و در تاریخی که میکنم سخن نرانم که آن به تعصبی و تزیدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را (بیهقی) این کانال به هیچ حزب و گروه و سازمانی وابسته نیست. ارتباط با ادمین: @Adm_apoh
بامداد ۳۱ خرداد ۱۳۶۹، زلزلهای به شدت ۷.۳ در مقیاس امواج درونی زمین (ریشتر)، منجیل و رودبار در استان گیلان را لرزاند. در این زلزله بیش از ۳۵ هزار نفر کشته، ۵۰۰ هزار نفر بیخانمان و بیش از ۲۰۰ هزار واحد مسکونی تخریب شد.
علت بالا بودن خسارات جانی در زلزله منجیل، خطا در اعلام کانون زلزله بود چرا که در آن زمان به دلیل محدود بودن ایستگاههای لرزهنگاری، کانون زلزله منطقه دیلمان در استان گیلان اعلام شد و از این رو زمان طلایی برای امدادرسانی به مناطقی که خسارات جدی بدنها وارد شده بود از دست رفت. زمان طلایی برای نجات آسیب دیدگان در زلزله ۲۴ تا ۷۲ ساعت است.
چرا به احمدشاه قاجار، احمد "علاف" میگفتند؟!
علاف در لغت به معنای "کسی که جو و گندم و کاه و هیزم و یونجه و علف میفروشد" است. اما چرا آخرین پادشاه سلسلهی قاجار به علاف معروف شد؟
ملکزاده مورخ انقلاب مشروطه نوشته است: "احمدشاه غلات انبار میکرد و در مواقعی که قیمت گندم و جو بالا میرفت، آن را به قیمت گران میفروخت. او در این کار چنان ماهر شده بود که در میان مردم به احمد علاف معروف شده بود."
در اواخر جنگ جهانی اول ایران دچار قحطی شدیدی شد و روزانه صدها نفر در تهران بر اثر گرسنگی میمُردند. مستوفیالممالک(رئیسالوزرا) با تمام قوا تلاش میکرد که محتکرین و احمدشاه اجناس موجود در انبار خود را به قیمت عادلانه بفروشند اما احمدشاه قبول نمیکرد و میگفت جز به قیمت روز، به صورت دیگری حاضر نیست جو و گندم خود را بفروشد.
"تاریخ انقلاب مشروطه ایران، ملکزاده، ص 1622"
روغن ریخته نذر امام زاده شد!
روابط عمومی کاخ گلستان اعلام کرد در راستای شعارِ "«موزهها برای آموزش و پژوهش"، تصمیم دارد مجموعه "آلبومهای سایه" را با کیفیت بالاتری و با دستهبندی پوشهها به صورت عمومی منتشر کند.
البته مشخص نیست چرا تا یک هفته قبل و پیش از درز این مجموعه، چنین تصمیمی گرفته نشده بود!
شادی عمومی پس از اعلام خبر آزادی خرمشهر از اشغال ارتش عراق.
سوم خرداد ۱۳۶۱ ، عکس از مرکز اسناد انقلاب اسلامی
(از توییتر آقای ملیحی)
☝️
👇👇
ملاصدرا و فردوسی:
حالا که دیروز روز فردوسی و چند روز دیگر روز ملاصدرا است، این حکایت را هم از ملاصدرا دربارهی فردوسی نقل کنم.
اولا ملاصدرا در اسفار هم، هر جا نام از فردوسی میبرد با صفت «قدوسی» از او یاد میکند مثلاً ج دوم اسفار ص ۳۳۴
و قال فردوسي القدوسي في ديباجة كتابه-
جهان را بلندى و پستى توئى
ندانم چهای هر چه هستى توئى
اما ملاصدرا کتابی هم به نام «المبدأ والمعاد» دارد که دو حکایت از فردوسی آورده:
در حکایت اول میگوید:
و گفتهاند که چون فردوسی شاهنامهاش را به نام سلطان محمود تألیف کرد و آن سلطان پاس آن حق را بر وی به جای نیاورد، تنگنایی بر دل فردوسی عارض گشت. پس از آن بود که رستم را در خواب بدید که رستم در رؤیا خطاب به فردوسی گفت: که تو در دیوان خویش مرا بسیار ستودهای، و من در شمار مُردگانم و توانم نیست که سپاس حق تو به جای آورم؛ لیک به فلان مکان برو و آنجا را مقداری حفر کن، که آنجا گنجینهای خواهی یافت، از بهر خود برگیر.
