وزندگی دوسه نخ کاام است ...... وعمرسرفه ی کوتاهی!!!!! شروع فعالیت کانال https://t.me/Abi_Asman/5
✍آری به فلسفه ؛ نه به خرافات
رابطه بیشتر فلسفه و خرافات در این است که هر دو به دنبال پاسخ به سوالات اساسی زندگی هستند. اما فلسفه به صورت منطقی و تحلیلی سوالات فلسفی را بررسی میکند و به دنبال دستیابی به عقاید و اصولی برای زندگی انسان است.
در حالی که خرافات بیشتر بر اعتقادات، ترس و باورهای غیرقابل اثبات مبتنی هستند.
فلسفه به دنبال استدلال و آرایه دیدگاههای منطقی و تحلیلی است در حالی که خرافات معمولاً بر اعتقاداتی بنا شدهاند که امکان تحقق و اثبات آنها واقعیت پذیر نیست.
بنابراین، اگر چه هر دو فلسفه و خرافات به سوالات اساسی زندگی پاسخ میدهند، اما روش و شیوه آنها بسیار متفاوت است.
فلسفه به طور کلی یک رشته تفکر است که سعی دارد با استدلال منطقی و بررسی عقلانی به فهم عمیقتر ماجراهای جهان بپردازد. اما برخی فیلسوفان فلسفه را به عنوان یک روش منطقی برای بررسی واقعیت و به دست آوردن دانش توصیف کردهاند که در برخی موارد الغای خرافات و باورهای غیرعقلانی را تحت تأثیر قرار داده است.
بنابراین، میتوان گفت که فلسفه در عین حال که با خرافات مخالف است، اما هدف اصلی آن فقط اعتقادات دینی یا خرافاتی را زیر سوال بردن نیست و بیشتر به دنبال بررسی و شناخت عمیقتر حقایق و زندگی است.
✒️فلسفه
🧷خرافات
📌هوش_مصنوعی
@Abi_Asman
Song: The Dark Of You
Artist: Breaking Benjamin
We live, we breathe, we die..
............
امروز خواندن نیچه من را به یاد تو انداخت آنجا که میگوید:
عشق واقعی آن است که روح، تن را در بر بپوشاند.
و این یعنی آن مردانی که تصور میکنند برای لمسکردن یک زن نیاز به دست دارند، هنوز خیلی چیزها باید درباره عشق بیاموزند و اساسا چیزی از عشق نمیدانند...
تنها کلام است که قادر به لمس ظرافت روح و جان آن "خود" ناب و دوست داشتنی یک زن است. دستها بعد از آن خواهند آمد بعد از شکوفه دادن احساس دلپذیر و معصومانه دوست داشتن.
دستها میآیند و میوه تازه رسیده در گرمای واژگان را میچینند و این چنین ماجرا آغاز می شود
امید..
✨
@Abi_Asman
📌 نباید انتظار داشت به راستی پدران بخواهند پسرانشان فیلسوف شوند. پدران در هر عصری، بیشترین مزاحمت و ممانعت را در فیلسوف شدنِ پسرانشان از خود نشان دادهاند، چندان که گویی فیلسوف شدن، فساد و تباهیِ بزرگی است. معروف است که سقراط با خشمِ پدرانِ شاگردانش (که او را متهم به فاسد کردنِ جوانانِ خود میکردند) برخورد کرد.
به همین دلیل، افلاطون لازم میدانست دولتِ کاملاً جدیدی تأسیس شود تا وجودِ فیلسوفان بر اثرِ ندانمکاری و جهلِ پدران به مخاطره نیافتد.
اکنون گویی افلاطون به حقیقت در این راه توفیقی یافته است؛ زیرا دولتِ جدید اکنون ترویجِ فلسفه را یکی از وظایفِ خود میشمارد و همواره، میخواهد شماری از شهروندان را با «آزادی»، که ما آن را ضروریترین شرطِ ظهورِ فیلسوف میدانیم، بنوازد. ولی از نظرِ تاریخی، افلاطون به طرزی بارز ناموفق بوده است.
همین که ساختاری پیدا میشد که ذاتاً با پیشنهادهایِ او همخوانی داشت، همیشه پس از معاینهی دقیق، معلوم میشد وضعِ موجود شبیهِ بچهی عوضی است - نوزادی که پریان به جایِ نوزادِ ربوده شده به جای میگذارند، و آن هم بچهای زشت رو. مثلاً دولتِ کشیشمدارِ قرونِ وسطی در مقامِ قیاس با حکومتِ «فرزندانِ خدا» که او خوابِ آن را دیده بود، همین اندازه متفاوت و عوضی بود. البته دولتِ مدرن به هیچ وجه قصدِ آن ندارد که فیلسوفان را به عنوانِ حکومتگر بر کرسی بنشاند. در عوض هر شخصِ مسیحی خواهد گفت، خدا را شکر!
✍فردریش_نیچه
@Abi_Asman
🔎حس میکنم ته کشیدم.
یه تلاش خلاقانه ی طولانی. کاش میتونستم خودم رو تا دریا بکشم!
یه بالش ماسهای برای خودم درست میکردم و مد دریا هم از راه میرسید...
✍ساموئل بکت
@Abi_Asman
📌بر اساس علم زیست شناسی ، انسانها
« آفریده » نشده اند ،
آنها فرگشت یافته اند.
و قطعاً به این منظور فرگشت نیافتند که
« یکسان » باشند.
انگارهٔ برابری به طور جدایی ناپذیری در انگارهٔ آفرینش تنیده شده است .
آمریکایی ها انگارهٔ برابری را از مسیحیت گرفتند که گویی هر فردی یک روح الهی دارد و تمام ارواح در مقابل خدا برابر هستند.
اما اگر به اسطوره های مسیحیت دربارهٔ خدا و آفرینش و روح اعتقاد نداشته باشیم ، عبارت « همهٔ انسانها با هم برابرند » چه معنایی خواهد داشت ؟
فرگشت بر پایهٔ تفاوت بنا شده است نه برابری.
