▪️نوشته هایی به دور از قلمبه سلمبه گویی دربارۀ زندگی روزمره ایرانی ارسال نقد و نظر: ✅ @alikhahfardin
دوستان گرامی. در مصاحبه ای که لینک آنرا در بالا گذاشتم بخشی از دغدغه هایم درباره هوش مصنوعی را طرح کرده ام. برای خواندن روی INSTANT VIEW کلیک کنید.👆🏽👆🏽👆🏽متن PDF مصاحبه نیز در زیر آمده است.
Читать полностью…جنبۀ اجتماعی خودکشی های نوظهور
فردین علیخواه
🔺چند روز قبل در اینستاگرام خبری ناگوار منتشر شد. کتابفروش جوان باغ کتاب تهران، پس از اطلاعرسانی در شبکه اجتماعی شخصیاش، به زندگی خود پایان داد.
🔺در یکی دو سال گذشته نمونههایی از این شکل از مرگ را دیدهایم. خودکشی پدیدۀ جدیدی نیست، ولی آنچه جدید است اطلاعرسانی برای اقدام به خودکشی برای تعداد بیشمار مخاطبان در شبکههای اجتماعی است.
🔺در زندگی روزمره تهدید به خودکشی را کم و بیش دیدهایم که معمولاً برای رسیدن به مقصودی مشخص انجام میشود و در موارد بسیاری، عملی هم نمیشود ولی در نمونههای اخیر، فرد پس از اطلاعرسانی، و آگاهی یافتن دیگران، به زندگی خود پایان میدهد. در این شکل از خودکشی، سویههای روشنفکرانه نیز دیده میشود و معمولاً توسط افرادی انجام میشود که در زندگی روزمرهشان اهل فکر، کتاب و فلسفهاند.
🔺بحثهای بسیاری درباره «حق مرگ» انجام شده است، اینکه افراد، همانطور که «حق زندگی» دارند باید از حق مرگ نیز برخوردار باشند یا خیر؟ در واقع، گویی با سبک زندگی جدیدی مواجهایم که در آن حق مردن نیز قرار است به رسمیت شناخته شود. توضیح بیشتر آنکه، در راستای فرهنگ فردگرائی که در آن خواستههای فردی ارزش به شمار می رود، حق مردن هم انتخابی است که توسط فرد انجام شده است و باید محترم شمرده شود.
🔺در این نوشته کوتاه قصد ورود به این بحث را ندارم چرا که موضوعی پیچیده و دارای جنبه های گوناگون است، ولی نکته مهم، پیامدهای اجتماعی انتخاب و اقدام شخصی ماست. وقتی فرد در خصوص اقدام خود اطلاعرسانی میکند به شکلی، این انتخاب را به عنوان گزینه در مقابل دیگران قرار میدهد. در واقع این ادعا که دیگران نیز به احتمال، از این اقدام تقلید یا الگوبرداری کنند بیاساس نیست.
🔺باید توجه کرد که خوانندگان یا مخاطبان این شکل اطلاعرسانیها در شبکه های اجتماعی، لزوماً بزرگسالان نیستند. اثرگذاری بر دیگران و ترویج مرگ، آن هم توسط افرادی که دارای سرمایه فرهنگیاند جنبه نگران کنندۀ این شکل از اطلاعرسانی هاست. پرسش این است: آیا فردی که با اطلاعرسانی قبلی اقدام به خودکشی مینماید اگر بداند که این شکل از اطلاعرسانی ممکن است دیگران را نیز به خودکشی تشویق کند اطلاعرسانی خواهد کرد؟
🔺سرزنش، هدف این نوشته نیست. مراد آن است که رفتارهای فردی ما وقتی در مقابل دیدگان دیگران قرار میگیرد و یا به اطلاع دیگران میرسد میتواند به عنوانایده، راه و انتخاب تلقی شده و تبدیل به الگویی فرهنگی شود. خودکشی، درست است که اقدامی فردی(و البته طبق باورهای من ناموجّه) به شمار میرود ولی انتشار قبلی خبر این اقدام در صفحات شخصی، پیامدهای اجتماعی ناگواری در پی دارد.
🔺سخن پایانی آنکه، از نظر جامعه شناسان، خودکشی با وجود آنکه اقدامی فردی جلوه می کند پدیده ای اجتماعی است. نیاز است تا پژوهشگران اجتماعی درباره زمینه های اجتماعی وقوع خودکشی در معنای کلی آن، در بین گروههای مختلف جامعه، و همچنین درباره سبک ها و اشکال نوظهور آن تحقیق کنند.
@fardinalikhah✅
🔵اگر افکار یا قصد خودکشی دارید در ایران می توانید با شماره 123(اورژانس اجتماعی بهزیستی) تماس بگیرید.
نوشته های من درباره سفر و حال و هوای عید:
✅به خانه می رسند ولی چمدان می بندند
/channel/Fardinalikhah/1884
/channel/Fardinalikhah/1885
✅تعلیق در سفر
/channel/Fardinalikhah/1745
✅من در سفر/سفر در من
/channel/Fardinalikhah/1599
✅رفتیم و تمام شد بالاخره
/channel/Fardinalikhah/866
✅چیزی در حال از دست رفتن است
/channel/Fardinalikhah/1134
✅تو رو خدا بفرمایید: درباره سبک های پذیرائی
/channel/Fardinalikhah/2055
✅دیدن خانه، مقصود سفر اینهاست
/channel/Fardinalikhah/2219
◽️◽️@fardinalikhah
ادامه مطلب دیدن خانه، ...