از آن پس بود که فردوسی پیوسته میگفت:
به واقع رستم پس از مرگش هم از سلطان محمود در زمان زندگیاش کریمتر و سخاوتمندتر است.
°•اما نقدی که بر این حکایت به نظر میرسد اینکه صدرالمتالهین این حکایت را از قول صاحب «المطالب العالیه» نقل کرده که همان ابنحجر عسقلانی است که از متعصبان اهل سنت است، از طرفی او هم با (قیل) این حکایت را نقل کرده یعنی نقلی نامعتبر است و به ذم شبه مدح شبیهتر است و با این حکایت به نوعی به نقد روافض پرداخته که سبکسرانه به هر خوابی اعتماد میکنند و آن را نقل میکنند.
چنانکه این بخش کتاب ملاصدرا هم به اعتبار خواب و رؤياها تعلق دارد.
اما مضمون و چکیده حکایت دوم ملاصدرا این است که معروف است: شیخ ابوالقاسم نامی حاضر نشد که بر جنازهی فردوسی نماز گذارد چون معتقد بود که او به مدح شاهان پارس اقدام کرده که مجوسی بودهاند.
اما شبی فردوسی را به خواب در بهشت میبیند که جایی بس عالی رتبه دارد و سر و هیأتی بس با شکوه و مجلل!؛
دلیل آن احوال را از فردوسی جویا میشود و او پاسخ میدهد که به خاطر این تک بیت از من درگذشتند و آمرزیدند، آنجا که گفتهام:
جهان را بلندی و پستی تویی
ندانم چهای هرچه هستی تویی!
ملاصدرا دربارهی این بیت میگوید:
این یعنی که حق تمامت هستی و هستی تام است.
°•اما باز اینجا نقدی رواست که این بیت بنابر پژوهشهای نسخهشناسی قطعا از بیتهای پسینی و الحاقی به شاهنامه است که تنها در سه نسخه، آن هم نسخههای مربوط به قرن هشتم و نهم افزوده شده که آنها هم طبق قرائن، متأثر از حکایات عامیانهای بودهاند که امثال ظفرنامه حمدالله مستوفی و مرصادالعباد ساخته و پرداختهاند.
و باز هم رد شدن از زیر جسد برای باردار شدن!
کارستِن نیبور جهانگرد آلمانی که در زمان کریم خان به ایران آمده بود، در سفرنامه خود نوشته است:
"دربارۀ عقايد خرافاتى ساكنين اين جزيره(خارک) اشاره به مطلب زير هم خالى از فايده نيست. چندسال پيش سربازى يكى از فرماندهان خود را به قتل رسانيد. پس از اين قتل دست او را قطع كردند و خودش را به دار آويختند.
به محض قطع شدن دست قاتل، زنهاى زيادى به محل اجراى حكم آمدند، تا كمى از خون قاتل را به دست بياورند و بعد خودشان را به شنهاى خونآلود ماليدند و وقتى قاتل در بالاى دار قرار گرفت، زنها در زير دار به حركت درآمدند. آنها معتقد بودند، به اين ترتيب مىتوانند بچهدار بشوند. هلنديها با شگفتزدگى شاهد اين جريان بودند.
سفرنامه نیبور، ترجمه پرویز رجبی، ص 192
روزنامه کیهان، 15 اردیبهشت 1358؛ ادامه تغییر نامهای خیابانهای تهران
خیابان آریامهر ⬅️ دکتر فاطمی
بلوار پهلوی ⬅️ میرداماد
خیابان سپهبد زاهدی ⬅️ سرلشکر قرنی
خیابان سپهبد رزمآرا ⬅️ فداییان اسلام
خیابان سوم اسفند ⬅️ سرگرد سخایی
خیابان قوامالسلطنه ⬅️ 30 تیر
خیابان تاج ⬅️ ستارخان
خیابان سلطنتآباد ⬅️ پاسداران
میدان کندی ⬅️ توحید
خیابان فرح ⬅️ سهروردی
بزرگراه شاهنشاهی ⬅️ مدرس
اصفهان آنقدرها هم که میگویند زیبا نیست!
