zzemm | Unsorted

Telegram-канал zzemm - زمزمه

562

https://t.me/joinchat/AAAAADwkX321U1KUiEdCIA

Subscribe to a channel

زمزمه

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸
بوی گل نرگس؟
- نه،
که بوی خوش عيد است!
شو پنجره بگشا،
که نسيم است و نويد است.
رو خار غم از دل بکن، ای دوست،
که نوروز
هنگام درخشيدن گلهای اميد است


در میان تلاطم روزگار و نگرانی‌هایی که گاه و بی‌گاه بر جان و دل‌ها سایه می‌افکنند، آمدن بهار را گرامی می‌داریم؛ بهاری که نوید بخش زندگی دوباره و رویش دانه‌های امید در دل خاک سرد است.

با آرزوی بهاری پر از طراوت و شادی برای همه شما عزیزان، و سالی سرشار از سلامتی، موفقیت و لحظه‌های زیبا. 

سال نو مبارک
🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸

Читать полностью…

زمزمه

راکی بیت هم کانالش و هم رباتش تیک آبی گرفت
بالای 12 میلیون کاربر فعال


از اولین ها باشید

/channel/rocky_rabbit_bot/play?startapp=frId35286229

Читать полностью…

زمزمه

از کارزار حمایت از دکتر پزشکیان، برای نجات ایران با تشکیل دولت ملی حمایت کنید. https://www.karzar.net/pezeshkian

Читать полностью…

زمزمه

جان پس از عمری دویدن لحظه‌ای آسوده بود
عقل سرپیچیده بود از آنچه دل فرموده بود

عقل با دل روبه‌رو شد صبح دلتنگی بخیر
عقل برمی‌گشت راهی را که دل پیموده بود

عقل کامل بود، فاخر بود، حرف تازه داشت
دل پریشان بود، دل خون بود، دل فرسوده بود

عقل منطق داشت، حرفش را به کرسی می‌نشاند
دل سراسر دست و پا می‌زد، ولی بیهوده بود

حرف منّت نیست اما صد برابر پس گرفت
گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بود

من کی‌ام؟! باغی که چون با عطر عشق آمیختم
هر اناری را که پروردم به خون آلوده بود

ای دلِ ناباور من دیر فهمیدی که عشق
از همان روز ازل هم جرم ِ نابخشوده بود
#فاضل_نظری

اجرا

#سید_یوسف_صفوی_هیر

Читать полностью…

زمزمه

راحت بخواب ای شهر! آن دیوانه مرده است
در پیله ابریشمش پروانه مرده است

در تُنگ، دیگر شور دریا غوطه‌ور نیست
آن ماهی دلتنگ، خوشبختانه مرده است

یک عمر زیر پا لگد کردند او را
اکنون که می‌گیرند روی شانه، مرده است

گنجشکها! از شانه‌هایم برنخیزید
روزی درختی زیر این ویرانه مرده است


دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش
آن شمع را خاموش کن! پروانه مرده است
                                                                        اجرا
#سید_یوسف_صفوی_هیر

Читать полностью…

زمزمه

💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼🌸🌸🌸
🍃🌺🍂
🌿🍂

دید مجنون را شبی لیلا به خواب
کاسه ای در دست دارد خیس آب

گفت او را چیست ای شیدای من؟
در جوابش گفت ای لیلای من

کاسه ی آب است اما آب نیست
باده ی ناب است اما ناب نیست

اینکه میبینی حاصل افسون توست
دسترنج هق هق مجنون توست

سوختم در آتش بیداد تو
ریختم هر قطره اش با یاد تو

ابر بودم تشنه ی لیلا شدم
بس که باریدم تو را دریا شدم

؟؟؟
اجرا
#سید_یوسف_صفوی_هیر

🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼🌸🌸🌸

Читать полностью…

زمزمه

هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق!

قایقی در طلب موج به دریا پیوست
باید از مرگ نترسید، اگر باید عشق

عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد، شاید عشق

شمع روشن شد و پروانه در آتش گل کرد
می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق

پیله ی رنج من ابریشم پیراهن شد
شمع حق داشت! به پروانه نمی آید عشق

#فاضل_نظری

اجرا

#سید_یوسف_صفوی_هیر

Читать полностью…

زمزمه

از آن زمان که زندگی، تو را کنار من نخواست
غروب پنجشنبه هم، شبیه عصر جمعه هاست!

