xatt4 | Unsorted

Telegram-канал xatt4 - چهار خطی

2829

رباعی فارسی، به روایت: سید علی میرافضلی

Subscribe to a channel

چهار خطی

دو رباعی کهن

ای دوست گرفته بر سر ما دشمن
یا دوست گزین به دوستی یا دشمن
نادیدن دوست اگرچه مشکلْ کاری است
آسان‌تر از آنکه بینمش با دشمن

دی گفتمش ای شکسته پیمان که تویی
گفتا که مبند بر کسی آن‌که تویی
گفتم که به بوسه‌ای بخر جان مرا
گفتا که زهی مرد گران‌جان که تویی!

حرّره العبد اضعف الخلائق و احوجهم
موسی بن یحیی القونوی و ذلک فی سابع عشر محرم المکرم سنه
خمس و اربعین و ستمائه الهجریة
‏.
منبع این یادداشت که گویا در ۶۴۵ ق نگاشته شده، دستنویس شمارۀ ۱۱۴ وحیدپاشا (کوتاهیه) است. اصل نسخه، چنان‌که در ظهر کتاب آمده، فوائد الهدایة خبّازی است و ظاهراً همان شرحی است که عمر خبّازی (د. ۶۹۲ ق) بر الهدایة‌ مرغینانی نوشته است. ولی تاریخ ۶۴۵ برابر است با ۱۶ سالگی خبّازی! در اینجا دو احتمال می‌توان داد. یا تاریخ ۶۴۵ دستکاری شده و اصل آن ۷۴۵ بوده، یا این اثر، از خبّازی نیست. من احتمال اول را قوی‌تر می‌دانم.
‏..
رباعی نخست، در کلیات سعدی (فروغی، ۶۷۸) یافت می‌شود و رباعی دوم در انیس الوحدة گلستانه (ص ۳۳۴) به نام کمال اسماعیل است، اما در دیوان او نیست.

‏●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

چند رباعی از عرفا و حکمای پارسی (۷)

به رهنمونیِ دوست عزیز آقای احسان آسایش، دستنویس شمارۀ ۲۴۲۷ کتابخانۀ ایاصوفیا را بر رسیدم. این دستنویس، شرح حکمة الاشراق سهروردی نگاشتۀ قطب‌الدین محمود بن مسعود کازرونی شیرازی (د. ۷۱۰ ق) است که ابوبکر بن عمر بن ابوبکر طبیب در نیمۀ رجب سال ۷۸۶ ق به خط نستعلیق کتابت کرده است. ابوبکر طبیب بعد از کتابت اصل دستنویس، در هفت برگ آغازین نسخه، یادداشت‌هایی در مورد زندگی شیخ اشراق و اشعاری به عربی و فارسی نگاشته که یکی از آن‌ها به تاریخ نهم جمادی الآخر سال ۸۲۰ ق است. بنابراین، نسخه حدود ۳۴ سال در اختیار خود او بوده است. یک برگ نسخه، به خطی غیر از خط کاتب است (برگ ۷ ر) و از املاء «مولانا و استادنا افضل المتأخرین محمد الملة و الدین الدونی طاب ثراه» چیزی آمده که اگر منظور علامه جلال‌الدین محمد دوانی باشد، مربوط به بعد از وفات او در ۹۰۸ ق است. در آخر نسخه، صورت اجازۀ قطب‌الدین شیرازی به « تاج‌ الملة و الدین فخر الاسلام و المسلمین شرف المناظرین قدوة المحققین محمود بن الشریف الکرمانی» که در تاریخ ۶۹۶ ق صادر شده، نقل گردیده است. و اما رباعیّات این مجموعه.

‏۱)
در پردۀ دهر [هر] که ناسازتر است
از بی‌هنری بلندآوازتر است
مانند سر ترازو از نقد هنر
هر سر که تهی‌تر آن سرافرازتر است
(برگ ۳ ر)

‏۲)
گرچه همه تن به ذکر شکرت گویاست
عذرت به چنین زبان نمی‌یارم خواست
شکر کرمت به لفظ جان باید گفت
عذر قدمت به دیدگان باید خواست
(برگ ۵ ر)

‏۳)
تا چند می و ساغر و ساقی طلبی
با اهل فضول هم‌وثاقی طلبی
نامد گهِ آنگه چشم دل باز کنی
وز باقیِ عمر، عمرِ باقی طلبی

‏۴)
دوش از کف وصل آن بت عشوه فروش
تا روز می طرب همی‌کردم نوش
امشب من و صد هزار فریاد و خروش
تا کی شب دیگرم بود چون شب دوش
(برگ ۶ ر)

‏۵)
ای صوفی سرگشته! عجب بی‌خبری
گویی نخورم بادۀ ناب سحری
چون نیست تو را باده و معشوقه و چنگ
شک نیست که نشنوی، نبینی، نخوری!
(برگ ۶ پ)

۶) خیام
طبعم همه با روی چو گل پیوندد
دستم همه با ساغر مُل پیوندد
از هر جزوی نصیب خود برگیرم
زآن پیش که جزوها به کل پیوندد

۷) وله
گویند که فردوس برین خواهد بود
آنجا می ناب و حور عین خواهد بود
ما با می و معشوق کنون خوش باشیم
چون عاقبت کار همین خواهد بود

۸) خواجه افضل
بودی که نبودت به خور و خواب نیاز
کردند نیازمندت این چار انباز
هر یک به تو آنچه داد بستاند باز
تا باز چنان شوی که بودی ز آغاز

‏۹)
عاقل چو به احوال جهان در نگرد
اقبال زمانه را به یک جو نخرد
پیوسته در آن بود که تا آخر عمر
زین دام بلا چگونه بیرون گذرد
(برگ ۷ ر)

۱۰) شیخ سیف‌الدین باخرزی رحمة الله علیه
بر رهگذرم هزار جا دام نهی
گویی کشمت اگر در او گام نهی
از هر طرفی که بنگرم دام تو است
گیری و کشی و عاصی‌ام نام نهی
(برگ ۸ ر)
‏..

یادداشت‌ها
رباعی اول. در نزهة المجالس (ص ۶۰۷) بی نام گوینده آمده است.
رباعی دوم. از مجد همگر است (دیوان، ۷۱۰). در مصراع دوم تکرار قافیه صورت گرفته و صحیح آن مطابق دیوان مجد همگر چنین است: عذرت به چنین زبان نمی‌آید راست.
رباعی سوم. از کمال اسماعیل اصفهانی است (دیوان، ۳۳۴).
رباعی چهارم. از انوری است (دیوان، ۱۰۰۱).
رباعی پنجم. در منبع دیگری نیافتمش.
رباعی ششم. در طربخانه به نام خیّام است (ص ۹۰).
رباعی هفتم. رک. طربخانه، ۱۲۱
رباعی هشتم. به خیّام نیز منسوب است (طربخانه، ۲۹) و ما آن را در بخش رباعیات محتمل خیّام آورده‌ایم (رک. رباعیات خیام و خیامانه‌ای پارسی، ۲۶۷). در منابع کهن به اسم بابا افضل دیده نشد (رک. رباعیات بابا افضل، ۱۴۲). شاید این دستنویس ، قدیم‌ترین جایی باشد که آن را به بابا افضل منسوب داشته است.
رباعی نهم. نجم رازی رباعی را به نام شیخ مجدالدین بغدادی آورده است (مرصاد العباد، ۵۳۱).
رباعی دهم. به اوحد کرمانی (دیوان رباعیات، ۱۴۲، ۲۸۱) و خیام (طربخانه، ۷۲) هم منسوب است.

‏●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی



ای خاک نشینِ درگهِ قدرِ تو ماه!
دستِ هوس از دامنِ وصلت کوتاه
در کوی تو زان خانه گرفتم که مباد
آزرده شود خیالت از دوریِ راه

«منسوب به ابوسعید ابوالخیر»



این رباعی در نگاهِ اول، هیچ اتفاقِ شاعرانه‌ای ندارد.

می‌گوید در کوچه‌ی تو خانه‌ای گرفته‌ام که از دوریِ راه، آزرده خاطر نشوی.

اما...

در اصل می‌گویَد:

در کوچه‌ی تو خانه‌ای گرفته‌ام که خاطرِ تو، و خیالِ تو که قرار است به ذهنم بیاید، از دوریِ راه، آزرده نشود.

معمولاً در ادبیات ما، معشوق به خانه‌ی شاعر نمی‌آید و این افتخار را به عاشق نمی‌دهد و فقط خیال و خاطره‌اش است که به ذهن شاعر می‌آیَد.

و شاعر برای نزدیک بودن به معشوق، بهانه‌ای زیبا و شاعرانه می‌آورَد.

خاطره‌ و خیالِ معشوق را هم دارای حس می‌داند و می‌خواهد نزدیکِ معشوق باشد که خیالش برای رسیدن به ذهن شاعر اذیت نشود و راهِ طولانیئی طی نکند.

نمی‌دانم توانستم زیباییِ شعر را توضیح بدهم یا نه، اما فوق‌العاده فوق‌العاده زیباست این رباعی. مخصوصا با کشفِ حرفی نگفته که حاکی از تنهاییِ شاعر است و مخاطب متوجه می‌شود که شاعر به چه اندازه معشوقش را دوست دارد و معشوق چه‌قدر به او وقعی نمی‌گذارد.

ـ @berkeye_kohan ـ

Читать полностью…

چهار خطی

رباعیِ سلمان ساوجی و جواب رکن علا، یا معارضۀ سلمان و سراج قمری؟

در تذکره‌های شعری، از رباعی سلمان و سراج قمری، که یکی در پاسخ به دیگری سروده، و درواقع به رخ کشیدن قدرت شاعری ایشان قلمداد شده، سخن گفته‌اند.

از اولین کسانی که به ذکر رباعی سلمان و معارضۀ وی با سراج‌الدین قمری پرداخته، دولتشاه سمرقندی است. چنان که گفته است:
«و سراج‌الدین را با عبید زاکانی و خواجه سلمان ساوجی مشاعره و معارضه است و به جهت یک رباعی میان سلمان و سراج‌الدین قمری تعصّب بسیار واقع شده ...».

یعنی به زعم وی، این دو شاعر که فاصلۀ زمانی بیش از صد سال دارند، در سرایش رباعی به مجابات یکدیگر پرداخته‌اند؛ در ادامۀ بحث در تذکرۀ دولتشاه آمده که، سلمان گفته:
ای آب روان سرو برآوردۀ توست
وی سرو چمان چمن سراپردۀ توست
ای غنچه عروس باغ در پردۀ توست
ای باد صبا این همه آوردۀ توست
و به سراج قمری نیز رباعی زیر را نسبت داده است:
ای ابر بهار خار پرودۀ توست
وی خار درون غنچه خون کردۀ توست
گل سرخوش و لاله مست و نرگس مخمور
ای باد صبا این همه آوردۀ توست
(تذکرۀ دولتشاه سمرقندی، 1382: 235).

چنان که مصحح دیوان قمری در مقدمۀ دیوان وی آورده، این اشتباه، در اکثر متون ادبی که پس از تذکره نوشته شده، وارد شده است، اما کاشی در خلاصه‌الاشعار و آذر در آتشکده، به فاصلۀ زمانی این دو شاعر و حکایت‌پردازی دولتشاه، اشاره کرده و گفتار وی را نقد نموده‌اند (رک مقدمۀ دیوان سراج).

اما همۀ این حکایت دروغ و جعل نیست و ریشه در واقعیتی دارد که دولتشاه آن را با ذهنیات و حفظیات خویش درآمیخته است. جواهرالاسرار آذری، چندین دهه پیش از تذکرۀ دولتشاه تألیف شده و در بخشی از آن، چنین آمده است:
«... سلمان راست:
ای ابر بهار خار پرودۀ توست
وی خار درون غنچه خون کردۀ توست
[بیت اول منسوب به قمری در تذکرۀ دولتشاه]
ای غنچه عروس باغ در پردۀ توست
ای باد صبا این همه آوردۀ توست
[بیت دوم منسوب به سلمان در تذکرۀ دولتشاه]
... و آنچه رکن علا در جواب گفته و ترجیح طرفین بر بعضی مشتبه شده این است؛ بیت:
ای آب روان سرو برآوردۀ توست
وی سرو چمان چمن سراپردۀ توست
[بیت اول منسوب به سلمان در تذکرۀ دولتشاه]
گل سرخوش و لاله مست و نرگس مخمور
ای باد صبا این همه آوردۀ توست»
[بیت دوم منسوب به قمری در تذکرۀ دولتشاه]

(آذری، نسخۀ جواهرالاسرار محفوظ در کتابخانۀ مرکزی، مورخ 1067ق: 431).