تاورنیه جهانگرد فرانسوی که در عصر صفویه به ایران آمده بود، در کتاب خود نوشته است:
این شهر خيلى كم زينت و خالى از محسنات است. بعضى از سياحان و مسافرين شهر اصفهان را خيلى مصفا و قشنگ نوشتهاند و من نمىدانم آنها غير از ميدان بزرگ جلوی عمارت سلطنتى و خيابان طولانی اصفهان تا جلفا ديگر چه ديدهاند كه مايۀ تفريح بوده باشد، بلكه همه چيز در اصفهان نامطبوع و عارى از جلوه و صفا است.
در خاطر دارم وقتى باستقبال يک فرانسوى دوست خود كه وارد اصفهان مىشد رفتم، بعد از آنكه از وسط شهر گذشته بمنزل من در جلفا رسيديم از دوست خود پرسيدم شهر را چگونه يافتى؟ به تعجب جواب گفت من تصور نمىكردم از شهر عبور مىكنم و پيوسته مىخواستم از تو بپرسم كه كى داخل شهر اصفهان خواهيم شد.
سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب نوری، ص 377
شهرداری تهران نام خیابان "کورش کبیر" را به "دکتر علی شریعتی" تغییر داد.
روزنامه اطلاعات، 30 فروردین 1358
گزارشی از سیزدهبدر در دوران قاجار
در اينروز دخترهاى دم بخت، براى پيدا كردن شوهر، سبزه گره ميزدند و معتقد بودند كه تا سيزده آينده حاجت آنها روا خواهد شد، بشرط اينكه اين ذكر را در حين انجام گرهزنى گفته باشند: «سيزدهبدر، سال ديگر، خانۀ شوهر، بچه به بر.»
ولى گره زدن سبزه اختصاص باين حاجت نداشت. زنها براى نيتهاى ديگر ولو رفتن زيارت كربلا و مشهد هم اين كار را ميكردند."
"شرح زندگانی من، عبدالله مستوفی، جلد اول، ص 366"
مستند نوروز
کاری از بهرام روشن ضمیر ، تهیه شده در گروه رسانه انجمن فرهنگی
@apageofhistory
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و به جام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست
سند ملی شدن نفت ایران
"بهنام سعادت ملت ایران و بهمنظور کمک به تأمین صلح جهانی، امضاکنندگان ذیل پیشنهاد مینماییم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور بدون استثناء ملی اعلام شود یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهرهبرداری در دست دولت قرارگیرد."
این پیشنهاد در تاریخ 17 اسفند 1329 توسط اعضای کمیسیون نفت در مجلس شورای ملی ایران مطرح و یک هفته بعد تصویب شد.
سرانجام در تاریخ 29 اسفند مجلس سنا نیز آنرا تصویب کرد.
@apageofhistory
ماهی قرمز از کِی وارد سفره هفتسین شد؟
دستکم دو سند شناخته شده از زمان قاجار، گواهی بر حضور ماهی قرمز در سفره هفتسین است:
یک:
خاطرات محمدحسن خان اعتماد السلطنه(زمان ناصرالدینشاه):
...حاجی میرزاحسینخان گرانمایه که شاهی گرفت، عقبعقب رفت، به بساط هفتسین خورد، ظرف ماهی را شکست. ماهیهای قرمز زنده که در میان آن ظرف بود به روی زمین افتاد...