▪️سفر صرفاً به معنای کنده شدن از جایی و رفتن به مکانی دوردست نیست. گاهی حتی رهایی موقت از زندگی روزمره، پرسه زدن در شهر بیهیچ دغدغهای، و تماشای بستنیهای رنگ و وارنگ در بشکههای چوبی بلوط شکلی از سفر است. من فکر میکنم حتی آن گروهی که پاسخ میدهد قصد دارد در خانه(یعنی واقعاً خانه) بماند نیز به دنبال نوعی از سفر است، سفری به معنای کنده شدن از آنچه قبل از عید بوده است، سفری به معنای تجربه متفاوت زیستن در خانهای که در روزهای عادی امکانش فراهم نیست، سفری به معنای تجربۀ زیستن در خانهای که در روزهای پراسترس قبل از عید صرفاً به معنای «مسکن» بوده و نه خانه. سرپناهی که فرد شب وارد، و صبح از آن خارج شده است. این گروه هم در عید نوعی از سفر را تجربه میکنند، گشت وگذاری در خانه به شکلی متفاوت، به شکلی که قبل از عید برایشان امکانپذیر نبوده است. دیدن خانه، مقصود سفر اینهاست.
▪️سخن پایانی آنکه، امیدوارم از این نوشته تفسیری صورت نگیرد که مقصود من نیست. سفر نرفتن و ماندن مداوم در شهر و خانه به هیچ وجه منظور این نوشته نیست. سفر جزئی جداییناپذیر از زندگی در عصر جدید است. همه باید بتوانند امکان سفر داشته باشند. صرفاً خواستم یادآوری کنم که یکی از معانی سفر، رهایی از دغدغههای زندگی روزمره است و چنین تجربهای صرفاً با سفر به دوردستها به دست نمیآید. در عید کم و بیش از چنین دغدغههایی فارغ هستیم و شاید بتوانیم در شهری که ساکن آنیم به مثابه یک گردشگر پرسه بزنیم و از چنین تجربهای لذت ببریم.
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/230350/
Читать полностью…🔵عنوان سخنرانی:
آیا هوش مصنوعی گامی رو به جلو برای پژوهش اجتماعی است؟
🔵وبینار: هوش مصنوعی و پژوهشهای اجتماعی؛ چالشها و فرصتها
🔵سخنران: فردین علیخواه| عضو گروه جامعه شناسی دانشگاه گیلان
🔵به دعوت: انجمن علمی جامعهشناسی دانشگاه شیراز با همکاری کانون علوم اجتماعی دانشگاه تبریز
🔵تاریخ: هشتم اسفند 1403 / از طریق گوگلمیت
در ایران مصرف فرهنگی نرمال نیست
فردین علیخواه
✍🏼در مناظرهای که در «شبکه آزاد» با دکتر احسان شاهقاسمی پیرامون موسیقی و مصرف فرهنگی در ایران داشتم (ویدئوی این نشست طی روزهای گذشته در صفحات مجازی این شبکه منتشر شده است) گفتم که مصرف فرهنگی در ایران نرمال نیست، به این معنا که پژوهشگران اجتماعی صرفاً بر اساس متغیرهای معمول در سایر جوامع نمیتوانند به تحلیل جامعهشناختی آن بپردازند.
✍🏼مصرف فرهنگی در ایران در نمونههای مختلفی به مسیر مقاومت وارد میشود. در واقع، ورود و مداخله پیوستۀ سیاست رسمی در عرصههای فرهنگ، علاوه بر همه پیامدهای فاجعهباری که به بار میآورد و آورده است، مصرفکنندگان فرهنگیِ بیتوجه و بیعلاقه به اثری خاص را تبدیل به مصرفکنندگانی حساس میکند. به این ترتیب، مصرفکننده نه بر اساس شاخصهای اقتصادی، اجتماعی و فردیای که دارد بلکه در نتیجۀ واکنش سیاست رسمی به اثری خاص، جزوی از گروه مصرفکنندگان آن اثر میشود. در این شرایط صحبت از استقبال از یک اثر به دلیل معیارهای هنری نیز چندان قابل دفاع نخواهد بود چرا که مشخص نیست مصرفکننده بر چه مبنایی از این اثر استقبال کرده است. آیا چنین استقبالی واکنشی به مداخله حاکمیت در عرصه هنر بوده یا طبق روالی طبیعی رخ داده است؟ متأسفانه این امر پیامد مداخله بیمنطق سیاست در عرصه فرهنگ است.
✍🏼در رسانههای جمعی خواندم که ستاد امر به معروف و نهی از منکر از فیلیمو شکایت کرده است؛ به دلیل برخی سکانسهایی که در سریال «تاسیان» وجود دارد. به گمانم تاکنون یک قسمت از این سریال پخش شده است. با دیدن این خبر، در صفحه شخصیام نوشتم که در این روزها، نشر چنین خبری کاملاً و صددرصد به نفع یک سریال یا فیلم است چرا که مخاطبان آن بیتردید رشد چشمگیری خواهد داشت. پس از آن، چندین نفر از دنبالکنندگان صفحهام پیام دادند که قصد نداشتند بیننده این سریال باشند ولی حالا که اینطور شده است قطعاً آن را خواهند دید.
