیاری هم بر ما نمیافزاید چرا که هماکنون هم آنها برداشت خودشان را دارند و هم ما در حوزه تقریبی بیست درصدی مان اعمال قدرت میکنیم.
پس، بهتر است کنوانسیون هنگامی به نتیجه برسد که:
- حکومت برآمده از مردم و شایستهسالار باشد و در نتیجه ارتباط جهانی و منطقهای خوبی داشته باشیم؛
- و از نظر اقتصادی هم اوضاع مان درست باشد.
در آن شرایط حتا اگر نتوانیم توافقی برای آن طرح شرکت مشترک جلب کنیم با رابطه خوبی که با این کشورها داریم میتوانیم امتیاز مناسبی را - به عوض از دست دادن آن حق تاریخی - بگیریم؛
و به ویژه آنکه اول توافق مرز آبی را قطعی کنیم و بعد کنوانسیون را تأیید کنیم، چون در این شکل اصل توافق پنج جانبه برای تغییر حدود را پذیرفته و از حق مان گذر کردهایم اما تعیین حدود را به آینده موکول کردهایم و در آن صورت هر چه کارشناسان پنج کشور به توافق برسند ناگزیر از پذیرشش هستیم.
در شرایط یادشده، حتا اگر هم کار به دادگاهی بینالمللی بکشد ترس کمتری از تضییع حقوق خواهیم داشت چرا که در شکل فعلی هم دشمنی ابرقدرت آمریکا را داریم و ارتباط راهبردی اش با یکی دو تا از این جمهوریها و هم آن که روسیه دوست ما نیست، چرا که اگر بود اصلا کار به اینجا نمیکشید. در آن صورت، ضمن داشتن ارتباطی منطقی با آمریکا اختلاف آن کشور با روسیه هم میتواند در تحقق حقمان مؤثر باشد.
طبیعتا در یک شرایط شایستهسالار و مردمی احتمال آن که پیشنهادهای بهتری از آنچه من گفتم هم از سوی کارشناسان ارایه شود بیشتر است.
@IranianLook
نکتههایی دربارهی حقوق ایران در دریای مازندران و پیشنهادی برای آن - ۱
علیرضا افشاری
کنشگر فرهنگی، کارشناس ارشد تاریخ
از آنجایی که وزیر امور خارجه روسیه - همزمان با اعتراضها به سند همکاری ایران و چین - خواستار تصویب هر چه سریعتر کنوانسیون وضعیت حقوقی دریای مازندران (خزر) توسط ایران شده است، بازنگری این کنوانسیون لازم به نظر میرسد که آیا با تأییدِ این کنوانسیون، آنگونه که سه سال پیش در هنگام برپاییِ پنجمین اجلاس سران کشورهای ساحلیِ آن دریا دربارهاش بحث میشد، حقوقی از ایران از دست خواهد رفت؟
از این رو، نوشتههای پراکندهی پیشینم را گرد آوردم که به سبب طولانی شدن در دو بخش ارائه خواهد شد؛ نوشتهای که به گمانم همهی مسائل مرتبط با این
دریاچه را، که به سبب بزرگیاش و نیز سنتی تاریخی از آن به نام دریا یاد میشود، در بر بگیرد.
ادعای این مقاله، که تا جایی که میتوانستم مستندش کردم، این است که، آری، حق بزرگی از ایران با تأیید این کنوانسیون از دست خواهد رفت، تا جایی که کم از تجزیهی ایران ندارد.
بر خلاف همهی آسمان و ریسمان بافیهایی که در این مدت شخصیتهای حکومتی و دولتی و وابستگانشان داشتند و انحصار فضای رسانهای داخلی در این زمینه، به کارگیری واژهی «بالسویه» در فصل یازدهم عهدنامهی ۱۹۲۱ ایران و روسیه شوروی و تأکید بر حقوق مساوی در بهرهگیری از آبهای سرحدی، در فصل سوم، آشکارا حق پنجاه درصدی ایران در این آبها را نشان میدهد، که اسناد و مکاتباتی دیگر میان ایران و شوروی هم آن را تأیید میکنند. در واقع، واژهای مانند بالسویه کارکردی همچون اصطلاحهای امروزیِ پنجاه ـ پنجاه و پنجاه درصد در زمانهی ما دارد و کسانی که میگویند واژهی ۵۰ درصد در عهدنامه نیامده و اشارهای به حق ۵۰ درصدی دو کشور نشده است، آشکارا سفسطه میکنند. حتی اگر چشممان را بر واژگان بالسویه و حقوق مساوی هم ببندیم، طبق اصول کلی حقوقی، در اموال مشترک اصل بر تساوی است مگر اینکه خلاف آن تصریح شده باشد.