چنان که نگارنده بررسی کرده است، نسخ قدیم دیوان سلمان ساوجی نیز رباعی مورد نظر را، به مانند آنچه که در جواهرالاسرار آمده ضبط کرده‌اند و صحت آن در این متن را تأیید می‌کنند.
در واقع دولتشاه، نه تنها ابیات دو رباعی را جا به جا کرده، بلکه رباعی رکن علا را نیز به نام سراج قمری ثبت کرده که یکی دو سده پیش از سلمان درگذشته است.
همچنین با در نظر گرفتن روایت آذری، معلوم می‌شود که رکن علا به جوابگویی رباعی سلمان پرداخته و از همان زمان، منتقدان و مخاطبان این دو رباعی، به ترجیح یکی از دو رباعی، مبادرت کرده‌اند.
*
/channel/gahnameyeadabi

Читать полностью…

چهار خطی

رباعی مشترک یا شگرد مشترک؟

آشفته زلف اوست هرجا تابی است
دیوانه چشم اوست هرجا خوابی است
زندانی آه ماست هرجا سوزی است
اخراجی چشم ماست هرجا آبی است!

سوادی گجراتی
سده یازدهم ق.
‏..
تفسیده آه ماست هرجا تابی است
نم خیز سرشک ماست هرجا آبی است
بدرودی خون ماست هرجا عیشی است
اخراجی چشم ماست هرجا خوابی است!

صلایی اسفراینی
زنده در ۱۰۲۵ ق.
‏●
رباعیات زیادی در تاریخ ادبیات کهنسال ما هست که بین دو یا چند شاعر مشترک است. این قبیل رباعیات را «رباعیات سرگردان» یا «رباعیات سیّار» نامیده‌اند. گاه یک رباعی در منابع مختلف به یازده شاعر نسبت داده شده است. در همه یا اغلب این رباعیات سرگردان، خود شاعران نقشی در این سرگردانی ندارند و روح‌شان هم از این عوالم بی خبر بوده است. بلکه تذکره‌نویسان و جُنگ پردازان هستند که یک رباعی را به نام چند نفر روایت کرده‌اند. بیشترین رباعیات سرگردان بین ابوسعید ابوالخیر و خیام و خواجه عبدالله انصاری و عطار و مولانا و اوحدالدین کرمانی و عراقی همدانی و مهستی گنجوی و سنایی غزنوی دست به دست شده است. همه این انتساب‌ها هم بعد از مرگ ایشان صورت گرفته و خودشان نبوده‌اند که حقیقت مطلب روشن شود. بسیاری از این رباعیات، به عین عبارت به نام چند نفر است، ولی بعضی رباعیات نیز با تغییر در الفاظ همراه است که یادگار دستکاری زمانه یا ذوق شاعرانه نقل ‌کنندگان است.

دو رباعی بالا که تا حدودی رباعی سرگردان محسوب می‌شود، هم حسن بیگ صلایی اسفراینی مدعی انتساب آن است و هم سوادی گجراتی. اما تفاوت این دو رباعی با بقیه رباعیات سرگردان این است که خود این دو شاعر، هر دو مدعی سرودن آن بوده‌اند! تقی‌الدین اوحدی مؤلف عرفات العاشقین که هر دو شاعر را در گجرات ملاقات کرده است، آن را یک رباعی مشترک نامیده است: «مولانا سوادی گجراتی، اشعار بسیار دارد. وقتی که بنده در گجرات بودم، وی اکثر در صحبت ملا نظیری به سر می‌کرد. این رباعی میانه او و حسن بیگ صلایی خراسانی که در گجرات می‌بود، مشترک است؛ چه هر دو به اسم خود می‌خوانند به اندک تصرّفی و از هر دو شنیده‌ام. والعلم عندالله!».
البته اندک تصرفی که اوحدی بلیانی از آن یاد می‌کند، نسبتاً چشمگیر است. اما ساخت و بنیان هر دو رباعی، مشترک است و هر شاعر اهل ذوقی می‌تواند با تغییر کوچکی در کلمات یا جابه‌جایی مصراع‌ها، رباعی جدیدی شبیه آن بیافریند.

در رباعی دوم، کلمه «عیشی» در مصراع سوم، تصحیح پیشنهادی من است. در عرفات العاشقین چاپ ناجی، این کلمه «عیبی» ذکر شده و در چاپ صاحبکار، «نیشی». پیشنهاد من، از تلفیق این دو کلمه بر آمده است.
‏●
منبع:
عرفات العاشقین،‌ ج ۳، ص ۱۷۷۳؛ ج ۴، ص ۲۱۶۱
‏●●

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

آتشک جهنم!

از آخر کار عالم اندیشه کنید
ای سورکنان! ز ماتم اندیشه کنید
با قحبۀ دنیا مکنید آمیزش
از آتشک جهنم اندیشه کنید!

اشرف مازندرانی
(درگذشتۀ ۱۱۱۶ ق)
‏●
محمد سعید اشرف، یکی دیگر از شاعران ایرانی است که مسافر هند بود و بخشی از عمرش را در دربار زیب النساء گذراند. وی فرزند ملا محمد صالح مازندرانی که از دانشمندان دورۀ صفوی است. با اینکه او را مازندرانی نامیده‌اند، زادۀ اصفهان بود. دو نوبت به هند سفر کرد و همانجا درگذشت.
وی به درج اصطلاحات عامیانه در شعر علاقۀ وافری داشت و دیوانش از این لحاظ، منبع بسیار ارزشمندی است؛ اصطلاحاتی همچون: دست به‌سر کردن؛ دو قرت و نیمش باقی است؛ ناتلنگی کردن؛ شرح کشاف خواندن. فرهنگ‌نویسان آن دوره، به شعرهای او توجه ویژه‌ای داشته‌اند.
در رباعی بالا، تشبیه دنیا به زنی هرجایی، تصویری کهن و کلیشه‌ای است. اما نکتۀ جالب آن، ظرافتی است که شاعر در ترکیب «آتشک جهنم» به کار بُرده است. آتشک، همان سفلیس است که یک بیماری آمیزشی است. در عین حال، یادآور آتش جهنم هم هست.
اشرف مازندرانی، به گواهی دیوانش، با اصطلاحات پزشکی آشنایی داشته، اما از پزشکان دل خوشی نداشته؛ تا آنجا که «تشریح» را «ورزش جلادی» نامیده است:
آیین طبیب کم ز صیادی نیست
خون ریختنش همین به فصّادی نیست
جز قبض وصول جان نباشد نسخه‌ش
تشریح به‌جز ورزش جلادی نیست.

در رباعی بالا نیز بین قبض و نسخه از یک طرف، و قبض جان (روح) از طرف دیگر، تناسبی برقرار است که از ویژگی‌های سبکی اشرف است. دیوان اشرف مازندرانی، به کوشش دکتر محمد سیدان، تصحیح و به سال ۱۳۷۳ در سلسله انتشارات موقوفۀ افشار منتشر شده است.
‏●
منبع: دیوان اشرف مازندرانی، ۳۵۸، ۳۵۲
‏●●

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

نگاهی به رباعیات شمس طبسی
(بخش آخر)

یادم چو از آن عزم سفر می‌آید
بر من همه خوشدلی به‌سر می‌آید
گلگون سرشکم که چو آب است روان
از گرم‌روی به روی در می‌آید
(دیوان شمس طبسی، ۲۷۹)

این رباعی با آنکه رباعی ویژه‌ای هم نیست، چهار مدعی دارد. کاتب نسخۀ چستربیتی که آن را به اسم شمس طبسی آورده است. عوفی رباعی را به اسم شرف‌الدین شفروه ثبت کرده است (لباب الالباب، ۲۲۵). در نزهة المجالس به اسم «سید اشرف» است (ص ۴۷۴) و مصحح دیوان سید حسن غزنوی، به اتکای این منبع، آن را به دیوان این شاعر منتقل کرده است (بگ‌جانی، ۳۴۹). در این بخش نزهة المجالس ۱۱۵ رباعی پشت سر هم به اسم سید اشرف است و جز سه رباعی اول، هیچ کدام در دیوان سید حسن نیست. کاشانی رباعی را به اسم کمال اسماعیل نقل کرده (روضة الناظر، ۲۳۱ ر) و در بعضی نسخ دیوان کمال اسماعیل هم یافت می‌شود (رک. دیوان کمال،‌محمدرضا ضیاء، ۳۴۲).
‏..
از هر سخنی که در غمت دارد در
بر خاک ز دیده می‌بارد بر
ره ره چو چکیده خون ببینی جایی
پی بر که ز چشم من برون آرَد سر
(دیوان شمس طبسی، ۲۷۹)
مصراع دوم رباعی به این ضبط، ایراد وزنی دارد. در دو نسخه از سه نسخۀ مورد استفادۀ مصحح، بعد از کلمۀ دیده، «اینک» (طبق خوانش مصحح) بوده که مورد توجه قرار نگرفته است. مرحوم تقی بینش این کلمه را به درستی «اشک» خوانده و مصراع را چنین ضبط کرده است: بی خاک ز دیده اشک می‌بارد بر. ارتباط اشک و دیده و چشم و خون کاملاً واضح است. رباعی در دیوان رضی‌الدین نیشابوری هم آمده (ص ۱۷۶) و مصراع دوم در آنجا چنین است: بر خاک ز دیده لعل می‌بارد تر. در دیوان امامی هروی هم درج شده (خوئینی، ۲۲۵) و ما در مقاله‌ای نشان داده‌ایم که چگونه رباعیات رضی نیشابوری از دیوان چاپی امامی هروی سر در آورده است (رک. «رباعیات رضی نیشابوری در دیوان امامی هروی»، گزارش میراث، ش ۷۴-۷۵).
‏..
با ابر همیشه در عتابش بینم
جویندۀ آب و آفتابش بینم
گر مردمک دیدۀ من نیست چرا
چندان که نگه کنم در آبش بینم
(دیوان شمس طبسی، ۲۸۰)
این رباعی لطیف عاشقانه در نسخۀ کهن چستربیتی به اسم شمس طبسی است؛ اما دو مدعی دیگر هم دارد. یکی بانو مهستی گنجوی که اغلب رباعیات ناب شهرآشوب بدو پیوسته است (رک. مونس الاحرار، ۲: ۱۱۵۴). رباعی در دیوان سنایی غزنوی هم موجود است (مدرس رضوی، ۱۱۵۶) و ما آن را در نسخۀ کهن کلیات سنایی متعلّق به بایزید ولی‌الدین نیز دیده‌ایم (برگ ۲۹۶ ر). این نسخه در ۶۸۴ ق کتابت شده و قدیم‌ترین نسخۀ تاریخ‌دار دیوان سنایی است و بیست سال از دستنویس چستربیتی کهن‌تر است. علاوه بر آن، در سفینۀ کهن رباعیات (ص ۱۶۶) و روضة الناظر (برگ ۲۳۶ ر) نیز رباعی به نام سنایی است. با توجه به این شواهد، در انتساب رباعی مذکور، جانب سنایی غزنوی از شمس طبسی و مهستی گنجوی قوی‌تر است. سنایی، جزو پیشگامان رباعیات شهرآشوب در زبان فارسی است و از شاعران قدیم، تنها ازرقی هروی است که پیش از او رباعی شهرآشوب گفته است.
‏..
شمس طبسی یک رباعی زیبای عاشقانه دارد که مدعی جدّی برای آن پیدا نشده است (دیوان شمس طبسی، ۲۸۰):
کو آن شب خلوت که غنودیم به‌هم
وآن راز که گفتیم و شنودیم به‌هم
آیا بودا که باز بینیم شبی
یک‌بار دگر چنان‌که بودیم به‌هم
خوشگو این رباعی را به اسم رای چندربهان برهمن (د. ۱۰۷۷ ق) آورده (سفینۀ خوشگو، دفتر دوم، ۱۲۱) که بطلان این انتساب با توجه به ذکر رباعی در نسخۀ کهن چستربیتی که در ۶۹۹ ق کتابت شده، آشکار است.

