▪️نوشته هایی به دور از قلمبه سلمبه گویی دربارۀ زندگی روزمره ایرانی ارسال نقد و نظر: ✅ @alikhahfardin
صفحه من در شبکه اجتماعی اینستاگرام
https://www.instagram.com/p/C2juR2UODP9/?igsh=MXF1ZnZxNDU0cXZtNQ==
خودخواهی در رنجپنداری
▪️▪️فردین علیخواه| عضو گروه جامعهشناسی دانشگاه گیلان
این روزها جستهگریخته افرادی از سنین گوناگون میبینم که حیوان خانگیشان را به دلیلی ازدستدادهاند، حالشان خوب نیست و گریه میکنند. آنان تلاش میکنند تا با رنج حاصل از این فقدان کنار بیایند. این روزها والدینی را میبینم که فرزندان خود را به غرب فرستادهاند و از دوری آنها رنج میکشند. افرادی که به تصور خودشان اندام و چهره زشتی دارند و به این دلیل رنج میکشند. آدمهایی میبینم که یک ماشین دربوداغان دارند و به دلیل خرابی پیدرپی آن، عصبانیاند و البته؛ به این خاطر که نمیتوانند ماشین بهتری بخرند رنج میکشند. مستأجرهایی میبینم که به دلیل افزایش توقفناپذیر قیمت اجاره و ناامیدی از اینکه دیگر نمیتوانند خانهای بخرند در سکوت به فرزندانشان فکر میکنند و رنج میکشند.
من این روزها انواع و اقسام رنجها را در جامعه میبینم. استاد دانشگاهی که به دلیل توقیف ماشیناش برای «کشف حجاب»، رنج می کشد از اینکه چرا عقلانیت در این کشور وجود ندارد. معلم روستانشینی که سر مرغی را از تن جدا میکند تا گوشت آن را مصرف کند و بعد؛ از اینکه چرا ناچار است سر موجود زندهای را قطع کند رنج میکشد. دانشآموزی که خودش را با همکلاسیهایش مقایسه میکند و رنج میکشد. نویسندهای که وزارت ارشاد اسلامی از او خواسته تا صفحهها یا سطرهایی از اثرش را حذف کند و او از اینکه به دلیل انتشار اثر، ناچار است تن به این درخواست ناروا بدهد رنج میکشد. افرادی میبینم که با دیدن جنگهای دلخراش خاورمیانه و مرگ کودکانِ بیتقصیر و مردمان بینوا، سخت رنج میکشند.
با دیدن تنوع رنجها، گاهی از خودم میپرسم آیا میتوانم رنجها را به مهم و بیاهمیت، کوچک و بزرگ، اصلی و فرعی، عمیق و سطحی، کلی و جزئی، ضروری و ناچیز تقسیم کنم؟ آیا میتوانم بگویم که برای مثال رنج یک کودک به دلیل نداشتن میانوعده دلخواه، رنجی سطحی و ناچیز است؟ یا رنج یک فرد به دلیل ازدستدادن طوطی برزیلیاش پیشپاافتاده است؟ و بگذارید سؤال بنیادیام را مطرح کنم: آیا رنج اساساً مقایسهپذیر است؟ آیا ما حق داریم درباره رنج دیگران به قضاوت بنشینیم و به رنج دیگران (هر چه که باشد) بخندیم؟ آیا ما میتوانیم در یک سو بعضی رنجها را اصیل، عمیق و عظیم، و رنجهای دیگری را سبُک، سطحی و سرسری بدانیم؟ و پرسشم را تکرار میکنم: آیا رنج قابلیت مقایسه دارد؟
نوع رنج دیگران، و واکنش ما به این رنجها، موضوعی درخور توجه است. بررسی اولیه آنچه در زندگی روزمره میگذرد بیانگر آن است که ما رنجهای دیگران را نیز با رنجهای خودمان مقایسه میکنیم. نکتۀ مهم آن است که ما نهتنها خوشبختی و خرسندی دیگران را با خودمان مقایسه میکنیم؛ بلکه رنجهای دیگران را نیز با نوع رنجهایی که خودمان نسبت به آنها در عذابیم مقایسه میکنیم. حاصل این مقایسه چیست: گاهی اوقات رنجهایی که دیگران دارند، خودش باعث ایجاد رنجهای جدیدی در ما میشود. روشنتر آنکه، نهتنها دیدن خوشبختی دیگران بلکه دیدن رنجهای دیگران نیز در ما رنج ایجاد میکند؛ ولی رنجِ تازه، نه برآمده از احساس همدردی یا شفقت، بلکه ناشی از مشاهده نوعِ رنجی است که دیگری دارد. آنچه گفتم بسیار مهم است. این رنج حاصل «دلسوزی» ما برای رنجی که میبینیم نیست؛ بلکه ناشی از تحقیر و ناچیز شمردن رنجِ دیگری است: «رنج او اصلاً رنج نیست، رنج او در واقع خوشبختی واقعیِ من است». بیگمان، در این شکل از قضاوت، نوعی تحقیر نهفته است. ما رنج خودمان را عمیق و جدی، و رنج دیگری را سطحی و فانتزی میدانیم، و در اینجا شاهد نوعی «خودخواهی در رنجپنداری» هستیم.
من فکر میکنم ما نیازمند آنیم تا بهجای تحقیر یا تمسخر رنج دیگری، تفاهم و تأمل پیشه کنیم. رنج؛ رنج است و کوچک و بزرگ، اصیل و سطحی ندارد. هر کدام از ما رنجهای خاص خودمان را داریم و این رنجها حاصل موقعیتی است که در آن زیست میکنیم. درک رنج دیگری، تمرینی برای دگرپذیری است. با جملههایی نظیر« آدمهای بزرگ رنجهایشان هم بزرگ است» باید احتیاطآمیز مواجه شد. رنج آدمها، چه کوچک باشند و چه بزرگ، از نظر خودشان بزرگ است.
رنج، موضوعی درخور برای مطالعه اجتماعی است. به پژوهشگران علوم اجتماعی پیشنهاد میکنم رنج را از منظر اجتماعی مطالعه کنند. سابقۀ چنین مطالعاتی در علوم اجتماعی وجود دارد که برای مثال میتوان به مطالعه گسترده پییر بوردیو، جامعهشناس مشهور فرانسوی، درباره رنج آدمها در جامعۀ فرانسه اشاره کرد.
◽️مایه تشکر خواهد بود در صورت بازنشر منبع ذکر شود.