این که کسانی، همراه با تمسخر، خرده میگیرند که «لطفاً به نقشهی دریای مازندران نگاه کنید و سهم ۵۰ درصدی ایران را مشخص کنید»، و روزنامهای هم این جمله را تیتر یک زده و با چاپ نقشهی رنگی بزرگی، خودفروختگی و بیسوادی گردانندگانش را مینمایاند، هیچ به خود زحمت ندادهاند که همان سهم بیست درصدی ادعاییشان برای ایران را بتوانند از همان نقشه استخراج کنند! یعنی تمام سخن همین است که در حوزهی عمل هر چند ادعای سهم ۵۰ درصدی را غیرمنطقی مینمایانند اما توجه ندارند که همان سهم ظاهراً منطقیترِ مد نظر آنها از روشهای مرسوم قابل حصول نیست و پشتوانهی حقوقی ضعیفی دارد، در حالی که آن ادعای نخست مبنای سندی و حقوقی دارد.
در ضمن در نظر گرفتن حق پنجاه درصدیِ ایران، بر خلاف پروپاگاندای تبلیغاتی، به معنای نادیده گرفتنِ ساحلهای کشورهای همسایه نیست که برابرِ قوانین اندازهی مشخصی دارد، که اتفاقا همانطور که مستند در مقاله نشان دادهام بیش از عرف جهانی است.
این که گفته میشود ایران هیچگاه حضور و حاکمیت مؤثری ورای خط فرضی و موهوم آستارا ـ حسینقلی نداشته است هر چند سخن درستی است، اما حق پنجاه درصدی ثبتشدهی ما را نقض نمیکند و این که به گفتهی برخی چنان وضعیتی از زاویهی حقوق بینالملل ایجاد عرف و رویه میکند به گفتهی استادانی، به واسطه ابرقدرت بودن شوروی، زمینهای قانونی برای آن کشور و در نتیجه کشورهای جداشده از دل آن ایجاد نمیکند و در دادگاههای بینالمللی تنها عهدنامهها مورد استناد قرار میگیرند و نه رویهها.
افزون بر آن، نعمتالله ایزدی، که تا زمان فروپاشی شوروی آخرین سفیر ایران در کشور شوراها بود، در نشست «کندوکاو در مورد رژیم حقوقی دریای خزر» (دانشکده حقوق و علوم سیاسی ایران، ۲۴ مهر ۱۳۹۷) از پروندهای در سفارت یاد میکند که یک کشتی ماهیگیری ایرانی به دلیل ورود غیرمجاز به آبهای [آذربایجان] شوروی - بالای خط فرضی یادشده - بازداشت میشود، اما سفارت ایران به استناد قرارداد ۱۹۲۱ باعث آزادی کشتی و ماهیگیرانِ آن میشوند.
بخش نخست مقاله را بخوانید.
دنباله در فرستهی (پُست) پَسین 👇
#یادداشت_سیاسی
#یادداشت_تاریخی
#دریای_مازندران
#دریای_خزر
#دریای_کاسپین
#پنجاه_درصد
@IranianLook
آیا کودتای ۲۸ امرداد میتواند بهانهی آمریکاستیزی نظام حاکم باشد؟!
علیرضا افشاری
روزنامهنگار و پژوهشگر تاریخ
هنگامی که سخن از چرایی آمریکاستیزی نظام جمهوری اسلامی میرود مهمترین برهان و دستاویزی که دستاندرکاران و وابستگان نظام جمهوری اسلامی به آن استناد میکنند نقش آمریکا در کودتای ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ است. این سخن را، به ویژه اکنون که بحث سند همکاری ایران و چین داغ است، در یادداشتهایی متفاوت میخوانیم و یا پیش از این از زبان کسانی همچون اشغالگران سفارت آمریکا یا وزیر خارجه شنیدهایم که به این وسیله میکوشند آمریکاستیزی نظام را - از همان آغاز انقلاب - توجیه کنند. اما، آیا آمریکا نقش اصلی را در آن کودتا داشت و آیا نظام جمهوری اسلامی میتواند مدعی مخالفت با آن نقش باشد؟
میدانیم انگلستان از همان آغاز روی کار آمدن دولت مصدق رودرروی او و دولتش ایستاد، به یک دلیل ساده: میدانست او، واقعاً، به قصد ملی کردن صنعت نفت دولت را در دست گرفته و از این رو نمیتوان او را مانند کسانی دیگر، با وعدهی افزایش سهم ایران و یا با رشوه، به بقای وضعیت قبلی راضی کرد؛ وضعیتی که انحصار مدیریت مهمترین صنعت کشورمان را، بدون کوچکترین حساب پس دادنی، در دست داشت و در واقع منابعمان را غارت میکرد و به واسطهی آن، هم تقریبا یک استان از کشورمان را اداره میکرد و هم در سیاست ایران مداخله داشت. از این رو، انگلستان به صورتی کاملأ نظاممند، و با بهرهگیری از همه امکاناتی که در اختیار داشت - اطلاعاتی، امنیتی، نظامی، سیاسی، رسانهای و اقتصادی - از آغاز تا انتهای آن دولت، کوشید آن را سرنگون کند یا از رسیدن به هدفش بازدارد. این، کاملاً روشن است.