دو:
عبدالله مستوفی در بخش سلطنت ناصرالدینشاه:
در سفرۀ عيد، گذشته از شيرينى و شربت و آجيل، بايد هفتسين هم موجود باشد. هفتسين عبارت از هفت چيز خوراكى بود كه اسم آن به سين شروع شود. معمولا سنجد و سپستان و سبزى و سمنو و و سماق و سركه و سيب هفتسين را تشكيل ميكرد. حتى بعضىها ماهى را بمناسبت اسم عربيش «سمك» جزو آن ميكردند.
@apageofhistory
چهارشنبه سوری در متنی کهن؟!
نخستین منبعی که به آتشافروزی در آستانه سال نو اشاره میکند، کتاب تاریخ بخارا نوشته ابوبکر محمد بن جعفر نَرشَخی (۳۵۸- ۲۸۶ ق) است.
او نوشته است:
"و چون امیر منصور بن نوح به مُلک بنشست، اندر ماه شوال سال سیصد و پنجاه، به جوی مولیان، فرمود تا آن سرای را دیگر بار عمارت کردند و هر چه هلاک و ضایع شده بود بهتر از آن به حاصل کردند. آنگاه امیر به سرای بنشست و هنوز سال تمام نشده بود که چون شبِ سوری چنانکه عادت قدیم است، آتشی عظیم افروختند. پارهای از آن بجست و سقف سرای در گرفت و دیگر باره جمله سرای بسوخت."
اشاره به "هنوز سال تمام نشده بود" و "شب سوری" باعث شده محققان گمان کنند که این نوشته درباره چهارشنبه سوری است.
@apageofhistory
تشریفات عید قربان
هانری رنه دالمانی، سیاح فرانسوی که در زمان قاجار به ایران آمده بود پیرامون عید قربان نوشته است:
چند روز قبل از عید قربان شترى را زینت میكنند و در تهران میگردانند و عدۀ زیادى از سربازان و مطربان با سازوآواز در دنبال او حركت میكنند. صبح روز عید شتر را با آرایش و تجملات بیشترى از ارك سلطنتى بیرون میآورند، شاه مصنوعى در پیشاپیش آن با تشریفات و تجملات سلطنتى در حالیكه جمعى از درباریان او را احاطه كردهاند سوار بر اسب حركت میكند. این شاه دروغى لباس ابریشمى سبزى پوشیده و طاقه شالى را هم كه شاه اصلى در مقابل چنین عملى باو بخشیده حمایل كرده است. در دنبال او هم نمایندگان اصناف تهران پیاده یا سوار بر قاطر حركت میكنند و هركدام هوله یا بقچهاى بگردن بستهاند كه باید قسمتى از گوشت شتر را در آن جاى دهند.
چون این شاه مصنوعى با آن شكوه و جلال بمقابل كاخ نگارستان رسید توقف میكند و مستخدمین زینتهاى شتر را برمیدارند و آنرا عریان میكنند و روى زمین میخوابانند، در اینموقع شاه مصنوعى جلو میآید و نیزهاى در گلوى آن فرومیبرد، پس از آن جمعیت بجان حیوان بیزبان افتاده، قبل از آنكه جان بدهد آنرا قطعهقطعه میكنند و هریك از نمایندگان اصناف قسمت خود را میبرند. معمولاً نعلبندان سر آن را میگیرند و سراجان كوهان آنرا میبرند و آهنگران و بقالان و قصابان گوشت ران و پاهاى آنرا در میان خود قسمت میكنند.
نمایندۀ شاه هم یك تكه از گوشت آنرا سر نیزهزده فاتحانه میبرد تا براى نشانۀ انجام عمل قربانى بشاه نشان دهد.
وقتیكه نمایندگان اصناف قسمتهاى خود را گرفتند، باقىماندۀ حیوان را بجمعیت تماشاچى وامیگذارند كه با كارد و چاقو مشغول بریدن گوشت بدن آن میشوند و بعضى از حضار هم انگشتان خود را در خون آن فروبرده به پیشانى میكشند تا مشمول ثواب قربانى بشوند.
سفرنامه از خراسان تا بختیاری، ص 198
این است وضع شاه و مملکت، خداوند اصلاح کند!