✅کانال نویسنده در تلگرام و اینستاگرام: @fardinalikhah
✅ارسال نظر برای نویسنده: @alikhahfardin
❎❎دوست گرامی محمد فاضلی صفحه نشر پادکستی ایجاد کرده است که قرار است به زبانی ساده و غیرفنی، جامعه شناسی را با جامعه به اشتراک بگذارید. اگر علاقه مند هستید این پادکست را دنبال کنید. اطمینان دارم که او همچنان اثرگذار خواهد بود.❎❎
https://castbox.fm/app/castbox/player/id5630870/id663209592?v=8.22.11&autoplay=0
«تتلو با خاموش کردن ضبط همچنان پخش میشود»
(نسخه صوتی)
⏺گفتگوی سبحان یحیائی / فردین علیخواه
🔴آثاروما| رسانه تحلیلی-خبری هنر و فرهنگ
دی 1402
✅@fardinalikhah
علوم اجتماعی بومی، امکان یا امتناع؟
شنیدن این سخنرانیِ دکتر نعمت اله فاضلی به دانشجویان و پژوهشگران علوم انسانی توصیه می شود. نکات قابل تاملی در آن وجود دارد
در پاسخ به سؤالات قبل به شکلی نگاه خودم را مطرح کردم. از این لحاظ فکر می کنم که چنین افرادی شایسته تقدیر هستند که به شهر رشت هویت می بخشند و حداقل باعث برندسازی شهری می شوند. از این لحاظ شایسته تقدیر هستند که در این وضع کشور که مشقت های اقتصادی بسیار جدی است و مردم حال خوبی ندارند باعث می شوند عابران پیاده حتی برای مدتی کوتاه مکث کنند و با شادمانی به خانه بروند. به این دلیل شایسته تقدیرند که باعث می شود فضاهای عمومی تبدیل به فضاهایی گرم شوند. به این دلیل شایسته تقدیر هستند که برای شهر خاطره جمعی می سازند و به شهر سرزندگی می بخشند.
جالب آنکه قبل از مداخله سیاست رسمی در موضوع صادق بوقی، در برخی از کامنت های شبکه های اجتماعی ایشان را نقد می کردند که چرا در این وضعیت کشور و پس از التهابات سال گذشته، او سعی می کند شادمانی ایجاد کند، آیا ایشان نمی داند که در کشور چه خبر است؟ مداخله سیاست رسمی تفاسیر را در کل تغییر داد. به هر حال خلاصه کنم. بگذارید زندگی روزمره به ویژه در شهرهایی که مردمان آن فرهنگی شادیمحور دارند حیات خودش را داشته باشد. تجربه جوامع نشان داده است که مداخله سیاست رسمی در زندگی روزمره تبعات ناگواری دربردارد.
https://gilkhabar.ir/news/i/491897
دکتر فردین علیخواه، استاد جامعه شناسی دانشگاه گیلان در گفتگو با گیل خبر؛
صادق بوقی شایسته تقدیر است / در خصوص شادی در فضاهای عمومی موانع و چالش های جدی به چشم می خورد/ مداخله سیاست رسمی در زندگی روزمره شایسته نیست / استراتژی ندیدن و نشنیدن تغییرات و تحولات اجتماعی چارهساز نیست
گیل خبر/ سرویس اجتماعی- چند روزی است که ماجرای آوازخوانی صادق بوقی، پیرمرد رشتی حاشیهساز شده و واکنشهای مختلفی در پی داشته است.
به همین بهانه با دکتر فردین علیخواه، استاد دانشگاه و عضو هیات علمی گروه جامعه شناسی دانشگاه گیلان به گفتگو نشستیم تا با نگاهی کارشناسی به بررسی ابعاد این موضوع از منظر جامعهشناسی بپردازیم.
دکتر علیخواه که از کتابهای ایشان میتوان به: تا طلاق نگرفتند کتاب ننوشتند، از لذت آنی تا ملال فوری و ترجمه کتاب دگرگونی شهرها: نظریه شهری و حیات شهری از دیوید سی. تورنز اشاره کرد، در این گفتگو، به نکات قابل تامل و مهمی پرداخته است.
مشروح گفتگو به شرح زیر است:
▪️به نظر شما در جامعه امروز ایران، اقشار و سنین مختلف جامعه راهی برای ابراز شادی دارند؟ مردم گیلان چطور؟
ببینید. باید به نکته ای توجه داشت و آن، ابراز شادی در فضاهای خصوصی و ابراز شادی در فضاهای عمومی است. مسئله ای که هم اکنون وجود دارد آن است که کم و بیش ابراز شادی در فضاهای خصوصی دارد به رسمیت شناخته می شود ولی در خصوص شادی در فضاهای عمومی نه و در این خصوص موانع و چالش های جدی به چشم می خورد. البته متأسفانه گاهی در اخبار رسانه ها می بینیم یا می خوانیم که نهادهای رسمی در مهمانی های خصوصی نیز با این توجیه که «مختلط» بوده است مداخله می کنند و نسبت به آنها نگاه جُرمانگارانه دارند. با این وجود، کم و بیش به رسمیت شناخته شدن شادی ها در فضاهای خصوصی روندی است که آهسته آهسته دارد قوت می گیرد. نکته دوم نوع و شکل ابراز شادی است. گویا حاکمیت درباره این مقوله نیز نسخه سفت و سختی دارد، به این شکل که هر نوع و هر شکلی از ابراز شادی را به رسمیت نمی شناسد یعنی برخی را «بهنجار و قابل پذیرش» و برخی را «نابهنجار» می داند. نکته سوم موضوع سن است. شما در سؤالتان کلمه درستی را آورده اید. منظورم سن است. به گمان من هم حاکمیت، و با شدت کمتری، هم جامعه، درباره شادی نوجوانان و جوانان نگاه سخت گیرانه، جُرمانگارانه و توأم با گناهاندیشی دارد. من گاهی در کلاس هایم برای بیان این نگاه اعلامیه ای را به دانشجویان نشان می دهم که در یک شهر کوچک پشت شیشه یک رستوران محلی نصب شده است و در آن نوشته شده است«ورود سگ و مجرد ممنوع». در اینجا منظور از مجرد اغلب همان جوانانی هستند که در قالب گروه دوستان به این مکان ها مراجعه می کنند. من حتی برخی هتل ها و اقامتگاهها را هم دیده ام که به مردان جوان اتاق نمی دهند. در بطن این نگاه، مجرمِ بالقوه دیدن جوانان نهفته است. نکته بعدی جنسیت است و این هم بسیار اهمیت دارد. متأسفانه نگاههای به شدت گناه اندیشانه نسبت به زنان، هم در نهادهای رسمی و با شدت کمتری، هم در جامعه دیده می شود. در واقع بگذارید خلاصه کنم. پرسش آن است که شادی در کجا، به چه شکلی، توسط چه کسی، همراه چه کسی، و با چه نتایجی ابراز شود؟ در همه این موارد، در زمینه شادی، سخت گیری نسبت به زنان به مراتب بیش از مردان است.