هر فردی یک کدژنتیکی دارد که تا حدودی متفاوت با دیگری است و از بدو تولد در معرض تاثیرات گوناگونِ محیطی است .
این امر به شکل گیری ویژگی های متفاوتی می انجامد که حاصلِ فرصت های بقای متفاوتی هم هستند.
بنابراین « برابر آفریده شده » باید ترجمه شود « به شکل متفاوتی فرگشت یافته ».
📃از کتاب : انسان خردمند
✍نویسنده : یووال نوح هراری
@Abi_Asman
جعفر پناهی: پسر ایران را جمهوری اسلامی به اعدام محکوم کرد.
✍جعفر پناهی، سینماگر سرشناس ایرانی با انتشار یکی از آثار توماج صالحی در حساب اینستاگرام خود، اقدام دستگاه قضایی جمهوری اسلامی در صدور حکم اعدام برای این هنرمند آزادیخواه را محکوم کرد.
@Abi_Asman
✨
🎧 : موسیقی
..................
اعتراف کردن خیانت نیست.
آنچه میگویی و یا انجام میدهی مهم نیست:
فقط_احساسات_مهم_هستند.
اگر وادارم سازند عشقت را انکار کنم، این خیانت واقعی خواهد بود.
جولیا قدری به این موضوع فکر کرد وسرانجام گفت:
"آنها نمیتوانند این کار را بکنند."
این چیزی است که از دست آنها ساخته نیست.
می توانند آدم را مجبور سازند هر حرفی را که دوست دارند بزند ولی نمیتوانند عقیده اورا تغییر دهند. آنها نمیتوانند به "درون انسان" راه یابند.
وینستون با امیدواری گفت:
نه نمیتوانند حق با توست آنها نمیتوانند به درون آدم راه پیدا کنند.
اگر شخصی احساس کند که "انسان ماندن" علیرغم بی نتیجه بودن آن برایش ارزشمند است،
آنها از وی شکست میخورند.
1984
✍ : جرج_اورول
@Abi_Asman
🔍چرا برخی افراد تاریخ را به نفع خود مصادره میکنند؟ مغالطهی شبیهسازی تاریخی چیست و چه فرقی با مغالطهی زمانپریشی (آناکرونیسم) دارد؟
✒️تلخیص و ویرایش: محمدرضا سلیمی
📌منبع: وبلاگ خرد منتقد
〰 شبیهسازی تاریخی فرایندی است که در آن رویدادها و وقایع امروز را با رویدادهای تاریخی مقایسه و شبیهسازی میکنیم. شبیهسازی تاریخی شیوهای است که با استفاده از رویدادهای «گذشته» وضعیت «حال» را تفسیر میکنیم. پیشفرض شبیهسازی تاریخی این است که حوادث در طول تاریخ تکرار میشوند.
مغالطهی شبیهسازی تاریخی (historical resembling fallacy) زمانی اتفاق میافتد که ما رویدادهای زمان حال را از طریق شبیهسازی با رویدادهای زمان گذشته مقایسه و تفسیر کنیم. مغالطهی شبیهسازی تاریخی سبب میشود تصویری کجوکوله و نادرست از «زمان حال» و «شرایط کنونی» که در آن قرار گرفتهایم در ذهن ما نقش ببندد. این مغالطه رابطهی این همانی میان «حال» و «گذشته» برقرار میکند. به بیان سادهتر، در این مغالطه افراد چنین میاندیشند آنچه اکنون میبینند درست همان چیزی است که در گذشته اتفاق افتاده است؛ این در حالی است که هر پدیده یا رویدادی فقط و فقط یک بار اتفاق میافتد. درواقع، هرپدیدهای بینظیر و بیهمتاست. بنابراین، کسانی که ادعا میکنند تاریخ تکرار میشود در دام مغالطهی شبیهسازی تاریخی افتادهاند.
نقطهی مقابل مغالطهی شبیهسازی تاریخی مغالطهی زمانپریشی یا آناکرونیسم (Anachronism) است. مغالطهی زمانپریشی مغالطهای است که در آن افراد ارزشهای زمان خودشان را به تاریخ تسری میدهند و اتفاقات گذشته را با ارزشهای زمان حال تحلیل میکنند. در این مغالطه، تحول و تغییر معناها و مفاهیم در طول تاریخ نادیده گرفته میشود. معنای هر واژه فراتاریخی نیست، بلکه معناها در گذر زمان و روابط و مناسبات اجتماعی پدید میآیند و تغییر میکنند. آناکرونیسم روشی است که در آن از ارزشهای «امروز» برای درک «دیروز» بهره میبریم، اما شبیهسازی تاریخی روشی است که در آن از ارزشهای «دیروز» برای درک «امروز» استفاده میکنیم. مغالطهی زمانپریشی یا آناکرونیسم شناخت ما را از «گذشته» مخدوش میکند، اما شبیهسازی تاریخی شناخت ما را از «امروز». بنابراین، شبیهسازی تاریخی ابزاری درست برای شناخت «امروز» نیست. اما چرا برخی افراد از این مغالطه استفاده میکنند؟
افراد به دلایل گوناگون از این مغالطه استفاده میکنند. در اینجا به سه دلیل اشاره میکنیم:
۱. ناتوانی در درک درست از آنچه اکنون اتفاق میافتد؛ وقتی نظام تحلیلی ما نتواند روابط میان واقعیتها، حوادث و رویدادها را خوب تشخیص دهد و درست تفسیر کند، ما را به سمت مغالطهی شبیهسازی تاریخی سوق میدهد.
۲. افراد با شبیهسازی تاریخی، بهویژه با رویدادهای مقدس، هالهای از قداست و مشروعیت به دور خود میتنند و از این طریق تودهی مردم را بهراحتی قانع میکنند.
۳. افراد با شبیهسازی تاریخی سعی میکنند اعمال و افکار خود را توجیه کنند و چهرهی مخالفانشان را زشت جلوه دهند.
