vieeyanapay | Unsorted

Telegram-канал vieeyanapay - دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

-

❕❔تاحالا کسی فهمیدَتِت؟! هدف ما بر آن است تا جدیدترین مباحث روانکاوی و تحلیلِ حوزه تخصصی روان را برسی و تدریس نماییم #دکتر_زهرا_حاج_رحیمی|متخصص روانکاوی رواندرمانگر Instagram: ravandarmani_psycho ☎️09103504320(skype؛call;sms)

Subscribe to a channel

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

ما در دور‌انی زندگی می‌کنیم که من اسم آن را عصرِ «من محور عالم هستم» می‌گذارم. در این دوران، بسیاری از مردم خودشان را بهتر از آنچه هستند می‌بینند و از رسانه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند تا تصویر خودشان را بهتر جلوه دهند؛ می‌توانیم این گروه را نارسیست‌های معمولی یا روزمره بنامیم. اما نارسیست‌های وخیم از این فراتر می‌روند و مدام سعی می‌کنند خودشان را «بَرَنده» نشان دهند و خودشان را برتر از بازنده‌ها می‌دانند و از آن‌ها متنفرند. این نارسیست‌های وخیم از احساسات ناهشیار نقص و حقارت فرار می‌کنند و در یک «خود» کاذب آرمانی پناه می‌گیرند که هدفش این است که، در سطح ناهشیار، هرگونه احساس شرم را انکار کند. آن‌ها وقتی مورد تهدید قرار می‌گیرند، به‌شدت از «خود» برترشان دفاع می‌کنند و درواقع از یک دفاع سه‌گانه برای شکست‌دادن هر کسی که آن‌ها را به چالش بکشد استفاده می‌کنند: سه‌گانۀ سرزنش، تحقیر و عصبانیت حق‌به‌جانب.
آسیب به عزت‌نفس (که در روان‌درمانی به آن زخم نارسیستی می‌گوییم) تحمل‌ناپذیر است و همیشه منجر به برانگیخته‌شدن یکی از مجموعه هیجانات شرم می‌شود.
سرزنش‌کردن دیگری برای کار اشتباهی که خودمان انجام دادیم یکی از رایج‌ترین راهکارها برای فرار از درد زخم نارسیستی و شرم ناشی از آن است.
پناه‌بردن به احساس برتری یا تحقیرکردنِ منشأ زخم نارسیستی یکی دیگر رایج‌ترین راهکارها برای فرار از شرم است.
عصبانیت حق‌به‌جانب سومین واکنش رایج به زخم نارسیستی است، یعنی تلاش برای فرار از درد شرم ازطریق حمله‌کردن.

نارسیست‌های وخیم مدام از این دفاع‌ها، یعنی سه‌گانۀ سرزنش، تحقیر و عصبانیت حق‌به‌جانب، استفاده می‌کنند تا شرم‌شان را انکار کنند. اغلب ما هم گاهی از راهکارهای مشابهی استفاده می‌کنیم تا شرم‌مان را خنثی یا انکار کنیم، ولی ما این کار را خیلی کمتر از نارسیست‌های وخیم انجام می‌دهیم. وقتی احساس می‌کنیم کسی از ما انتقاد می‌کند، گاهی به سرزنش، تحقیر و عصبانیت حق‌به‌جانب پناه می‌بریم و این پناه‌بردن فقط ازلحاظ درجه و شدت با اشکال بیمارگونۀ نارسیسم تفاوت دارد.