ببخشید مقدمه طولانی شد. به سؤال شما برگردم. بحث آن است که شادی در کجا، به چه شکلی، توسط چه کسی، با چه کسی، و با چه نتایجی؟ بر اساس مقدمه ای که عرض کردم در تک تک اجزاء این پرسش بین نهادهای رسمی و کلیت جامعه شکاف و اختلاف ملموسی به چشم می خورد. بله راه ابراز شادی در ایران و در گیلان وجود دارد ولی نکته آن است که این راه با تقلا توسط جامعه کسب شده است یا نه به شکلی توافقی بین حاکمیت و جامعه ایجاد شده است؟ من فکر می کنم اولی درست تر باشد. برای مثال رقص و پایکوبی در فضاهای عمومی از جمله آنهاست. نمی دانم شما اجازه دارید کلمه رقص را در خبرگزاری تان بکار ببرید یا نه؟ همین که من این سؤال را از شما می پرسم مشخص است که بین جامعه و نهادهای رسمی در خصوص شادی شکافی جدی وجود دارد.
▪️تعریف هنجارشکنی چیست و چه کسی هنجارهای جامعه را تعریف میکند؟ آیا ماجرای آواز و پایکوبی در رشت در دسته هنجارشکنی قرار می گیرد؟
ادامه در صفحه بعد👇🏼
پست آخر 👆که درباره ترانه «جمال جمالو» بود از منظر اجتماعی قابل تامل و بررسی است
برخی آهنگ ها پس از زوال ظاهری و فراموشی در حافظه جمعی یک جامعه، به ناگاه و به بهانه ای دوباره متولد می شوند. «یادآوری و فراموشی» یکی از ویژگی های حافظه جمعی است. موسیقی یکی از مصالح مهم حافظه جمعی است، موسیقی گاهی به یاد می آورد آنچه را که از یاد رفته است. «دلالتگری» و «روایتگری» از کارکردهای موسیقی است.
جالب آنکه این آهنگ در هند؛ جایی در حافظه جمعی جامعه پیدا می کند. آهنگ جمال جمالو، پس از این مردم هند را به یاد موقعیتی، سالی و زمانی خواهد انداخت.
درباره موسیقی و حافظه جمعی بیشتر خواهم نوشت
ادامه : الله، علی (ع)، آقاجان! ما و قصه عکسهایمان
▪️در مقایسه با قدیم، امروز وقتی عکسی میگیریم اول خودمان را دقیق چک میکنیم. عکسهایی را که خوشمان نمیآید فوراً حذف میکنیم. در قدیم آدمها برای عکسگرفتن آماده میشدند. آرایش میکردند و به خودشان میرسیدند. برای عکس گرفتن حسابی فیگور می گرفتند. امروزه ولی عکسگرفتن در موقعیت طبیعی باب شده است؛ ولی هیچکس طبیعی عکس نمیگیرد. از کوچک تا بزرگ میدانند که چطور باید عکس بگیرند. همه از نحوه لبخندزدن تا نحوه قراردادن پاها جلوی دوربین از قبل ممارست کردهاند تا در موقعیت طبیعی مجبور نباشند فیگور عکسگرفتن بگیرند! در واقع آدمها طبیعی عکس نمیگیرند؛ بلکه ژست طبیعی عکسگرفتن را برای عکسگرفتن انتخاب میکنند. تظاهر به طبیعی عکسگرفتن مُدِ روز شده است.
▪️به نظر میرسد امروزه دوره عکسگرفتن با دوستان هم در حال سپریشدن است همانطور که نصب عکس روی درِ یخچال هم در حال سپری شدن است! عکسها حالا تکی شدهاند: یک نصفهقدم به جلو و یک نصفهلبخند کج بر لب درست مانند فیگورهای آرنولد شوآرتزنگر در مسابقات بدنسازی. خیلی از آدمها فقط از خودشان عکس میگیرند! هر جا میروی یکی دارد از خودش عکس میگیرد، تکوتنها: "من چقدر بینظیرم! " عکس گرفتن تبدیل به کارناوالی تک نفره شده است.
▪️قصه را تمام کنم. از لنز دوربینهای قدیم " ما " بیرون میآمد؛ ولی از لنز دوربینهای امروز " من " متولد میشود، یک منِ بینظیر.
📝ارسال نظر برای نویسنده: @alikhahfardin
⏺کانال و صفحه نویسنده در تلگرام و اینستاگرام: @fardinalikhah
نوشته ای قدیمی است ولی شاید بعضی ها نخوانده باشند👇🏼👇🏼👇🏼
Читать полностью…اگر به تازگی این کانال را دنبال می کنید نسخه صوتی برخی از نوشته های قدیمی در دو لینک زیر قابل دسترس است.
صفحه «مکث در زندگی روزمره»
در کست باکس
در شنوتو
▶️@fardinalikhah
ادامه: لحظه خطیر تصمیم به مهاجرت
◽️با ایرانیان دیگری هم دراینخصوص صحبت کردهام. آنان هم روزی جزو مطمئن ها نسبت به ماندن، و معلق ها بودند. ولی واقعهای، اعلام موضعی، حرفی و حدیثی آنان را به تصمیم نهایی رسانده است، عاملی که آن را «ایکس فکتور» مهاجرت مینامم. به این دلیل میگویم ایکس فکتور چون از قبل مشخص و معین نیست. میتواند دالان حجاب در ایستگاه مترو باشد، میتواند جملهای در صداوسیما باشد که به ایرانیان فرهیخته میگوید «اگر دوست ندارید جمع کنید و بروید» و یا میگوید «مملکت مال حزباللهیهاست». میتواند یک ویدئوی کوتاه در شبکههای اجتماعی باشد که برخورد نسنجیده با دختری نوجوان بهخاطر حجاب را نشان میدهد، میتواند برکناری رئیس دانشگاه شریف بهخاطر جشن فارغالتحصیلی بانشاط و متفاوت دانشجویان آن دانشگاه و یا لغو کنسرت علیرضا قربانی در اصفهان بهخاطر وجود نوازنده زن در گروه موسیقیاش باشد.
◽️هر کدام از این رویدادها که شاید از نگاه مقامات این کشور موضوعاتی فرعی و پیشپاافتادهاند تعدادی از ایرانیانی را که در موقعیت «شک و تردید» برای مهاجرتاند به موقعیت «اتخاذ تصمیم نهایی» برای ترک وطن میرساند.
