جذابترین کلیپ ها،موسیقی و متن های تغییر افکار و ذهنیت 😍 زندگی هنوز قشنگیاشو داره 😊 ZendegiZibAst مدیر @mehnialireza
🌈🌈
🔷 آیا واقعاً باید نگران باشیم؟
✧ نگاهی عمیق به ماهیت نگرانی وبازگشت به تعادل ✧
گاهی آنقدر در دل نگرانیها گم میشویم که فراموش میکنیم اصل زندگی چیز دیگریست…
اما نگرانی از کجا میآید؟ آیا واقعاً لازم است نگران چیزی باشیم که هنوز اتفاق نیفتاده؟
نگرانی نشانه چیست؟
واقعیت این است که نگرانی، انعکاس اختلال در تعادل درونی ماست.
وقتی ذهن دچار آشفتگیست، زمانی که از لحظه حال جدا میشویم و خود را اسیر گذشته یا آینده میبینیم، نگرانی سر برمیآورد.
✨ “ذهن ناآرام نمیتواند حقیقت را ببیند.”
— کریشنا مورتی
بیقراری، ترس و اضطراب، همیشه ما را از اکنون، از حضور و از خود واقعیمان جدا میکنند.
اما همین احساسات، چراغ راهیاند برای بازگشت به خود.
پس به جای جنگیدن با نگرانی، بهتر است لحظهای درنگ کنیم و بپرسیم:
🔍 «کجای ذهنم از تعادل خارج شده؟»
زیستن با آگاهی یعنی پذیرفتن، مشاهده کردن، و بازگشتن.
بازگشت به سکوت درون، جایی که هیچ نگرانیای وجود ندارد…
جایی که میتوانی “باشی”، نه صرفاً درگیر “شدنها”.
🌿 در نهایت،
شخصی که به خود آگاه است، نیازی به نگرانی ندارد.
زیرا او میداند همهچیز در جای خودش، در زمان خودش، معنا میگیرد.
📿 “آنکس که در هماهنگی با خود و زندگیست، نگران آینده نیست؛ چرا که آینده از دل همین اکنون زاده میشود.”
— #لائوتسه
@zendegi_ziibaaaast
عقیده حسین بن علی در مورد ایرانیان
با مدرک معتبر
@zendegi_ziibaaaast
میتوان این را یک « #آزمایش_اجتماعی » و یا یک #شوخی_بیمزه دانست !
🔹اما موارد زیادی از این قبیل را دیدهام ؛ که به تخریب همیشگی روابط ، منجر میشوند . در لحظاتِ بحرانی و حساس ما حفظِ جانمان را ترجیح میدهیم ، و عواطفِ ظاهری و سطحیمان با افراد نمایان میشوند .
@zendegi_ziibaaaast
#خانم_معلم همیشه پالتویش را شبیه زنهای درباری روی شانه اش می انداخت.
آنروز مادرِ دخترک را خواست.
او به مادر گفت: "متأسفانه باید بگم که دخترتون نیاز به داروهای #آرام_بخش داره. چون دخترتون بیش فعاله و مشکل حاد تمرکزی داره و اصلا چیزی یاد نمیگیره."
ترس به قلب مادر زد و چشمانش در غم خیس خورد. انگار داشت چنگ می زد به گلوی خودش، اما حرف خانم معلم را قبول کرد.
وقتی همه چیز همانطور شد که معلم خواسته بود، دخترک گفت: خجالت می کشم جلوی بچه ها دارو بخورم. خانم معلم پیشنهاد داد، وقت بیکاری که دختر باید دارو مصرف کند، به بهانه آوردن قهوهی خانم معلم، به دفترش برود و قرصش را بخورد.
دختر خوشحال قبول کرد. مدتها گذشت و سرمای زمستان، تن زرد پاییز را برفی کرد.
خانم معلم دوباره مادرش را خواست. اینبار تا جا داشت از دخترک و هوش سرشارش تعریف کرد.
در راه برگشت به خانه، مادر خیلی بالاتر از ابرها سیر می کرد. لبخندزنان به دخترش گفت: "چقدر خوبه که نمره هات عالی شده، چطور تونستی تا این حد تغییر کنی؟!"
