و در تاریخی که میکنم سخن نرانم که آن به تعصبی و تزیدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را (بیهقی) این کانال به هیچ حزب و گروه و سازمانی وابسته نیست. ارتباط با ادمین: @Adm_apoh
اصفهان آنقدرها هم که میگویند زیبا نیست!
تاورنیه جهانگرد فرانسوی که در عصر صفویه به ایران آمده بود، در کتاب خود نوشته است:
این شهر خيلى كم زينت و خالى از محسنات است. بعضى از سياحان و مسافرين شهر اصفهان را خيلى مصفا و قشنگ نوشتهاند و من نمىدانم آنها غير از ميدان بزرگ جلوی عمارت سلطنتى و خيابان طولانی اصفهان تا جلفا ديگر چه ديدهاند كه مايۀ تفريح بوده باشد، بلكه همه چيز در اصفهان نامطبوع و عارى از جلوه و صفا است.
در خاطر دارم وقتى باستقبال يک فرانسوى دوست خود كه وارد اصفهان مىشد رفتم، بعد از آنكه از وسط شهر گذشته بمنزل من در جلفا رسيديم از دوست خود پرسيدم شهر را چگونه يافتى؟ به تعجب جواب گفت من تصور نمىكردم از شهر عبور مىكنم و پيوسته مىخواستم از تو بپرسم كه كى داخل شهر اصفهان خواهيم شد.
سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب نوری، ص 377
شهرداری تهران نام خیابان "کورش کبیر" را به "دکتر علی شریعتی" تغییر داد.
روزنامه اطلاعات، 30 فروردین 1358
گزارشی از سیزدهبدر در دوران قاجار
در اينروز دخترهاى دم بخت، براى پيدا كردن شوهر، سبزه گره ميزدند و معتقد بودند كه تا سيزده آينده حاجت آنها روا خواهد شد، بشرط اينكه اين ذكر را در حين انجام گرهزنى گفته باشند: «سيزدهبدر، سال ديگر، خانۀ شوهر، بچه به بر.»
ولى گره زدن سبزه اختصاص باين حاجت نداشت. زنها براى نيتهاى ديگر ولو رفتن زيارت كربلا و مشهد هم اين كار را ميكردند."
"شرح زندگانی من، عبدالله مستوفی، جلد اول، ص 366"
مستند نوروز
کاری از بهرام روشن ضمیر ، تهیه شده در گروه رسانه انجمن فرهنگی
@apageofhistory
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و به جام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست
سند ملی شدن نفت ایران
"بهنام سعادت ملت ایران و بهمنظور کمک به تأمین صلح جهانی، امضاکنندگان ذیل پیشنهاد مینماییم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور بدون استثناء ملی اعلام شود یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهرهبرداری در دست دولت قرارگیرد."
این پیشنهاد در تاریخ 17 اسفند 1329 توسط اعضای کمیسیون نفت در مجلس شورای ملی ایران مطرح و یک هفته بعد تصویب شد.
سرانجام در تاریخ 29 اسفند مجلس سنا نیز آنرا تصویب کرد.
@apageofhistory
ماهی قرمز از کِی وارد سفره هفتسین شد؟
دستکم دو سند شناخته شده از زمان قاجار، گواهی بر حضور ماهی قرمز در سفره هفتسین است:
یک:
خاطرات محمدحسن خان اعتماد السلطنه(زمان ناصرالدینشاه):
...حاجی میرزاحسینخان گرانمایه که شاهی گرفت، عقبعقب رفت، به بساط هفتسین خورد، ظرف ماهی را شکست. ماهیهای قرمز زنده که در میان آن ظرف بود به روی زمین افتاد...