▪️▪️@fardinalikhah
✅کنسرت علیرضا قربانی در اصفهان لغو شده است. در رسانه ها از قول معاون سیاسی، امنیتی و اجتماعی استاندار اصفهان خواندم که حداقل یکی از دلایل این اقدام حضور زنان نوازنده در گروه موسیقی ایشان بوده است.
✅دانشگاهی که من در آن تدریس می کنم رشته موسیقی دارد. دانشگاهی دولتی است. از همکارم پرسیدم که امسال چند دانشجوی موسیقی پذیرش داشته اند؟ گفت 25 دانشجو. شامل 15 دختر و 10 پسر. دوباره می نویسم: 15 دختر و 10 پسر.
💠انتظار دارید تحلیل اجتماعی بنویسم؟ باور کنید ما پژوهشگران اجتماعی خسته شدیم آنقدر که در این کشور از امور بدیهی نوشتیم. ما خسته شدیم آنقدر درباره امور مسلّم استدلال آوردیم.
◽️◽️با این وجود، به گفتن نکته ای اکتفا می کنم. زنان در این کشور آمده اند و همچنان با اراده ای قابل تحسین دارند می آیند. به همین نمونه کوچک پذیرش در رشته موسیقی دقت کنید. ما چه خوشمان بیاید و چه نباید در واقعیت تغییری ایجاد نخواهد شد. جامعۀ ایران تغییر کرده است و مسیری رو به جلو دارد.
▪️@fardinalikhah
✅فایل صوتی جلسه اول گفتارهایی درباره جامعهشناسی سلبریتی
🔻شهریور ۱۴۰۲
🔷فردین علیخواه
🔻تعداد جلسات ۴ جلسه
✳️آکادمی سپنتا
@sepantasocialscience
لینک کانال دکتر علیخواه
/channel/Fardinalikhah
▶️ برای تهیه دوره کامل این درسگفتار با لینک زیر در ارتباط باشید
@sepanta_academy
#جامعه_شناسی_سلیبریتی #اینفلئونسر #کلاس #سپنتا #فردین_علیخواه #نظریه
🤝 ممنونیم که با حفظ لینک فایلهای ما را به اشتراک میگذارید
احساس تنهایی و رنجهایش
(نسخه PDF)
گفتگوی ماهنامهی موفقیت با فردین علیخواه دربارهی احساس تنهایی
شماره: 445| بهمن 1402
✅@fardinalikhah
آدم ها را توقیف نکنید، آدم ها را جذب کنید
در رسانه ها آمده است:
«فرمانده انتظامی استان قم در جلسه قرارگاه ۱۹ دی با اشاره به ارسال ۷۴ هزار پیامک بیحجابی در خودرو از ابتدای امسال تاکنون در استان گفت: این تخلف که بیشتر در جادههای مواصلاتی رخ داده به بیش از ۵۳ هزار تذکر، ۱۳ هزار توقیف سیستمی و بیش از ۷ هزار توقیف فیزیکی منجر شده است».
دقت کنید:
74 هزار پیامک
توقیف 20 هزار خودرو
✅لطفا باز هم چنین آمارهایی را دقیق و شفاف اعلام کنید. این آمار و ارقام بهترین داده برای پژوهشگران علوم اجتماعی است. طبق تجارب قبلی شاید اگر این پژوهشگران مستقیما به ادارات مرتبط و مسئول مراجعه و چنین آماری را تقاضا می کردند به سختی در اختیار آنان قرار می گرفت و شاید هم اصلا قرار نمی گرفت. همین آمار در همین حد نشانۀ شکست آشکار سیاست رسمی در عرصه فرهنگ است. در استان قم 20 هزار خودرو توقیف شده است؟ 74 هزار پیامک ارسال شده است؟
✅اعلام چنین آماری در خصوص رفتارهای فرهنگی، مانند آمار و ارقام افتخارآمیزی است که گاهی اوقات کمیته امداد به مناسبتی در خصوص وسعت فعالیت های خود اعلام می دارد. در آنجا متوجه می شویم که «وضع مردم چقدر خراب است» و دامنۀ فقر تا چه اندازه گسترش یافته است.
✅بارها و بارها نوشتم: فرهنگ عرصه گفتگو و اقناع جمعی است. سرنوشت چنین شیوه هایی بیتردید شکست، ایجاد بحران های پنهان و آشکار داخلی، و مقاومت های ابتکاری و بزنگاهی در میان شهروندان خواهد بود. آدم ها را توقیف نکنید، آدم ها را جذب کنید. این، سازوکار عرصۀ فرهنگ است، جذابیت و نه طرد و در پی آن ایجاد تنفر.
✅دانشجویان تحصیلات تکمیلی علوم اجتماعی. تحقیق درباره افرادی که روند توقیف خودرو به دلیل کشف حجاب را تجربه می کنند می تواند موضوعی مهم برای پایان نامه کارشناسی ارشد و دکتری باشد. این تحقیق را در دو فاز انجام دهید: فاز اول زمانی که فرد پیامک بی حجابی را دریافت می کند و فاز دوم زمانی که خودروی وی توقیف می شود. در مطالعه تان حتما امید به آینده، احساس نسبت به زندگی در ایران، تمایل به مهاجرت، نگاه به دین، نگاه به تصمیمات نهاد سیاست، نگاه به انقلاب 57، احساس محترم بودن در ایران، را بررسی کنید و فرایند تغییر آنرا در قبل و بعد از توفیف خودرو نشان دهید.
▪️فردین علیخواه
⏺@fardinalikhah
کیپاپ؛ موسیقی یا سبک زندگی؟
(نشست مجازی)
سخنران: فردین علیخواه
(عضو گروه جامعهشناسی دانشگاه گیلان)
به دعوت:
انجمن علمی فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق.
مرداد 1402
....................................
✅احتمال آنکه در آینده شما دانشجویان امام صادق جزو مدیران فرهنگی این کشور بشوید بسیار زیاد است به همین خاطر امیدوارم برآیند بحثهایی که در اینجا ارائه میشود حاصلش محدودتر شدن اتمسفر فرهنگی نشود. امیدوارم شاهد عرصه فرهنگیِ گشادهتر و فراختر باشیم تا اینکه چیز دیگری رخ دهد.
✅گسترش تنوعات در عرصه موسیقی نباید موجب نگرانی شود. بهعلاوه کی پاپ در نهایت مخاطبانی دارد که از این موسیقی انرژی مثبت و جهانبینی مثبتی دریافت میکنند و شاهد شخصیتی عصیانگر نیستیم. هر چند شکل گیری شخصیت عصیانگر و ضداجتماعی را نیز موجب نگرانی نمیدانم. تغییرات اجتماعی بنیادی اساسا توسط کسانی ایجاد شده است که عصیانگر بودهاند و به وضع موجود راضی نبودهاند.