اما در مرحله بعد چه کسانی رودرروی دولت ملی بودند؟ جریان چپ ایران به نمایندگی حزب توده - در حالی که فعالیت قانونی و علنی خود را مدیون نگاه دموکراتمنش دکتر مصدق بود - تنها جریان داخلی بود که از همان آغاز شکلگیری دولت ملی بنای مخالفت با آن را گذاشت. این حزب، به هر بهانهای، دست به برپایی تجمعهای اعتراضی و تظاهرات میزد، به ویژه در مواردی که دولت ایران وارد گفتگو با نمایندگانی از کشور آمریکا میشد. این رودرروی نیروهای انتظامی ایستادنِ افراد این حزب، که گروهی چماق بهدست هم ویژه دعواهای خیابانی داشت تا آنجا که احزاب دیگر هم ناگزیر از ساختن گروههایی مشابه شدند، به اغتشاش و آشوبی میانجامید که تنها به سود انگلستان بود و به ضرر دولت. البته وابستگان جریان چپ، سالها بعد و به جهت تطهیر خود، اینگونه شایع کردند که حزب خطمشی خود را پس از قیام سیام تیرماه تغییر داد و هوادار دکتر مصدق شد، در حالی که این ادعا توسط اسناد - از جمله مطبوعات آن حزب - تأیید نمیشود و دروغ است. حزب تا آخرین روزها همان رویه پیشین را ادامه داد و برای نمونه کودتای شکستخورده ۲۵ امرداد را بهانهای برای براندازی نظام کرد که خواست دولت نبود.
درست است که تنی چند از اعضای شورای مرکزی حزب، در ماههای آخر، استدلالهایی داشتند که میبایست با دولت همراهی کرد اما اندیشههای آنان در اقلیت ماند. وابستگان حزب شایعه معروفی هم ساختهاند که از مصدق خواستند به آنها اجازه دهد تا روبهروی کودتا بایستند، که نه در مرام حزب بود که برای کارهایش از مصدق - و نه مسکو - اجازه بگیرد و نه این سخن را هیچ یک از همراهان مصدق تأیید کردند.
پس از حزب توده، مهمترین گروهی که رودرروی مصدق بودند تندروان اسلامی به رهبری نواب صفوی بودند. فعالیت - حتا تروریستی - آنها و بیانیههای تندشان نیز در مغشوش کردن اوضاع و بحرانسازی برای دولت مؤثر بود. ایستادگی فدائیان اسلام در برابر دولت تا آنجا بود که در برههای در برابر آیتالله کاشانی هم ایستادند.
اما اختلافهای بیشتر پس از قیام سیام تیر و جدایی آیتالله کاشانی از دکتر مصدق شکل گرفت؛ اختلافهایی که به جدایی بخشی از بدنهی مردمی نهضت که هوادار کاشانی بودند انجامید و سببساز شکلگیری اختلافهایی در میان یاران مصدق، به ویژه در مجلس شورای ملی، گردید و فراموش نکنیم چند تن از هواداران جدّی مصدق، همچون صدیقی و ملکی، نیز در هنگام همهپرسی برای انحلال مجلس شورا نگاهی انتقادی به این اقدام داشتند. در همین مرحله، و با مخالفت شماری از رجال سیاسی و نظامی داخلی و بهویژه فشارهای خارجی به راهبری انگلستان است که دربار هم به جرگه مخالفان میپیوندد و از اواخر سال ۱۳۳۱ دولت آمریکا هم نسبت به دوام دولت مصدق دچار تردید میشود.
دقت شود که - باز بر خلاف داستانپردازی های پسینی - دربار با دولت مصدق (دستکم در دولت نخست) همراهی کامل داشت. به ویژه آنکه شخصیتی چون تیمسار زاهدی، که مورد اعتماد هم مصدق و هم شاه بود، در آن دولت وزارت کشور را عهدهدار بود.
دنبالهی نوشتار 👇
#یادداشت_تاریخی
#مصدق
#کودتا
#جمهوری_اسلامی
#آمریکاستیزی
@IranianLook
نسخهی پیدیاف فصلنامهی فروزش، شمارهی ششم، تابستان و پاییز ۱۳۹۲ 👇
@IranianLook
نسخهی پیدیاف فصلنامهی فروزش، شمارهی پنجم، زمستان ۱۳۹۱ 👇
@IranianLook
نسخهی پیدیاف فصلنامهی فروزش، شمارهی چهارم، پاییز ۱۳۸۸ 👇
@IranianLook
نسخهی پیدیاف فصلنامهی فروزش، شمارهی سوم، تابستان ۱۳۸۸ 👇
@IranianLook