دو:
عبدالله مستوفی در بخش سلطنت ناصرالدینشاه:
در سفرۀ عيد، گذشته از شيرينى و شربت و آجيل، بايد هفتسين هم موجود باشد. هفتسين عبارت از هفت چيز خوراكى بود كه اسم آن به سين شروع شود. معمولا سنجد و سپستان و سبزى و سمنو و و سماق و سركه و سيب هفتسين را تشكيل ميكرد. حتى بعضىها ماهى را بمناسبت اسم عربيش «سمك» جزو آن ميكردند.
@apageofhistory
چهارشنبه سوری در متنی کهن؟!
نخستین منبعی که به آتشافروزی در آستانه سال نو اشاره میکند، کتاب تاریخ بخارا نوشته ابوبکر محمد بن جعفر نَرشَخی (۳۵۸- ۲۸۶ ق) است.
او نوشته است:
"و چون امیر منصور بن نوح به مُلک بنشست، اندر ماه شوال سال سیصد و پنجاه، به جوی مولیان، فرمود تا آن سرای را دیگر بار عمارت کردند و هر چه هلاک و ضایع شده بود بهتر از آن به حاصل کردند. آنگاه امیر به سرای بنشست و هنوز سال تمام نشده بود که چون شبِ سوری چنانکه عادت قدیم است، آتشی عظیم افروختند. پارهای از آن بجست و سقف سرای در گرفت و دیگر باره جمله سرای بسوخت."
اشاره به "هنوز سال تمام نشده بود" و "شب سوری" باعث شده محققان گمان کنند که این نوشته درباره چهارشنبه سوری است.
@apageofhistory
"جمعیت پیک سعادت نسوان" که در سال 1300 در رشت تاسیس شد، نخستین گروه ایرانی بود که روز هشت مارس(روز جهانی زن) را گرامی داشت. موسسین این گروه عبارت بودند از: روشنک نوع دوست، جمیله صدیقی، سکینه شبرنگ و اورانوس پاریاب.
منبع: زنان ایران در جنبش مشروطه، ص 113 و 114
توضیح عکس: نشریه پیک سعادت نسوان
صاحب امتیاز: روشنک نوع دوست
آقا محمدخان یا آغا محمدخان؟!
برخی آقای آقامحمدخان را به شکل «آغا» می نویسند و با این کار شاید میخواهند بگویند که او بدین جهت به این لقب خوانده شده که توسط علیقلی ملقب به عادلشاه، برادرزاده و جانشین نادر شاه افشار به اصطلاح خواجه گردیده است.
بعضی هم املای آقا را با همان «ق» مینویسند. به نظر میرسد که با توجه به واقعیات تاریخی، دسته دوم در کار خود واقعبینانهتر عمل میکنند. یعنی این که کلمه آقا در اول نام آقامحمدخان، حداقل معنی تحقیرآمیزی ندارد. چون اگر چنین معنیای داشت، در دوره قاجار و حتی در دوره خود او شعرایی مثل حاجی سلیمان صباحی و فتحعلی کاشی، متخلص به صبا او را به این لقب نمیخواندند.
دو بیت زیر که اولی از صباحی و دیگری از صبا است و هر یک در قصایدی از این دو شاعر هم عصر او آمدهاند، حاکی از این مطلب میباشند:
خدیو کی مکین جم نگین آقامحمدخان
که باشد چون جم و کی چاکری او را و مولایی
خسرو جمشید فر آقامحمدخان که او
حارث دین عرب شد، وارث ملک عجم
در ذکر دلیل آقا خوانده شدن او، مطلبی در تاریخ ایران، چاپ دانشگاه کمبریج آمده است که قابل توجه میباشد. طبق آنچه که در آن مأخذ آمده، آقامحمدخان در هنگام پنهانی زیستن پدرش در میان ترکمانان دشت قره قوم در ۷ محرم ۱۱۵۵/۱۴ مارس ۱۷۴۲ در خانه شخصی به نام سید مفید در استرآباد از مادری قویونلو (قوانلو) به دنیا آمد و به عنوان فرزند آن سید بزرگ شد. براساس این سخن میتوان گفت که دلیل آمدن لقب آقا در آغاز نام سرسلسله قاجار همین بوده است. پیداست این به معنی نپذیرفتن حادثهای که برای وی در سن حدود شش سالگی به دستور عادلشاه، از جانشینان نادر در مشهد، اتفاق افتاد نیست.