برای مثال، یکی از رایجترین شبیهسازیهای تاریخی که مدام از آن استفاده میشود واقعهی کربلاست که در آن برخی افراد خودشان را در جبههی امام حسین (ع) قرار میدهند و مخالفانشان را در جبههی مقابل. آنها میکوشند خودشان را در جبههی حق تعریف کنند و مخالفان را در جبههی باطل. همچنین، سعی میکنند نوعی مظلومیت، حقانیت و قداست برای خود و طرفدارانشان فراهم و چهرهی مخالفان را کریه، ستمگر و ضددین ترسیم کنند و اختلافاتی که میتوانند با تدبیر و عقلانیت حلوفصل کنند به کارزاری خونین تبدیل میکنند.
✔️ سوال: آیا با شبیهسازی تاریخی میتوان مشکلات مدرن و پیچیدهی امروز را حل کرد؟
پاسخ: کیفیت و ماهیت هر پدیدهای با سایر پدیدههای تاریخی متفاوت است. برای اینکه به فهم درست و دقیق مسئلهای دست یابیم باید مسئله را در متن فرهنگ و اجتماعی که در آن ایجاد شده حلو فصل کنیم. از طریق شبیهسازی تاریخی نه میتوان به فهم درست و دقیق وقایع تاریخی دست یافت، نه راه حل منطقی برای آن به دست آورد. شبیهسازی تاریخی مصادرهی تاریخ به نفع خود و غبارآلودکردن وضعیت امروز است. مسائل نو نیازمند پاسخهای نو است.
🔗 آموزش تفکر نقادانه
📚
@Abi_Asman
https://aftabnews.ir/fa/news/94067/%D8%B4%D8%A8%DB%8C%D9%87-%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DB%8C-%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D8%B1%D9%87-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D8%A8%D9%87-%D9%86%D9%81%D8%B9-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D9%88-%D8%BA%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%A2%D9%84%D9%88%D8%AF-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B3%D8%A8%D8%A7%D8%AA
✨
🔏وقتی از مؤمنين سؤال میشود که آيا خدا واقعاً وجود دارد، آنها اغلب شروع به صحبت از معماهای اسرارآميز هستی و محدوديتهای ادراک انسانی میکنند. آنها فرياد میزنند:
«علم نمیتواند انفجار عظيم ‐ بيگبنگ ‐ را توضيح دهد، پس خدا مسبب آن است».
همانطور که يک شعبدهباز با فن عوض کردن جای يک ورق بازی با ورق ديگر زيرکانه بينندهاش را میفريبد، مؤمن هم به سرعت «قانونگذار دنيوی» را به جای «راز هستی» مینشاند. پس از گذاشتن نام خدا بر روی اسرار هستی، از آن برای محکوم کردن مايوی زنانه و طلاق استفاده میکنند. «ما دليل انفجار عظيم را نمیدانيم، بنابر اين تو بايد موی خود را در ملأ عام بپوشانی و بر عليه ازدواج همجنسگرا رأی دهی».
نه تنها هيچ ارتباط منطقی ميان اين دو وجود ندارد، بلکه ضد و نقيض هم هستند. هرچه اسرار هستی عميقتر باشد، ربط آن با دستورالعملهای تکفير لباس زنانه و رفتار جنسی انسانی کمتر است.
حلقة گمشده ميان اسرار هستی و قانونگذار دنيوی معمولاً با اين يا آن کتاب مقدس پيدا میشود. اين کتابهای مقدس مملو از مقررات پیشپا افتاده هستند، اما با اين وجود به اسرار هستی ارجاع دارند. احتمالاً خالق مکان و زمان آن کتاب را تدوين کرد، تا ما را عمدتاً نسبت به فلان معبد اسرارآميز و غذای حرام آگاه سازد.
در حقيقت ما هيچ مدرکی در دست نداريم که نشان دهد که کتاب مقدس يا قرآن يا کتاب مورمون يا ودا يا هر کتاب مقدس ديگری توسط همان نيرويی تدوين شده که معادلهٔ «انرژی برابر است با جرم ضربدر سرعت نور به توان دو و اينکه پروتونها ۱۸۳۷ بار بزرگتر از الکترونها هستند» را تدوين کرده است.
با استناد به آخرين دستاوردهای علمی، تمام اين متون مقدس توسط انسان خردمند خيالپرداز نوشته شدهاند. اينها فقط داستانهايی هستند که توسط پيشينيان ما ابداع شده، تا به هنجارهای اجتماعی و ساختارهای سياسی مشروعيت دهند.
کنجکاوی من در بارهٔ اسرار هستی هرگز فروکش نکرده است، اما هيچگاه ربط آن را با قوانین آزاردهندهٔ يهوديت، مسيحيت يا آئين هندو درک نکردهام. اين قوانين قطعاً برای استقرار و بقای نظم اجتماعی طی هزاران سال بسيار ضروری بودهاند، پس برای اين منظور تفاوتی اساسی با دولتها و مؤسسات غير دينی نداشتهاند.
🔎از کتاب ۲۱ درس برای قرن بيست و يکم
✍يووال نوح هراری
📚
@Abi_Asman
📌اندیشیدن را جدی بگیریم. اندیشیدن.
آنچه ما کم داریم مردان و زنانی است که اندیشیدن را جدی گرفته باشند.
اندیشیدن باید به مثابه یک کار مهم تلقی بشود. اندیشه ورزیدن. بند زبان را ببندیم و بال اندیشه را بگشاییم. نویسنده نباید - فقط - در بند گفتن باشد.
برای گفتن همیشه وقت هست، اما برای اندیشیدن ممکن است دیر بشود. چرا یک نویسنده نباید مغز خود را برای اندیشیدن و برای تخیل تربیت کند؟
🖇 نون نوشتن
✒ محمود دولت آبادی
@Abi_Asman
👆
رسالت فلسفه بیرون کشیدن باور های تعصب گونه بشر با سویه های متفاوت و از میان برداشتن قطعیت های سست بنیاد از ذهن و افکار آنها میباشد، که همواره در تاریخ اندیشهء بشر از فردی به فردی دیگر منتقل شده است.
وجه مشترک دیگری علم با فلسفه وجود اندیشه ها و ایده های متاثر شده از ابزار هر یک میباشد. اندیشه های با تناقضات پیچیده و حتی سیال و تکامل پذیر.