دختر خندید و گفت "مامان من همه چیز رو مدیون خانم معلمم هستم.
چطور؟
هرروز که براش #قهوه می آوردم، قرص رو تو فنجون قهوه اش مینداختم. اینجوری رفتار خانم معلم خیلی آروم شد و تونست خوب به ما درس بده."
خیلی وقتها، #تقصیر را گردن دیگران می اندازیم در حالیکه این ما هستیم که نیاز به #تغییر داریم....!!
@zendegi_ziibaaaastЧитать полностью…
#کارما
عاقبت خلخالی
کسی که بدون نگاه به پرونده حکم اعدام میداد و حتی یکبار حکم اعدام خودش را جلوش گذاشتن امضا کرد.
کلیپی سراسر خنده
از ضربات رزمی گاو
@zendegi_ziibaaaast
#فرزندم_را_دوست دارم ❤️
#جویس_مایر
📱📱 لینک تلگرام ⬇️⬇️⬇️
@zendegi_ziibaaaast
بیش از ۴۰ سال شاه را نکوهش کردند چرا زنان خیابانی را مکان دادند و حتی اول انقلاب آنها را زدند و نقص عضو کردند ولی حال بشنوید از آخوند قاسمیان مسئول یکی از مراکز زنان خیابانی و نوبت دهی با جا و مکان.
گوش کنید.
مردم به یک فرد ناراضی توجه بیشتری نشان میدهند. بدبختی یک سرمایه گذاری فوقالعاده است. اگر زن ناراضی نباشد، شوهر به سادگی تمایل دارد او را فراموش کند. اگر او ناراضی باشد، شوهرش نمیتواند او را نادیده بگیرد. اگر شوهر ناراضی است، تمام خانواده، زن، بچه های اطراف او نگران او هستند. این راحتی زیادی میدهد. او احساس میکند که تنها نیست، او خانواده و را فرزندان دارد.
وقتی بیمار، افسرده، ناراضی هستید، دوستان به ملاقات شما میآیند، به شما آرامش میدهند، از شما حمایت میکنند. وقتی خوشحال هستید، همان دوستان به شما حسادت میورزند. وقتی واقعاً خوشحال باشید، متوجه میشوید که تمام دنیا علیه شما روی آوردهاند.
اکثر آدمها یک فرد شاد را دوست ندارد، زیرا یک فرد شاد به نفس دیگران آسیب میرساند. بقیه احساس میکنند: «چطور شاد و خوشحالی؟ در حالی که ما هنوز در تاریکی، بدبختی و در جهنم زندگی میکنیم؟ چطور جرات میکنی خوشحال باشی وقتی همه ما خیلی بدبختیم!
در خوشبختی شما فرد هستید. در بدبختی شما بخشی از جمعیت هستید
خوشبختی فقط خوشبختی است. انسان به دنیای دیگری منتقل میشود. او دیگر بخشی از دنیایی نیست که توسط ذهن انسان ساخته شده است، او دیگر بخشی از گذشته نیست، او دیگر بخشی از تاریخ زشت نیست. او اصلاً بخشی از زمان نیست.
وقتی واقعاً شاد، سعادتمند هستید، زمان ناپدید میشود، فضا ناپدید میشود
#اوشو 🌸🌿
@zendegi_ziibaaaast
#تشخیص نوع #سردرد و #درمان آن
/channel/zendegi_ziibaaaast
انسان یک واحد ارگانیک است. روزی تو یک دانه بودی، مثل هر درخت. تو در بستر رحم مادرت شروع به جمع آوری محیط پیرامونی خودت کردی. ابتدا هسته پدیدار شد و هسته از پوسته سبقت گرفت - و اکنون تو مرکز را پاک از یاد برده ای. تو با پوسته ات زندگی را می گذرانی و خیال میکنی کل زندگی ات همین است و بس. این پوسته و گذران زندگی با آن، نوعی «خود» می آفریند - یک خود کاذب - که به تو این احساس را می بخشد که آری، تو کسی هستی. اما این «خود» همیشه در حال تزلزل و ویرانی است، زیرا از هیچ واحد ارگانیکی برخوردار نیست.