دکتر عباس هاشمزاده محمدیه، عضو هیئت علمی دانشگاه یزد
خواباندن کودکان با تریاک!
فرد ریچاردز نقاش و جهانگرد انگلیسی در اواخر دهه 1300 به ایران آمد. او مشاهدات خود را در قالب یک سفرنامه به رشته تحریر درآورده است. او در کتاب خود نوشته است:
"مىگويند هم اكنون هزاران كودک ايرانى را با دميدن دود ترياک به صورت آنها مىخوابانند يا براى همين منظور مادر، قطعۀ بسيار كوچكى از ترياک را زير ناخن خود جاى مىدهد و كودك را وادار به مكيدن آن مىكند.
پس از بيرون آوردن شيرۀ خشخاش پوست آن را با قدرى آب و شكر مىجوشانند و از آن شربتى تهيه مىكنند كه پس از صاف كردن مادران آن را به كودكان خود مىدهند تا آنها را بخوابانند. اين شربت را «شربت بچه» مىنامند."
منبع: سفرنامه فرد ریچاردز، ص 39
🔥منابع تاریخ ساسانیان🔥
کانالی برای معرفی کتاب و مقاله و سایر منابع پژوهشی دربارهی تاریخ ساسانیان.
🔥 @Sasanian_Sources
🔴 داستان به قدرت رسیدن کوروش بزرگ به نقل هردوت 👑🇮🇷🏛❗️
🔻 آستیاگ👑 « پادشاه 👑ماد ها 🇮🇷🗺» شبی🌌 خواب دید ، که از دخترش ماندانا پسری آمد که تمام دنیا 🌎 👣زیر پای او قرار گرفت . پادشاه تعبیر این خواب را خواست و این تعبیر به قدری شاه👑 را ترسانید که دخترش را طرد کرد و باعث شد او دخترش را به یک مرد پارس به نام کمبوجیه 👑 بدهد ❗️
🔻 پس از آن در سال اول ازدواج دخترش خواب دید که از شکم دخترش تاکی « درخت انگور🍇 » رویید و تمام دنیا را در بر گرفت تعبیر ها برای پادشاه 👑 جدی تر و تهدید کنننده تر از خواب اول بودند . پس دختر خودش را به اکباتان 🏛 فراخواند . به محض ورود آستیاگ 👑 ماندانا🏤 را زندانی کرد و بعد چند وقت نوه اش « کوروش بزرگ » به دنیا آمد ❗️
🔻 او دستور داد نوزاد را به یکی از خویشاوندانش به نام هارپاگ 🇮🇷 بدهند . او به هارپاگ🇮🇷 دستور داد نوزاد را بکشد☠️ و خیال خود را آسوده کرد . اما هارپاگ آن نوزاد را 👈🏻برای ادامه کلیک کنید👉🏻
گرگبازی در زمان صفویه!
پیترو دلاواله شرقشناس و جهانگرد ایتالیایی که در زمان صفویه به ایران آمده بود، در این بازه نوشته است:
"بازي از اين قرار است كه در وسط ميدان گرگ زندهاي را میآورند و ميان مردم رها ميكنند. مردم از اطراف دنبال گرگ ميدوند و با داد و فرياد آن حيوان وحشي را چنان خشمگين و بيمناک میكنند كه به هر طرف حمله میبرد و به سوي اشخاص ميپرد. آنگاه مردمي كه گرگ به طرف ايشان رفته است از پيش او میگريزند و دسته ديگري آن حيوان را دنبال میكنند، ولي هرگز به او دست نمي زنند و تنها كارشان فرياد كردن و ترسانيدن گرگ است و حيوان كه نمیتواند به كسي آسيب برساند. اگر اتفاقا كسي را هم پنجه بزند يا به دندان بگيرد به سبب ازدحام مردم زود او را رها میكند.