در کل امروزه از یک سو علم میتواند معترف باشد بر گسترده گی فلسفه در تار و پود اصول و مبانی اش و از سوی دیگر فلسفه میتواند با علم جهشی در اثبات اصالت و صلابت رسالت خود داشته باشد. به صورت انتزاعی، علم میپرسد جهان چه زمان و چطور آغاز شد؟ و فلسفه میپرسد جهان چیست و چرا وجود دارد؟، علم با ابزار خود در پی پاسخ میرود و فلسفه با ابزار و رویکرد خود خاص خود نظریه پردازی میکند. ولی هر دو با هم یک فورم شناختی منسجم را ارایه خواهند داد.
به طور خلاصه فلسفه در تار و پود اندیشهء بشر جا دارد. چنین نظام فکری بشر را نمیتوانیم نادیده بگیریم و آنرا نسخهء در گذشته تلقی کنیم. همان گونه که افکار بشر در سیر تاریخی در حال تکامل است دستاورد های حاصل از آن نیز سیر صعودی خواهند داشت، که فلسفه مهمترین آنهاست.
به دور از هرگونه گزافه گویی، فلسفه را مطالعهء امکانات ذهن انسان و نظام های فکری و ارتباطی میان آنها میدانم.
این واقعیت درک شده از سوی انسان های خردمند است.
✍نویسنده :sana Karimy
@Abi_Asman
🔎حتی اگر جهان خالقی داشته باشد ،دوست ندارم خدا باشم ،
فلاکت و مِسکنت جهان قلبم را میشکند
✒️ارتور_شوپنهاور
پ.ن:
کواک: تو به خدا اعتقاد داری بنجامین؟
بنجامین: کی براش مهمه؟
کواک: من بهش ایمان دارم، میدونم که وجود داره.
بهت دلیلش رو میگم: از کارخونه ی توی لوکومیر میرفتم خونه، توی میدون شهر کلی آدم دیدم سربازهایی بودن که صربها رو از خونه هاشون میکشیدن بیرون، به مادر و خواهرم تجاوز کردند و روی تمام اجساد زخمی ها بنزین ریختن، مردها زیاد خوش شانس نبودن، از تبر استفاده کردن تا سرشون رو از وسط باز کنن و بگذارند تو میدون بمیرند
و از خودم پرسیدم اگه خدا وجود داره چطور اجازه همچین کارای وحشیانه ای رو میده؟
بعد به همه اتفاقهای تو زندگیم فکر کردم و فهمیدم این دلیلی برای غیبت خدا نیست بلکه مدرکی برای حضور اون هست.
چون مردم تنها نمیتونن قادر به انجام همچین فساد بزرگی باشن.
📑فصل شکار Killing Season 201
@Abi_Asman
📖کتاب : " تاریخ اندیشه سیاسی در اسلام
✍ نوشته : "پاتریشیا کرون"
✒️ ترجمه : مسعود جعفری
📚
@Abi_Asman
📖کتاب : " تاریخ اندیشه سیاسی در اسلام
✍ نوشته : "پاتریشیا کرون"
✒️ ترجمه : مسعود جعفری
📚
@Abi_Asman
📌هدف فلسفه روشنسازی منطقی اندیشههاست. فلسفه، آموزه نیست، بلکه یک فعالیت است.
اثر فلسفی اساسن متشکل از روشنسازیهاست. نتیجهی فلسفه «گزارههای فلسفی» نیست، بلکه روشن شدن گزارههاست.
گویی اندیشهها بدون فلسفه تیرهوتار و مبهم هستند:
وظیفهی فلسفه روشنسازی آنها و تعیین مرزهای دقیق آنهاست.
🔎رسالهی منطقی - فلسفی
✍ویتگنشتاین
@Abi_Asman
🎭 شیطان_و_خدا
✍ ژان_پل_سارتر
📖معرفی_کتاب
🎥«شیطان و خدا » به فرانسوی: Le Diable et le Bon Dieu) نمایشنامه ای ست در سه پرده و یازده مجلس، اثر ژان پل سارتر فیلسوف اگزیستانسیالیست ، رماننویس نمایشنامه_نویس ، روزنامه_نگار و منتقد فرانسوی است، که نخستین بار در 7 ژوئن 1951 در « تئاتر_آنتوان » به روی صحنه آمد و در همان سال به صورت کتاب منتشر شد.
📽موضوع این نمایشنامه سرگذشت دردناک مردی است که میخواهد آزادانه اول «بدی» را و سپس «خوبی» را انتخاب کند بنابراین نخست شیطان و سپس خدا را سرمشق خود قرار میدهد. اما سرانجام ، بیهودگی هر دو انتخاب را درمییابد
در این نمایشنامه ، سارتر بدون هیچ ژست و حالت شعار گونه ای ایده اصلی اگزیستانسیالیستی خودش که همانا محوریت انسان در همه چیز (از جمله ابداع نوع خدایی که بپرستد و دوست داشته باشد) را بخوبی به نمایش گذاشته است
صحنه وقایع در آلمان دوره رنسانس است که در آن زمینداران با زمینداران و روستائیان با زمینداران میجنگند.
گوتس سردار جنگ، که فرزند حرامزاده مادری از طبقه اشراف و پدری از طبقه دهقان است، نخست تصمیم گرفته است که بدی کند؛ دست به غارت میزند و میجنگد و به یارانش خیانت میکند. ولی سرانجام بدی به نظرش یکنواخت میآید و از اینکه همواره باید رذالتهای تازهای ابداع کند خسته میشود
سپس در رویارویی با کشیشی به نام هاینریش تصمیم میگیرد که از این پس خوبی کند و مرد مقدسی شود. اما انگیزه او عشق به بشر نیست، بلکه میل رسیدن به جایگاه است. با انتخاب «خوبی» میخواهد خود را مأمور اجرای مقاصد_الهی سازد و بدینگونه، از جبر زندگی بشری بگریزد.