از کتاب شرم‌کاوی

نویسنده: #جوزف_برگو
مترجم: #حامد_حکیمی

👉@hamedhakimi8

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

هر سال که تصمیم جدیدی می‌گیریم، در را به روی شرم و احساس گناه باز می‌کنیم
هروقت ما هدفی را برای خودمان در نظر می‌گیریم، در را به روی شرم بالقوه باز می‌کنیم. هر سال قبل از عید، میلیون‌ها نفر از ما برای سال بعد تصمیمات جدیدی می‌گیریم _ مثلاً تصمیم می‌گیریم سیگار را ترک کنیم، لاغر ‌کنیم، باشگاه برویم _ و احتمالاً آن سال هم می‌گذرد و ما نمی‌توانیم به خواسته‌های‌مان برسیم. سپس وقتی دوباره به سراغ پاکت سیگار می‌رویم، یا بستنی می‌خوریم، اغلب احساس گناه می‌کنیم یا احساس بدی به خودمان پیدا می‌کنیم. گاهی هم ممکن است از خودمان بیزار شویم. «تصمیمات قبل از عید» نشان‌دهندۀ انتظاراتی است که در اکثر موارد نمی‌توانیم انجام‌شان دهیم.
چون جامعۀ ما برای تلاش بیشتر و بهترین بودن در هرکاری ارزش بسیاری قائل است، اکثر ما وقتی هدفی را برای خودمان در نظر می‌گیریم و به آن نمی‌رسیم، یکی از هیجانات مجموعۀ شرم را حس می‌کنیم. ما اغلب اسم آن را «ناامیدی» یا «حسرت» می‌گذاریم.
همچنین زمانی که به استانداردها و ارزش‌های خودمان یا اشخاصی که به آ‌ن‌ها احترام می‌گذاریم دست نمی‌یابیم، دچار شرم ناشی از انتظارات برآورده‌نشده می‌شویم. اختلاف بین انتظاری که از خودمان داریم و عملکردمان اغلب منجر به احساسات دردناک ناامیدی می‌شود.
هروقت ما خودمان را غیرمنصفانه با دیگران مقایسه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که یک انتظاری داشتیم که به آن نرسیدیم، و این احساس ناامیدی دردناکی‌ست که احتمالاً منجر به شرم یا رشک می‌شود. وقتی در حال انتخاب الگوهای زندگی‌مان هستیم و تلاش می‌کنیم که از آن‌ها تقلید کنیم، انتظاراتی از خودمان داریم و برای رسیدن به این انتظارات تلاش می‌کنیم که این خودش می‌تواند منبع غرور باشد. بااین‌حال، اگر ما این الگوها را آرمانی کنیم _ یعنی این افراد را در ذهن‌مان کامل و بی‌نقص تصور کنیم و از خودمان هم انتظار داشته باشیم که مثل آن‌ها کامل و بی‌نقص باشیم _ خودمان را در معرض ناامیدی حتمی و نوع شدید شرم قرار می‌دهیم.



از کتاب شرم‌کاوی

نویسنده: #جوزف_برگو
مترجم: #حامد_حکیمی

👉@hamedhakimi8

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

#وقتی_ازدواج_میکنی
Dpsychotherapy.com

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

#وقتی_ازدواج_میکنی
Dpsychotherapy.com

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

#وقتی_ازدواج_میکنی
Dpsychotherapy.com

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

#وقتی_ازدواج_میکنی
Dpsychotherapy.com

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

#وقتی_ازدواج_میکنی
Dpsychotherapy.com

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

وقتی کودک به طور مداوم با بی‌توجهی والد روبرو می‌شود، برای بقا و جلب توجه (حتی منفی)، ممکن است مکانیسم‌های دفاعی و رفتارهای خاصی را در خود پرورش دهد. یکی از این مکانیسم‌ها، پذیرش نقش مراقب است. کودک به طور ناخودآگاه متوجه می‌شود که با مراقبت از والد (به عنوان مثال، آرام کردن او در هنگام ناراحتی، کمک در کارهای خانه، یا حتی مراقبت از خواهر و برادرهای کوچکتر)، ممکن است بتواند توجه، تایید یا حداقل از خشم والد جلوگیری کند.
در این شرایط، کودک به تدریج نقش “والدِ والد” را ایفا می‌کند. او یاد می‌گیرد که نیازهای خود را نادیده بگیرد و در عوض، بر نیازهای والد یا سایر اعضای خانواده تمرکز کند. این رفتار نه از روی میل و انتخاب آگاهانه، بلکه به عنوان یک راهکار بقا در یک محیط خانوادگی ناکارآمد شکل می‌گیرد. کودک با ایفای نقش مراقب، سعی می‌کند احساس ارزشمندی کند،از خشم والد جلوگیری کند،نیازهای برآورده نشده خود را به طور نیابتی ارضا کند یعنی با مراقبت از دیگران، کودک ممکن است به طور ناخودآگاه امیدی داشته باشد که نیازهای خودش نیز در نهایت برآورده شوند، احساس کنترل کند،در یک محیط بی‌ثبات و غیرقابل پیش‌بینی، مراقبت از دیگران ممکن است به کودک احساس کنترل نسبی بر اوضاع بدهد.