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

نگاهی به رباعیات شمس طبسی
(بخش نخست)

دیوان شمس طبسی، تصحیح علیرضا شانظری، تهران، انتشارات سخن، ۱۴۰۰ش
‏..
شمس‌الدین محمدبن عبدالکریم طبسی، از شاعران اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری است. تقی اوحدی گوید که در بدایت حال از طبس به هرات رفت و در آنجا نشو و نما یافت و کسب علوم کرد و سرآمد گشت (عرفات العاشقین، ۳: ۱۸۲۱). با این همه، شهرت شاعری شمس مربوط به دوران زندگی او در ماوراءالنهر بویژه در دو شهر سمرقند و بخارا بوده است. وی در بخارا به دیدن قاضی شمس‌الدین منصور اوزجندی رفت. از قاضی منصور قصیده‌ای شهرت یافته بود، با قافیه‌ای خاص (رک. لباب الالباب، ۱۶۵-۱۶۶):
برخیز که شمع است و شراب است و من و تو
آواز خروس سحری خاست ز هر سو
شمس در آن مجلس، قصیده او را به طریق بدیهه جواب گفت و موجب شگفتی و تحسین قاضی و دیگر حاضران شد (تذکرة الشعراء دولتشاه، ۱۶۱-۱۶۳). شمس طبسی سپس به سمرقند رفت و در آنجا به دستگاه خواجه صدرالدین محمد وزیر معروف به نظام الملک راه یافت. خواجه محمد نظام الملک، شمس طبسی را زیر بال و پر گرفت و شمس در مدح او قصاید بسیار گفت (لباب الالباب، ۴۶۲). بیشترین اشعار شمس در مدح همین وزیر است (حدود ۳۰ قصیده و چند قطعه). تقی کاشانی مرگ شمس طبسی را به سال ۶۲۶ در هرات دانسته است (خلاصة الاشعار، ۳۱۶ر). عوفی که با شاعر در سمرقند دیدار داشته، از او به گونه‌ای سخن گفته که گویی پیش از ۶۱۸ ق (سال نگارش لباب الالباب) از دنیا رفته بوده است.

از شمس طبسی دیوان کوچکی در حد ۲۲۰۰ بیت شعر باقی مانده است. بیشتر اشعار شمس طبسی را قصاید او تشکیل می‌دهد که جملگی در مدح شاهان و امرا و صدور و بزرگان زمانه است. اگرچه تسلّط شاعر بر سخن‌وری و زبان‌آوری حقیقتی مسلّم است، اما شعر او از معانی بلند و افکار عمیق تهی است. از وی معدودی غزل باقی مانده که فاقد شور و حال عاشقانه است و از تشبیب قصاید او نیز چنین استنباط می‌شود که وی تجربۀ عاشقانه ژرفی نداشته یا فرصت آن را نیافته است که این تجربه را در شعرش منعکس کند.
از دیوان شمس طبسی سه نسخۀ کهن باقی مانده و او از این لحاظ جزو شاعران نیک‌بخت قرن ششم و هفتم به شمار می‌رود: نسخه‌ای جزو مجموعه دواوین مورّخ ۶۹۹ ق چستربیتی، دستنویس مورخ ۷۱۳-۷۱۴ ق ایندیا آفیس و مجموعه دواوین شمارۀ ۶۶۹ حکیم اوغلو که در قرن هفتم یا هشتم ق کتابت شده است. سایر نسخ دیوان او متعلّق به قرن دهم و یازدهم هجری به بعد است و اغلب، از روی همین سه دستنویس، نسخه‌برداری شده است. تقی کاشانی گزیده‌ای در حدود ۱۷۹۰ بیت از اشعار شمس طبسی را در تذکرۀ خلاصة الاشعار نقل کرده که اغلب اشعار او را در بر می‌گیرد. در برخی سفینه‌های ادبی نیز منتخبی از اشعار او یافت می‌شود. سفینۀ شمارۀ ۹۰۰ مجلس، مونس الاحرار محمدبن بدر جاجرمی، سفینۀ شمس حاجی، جُنگ گنج‌بخش ، جُنگ بیاض و جُنگ نظم و نثر چلبی عبدالله از جملۀ آن‌هاست که همگی در قرن هشتم فراهم شده‌اند.
دیوان شمس طبسی تا کنون دو نوبت تصحیح و چاپ شده است: نخست، به اهتمام تقی بینش بر مبنای ده نسخه از جمله دستنویس چستربیتی و ایندیا آفیس (مشهد، زوار، ۱۳۴۳) و دوم، به تصحیح علیرضا شانظری استاد دانشگاه یاسوج (تهران، سخن، ۱۴۰۰). دکتر شانظری تصحیح خود را بر ده نسخه بنیان نهاده، و در کار خود از دستنویس کهن حکیم اوغلو نیز بهره‌‌مند بوده است. متأسفانه، مصحح کتاب به جُنگ‌ها و سفینه‌های کهن بی مهر بوده و بهره‌ای از آن‌ها نبُرده است. از تذکرۀ خلاصة الاشعار نیز که از حیث تعداد شعر و قدمت و دقت، بر بعضی نسخه‌های تصحیح برتری دارد، استفاده نشده است.
‏..
دیوان شمس طبسی فقط ۳۰ رباعی دارد و اگر از رباعیاتی که میان او دیگر شاعران مشترک است چشم‌پوشی کنیم، جایگاه بلندی برای این شاعر در تاریخ رباعی فارسی نمی‌توان متصوّر شد. ما در این یادداشت، برخی از رباعیات شمس طبسی را از نظر می‌گذرانیم.
‏..
بی آنکه جستجوی تمامی کرده باشم، می‌توانم گفت که رباعیات شمس طبسی در لباب الالباب (دو رباعی) و پنج جُنگ قدیمی قرن هفتم و هشتم با ذکر نام نقل شده است: نزهة المجالس (دو رباعی)، سفینۀ کهن رباعیات (سه رباعی)، خلاصة‌الاشعار فی الرباعیات (یک رباعی)، جُنگ گنج‌بخش (دو رباعی) و جُنگ نظم و نثر چلبی عبدالله مورخ ۷۶۳ ق (یک رباعی). آن‌ها که در دیوان او یافت می‌شود، بدین قرار است:

- با آنکه همیشه یار در کینۀ ماست (جُنگ چلبی، ۲۶پ)
- دی آن مَه من چو روی از مهر بتافت (لباب الالباب، ۴۶۴)
- گیسوی تو در سیه‌گری موی شکافت (لباب الالباب، ۴۶۴)
- آن خط که طواف گرد مَه خواهد کرد (جُنگ گنج‌بخش، ۲۲۴ پ)
- بستان ارم به گرد کویت نرسد (نزهة المجالس، ۲۸۱)
- بر عارض مَه گرد شب انگیخته‌ای (نزهة المجالس، ۲۸۱؛ جُنگ گنج‌بخش، ۲۲۴ پ)

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

بدآموزی!

پیش از تو بتان که چهره افروخته‌اند
کمتر جگرم به داغ غم سوخته‌اند

گر تاب ستم نیست مرا، معذورم
خوبان دگر، مرا بد آموخته‌اند!

شانی تکلّو
درگذشتۂ ۱۰۲۳ ق.
‏●

«پیش از تو». از همان اول، شاعر سوتی می‌دهد و اعلام می‌کند که قبل از معشوق مذکور، چندین معشوق دیگر هم داشته است. ایشان در مصراع آخر، از خوبان دیگر برای سرزنش معشوق فعلی، استفاده ابزاری کرده و انگار نه انگار که خانواده اینجا نشسته!

«چهره افروختن». بسیار شنیده‌ایم که می‌گویند فلانی چهره شده است؛ چهره سینمایی، چهره سیاسی، چهره ادبی و حتی چهره بی ادبی! در قدیم هم آدم‌های خوش چهره یا چهره افروز، از بس پرستیدنی و مورد توجه بودند، اسم‌شان را «بُت» می‌گذاشتند. الآن هم می‌گویند فلانی بُت نسل جوان است. خلاصه، انگار نه انگار که ۴۰۰ سال از این ماجرا گذشته و همچنان در بر همان پاشنه می‌چرخد.

«جگر سوخته». معلوم نیست جگر شاعران ما از چه جنسی بوده که هرچه می‌سوخته، دیگر بار، به میدان می‌آمده که با غم عشق مصاف دهد. انگار نه انگار که این جگر ده‌ها بار دیگر هم سوخته است!

«معذوریت». معذور بودن، یکی از رایج‌ترین روش‌های شانه خالی کردن از بار مسئولیت است. شاعر می‌گوید: اگر می‌بینی تحمل ادا و اطوار ترا ندارم، معذورم! قبلی‌ها مرا بد بار آورده‌اند. و همانند همه دولت‌های فعلی، گناه را می‌اندازد گردن دولت‌های قبلی!

«بدآموزی». بدآموزی این شعرها، از سریال‌های تُرک اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست. اگر مشکل‌ آنها عشق‌های مثلثی است، شاعر در این شعر اعتراف کرده که در زندگی بارها و بارها، «دچار خوبان» شده و آدمی است با صدها ضلع مختلف. نکته بعدی این است که معشوق در شعر فارسی از بس بر عاشق خود ستم روا می‌دارد، اگر معشوق یا معشوق‌هایی پیدا شوند که ستم نکنند، بدآموزی کرده‌اند!
‏●

منبع:
دیوان شانی تکلو، ص ۵۸۷
‏●●


"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

چرخ از تو هزار بار بیچاره‌تر است
(گشت و گذاری در یک رباعی)

نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره دین
چرخ از تو هزار بار بیچاره‌تر است

اوحدالدین کرمانی
(د. ۶۳۵ ق)
‏..
این رباعی نسبتاً مشهور، در مجموعه‌های دورۀ تیموری به حکیم خیّام نیشابوری نسبت یافته و قدیم‌ترین آن‌ها، دستنویس مورخ ۸۶۵ ق بادلیان آکسفورد است (رباعیات حکیم عمر خیّام، ۹۰؛ نیز رک. طربخانه، ۳۰) و تنها تفاوت آن، تغییر «دین» به «عقل» است.

تا آنجا که دیده‌ام، رباعی در سه منبع، به اسم اوحدالدین کرمانی ضبط شده است: دستنویس مورخ ۷۰۶ ق ایاصوفیا (دیوان رباعیات، ۱۲۳)؛ گزیده‌ای که امین‌الدین حاج بله تبریزی (د. ۷۲۰ ق) فراهم کرده (جُنگ رباعی، ۳۸۵)؛ مجموعۀ رسایل و اشعار شمارۀ ۸۸۵۲ کتابخانۀ مجلس که در سدۀ یازدهم گرد آمده است (ص ۷۴۶). رباعی، در مجموعۀ انیس العارفین، کتابت تاج‌الدین علی تبریزی در ۸۲۷ ق، به عین عبارتی که نقل شد، بی نام گوینده دیده می‌شود (دستنویس اسعد افندی، برگ ۳۷۷ ر).

مضمون رباعی را عطار در اسرارنامه پرورانده: فلک سرگشته‌تر از توست بسیار (ص ۱۸۸).
نزاری قهستانی (د. ۷۲۰ ق)، نیز این رباعی را به اقتفای اوحد کرمانی گفته است (نامه‌های منظوم و رباعیات، ۹۴):
ای دل! چو بد و نیک جهان بر گذر است
شادی کن و غم مخور که دنیا سمر است
سرگشتگی من و تو از چرخ مدان
کو هم ز من و تو نیز سرگشته‌تر است.

مجد همگر شیرازی (د. ۶۸۶ ق) گوید (دیوان، ۷۶۵):
خوش باش و به‌هر حال مشو پیش اندیش
نیکی و بدی به وقت خود آید پیش
زنهار ز چرخ تا نباشی دلریش
کو نیز خبر ندارد از گردش خویش!

سلمان ساوجی (د. ۷۷۸ ق) هم به این موضوع علاقه نشان داده است (جُنگ رباعی، ۵۲۰):
قسم تو اگر مراد و گر حرمان است
حظّ تو اگر درد، وگر درمان است
از گردش آسمان نباید دانست
کو نیز به حال خویش سرگردان است.

این رباعی منسوب به خیّام هم یادکردنی است (رباعیات حکیم عمر خیّام، ۱۰۹؛ نیز رک. طربخانه، ۴۷):
در گوش دلم گفت فلک پنهانی
حکمی که قضا بود ز من می‌دانی
در گردش خویش اگر مرا دست بُدی
خود را برهاندمی ز سرگردانی
‏..
عطاملک جوینی (د. ۶۸۱ ق) در آخر رسالۀ تسلیة الاخوان گوید (ص ۱۴۵): «[به]معاضدت و موافقت این چرخ سرگردان که او نیز از ما به هزار درجه سرگشته‌تر است، از خویش و کار غافل نشود».