سارتر با آفرینش شخصیت گوتس، مردی را نشان میدهد که «میخواهد در خوبی یا در بدی به مطلق برسد، اما جز کشتن انسانها نتیجه دیگری نمیگیرد.»
مفاهیم والایی که در اگزیستانسیالیسم سارتر وجود دارد در این کتاب معنا می یابد.
🖋از مقدمه_مترجم :
این اثر که بهترین کار سارتر و چکیده ی تمامی افکار اوست- مسائل اساسی زمان ما را مطرح می کند: آیا بشر مسئولیتی بر عهده دارد؟ آیا می توان مسئولیت را پذیرفت اما دست ها را نیالود؟… و از این رو و به گفته ی خود سارتر، این نمایشنامه مکمل “ دست_های_آلوده ” است. هر چند حوادث آن چهارصد سال پیشتر روی می دهد.
سارتر خود می گوید: این نمایشنامه سراسر روابط انسان است با خدا.
گفتنی است که واژه هایی چون انتخاب ، اضطراب ، مسئولیت ، آزادی و وجود_جزء : اساسی ترین مفاهیم فلسفه ی اگزیستانسیالیست ژان پل سارتر می باشد.
📌گزیدههایی_از_متن :
دنیای ِ بی عدالتی است : اگر قبولش کنی شریک جرم میشوی و اگر بخواهی عوضش کنی جلاد میشوی ...
🖇جملاتی از کتاب:
- هیلدا: گریه نکن ما مقصر نیستیم و خدا حق ندارد ما را مجازات کند
- پیرزن: هیهات! دخترم خودت می دانی که خدا حق دارد هر کاری بکند
- هیلدا:اگر حق داشت که بیگناهان را مجازات کند من بی درنگ خودم را تسلیم شیطان میکردم.
@Abi_Asman
📌انقلاب
به معنای دقیق کلمه: انقلاب یعنی ابطال یک قانون اساسی و جایگزینی یک قانون اساسی جدید.......
🔎انقلاب همیشه یکچاقوی دولبه است؛
اگر نگاهی به انقلاب های انجام شده در کشورهای مختلف در طول تاریخ بیندازید، نتیجه اکثر آنها این بوده که دیکتاتوری یا سیستمی مستبد رفته، و سپس چیزی مثل آن جایگزین شده است، یا حتی بدتر. ولی برخی هم شانس آورده اند.
به هر حال، اینطور که پیداست، برای ما ایرانیها چنین ریسکی گریزناپذیر است، و باید انجامش دهیم.
➖➖➖➖
گیج و گول بودیم، بی هدف بودیم، از شکستن و آتش زدن کیف می کردیم، و نمیدانستیم چه می خواهیم.
دود چشم های ما را گرفته بود، و هیچ وقت ازخودمان نپرسیدیم
چرا انقلاب شد ...!؟
✍عباس معروفی
📖فریدون سه پسر داشت
هیچکس یک حکومت دیکتاتوری
را برای محافظت از یک انقلاب
به وجود نمیآورد؛
بلکه انقلاب میکند تا یک حکومت دیکتاتوری درست کند.»
📖کتاب_۱۹۸۴
✍جورج_اورول
بعضی وقتا خیال میکنی با یه انقلاب،یا یه سلاخی که بهش میگن انقلاب،قدرت رو کله پا کردی،اما می بینی دوباره با یه رنگه تازه سر بلند میکنه!
اینجا سیاه،اونجا قرمز،یا زرد یا بنفش یا سبز!مردمم یا قبول میکنن یا خودشون رو بهش عادت میدن!
📝یک_مرد
✍اوریانا_فالاچی
در مللهای عقبمانده آنان که با مشتهای گره کرده «انقلاب» میکنند ، روزی با مشتهای از هم گسیخته «گدایی» خواهند کرد ...!
✍وینستون_چرچیل
🖇انقلاب
ستمديدگان را آزاد نمی كند،بلکه
تنها استثمارگران را تغيير می دهد.
✍جورج_برنارد_شاو
🔗ميدونی انقلاب ها چه جوری شروع ميشن ؟!... اونايي كه كتاب ميخونن ميرن پيش اونايي كه كتاب نميخونن و ميگن "الان وقتشه كه اوضاع تغيیر كنه "...!
سرت_را_بدزد_احمق! 🎬
✍سرجیو_لئونه
وظیفه بشر راضی شدن و قبول کردن نیست! اعتراض کردن و انقلاب است ، تنها با عاصیگری است که بشر می تواند به حقیقت پی ببرد .
✍اوریانا_فالاچی
📖اگر_خورشید_بمیرد
وقتی انقلاب شد خیال کردم که دیگر خوشبخت میشویم، یادتان هست چقدر زیبا بود؟
چه نفس راحتی میکشیدیم!
امّا دوباره همه چیز از همیشه بدتر شده.
📖تربیت_احساسات
✍گوستاو_فلوبر
قدرت وسیله نیست ، هدف است!.
آدمی، دیکتاتوری را به منظورِ حراست از انقلاب برپا نمی کند ، انقلاب میکند تا دیکتاتوری برپا کند!.
✍جورج_اورول
📌و این سخن آخر:
جامعۀ منفعل و بیتفاوت خودش مقدمات جنایت را فراهم میکند و جنایتکاران صرفا ابزار اجرای آن هستند ، دیکتاتور شخص نیست دیکتاتور یک فرهنگ است یک شیوۀ خاص از زندگیست که اساس آن در فرهنگ فرمانروایی و فرمانبری تعریف میشود ، مسلم است که دیکتاتورها نه در دامن مادر بلکه در دامن جامعه پرورش مییابند !!
✍کارل_پوپر
@Abi_Asman
📌نیاز دورنی ما، خواستار آن است که معشوق ما را بدون در نظر گرفتن حسنهای ظاهریمان، و فقط برای جوهر وجودمان تحسین کند، و آماده باشد همان عشقی را عرضه کند که گفته میشود میان پدر و مادرها و فرزندانشان وجود دارد.
خود واقعی، چیزی است که شخص انتخاب میکند که باشد، حال اگر خال درشتی روی پیشانیمان درآمد یا به دلیل بالا رفتن سن پژمرده شدیم، یا تورم ورشکستمان کند، باید به دلیل حوادثی که فقط ظاهرمان را خدشه دار کرده، بخشوده بشویم.