الگوی مراقب اجباری که در کودکی شکل می‌گیرد، در بزرگسالی به فداکاری ناسالم تبدیل می‌شود. فرد به طور ناخودآگاه جذب روابطی می‌شود که در آن می‌تواند نقش مراقب را ایفا کند. او همچنان نیازهای خود را نادیده می‌گیرد و به طور افراطی به نیازهای دیگران توجه می‌کند، حتی اگر به قیمت آسیب رساندن به خود تمام شود. این فداکاری دیگر یک راهکار بقا نیست، بلکه یک الگوی رفتاری درونی شده است که فرد به طور ناخودآگاه آن را تکرار می‌کند.

این فداکاری ناسالم است زیرا:
یک‌طرفه است،به قیمت نادیده گرفتن نیازهای خود تمام می‌شود،ریشه در آسیب‌های دوران کودکی دارد، مانع برقراری روابط سالم و برابر می‌شود و فرد در روابط خود نقش قربانی یا نجات‌دهنده را ایفا می‌کند.
آگاه شدن از این الگو، تعیین حد و مرز، اولویت دادن به نیازهای خود، تمرین “نه” گفتن و در صورت نیاز کمک گرفتن از متخصص می‌تواند در خروج از این الگوی آسیب‌زا کمک کننده باشد.
متن:#الهام_موسویان
#رواندرمانگر_پویشی
#روانشناس

@elhammoosaviyan

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

سوپرایگو


⁠🛑اصطلاح ego ideal اولین بار توسط فروید و در مقاله «خودشیفتگی» به کار رفت و به یک ایده‌آل درونی اشاره داشت که در اثر همانندسازی اولیه با والد ایده‌آل‌سازی شده ایجاد می‌شود و هدفش ارزیابی ایگوی واقعی است. سپس در مقالات «سوگ و مالیخولیا» و «روان‌شناسی گروهی و تحلیل ایگو»، یک عنصر خودانتقادی نیز به این مفهوم اضافه شده و در نهایت در مقاله «ایگو و اید» به نوعی تبدیل به سوپرایگو شد.

🛑در ادامه تحلیل‌گران دیگری به این مفهوم و به ویژه تمایز آن با سوپر ایگو پرداختند. نانبرگ تمایز دقیقی بین ego ideal و سوپرایگو قائل می‌شود و معتقد است ego ideal خیلی زودتر از سوپرایگو، در همانندسازی با مادر و تحت تاثیر عشق او ایجاد می‌شود. کودک دوست دارد شبیه به ابژه عشق ایده‌آل‌سازی شده شود و اگر این اتفاق نیفتد احساس حقارت می‌کند. اما سوپرایگو در اثر همانندسازی با ابژه ترسناک و تنبیه کننده، شکل گرفته و اساس آن احساس گناه و ترس از تنبیه است.