✍🏼به هر حال این اقدام نهادی از حاکمیت، کارکرد و اثر خودش را داشت، یعنی کمک کرد تا خبر تولید و پخش سریال در جامعه منتشر شود و عدهای را تشویق کند تا از روی مقاومت و لجاجت هم شده از این سریال استقبال کنند و به واسطۀ این سریال به برخی نهادها پیام بدهند. هموطنان ترکمن ضربالمثلی دارند. میگویند« سامان اوتلا، آد قاضان». یعنی کاه آتش بزن و اسم در کن. این روزها، نتیجه واکنش ستاد یادشده به هر پدیده فرهنگی، استقبال بیشتر گروههای اجتماعی از آن پدیده است. اینان کاه آتش میزنند ولی حاصل آن میشود اسم درکردن دیگران.
✍🏼از این بحث نکتهای جامعه شناختی نیز متصور است. در بازاریابی، تکنیکی با عنوان تبلیغات منفی negative marketing وجود دارد. در این تکنیک، یک شرکت یا کمپانی، تبلیغات مربوط به محصول خود را بر بزرگنمایی نقاط ضعف محصولات سایر شرکتها متمرکز میکند تا مصرفکنندگان احتمالی به خوبیهای محصول شرکت یادشده پی ببرند. در جامعه ایران، به وضعیتی رسیدهایم که سیاست رسمی، بر هر اثری دست میگذارد و ضعف یا نقصانی را در آن شناسائی میکند بخشهایی از جامعه، بر عکس، همان را نقطه قوت میبینند. مگر تا این حد شکاف اجتماعی درباره پدیدههای فرهنگی را به آسانی میتوان پر کرد؟ گویی حاکمیت و بخش هایی از جامعه در دو دنیای کاملا گوناگون زندگی می کنند.
✍🏼به جملات آغازین برگردم. در ایران مصرف کالاهای فرهنگی، تابع متغیرهایی نیست که جامعهشناسان سایر کشورها درباره آن بحث میکنند. در ایران موضع سیاست رسمی نسبت به کالاهای فرهنگی اهمیت دارد. کافی است جامعه درک کند که این موضع نسبت به کالایی، منفی است و این، مسیری جدید برای آن کالای فرهنگی رقم می زند.
@fardinalikhah
سلام میرزاآقا
حالت چطور است؟ زندهای؟ سؤالم احوالپرسی ساده یا فقط از روی ادب و نزاکت نیست. واقعا زندهای؟ با این اوضاع اقتصادی میتوانی زنده بمانی؟ روزگارت چطور میگذرد؟
میرزا آقا، سال 96 دل خیلیها برای تو سوخت. در آن عکس، در صورتت اندوه خاصی نشسته بود که بر هر آدمی واقعا اثر میکرد. اشک، هراس، امید، بیم. همه اینها در صورت رنجکشیدهات احساس می شد. یادت هست عکسی را در دست گرفته بودی؟ امیدوار بودی که زندگیمان بهتر میشود. نه؟ آن روزها خط و خطوط صورتهای ما کمتر از تو بود. شغلی ثابت داشتیم و با درآمدش زندگیمان به هر حال پیش میرفت. آن زمان به ما میگفتند طبقه متوسط. حالا صورت ما مانند صورت آن روزهای تو شده با این فرق که دل هیچ کس برای ما نمی سوزد شاید چون همه مثل هم شده ایم. نمی دانم چه هستیم ولی اطمینان دارم که دیگر جزو طبقه متوسط نیستیم. برای همین حال تو را پرسیدم. تو الأن جزو کدام طبقه هستی؟ اصلا جزو طبقهای به حساب میآیی؟ ما همه میرزاآقا شده ایم تو حالا چه شدی پدرجان؟ از خودت خبر بده.
قربانت
@fardinalikhah
🎥 موسیقی خوب، موسیقی بد؟ از شجریان تا تتلو
🔶 گفتگوی فردین علیخواه و احسان شاهقاسمی
🔻احسان شاهقاسمی: در تاریخ فرهنگی ایران آثار برجسته زیادی وجود دارد که نسل جوان از آن بیگانه است. با اجبار نمیشود علاقهمندی هنری ایجاد کرد، اما گرایش اینچنین به موسیقیهای امروزی برآمده از بیتوجهی سیاستی به گسترش موسیقیهای اصیل است. جذابیتهای فرهنگ ما بسیار گسترده است، باید سعی کنیم توجه جوانان را به آن جلب کنیم.
🔻فردین علیخواه: با مطالعه سلیقه موسیقایی جوان امروز میتوانیم علت شکلگیری چنین علاقهمندیای را کشف کنیم. در سبک موسیقی رپ یک عصیانی هست که جوان با آن ارتباط میگیرد. سیطره سیاست رسمی چنان در زندگیها گسترده شده است که بهتر است بهجای نقد سلیقه هنری جوانان، تلاش کنیم که در کنار آنها بایستیم، نه در مقابلشان.
🎞 فیلم کامل این گفتگو در یوتوب آزاد:
https://youtu.be/AVRghH3Tpes
✅ حمایت «ارزی» و «ریالی» از آزاد
🆔@AzadSocial
چهارشنبه 10 بهمن ساعت 6 عصر در پردیس سینمائی ساحل در شهر اصفهان از منظر جامعه شناسی موسیقی درباره موسیقی پاپ کره ای(کِی پاپ) خواهم گفت.
لطفا با دوستان علاقه مند در اصفهان به اشتراک بگذارید.