و حتی اگر زیبا و ثروتمند هستیم، نمیخواهیم که ما را به دلیل این چیزها دوست بدارند، چون اگر این خصوصیات از بین روند، عشقهم به همراهش میرود.
من ترجیح میدهم که شما از ذهنم تعریف کنید و نه از چهرهام، و اگر مجبور باشید در آن صورت ترجیح میدهم در مورد لبخندم اظهار نظر بکنید تا دماغم.
ما محتاجیم که دوست داشته شویم، حتی اگر همه چیزمان را از دست بدهیم:
همه چیز ترک شود جز "من"، این "من" اسرار آمیز در ضعیف ترین و آسیب پذیر ترین وضعاش.
🖇 جستارهایی در باب عشق
✍نوشتهٔ آلن دوباتن
@Abi_Asman
،
📌این عکس در کشورهای مختلف در ابعاد وسیع منتشر شده !!
و در ذیل ان به درستی نوشته اند:
✂️در ایران مردان مرده اند
@Abi_Asman
✨
🎧 : موسیقی
............
آنهایی که بین دل و عقل،
عقل را انتخاب میکنند،
شاید کار درستی میکنند ولی اگر خوب به احوالاتاشان دقت کنیم میبینیم که؛
هیچ وقت حال دلشون خوب نیست.
به شخصه همیشه تو انتخاب بین دل و عقل بدون ذرهای تردید و این پا و اون پا کردن دل را انتخاب کردهام.
البته که این انتخاب همینطوری ساده و بی دردسر نبوده،
بابتش تاوانها دادهام، شکستها خوردهام و تلخیهای بسیاری را تجربه کردهام، شماتتها شدهام و سرزنشها شنیدهام...
اما از رو نرفتم و تو انتخاب بعدی باز هم دل را انتخاب کردم،
از بس بچه پررو و یک دنده و لجباز بودم تو این یک فقره.
وصف حال و شرح و دلیل این رفتار من حکایت این شعر فریدون مشیریِ که میگه:
معنای زنده بودنِ من، با تو بودن است.
نزدیک، دور
سیر، گرسنه
رها، اسیر
دلتنگ، شاد
آن لحظهای که بی تو سرآید مرا، مباد!
مفهومِ مرگِ من
در راه سرفرازی تو، در کنار تو
مفهوم زندگیست.
معنای عشق نیز
در سرنوشت من
با تو، همیشه با تو، برای تو زیستن.
✨
@Abi_Asman
در دبستان، ما را برای نماز به مسجد میبردند.
روزی در مسجد بسته بود.
بقال سرگذر گفت:نماز را روی بام مسجد بخوانید تا چند متر به خدا نزدیکتر باشید.
مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سالها مذهبی ماندم.
بی آنکه خدایی داشته باشم...
🖇اتاق_آبی
✍سهراب_سپهری
@Abi_Asman
ترکشهای بمبِ ترسِ رژیمِ ضدمردمی را به حکومتِ ستم برگردانیم.
نظامِ زندان و اعدام،هراسان از قیامِ مردم، برآن است تا با حکمِ اعدامِ توماج صالحی و تشدیدِ سرکوب، در ذهن و دلِ مردمان بمبِ ترس منفجر کند.
با هر شیوهای که میتوانیم علیه این حکمِ ناانسانی برخیزیم تا ترکشِهای بمبِ ترسِ حکومت به سینهی نظامِ ستم بنشیند.
لغوِ حکمِ اعدام و آزادی توماج و دیگر زندانیانِ سیاسی و عقیدتی و دینی
#توماج_صالحي_آزاد_بايد_گردد
@Abi_Asman
✨
🎧 : موسیقی
اندیشیدن به تو،
طولانیترین، پرهیاهوترین و گرانبهاترین لحظههای زندگی من است.
زیباست و خواستنی، لحظههای تنهایی و غرق شدن در سکوت مطلق اندیشیدن به تو...
تو همیشه در من حاضری،
ساده مانند قلبم،
عمیق مانند سکوت شبهایم،
دوست داشتنی چون خاطره ای شیرین...
و دلم خوش است،
به نواختن موسیقی تمام نشدنی عشقت که در من بی وقفه می نوازد.
✨
@Abi_Asman
K
🖇کلمهی «دشمن» را در گوششان زمزمه کن، این جماعتِ لعنتی آنچنان رفتار میکنند که گویی تیری در قلبشان فرو نشاندهای.
فقط کافیست به این آدمهای معمولی بگویی ـــ فقط بگویی ـــ که فلانی یا فلان چیز آزادیات را تهدید کرده است تا او بهطور اتوماتیک دست به اسلحهی خود ببرد.
و این آزادی چیست؟ این آزادی همان حقِ مالکیتِ خصوصی، مقدس بودنِ خانه، عضویت در کلیسا، حفظِ حزبِ سیاسی یا سیستمِ حکومتی است که به وی این امتیاز را میدهد که در تمامِ طولِ عمرش مثل سگ جان بکند و مثل الاغ کار کند. بهعنوان یک موجودِ متمدن، انسان میتواند فکر و سنت و شیوهی زندگیِ هزاران قبیله و کشور را مطالعه و بررسی کند، امّا فقط در دفاع از سنت و شیوهی زندگی خودش اصرار میورزد، حتی اگر بداند سنت و شیوهی زندگی خودش احمقانه، غلط و بیکفایت است. این انسان از دیگرانی که سببسازِ جنگ میشوند با طعنه یاد میکند
اما خودش در موقعِ مقتضی به جبهه میرود و بر خلافِ میلِ باطنیاش همنوعِ خود را میکُشد. او ترجیح میدهد همنوعِ خود را بکشد تا اینکه مورد تمسخرِ هموطنِ خود قرار گیرد.
📏مدار_راس_السرطان
✍هنری_ميلر
📚
@Abi_Asman
🎧 : موسیقی
در سرزمینی که عشق آهنیست
انتظار معجزه را بعید میدانم!