🛑رایش ego ideal را یک ساختار اولیه‌تر در طول تحول و بسیار نارسیسیستیک‌تر از سوپرایگو می‌داند. او بیان می‌کند که ego ideal بر اساس میل کودک به انکار محدودیت‌های والدین و ایگو و با هدف دستیابی مجدد به قدرت مطلق نوزادی شکل می‌گیرد و به همین خاطر واقعیت‌سنجی در آن کمتر است. ego ideal چیزی است که کودک میل دارد باشد. اما در شکل‌گیری سوپرایگو باید و نبایدهای والدین بسیار پررنگ بوده و در واقع چیزی است که کودک باید باشد، بنابراین نقش‌ ضرورت‌های واقعیت در شکل‌گیری آن بسیار پررنگ‌تر است.

🛑سینگر بیان می‌کند سوپرایگو برای ایگوی مرز می‌گذارد ولی ego ideal برای ایگو هدف تولید می‌کند. او ego ideal را ساختاری اولیه با یک هسته همه‌توان و نارسیسیستیک می‌داند که در طول تحول با همانندسازی‌های پخته‌تر بعدی اصلاح می‌شود.

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

بی‌رحمی جزو feature‌هایی است که هم سایکوپت‌ها را با آن می‌شناسیم و هم به طرز متناقضی در انسان‌های ظاهرا بااخلاق به طرق دیگری رویتش می‌کنیم. در گروه اخیر (انسانهای مقید به اخلاقیات) چگونه‌ می‌شود همنشینی بی‌رحمی را با دو ساحت روانیِ کاملاً متضاد در کنار یکدیگر قرار داد؟! آیا این دو ساحت (بی‌اخلاقی و اخلاق‌مندی) در جایی به یکدیگر می‌رسند؟

بی‌رحمی (ruthlessness) کیفیتی است که از نگاه وینی‌کات تا پیش از سه ماهگی در نوزادان دیده می‌شود. آنها به دور از هرگونه حس گناهی به شکار سینه‌ی مادر می‌روند؛ به بلعیدنش. این بی‌رحمی محصول طمع آدمی است؛ در کنه طمع (greed) بی‌رحمی در کنار خودشیفتگی و نیازمندی جای گرفته است. جایی که به دور از فهمی از عشق، ابژه منبعی برای پر نمودن دیده می‌شود؛ چیزی برای بقا در نهایت خودخواهی خویش...

در سایکوپت‌ها این بی‌رحمی همچنان ادامه می‌یابد؛ عشق به عنوان یک ظرفیت ساخته‌ نمی‌شود؛ و طمع به دلایلی بدون هیچ پرده‌ای آغشته به خشمی سادیستیک به دنبال سینه‌های پرشیر حمله‌ور می‌شود؛ تخریب‌ می‌کند و می‌درد. آنچه درونی می‌شود ابژه‌ای است بی‌نهایت آسیب‌زننده و بی‌رحم که در او هیچ نشانه‌ای از دلسوزی و دهندگی نیست. خصائص همین ابژه است که به جهان و آدمیان نیز کشیده‌ می‌شود؛ لذا در تقابل با چنین ابژه‌ای بایستی دریده بود و از هیچ تلاشی برای نابود ساختن و سوءاستفاده از او فروگذار نکرد.

بی رحمی جابجا‌ می‌شود؛ طمع با تمام بی‌تفاوتی و بی‌رحمی‌اش همچنان باقی می‌ماند اما در کسوت اخلاق! در واقع فرد اخلاقمند مجاب‌ می‌شود تا به اصول اخلاقیِ خاصی‌ پایبند باشد؛ اما گاهی سوخت این‌ اخلاقمندی‌ از طمع حاصل می‌‌گردد؛ طمعی که‌ این‌بار می‌گوید خوب و "بی‌نقص" باش تا به ابژه، به پستان و شیر او دست یابی!