اين بازي خود بخود چيز مهمي نيست ولي داد و فرياد چند هزار نفر و حركاتي كه در اطراف گرگ وحشي ميكنند باعث خنده و تفريح میشود."
منبع:
سفرنامه پیترو دلاواله، ص 298
برف در اساطیر ایران(قسمت اول)
کهنترین نقل اسطورهای مربوط به برف در کتاب "وندیداد" در داستان جمشید آمده است. از مطالب این متن چنین برمیآید که قدمت آن به دورۀ مهاجرت اقوام آریایی به سوی دشتهای میان دلتاهای سیحون و جیحون بازمیگردد.
در این داستان اهورهمزدا جمشید را از رسیدن زمستانهای سخت پربرف خبر میدهد، برفهایی که بر بلندترین گریوهها و بلندیهای رودخانۀ اَرِدْوی خواهد نشست: «بر هستی استومند، بد زمستانها رسند، پُر سَنِش (پُربرف)، که برفها بارد به بلندترین گریوهها، به بَشن (بلندی ـ قله)های اردوی».
پس از همین زمستانهای سخت است که جمشید گروههای مردمان آریایی را به سوی سرزمینهای جنوبی حرکت میدهد و براساس متن وندیداد، به سفارش اهورهمزدا، زمین را گسترش میدهد.
بنابر "آبان یشت"، اردویسور اناهیتا (ناهید)، ایزدبانوی آبها، دارای گردونهای با ۴ اسب سفید از باد و باران و ابر و تگرگ است و از این اسبان همیشه برف، ژاله و تگرگ فرو میبارد.
پوشش برف در متنهای اسطورهای سبب و عامل بیمرگی نیز میشود. چنین است در متن پهلوی "وزیدگیهای زادسپرم"، در مورد گرشاسب، توس وگیو: «سه بیمرگ که شش بَسَت (= وجب) در برف هستند».
#اساطیر
@apageofhistory
ز خاک سعدی شیراز بوی عشق آید
هزار سال پس از مرگ او گرَش بویی
یکم اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی گرامی باد.
معرفی دو کتاب خوب به بهانه پخش سریالِ موردِ توجه حشاشین.
- افسانههای حشاشین، فرهاد دفتری
- حشاشین: فرقه ای تندرو در اسلام، برنالد لوئیس
ایرانیان دستپخت خیلی خوبی دارند!
گاسپار دروویل، افسر فرانسوی که در زمان فتحعلیشاه در ایران اقامت داشت در اینباره نوشته است:
دستپخت ایرانیان را نباید دستکم گرفت و به نظر من آشپزی آنها بر آشپزی ایتالیاییها و اسپانیولیها برتری دارد.
ایرانیها مانند برخی ملل اروپایی یک غذای ملی دارند که گاهی به صورت غذای اصلی است و بعضی اوقات هم تنها غذای آنها است. غذای ملی ایران پلو است که با دقت و مهارت از برنج و روغن فراهم مینمایند. خوب درآوردن پلو به قدری مشکل است که خود ایرانیها اعتراف میکنند که از هر صد نفر آشپز به زحمت دو نفر پیدا میشود که بتوانند به طور کامل در این امر توفیق یابند.
پلو انواع و اقسام مختلفی دارد: پلو با کشمش، انگور فرنگی، دانهٔ انار، پسته، بادام، زعفران، سبزی، خلر، به، دارچین، وانیل و غیره و غیره. در خانهٔ بزرگان عادی است که پنج یا شش نوع پلو را در یک وعده غذا بر سر سفره مشاهده نمود.
«سفر در ایران، گاسپار دروویل، صفحه ٨٣»
@APageOfHistory
روزنامه اطلاعات، 4 فروردین 1350
شاهنشاه سال 1350 را سال کوروش بزرگ اعلام کردند:
"بهترین هدیهای که میتوانیم به این قهرمان جاودان تاریخ ایران بدهیم، وجود ایرانی سربلند و مترقی و آباد است."