نسخه طولانی تری از یادداشت«آدامس فرگوسن» در خبرآنلاین منتشر شده که در لینک زیر می توانید بخوانید👇🏽👇🏽
Читать полностью…▪️مرضیه کهرانی، نویسنده و داستان نویس، قلمرنجه کردهاند و در نشریه وزین جهان کتاب، مروری داشتهاند بر «مجموعه داستان واویشکا». در ادامه سرآغاز نوشته ایشان میآید:
واویشکا، مجموعهی خوشمزه
واویشکا اثر فردین علیخواه تازه از تنور چاپ بیرون آمده. پخته شدن این واویشکا کمی بیش از معمول طول کشید. این غذا به جای اینکه روند همیشگی پخت یک کتاب را بگذراند؛ افتاد در چرخهای که اگر ادامه پیدا میکرد؛ ممکن بود بسوزد یا کمِ کم از دهن بیفتد. خوشبختانه قبل از این اتفاق، واویشکا پخته و آماده از تنور بیرون آمد. بماند که قرار بود با دورچینهای بیشتری سِرو شود که چاقوهایی دست به کار شدند و مقداری از مواد اولیهاش را کم کردند.
واویشکا مجموعه داستان کوتاه فردین علیخواهِ جامعهشناس است. خودش میگوید:
«معلم جامعهشناسی هستم و در دانشگاه درس میدهم. کتاب مینویسم، مقاله مینویسم، جستار مینویسم، مصاحبه میکنم و سایر فعالیتهایی که همهی آنها در راستای زندگی حرفهایام است. در جهان پیرامونم اتفاقها، رویدادها و حرفهایی میبینم و میشنوم که دوست دارم برای کسی تعریفشان کنم؛ ولی در هیچکدام از قالبهایی که گفتم، نمیگنجند. دوست ندارم به تحلیل جامعهشناختی آنها بپردازم. دوست دارم به زبان خودم برای کسی تعریفشان کنم. دوست دارم قصه بگویم برای کسی!»
بپذیریم که هر کس قصهای دارد و دنبال مجالی میگردد برای گفتنش. فردین علیخواه، داستان کوتاه را انتخاب کرده برای تعریف کردن قصههایش. نویسندگان زیادی داستان مینویسند؛ اما کمتر داستاننویسی هست که دانش جامعهشناسی داشته باشد، مقام علمیاش هم بالا باشد و چند کتاب و چندین مقاله هم چاپ کرده باشد و همچنان تصمیم بگیرد که بعضی از حرفهایش را با داستان فریاد بزند. چنین کسی محال است بتواند از زمینهی اصلی فکریاش بگذرد و مضمونهایی انتخاب کند به دور از دانش اصلیاش. اصلا مهمترین ویژگی این مجموعه داستان همین است. لایهی زیرین همهی داستانها دغدغههای جامعهشناسانه است که به طور حتم طراحیاش از هر داستاننویسی برنمیآید.
بیایید نگاهی بیندازیم به داستانها در قالب همان تعریفی که ایشان از جامعهشناسی ارائه دادهاند.
...
(به دلیل رعایت اخلاق نشر، برای خواندن ادامه این نوشته می توانید به مجله جهان کتاب، شماره 408، در سایت جهان کتاب مراجعه کنید)
🔵🔵🔵
در صورت تمایل، برای سفارش پستی مجموعه داستان واویشکا نیز می توانید به آدرس زیر در تلگرام پیام ارسال کنید:
✅✅@sabapashakhani
..........................................................................................
https://uploadkon.ir/uploads/46e207_25Screenshot-1680-.png
مترجم یا ویراستار فنی؟
▪️فردین علیخواه
🔺بیایید وضعیتی را تصور کنیم. قابلیتهایی در هوش مصنوعی ایجاد شده است که صفر تا صد ترجمه یک متن را انجام میدهد. کاربر، ابتدا متن را در اختیار هوش مصنوعی قرار میدهد، و هوش مصنوعی در کمتر از چند دقیقه متن ترجمهشده را به او تقدیم میکند. توجه داشته باشید که در اینجا این امکان نیز وجود دارد تا نوع ترجمه(علمی، نثری ساده، محاورهای و... )مشخص شود. کاربر سپس متن ترجمهشده را، این بار برای ویرایش، به هوش مصنوعی میدهد. باز در کمتر از چند دقیقه نسخه ویرایششدۀ متن در اختیار کاربر قرار میگیرد. در نهایت، کاربر باید به خودش زحمت بدهد و یکبار با دقت متن را کنترل کند، و به اصطلاح دستی بر متن بکشد و تمام!
🔺آنچه گفتم شاید زمانی، اندکی رویایی به نظر میرسید ولی این روزها امکانپذیر شده است. هوش مصنوعی بهتدریج، حرفهایتر و کاملتر میشود. البته من ترجیح میدهم از کلمۀ «بهتدریج» استفاده نکنم. هوش مصنوعی «با سرعتی باورنکردنی» در حال تکمیل قابلیتها و توانائیهای خودش است. منظور آنکه، اصلاً دور از انتظار نیست که در چند ماه آینده کاربر، آن فعالیت آخر یعنی کنترل کردن متن را نیز به هوش مصنوعی بسپارد و خواندن یا نخواندن متن پس از دریافت از هوش مصنوعی، انتخاب و افتخاری باشد که کاربر به متن می دهد!