✅باید با تقسیمبندیهایی مانند موسیقی فاخر بسیار احتیاطآمیز برخورد کرد. شخصا تلاش می کنم درباره موسیقی از این کلمات استفاده نکنم.
@fardinalikhah
دختران شیکحجاب در کافههای شهر
فردین علیخواه
✅در ماههای اخیر حضور تعداد بیشتری از «دختران شیکحجابِ» چادرپوش در کافههای شهر که در نوشته ای ( اینجا) آنان را « نسلِ تری این وان» نامیدم توجه مرا جلب کرده است. گمان جامعه شناختی ام آن است که حضور آنان در کافه های شیک و مدرن بیشتر از قبل شده است و بیشتر هم خواهد شد.
✅آنان با دوستان متفاوتپوش خود در کافهها حاضر میشوند و بسیار امروزین رفتار می کنند. آنان آسان یا سخت، با دیگریِ متفاوت که یا دوست آنان است یا کنار آنان نشسته است کنار آمده اند. گویی این سنخ جدید از دختران چادری مدرن تلاش میکنند تا به عمد و اصرار، خودشان را از سنخ یا مقوله دیگری از دختران چادرپوش متمایز کنند و بگویند«من جزو آنها نیستم».
✅قبلا در مقالهای (اینجا) نشان دادیم که با توجه به سیاستهای سختگیرانه برخی نهادهای رسمی درباره حجاب، بخشی از «دختران چادرپوشِ شیکحجاب» قصد دارند تا با حضور در مکانهای مدرن نظیر کافه ها، کتابفروشی های شیک و سالن های تأتر، به جامعه این پیام را بدهند که افرادی متمایزند، با اقتصائات جهان جدید پیش می روند، جزو گروه دیگر نیستند و حجاب برای آنان انتخابی فردی است و هیچ ارتباطی با سیاست های حاکمیت درباره حجاب ندارد. آنان نسبت به تنوعات و تفاوت های فرهنگی با مدارا رفتار می کنند و خود را نیز بخشی از این تنوعات جامعه می دانند.
✅سیاست های سخت گیرانه برخی نهادهای رسمی درباره حجاب پیامدهای مختلفی دربرخواهد داشت که یکی از آنها اصرار بخشی از دختران چادری مدرن بر فاصله خود از این نوع سیاست هاست. این سیاست ها نه تنها در کلیت جامعه موجب قطبی سازی فرسایشی شده است بلکه در بین خود دختران متدین هم چنین وضعیتی به وجود آورده است. حالا موضوع «ما» و «دیگری» نه تنها در کلیت جامعه بلکه در بین خود دختران باحجاب هم به وجود آمده است. «دیگری» از نگاه آنان نه سایر دختران متفاوت پوش در جامعه، بلکه دختران باحجابی هستند که میانه ای با دگرپذیری اجتماعی ندارند. در واقع ما در بین این گروه از دختران متدین هم شاهد فاصله گیری عمودی(نسبت به سیاست های نهادهای رسمی) و هم فاصله گیری افقی(نسبت به همتایان دگرناپذیر خود) هستیم.
https://youtu.be/EvmoJKzXDrw?si=aLGwvgoShtlKN48b
در یوتیوب می توانید این گفتگو را ببینید
طبق آنچه رسانه های رسمی منتشر کردند صفحه اینستاگرام صادق بوقی مسدود شد و بعد از چند روز دوباره رفع توقیف شد.
به عنوان معلم و محقق وسایل ارتباط جمعی از صبح از خودم می پرسم که چگونه ممکن است صفحه فردی در پلتفرمی که از قبل طی اقدامی رسمی بسته شده است مسدود و دوباره باز شود؟ مگر اینستاگرام از منظر نهادهای رسمی فیلتر نیست؟ معنای بازگشایی صفحه چیست؟ مگر می شود برای مثال مغازه ای در ساختمانی که در کل غیرقانونی است و پلمب شده است بازگشایی شود؟ آیا قانونی که اینستاگرام را مسدود کرده است تبصره هایی دارد؟ آن تبصره ها چیست؟
چه کنم با این همه سوال و تناقض!
حداقل خودتان به اقدامی که انجام داده اید متعهد باشید. شما در این وضعیت انتظار دارید مردم به قانون احترام بگذارند؟ حداقل یک تصمیم اشتباه مانند مسدود کردن اینستاگرام را اصلاح کنید تا قانون محترم بماند.
@fardinalikhah
مفهوم هنجار یکی از مفاهیم بنیادی علوم اجتماعی است. هر چند مانند سایر مفاهیم علوم اجتماعی، در اینجا تنوع تعاریف زیاد است ولی در کل منظور از هنجار به تعبیری؛ الگوهای غالب و پذیرفته شدۀ رفتار در یک گروه اجتماعی است. معمولا در تعریف هنجار نگاه آماری هم وجود دارد یعنی به قواعد رفتاری اشاره دارد که تعداد بیشتری از اعضای یک گروه اجتماعی از آن پیروی می کنند. در این وضعیت هر کس از آن هنجارهای غالب تخطی کند هنجارشکن تعریف می شود. البته بگویم که بحث پیچیدگی هایی هم دارد.