هزار روز بی قرار و طعم تلخ انتظار
نگو به من "سکوت کن! که گریه کار بچه هاست"

از آن زمان که رفته ای، به اشک خو گرفته ام
خودت بیا به خانه یا، بگو که خانه ات کجاست؟

نگو دگر ز صبرها، که بین سنگ قبرها
به جستجوی نام تو، دلم پر از گلایه هاست

کدام امید دیگری؟ کدام روز محشری؟
چنین که بعد رفتنت، قیامتی به دل به پاست!

شکایتی نمی کنم، سکوت می کنم دگر؛
فقط بگو چرا خدا، تو را کنار من نخواست؟؟

#مریم_صفری

اجرا
#سید_یوسف_صفوی_هیر

Читать полностью…

زمزمه

اکنون که ارغوان به تو نفروخت گل فروش

پیراهنی به رنگ گل ارغوان بپوش

از یاد بردن غم عالم میسر است

اکنون که با شراب نشد شوکران بنوش

کوشش چه می کنی که از این سنگ بگذری

کوهی است پشت سنگ، از این بیشتر مکوش

چون نی نفس  کشیدن ما ناله کردن است

در شور نیز نالهء ما می رسد به گوش

آتش بزن به سینهء آتش گرفته ام

آتش گرفته را مگر آتش کند خموش

فاضل نظری

اجرا
#سید_یوسف_صفوی_هیر

Читать полностью…

زمزمه

فضای خانه که از خنده های ما گرم است
چه عاشقانه نفس می کشم!، هوا گرم است

دوباره «دیده امت»، زُل بزن به چشمانی
که از حرارتِ «من دیده ام تو را» گرم است

بگو دو مرتبه این را که: «دوستت دارم»
دلم هنوز به این جمله ی شما گرم است

بیا گناه کنیم عشق را... نترس خدا
هزار مشغله دارد، سرِ خدا گرم است

من و تو اهل بهشتیم اگرچه می گویند
جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است