سفره هفتسین در نوشته جهانگرد اروپایی
هانری رنه دالمانی، سیاح فرانسوی که در زمان قاجار به ایران آمده بود پیرامون سفره هفتسین نوشته است:
"از قديم الايام چنين معمول بوده كه در موقع فرارسيدن نوروز جمشيدى توانگران با فرستادن مجموعۀ محتوى هفتسين بهيكديگر شادباش ميگفتهاند. مجموعۀ هفتسين مركب است از هفت نوع شيرينى يا ميوه و ساير خوراكيها كه حرف اول هريك (س) باشد."
سفرنامه از خراسان تا بختیاری / ص 220
@apageofhistory
مهرداد بهار اظهار می دارد که شخصیت حاجی فیروز از مراسم ها و افسانه های مربوط به حماسه ی سیاوش شاهزاده اقتباس شده که به نوبه ی خود از مراسم ها و افسانه های مرتبط با تموز(به سومری:دوموزی. Dumuzi.) خدایان سومری کشاورزی و رمه ها، گرفته شده است،.به پیروی از جیمز فریزر(James Frazer)، بهار استدلال می کند که تموز، هر بهار از جهان مردگان برمیگشت و جشن وی ، مرگ و تولد دوباره ی زندگی گیاهی را گرامی می داشت.در برخی از این مراسم ها که مردم در خیابان ها می خواندند و می رقصیند، بسیاری چهره هایشان را سیاه می نمودند.از این شواهد سست، بهار استنباط کرد که حاجی فیروز ایرانی با چهره ی سیاه شده ی خود باید بقای منسک بین النهرینی تیره کردن چهره ی شخص، در هنگام شرکت در جشن تموز، باشد.
بهار بعدها در مصاحبه ای فرض اصلی خود را قطعی تر دانست و مدعی شد که "چهره ی سیاه شده ی حاجی فیروز، بازگشت وی را از جهان مردگان نمادپردازی می کند، لباس قرمزش نشانه ی خون سرخ سیاوش و آمدن خدای قربانی شده به زندگی است، در حالی که سرخوشی وی از شادمانی تولد دوباره است". در یک یادداشت بعدا نوشته شده بر فصل 14 بندهشن(Bundahišn)، وی بر این تصور است که نام سیاوخش(Siyāwaxš) شاید به معنای "مرد سیاه" یا "مرد سیه چرده" باشد؛ و اظهار می دارد که بخش "سیاه" نام ممکن است اشاره ای به سیاه کردن چهره های شرکت کنندگان مراسم های بین النهرینی که گفته شد باشد یا اشاره ای به صورتک های سیاهی که آن ها برای بزم ها به چهره می زدند.وی می افزاید که کاراکتر حاجی فیروز شاید باقی مانده ای از این اعمال باستانی باشد.
با این حال، وی در اثبات دیدگاه های خود شکست می خورد، و آن ها به صورت مجموعه ای از گمانه زنی های تنها مبتنی بر قیاس هایی بدون هیچگونه تکیه گاه مسجل باقی می مانند.محققی دیگر حاجی فیروز را تداومی از یک سنت سال نوی روزگار ساسانی می یابد که در آن بردگان سیاه،با پوشیدن لباس های رنگارنگ و مقدار زیادی آرایش، مردم را با آواز و رقص سرگرم می کردند.
جعفر شهری حاجی فیروز را شخصیتی متأخر تر و نه مربوط به برخی مراسم های دینی کهن در نظر می گیرد بلکه آن ها را بردگان سیاهی می داند که دسته های هنرمندان را تشکیل می دادند.وی اظهار می کند که رنگ قرمز لباس های حاجی فیروز شاید نمایانگر شادکامی باشد و نام فیروز(به معنای "پیروز") باید به عنوان یک فال نیک به آن ها داده شده باشد.