"محققالدوله میگفت این روزها در حضور اعلیحضرت (مظفرالدینشاه) یک نفر را استیکان به مقعدش کردهاند. تمام فرو رفته و نتوانستهاند بیرون آورند. دکتر ادکاک [را] آوردهاند که درآورد. در ضمنِ کار، شکسته است و به مناسبت این مطلب گفت فخرالملک را چندی قبل تخممرغ به مقعدش کردهاند بعد به حضور رفته تخم کرده است. این است شاه ما و ذوق و سلیقه و تفنّن و عیش او و اینها هستند رجال ما و این است مملکت ما خداوند اصلاح کند. "
یادداشتهای روزانه از محمدعلی فروغی. بهکوشش ایرج افشار. ص 44
از توییتر:
لینک زیر مجموعهء بی نظیری از عکسهای قاجاریست؛ عکسهایی که اطلاعات فوق العاده ای در زمینهء فرش، بافته ها، مردم شناسی، معماری و شهر سازی ، تزئینات و سازه های چوبی و مانند اون رو در بر داره و توسط دوست ناشناسی با یک نامه به دست ما رسیده.
فرستنده، با تقبیح رفتار مجموعه دارانیکه اسناد مهم تاریخی را "حبس" میکنند نوشته بودند که این تصاویر را رایگان برای علاقمندان به هنر و فرهنگ ایران منتشر میکنند.
همچنین شرط استفاده از این مجموعه را این موضوع ذکر کرده بودند که هر نفر رایگان و بی قید و شرط فایل تصاویر را به چند نفر دیگر ارسال کند
(حجم کل فایلها تقریبا ۶ گیگابایت است)
https://drive.google.com/drive/mobile/folders/1XVE6EGD8kYnR2G8rR_Dc0JKYi9ykA0vg?usp=drive_link
گر حکم شود که مست گیرند!
ادوارد براون، ایرانشناس مشهور بریتانیایی که در نیمه دوم قرن نوزدهم به ایران آماده بود، در کتاب خود نوشته است:
"از جمله اطلاعاتی که به من رسیده، این است که حکمران جدید یزد، دو نفر را به جرم شرابخواری اعدام کرده است. من ضمن ابراز تعجب از این موضوع، این نکته را اضافه کردم که اگر حاکم شیراز هم بخواهد چنین کاری بکند، دیگر کسی در شیراز باقی نمیماند!"
طرف صحبت من گفت بله، ولی خدا را شکر اینجا شیراز نیست!
منبع: ادوارد براون، یک سال در میان ایرانیان، ص 376
معرفی کتاب "سقوط فرقه دموکرات آذربایجان"
مترجم: کاوه بیات
ناشر: شیرازه
فراز و فرود حکومت فرقه دموکرات آذربایجان در فاصله پاییز 1324 تا پاییز سال بعد یکی از مهمترین وقایع تاریخ معاصر ایران است، ولی آنچه این واقعه را از دیگر تحوّلات مشابهی که در همان ایّام در دیگر حوزههای تحت اشغال شوروی در اروپای شرقی و مرکزی جریان داشت، متمایز میکند بخش پایانی آن است، یعنی عقبنشینی روسها از حوزه تحتاشغال آنها در آذربایجان و آنگاه سقوط یکشبه حکومتی که روسها پنج سال صرف تهیه و برپایی آن کرده بودند.آنچه در این مجموعه ارائه میشود گزارشهایی است از این ماجرا به قلم مقامات سیاسی ایالات متحده و بریتانیا در همان دوره.
دانلود بخشی از کتاب
روزنامه اطلاعات، 18 اردیبهشت 1359
فرخرو پارسا، نخستین وزیر زن ایرانی، اعدام شد.
فرخرو پارسا، پزشک، آموزگار، استاد دانشگاه، فعال حقوق زنان و سیاستمدار ایرانی بود. وی در کابینه دوم و سوم امیرعباس هویدا از ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۴ بهعنوان وزیر آموزش و پرورش ایران فعالیت میکرد. او نخستین مدیرکل زن در ایران در سال ۱۳۳۹، از نخستین زنهای راهیافته به مجلس شورای ملی و نخستین زن ایرانی بود که در دوران حکومت پهلوی به مقام وزارت رسید. او در سال ۱۳۴۲ نماینده تهران در دوره ۲۱ مجلس شورای ملی بود
امان از عقربهای کاشان!