در ساحت اخلاقمندی، برخلاف فرد سایکوپت، ابژه، "خوب و کامل" انگاشته‌ می‌شود؛ به‌ همین دلیل فرد اخلاقمند خود را ناگزیر می‌بیند تا از هر گونه‌ حمله‌ به چنین ابژه‌ی خوب و پاکی اجتناب کند. از سوی دیگر برای دسترسی به پستان خوب، به خود الزام‌ می‌نماید تا از خوبیِ ابژه‌ و تمام دستورات خوب او پیروی نماید و لذا همانند او بی‌عیب و نقص عمل نماید؛ در این پیروی، ابژه‌ی خوب، "سخت‌گیرترین" تصور خواهد شد؛ از آن رو که خوبی و بی‌نقصی، خواه‌ناخواه با بیشترین سخت‌گیری‌ها به خود و دیگری همراه‌ می‌شود؛ نمی‌توان خوب بود اما خود را رها کرد! نمی‌توان بی‌نقص بود اما به خویش راحت گرفت! لذا هم ابژه‌ی خوب، سخت‌گیر و بی‌رحم تصور می‌شود و هم سوژه‌ی اخلاقمند خود را مجبور می‌بیند تا
ادامه کامنت
#امیرحسین_کمیجانی
https://www.instagram.com/p/Cw0cGJNsify/?igshid=NjZiM2M3MzIxNA==

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

اولین فریاد، اولین اشک، همیشه از گلوی کارگران بلند میشود
بندرعباس🖤


من انتقام‌جو و کینه‌ای نیستم، اما حافظه‌ام در مورد جراحات و تحقیرها، با وجود بزرگواری‌ام، بسیار قوی است.

فئودور ‌داستایوفسکی

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

خلاصی از شر حقارت درون خویش در نهایت معشوقی را برمی گزینند که قابلیت زیادی از تحقیر شدن را در خود داشته باشد.
در حالت طبیعی، عشق محصول فرافکنی تصویر فرد ایده آلِ ذهنیمان بر روی فردی است که بارقه هایی نسبتا قوی از آن تصویر را در خود دارا است.
در این حالت چهره ی ایده آل ذهنی با فرد بیرونی به طرز جادویی ای منطبق می شود و لذا ناگهان حس می کنیم که او همان مرد یا زن ایده آل ماست!
پس از این مطابقت، به تدریج فرد از یکسو متوجه عدم مطابقت های معشوق با چهره ایده آل می شود اما…
او ناخوداگاه تلاش می کند تا نقاط مشابهت را هر چه بیشتر در دیدگان خویش بیاراید و معشوق را همچنان ایده آل تصور کند.
ساختن خاطرات خوش و لحظات غنی شده از تجربه های لذت بخش با معشوق محصول همین تلاش ناخوداگاه برای حفظ چهره ی ایده آلِ معشوق است.
این خاطرات آنچنان قدرت پیدا می کنند که فرد ناخوداگاه بخش های غیرمنطبقِ معشوق با چهره ی ایده آل را از یاد می برد.
اما در فرد خودشیفته عشق چنین مسیری را طی نمی کند!
در خودشیفتگی بجای فرافکنی چهره ی ایده آل، از همان ابتدا تکه ی بسیار دارک، افسرده، وابسته، توخالی و پوچ فرد بر معشوق پرتاب می شود!
از این رو معشوق از همان ابتدا تبدیل به موجودی غیرقابل تحمل، دست و پاچلفتی، وابسته و نازیبا می شود که او حاضر به نزدیک شدن و لذا خلق خاطره با او نیست!