«"ḤĀJI FIRUZ" ,Mahmoud Omidsalar, Encyclopædia Iranica, Vol. XI, Fasc. 5, pp. 551-552»
@APageOfHistory
25 اسفند سالروز پایان سرایش شاهنامه گرامی باد!
سر آمد كنون قصه يزدگرد/بماه سفندارمد روز ارد
ز هجرت شده پنج هشتاد بار/بنام جهان داور كردگار
چو اين نامور نامه آمد ببن/ز من روى كشور شود پر سخن
از آن پس نميرم كه من زنده ام/كه تخم سخن من پراگنده ام
هر آن كس كه دارد هش و راى و دين/پس از مرگ بر من كند آفرين
(علاقهمندان برای کسب اطلاعات بیشتر مقاله "تاریخ روز پایان نظم شاهنامه" نوشته "دکتر خالقی مطلق" را دانلود کنند )
#شاهنامه
#فردوسی
@apageofhistory
همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
چونکه ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود یقین باشد
بیست و یکم اسفند، روز بزرگداشت نظامی گنجوی خجسته باد.
روزنامه اطلاعات، 15 اسفند 1357:
گوگوش، مهستی و هایده دیگر در رادیو تلویزیون جایی ندارند!
«گوگوشها و مهستیها و هایدهها که در مجالس عیاشی دربار و دیگر عاملان فساد، عیش و عشرت بهراه میانداختند، به رادیو تلویزیون انقلاب اسلامی ایران راه نخواهند داشت. اما خوانندگانی چون "شجریان" و "پریسا" در رادیو و تلویزیون برنامه خواهند داشت.»
کودتای سوم اسفند 1299؛ بالاخره کار کارِ انگلیس بود یا نبود؟!
نظر عمومی ایرانیان از گذشته تا کنون بر این بوده است که کودتای اسفند 1299 را انگلیسیها مهندسی کردند، حال آنکه بسیاری از ناظران و پژوهشگران دیگر بر این عقیدهاند که نقش انگلیسیها از آنچه ایرانیان ادعا میکنند کوچکتر بوده است. پژوهشهای اخیر روشن شدن وضعیت کمک کرده است.
هر چند برخی از نمایندگان محلی انگلیس در ایران در ماجرا دخالت داشتند اما اسناد نشان میدهند که انگلیسیها بر طراحی یا آنچه که رهبران کودتا پس از به قدرت رسیدن میبایست انجام دهد نظارت نداشتهاند. شکی نیست که وزارت خارجه انگلیس در این کودتا دخالتی نداشت و انگلیسیهای محلی نیز هم دخالت داشتند، سناریوی کودتایی را که اتفاق افتاد عملاً طراحی نکردند.
ایران دوران قاجار و برآمدن رضاخان، نیکی کدی، ص 136
@APAGEOFHISTORY
جام نقرهایِ هخامنشی
جام استوانهای با 19 شیار افقی که در لبه با نقوش یک در میان شکوفههای باز و بستهی نیلوفر آبی تزیین شده است.
جنس: نقره
قطر پایه: 5 سانتی متر
قطر لبه: 8.6 سانتی متر
ارتفاع: 7.3 سانتی متر
وزن: 219.7 گرم
قدمت: قرن چهارم تا پنجم پیش از میلاد (دورهی هخامنشی)
کشف شده در: ترکیه
محل نگهداری: موزهی بریتانیا
امشاسپند سپندارمذ
سپندارمذ به معنی اخلاص و بردباریِ مقدس است. سپندارمد با نمادی زنانه، دختر اورمزد به شمار میآید و در انجمن آسمانی در دست چپ او مینشیند. چون ایزدبانوی زمین است، به چهارپایان چراگاه میبخشد.