🔺واقعیت آن است که چالشهای جدیدی برای فعالیتی به نام ترجمه ایجاد شده است. با دوست مترجمی در این زمینه صحبت میکردم. تنها دلخوشیاش آن بود که با ادبیات فارسی بسیار آشناست و در متن ترجمه شدۀ هوش مصنوعی دستی میبرد و نثر را ادبیتر و برای خواندن، روانتر میکند. مثلاً به جای ترجمۀ «بیانِ ایدهای جدید» در متن هوش مصنوعی، او مینویسد «طرحی نو درانداختن»، یا به جای« توضیح دادن» در متن هوش مصنوعی، او مینویسد« روشن ساختن»! به او گفتم بیتردید هوش مصنوعی از این برابرگزینیها نیز مطلع خواهد شد و در آیندهای نزدیک او نیز متن ها را ادبیتر ترجمه خواهد کرد.
🔺پرسش آن است که با وجود چنین امکانی و چنین فنآوریای، اگر کسی از آن استفاده نکند کاری سزاوار و درست انجام داده است؟ فرض کنید شما بدانید که در گوشی یا لپتاپتان چنین امکانی در دسترس است. آیا بر خود سخت میگیرید و به عمد از آن استفاده نمیکنید؟ شیوۀ درست کدام است؟ چشم بستن بر این امکان، یا استفاده از آن؟ به نظرم این روزها پاسخ دادن به این پرسشها مهم است هر چند فکر میکنم که یکی دو سال بعد طرح چنین پرسشهایی واپسگرایانه تلقی شود درست همانگونه که این روزها کسی را به خاطر استفاده از «گوگلترنسلیت» سرزنش نمیکنیم.
🔺اما پرسشی مهمتر نیز وجود دارد. این روزها تعریفِ شغلی به نام مترجم کتاب، یا مقاله یا هر متن دیگر غیرفارسی چیست؟ فرض کنید مترجمی(فعلا در خلوت خود) از تمامی قابلیت هوش مصنوعی برای ترجمه اثر بهره میبرد. آیا این تعبیر درست و منصفانه است که او را «مترجم» اثر بنامیم؟ اگر او صرفاً متن را ویرایش حرفهای کرده باشد باز باید نام فعالیت او را ترجمه نهاد؟ چرا که او در عمل ترجمهای انجام نداده، و فقط متن دریافتی از هوش مصنوعی را ویرایش فنی کرده است. پرسش دیگر آنکه، آیا مترجم باید در شناسنامۀ اثر مشخص کند که متن توسط هوش مصنوعی ترجمه شده یا خیر؟ و باز همان پرسش قبل، اگر استفاده شده است می توان نام وی را مترجم نهاد؟
🔺پرسش هایی از این دست بسیارند. برای مثال، با گسترش قابلیتهای تحسینبرانگیز هوش مصنوعی در زمینۀ ترجمه متن، آیا در دانشگاههای و مراکز تحقیقاتی، همچنان میتوان ترجمه را فعالیتی علمی تلقی کرد و برای آن امتیازی قائل شد؟
🔺چالشهای حرفهای و اخلاقی برخاسته از هوش مصنوعی با گذشت زمان بیشتر و بیشتر خواهد شد. در نتیجه ضروری است درباره آن به گفتگو بنشینیم.
کانال نویسنده: @fardinalikhah
دیدن خانه، مقصود سفر اینهاست
فردین علیخواه
▪️در روزهای آخر سال، از سر کنجکاوی از دوستانم میپرسم عید کجا میروید؟ هر کس جایی را نام میبرد. بعضیها هم میگویند که جایی نمیروند و در خانه میمانند. منظور آنها از «در خانه ماندن» میتواند دو چیز باشد: خانه به معنای واقعی آن، و یا ماندن در شهر محل سکونتشان. من همیشه به لحن صدای آدمها هنگام پاسخ به این سؤال دقت میکنم. بعضیها با لحنی اعتراضی، و بعضی دیگر با حسّی سرشار از ناکامی پاسخ میدهند. برای مثال میگویند: « کجا بریم؟ با این اوضاع اقتصادی کجا میتونیم بریم؟ خونه هستیم دیگه». این افراد میخواهند به سفر بروند ولی امکان و شرایطش را ندارند. خواستن؛ هست ولی توانستن نیست. گروه دیگی هم هستند که فارغ از اعتراض یا حس ناکامی، پاسخ میدهند که عید در شهر خودشان هستند و ترجیح میدهند جایی نروند. لحن صدایشان به گونهای است که گویی برای ماندن، و نه سفر رفتن، برنامه دارند. خوشحال هم هستند. آنان قصد دارند در شهر خودشان باشند و از بودن در شهر لذت ببرند. من از دوستان تهرانیام بسیار این جمله را شنیدهام. میگویند عید در تهران میمانند تا تهران را ببینند. میگویند عیدِ تهران دیدن دارد. دوستانی هم دارم که ساکن شهرهای کوچکاند. میگویند شهرمان در عید از کسالت مرسوم روزهای دیگر بیرون میآید و جانی تازه میگیرد و دیدنیتر میشود. البته ساکنان همه شهرهایی که مقصد سفرند چنین حس و حالی ندارند.