آدام اولئاریوس، دبیرِ سفیر ارسالی فریدریش سوم به شاه صفی در مورد عقربهای کاشان نوشته است:
هيچ شهرى در تمام ايران به اندازۀ كاشان عقرب فراوان ندارد و از اينرو است كه ايرانىها وقتى بد كسى را بخواهند به او مىگويند: "عقرب كاشان به دستت زند."
اهالى کاشان مىگويند اگر غريبى به كاشان آمد و چند بار اين جمله كه "من غريبم" را بگويد. عقربها او را نمىگزند.
بعضی از ایرانیان اعتقاد دارند اگر بلافاصله بعد از عقرب زدگی، الاغی شروع به عرعر کند، درد تسکین مییابد. دوستان ما به شوخی به هم میگفتند اگر عقربی آنها را نیش زد و الاغی در دسترس نبود، یکی از آنها به جای الاغ عرعر کند تا درد و سوزش نیش عقرب برطرف شود.
سفرنامه اولئاریوس، ص 532
ز خاک سعدی شیراز بوی عشق آید
هزار سال پس از مرگ او گرَش بویی
یکم اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی گرامی باد.
معرفی دو کتاب خوب به بهانه پخش سریالِ موردِ توجه حشاشین.
- افسانههای حشاشین، فرهاد دفتری
- حشاشین: فرقه ای تندرو در اسلام، برنالد لوئیس
ایرانیان دستپخت خیلی خوبی دارند!
گاسپار دروویل، افسر فرانسوی که در زمان فتحعلیشاه در ایران اقامت داشت در اینباره نوشته است:
دستپخت ایرانیان را نباید دستکم گرفت و به نظر من آشپزی آنها بر آشپزی ایتالیاییها و اسپانیولیها برتری دارد.
ایرانیها مانند برخی ملل اروپایی یک غذای ملی دارند که گاهی به صورت غذای اصلی است و بعضی اوقات هم تنها غذای آنها است. غذای ملی ایران پلو است که با دقت و مهارت از برنج و روغن فراهم مینمایند. خوب درآوردن پلو به قدری مشکل است که خود ایرانیها اعتراف میکنند که از هر صد نفر آشپز به زحمت دو نفر پیدا میشود که بتوانند به طور کامل در این امر توفیق یابند.
پلو انواع و اقسام مختلفی دارد: پلو با کشمش، انگور فرنگی، دانهٔ انار، پسته، بادام، زعفران، سبزی، خلر، به، دارچین، وانیل و غیره و غیره. در خانهٔ بزرگان عادی است که پنج یا شش نوع پلو را در یک وعده غذا بر سر سفره مشاهده نمود.
«سفر در ایران، گاسپار دروویل، صفحه ٨٣»
@APageOfHistory
روزنامه اطلاعات، 4 فروردین 1350
شاهنشاه سال 1350 را سال کوروش بزرگ اعلام کردند:
"بهترین هدیهای که میتوانیم به این قهرمان جاودان تاریخ ایران بدهیم، وجود ایرانی سربلند و مترقی و آباد است."
سفره هفتسین در نوشته جهانگرد اروپایی
هانری رنه دالمانی، سیاح فرانسوی که در زمان قاجار به ایران آمده بود پیرامون سفره هفتسین نوشته است:
"از قديم الايام چنين معمول بوده كه در موقع فرارسيدن نوروز جمشيدى توانگران با فرستادن مجموعۀ محتوى هفتسين بهيكديگر شادباش ميگفتهاند. مجموعۀ هفتسين مركب است از هفت نوع شيرينى يا ميوه و ساير خوراكيها كه حرف اول هريك (س) باشد."