مثلا توجه کنیم که همه مصلحان اجتماعی در زمانۀ خودشان هنجارشکن بودند یا هنجارشکنی کردند. منظور آنکه تغییرات و تحولات اجتماعی مثبت زیادی ناشی از هنجارشکنی برخی ها در زمانۀ خودشان بوده است. برای مثال زمانی در برخی از کشورهای خاورمیانه والدین از تحصیل دخترانشان ممانعت می کردند و الگوی غالب این چنین بود. طبیعتا اولین والدین، یا اولین دخترانی که از این هنجار تخطی کردند هنجارشکن تعریف شدند و با انگزنی جامعه مواجه شدند. یا زمانی جوانان بیهیچ مقاومتی باید با هر کسی ازدواج می کردند که والدین آنها را معرفی می کردند. این هنجار بود. روشن است که اولین جوانانی که از این هنجار تخطی کردند هنجارشکن تلقی شدند و شاید هم ابتدا طرد اجتماعی را تجربه کردند. گاهی هنجارهای اجتماعی ابتدا توسط اقلیتی از جامعه عرضه می شود و بعد از مدتی در جامعه فراگیر می شود. آنها از همان ابتدا هنجار نیستند و به اقلیت تعلق دارند ولی به تدریج وقتی فراگیر می شوند تبدیل به هنجار می شوند. هنجار در کل یعنی امری فراگیر. به جز این، گاهی اوقات دولت ها هم می توانند قانونی را تصویب کنند و آن قانون به تدریج تبدیل به هنجار شود. برای مثال بستن کمربند ایمنی در هنگام رانندگی از آن جمله است. توجه کنیم که وقتی در بسترهای اجتماعی و فضاهای عمومی هنجارشکنی صورت می گیرد این باعث مکث اجتماعی یا برانگیختن حساسیت اجتماعی می شود. در واقع جامعه به اشکال مختلف به تقبیح و تحقیر فرد هنجارشکن می پردازد. در این وضعیت جامعه به اشکال مختلف به مراقبت از هنجارهای خودش برمی خیزد. حال با این مقدمه مفهومی، می توان به قضاوت درباره همان رفتار آقای صادق بوقی پرداخت. آیا ایشان باعث برانگیختن حساسیت عمومی شد؟ آیا جامعه در مقام دفاع از هنجارهای خودش به دفاع پرداخت و ایشان را سرزنش کرد؟ شما این نمونه را با موضوع فساد مالی در چای دبش مقایسه کنید. واقعا جامعه نسبت به کدام یک حساسیت و واکنش نشان داد؟
▪️نوع نگاه و واکنش حاکمیت به ماجرای آوازخوانی صادق بوقی در بازار رشت را چگونه ارزیابی می کنید؟
من در این خصوص به حاکمیت کارت قرمز می دهم. البته من نگاه جامعه شناختی به موضوع دارم. فکر می کنم که حاکمیت بهتر است در مواجهه با به قول «کارل مالون»، «دیگریِ ناهمنوا» در جامعه تجدید نظر کند. در مصاحبه ها و نوشته های دیگرم همواره این را گفته ام. زندگی روزمره حیات خودش را دارد. زندگی روزمره منطق و سازوکار خودش را دارد. مداخله دولت ها در حیات زندگی روزمره و تلاش آشکار برای جهت دادن به آن؛ پیامدهای اجتماعی منفی دربردارد که شکل گیری رگه های مقاومت در بخش هایی از جامعه از آن جمله است. این باعث می شود زندگی روزمره سیاسی و سیاسی تر شود. در خصوص موضوع صادق بوقی هم شاهد چنین آثاری هستیم. حاکمیت و جامعه باید تلاش کنند تا درک مشترکی از آنچه در زندگی روزمره می گذرد داشته باشند. عمیق تر شدن شکاف اجتماعی به نفع هیچ کدام از طرفین نیست. ما نیازمند جامعه ای هستیم که در آن تنوعات و تفاوت های اجتماعی درک و به رسمیت شناخته شود. نیازمند جامعه ای هستیم که دگرپذیری؛ یعنی پذیرش دیگریِ متفاوت درک شود. نیازمند نگاهی هستیم که در آن نسبت به برخی رفتارهای اجتماعی در فضاهای عمومی شهری انگزدایی شود. استراتژی ندیدن و نشنیدن تغییرات و تحولات اجتماعی چارهساز نیست.
▪️عده ای اعتقاد دارند که برخورد با عوامل آوازخوانی در بازار رشت باعث شد تا صادق بوقی از نماد شور و نشاط و شادی به نماد اعتراض تبدیل شود. نظر شما در این خصوص چیست؟
بله. این اتفاقی است که حداقل رصد شبکه های اجتماعی و توجه به گفتگوهای عمومی اقشار مختلف مردم آن را تأیید می کند. آوازخوانی صادق بوقی را می شد موضوعی در حیات زندگی روزمره یا عنصری فولکلوریک در بازار ماهی فروشان شهر رشت دید و حتی رفت و از آن گزارش تهیه کرد، ولی متأسفانه تلاقی سیاست و امر روزمره در ایران باعث شد تا موضوع از قالب و محتوای خودش خارج شود و رنگ و بوی مقاومتی به خودش بگیرد. خود ایشان نه چنین انگیزه و هدفی داشت و نه اساسا تصور می کرد که رفتاری روزمره و معمولی که دیدن آن در بازار اصلی شهر رشت دور از انتظار نیست چنین توجهات عمومی را جلب کند و در جای جای کشور فراگیر شود.
▪️ از نظر شما صادق بوقی شایسته تقدیر است یا برخورد؟
ادامه در صفحه بعد👇🏼
«جامعهشناسی را با جامعه به اشتراک بگذار»
.........................................................
▪️▪️نسخه صوتی گفتگویی زنده در اینستاگرام
◽️◽️◽️تحلیل اجتماعی:
زنان و کلاسهای غیررسمی رقص
✅گفتگوی فردین علیخواه/سحر کاظمی
ارائه یافتههای پایاننامه کارشناسی ارشد جامعهشناسی
@fardinalikhah
🔻اکران یک فیلم در هند باعث شده یک ترانه قدیمی ایرانی در این کشور به اوج محبوبیت برسد. ترانه عامیانه «جمال جمالو» این روزها در کافهها و رستورانهای هند پخش میشود و مردم در مهمانیها و شبکههای اجتماعی با آن میرقصند و ویدیو میگیرند.
پریزاد نوبخت در گزارشش میگوید چطور این ترانه قدیمی، به دل هندیها راه باز کرده است.
@BBCPersian
الله، علی (ع)، آقاجان! ما و قصه عکسهایمان
💠فردین علیخواه - عضو گروه جامعهشناسی دانشگاه گیلان
▪️سرگذشت ما و عکسهایمان قصۀ جالبی دارد. چند دهه قبل در خانهها عموماً سه قاب بالای طاقچۀ اتاق نصب شده بود: الله، علی (ع) و آقاجان! در جامعهای که "مرد" محور و مبنای امور بود بعد از الله و علی، تنها عکس پدر خانواده میتوانست روی طاقچه، یا آن بالا باشد و بیهیچ لبخندی، سرد و عبوس به ما نگاه کند. زمانۀ «بابا نان داد» بود.
▪️با گذشت زمان و تحولات اجتماعی، بهتدریج عکسهای خانوادگی هم روی دیوارها و در طاقچهها جا باز کردند. به جز پدر، حالا خانواده هم داشت اهمیت پیدا میکرد. ابتدا عکسهایی را میدیدیم که اعضای خانواده دست بر سینه در کنار آرامگاه امام رضا (ع) ایستاده بودند. در این عکسها هم عموماً و همچنان پدر خانواده در مرکز عکس میایستاد و سایرین در اطراف او. ولی پدر از آن بالای دیوار به پایین آمده بود و در مجاورت سایر اعضای خانواده قرار گرفته بود و این نویدبخش بود.