لذا بسیاری از خودشیفتگان اتفاقا کسی را ناخوداگاه به عنوان معشوق برمی گزینند که بیشتر آمادگی آن را دارد که با چهره ای که آنها از خودشان در ناخوداگاه دارند سینک یا جفت شود:
چهره ی بسیار پوچ، بی مایه، افسرده و حقیر!
تکه ای که توان تحمل آن را در دنیای درونی خود ندارند و با جستجوی فردی مستعد به دنبال سپردن این بخش به او، از شر این تکه ی نفرین شده ی خویش خلاص شوند.
اما اگر روزی آنها کسی را بر سر راه خویش بیابند که بیشتر تحریک کننده ی بخش ایده آل وجود آنهاست در ادامه چه رخ خواهد داد؟
گاهی آنچه تجربه می شود یک وحشت و اضطراب غیرقابل تحمل در آنها است!
دلیل این وحشت از آن جهت است که با دیدن برتری، غنای درونی یا زیبایی معشوق، آنها دیگر امکان پرتاب پوچی و خالی درون خود بر معشوق را آنگونه که در حالت اول ممکن بود از دست خواهند داد.
و حالا آنچه رخ می دهد یک روند معکوس است: دیدن زیبایی های معشوق بجای فعال نمودن میل به نزدیکی و یکی شدن با او، آنها را به شدت مضطرب می کند؛
از آن جهت که روبرویی با زیبایی های معشوق، نقص ها، حقارت و پوچی درونی آنها را هر چه بیشتر فعال می نماید.
عمق پوچی ای که حال با عظمت معشوق دیگر امکان پرتابش را به او نخواهند داشت.
به همین دلیل است که گاهی خودبزرگ بینی بادکرده در افراد خودشیفته پس از عاشق شدن ناگهان فرو ریخته و خود را در برابر معشوقِ ایده آل بسیار ذلیل می یابند.
و در ادامه آنها گزارش می دهند که بجای احساس شوق برای دیدن معشوق و اضطراب حاصل از این اشتیاق، به احساس غیرقابل کنترلی از حقارت و خودکم بینی دچار شده اند که هیچ گاه در روابط قبلی شان تجربه نکرده اند.
هر چند در افراد غیرخودشیفته به این دلیل که پارت ایده آل وجودشان بر معشوق پرتاب می گردد و لذا دیگری را قابل ستایش می بینند نیز احساس حقارت تا حدی تجربه می شود؛
اما از آنجایی که آنها مجهز به احساس باثباتی از “یک خود به اندازه کافی معنادار و غنی ای” هستند می توانند احساس کنند که توان هضم چهره ی ایده آلِ معشوق و همچنین آمیخته شدن با این معشوق ایده آل را در خود دارند.
اما در خودشیفتگی به دلیل حس توخالی بودن شدیدی که در این لحظات تجربه می شود، موقعیت عاشقی موقعیت نابرابری از قدرت ادراک می گردد که در آن معشوق در قدرت محض است و آنها در زبونی محض!
پس عجیب نیست که آنها علی رغم پر مدعا بودنشان، ناگهان هیچ شانسی را برای متاثر ساختن معشوق و دلبری نمودن از او در خود نمی یابند و هر لحظه که او را تجسم می کنند همزمان پوچ و حقیر بودنشان برای آنها باز تکرار می شود.