#ترس از #مرگ هم از همینجا منشاء می گیرد. اگر تو خود واقعی خویش را بشناسی، هرگز از مرگ نمی هراسی. جای تردید نیست، زیرا واحد ارگانیک هرگز نمی میرد. واحد ارگانیک فناناپذیر و نامیراست. فقط واحدهایی مکانیکی که مونتاژ شده و روزی از هم متلاشی می گردند. واحد مکانیکی آغاز و پایانی دارد. واحد ارگانیک هیچ آغاز و پایانی ندارد - یک فرآیند ازلی ابدی است.
تو شالوده یا هسته ات را میشناسی؟ اگر نمی شناسی، پس مدام در وحشتی. این است که خوداگاهی همواره در وحشت است، همیشه تنش می لرزد. و تو همیشه نیازمند حمایت دیگران هستی - یکی که از تو قدردانی کند، برایت کف بزند، هندوانه زیر بغلت بگذارد، بگوید چقدر خوشگلی و یا چقدر باهوشی. تو نیاز داری یکی این چیزها را به تو بگوید، و مثل تلقینات هیپنوتیز می دم گوش تو بخواند، تا تو باورت بیاید که بله، تو باهوشی، زیبایی، نیرومندی. اما نکته اینجاست: تو به دیگران وابسته ای.
#اوشو 🌸🌿
/channel/zendegi_ziibaaaast
💥💥💥
⭕️💥⭕️اینو حتما گووووش کن💥💥
🔹👑 #جویس_مایر
✅لینک کانال تلگرام ✅
@zendegi_ziibaaaast
💥💥💥
پیرمرادیان از یعقوب لیث صفاری و کتاب دو قرن سکوت میگوید
Читать полностью…#نیایش
💥بنام خدایی که از شدت حضورش ناپیداست!
💥بنام خدایی که گره گشای همه مشکلاته!
او که ذوق کردنهای از ته دله، اشک شوقه، لذت بردنه .... یکی از نام های او همدمه که همیشه همراهه ...
💥خدای من دریای بی نظیره ...
💥خدای من جنگل زیباست ...
💥خدای من پرنده زیباست...
💥خدا من توی افکار سالم و آراسته است، تو باور های محکم و قَویست ....
💥خدای خوبم! تو در قلب و روح ما هستی. در واقع ما با افکار و باورهای درست و رفتار خوب، تو رو تو وجود مون حس میکنیم .این یعنی هماهنگی بین ما و تو .... در واقع این ما هستیم که تو رو از وجودمون دور یا نزدیک میکنیم.
💥خدایا شکرت که در تمام لحظات زندگیام بخصوص لحظاتی که ظاهراً جالب نیستند، تو را حس میکنم ، این احساس خوب را از من نگیر.
@zendegi_ziibaaaast
💥💥💥
😌😌
#لبخند؛ سادهترین شکل #نیایش است… 😀
لبخند فقط بالا رفتن گوشههای لب نیست…
لبخند، ارتعاش آرامش است. دعوتیست برای حضور در اکنون.
وقتی از دلِ آگاهی لبخند میزنی، در حقیقت به زندگی “آری” میگویی.
کریشنا مورتی میگوید:
“آنگاه که لبخند میزنی، بخشی از جهان را شفا میدهی، بیآنکه سخنی بگویی.”
وقتی هر سلول بدنت در صلح است، وقتی بدون دلیل میخندی،
در حال نیایش واقعی هستی…
در حال گفتنِ “دوستت دارم” به جهان، به خودت، و به خدا.
یادت باشد:
آدمهای شاد، بیش از آنکه چیزی داشته باشند، چیزی را یافتهاند:
اتصال به سرچشمهی نور درون.
پس امروز، در سکوتی کوتاه، جلوی آینه بایست…
به چشمانت نگاه کن
و لبخند بزن
بدون توقع، بدون دلیل
فقط برای حضور… برای زیستن.