▪️با تغییروتحول جامعه، بهتدریج عکسهای خانوادگی آتلیهای با محوریت زن و شوهر هم در کنار آن عکسهای روی دیوار و طاقچهها رفتند. در ابتدای ازدواج عکسهای بیشتری گرفته میشد. معمولاً خانوادهها یک آلبوم عکس داشتند که با عکس عروسی پدر و مادر شروع میشد. عکسها مثل یک سریال تلویزیونیِ چندفصلی بودند. با آلبوم عکس، خانواده ابزاری برای بیان سرگذشت خودش داشت. آلبوم در حکم زندگینامه خانواده بود. آدمها وقتی دلشان تنگ میشد آلبوم را ورق میزدند. جمعهها وقتی مهمان میآمد بعد از ناهار آلبومها آورده میشد، تخمه میشکستند و دور هم عکس میدیدند و خاطره آن روز عکس را تعریف میکردند.
▪️آدمها برنامهریزی میکردند که مثلاً فلان روز به آتلیه بروند و عکس بگیرند. برای همین قبل و بعد از عکسگرفتن در آتلیه، حسابی تفریح میکردند. عکسگرفتن به معنای یک روز خوب و شادیآفرین بود. یکی از خاطرات خوب زندگی هم حرفزدن از فیگورهای عکاسها یا دستپاچه شدن خودشان موقع گرفتن عکس در آتلیه بود.
▪️دوربینهای شخصی که آمد با آن فیلمهای 12 ، 24 و 36 تایی، دوره انتظار پرشدن حلقه و بردن به عکاسی و بعد گرفتن عکس های چاپ شده از عکاس را با خودش آورد. خیلی اوقات پیش میآمد که عکسهایی از خودمان می دیدیم که خودمان نداشتیم. در مراسمی عکس گرفته بودیم و طبیعتا فقط صاحب دوربین عکسها را داشت. همه اعضای خانواده معمولا یک آلبوم داشتند و آدمها با ازدواج میتوانستند آلبوم عکس جداگانهای داشته باشند. داشتن آلبوم عکس به معنای مستقل شدن از خانواده بود. هر کسی نمی توانست آلبوم داشته باشد. این قانوان خانواده بود. آلبوم برای خانواده!
▪️دوربینهای دیجیتال که آمد، انقلابی بر پا شد و موبایلهای دوربیندار که آمد انقلابی دیگر! امروزه با اینکه هر کس در ماه شاید صدها عکس بگیرد؛ ولی دیگر آلبومی وجود ندارد. چون آلبوم عکسی وجود ندارد دیگر هویت و زندگینامهای هم وجود ندارد. ما با انسانهای بیخاطره مواجه ایم. عکسها گرفته میشوند؛ ولی حتی یکبار هم نگاه نمیشوند. عکسها مانند پودر رختشویی فقط مصرف میشوند. همه عجله میکنند تا لحظههایشان را با عکس ثبت کنند؛ ولی چون این جمله باب شده است که " در لحظه زندگی کنید" معمولاً به هیچ لحظهای پس از ثبتشدن با عکس، رجوع نمیشود. لحظهها فقط ثبت میشوند! کاملاً بیهدف و بیهوده. گویی لحظهها برای فراموششدن ثبت میشوند تا برای در حافظه ماندن!
▪️جالب آنکه برخی از آدمها عکسهای قدیمیشان را هم اسکن میکنند درحالیکه بهندرت هزاران عکسی را که بهتازگی گرفتهاند، میبینند. فقط عکس روی عکس است که انباشته میشود. با تحولات اجتماعی، عکسهای اقوام و فامیل کمتر و عکس با دوستان بیشتر شده است. دیگر از برخی از فامیل تقریباً هیچ عکسی نداریم. هیچ عکسی. حتی وقتی که از دنیا میروند هم بهسختی به یادشان میآوریم. "عکسهای امام رضایی" کم شده و "عکسهای آنتالیایی" جای آنها را گرفتهاند. حالا "عکسگرفتن" بیشتر از "عکس دیدن" مهم شده است. آدمها دیگر هم خوب عکس میاندازند و هم خوب عکس میگیرند.
▪️تلفنهای همراهِ دارای دوربینهای قوی دو پیامد داشت: آنهایی که پشت دوربین بودند احساس کردند که استعداد عجیبی در عکاسی دارند و آنهایی هم که جلوی دوربین بودند با دیدن عکس خودشان از زمینوزمان گلایه کردند که چرا هنوز بهعنوان یک" مدل" بینظیر کشف نشدهاند.
ادامه در صفحه بعد👇🏼
این بُرش از داستان « جزء از کل»، نوشتۀ استیو تولتز، ترجمۀ پیمان خاکسار را دوست داشتم و با شما به اشتراک میگذارم(با اندکی تلخیص)
◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️
کتابی از جیب عقبم بیرون درآوردم و شروع کردم به خواندن-زمانی که از یکی از دکه های کنار رود سِن خریده بودم:
سفر به انتهای شبِ لویی فردینان سلین.
تیر هوایی شلیک شد. همکاران ما در تمام جهات رود سن فراری شدند.
اول صدای قدم هایی را شنیدم که به قایق نزدیک شدند و بعد صدای پریدنشان به داخل.
صدای خشنی گفت: بیاین بیرون.
تفنگ را گرفت سمت من. بعد به دستم نگاه کرد و سرش را آرام بالا آورد.
گفت: سفر.
یادم رفته بود کتاب هنوز دستم است.
زیر لب گفتم: سلین.
گفت: من عاشق این کتابم.
گفتم: من تا نصفش رو خوندهم.
گفت: به اون جاش رسیدی که...
گفتم: هی! بُکشم ولی آخرش رو بهم نگو!
تفنگش را آورد پایین و گفت: تا وقتی تمامش رو نخونی درکش نمیکنی. فصلهای مجزاش فایده نداره. دیگه کی رو دوست داری؟
گفتم: روسها.
گفت: آره. روسها. امریکاییها چی؟
گفتم: همینگوی خوبه.
گفت: من داستانهای کوتاهش رو دوست دارم. رمانهاش مالی نیستن. هنری جیمز دوست داری؟
گفتم: نه زیاد. ولی برادرش رو دوست دارم.
گفت: ویلیام جیمز! نابغهست!
گفتم: دقیقاً.
تفنگش را گذاشت زمین.
یک کتاب نجاتم داد!