https://ramesh-group.ir/%d8%ae%d9%88%d8%af%d8%b4%db%8c%d9%81%d8%aa%da%af%d8%a7%d9%86-%d9%84%d8%b2%d9%88%d9%85%d8%a7-%d8%a8%d9%87-%d8%af%d9%86%d8%a8%d8%a7%d9%84-%d9%85%d8%b9%d8%b4%d9%88%d9%82%db%8c-%d8%b2%db%8c%d8%a8%d8%a7/?fbclid=PAY2xjawJwThBleHRuA2FlbQIxMAABpzjCX0NioVw6A-gnebs_MotUo7hnS_cj2bmpED7Nv2eiRc0dWlwKkFzeJh2W_aem_oQ7bvVc4qWMT1IctTpDUIQ

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

مدفوع کودک برای او و البته در ناخوداگاه انسان همان ارزشی را دارد که مدفوعِ نهنگ یا عنبر در صنعت عطرسازی (ارزشمندترین ماده طبیعی در دنیا)! لذاست که رویای مدفوع همیشه به ثروتمند شدن تعبیر شده است!
بسیار محتمل است که کودکان زیر ۶ سال مدفوع خود را فرزند یا فرزندان کوچکی تصور کنند که در حال بیرون آمدن از بدن آنها هستند!
و اینکه آن را تولیدی خویش در نظر گیرند؛ اولین تولیدی خویش!
اگر ما این تصور آنها را جدی بگیریم آنگاه کل ماجرای مدفوع کردنِ آنها از عبارت “کار خرابی” “گند زدن” و “نجاست” به چه چیزی تبدیل خواهد شد؟
“ایده‌های اصیل در زمان خودشان به ذهن‌ ما خطور خواهند کرد همانگونه‌ که مدفوع زمانش که فرا برسد به بیرون از ما راه‌ پیدا‌ می‌کند!”
این‌ جمله‌ی یک دوست شوخ طبع بود اما در شوخی او حقیقتی نهفته است؛
روان آدمیزاد از بدن شروع‌ می‌شود نه از اندیشه؛
از عینیت شروع‌ می‌شود و به ذهنیت ختم می‌شود.
ابتدا همین‌ مدفوع است که برای انسان چیزی قابل تفکر و تصور است و در نتیجه پر معنا.
او ابتدا مدفوع را تولیدی خود می‌بیند پس آن را طبق خودشیفتگی‌اش،‌ چیزی بسیار بسیار عزیز و ارزشمند تصور می‌کند.
چیزی به ارزشمندی شیر مادر!
به همین دلیل است (یکی از دلایل) که کودک حاضر به رها کردن مدفوع در چاه توالت‌ نیست!
اینکه با این اولین تصورات کودک در مورد مدفوع و همچنین با عمل دفعِ کودک‌ چگونه برخورد شود، کل مسیر تحولی انسان را در خصوص موضوع
“تولید کردن”، “خلق کردن”، “بخشیدن”،
“به اشتراک‌ گذاشتن”، “اعتماد کردن”، “کنترل یا رها کردن”، “نوشتن”، “اندیشه‌ورزی و تولید علم”، “ثروت‌اندوزی”، “خساست یا دهندگی” و “احتکار” تا حد بسیار زیادی رقم‌ خواهد زد.
مدفوع در ناخوداگاه کودک،‌ با تمامی این‌ مفاهیم‌ گره خورده است؛ به‌ خصوص با مفهوم ثروت و غنا!
ثروت‌ مادی، ثروت‌ معنوی و علمی و غنای درونی!
و لذا کودکان بسیاری را می‌بینیم که از هر گونه تولید کردنی و از هر گونه ثروت‌اندوزی‌ای دچار وحشت می‌شوند؛
چرا که با اولین تولیدی خود احساس ناامنی، بی‌ارزشی، کثیفی (خانه را به گند کشیدی) و کنترل شدن را تجربه کرده‌اند.
از همین روست که فروید میان تثبیت (گیر کردن) در مرحله ی مقعدی و شکل‌گیری سه خصلت بیمارگون روانی در آدمی لینکی قوی برقرار می کند:
او مدعی می‌شود در صورتی که کودک احساس کنترل‌گری شدیدی را از سوی والدین در خصوص آداب مربوط به مدفوع کردن تجربه نماید احتمالا سه خصلت روانی در او شکل گرفته یا تقویت می‌شود:
لج‌بازی (کنترل‌گری)، خساست و وسواس (نظافت و نظم).
و البته مشکلات همیشگی با یبوست‌های طولانی!
هیچ انسانی در میان ما بیش از آنهایی که به این سه خصلت و بالاخص خساست مبتلا هستند منفور نیستند.
دوره‌ی مقعدی از نگاه ما گلوگاه رشدی است؛ چرا که اصولا والدین بصورت طبیعی با مدفوع و لج‌بازی‌های مربوط به آن اوکی نیستند.
لازم است والدین مدفوع کودک را با تمام حس مشمئزکننده‌ی آن مورد احترام قرار داده و با آن با سهولت و نرمش رفتار نمایند.
تنها در این صورت است که تمایلات بیمارگون کودک برای رفتن به سمت تمایلات سادومازوخیستیک برای شکنجه‌ی خود و دیگری از طریق رفتارهای وسواس گونه فروکش خواهد کرد.
یادمان نرود که مدفوع کودک و در واقع انسان برای او همان ارزشی را دارد که مدفوع نهنگ (عنبر) در صنعت عطرسازی!
ارزشمنترین ماده‌ی طبیعی در دنیا مدفوع نهنگ (amber) است!
لذاست که در اغلب کتب تعبیر خواب، رویای مدفوع به ثروتمند شدن تعبیر می‌گردد.
مدفوع برابرنهاده‌ی فالوس در ناخودآگاه است و از همین رو فروید در مقاله‌ی “بازداری، اضطراب و نشانگان” از افتادن مدفوع از مقعد و به یک معنا قطع شدن آن از بدن به عنوان نمادی آشکار از اختگی در فانتزی کودک یاد می‌کند.
کلاین این نگاه فروید را بسط داده و مدعی می‌شود که مدفوع حتی می‌تواند سلاحی کشنده همچون یک اسلحه در فانتزی‌های کودک عمل نماید.
گویی گاهی سرنوشت ما با همان چیزی گره می‌خورد که نجس‌ترین، بدبوترین و به ظاهر بی‌ارزش‌ترین است!