🌱 تمرین تامل روز:
سه بار در روز، آگاهانه لبخند بزن
نه به کسی، نه به چیزی
بلکه به جانِ خودت…
@zendegi_ziibaaaast
تا آخر بخونید
آخرش جالبه😂
زنی سه دختر داشت که هر سه #ازدواج کرده بودند.
یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند.
یکی از دامادها را به خانه اش دعوت کرد و در حالی که در کنار استخر قدم
میزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.
دامادش فوراً.
شیرجه رفت توی آب و او را نجات داد.
فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠٦ نو جلوی پارکینگ خانه داماد بود و روی شیشه اش
نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت
توی آب و جان زن را نجات داد.
داماد دوم هم فردای آن روز یک ماشین پژو ٢٠٦ نو هدیه گرفت که روی شیشه اش
نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
نوبت به داماد آخری رسید.
زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت اما
داماد از جایش تکان نخورد او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از
دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم؟
همین طور ایستاد تا مادر زنش در آب غرق شد و مرد.
فردا صبح یک ماشین بی ام و آخرین مدل جلوی پارکینگ خانه #داماد_سوم بود
که روی شیشه اش نوشته بود:«متشکرم! ازطرف پدر زنت»
@zendegi_ziibaaaast
تفاوت بین #دلسوزی و #مهربانی
مریم: پس آیا میتوانید تفاوت بین دلسوزی و مهربانی را برای ما روشن کنید.
ج : مهربانی حقیقت مرتبط با این وضعیت را درک میکند. ولی دلسوزی علاقهای به حقیقت مربوط به این موقعیت ندارد؛ مایل است چنین حقیقتی را انکار کند. این دو عاطفه کاملاً باهم تفاوت دارند. وقتی من نسبت به کسی که درگیر مشکلات است مهربان باشم، کاملاً حقیقت اینکه چرا آنان گرفتار هستند و چگونه گرفتار شدهاند را درک میکنم. ولی اگر با چنین فردی اظهار دلسوزی کنم، حقیقت را کاملاً درک نکردهام و از خطای آنان حمایت میکنم. و این عملی بسیار غیرعاشقانه است.
مریم: تفاوت رفتاری یا احساسی بین این دو موقعیت در چیست؟
ج : وقتی مهربان باشیم، نسبت به آن فرد احساس عشق داریم. احساس عشق بر اساس درک کامل وضعیت فرد است. دلسوزی علاقهای به درک موقعیت ندارد؛ فقط علاقمند است که به آن فرد احساس تاییدشدن بدهد. این یک سیستم معاملهی پایاپای اعتیادآور است که به آن فرد احساسی بدهیم که حق با اوست. مهربانی در موقعیتی که فردی دچار اشتباه است هنوز هم مهربان هست، ولی به آن شخص میگوید که دچار خطا شده است. دلسوزی کردن برای فردی که در اشتباه است فقط ظاهر و نمای مهربانی دارد و به فرد میگوید که او حق دارد! این احساس را به او میدهد که: “آه، حق با تو است که چنین حالی داشته باشی. خشم تو برحق است. حق داری که ناراحت باشی؛ ترس او اشکالی ندارد!”
چنین نیست: اشکال دارد تمام اینها عواطفی هستند که پایهی آنها اشتباه است و نیاز دارند که ترک شوند. ما باید آنها را احساس کنیم ولی بودن آنها اشکال دارد. باید درک کنیم که چرا وجود دارند.
وقتی مهربان هستیم، وجود این عواطف و شکلگیری آنها را میپذیریم، ولی با بودن آنها موافق نیستیم. ما از فردی که آنها را در خود نگه میدارد حمایت نمیکنیم و هنوز هم میتوانیم با مهربانی چنین کنیم. انسان واقعاً فروتن میخواهد همهچیز را احساس کند. او میخواهد در هر موقعیتی حقیقت آن را بشناسد. او آماده است تا حقیقت را در هر موقعیتی احساس کند،نه اینکه از آن پرهیز کند. کسی که خواهان دلسوزی است هیچکدام از اینها را نمیخواهد، او به یقین فردی فروتن نیست. او میتواند تظاهر به فروتنی کند: “آه، زندگی من بسیار وحشتناک است!” و طوری عمل میکند که ناتوان است و لگدمال شده است، ولی واقعیت این است که او ابداً فروتن نیست.