@fardinalikhah
صفحه من در شبکه اجتماعی اینستاگرام
https://www.instagram.com/reel/Cz5yZM8KykH/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
«لحظه» خطیر تصمیم نهایی به مهاجرت
💠فردین علیخواه
عضو گروه جامعه شناسی دانشگاه گیلان
◽️در سالهای گذشته و بهویژه در این روزهای پاییزی، گفتگوهای بسیاری درباره ترکِ وطن در جریان بوده و همچنان در جریان است. این روزها برخی از ایرانیان با اشتیاق از رفتن خود خبر میدهند هر چند دلشورهای تیرهوتار دارند، چرا که مهاجرت تصمیمی دشوار است. توأمان «نگرانی و نشاط» همراه آنان است. برخی دیگر روزی چند بار با دفاتر حقوقی و مهاجرتی تماس میگیرند و هر بار یک تیک در کنار بندهای «مدارک لازم برای مهاجرت» میگذارند و با هر تیک احساس میکنند به لحظه رفتن نزدیک میشوند، برخی نیز به مهاجرت میاندیشند؛ ولی به نتیجه مشخصی نمیرسند. اینان دقایقشان را در شرایط تردید و درنگ میگذرانند، در جایی بین رفتن و نرفتن گیرکردهاند. برخی دیگر ماندهاند و تصمیم دارند همینجا بمانند. اینان مدام تأمل میکنند و برای ماندن دلیل مییابند. راستش موضوع مهاجرت برای کسانی که به مهاجرت فکر میکنند و بعد برای ماندن دلیل مییابند بسیار سختتر است، چون دلایلشان روزبهروز ضعیف و نحیف میشود و باید به دنبال دلیل قانعکننده دیگری باشند. در نهایت برخی هم اصلاً به مهاجرت فکر نمیکنند تا بخواهند دلیلی برای ماندن یا رفتن بیابند. البته باید بگویم که بهتدریج ما شاهد ظهور «فرهنگ مهاجرت» در ایران هستیم. اگر این فرهنگ در جایجای کشور گسترش یابد گروه اخیر نیز در دامنۀ تصمیمگیری برای ماندن یا رفتن خواهد افتاد.
◽️آمار مختلف از فراگیری مهاجرت چه در سطح انگیزه و چه در سطح اقدام خبر میدهند (که البته برای مسئولان این کشور اهمیتی ندارد). در حوزههای مختلف علومانسانی، درباره مهاجرت ایرانیان و ترکِ وطن پژوهشهای گوناگونی انجام شده است؛ ولی آنچه برای نگارنده این سطور مهم است «لحظه» خطیر «تصمیم نهایی» به مهاجرت است. بیشتر توضیح میدهم.
◽️همانطور که اشاره شد در زمینه مهاجرت چند گروه داریم که من آنها را با سه کلمه «مطمئن» و «معلق» و «مسکوت» توضیح خواهم داد:
-مطمئنها(نسبت به ماندن در ایران) کسانی هستند که به مهاجرت فکر کردهاند ولی نتوانستهاند برای ترک موطن دلیل محکمی بیابند. این گروه برای ماندن در ایران استدلالهایی دارد و همان استدلالها برای آنان نوعی اطمینان از ماندن فراهم آورده است.
-معلقها از دودلی و بیتصمیمی کلافهاند. اینان بین دو موقعیت «اینجا دیگه جای زندگی نیست» و «هیچ جا ایران نمی شه» در رفت و آمدند.
-گروه سوم «مسکوتها» هستند. گروهی که اساساً به مهاجرت فکر نکردهاند و گویی هیچ نسبتی با مهاجرت ندارند و مهاجرت برای آنان موضوعیت ندارد. ولی همانطور که بیان شد در صورت گسترش بیشازپیش مهاجرت و تبدیل آن به «فرهنگ مهاجرت» این گروه نیز بهتدریج وارد دامنه تأمل و تصمیم در خصوص مهاجرت خواهد شد.
◽️برخی از افرادی که مهاجرت کردهاند فیالبداهه و در لحظه برای مهاجرت تصمیم نگرفتهاند. توضیح بیشتر آنکه، تصمیم به مهاجرت هم یک پروژه است و هم یک پروسه. ایده مهاجرت از جایی به ذهن افراد مینشیند، درگیری با این ایده ادامه مییابد، افراد ماندن یا رفتن را سبکسنگین، و در نهایت؛ آن تصمیم نهایی را اخذ میکنند.
◽️کنجکاویها و گفتگوهای پراکندهام با ایرانیانی که مهاجرت کردهاند نشان میدهد که هر کدام از آنان با دیدن اتفاقها، وقایع، حوادث، و رویدادهایی آن «تصمیم نهایی» را اتخاذ کردهاند. آنان در مسیر چالش با ایده رفتن یا ماندن به سر میبردند؛ ولی رویداد، واقعه یا خبری بهعنوان تیرخلاص عمل کرده و آنان را از موقعیت «معلق» به موقعیت «یقین برای ترک وطن» سوق داده است.
◽️روزی با یکی از همکاران دانشگاهیام که در عرصه صنعت آب شناخته شده بود صحبت میکردم. دریغ و درد که ایشان هم اکنون در خصوص روشهای حل مشکل کمآبی در برخی از ایالتهای امریکا به سازمانهای مسئول آن کشور مشاورههای اثربخشی میدهند. از ایشان در خصوص موضوع همین نوشته کوتاه پرسیدم.
گفتم: «همیشه میگفتی که با موضوع رفتن یا ماندن در ایران درگیری. ولی چه چیزی باعث شد تا اون تصمیم نهایی رو بگیری؟»
گفت: «اسیدپاشیهای اصفهان!»
ادامه داد: «من دختر کوچک دارم. راستش خیلی ترسیدم. نگران آینده دخترم شدم.»
▪️▪️@fardinalikhah
ادامه در صفحه بعد👇🏼
نقش شبکههای اجتماعی در زندگی مهاجران
سخنران: فردین علیخواه
نهمین کنگره انجمن روانشناسی ایران
پنل: ابعاد روانی-اجتماعی مهاجرت
تهران 25 آبان 1402
دانشکده تربیت بدنی و علوم ورزشی-دانشگاه تهران
.........
دوستان گرامی
اگر ساکن خارج از ایران هستید می توانید تجارب خود را در خصوص موضوع سخنرانی این پست برایم ارسال کنید
ارسال نظر:
@alikhahfardin
فردا در این نشست درباره موضوع شبکه های اجتماعی مجازی و پیوند آن با مهاجران و مهاجرت صحبت خواهم کرد.
این نشست در آپارات به شکل زنده پخش می شود
https://www.aparat.com/iranpsyasso1374