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

توضیح تکمیلی در مورد یادداشت قبلی

جناب نویدی ملاطی مصحح محترم احسن القصص در پیامی یادآور شدند که بیست و یک صفحۀ نخست کتاب، به دلیل نقص نسخۀ اصلی (چلبی عبدالله)، به‌ناچار از نسخۀ ایندیا آفیس نقل شده که تحریر جدیدتری از ترجمۀ مذکور است محرّر این نسخه که احتمالاً در قرن هشتم تحریر شده، در نثر کتاب دست بُرده و اشعاری را نیز به اقتضا و تناسب، به متن اصلی افزوده است و حتی از سعدی نیز ابیاتی در متن به چشم می‌خورَد (رک. مقدمۀ کتاب، صفحات هجده و شصت). بنابراین، احتمال بسیار دارد که بیت مورد اشاره در یادداشت قبلی، افزودۀ محرّر نسخۀ جدیدتر احسن القصص باشد.


‏●●

/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

♦️♦️♦️
#رباعی


یک رباعی و داستانش


سال‌ها پیش آن‌هنگام که یکی از بستگان از دنیا رفت از من خواستند که برای سنگ مزار شعری بگویم. من دو سه شعر برای‌شان نوشتم و از آن میان این رباعی:

در خانه‌ی ویرانه تقلا کردیم
تا آینه‌‌ای شگفت پیدا کردیم
آنگاه در آن آینه چون خیره شدیم
تنهایی خویش را تماشا کردیم

را که سال ۱۳۸۷ در بیدخون از توابع بوشهر نوشتم پسندیدند و فرستادند به کسی که قرار بود سنگ مزار را بتراشد.

بعد که کار داشت به پایان می‌رسید سنگ‌‌تراش عکسی از سنگ‌مزار طراحی شده برای بررسی و تایید نهایی فرستاد.

دیدم رباعی را اینگونه نوشته:

در خانه‌ی ویرانه تقلا کردیم
تا آینه‌ای شکسته پیدا کردیم

آنگاه در آن آینه چون خیره شدیم
تنهایی خویش را تماشا کردیم

یعنی سنگ‌‌تراش ناشناس بجای شگفت از صفت شکسته برای آینه استفاده کرده بود.
از بهترین نقد‌ها و پیشنهادات اصلاحی بود که تا کنون دریافته‌ام‌.

از آن پس در کتاب وقت‌های زمان نیز شکل اصلاحی پیشنهادی سنگ‌‌تراش آمد.

این که سنگ‌‌تراش سخن‌سنج که بود و اکنون کجاست نمی‌دانم.

#سینا_سنجری

T.me/sanjarisina

Читать полностью…

چهار خطی

چون نیست زِ هرچه هست جُز باد بِدست
چون هست زِ هرچه هست نُقصان و شکست
انگار که هرچه هست در عالم نیست
انگار* که هرچه نیست در عالم هست.

*در رباعیات خیام، "پندار" است.

این رباعی را صاحب انیس‌الوحده به نام شمس‌الدّین درود آورده است و مصحح هم هیچ توضیحی در باره آن نداده است.
این رباعی به نام خیام نیز در سه چاپِ رباعیات او (نسخه‌ی ژوکوفسکی به تصحیح یونگی ادواردویچ برتلس، نسخه‌ی استاد زنده‌یاد محمّدعلی فروغی و نسخه‌ی کاترینا فن‌اهایم به تصحیح فریدرخ روزن) آمده است.

#شمس‌الدین‌درود #خیام

انیس‌الوحده و جلیس‌الخلوة؛ محمود بن محمود بن علی‌الحسنی"گلستانه"؛ تحقیق و تصحیح دکتر مجتبی مطهرّی"الهامی"؛ مجلس؛ ۱۳۹۵: ۱۱۸.
مقایسه رباعیات عمربن ابراهیم خیّامی؛ فریبرز قاسملو؛ قلم؛ ۱۳۷۵: ۵۷.
/channel/tarikhfarhanghonariranzamin

Читать полностью…

چهار خطی

بازی با هست و نیست!

چون نیست از‌آنچه هست جز باد به دست
چون هست از آنچه نیست، نقصان و شکست
انگار که هرچه هست در عالم نیست
پندار که هرچه نیست در عالم هست!

منسوب به خیّام
‏▫️
دوست نادیده‌ای از من پرسیده است که این رباعی منسوب به خیّام در کتاب رباعیات خیّام در منابع کهن ذکرش هست (رک. ص ۲۵۵، فهرست تطبیقی)؛ اما در کتاب رباعیّات خیّام و خیّامانه‌های پارسی، حتی در میان رباعیات مشکوک هم جایی ندارد. جریان چیست؟

جواب ساده‌اش این است که در کتاب نخست، بنده رباعیات منسوب به خیّام را که در متون کهن بی نام گوینده هم آمده نیز ، فهرست کرده‌ام و در مقدمه گفته‌ام که قضاوتی در مورد انتساب هیچ کدام ندارم و صرفاً برای آنکه مخاطبان از وجود این رباعی و دیگر رباعیات منسوب به خیّام در منابع کهن مطلع شوند، آن‌ها را می‌آورم. طبق یافته‌های آن کتاب، این رباعی در سه منبع قرن هشتم یعنی تاریخ وصاف، روضة الناظر و سفینۀ نوح بی ذکر نام گوینده نقل شده است. به عبارت دیگر، هیچ منبع کهنی بر انتساب رباعی به خیّام صراحت ندارد. تا ‌آنجا که می‌دانم اولین جایی که رباعی را به نام خیّام ثبت کرده، طربخانۀ رشیدی تبریزی است که در ۸۶۷ ق تدوین شده است (ص ۴۱).

طبق معیاری که من در کتاب رباعیات خیّام و خیّامانه‌های پارسی برگزیده‌ام، گام اول در شناخت رباعیات خیّام، وجود آن رباعی در منابع کهن با ذکر نام گوینده است. یعنی رباعی باید در ۳۲ منبع کهن مورد بررسی ما، به اسم خیّام ذکر شده باشد و رباعی مذکور جایی در موجودیِ ۱۵۶ رباعی منابع کهن نداشته و از دایرۀ انتخاب ما حذف شده است. در بررسی بنده، مجموعه‌های مدوّن دورۀ تیموری به بعد، جزو منابع کهن به حساب نیامده‌اند که دلایلش در کتاب ذکر شده است.

شادانی نیشابوری در کتاب دستور الملوک یا گنج الگنج که در حدود ۵۰۸ هجری تألیف شده، رباعی را بی نام گوینده نقل کرده است (دستنویس لندن، برگ ۵۰). اگر رباعی الحاقی نباشد، مفهوم این سخن آن است که جزو رباعیات کهن تلقی می‌شود و اگر حتی یک منبع هم در میان منابع کهن پیدا می‌شد که آن را به خیّام نسبت داده بود، می‌توانستیم رباعی را در میان رباعیات محتمل جای دهیم.

نکته‌ای که در این رباعی وجود دارد، بازی شاعر با دو کلمۀ «هست» و «نیست» است و طبق آنچه من از بوطیقای خیّام دریافته‌ام، بازی با کلمه، جایی در شیوۀ رباعی‌گویی خیّام ندارد. همینجا بگویم که مفهوم مصراع دوم رباعی برای من روشن نیست. یعنی احساس می‌کنم گویندۀ رباعی، هرکه بوده، به خاطر الزام به درج کلمۀ «هست» و «نیست» در هر مصراع رباعی، و استفاده از شگرد معکوس سازی: چون نیست زهرچه هست/ چون هست ز هرچه نیست، در مصراع دوم به تکلّف و حتی لکنت افتاده است. به عبارت روشن‌تر، در حالی که مصراع «چون نیست ز هرچه هست جز باد به دست» و دو مصراع سوم و چهارم دارای یک مفهوم سر راست است، این وضوح معنایی را در مصراع «چون هست ز هرچه نیست نقصان و شکست» نمی‌یابیم. نیست، چگونه می‌تواند نقصان و شکست ایجاد کند؟ مگر اینکه عدم (نیست) را معادل مرگ بگیریم و بگوییم: «چون مرگ باعث شکست و نقصان می‌شود،‌پس...». شاید به دلیل همین ابهام بوده که در بعضی منابع، از خیر الزام «هست و نیست» گذشته‌اند و آن را به صورت «چون هست ز هرچه هست نقصان و شکست» روایت کرده‌اند (رک. عرفات العاشقین، ۶: ۳۷۹۳). از مخاطبان فهیم و فاضل این یادداشت خواهش دارم که نظرشان را در این باره بیان فرمایند.

رباعی منسوب به خیّام، به چندین شاعر دیگر هم منسوب است: ابوسعید ابوالخیر (سخنان منظوم، ۸)؛ بابا افضل کاشانی (دیوان بابا افضل، ۲۲۲)؛ شیخ نجم‌الدین کبری (عرفات العاشقین، ۶: ۳۷۹۳)؛ خواجه نصیرالدین طوسی (لطایف الخیال، ۲: ۳۲۳)؛ مهستی گنجوی (محرابی، ۱۷۶) و جامی (جواهر الخیال، ۸۶). تقریباً همۀ این انتساب‌ها، در منابع متأخر اتفاق افتاده و بر صحت آن‌ها اطمینانی نمی‌توان داشت. ضمن اینکه درج رباعی در دستور الملوک شادانی، انتسابش را به بابا افضل و نجم کبری و خواجه نصیر و جامی منتفی می‌کند.

سخن پایانی آنکه اگرچه هیچ منبع کهنی نیست که ما را در صحت انتساب رباعی به حکیم عمر خیّام خاطر جمع و هم‌سخن کند، اما می‌توان گفت در روزگار او به عرصه آمده است. ضمن ‌آنکه انتساب رباعی به دیگران هم پایۀ چندان محکمی ندارد.

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

رباعیات شاه شجاع مظفری (بخش آخر)

رباعیات زیر را گردآورندۀ جُنگ ماردین در ۸۲۳ ق به اسم شاه شجاع آورده و از عناوین اشعار پیداست که آن‌ها را از منبعی در زمان حیات شاعر نقل کرده است (دستنویس ۴۵۵۹ مجلس، ۳۲۷ب):
۱۱) فی الرباعیات
در سر هوس آنکه نگاری آید
در دل غم آنکه غمگساری آید
افسوس بر آنکه اندرین مهلت عمر
کاری بنکردم که به کاری ‌آید

۱۲) وله خلّد الله ملکه
با مهر تو عاشقی مکرّر باشد
با یاد تو خوشدلی مقرّر باشد
از دیده نمی‌رود به نیرنگ و فسون
نقشی که ز حُسن تو مصوّر باشد

۱۳) وله خلّد الله ملکه
چون فصل بهار، عشرت و عیش فزود
از شاخ، شکوفه رخ به خوبی بنمود
اینجا که تو با منی، به آن‌هام چه کار
و آنجا که تو بی منی، از این‌هام چه سود؟

۱۴) وله خلدت سلطنته
احوال جهان بر دلم آسان می‌کن
و افعال بدم ز خلق پنهان می‌کن
امروز خوشم بدار و فردا با من
آنچ از کرم تو می‌سزد، آن می‌کن!

۱۵) وله خلّد الله خلافته
چون صبح به خرّمی دری بگشاید
صافی قدحی و دلبری می‌باید
تا دلبر زیبا، دمکی ناز کند
وآن بادۀ صافی غمکی بزداید

۱۶) وله ایضاً خلّد الله سلطانه
تا چند مرا دلی بلاکش باشد
وز غصّۀ چرخ در گشاکش باشد
یارب! به کمال کرم و لطف عمیم
مگذار که بیش از این مشوّش باشد

۱۷) وله خلّد الله سلطانه، ملمّعا
ناهیک مدامعی و طول السهر
ما اشوق انّنی قبیل السحر
در گردش دهر طورها گردیدیم
حالی نبدیدیم به از بی‌خبری!