مریم: پس وقتی واقعاً فروتن هستیم چگونه باید نسبت به افرادی که میخواهند برای ما و مشکلاتمان دلسوزی کنند پاسخ بدهیم؟
ج : وقتی واقعاً فروتن باشیم هرگز برای کسی دلسوزی نخواهیم کرد زیرا درک میکنیم که خطر این کار سبب میشود که آنان عاطفهای را که سبب شفای واقعی است نگه بدارند و آن را سرکوب کنند. پس هرگز با آنان دلسوزی نخواهیم داشت. نسبت به آنان مهربان خواهیم بود ولی با نظراتشان مخالفت میکنیم. احساس مهربانی زیادی نسبت به آنان داریم ولی بازهم با غیرحقیقت آنان مخالف خواهیم بود.
مریم: اگر کسی خواست با من دلسوزی کند چه؟
ج : اگر واقعاً فروتن باشیم احساس خواهیم کرد که این یک عاطفهی بسیار سست و بیپایه است و درگیر آن نخواهیم شد. شاید از آن فرد بخواهیم که بجای اینکه چنین عواطفی را برما فرافکن کند، از ما دور شود. همچنین آنان را زیر سوال میبریم که وقتی سعی داریم با احساس کردن عواطف زیرین، خودمان را شفا دهیم چرا با ما دلسوزی میکنند. باید از خود بپرسیم، “چرا به من احساس دلسوزی دارند؟” زیرا این تلاشی است برای خفه کردن من! وقتی با کسی احساس دلسوزی داریم درواقع بیان عاطفهی اصلی زیرین او را خفه میکنیم. بنابراین دلسوزی از هردو طرف گیرنده و دهنده آسیبزننده است .
@zendegi_ziibaaaast
قاتل #الهه_حسیننژاد از نحوه قتل میگوید.
بدون ماسک
@zendegi_ziibaaaast
زن نصف شب از #خواب بیدار میشود و میبیند که شوهرش در رختخواب نیست، ربدشامبرش را میپوشد و به دنبال او به طبقه ی پایین میرود،و شوهرش در آشپزخانه نشست بود در حالی که یک فنجان قهوه هم روبرویش بود . در حالی که به دیوار زل زده بود در فکری عمیق فرو رفته بود...
زن او را دید که اشکهایش را پاک میکرد و قهوهاش را مینوشید.
زن در حالی که داخل آشپزخانه میشد آرام زمزمه کرد : "چی شده عزیزم؟ چرا این موقع شب اینجا نشستی؟"
شوهرش نگاهش را از قهوهاش بر میدارد و میگوید : هیچی فقط اون موقع هارو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات میکردیم، یادته؟
زن که حسابی تحت تاثیر احساسات شوهرش قرار گرفته بود، چشمهایش پر از اشک شد ا گفت: "آره یادمه..."
شوهرش به سختی گفت:
_ یادته که پدرت ما رو وقتی که رو صندلی عقب ماشین بودیم پیدا کرد؟
_آره یادمه (در حالی که بر روی صندلی کنار شوهرش نشست.
_یادته وقتی پدرت تفنگ رو به سمت من نشون گرفته بود و گفت که یا با دختر من ازدواج میکنی یا ۲۰ سال میفرستمت زندان ؟!
_آره اونم یادمه...
مرد آهی میکشد و میگوید: اگه رفته بودم زندان الان آزاد شده بودم.....
شبتون خوش
@zendegi_ziibaaaast
وارد خانه اش که شدم، عطر #بهارنارنج مستم کرد
خانه #بوی_بهشت می داد
دو فنجان چای ریخت و سینی را روی میز گذاشت.
لبخند زد و با ابرو به فنجان های توی سینی اشاره کرد
«این قانون من است، چای که مرغوب نباشد، چیزی به آن اضافه می کنم، چوب دارچینی، هِلی، نباتی،
شده چند پَر بهارنارنج،
چیزی که آن مزه و بوی بی خاصیتش را تبدیل به عطر خوش و طعم خوب کند...»