به من نگاه کنی؛ شعرِ تازه می گویم
که در نگاه تو بازارِ شعرها گرم است

نجمه زارع

اجرا

#سید_یوسف_صفوی_هیر

Читать полностью…

زمزمه

از تو ای عشق در این دل چه شررها دارم
یادگار از تو چه شبها، چه سحرها دارم

تو مرا واله و آشفته و رسوا کردی
تو مرا غافل از اندیشه فردا کردی

گرچه ای عشق شکایت ز تو چندان دارم
که به عمری نتوانم همه را بشمارم

باز هم گرم از این آتش جانسوز توام
سرخوش از آه و غم و درد شب و روز توام

کاش دائم دل ما از تو بلرزد ای عشق
آندلی کز تو نلرزد به چه ارزد ای عشق

# عماد_خراسانی
اجرا

#سید_یوسف_صفوی_هیر

Читать полностью…

زمزمه

ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه

مست از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه

زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب

این چنین با همه درساخته‌ای یعنی چه

شاه خوبانی و منظور گدایان شده‌ای

قدر این مرتبه نشناخته‌ای یعنی چه

نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی

بازم از پای درانداخته‌ای یعنی چه

سخنت رمز دهان گفت و کمر سر میان

و از میان تیغ به ما آخته‌ای یعنی چه

هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول

عاقبت با همه کج باخته‌ای یعنی چه

حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار

خانه از غیر نپرداخته‌ای یعنی چه


#حافظ

اجرا :#سید_یوسف_صفوی_هیر

Читать полностью…

زمزمه

با اینکه خلق بر سر دل می نهند پا
شرمندگی نمی کشد این فرش نخ نما

بهلول وار فارغ از اندوه روزگار
خندیده ایم! ما به جهان یا جهان به ما

کاری به کار عقل ندارم به قول عشق
کشتی شکسته را چه نیازی به ناخدا

گیرم که شرط عقل به جز احتیاط نیست
ای خواجه! احتیاط کجا؟ عاشقی کجا؟

فرقی میان طعنه و تعریف خلق نیست
چون رود بگذر از همه ی سنگریزه ها

فاضل نظری

اجرا :#سید_یوسف_صفوی_هیر

Читать полностью…

زمزمه

بوسیدمت که ببینم چه می‌شود؟
با بوسه‌های تو، دینم چه می‌شود؟

بوسیدمت که ببینم زمانِ عشق
تکلیفِ شک و یقینم چه می‌شود؟

این پل ، که بین مجاز و حقیقت است
در آسمان و زمینم چه می‌شود؟

با دستِ عقل که چیزی نمی‌‌شود
پای دلم بِنِشینم، چه میشود؟

دین در اصول، به تقلید، گفته: نه
تحقیق در تو، ببینم چه می‌شود

آخر، خدا که بپرسد تو کیستی؟
می‌گویمش که همینم، چه می‌شود؟

#افشین_یدللهی

اجرا

#سید_یوسف_صفوی_هیر

Читать полностью…

زمزمه

یارب دل پاک و جان آگاهم ده
آه شب و گریه سحرگاهم ده

در راه خود اول ز خودم بیخود کن
بیخود چو شدم ز خود بخود راهم ده

الهی یکتای بی همتایی، قیوم توانایی،
بر همه چیز بینایی، در همه حال

دانایی، از عیب مصفایی، از شرک مبرایی،اصل هر دوایی، داروی دلهایی،

شاهنشاه فرمانفرمایی، معزز بتاج کبریایی، بتو رسد مُلک خدایی.

خواجه عبدالله انصاری

اجرا

#سید_یوسف_صفوی_هیر

Читать полностью…

زمزمه

💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼🌸🌸🌸
🍃🌺🍂
🌿🍂
بوی یلدا را میشنوی؟
انتهای خیابان آذر ...
باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان ...
قراری طولانی به بلندای یک شب....
شب عشق بازی برگ و برف...
پاییز چمدان به دست ایستاده ....
عزم رفتن دارد....
..آسمان بغض میکند ...میبارد...خدا هم میداند عروس فصل  ها چقدر دوست داشتنیست ..دقیقه ای بیشتر مهلت ماندن میدهد ....
آخرین نگاه بارانی اش را به درختان عریان میدوزد ..دستی تکان میدهد ......قدمی برمیدارد سنگین و سرد

کاسه ای آب میریزم پشت پای پاییز... و....تمام میشود ...
پاییز ای  آبستن روزهای عاشقی ...رفتنت به خیر ..سفرت بی خطر......
؟؟؟؟


اجرا
#سید_یوسف_صفوی_هیر
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼🌸🌸🌸

Читать полностью…

زمزمه

نزدیک غروب آفتاب است و من صبح را دوست دارم. 🌹🌹🌹

Читать полностью…

زمزمه

ای دل...برای آنکه نگیری چه میکنی
با روزگار دوری و دیری چه میکنی

بی اختیار بغض که می گیردت بگو
در خود شکست را نپذیری چه میکنی

بااین اتاق تنگ و شب سرد و گور تنگ
تو جای من...جز اینکه بمیری چه میکنی

ای عشق...ای قدیم ترین زخم روز گار
در گوشه ی دلم سر پیری چه میکنی

دست تو را دوباره بگیرم چه می شود
دست مرا دوباره بگیری چه میکنی

اصغر معاذی
اجرا

#سید_یوسف_صفوی_هیر

Читать полностью…

زمزمه

جز همین در به در دشت و صحاری بودن
ما به جایی نرسیدیم ز جاری بودن

دوست خواهی‌ست به تعبیر تو یا خودخواهی
در قفس عاشق آواز قناری بودن

مرهمی زندگی‌ام زخمی اگر مرگم باش
که به هر کار خوشا یکسره کاری بودن

گر خزان این همه رنگین و اگر مرگ این است
دل کند گل به تمامی ز بهاری بودن

عشق را دیده و نشناخت ترنج از دستش
آن که می‌خواست ز هر وسوسه عاری بودن

باز بودن و نبودن؟ اگر این است سوال
هم‌چنان بودن اگر با توام آری بودن

حسین_منزوی

اجرا

#سید_یوسف_صفوی_هیر

Читать полностью…

زمزمه

من شاخه ای ز جنگل سَروم ...
  از ضربه تبر ،
  بر پیکر سلاله من یادگارهاست

  با من مگو سخن ز شکستن
  هرگز شکستگی به بر ما شگفت نیست
  بر ما عجب شکفتگی اندر بهارهاست

  صد بار اگر به خاک کِشندم
  صد بار اگر که استخوان شکنندم
  گاه نیاز باز
  آن هیمه ام که شعله برانگیزد
  آن ریشه ام که جنگل از آن خیزد ...