توضیحات:
رباعی سیزدهم را شاه شجاع از این رباعی کهن برگرفته که به سنایی غزنوی منسوب است (جُنگ رباعی، ۲۸):
باغ گل و مل، نوای مرغان بهار
هست این همه و تو غایب ای زیبا یار
اکنون که تو غایبی، ازین‌هام چه سود
و آنگه که تو حاضری، بدین‌هام چه کار؟
رباعی چهاردهم: به ابوسعید ابوالخیر منسوب است (سخنان منظوم، ۷۷)؛ اما در چندین منبع به نام شاه شجاع است (رک. نفائس المآثر، ۲۶۶؛ هفت اقلیم، ۲: ۶۸۴؛ مرآت الادوار، ۲: ۷۵۲؛ عرفات العاشقین، ۳: ۱۹۱۴؛ ریاض الفردوس خانی، ۲۸۵؛ جامع مفیدی، ۱: ۱۲۶).
‏..
تقی کاشانی در اشعاری که به اسم شاه شجاع نقل کرده، ده رباعی نیز گنجانده است (خلاصة الاشعار، ۷۰ر). از این ده رباعی، رباعیات ۱، ۵، ۶، ۸، ۹، ۱۴ و ۱۵ پیشتر نقل شد. سه رباعی دیگر، به قرار زیر است:

۱۸) و له
ای دل! بشنو قصه و بیهوده مخوان
از بهر نفس خود در بند ممان (؟)
گر عافیتی و گوشه‌ای دست دهد
آزاد شو از سلطنت ملک جهان

۱۹) و له
گفتم چو تویی به دلنوازی نبود
گفتا غم عشق ما به بازی نبود
گفتم ‌صفت زلف تو می‌کردم، گفت:
بیهوده سخن بدین درازی نبود

۲۰) و له
بدنامی ما ز عرش و کرسی بگذشت
وین عمر عزیز نیز از سی بگذشت
اکنون خوشیی نیست، وگر دست دهد
صد کاسۀ ساقی که عروسی بگذشت!

توضیحات:
در رباعی ۱۸ مصراع دوم شاید در اصل «از بهر هوای نفس در بند ممان» بوده است.
در رباعی ۱۹، «بیهوده سخن بدین درازی نبود» مثل است (رک. امثال و حکم، ۱: ۴۹۳).
رباعی ۲۰ در تاریخ جهانگشای جوینی بدین ضبط آمده است (۱: ۶):
افسوس که عمر نابیوسی بگذشت
وین عمر چو جان عزیز از سی بگذشت
اکنون چه خوشی، وگر خوشی دست دهد
صد کاسه به نانی چو عروسی بگذشت.
مشخص است که بنانی (به نانی) را تقی کاشانی «ساقی» خوانده است. این مصراع، نیز حاوی یک مثل قدیمی است (رک. امثال و حکم، ۲: ۱۰۵۶).

‏●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

[سرمقاله/ جُنگ۱۷]

✳️ در تاریکی، دو سه کبریت روشن کردیم*

#سیدعلی_میرافضلی
(مدیرمسئول)

اول. دکتر شهیندخت خوارزمی، چهره‌ای نام‌آشنا در ایران در عرصه‌های مدیریت و منابع انسانی، توسعه و آینده‌پژوهی، ارتباطات و علوم اجتماعی است. آشنایی من با دکتر خوارزمی، نخستین‌بار در اوایل دهۀ هفتاد از راه ترجمۀ کتاب‌های الوین تافلر (موج سوم و جابه‌جایی در قدرت) اتفاق افتاد. بعدها در سال‌های ۱۳۹۱ و ۱۳۹۲ با ایشان به‌عنوان مشاور عالی مدیرعامل شرکت ملی صنایع مس ایران، افتخار آشنایی نزدیک پیدا کردم. تلاش دکتر خوارزمی در مس معطوف به پذیرش تحول‌خواهی و توسعۀ دانایی بود. پروندۀ این شمارۀ ما به این بانوی فرهیخته اختصاص دارد و آن را باید ادای دینی کوچک به یکی از مفاخر کرمان به‌شمار آورد.

دوم. پیش‌تر نوشته‌ام و گفته‌ام که شعر کوتاه، هم ضرورت زمانۀ ماست و هم از پیشینه‌ای درازدامن در شعر فارسی برخوردار است. یکی از معروف‌ترین شاعران ایران، حکیم خیّام نیشابوری، با تعداد اندکی رباعی که نموداری از اندیشۀ ناب ایرانی است، توانسته است پنج قارۀ جهان را درنوردد. درست است که این رباعیات با نام حکیم خیّام پُرآوازه شده است، اما بسیاری از آن‌ها سرودۀ شاعرانی از چهارگوشۀ اقلیم زبان پارسی است. شاعران دیار کرمان، از گذشتۀ دور تا امروز، در حوزۀ شعر کوتاه، آثاری درخور پدید آورده‌اند. در پروندۀ شعر کوتاه کرمان، در حد وسع خود، بخشی از این بضاعت را عرضه داشته‌ایم. مجال اندک ما و گرفتاری برخی از شاعران دیارمان، مانع از آن آمد که این پرونده به کمالی مطلوب برسد. اگر عمری باقی بود، در شماره‌های‌ آتی موضوع را از زاویه‌های دیگر نیز بررسی خواهیم کرد.

سوم. در یک دهۀ گذشته، نام علیرضا هاشمی نژاد در مباحث مربوط به تاریخ و تحلیل هنر خوش‌نویسی ایران به نیکی مطرح بوده است. در این چند ماهی که ویروس کرونا همچنان یکه‌تاز فضای اجتماعی و فرهنگی جهان است و همۀ تعاریف پیشین را دگرگون کرده، هاشمی‌نژاد با انتشار چند اثر ارزشمند، ورقی دیگر بر کارنامۀ پُربرگ پژوهش‌های خود افزوده است. مهم‌ترین آن‌ها، کتاب «فراز و فرود نسخ‌نویسی در ایران» است که به بررسی تحولات سبک‌شناختی قلم نسخ در ایران از هزارسال پیش تا آخر سدۀ چهاردهم هجری قمری می‌پردازد. به بهانۀ انتشار این اثر و دو اثر دیگر هاشمی‌نژاد در چند ماه اخیر، پروندۀ کوچکی گشوده‌ایم که ما را با چند و چون این آثار آشنا کند.
•••

* احمدرضا احمدی، مجموعۀ اشعار، دفتر هفتم، ۱۲

> یادداشت در سایت مجله

🌐 www.jongmag.com

#جنگ_هنر_مس
#جنگ۱۷
> بهار ۱۴۰۰
> ۲۰۸ صفحه

@jongemes

Читать полностью…

چهار خطی

توضیحی در مورد رباعی منسوب به ابوسعید
(ذیلی بر یادداشت زیبای حمید زارعی مرودشتی)

رباعی منسوب به ابوسعید در یادداشت دوست گرامی آقای زارعی مرودشتی، سرودۀ ثنایی مشهدی (د. ۹۹۶ ق) است. این رباعی علاوه بر دیوان شاعر (کلیات، ۴۰۰)، در اغلب تذکره‌های دست اول عصر صفوی، مثل: خلاصة الاشعار (بخش خراسان، ۱۸۲)، مجمع الخواص (ص ۱۴۹)، لطایف الخیال (۲: ۳۳۳) و مجمع الفضلاء (ص ۲۲۷) به اسم ثنایی مشهدی است. اوحدی بلیانی نیز رباعی را در صدر گزیدۀ اشعار ثنایی مشهدی جای داده است (عرفات العاشقین، ۲: ۸۹۰). بنابراین، تردیدی در تعلّق رباعی به این شاعر نازک‌خیال قرن دهم هجری نداریم. علاوه بر قوّت اسناد، شیوۀ خیال‌پردازی رباعی که در گفتار آقای زارعی مرودشتی بدان اشاره شده، نیز گواه این موضوع است که رباعی در مکتب شاعران دورۀ صفوی به وجود آمده است. همان طور که پیشتر نیز گفته‌ایم حدود ۱۰۰ رباعی شاعران قرن دهم و یازدهم به کاروان رباعیات منسوب به ابوسعید ابوالخیر پیوسته است.

خواجه حسین ثنایی از پیشتازان نازک‌خیالی در عصر صفوی است. بعد از مهاجرت از خراسان به دربار اکبرپادشاه، شعر او در هند مورد توجه قرار گرفت و شهرتی بی‌مانند برای او به ارمغان آورد. ثنایی، به خاطر استعارات غریب و تخیّل‌ دور و دراز، مورد شماتت بعضی از شاعران ایرانی قرار داشت؛ چنان‌که ولی دشت بیاضی (د. ۱۰۰۱ ق) در رباعیی که از قضا به همین قافیۀ رباعی مورد نظر ماست، به نقصان معانی و نارسایی الفاظ در اشعار ثنایی ایراد گرفته است (خلاصة الاشعار، بخش خراسان، ۱۳۰):
ای فکر تو را شحنۀ نقصان زده راه
دور از نفست اثر چو طاعت ز گناه
معنیت چو بخشش لئیمان، ناقص
الفاظ، چو خلعت خسیسان، کوتاه
اوحدی بلیانی نیز در شرح حال ثنایی همین نقد را به زبان شاعرانه ادا کرده است (عرفات العاشقین، همانجا): « از غایت شکوه و رفعت جلالش، شاهدان معانی را کسوت الفاظ در بر بیان تنگ آمده».

البته، ثنایی مشهدی نیز طعنۀ ولی دشت‌بیاضی را بی پاسخ نگذاشته و او را به دزدی شعر دیگران متهم کرده، و هجو ولی را با یک تصویر بسیار بدیع عرضه داشته است (عرفات العاشقین، ۲: ۸۹۵):
بیچاره «ولی» قصد دُر موزون کرد
در هر بیتی غارت صد مضمون کرد
چون مُهرۀ حقه‌باز، حرفی که شنید
در گوش نهاد و از دهن بیرون کرد!
ظاهراً مضمون‌دزدی ولی، امری مشهور در بین ادبای آن زمان بوده و تقی کاشانی نیز بدان اشاره کرده است (خلاصة الاشعار، بخش خراسان، ۷۷):«بعضی از شعرا و مستعدان می‌گویند عادت کرده به تملّک و تصرّف نمودنِ مضامین و معانی دیگران».

‏●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت: سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

محو شدن در محوی

میرمغیث‌الدین محوی همدانی (د. ۱۰۱۶ ق) از رباعی‌سرایان مشهور عصر صفوی است. وی در رباعی‌سرایی سبکی ویژه دارد که جمعی از شاعران آن عصر از آن متأثر بوده‌اند. از محوی حدود ۵۴۰ رباعی باقی مانده است که در جُنگ رباعی آن‌ها را نقل کرده‌ام. آقای مرتضی چرمگی عمرانی نیز رباعیات محوی را تصحیح کرده و به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به چاپ رسیده است (تهران، ۱۳۹۵). در این چاپ ۷۸ رباعی منسوب به خیّام هم جای گرفته است که شرحی جداگانه می‌طلبد. در این یادداشت، نمونه‌هایی از اثرگذاریِ محوی همدانی را بر شاعران هم‌عصرش ارائه می‌دهیم.
‏..
محوی همدانی (جُنگ رباعی، ۶۴۹):
محوی! به تو آشنایی او حیف است
در شام تو روشنایی او حیف است
زنّار پرست گشته‌ای، خوش کردی
حیف است به تو خدایی او، حیف است!

نوعی خبوشانی (دیوان، ۲۳۷):
نوعی! به تو بی‌وفایی او حیف است
حیف است ستیزه‌رایی او، حیف است
جز تو بر تو بندگی توست دریغ
بر غیر خدا خدایی او حیف است!
‏..

محوی همدانی (همان، ۶۵۹):
محوی که ز کوی عقل بیرون می‌گشت
سرگشته‌تر از هزار مجنون می‌گشت
دور از تو، ز دور دیدم آن گم‌شده را
در بادیه‌ای که باد در خون می‌گشت

نامی بهکری (عرفات العاشقین، ۶: ۳۹۲۴):
نامی ز غم فراق محزون می‌گشت
در بادیه‌ای که باد مجنون می‌گشت
خورشید اگر پای نهادی آنجا
سرتابه قدم آبلۀ خون می‌گشت
‏..

محوی همدانی (همان، ۶۶۵):
عاشق پی دل به آشنایی نبرد
وز هیچ طرف بوی نوایی نبرد
گفتی: عشقم نمود ره، این غلط است
عشق آن باشد که ره به جایی نبرد!

رضی آرتیمانی (دیوان، ۱۷۱):
مجنون که تمام محو لیلی نشود
شایستۀ انوار تجلّی نشود
گفتی که: به عشق دل تسلّی گردد
عشق آن باشد که دل تسلّی نشود!
‏..

محوی همدانی (همان، ۶۵۷):
گفتی که به عالمم تمنّایی نیست
از من بشنو که‌م از تو پروایی نیست
زآن ساکن کربلا شدستی، کامروز
در مقبرۀ یزید حلوایی نیست!

حزین لاهیجی (دیوان، ۵۰۶):
با کعبه چه کار اگر معاشی ندهند
مهمانی زنده، مُرده لاشی ندهند
زآن گشته به کربلا مجاور زاهد
کاندر سرِ گور شمر، آشی ندهند!