پرندگان همه خیساند
و گفتوگویی از پریدن نیست
در سرزمین ما
پرندگان همه خیساند
در سرزمینی که عشق کاغذی است
انتظار معجزه را بعید میدانم…
✍خسرو گلسرخی
@Abi_Asman
📌ارزش_فلسفه_در_چیست؟
بسیاری از بزرگان در حوزهء فلسفه تأکید بر این دارند که ادعای فلسفه رسیدن به قطعیت و حقیقت نیست بلکه تقرب به آنست و ما فقط جاده معرفت و شناخت را بدون ادعای مطلق طی میکنیم.
ارزش فلسفه و فلسفیدن در یقینی نبودن آنست. چه فایده دارد که چیزی را حقیقت بنامید و به آن جنبهء یقینی بدهید ولی همه اش بر طبق نگرش خیره سرانه و با پیروی از باور های متداول باشد؟
از خود میپرسید پس فایدهء این تقرب که گفته میشود ارزش فلسفه در همان است چیست؟
پاسخش ساده است. فلسفه شاید قطعیت که میخواهید را در دست شما ندهد ولی بدون شک در مقابل آن دانش وسیع را صاحب میشوید که شما را بیشتر در این مسیر شتاب میدهد. این یعنی تحفهء فلسفه برای بشر و هر آنکس که در این مسیر گام بر میدارد.
فلسفه بیشتر اوقات کشف نهایی حقیقت را به تعویق می اندازد. به همین دلیل پرسش مطرح میشود که علت این تعویق اندازی چیست؟ اگر بگویم فیلسوف واقعی جویندهء حقیقت با گذشتهء بی بنیاد نیست و او هر گونه امکان را برای وجود
حقیقت سلب میکند و ممکن است حقیقت برایش یک الگوی فرضی برای جوینده گی باشد و نفس حقیقت را برای یابنده گان سطحی اندیش میگذارد، پاسخ به این پرسش خواهد بود.
ولی با وجود این توجیهات باز هم این مورد نه تنها از سوی الاهیون ستیزه جو بلکه از سوی علم باوران نیز دلیل پیشنهادی برای اثبات ضعف فلسفه است.
عدهء از دانشمندان ادعا میکنند که فلسفه نابود شده است دیگر نمیشود برای درک و شناخت جهان به آن تکیه کرد. دانشمندی مثل استیون هاوکینگ را به یاد بیاورید که با این گفتهء خود که «فلسفه مرده است» خیلی مشهور شد. حالا اگر از نقد کردن های محکم بر این گفتار ها بگذریم و جبههء علم را در نظر بگیریم متوجه میشویم که تکلیف اش با فلسفه بر سر یک مسأله یکی است.
تلاش برای شناخت و درک جهان اصل مشترک بین فلسفه و علم است. از سوی دیگر در علم ابطال پذیری و عدم قطعیت مطرح است و در آن ادعا و تشریح قطعی امور درست نیست. به همین دلیل یک ایدهء علمی همواره در حال طی کردن مراحل علمی است. منظور من از ابطال پذیری در اینجا این نیست که مسایل علمی باید باطل باشند منظور این است که فضای نقد باز است تا اگر احتمال نادرست بودن یک مسأله احساس شود در چوکات نقد بیان شده و مورد قبول همه قرار بگیرد.
هر حقیقت علمی نتیجهء بررسی (از مجرای تجربه) و تحلیل در فضای نقد است.
این در حالیست که فلسفه هم در فضای نقد رشد میکند.
البته من در اینجا ادعا ندارم که علم در معنای جزئی (معنای دوم) خود با فلسفه تفاوت ندارد. علوم(علوم طبیعی) با فلسفه بر سر کلیات و میتودلوژی اختلاف دارند. فلسفه، علم(Knowledge) در کلی ترین شکل خود است و نه علم با اصالت تجربه(Science). رسالت هر دو شناخت جهان است.یک دانشمند میتواند به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم، نسبت به مسایل رویکرد هستی شناختی و معرفت شناختی داشته باشد.
تفاوت های رویکردی و عملی میان علم فلسفه زمینهء تاخت و تاز یکی بر دیگر نیست، بلکه میتوانند مسبب خلط سیستماتیک آن دو (فلسفه و علم) شده تا در نتیجهء آن شاخهء جدیدی ظهور کند، مانند فلسفهء علم.
جهان بینی و پرسشگری فلسفی، کلی است ولی با این حال شناخت قطعی جهان ناممکن به نظر میرسد. اگر شناخت جهان رسیدن به حقیقت باشد (یا نسبی یا مطلق) این پرسش که خود حقیقت چیست که فیلسوفان میخواهند خود را به آن برسانند موضوع را پیچیده تر میسازد.
اگر گفته شود هدف فلسفه تحصیل حقیقت است در مقابل این پرسش که ماهیت حقیقت چیست، پاسخ وجود دارد؟
باید گفته شود که تقرب به حقیقت با گذشتن از مسیر تفکر و تعقل نقادانه مسألهء مهم است و اگر فرض بر این باشد که جزمیت و یقین در فلسفه امر لازمی است، فضای نقد و تحلیل مبانی فلسفی تنگ تر شده و ممکن است از بین برود. فلسفه بر عقل و ذهن بشر اجازه میدهد که هر امری را با دقت تمام و با ابزارا های مختص به آن موشگافی نموده و در چوکات استدلال ولی حساس و نقادانه مسأله استخراج شده را ارایه دهند.
یک فیلسوف ممکن است مسایل کلی را در فورمول از نوعی تفکر انداخته و با حل نمودن آن ایدهء را از آن استخراج نماید.
👇
@Abi_Asman
✨
🎧 : موسیقی
آن که در وجودش موسیقی نیست،
آن که هماهنگی آواهای دلنشین به وَجدش نمیآورد،
مستعد خیانت، دسیسهچینی و تباهیست...
حرکات روح او چون شب، تیره و تار است و احساساتش سیاه، چون اِرِبوس خدای تاریکیهاست، هرگز به چنین آدمی اعتماد نکنید...