سفرنامه از خراسان تا بختیاری / ص 220
@apageofhistory
مهرداد بهار اظهار می دارد که شخصیت حاجی فیروز از مراسم ها و افسانه های مربوط به حماسه ی سیاوش شاهزاده اقتباس شده که به نوبه ی خود از مراسم ها و افسانه های مرتبط با تموز(به سومری:دوموزی. Dumuzi.) خدایان سومری کشاورزی و رمه ها، گرفته شده است،.به پیروی از جیمز فریزر(James Frazer)، بهار استدلال می کند که تموز، هر بهار از جهان مردگان برمیگشت و جشن وی ، مرگ و تولد دوباره ی زندگی گیاهی را گرامی می داشت.در برخی از این مراسم ها که مردم در خیابان ها می خواندند و می رقصیند، بسیاری چهره هایشان را سیاه می نمودند.از این شواهد سست، بهار استنباط کرد که حاجی فیروز ایرانی با چهره ی سیاه شده ی خود باید بقای منسک بین النهرینی تیره کردن چهره ی شخص، در هنگام شرکت در جشن تموز، باشد.
بهار بعدها در مصاحبه ای فرض اصلی خود را قطعی تر دانست و مدعی شد که "چهره ی سیاه شده ی حاجی فیروز، بازگشت وی را از جهان مردگان نمادپردازی می کند، لباس قرمزش نشانه ی خون سرخ سیاوش و آمدن خدای قربانی شده به زندگی است، در حالی که سرخوشی وی از شادمانی تولد دوباره است". در یک یادداشت بعدا نوشته شده بر فصل 14 بندهشن(Bundahišn)، وی بر این تصور است که نام سیاوخش(Siyāwaxš) شاید به معنای "مرد سیاه" یا "مرد سیه چرده" باشد؛ و اظهار می دارد که بخش "سیاه" نام ممکن است اشاره ای به سیاه کردن چهره های شرکت کنندگان مراسم های بین النهرینی که گفته شد باشد یا اشاره ای به صورتک های سیاهی که آن ها برای بزم ها به چهره می زدند.وی می افزاید که کاراکتر حاجی فیروز شاید باقی مانده ای از این اعمال باستانی باشد.
با این حال، وی در اثبات دیدگاه های خود شکست می خورد، و آن ها به صورت مجموعه ای از گمانه زنی های تنها مبتنی بر قیاس هایی بدون هیچگونه تکیه گاه مسجل باقی می مانند.محققی دیگر حاجی فیروز را تداومی از یک سنت سال نوی روزگار ساسانی می یابد که در آن بردگان سیاه،با پوشیدن لباس های رنگارنگ و مقدار زیادی آرایش، مردم را با آواز و رقص سرگرم می کردند.
جعفر شهری حاجی فیروز را شخصیتی متأخر تر و نه مربوط به برخی مراسم های دینی کهن در نظر می گیرد بلکه آن ها را بردگان سیاهی می داند که دسته های هنرمندان را تشکیل می دادند.وی اظهار می کند که رنگ قرمز لباس های حاجی فیروز شاید نمایانگر شادکامی باشد و نام فیروز(به معنای "پیروز") باید به عنوان یک فال نیک به آن ها داده شده باشد.
«"ḤĀJI FIRUZ" ,Mahmoud Omidsalar, Encyclopædia Iranica, Vol. XI, Fasc. 5, pp. 551-552»
@APageOfHistory
25 اسفند سالروز پایان سرایش شاهنامه گرامی باد!
سر آمد كنون قصه يزدگرد/بماه سفندارمد روز ارد
ز هجرت شده پنج هشتاد بار/بنام جهان داور كردگار
چو اين نامور نامه آمد ببن/ز من روى كشور شود پر سخن
از آن پس نميرم كه من زنده ام/كه تخم سخن من پراگنده ام
هر آن كس كه دارد هش و راى و دين/پس از مرگ بر من كند آفرين
(علاقهمندان برای کسب اطلاعات بیشتر مقاله "تاریخ روز پایان نظم شاهنامه" نوشته "دکتر خالقی مطلق" را دانلود کنند )
#شاهنامه
#فردوسی
@apageofhistory
همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
چونکه ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود یقین باشد
بیست و یکم اسفند، روز بزرگداشت نظامی گنجوی خجسته باد.