▪️من فکر میکنم گاهی لازم است تا دربارۀ انگیزه خودمان برای مسافرت تأمل کنیم. بسیار مهم است که بدانیم هدفمان از سفر رفتن به جایی چیست؟ برای مثال:
-چون خیلیها به سفر میروند آیا ما هم لزوماً باید به سفر برویم؟ چون در اقلیت بودن تلخ است؟
-بعد از عید بالاخره باید برای عدهای از همکارانمان تعریف کنیم که کجا رفتیم؟ آیا آنها حتماً چنین انتظاری از دیگران دارند؟ آیا اگر کسی بگوید به سفر نرفته است باید از بیان آن احساس بدی داشته باشد؟
-آیا چون چند روز پشت سر هم تعطیل است حتماً باید سفر رفت؟ یعنی صرفاً به خاطر تعطیلات و نه شرایط حسی و روانی خودمان باید به سفر برویم؟
-آیا فقط میخواهیم از جایی که هر روز هستیم کنده شویم و جایی جدید را تجربه کنیم؟ در جایی تازه نفسی عمیق بکشیم و هوا را بغل کنیم؟
-آیا قصد داریم گریز از زندگی روزمره را تجربه کنیم؟ گریز از وظیفه هر روزه، کار، روزهای عادی پراسترس را؟
- آیا در سفر به دنبال رهایی، بیمسئولیتی موقت، لشکردن روی تخت هتل یا کاناپه، و در کل گریز از زندگی روتین کلانشهری هستیم؟
من به سفر میروم تا.......؟ گاهی باید سعی کنیم این نقطهچین را مانند یک فرم مشخصات تکمیل کنیم
▪️در این نوشته سعی میکنم کمی درباره آن گروهی بنویسم که با اشتیاق میگوید قصد سفر ندارد و میخواهد در خانه باشد، یا شهر خودش را ببیند. به اعتقاد من این انگیزه سفر است که میتواند خوشحالی و رضایت در پی داشته باشد و گاهی چنین انگیزههایی لزوماً در دوردستها به دست نمیآید بلکه در همین نزدیکیهاست. آیا ما تاکنون شهر خودمان را همچون یک گردشگر گشتهایم؟ در روزهای عادی سال، ما هم همچون دیگران گرفتار الزامات زندگی روزمرهایم، ولی در عید کم و بیش از بند این الزامات رها میشویم. کمی از دغدغههای روتین دور میشویم و در این وضعیت، دیدن شهری که در آن سکونت داریم میتواند تجربهای متفاوت شکل دهد.
▪️یکی از دلایلی که آدمها در سفر تجربه متفاوتی دارند فارغ بودن از الزامات و قواعد زندگی در روزهای عادی است. در سفر چیزی انتظار شما را نمیکشد. اگر دندانپزشک هستید دندانهای خراب کسی منتظر شما نیستند، اگر کارمند هستید رئیس شرکت با صورتی اخمکرده منتظر رسیدن شما نیست، همکارانتان در جلسه به ساعتهایشان نگاه نمیکنند تا شما برسید، قرار نیست شما فرزندتان را هشت صبح به مدرسه برسانید، برای رسیدن اتوبوس بی. آر. تی. مدام به ساعتتان نگاه نمیکنید. آیا در عید، که فارغ از برخی مسئولیتهای روزهای عادی هستیم تلاش کردهایم تا شهر خودمان را ببینیم؟
▪️نکته آن است که شهر خودمان، هرگز مقصد سفرمان نبوده است. ما اغلب اوقات از معابر و مقاصد شهرمان همچون عابری سراسیمه رد شدهایم تا خودمان را به خانه برسانیم. ما کمتر فارغ از دغدغههای روزمره، در شهر پرسه زدهایم و آزاد و رها به بستنی خوشطعمی لیس زدهایم. به گمان من اینها میتوانند شکلی از سفر باشند. در تعطیلات عید یکبار با راهنمای گردشگری همراه شوید و دسته جمعی به گشت وگذار در شهر خودتان بپردازید. حتم دارم که تجربه متفاوتی به دست خواهید آورد. با کنجکاوی و حیرت به جاهایی خیره خواهید شد که هر روز سربهزیر از مقابلشان رد شدهاید و از خودتان خواهید پرسید که چرا تاکنون این منظره را ندید ام؟ حضور در تور گردشگری حس و حال سفر را نیز به شما منتقل خواهد کرد.
ادامه در صفحه بعد👇🏽
https://www.asriran.com/fa/news/1044466
نوستالژی « زمان شاه»/ نوستالژی «دهۀ شصت»
برای خواندن این جُستار می توانید روی لینک بالا(عصر ایران)، و یا در پایین روی کلمات INSTANT VIEW کلیک کنید.
متن زیر نسخه مکتوب و ویرایش شده سخنرانی ام در وبینار «هوش مصنوعی و پژوهش اجتماعی: چالش ها و فرصت ها» است که چند روز قبل فایل صوتی آن در همین صفحه منتشر شد👇🏽برای خواندن روی INSTANT VIEW کلیک کنید.
Читать полностью…برای خواندن مطلب فوق👆🏽👆🏽👆🏽 در همین کانال می توانید روی INSTANT VIEW کلیک کنید.
Читать полностью…اشتباه گرفته اید
🔺طی ماههای اخیر، برخی(معدود) چهرههای فرهنگی و ادبی کشور در سخنرانیهای خود از جوانان درخواست میکنند تا مهاجرت نکنند، در ایران بمانند و ایران را بسازند. البته بگذریم از اینکه مقاماتی نظیر رئیس جمهور هم مدتی قبل در نشستی چنین درخواستی را مطرح کرد که البته مورد اخیر مایۀ تعجب فراوان است. کسی که تقریباً هیچ برنامه مشخصی(به جز دو درجه کمتر) برای رهایی از بن بستهای متعدد فعلی کشور ندارد چگونه از جوانان میخواهد که نروند و بمانند وامیدوار باشند به بهبود اوضاع کشور! عملکرد خود ایشان در این چند ماه به تدریج دارد تبدیل به انگیزۀ جدی مهاجرت برای آن عدهای از جوانان میشود که در موقعیت شک و تردید برای ترک موطن قرار داشتند. بگذریم.