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

■ رباعیات صائب!
نقد و بررسی دو رباعی منسوب به صائب

اگر بخواهند از میان چند هزار شاعر ریز و درشتی که در قرن دهم و یازدهم هجری در قلمرو زبان فارسی به ظهور رسیده‌اند، یک شاعر را به عنوان چهرۀ شاخص شعر این دوران معرفی کنند، به احتمال قریب به یقین، گزینۀ اغلب سخن‌سنجان، صائب تبریزی خواهد بود. وی شاعری است که در زمان حیات خود، در ایران و سایر ممالک پارسی زبان، به این جایگاه بلند دست یافت. ولی قلی شاملو او را «سر دفتر شعرای زمان» (قصص الخاقانی، ۶۲)، محمد افضل سرخوش «استاد استادان» (کلمات الشعراء، ۱۱۸) و خوشگو «ابو الآبای تازه‌گویان» (سفینۀ خوشگو، ۳۷۴) نامیده است. صائب را می‌شود شاعری تمام وقت نامید که مدار زندگی‌اش بر حول محور شعر می‌چرخید. هم شعر به او اعتبار بخشید و هم او به شعر اعتبار داد.
محمد طاهر نصرآبادی که معاصر صائب بود شمار اشعار او را ۱۲۰ هزار بیت نوشته است (تذکرۀ نصرآبادی، ۳۱۶) و این رقم را، دویست هزار بیت (قصص الخاقانی، ۶۵) و سیصد هزار بیت هم گفته‌اند (سفینۀ خوشگو، ۳۷۷). اما کلیات صائب که به اهتمام شادروان محمد قهرمان در شش جلد به چاپ رسیده، مشتمل بر ۷۲ هزار بیت است. جالب اینجاست که در این دیوان سنگین، هیچ رباعیی یافت نمی‌شود و تذکره‌نویسان نیز، تا آنجا که من دیده‌ام، رباعیی به اسم او نیاورده‌اند. ممکن است در بعضی جُنگ‌های خطی، یک یا دو رباعی به اسم صائب یافت شود که در درستی این انتساب تردید است.

بر خلاف همۀ ادبا و تذکره‌ نویسان دورۀ صفوی، محمد مفید مستوفی بافقی (زنده در ۱۰۹۱ ق)، مؤلف جامع مفیدی، در شرح حال شاعری از شاعران یزد به نام «نوری تنباکو فروش»، دو رباعی به صائب منسوب کرده است (ج ۲، ۴۴۴ – ۴۴۵):
«نوری، مردی است عامی و شغلش تنباکو فروشی. هرگز به مجلس هیچ عالمی ننشسته و شرف صحبت هیچ دانشمندی در نیافته. اما طبع نظمی دارد و گاهی به حسب اتفاق، چند بیت نظم می‌نماید. روزی در قهوه خانۀ میدان خواجه، این رباعی که از نتایج طبع پادشاه اهل سخن و ملکِ شعرای ما تقدّم میرزا صائبای تبریزی است، خوانده شد:
یارب به نیاز و ناز مستان الست
صایب را کن ز جام هشیاری مست
بخشای در آن شبی که ساییم به هم
ما ساق به ساق و دیگران دست به دست

نوری مزبور در گوشه‌ای ایستاده استماع می‌نمود. در همان ساعت در جواب آن، این رباعی به رشتۀ نظم کشیده به سمع حضّار رسانید:
گر زاهد شهری و اگر باده پرست
می‌باید داد جان و می‌باید رست
از مال جهان و نقد جان، دل برگیر
نی ساق به ساق مال و نی دست به دست!

همچنین در جواب این رباعی ملک الشعراء میرزا صایبا که:
دی آمده بود بر رخش رنگ عبوس
تا جام ز لعلش نکند جرئت بوس
از حسرت بط بسوخت ماهی و نشد
با خون کبوتر آشنا چشم خروس

نوری مذکور گفته، جواب:
ای صاحب این مسئلۀ ساغر و بوس
می‌دان به یقین که چین ابروست عبوس
بط شیشه و جام ساغر و ماهی دست
می خون کبوتر و دهان چشم خروس!

و اکثر رباعیات و غزل‌های ملک الشعراء مومی الیه را جواب گفته. چون این نسخه گنجایش تفصیل همگی را نداشت، به همین قدر اکتفا شد. وفات نوری در سنۀ خمس و ثمانین و الف در خطۀ یزد اتفاق افتاد».

مفید بافقی، تألیف جامع مفیدی را در بصره به سال ۱۰۸۲ آغاز نهاد و آن را در سال ۱۰۹۰ در مولتان به پایان رساند. وی این بخش کتاب را یقیناً بعد از ۱۰۸۵ که تاریخ مرگ نوری تنباکو فروش است به تحریر در آورده است. لحن نوشتار هم به گونه‌ای است که نشان می‌دهد در آن تاریخ، صائب در قید حیات بوده است. با توجه به تاریخ مرگ صائب (۱۰۸۷ ق)، زمان نگارش این یادداشت، احتمالاً بین ۱۰۸۵ تا ۱۰۸۷ ق است. غرض این است که مؤلف درس‌خوانده‌ای چون مفید مستوفی، در زمان حیات صائب، به او دو رباعی بسته و از رباعیات دیگر صائب سخن گفته است، و این ادعای گزافی است که هیچ تذکره‌نویس دیگری بر آن صحّه نمی‌گذارد.

از این دو رباعی، رباعی نخست، از تایب کرمانی است و در مصراع دوم، به جای «صائب»، در اصل شعر، «تایب» است. این رباعی را نصرآبادی به نقل از حافظ محمد طاهر قاری کرمانی که پسر تایب بوده، در تذکرۀ خود آورده است (تذکرۀ نصرآبادی، ۳۶۹) و گواهی او بر روایت مفید مستوفی رجحان دارد. بر قیاس رباعی اول، رباعی دوم را نیز می‌توان انتسابی جعلی و مخدوش دانست. از این حکایت دانسته می‌شود که قهوه‌خانه‌های قدیم ایران، کهن۫ الگوی فضای مجازی امروز محسوب می‌شوند و در آشفته بازار آنجا نیز مثل امروز، شعرهای دیگران را به شاعران مشهور می‌بستند.

آنچه از جنبۀ روانی می‌تواند به دلایل این انتسابِ نادرست، معنا دهد آن است که مقابلۀ شاعری گمنام و عامی مثل نوری تنباکو فروش با شاعر گمنام دیگری همچون تایب کرمانی، هیچ لطفی برای مخاطب ندارد و چه بهتر که طرف حساب نوری تنباکو فروش، بزرگ‌ترین شاعر روزگار باشد تا وجه دراماتیک این داستان، پُر رنگ‌تر، و قوّت اثرگذاری آن چندین برابر شود.
●●

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

گدایی بر سر گنج!

ای در طلب گره‌گشایی مُرده
در وصل بزاده، از جدایی مُرده
ای بر لب بحر، تشنه با خاک شده
وی بر سر گنج، از گدایی مُرده!

عطار نیشابوری
(د. ۶۲۷ ق)
‏●
کاری ندارم که عطاملک جوینی، رباعی را در کار دق‌مرگ شدن سلطان محمد خوارزمشاه، به سال ۶۱۷ ق، کرده و گفته: «و وقت وفات او، یکی در نظم آورده است».
نیز کاری به این ندارم که شمس تبریزی و افلاکی و ترمذی و سلطان ولد از رباعی خوش‌شان‌آمده و مریدان مولانا آن را به حضرت مولوی بسته‌اند.
انتساب رباعی به بابا افضل و شاه نعمت الله ولی نیز به بنده ربطی ندارد. دوستداران بابا افضل، مانند دوستداران ابوسعید، هر رباعی به دردبخوری در تاریخ رباعی فارسی بوده، به ایشان اعطا کرده‌اند. آن‌ها کاری نداشته‌اند که در ۶۱۷ ق بابا افضل در سنین طفولیت بوده و معلوم نیست چه می‌کرده. من هم به این مطلب کاری ندارم.
حتی کاری ندارم به اینکه عطار در مصیبت‌نامه عین همین مطلب را به نظم در آورده است:
ای دریغا! روبهی شد شیر تو
تشنه می‌میری و دریا زیر تو
تشنه از دریا جدایی می‌کنی
بر سر گنجی گدایی می‌کنی

فقط، رباعی عطار را نوشتم که بگویم، شیخنا! سخن عارفانۀ تو را فرخی یزدی، این شاعر لب دوخته و جگر سوخته، ۷۰۰ سال بعد، این جوری به حوزۀ اجتماعیات بُرده است:
دردی بتر از علت نادانی نیست
جز علم، دوای این پریشانی نیست
با آنکه به روی گنج منزل دارد
بدبخت و فقیرتر ز ایرانی نیست!
‏●
منابع:
مختارنامه، ۱۴۹؛ مصیبت‌نامه، ۹۸؛ تاریخ جهانگشای، ۲: ۱۱۷؛ مقالات شمس، ۲۴۱؛ کلیات شمس، ۸: ۲۶۹؛ معارف سلطان ولد، ۵۴؛ معارف ترمذی، ۶۱؛ مناقب العارفین، ۵۵۸؛ دیوان بابا افضل، ۱۷۶؛ دیوان شاه نعمت الله، ۸۰۱؛ دیوان فرخی یزدی، ۲۱۱
‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

در میان نفایس کتابخانه مجلس، سفینه‌ای خطّی به شماره ۹۰۰ با عنوان تذکره شعرا نگهداری می‌شود که طی سده گذشته در تحقیقات ادبی و تدوین دیوان شعرا محل رجوع ادیبان و محققان بوده و از ارزش و اهمیّت زیادی برخوردار است. این مجموعه که به «جنگ ۹۰۰ مجلس» معروف است نام کاتب و تاریخ کتابت ندارد، اما با توجه به این‌که اشعار شعرای پیش از سده ۸ در آن آمده و نیز با توجه به نوع کاغذ، شیوه نگارش و رسم‌الخط متعلق به سده ۸ هجری دانسته شده است. همام در این مجموعه با عنوان مولانا همام‌الدین تبریزی رحمة‌الله، غفرالله و نوّر قبره یاد شده، لذا کتابت سفینه پس از سال ۷۱۴ هجری ( درگذشت همام ) روی داده است. از نظر تبارشناختی همانندی‌هایی بین این سفینه با مونس‌الاحرار ( ۷۴۱ هجری )، سفینه ترمذ ( اوایل سده ۸ هجری ) و سفینه شمس‌حاجی ( ۷۴۱ هجری ) وجود دارد و قابل تحقیق و بررسی است. بخش پایانی این نسخه به رباعی اختصاص یافته و در مجموع حاوی ۲۵۳ رباعی است که به ترتیب الفبایی کلمه آغازین رباعی تنظیم گردیده است. رباعیات مندرج در سفینه جهت مطالعه و استفاده علاقه‌مندان و پژوهشگران تقدیم می‌گردد.

#مهدی_دهقان
@parniyan7rang

Читать полностью…

چهار خطی

نگاهی به رباعیات شمس طبسی
(بخش دوم)

چهار رباعی زیر را در منابع کهن به نام شمس طبسی یافتیم که در دیوان او دیده نشد:

شمس طبس
گفتم: سر زلفت ای صنم ناباک است
در خوردنِ شکّر لبت چالاک است
در پاش فکند، گفت کین طوطی نیست
تا خاک خورَد که قوتِ ماران خاک است!

و له
گر زلف تو سلسله‌ست، دیوانه منم
ور عشق تو آتش است، پروانه منم
پیمان تو را به شرط پیمانه منم
با درد تو خویش، وز تو بیگانه منم
(سفینۀ کهن رباعیات، ۱۷۸)
رباعی دوم در سوانح احمد غزالی نقل شده (پورجوادی، ۴۷) و انتساب آن به شمس طبسی درست نیست.

شمس طبس
گفتم به شکسته دل که چون داری کار
با زلف شکستۀ خم اندر خم یار
دل گفت: تو فارغی از این دست بدار
ما هر دو شکسته را به هم باز گذار
(سفینۀ کهن رباعیات، ۱۸۵)
پیش از این رباعی، رباعی «آنی که ز مَه گرد شب انگیخته‌ای» بی نام گوینده نقل شده و این احتمال که کاتب نام شاعر را بالا پایین نوشته باشد، منتفی نیست.