فنجان را برداشتم و کمی از چای نوشیدم، خوب بود،
هم عطرش، هم مزه اش.
لبخند زدم:
«#قانون کارآمدی داری...»
بعد با خودم فکر کردم زندگی هم گاهی می شود مثل همین چای بی خاصیت،
باید با دلخوشی های کوچک طعم و رنگش را عوض کنی، یک چیزی که امید بدهد به دلت، انگیزه شود، بنزین باشد برای حرکت ماشین زندگی ات، بعد ماشین تخت گاز می رود تا آنجایی که باید.
یک جایی اما کار سخت تر می شود، برای آرامش خیال، گاهی لازم است چیزی از زندگی کم کنی، سبکش کنی.
مثل کیسه شن های آویزان از بالون،
بالون برای اینکه بالا برود، باید سبک شود،
باید کیسه شن ها را پرت کنی پایین،
بعد اوج می گیرد، بالا می رود
توی زندگی هم گاهی لازم می شود چیزهایی را از خودت دور کنی
یک حرفهایی را
فکرهایی را
خاطراتی را
@zendegi_ziibaaaastЧитать полностью…
در مدرسه برای امتحانات ، عکس #دانش_آموزان لازم شد .
مدیر مدرسه یک عکاس را آورد و با او جهت گرفتن عکس از دانش آموزان به ازای هر نفر ٣٠٠٠ تومان قرار گذاشت .
مدیر به معلم گفت از هر دانش آموز ۴٠٠٠ هزار برای عکسشون جمع کن .
معلم به دانش آموزان گفت برای پول عکس باید نفری ۵٠٠٠ بیارین .
دانش آموز رفت خونه و به مادرش گفت برای عکس گرفتن از ما ، مدرسه گفتند ٦٠٠٠ بیارین .
مادر شب به پدر گفت که مدرسه گفته بچه ها ٧٠٠٠ بیارن.
پروژه ها بعضی وقتها اینگونه
اجرا میشود!
شاید از این هم بدتر!!
@zendegi_ziibaaaastЧитать полностью…
💥💥 « زندگیمو #عوض میکنم و #سپاسگزارم برای هر آنچه خدا بهم داده »
#جویس_مایر
📱📱 لینک تلگرام :✈️✈️✈️
@zendegi_ziibaaaast
💥#داستان زال
سام از ھمسر زیبایش صاحب کودکی بسیار زیبا میشود ولی تمام موی سر و مژگان و بدن او چون برف سفید بود. سام از ترس سرزنش مردم کودک خود را به کوه البرز برد. جائی که سیمرغ لانه داشت گذاشت، شاید سیمرغ کودک را بخورد. ولی به فرمان خدا، سیمرغ آن طفل را حفاظت و بزرگ کرد. سالھا گذشت، کودک بزرگ شد با نشانی فراوان از پدر.
#سام در خواب دید مردی بر اسبی تازی نشسته، از سوی سرزمین ھندوستان بسوی او میآید و مژده داد که فرزند تو زنده است.
سام پس از نیایش با گروھی به سوی کوه البرز رفت. #سیمرغ از فراز کوه سام و گروه او را دید و دانست که در پی کودک آمدهاند. سیمرغ نزد جوان بازگشت و داستان کودکی او را برایش تعریف کرد و گفت اکنون سام پھلوان، سرافرازترین مرد جھان به جستجوی تو آمده.
جوان چون سخنان سیمرغ را شنید غمگین شد. اشک از دیدگان فرو ریخت و به زبان سیمرغ پاسخ داد، زیرا با انسانی ھمکلام نشده بود. سیمرغ گفت: امروز نام تو را دستان نھادم. این را بدان که ھرگز تو را تنھا نخواھم گذارد و تو را به پادشاھی میرسانم. من دل به تو بستهام برای آنکه ھمیشه با تو باشم تعدادی از پر خود را به تو میدھم تا اگر زمانی سختی پیش آمد از پرھای من یکی را به آتش افکنی، در ھمان زمان نزد تو خواھم آمد.