  
    #سیاوش_کسرایی

اجرا
#سید_یوسف_صفوی_هیر

Читать полностью…

زمزمه

ای عشق! دل دوباره غبار هوس گرفت
از من گلایه کرد و تو را دادرس گرفت
دل باز هم بهانة رفتن گرفت و باز
تا بال و پر گشود سراغ از قفس گرفت

گفتم به هیچ کس دل خود را نمی دهم
اما دلم برای همان هیـچ کس گرفت

افسردگی به خسته دلی از زمانه نیست
افسرده آن دلی ست که از همنفس گرفت

لبخند و ریشخند کسی در دلم نماند
هرکس هر آنچه داد به آیینه پس گرفت


#فاضل_نظری

اجرا
#سید_یوسف_صفوی_هیر

Читать полностью…

زمزمه

خسته‌ام از اين كوير، اين كوير كور و پير
اين هبوط بي‌دليل، اين سقوط ناگزير

آسمان بي‌هدف، بادهاي بي‌طرف
ابرهاي سربه‌راه، بيدهاي سر به زير

اي نظاره شگفت، اي نگاه ناگهان!
اي هماره در نظر، اي هنوز بي‌نظير!

آيه آيه‌ات صريح، سوره سوره‌ات فصيح!
مثل خطي از هبوط، مثل سطري از كوير

مثل شعر ناگهان، مثل گريه بي امان
مثل لحظه‌هاي وحي؛ اجتناب ناپذير

اي مسافر غريب در ديار خويشتن
با تو آشنا شدم، با تو در همين مسير!

از كوير سوت و كور، تا مرا صدا زدي
ديدمت ولي چه دور! ديدمت ولي چه دير!

اين تويي در آن طرف، پشت ميله ها رها
اين منم در اين طرف، پشت ميله ها اسير

دست خسته مرا، همچو كودكي بگير
با خودت مرا ببر، خسته‌ام از اين كوير!

قيصر امين‌پور

اجرا

#سید_یوسف_صفوی_هیر

Читать полностью…

زمزمه

خسته‌تر از صدای من، گریه‌ی بی‌صدای تو
حیف که مانده پیش من، خاطره‌ات به جای تو
رفتی و آشنای تو، بی‌تو غریب ماند و بس
قلب شکسته‌اش ولی پاک و نجیب ماند و بس
طعنه به ماجرا بزن، اسم مرا صدا بزن
قلب مرا ستاره کن، دل به ستاره‌ها بزن
تکیه به شانه‌ام بده، دل به ترانه‌ام بده
راوی آوارگی‌ام، راه به خانه‌ام بده
یک‌سره فتح می‌شوم، با تو اگر خطر کنم
سایه‌ی عشق می‌شوم، با تو اگر سفر کنم
شب‌شکن صد آینه با شب من چه می‌کنی؟
این همه نور داری و صحبت سایه می‌کنی
وقت غروب آرزو بهت مرا نظاره کن
با تو طلوع می‌کنم ولوله‌ای دوباره کن
با تو چه فرق می‌کند زنده و مرده بودنم
کاش خجل نباشم از زخم نخورده  بودنم

افشین یداللهی

اجرا
#سید_یوسف_صفوی_هیر

Читать полностью…

زمزمه

دانه های دل

دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم
به دریا می زدم در باد و آتش خانه می کردم

چه می شد آه ای موسای من، من هم شبان بودم
تمام روز و شب زلف خدا را شانه می کردم


نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم
اگر می شد همه محراب را میخانه می کردم

اگر می شد به افسانه شبی رنگ حقیقت زد
حقیقت را اگر می شد شبی افسانه می کردم

چه مستی ها که هر شب در سر شوریده می افتاد
چه بازی ها که هر شب با دل دیوانه می کردم

یقین دارم سرانجام من از این خوبتر می شد
اگر از مرگ هم چون زندگی پروا نمی کردم

سرم را مثل سیبی سرخ صبحی چیده بودم کاش
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم

علیرضا قزوه




اجرا:سید یوسف صفوی هیر

Читать полностью…

زمزمه

بر سر سجاده می‌افتاد چشمم تا به می
شیشه‌‌ی می با دهان باز می‌پرسید کی؟!