شمس طبس
تا مشک سیه گرد رخت حلقه ببست
از چشم خوشت شیفته شد نرگس مست
از تابش رویت جگر لاله بسوخت
وز شرم قد تو سرو در خاک نشست
(سفینۀ تبریز، ۶۰۴)
مصراع سوم در اصل نسخه، «رویش» است. متن، تصحیح قیاسی است.
‏..
کرکس سخنانت ناصواب افتاده است
میلت همه بر ایر ذئاب افتاده است
تو جغد نه‌ای، کرکسی ای مادر غر
چون است که موضعت خراب افتاده است؟
(دیوان شمس طبسی، ۲۷۵)

شمس طبسی بیشترین هجو خود را نثار شخصی با شهرت «کرکس» (کرگس) کرده است. علاوه بر رباعی فوق، سه قطعۀ دیوان او نیز در هجو این شخص است (ص ۲۵۲، ۲۵۵، ۲۶۹). هیچ کدام از دو مصحح در مورد هویت این شخص بحث و فحصی نکرده‌اند. از اشعار شمس دانسته می‌شود که کرکس لقب شاعری بوده که در محفل بزرگان رفت و آمد داشته و احتمالاً خود را بالاتر از شمس طبسی می‌دیده است. در قطعه‌ای که شاعر خطاب به قاضی سیف‌الدین گفته (ص ۲۵۵-۲۵۶)، چنین برداشت می‌شود که شمس از طبس به هوای درگاه او آمده، ولی متوجه شده که کرکس شاعر نیز مورد توجه سیف‌الدین است. در تذکرۀ لباب الالباب، دو شخص با شهرت «کرکس» وجود دارد. یکی شرف الافاضل کرکس خوارزمی که شمس مبارکشاه رباعیی در هجو او گفته است (ص ۴۸۹) و دیگری، ابوالفضل عثمان هروی که از لطیف‌طبعان خراسان بود و شعر هم می‌گفت و یکی از شاعران (رفیع) او را «کرکس» لقب داده بود (ص ۴۸۶-۴۸۷). نفیسی در فهرست نام‌ها، کرکس خوارزمی و عثمان هروی را ذیل یک نام فهرست کرده (ص ۸۳۵) که به نظر خطا می‌آید. من حدس می‌زنم آن کرکسی که شمس طبسی هجوش کرده، همین «ابوالفضل عثمان هروی» است که شاعر حرفه‌ای نبوده، اما خود را در ردیف شعرا به شمار می‌آورده است. این را از ‌آن جهت می‌گویم که در شرح حال شمس آورده‌اند در بدایت امر، از طبس به هرات رفت. احتمالاً در هرات او را با عثمان هروی رقابت در گرفته و کار به هجو کشیده است.
‏..
ای آنکه رخت گلشن سودای دل است
وصل لب تو اصل تماشای دل است
هم زلف تو پای‌دام بند فلک است
هم خط خوش تو آل‌طمغای دل است
(دیوان شمس طبسی، ۲۷۶)
کلمۀ «تماشا» در مصراع دوم با بقیۀ اجزای مصراع همخوانی ندارد و وصل لب معشوق، اصل تماشا نمی‌تواند باشد. در خلاصة الاشعار (برگ ۳۳۱ پ)، «اصل تمنّای دل» قید شده که در بافت معنا درست می‌نشیند.
‏..
گردون که به عشوه طاق چون ابروی است
در بند جفا و جور چون گیسوی است
بر حاشیۀ سوسن آزاد به مشک
بنوشته خطی که یاسمن هندوی است
(دیوان شمس طبسی، ۲۷۶)
ردیف شعر در نسخۀ کهن اینیا آفیس و دو نسخۀ دیگر، «توست» است. ابرو و گیسو بدون پیوند با کسی (اینجا معشوق) بسیار غرابت دارد. در نسخۀ چستربیتی که مأخذ این ضبط غریب است نیز کاتب به گونه‌ای نوشته که ابرو تست/ گیسو تست می‌توان خواند و گویا اصل نسخۀ مورد استفادۀ کاتب، به قرار بعضی نسخ قدیمی، فاقد یاء‌ وصل بوده است و این بدخوانی از‌ آنجا ناشی شده است.
‏..
بر برگ گلت مورچه ره خواهد کرد
بر لاله بنفشه تکیه‌گه خواهد کرد
جانا ز سیه‌گری بدان‌جای رسید
خطّ تو که ماه را سیه خواهد کرد
(دیوان شمس طبسی، ۲۷۷)
رباعی در نزهة المجالس (ص ۳۱۵) به نام سلیمان‌شاه ایوه‌ای است. وی از امرای هم‌عصر شمس طبسی است و میان او و کمال اسماعیل اصفهانی مشاعره بوده است. در دیوان شمس طبسی رباعی دیگری با همین قافیه و ردیف و حال و هوا وجود دارد (ص ۲۷۸):
آن خط که طواف گرد مه خواهد کرد
در شب ز سر طنز نگه خواهد کرد
بر آتش رخسار تو می‌دانی چیست
دودی که هزار دل سیه خواهد کرد
از آنجا که رباعی نخست، در نسخۀ اساس مصحح وجود ندارد، می‌توان این حدس را مطرح کرد که شمس طبسی، رباعی دوم را در پاسخ رباعی اول سروده است و در برخی نسخ دیوان او، رباعی اول را آورده‌اند برای آنکه مشخص شود رباعی در مجابات کدام رباعی است.

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

‏● بد آموخته: یادآوری دکتر محسن پورمختار
(رک. یادداشت پیشین)

ترکیب بدآموخته به شکل بدآمُخته در گویش ما (=مردم سیرجان) هنوز رایج است به معنی کسی که به عادتی بد برآمده. مثلاَ در باره بچه‌ای که فقط با تاب خوردن در گاچو (=گهواره) می‌خوابد، گویند: این بچه بدآمخته شده یا بدآمخته‌اش کرده‌اند.

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

از خانهٔ ویران خودت دست نکش
از جان پریشان خودت دست نکش
آفاق به جز تزاحم وحشت نیست
از سیر گریبان خودت دست نکش

یاغی

@aliakbaryaghitabar

Читать полностью…

چهار خطی

▫️
«اشعار فارسی مجموعۀ جلال‌الدین حرمی (کتابت بین ۶۷۸ تا ۷۰۵ ق)»، سید علی میرافضلی، آینۀ پژوهش، سال ۳۲، شمارۀ اول (پیاپی ۱۸۷)، فروردین ـ اردیبهشت ۱۴۰۰، ۱۱۳-۱۲۶
‏..
جلال‌الدین علی حرمی، شاعر و دانشور دورۀ ایلخانی، در فاصلۀ سال‌های ۶۷۸ تا ۷۰۵ ق، مجموعه‌ای از رسایل حکمی و ادبی را فراهم آورده است که هم اکنون در کتابخانۀ فاتح ترکیه نگهداری می‌شود. در صفحات میانی رسایل و هامش اوراق، اشعاری به فارسی و عربی از دانشمندان و چهره‌های سرشناس از قبیل: ابن سینا، سهروردی، خیّام، فخر رازی، ناصر خسرو، شمس‌الدین جوینی، برهان‌الدین نسفی، شیخ احمد جامی و کمال‌الدین مظفر درج شده که عمدۀ آن‌ها به خط همین جلال حرمی است. در مقالۀ حاضر، اشعار فارسی این مجموعه برای استفاده علاقه‌مندان شعر کهن فارسی عرضه شده است.
‏..
جلال حرمی، از شاعران گمنام نیمۀ دوم قرن هفتم هجری است و ۲۳ فقره از رباعیات او در سفینۀ کهن رباعیات نقل شده است. با شناسایی این مجموعه، اطلاعات بیشتری در مورد دوران حیات و فعالیت ادبی این شاعر رباعی‌سرای به دست آورده‌ایم.

‏●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

از یاد نرفته‌ای که با یاد آیی
(پیرامون بیتی در احسن القصص)

احسن القصص، ترجمه‌ای کهن است از داستان حضرت یوسف (ع) که مترجمی ناشناس آن را از عربی به پارسی گزارش کرده است. کتاب را فاضل ارجمند آقای علی نویدی ملاطی تصحیح، و بنیاد موقوفات افشار آن را منتشر کرده است (تهران، اسفند ۱۳۹۹). تاریخ ترجمه نامعلوم است و مترجم آن ناشناس. اصل عربی کتاب را بحر المحبة نیز نامیده‌اند و در بعضی منابع، عبدالکریم قشیری یا محمد غزالی و حتی برادرش احمد غزالی را نویسندۀ آن دانسته‌اند که مصحح محترم آن را رد کرده است.
مرحوم دانش‌پژوه تاریخ گزارش پارسی احسن القصص را ۴۷۰ ق تعیین کرده و طبق نظر مصحح کتاب، این کتاب در حدود نیمۀ دوم قرن پنجم یا در حالت سختگیرانه، اوایل قرن ششم هجری ترجمه شده است. از ترجمۀ پارسی، دستنویسی به تاریخ ۶۵۶ ق وجود دارد که در کتابخانۀ چلبی عبدالله ترکیه نگهداری می‌شود و مبنای تصحیح حاضر قرار گرفته است.
احسن القصص از لحاظ موضوع و تاریخ نگارش، یادآور کتاب الستین الجامع للطائف البساتین احمد بن محمد بن زید طوسی است که با نام قصۀ یوسف و به تصحیح استاد محمد روشن به چاپ رسیده است. بر خلاف آن کتاب که مشحون از اشعار فارسی است، احسن القصص از لحاظ اشتمال بر اشعار فارسی بسیار فقیر است. تا بدانجا که شش رباعی کامل و چند بیت پراکنده بیشتر ندارد.
از جمله ابیاتی که در کتاب نقل شده، دو بیت عربی و فارسی زیر است (احسن القصص، ۱۱):
«الله یعلمُ أنّی لست أذکره
فکیف أذکره إذ لستُ أنساهُ
یادت چه کنم که خود فراموش نه‌ای
کز یاد شده بود که با یاد آید»
بیت فارسی، بخشی از یک رباعی است و به نظر می‌رسد که بازگردانِ بیت عربی است. سرایندۀ بیت عربی، آن‌گونه که مصحح محترم یادآور شده، علی بن جهم (د. ۲۴۹ ق) است. همچنین دربارۀ بیت فارسی گفته‌اند که در سفینۀ سید نصرالله تقوی بدین ضبط، به نام «محمود» آمده است:
یادت نکنم زآنکه ز یادم نشوی
کز یاد شده بود که با یاد آید (همانجا، ۳۱۶).

منظور از سفینۀ تقوی، به احتمال بسیار جُنگ نظم و نثر شمارۀ ۴۵۵۹ کتابخانۀ مجلس است که روزگاری در تملّک سید نصرالله تقوی بوده است. این سفینۀ کهن در حدود ۸۲۳ ق به دست عبدالحی ماردینی گردآوری و کتابت شده است. در منبع مذکور، این بیت فاقد نام گوینده است (برگ ۳۱۴ر). آقای علی رحیمی واریانی در مقاله‌ای نشان داده‌اند که این بخش جُنگ تقوی، در واقع فصولی از سفینۀ انیس الوحدة و جلیس الخلوة سید محمود گلستانه است و در آنجا، بیت مذکور، در دنبالۀ اشعار کمال اسماعیل آمده (ص ۲۶۵)، اما از او نیست.
شکل کامل رباعی در کتاب نزهة المجالس به اسم «رضی‌الدین» نقل شده (ص ۵۶۱) که به قاعدۀ سایر نقل‌های کتاب، منظور نام اشهر یعنی رضی‌الدین نیشابوری (د. ۵۹۸ ق) است:
گفتی که: ز عهد ما تو را یاد آید؟
یا هرگزت از وفای ما یاد آید؟
یادم نایی، زآنکه ز یادم نروی
کز یاد شده بود که با یاد آید!