سیمرغ دل دستان را رام کرد و او را بر پشت گرفت و نزدیک سام بر زمین نشست. قبای پھلوانی آوردند و جوان پوشید و از کوه به زیر آمدند و ھمه با ھم راھی ایرانشھر شده و به دیدن منوچھر رفتند.
منوچھر فرمانی نوشت که تمامی کابل و سرزمین ھند تا دریای سند از زابلستان تا کنار رود ھمه از آن جھان پھلوان سام باشد.سام ھمراه فرزندش دستان (زال) بعد از نیایش روانه سرزمین خود شدند.
در زابلستان، سام تاج و تخت و کلید گنج را به زال سپرد و بعد از نصیحت فرزند، خود به فرمان منوچھر شاھنشاه ایران برای جنگ با دیوان و دشمنان به گرگساران و مازندران رفت.
روزگاری گذشت تا روزی زال جوان آھنگ سیر و سفر و شکار کرد. مھراب شاه کابل، مردی خردمند و دلیر، از نژاد ضحاک و باجگزار سام شاه زابلستان بود و دختری بسیار زیبا به نام رودابه داشت. زال و رودابه ندیده عاشق ھمدیگر شدند ولی نژاد رودابه مشکل وصلتشان بود. بعد از مدتھا نامهنگاری بین زال و سام و حتی آماده شدن سام برای جنگ با مھراب، بالاخره زال به دیدار منوچھر رفته، بعد از آزمایش او توسط موبدان، منوچھر با این وصلت موافقت میکند.
سام نیز که فرزند را بکام دل خویش میبیند پادشاھی و تخت و تاج زابلستان را به زال میسپارد🌺
/channel/zendegi_ziibaaaast
اعتماد به نفس حقیقی
☀️و تعریف جالب دیگر :
#اعتماد_به_نفس این نیست که وارد جایی شوید و
خودتان را بهتر از همه بدانید ، اعتماد به نفس یعنی وارد جایی شوید و خودتان را با هیچ کس
مقایسه نکنید .
/channel/zendegi_ziibaaaast
💥📢 پیغام :
هدایت #روح القدس و بالاخانه
🎙واعظ:
رضا بختیاری
#رضا_بختیاری
#معجزات_خیابانی
📱📱 لینک تلگرام⬇️⬇️⬇️
@zendegi_ziibaaaast
💥💥💥
#ببخش اونی که ناراحتت کرده و اصلا به #عذرخواهی او نیاز نداشته باش ... #بخشش تو به این معناست که نمیزاری ، کاری که او درقبال تو کرده اعمالت رو کنترل کنه ، بخشش تو به این معناست که تو آگاهی که او درحد بلوغ و شعور خود باهات رفتار کرده ....
وقتی توان اینو داری که چنین چیزی رو #درک کنی پس دیگه نمیزاری رفتاری که باهات داشته ، روی افکارت تاثیر بزاره . تو با بخشیدن او خودتو #آزاد میکنی.
@zendegi_ziibaaaast
💥💥💥
💥💥💥
اگه آدم #امن و #اصیل به پستتون خورد، وجدانا #ولش نکنید. #عشقتون همون باشه، #فقط همونو دوست داشته باشید، بقیه رو نبینید، توجه از بقیه نخواید، دنبال تایید بقیه نباشید، لاس خشک و تر نزنید، دلشو گرم کنید به همهجوره بودنتون، خیالشو راحت کنید از همهچی. اونوخ بشینید ببینید #زندگی چهشکلیه.
@zendegi_ziibaaaast
💥💥💥
.💥💥💥
از دیدگاه روانکاوی؛ #افسردگی نتیجهی سرکوب 《 #خشم 》 یا 《 #احساس گناه 》 ناخودآگاه ست که به سمت درون هدایت شده و فرد را در سوگ از دست دادن "#یک شیء"، "#رابطه" یا "#بخشهایی_از_خودش" نگه میداره.
""
@zendegi_ziibaaaast
💥💥💥