✍ویلیام_شکسپیر
(بخشی از نمایشنامهی تاجر ونیزی)
@Abi_Asman
📝کتاب "تاریخ اندیشه سیاسی در اسلام"، اثر پاتریشیا کرون بازسازی و تحلیل اساسی اندیشه سیاسی اسلامی است که بر توسعه فکری آن در طول شش قرن از ظهور اسلام تا حمله مغول متمرکز شده است.
بر اساس طیف گستردهای از منابع اولیه - از جمله برخی که قبلا از منظر اندیشه سیاسی مورد توجه قرار نگرفته بود - این اولین کتابی است که به بررسی پاسخ های قرون وسطایی مسلمانان به پرسش هایی که امروزه برای هرگونه درک غربی از سیاست خاورمیانه اهمیت دارد ، پرداخته است.
در مورد اینکه چرا دولتها ضروری هستند ، چه وظایفی را باید انجام دهند و آیا آنها باید بر اساس قوانین مذهبی باشند یا نه نیز در این کتاب بحثهایی آورده شده است.
ماهیت اندیشه سیاسی مسلمانان اساسا با نمونه مشابه آن در غرب متفاوت است. غرب مسیحی با این اعتقاد آغاز کرد که حقیقت و قدرت سیاسی به حوزههای جداگانه تعلق دارد. در نهایت ، هم قدرت و هم حقیقت از خدا سرچشمه گرفته اند، اما مسیرهای تاریخی متمایزی داشتند و جنبههای مختلف زندگی را تنظیم میکردند. مسلمانان با این اعتقاد مخالف شروع کردند:
حقیقت و قدرت همزمان در تاریخ ظاهر شدند و جنبههای یکسان زندگی را تنظیم کردند. در اروپای قرون وسطایی، اختلاف نظر در مورد رابطه بین قدرت مذهبی و قدرت سیاسی به شکل یک مناقشه طولانی در مورد نقش کلیسا و دولت شکل گرفت. در خاورمیانه قرون وسطایی، اقتدار مذهبی و قدرت سیاسی در یک جامعه اسلامی واحد و دارای تحریم الهی - یک جماعت و دولت تشکیل شده بود - نهفته بود.
بنابراین، این اختلاف نظر به شکل یک مناقشه طولانی بر سر ماهیت و کارکرد رهبری خود اسلام شکل گرفت. کرون با مرتبط ساختن اندیشه سیاسی اسلامی با زمینههایی که در آن تدوین شده است، تجزیه و تحلیل آن بر حسب آشنایی خواننده امروزی و مقایسه آن در صورت امکان با اندیشه سیاسی قرون وسطایی اروپایی و مدرن، امکان پذیر میسازد.
کرون با بررسی نقطه شروع ایدئولوژیکی تفکر سیاسی قرون وسطی اسلامی، پایهای ارزشمند برای درک بهتر سیاستهای معاصر خاورمیانه و رویدادهای کنونی جهان فراهم میکند.
📚
@Abi_Asman
📌در دنیا فقط یک موجود دروغین وجود دارد و آن انسان است.
هر موجود دیگری واقعی و ناب است، چون در آنچه هست صادق و روراست است، و همانگونه که حس میکند خودش را بیان میکند.
بیان سمبولیکتر یا تمثیلیتر این تمایز بنیادین این است که تمام حیوانات در شکل طبیعی خودشان با محیط مراوده دارند، چیزی که هنگام نگاه کردن به آنها احساس شادیآوری بسیاری در آدم به وجود میآورد، مخصوصا منی که هنگام مواجهه با حیوانات آزاد و رها، دلم باز میشود در حالی که انسان با پوشاندن لباس به خود، شبیه درندهای و هیولایی شده است که نگاه کردن به ریختش حال آدم را به هم میزند، و فقط رنگ سفید خلاف طبیعت وی از او محافظت میکند، با تمام پیامدهای مشمئزکننده گوشتخواری، نوشیدنیهای نشاطآور، تنباکو، بدقوارگیها و بیماریها.
او همچون لکهی ننگی بر دامن طبیعت، خودنمایی میکند.
🖇هنر_رنجاندن
✍شوپنهاور
@Abi_Asman
گاهأ شاهدِ این امر بودهایم که کودکانِ خردسال در یک لحظه به صورتِ غیرمنتظرهای دست به اقدامی میزدند که باعثِ برانگیخته شدنِ خشم و عصبانیتِ والدینِ خویش میشدند.
به جرأت میشود گفت که بعد از اینچنین تجربه، و یا مشاهدهی این کُنش و واکنش (فضای متشنجی که به واسطهی خشمگین شدن ایجاد شده است)، هیچ کدام از ما در ذهنمان به علت و دلیلِ همچین اقدامی از طرفِ این کودکانِ خردسال نپرداختهایم.
دلیلِ اینچنین اقداماتی در خردسالان چیزی جز جلبِ توجهِ کاملِ والدین نیست.
کودکی که احساس میکند هیچگاه نمیتواند توجهِ کاملِ والدین را به خود جلب کند، با رفتار یا حالتی که موجب عصبانیت آنها میشود، لااقل خشم و غضبِ آنها را به دست میآورد.
ممکن است که این ترفند الگویی را شکل دهد که تا دوران بزرگسالی هم دوام بیاورد،
طرح و سرمشقی که در آن #صمیمیت معادلِ #آزردن یا عصبانی کردن است.
و چنین شخصی ممکن است در روابطِ دورانِ بزرگسالیاش، ناخودآگاه معشوق یا شریک زندگیاش را بیازارد و موجبِ خشمِ وی شود، تا این تجربهی دورانِ خردسالی را جانی دوباره بخشد.
این در واقع بدان معناست که جاذبهی شخصی دیگر، برای ما تنها مبتنی بر صفات او نیست؛
بلکه آن جاذبه در گروِ این است که ما در وجود آن شخص کسی را پیدا میکنیم که با او میتوانیم این مشکلِ پایاننیافتهی دوران کودکی را زنده و باقی نگه داریم.
✍ #کسریکیمیاآذر
@Abi_Asman