🔺مخاطب من در این نوشتار کوتاه، چهرههای فرهنگی و ادبی هستند. صِرف گفتن اینکه بمانید و بسازید وامیدوار باشید کارگشا نیست. ماندن، نشانه میخواهد، ماندن، کورسویی ازامید به بهبودی میخواهد. هر زمان چنین درخواستی را مطرح کردید لطفاً آن نشانهها را به تفصیل و با نشان دادن یک به یک انگشتانتان بشمارید و شرح دهید. نسل جدید باید قانع شود و با «نصیحت» و «ارشاد» و «ریش سفیدی» میانه خوبی ندارد.
🔺نکته دیگر آنکه ای کاش به جای خطاب قرار دادن جوانان با درخواستهایی همچون «نروید»، مقامات خردگریز این کشور را با کلماتی مانند« نکُنید» خطاب قرار دهید. دلیل رفتن جوانان شرایطی است که تصمیمات خردگریزانه مقامات برای آنان ایجاد کرده است. کسی دیگر خراب میکند آن وقت شما به جوانان میگویید بمانند و درست کنند! اینان بمانند و درست کنند طرف دیگر باز خراب خواهد کرد. سقف چکه می کند و شما می فرمایید بمانید تا با کمک هم آب ها را از خانه به بیرون بریزیم؟
🔺 باید آنکه خراب میکند را سرزنش کرد نه آنکه به ناچار و محزون از خرابی میگریزد.
▪️فردین علیخواه
@fardinalikhah
یادداشت زیر در خبرآنلاین منتشر شده است:👇🏽👇🏽👇🏽
Читать полностью…🎥 حکومت در فرهنگ دخالت نکند
🔶 بخشی از گفتگوی فردین علیخواه و احسان شاهقاسمی
🔻فردین علیخواه: تجربه این ۴۵ سال نشان داده که به اسم دفاع در برابر تهاجم فرهنگی، با اموری مبارزه میکنند که در نهایت، با تاخیر و هزینه زیاد آنها را میپذیرند و عقبنشینی میکنند.
🎞 فیلم کامل این گفتگو در یوتوب آزاد:
https://youtu.be/AVRghH3Tpes
✅ حمایت «ارزی» و «ریالی» از آزاد
🆔@AzadSocial
مصاحبه ای درباره موسیقی و جامعه
قسمتی از متن مصاحبه:
موسیقی می تواند به زندگی روزمره ما سامان دهد و آنرا معناپذیر سازد. ما چه به شکل بی واسطه و چه به شکل پسزمینه؛ همواره با موسیقی ارتباط داریم. به قول تیا دنورا، موسیقی این قدرت را دارد که به زندگی ما معنا بدهد. به قول پژوهشگر دیگری، گویی ما همواره موسیقی متن زندگی مان را پخش می کنیم و خودمان با سلیقه خودمان موسیقی متن زندگی مان را روی لحظه های خوب و یا بد زندگی مان قرار می دهیم. در واقع ما هر روز آهنگساز زندگی خودمان می شویم. البته باید نقش های مختلف موسیقی را از هم تفکیک کرد. موسیقی به مثابه «تولیدگر»، موسیقی به مثابه «روایتگر»، موسیقی به مثابه «تأییدگر» یا موسیقی به مثابه «نشانگر».
🔵گفتگو با فردین علیخواه
🔵منبع: مجله اندیشه آینده-سال سوم-شماره هشتم(دی 1403)
🔵مصاحبه کننده: کیاوش کلهر
@fardinalikhah
آدامس فرگوسن: قیمت 456 هزار یورو
دنیای عجیبی داریم. تعریف «میراث» بسیار متنوع و متفاوت شده است. آنچه نخبگان از خود به یادگار میگذارند دیگر صرفا شامل اندیشهها، آموختهها، اختراعات، دانش و افکار و تجارب ارزندهشان نیست. آدامس، بله آدامس هم جزوی از میراث آدمهای بزرگ شده است. آدامس آدمهای بزرگ، که روزی شانس و افتخار آنرا داشته تا بین دندانهای آنها قرار گیرند و با خشم و دلواپسی جویده شوند هم قرار است در جایی تحت مراقبت و محافظت شدید باشند و روز به روز بر ارزش پولی آنها افزوده شود. خوش به حال آدامس. آدامس محترم و چه بسا «مقدس» شمرده می شود چون روزی در مسابقه فوتبال مهمی افتخار حضور در دهان «سر الکس فرگوسن» را داشته است.