اکنون سؤالی که پیش می‌آید این است که اگر رباعی از رضی نیشابوری است، در متنی از قرن پنجم یا اوایل قرن ششم هجری چه می‌کند؟ این سؤال، سه جواب احتمالی دارد: بیت مذکور، الحاقی است. رباعی، از رضی نیشابوری نیست. ترجمۀ احسن القصص در اوایل قرن ششم نگارش نیافته، بلکه مربوط به روزگار رضی یا بعد از آن است.
آیا بیت مذکور را می‌توان الحاقی کاتب دانست؟ احتمالش وجود دارد. گاهی کاتبان خوش ذوق، ابیات مناسب فحوای عبارات کتاب را در حاشیه یا گاه متن (بسته به میزان تعهد کاتب) می‌افزودند. اما اظهار نظر قطعی در مورد اینکه در دستنویس کهن احسن القصص هم این اتفاق افتاده باشد، دشوار است.
آیا می‌توان در صحّت انتساب رباعی به رضی‌الدین نیشابوری تردید کرد؟ بله این احتمال هم هست. بسیاری از رباعیاتی که در نسخه‌های دیوان‌ رضی نیشابوری دیده می‌شود، به شاعران دیگر نیز منسوب است. حتی من یک احتمال دیگر را نیز از نظر دور نمی‌دارم. ممکن است کاتب نزهة المجالس در درج نام «رضی‌الدین» بر این رباعی، دچار سهو شده و نام او را که مربوط به رباعی پیشین است، بر این رباعی نهاده باشد. مصادیق و شواهد این نوع اشتباه در دستنویس نزهة المجالس فراوان است و زنده‌یاد دکتر ریاحی در مقدمۀ نزهة المجالس به آن اشاره کرده است. این احتمال را از آنجا مطرح کردم که رباعی ماقبل:
دانی که چراست ای پسندیدۀ من (مجدالدین بغدادی، نزهة المجالس، ۵۶۰)
در دیوان رضی‌الدین نیشابوری هست (رضی‌نامه، ۸۲)، اما رباعی مورد اشاره نیست. بنابراین، احتمال اشتباه در ضبط نام گویندۀ رباعی وجود دارد. در هر صورت، تا وقتی که از صحّت انتساب این رباعی و با فرض صحّت، از الحاقی بودن یا نبودن آن اطمینان حاصل نکنیم، در مورد تعیین تاریخ جدیدی برای ترجمۀ احسن القصص نمی‌توان نظر قاطع داد.

این یادداشت کوتاه را می‌توان به منزلۀ خدا قوت به مصحّح فاضل کتاب و طرح دخل‌های احتمالی در نظر گرفت.

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

رباعی منسوب به خیّام در انیس الوحده گلستانه

همان‌گونه که دوست فاضل جناب نژند در یادداشتی متذکر شده‌اند، رباعی منسوب به خیّام در انیس الوحده محمود گلستانه با عنوان «و له»، ذیل اشعار شمس‌الدین درود درج شده است. در این مورد، توضیحی ضروری است.

تصحیح انیس الوحدة و جلیس الخلوة محمود گلستانه، که از نفایس قرن هشتم هجری است، به همت دکتر مجتبی مطهری (الهامی) سال‌ها پیش صورت گرفته و در سلسله انتشارات کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی منتشر شده است (تهران، ۱۳۹۱). مصحح محترم تلاش خود را برای ارائۀ متنی مطلوب انجام داده، اما این تلاش همه جا قرین توفیق نبوده است. ضمن اینکه چندین نسخۀ ارجمندِ این کتاب از چشم یا دست ایشان دور مانده است. این عدم دسترسی به نسخه‌های معتبر، و بی دقتی در استفاده از نسخه‌های مورد استفاده، باعث پدید‌آمدنِ ضبط‌های نادرست و انتساب‌های نابجا در نسخۀ مطبوع شده است که می‌تواند لغزش مراجعان و مخاطبان کتاب را در پی داشته باشد. از آنجا که گزارش نسخه‌بدل‌ها در تصحیح جناب مطهری با سهل‌انگاری صورت گرفته، پی بُردن به ضبط متفاوت نسخه‌ها برای خوانندۀ پیگیر مقدور نیست.

درج عنوان «وله» بر بالای رباعی منسوب به خیّام در چاپ مجلس، این گمان را ایجاد می‌کند که از نظر سید محمود گلستانه، رباعی به «شمس‌الدین درود» تعلّق دارد. ما به دو نسخه از پنج نسخۀ مورد استفاده مصحح دسترسی داشتیم و سه نسخۀ‌ معتبر دیگر را نیز از نظر گذراندیم که در تصحیح مذکور نقشی نداشته است. این نسخه‌ها عبارتند از:
- دستنویس شمارۀ ۱۲۰۳۹ کتابخانۀ مرعشی (قم)/ برگ ۷۵پ
- دستنویس شمارۀ ۸۰۸ مرکز احیاء تراث اسلامی (قم)/ برگ ۳ر
- دستنویس شمارۀ ۲۸۴۵ ایاصوفیا (ترکیه)/ برگ ۴۵پ
- دستنویس شمارۀ ۳۳۹۰ عربی کتابخانۀ ملی پاریس (فرانسه)/ برگ ۵۴ر
- دستنویس شمارۀ ۲۹۹۰ کتابخانۀ برلین (آلمان)/ برگ ۵۵ر

در بررسی این پنج نسخه متوجه شدیم که در دو نسخه (مرعشی، پاریس)، رباعی مذکور ذیل اشعار فردوسی آمده است نه شمس‌الدین درود و عنوان رباعی در آنجا، «لغیره» است نه «وله». در سه نسخۀ دیگر (احیاء، ایاصوفیا، برلین)، رباعی مورد اشاره به فاصلۀ دو شعر دیگر بعد از قطعۀ شمس‌الدین درود درج شده و از لفظ «و له» برای ربط دادن آن به شاعر مذکور استفاده نشده است. بررسی دستنویس‌های انیس الوحدة نشان می‌دهد که مؤلف برای پیوند دادن شعرهایی که از یک شاعرند، لفظ «وله» را به کار بُرده و شعرهایی که عنوانی ندارند، از شاعران ناشناس به حساب می‌آیند. بنابراین، رباعی منسوب به خیّام، ربطی به شمس‌الدین درود ندارد و از او نیست و آن را باید همچون بسیاری دیگر از شعرهای کتاب، جزو «لاادریات» دانست.
‏●
https://b2n.ir/b99583

‏●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

رابطۀ عدم و نقصان
(توضیح در مورد رباعی منسوب به خیّام)

یکی از دوستان اهل فضل یادآور شدند که بعضی مکاتب فلسفی بین عدم و نقصان رابطه‌ای قائل‌‌اند. اشارات ایشان، می‌تواند کلیدی برای حلّ ابهام مصراع دوم باشد. من سررشته‌ای در این مباحث ندارم و دوستان آشنا به مباحث فلسفی باید نظر دهند. اگر عدم را مطابق نظر برخی از فلاسفه، به معنی فقدان کمال بگیریم، «نقصان و شکست» در مصراع دوم رباعی منسوب به خیّام می‌تواند معطوف به این معنای نیست (عدم) باشد. اگر کسی نظری در این باره دارد، عنایت فرماید.

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

اسماعیل خویی و مرگ
(چند رباعی در مورد زندگی و مرگ)

با مرگ خروشم که: بدا، نامردا
(نالان به نهان که: ای دریغا دردا)
در غیبت من که روی خود خواهد دید
در آینۀ سپیدۀ پس فردا؟
‏..
یکسان شده بیداری با خواب مرا
(گرداب کجاست؟ کُشت مُرداب مرا)
آغازۀ پیری است و این مرگ دراز
ای لحظۀ تیر غیب! دریاب مرا
‏..
سنجیدم: راه رستگاری مرگ است
چون کامی نیست، کامگاری مرگ است
گر هست حقیقتی در این دارِ غرور
باری مرگ است، آری آری مرگ است
‏..
گر ابرم و در گریستن خواهم زیست
ور موجم و سوی نیستن خواهم زیست
اندیشۀ مرگ را رها خواهم کرد
همواره برای زیستن خواهم زیست
‏..
جوهرْ صفت از هر عرَضی ساده شدم
چون سایه به راه خویش افتاده شدم
پالوده شد از هر هوسی زندگی‌ام
یعنی که برای مُردن آماده شدم
‏..
یک روز به کوی یار خود می‌میرم
یا آنکه به روی دار خود می‌میرم
یک دست پُر از بهار و دستی پُر شعر
می‌آیم و در دیار خود می‌میرم
‏..
یک دریا بودن و نمودن بودیم
صد موج تپیدن و سرودن بودیم
چون باد زمان گذشت، دیدیم چو باد
سیری ز نبوده تا نبودن بودیم
‏..
ره در نفس نسیم ـ چون بو ـ ببریم
با باد پیام خود به هر سو ببریم
چندان چو شکوفه‌ها در افتیم به خاک
تا حضرت مرگ را هم از رو ببریم
‏..
چون موج هم‌آغوش خطرها بودن
چون ببری بر ستیغ تنها بودن؛
سهل است، بترس از آنکه جز خواستِ مرگ
پیوندِ دگر نماندت با بودن.

منبع:
یک تکّه‌ام آسمان آبی بفرست/ گزینۀ شعرها

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

رباعیات شاه شجاع مظفری (بخش دوم)

۴) اوحدی بلیانی در شرح حال اصیل‌الدین محمد بنجیری، قاضی شیراز، نویسد (عرفات العاشقین، ۱: ۴۷۲): «مدت سی سال از ایّام سلطان ابواسحاق و محمد مظفر و شاه شجاع در شیراز به استقلال اقضی القضاة بود و او را به سبب خیر و برکت، ابوالبرکات گفتندی. وی به خدمت شاه شجاع این شعر گفت:
پناه جهان، شاه عالم مطاع
ملاذ زمان، بوالفوارس شجاع
مه برج دولت، شه کامران
فروغ دل و دیدۀ مردمان
نهالی ز حبّت نشاندم به دل
که بارش جفا گشت و گشتم خجل
شنیدم که گفتی نه چون ماضی‌ام
به عزل قضایش بسی راضی‌ام
قضا در حق من مبادا قضا
که از بد گذشتم، مضی ما مضی

رباعی که شاه شجاع در جواب فرموده‌اند، این است:
ای قاضی ما، اصیل دین، بوالبرکات
از صدق و صفا تو را فرستم خدمات
من عذر گنه ز لطف تو می‌خواهم
چون اهل کرامتی و از اهل نجات».
‏..
۵) باز اوحدی بلیانی گوید (همانجا، ۳: ۱۹۱۴): «خواجه عبدالقادر (مراغه‌ای) در مجالس و جامع الالحان خود آورده که شاه شجاع از شیراز به بغداد پیغام فرستاد و تصنیفی از خواجه طلبید. پس وی در این شعر که از شاه شجاع بود، عملی در عراق فرستاد؛ هکذا:
با دل گفتم کای دل شیدا چونی
بی ما بر آن دلبر رعنا چونی
دا گفت مرا حاجت پرسیدن نیست
من خود برِ دلبرم، تو بی ما چونی؟».
صحّت این نقل منتفی نیست، اما در آثار عبدالقادر مراغی، یعنی جامع الالحان و مقاصد الالحان، چنین چیزی ندیدیم.
رباعی در سفینۀ علاء مرندی که در اواخر قرن هشتم کتابت شده، به نام «سلطان مغفور شاه شجاع» ثبت شده است (غزل‌هایی از حافظ، ۳۰۱).
‏..
چهار رباعی زیر را معین‌الدین یزدی به اسم شاه شجاه‌ آورده است (مواهب الهی، ۱۰۵):
۶) و منها
یک‌چند طریق رهروان گیرم پیش
وز ناز و نعیم یاد نارَم کم و بیش
مردانه در این راه بپرّم کم و بیش
باشد که رسم به آرزوی دل خویش

۷) و منها
من بی‌خبرم، ولی خبیرم کردند
در مسند کبریا کبیرم کردند
المنة لله که در عالم قدس
از نقش وجود بی‌نظیرم کردند

۸) و منها
ای کرده غمت غارت هوش دل ما
عشق تو شده خانه فروش دل ما
سرّی که مقرّبان از آن محرومند
عشق تو فرو گفته به گوش دل ما

۹) و منها
جان در طلب وصل تو شیدایی شد
دل در خم گیسوی تو سودایی شد
بسیار به جست‌وجوی تو گرد جهان
بیچاره دلم بگشت و هرجایی شد

توضیحات:
رباعی سوم در مرصاد العباد نجم رازی به نام خودِ مؤلف است (ص ۱۹۷) و از شاه شجاع نتواند بود.
خواند میر، رباعیات ۶، ۷، ۸ را نقل کرده (مآثر الملوک، ۱۳۹) و در نقل او، مصراع سوم رباعی ششم چنین است: مردانه در این راه بپویم پس و پیش.
رباعی ششم در ریاض الفردوس خانی (ص ۲۹۱) و رباعی نهم در تذکرۀ نفائس المآثر (ص ۲۶۵) هم به نام شاه شجاع است.
‏..
۱۰) این رباعی ملمّع را علاء قزوینی به شاه شجاع نسبت داده است (مناهج الطالبین، ۹۲۸):
ناشدتک یا نسیم بلّغ خبری
مهما سالت عنّی وقت السحر
چون می‌گذری سحر به گلبرگ طری
آهسته بگو: غم دل من نخوری؟

‏●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…
Subscribe to a channel