کاش از اول، بر در میخانه می‌خواندم نماز
حیف از آن عمری که شد در گوشه‌ی محراب طی

ناله‌ی جانسوز من بود آن‌چه او فریاد زد
آه من بود آن‌چه عمری زیر لب می‌خواند نی

کاش با ساقی حسابم پاک‌ می‌شد، سال‌هاست
او به من جامی بدهکارست و من جانی به وی

من خطایی کمتر از بخشایشت دارم؛ ببخش
ای رفیق! ای رازدار! ای حاکم! ای بخشنده! ای...

#فاضل_نظری

اجرا

#سید_یوسف_صفوی_هیر

Читать полностью…

زمزمه

باران ببار تا دل من مست تر شود
شاید غم نبودن او مختصر شود
 
عطری بپاش روی نم خاطراتمان
تا واژه های مرده ی من بارور شود

گاهی به جای گریه فقط راه میروم
هی راه میروم که شبم با تو سر شود

باران همیشه مرحم آتش نمی شود
گاهی بهانه ایست که غم بیشتر شود
 
بعد از تو بود باورِ من شد که می شود
دنیا در  انحصارِ فقط یک نفر شود

 
#سمیه_تقوی (پرنده شرقی)
اجرا
#سید_یوسف_صفوی_هیر

Читать полностью…

زمزمه

مرا به خلسه میبرد حضور ناگهانیت
سلام وحال پرسی و شروع خوش زبانیت

فقط نه کوچه باغ ما،فقط نه اینکه این محل
احاطه کرده شهر را شعاع مهربانیت

دوباره عهد میکنی که نشکنی دل مرا
چه وعده ها که میدهی به رغم ناتوانیت

جواب کن به جز مرا،صدا بزن شبی مرا
و جای تازه بازکن میان زندگانیت

بیا فقط خبر بده مرا قبول کرده ای
سپس سر مرا ببر به جای مژدگانیت

کاظم_بهمنی
اجرا
#سید_یوسف_صفوی_هیر

Читать полностью…

زمزمه

چه شب هایی که پرپر شد چه روزانی که شب کردم

نه عبرت را فراخواندم نه غفلت را ادب کردم

برات من  شبی آمد  که در آیینه لرزیدم

شب قدرم همان شب شد که در زلف تو تب کردم

شب تنهایی دل بود، چرخیدم، غزل گفتم

شب افتادن جان بود رقصیدم، طرب کردم

تمام من همین دل بود دل را خون دل دادم

تمام من همین جان بود جان را جان به لب کردم

دعایی بود و تحسینی، درودی  بود و آمینی

اگر دستی بر آوردم، اگر چیزی طلب کردم

تو بودی هر چه اوتادم اگر از پیر دل کندم

تو بودی هر چه اسبابم اگر ترک سبب کردم

نظر برداشتن از خویش بود و خویش او بودن

اگر چیزی به چشم از علم انساب و نسب کردم

الهی عشق در من چلچراغی تازه روشن کن

ببخشا گر خطا رفتم، ببخشا گر غضب کردم

علیرضا قزوه

اجرا
#سید_یوسف_صفوی_هیر

Читать полностью…

زمزمه

بوسه از کنج لب یار نخورده است کسی
ره به گنجینه اسرار نبرده است کسی

من و یک لحظه جدایی ز تو، آنگاه حیات؟
اینقدر صبر به عاشق نسپرده است کسی

لب نهادم به لب یار و سپردم جان را
تا به امروز به این مرگ نمرده است کسی

ریزش اشک مرا نیست محرک در کار
دامن ابر بهاران نفشرده است کسی

صایب تبریزی

اجرا
#سید_یوسف_صفوی_هیر

Читать полностью…

زمزمه

ای بکرترین برکه! هلا سوره ی صافی!
پرهیز کن از این همه پرهیز اضافی!

مهری بزن از بوسه به پیشانی سردم
بد نام که هستیم به اندازه ی کافی!

تلخینه ی آمیخته با هر سخنت را
صد شکر! شکرپاش لبت کرده تلافی!

با یافتن چشم تو آرام گرفتم
چون شاعر درمانده پس از کشف قوافی..

چندی ست که سردم شده دور از دم گرمت..
بر گردنم از بوسه مگر شال ببافی..


شاعر#علیرضا_بدیع

اجرا
#سید_یوسف_صفوی_هیر

Читать полностью…
Subscribe to a channel