دنیایمان دارد سطحی می شود. نه؟ قرار بود در جهان مدرن، سحر و جادو کنار گذاشته شود و «جان پنداری» اشیاء برچیده شود. شد؟ چرا جهان هنوز دربند آدامسی است که روزی توسط فرگوسن جویده شده؟
وقتی می توانیم تمام فیلم های مسابقات فرگوسن را ببینیم و از او بیاموزیم کارکرد آدامس تفی او برای بشر دقیقا چیست؟ او هنوز زنده است و بی تردید در حال جویدن آدامس های دیگری است. هر آدامس چند؟
@fardinalikhah
ظالمانه است این. ظالمانه
در اینستاگرام اطلاعیههای این کمپانی ماشینسازی چینی را دیدیم و گفتیم برویم و ببینیم میتوانیم ماشین سمندمان را عوض کنیم یا نه. ماشینها را یک شرکت ایرانی مونتاژ میکند. طبق معمول فروشندههای شیکوپیک که اندکی هم با «زبان بدن» آشنا هستند با هیجان شروع کردند و درباره شرایط فروش توضیح دادند. لابد یاد گرفتهاند تا روی مشتری اثر مثبت بگذارند و مشتری منفعل را تبدیل به مشتری مشتاق کنند. دکوراسیونها و چیدمان و زبان بدن تقریباً شبیه به جهان، ولی شرایط و سازوکارهای فروش ظالمانه، ظالمانه!
طبق معمول یک قیمت بازار داشتند و یک قیمت کارخانه. قیمت بازار حدود چهارصد میلیون بیشتر از قیمت کارخانه است. پولمان برای قیمت بازار کافی نبود، یعنی اصلاً کافی نبود. پرسیدیم آیا شرایطی هم ماشین دارید؟ گفتند: بله. شما نصف قیمت ماشین را (حدود هشتصد میلیون تومان) پرداخت میکنید و مابقی را میتوانید در چکهای صدمیلیونی و به مدت دوازده ماه پرداخت کنید. قیمت کل ماشین حدود یک میلیارد و ششصد میلیون تومان بود. اگر به شکل اقساطی خرید میکردیم باید حدود دو میلیارد تومان پرداخت میکردیم که میشد هشتصد میلیون بیشتر از قیمت کارخانه و چهارصد میلیون بیشتر از قیمت بازار. پرسیدیم: آیا هم اکنون برای قیمت کارخانه ثبتنام دارید؟ گفتند بله داریم.
فروشنده کلاسوری را برداشت که نام چند نفر با خودکار آبی در جدولی نوشته شده بود. گفت هنوز سایت باز نشده است و بهزودی باز خواهد شد؛ ولی ما میتوانیم فعلاً شما را اینجا ثبتنام کنیم. همچنین گفت شما باید صد میلیون بهعنوان «بالابود» بدهید. پرسیدیم بالابود دیگر چیست؟ گفت برای ثبتنام و ادامه داد: دوستان ثبتنامتان میکنند و کاری میکنند تا اسم شما بالا بیاید. لبخند تلخی بر صورتم نشست. خیلی تلخ و عصبی. پرسیدیم این صد میلیون را با چه عنوانی میگیرید؟ گفت هست دیگر. دوستان کمک میکنند برای بالا آمدن نامتان و ادامه داد: شما نصف قیمت ماشین را هنگام ثبتنام پرداخت میکنید و بعد از 120 روز کاری ماشین را دریافت می کنید. پرسیدیم: اگر بیشتر طول کشید که معمولا هم این طور می شود شرکت سیاست جبرانی مشخصی برای مشتری دارد؟ گفت نه. پول تان نزد شرکت می ماند تا زمانی که ماشین را بدهد. باید صبر کنید و این بار او لبخند مشتریپسندی زد که البته اصلا دوست نداشتم.
راستش بیشتر این سؤالات را همسرم از ایشان میپرسید. من معمولاً در اینگونه موقعیتها فقط به این فکر میکنم که «کجا دارم زندگی میکنم» و «چه بلایی دارد سرمان میآید؟» و اندوه بر تمام وجودم سیطره مییابد. فروشنده دید که من ساکت هستم. گفت شما ساکت هستید؟ کمی فکر کردم. گفتم: عذر میخواهم. ببخشید. از زمانی که توضیحاتتان را آغاز کردید آن جملۀ مشهور انگلیسی مدام در ذهنم میچرخد و نمیتوانم آن را نگویم:
I don’t need sex because The government f…s me everyday.
از آن فروشگاه بیرون آمدیم و چند صد متر دورتر سراغ یک شرکت معروف دیگر رفتیم که همان ماشین را میفروخت. در آن شرکت قیمت بازار همان ماشین صد میلیون بیشتر بود!!!
حدود شش سال قبل با یک وام، و به شکلی اقساطی، یک ماشین تالیسمان خریدیم به قیمت حدود دویست میلیون تومان. پیش از کرونا برای کمتر از یک سال به اروپا رفتم تا پژوهشی درباره ایرانیان مهاجر انجام دهم. هنگام رفتن گفتیم ماشین را میفروشیم و وقتی برگشتیم یکی دیگر میخریم. با خودمان گفتیم که مگر ممکن است چقدر افزایش قیمت داشته باشد؟ ماشین را فروختیم. رفتیم و برگشتیم و توانستیم یک ماشین سمند بخریم. قیمت تالیسمان نهصد درصد افزایش یافته بود. پس از آن چند بار خواستیم ماشینمان را عوض کنیم ولی مقامات بیکفایت مدام گفتند واردات خودرو در راه است و دست نگه دارید و حتما ماشین ارزان خواهد شد!
امیدوارم آنچه نوشتم را صرفا مسئلهای شخصی ندانید که اگر شخصی بود هرگز نمینوشتم. همکارانم به ویژه در رشته های علوم انسانی شرایطی کم و بیش مشابه دارند. ما هر روز فقیرتر می شویم.
پ.ن. ظاهراً این هفته، هفتۀ معلم است. بله هفته معلم است. مبارک باشد.
فردین علیخواه