زمانی که پارسایان در روی زمین، که نماد جهانیِ اوست، به کشتوکار و پرورش چهارپایان میپردازند یا هنگامی که فرزند پارسایی زاده میشود او شادمان میگردد و وقتی مردان و زنانِ بد و دزدان بر روی زمین راه میروند آزرده میشود.
همانگونه که زمین همهی بارها را تحمل میکند، او نیز مظهری از تحمل و بردباری است. در دوران منوچهر که افراسیاب آب را از ایرانشهر باز میدارد، سپندارمذ به یاری منوچهر میشتابد.
"تاریخ اساطیری ایران، ژاله آموزگار، ص 17"
برف در اساطیر ایران(قسمت دوم)
در جنگ “دوازده رخ” که در زمان کیخسرو و در جریان کینخواهیهای سیاوش درگرفت و در مرحلهای از جنگ که ایرانیان سخت بر دشمن چیره بودند، پیران، سپهسالار سپاه توران، یکی از افراد خود به نام بازور را که جادوگری (افسون) میدانست، به بالای کوه فرستاد تا با ایجاد برف و سرما کار را بر سپاه ایران تنگ کند.
بدین افسون بسیاری از ایرانیان کشته میشوند و سرانجام دست به نیایش برمیدارند که «از این برف و سرما تو فریاد رس». در این میان دانندهمردی، جای مرد جادو را به رهام، یکی از پهلوانان، مینماید. رهام به شتاب به بالای کوه میرود و دست او را با شمشیر میزند. در زمان باد تندی وزیدن میگیرد و ابرها را میبرد و کار میدان جنگ به سامان پیشین بازمی گردد.
داستـان کیخسرو در ادبیـات اسطورهای ـ حماسی ایران شاخصترین موردی است که در آن از برف سخن رفته و بهسبب جایگاهی که دارد، وارد فرهنگ مردم نیز شده است. کیخسرو شاهی با پایگاه ایزدی است. سروش پایان زندگیاش را در خواب به او خبر میدهد و او در میان بهت و حیرت و اندوه ایرانیان را بدرود میگوید و راه کوه در پیش میگیرد. تنی چند از پهلوانان همراهش میشوند، اما او آنان را به بازگشت سفارش میکند و از برف و باد سهمگینی که پس از رفتنش آنها را در میان خواهد گرفت، خبر میدهد و چنانکه پیشبینی کرده بود، پس از ناپدید شدنش برفی سنگین پهلوانان را در خود میگیرد.
خان ششم از ۷ خان اسفندیار، شرح گذشتن او از برف سنگینی است که راهنمای سفرش پیشبینی میکند و اسفندیار را از آن و از مراحل سخت پس از آن برحذر میدارد. اسفندیار پیشنهاد بازگشت را از سرداران سپاه و راهنمای راه نمیپذیرد، اما آنها را در بازگشتن یا با او همراه شدن آزاد میگذارد. سرانجام همۀ سپاه با او راهی میشوند، اما در نخستین منزلگه که بار گشودند برف و باد سخت کار را بر سپاه دشوار کرد. اسفندیار چاره را در نیایش دید و فرمان داد تا برای بند آمدن برف و باد به نیایش بپردازند. پس از این نیایش برف و باد باز ایستاد و هوا آرام گرفت.
در خور توجه است که رسم نیایش برای بند آمدن بارش برف و باران با نام آفتابخواهی که از شمار رسمهای آیینی بلاگردانی است، تا دهههای اخیر نیز در ایران معمول بود و نقل یاد شده کهنترین نمونۀ شناختهشده و ثبتگردیده از این رسم در ادبیات اسطورهای و حماسی ایران است.
منبع: مقاله برف در دانشنامه فرهنگ مردم ایران، نوشته محمد میرشکرایی
روزنامه اطلاعات، 6 و 7 بهمن 1341:
برای اولین بار به زنان ایرانی حق رای داده شد.
یک پیر زن: 70 سال آرزو داشتم که خانم ها رای بدهند، آن روز را می بینم که زنان به حقوق انسانی خود برسند.