https://ramesh-group.ir/%d9%85%d8%af%d9%81%d9%88%d8%b9-%da%a9%d9%88%d8%af%da%a9-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d9%88-%d9%88-%d8%a7%d9%84%d8%a8%d8%aa%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d9%86%d8%a7%d8%ae%d9%88%d8%af%d8%a7%da%af%d8%a7%d9%87/?fbclid=PAY2xjawJwQVhleHRuA2FlbQIxMAABp2xKfryaL4ag88wfOFsFxd4-7vCjsgP09n7GJxaFQGdlMuzJgEJzE_MAQcj3_aem_1_a_nuLyFAr1S15JgDIfqQ

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

و تو آهسته آهسته بلند می‌شوی، راه می‌افتی، می‌روی. و در این راه رفتن، دست و بالت بارها زخمی می‌شود، امّا آبدیده می‌شوی و می‌آموزی که از جاده‌های ناشناس نهراسی، از مقصد بی‌انتها نهراسی، از نرسیدن نهراسی. بروی و بروی و بروی...

شل سیلور استاین

پانزدهم فروردین سال چهار

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

فردا به تاریخ ۱۲.۱.۰۴


به برسی فیلم [پله اخر ]میپردازیم

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

داشتن انتظارات منطقی از خودمان به معنی داشتن انتظارات سخت، کمال‌گرایانه، و محکوم‌به‌شکست نیست. همان‌طور که برنه براون می‌گوید: «شرم صدای کمال‌گرایی یا بی‌نقص‌گرایی است.» انتخاب استاندارهای منطقی که ارزش‌های اصلی ما را در خودش داشته باشد و خود را در قبال این انتظارات مسئول دانستن باعث می‌شود احساس غرور کنیم و زندگی منسجم و یکپارچه‌ای داشته باشیم. بسیاری از کتاب‌های خودیاری فنون شناختی‌-رفتاری را برای تغییر گفت‌وگوهای درونی تنبیه‌کننده پیشنهاد می‌کنند. گاهی این رویکرد مناسب و مفید است، اما گاهی اوقات ما باید به شرم ناشی از انتظارات برآورده‌نشده گوش دهیم و از آن درس بگیریم تا سرانجام بتوانیم به خودمان احترام بگذاریم.
وقتی به هدفی نمی‌رسیم یا طوری رفتار می‌کنیم که انگار آن هدف برای‌مان ارزشی ندارد، معمولاً دوست نداریم این ناامیدی را به دیگران بگوییم. شرم اغلب ما را به انزوا می‌کشاند. درمقابل، وقتی برنامه‌ریزی می‌کنیم، سخت تلاش می‌کنیم و درنهایت موفق می‌شویم، می‌خواهیم احساس غرور ناشی از دستاوردمان را با دیگران سهیم شویم. رسیدن به هدف به حس ارزشمندی ما کمک می‌کند. این احساس غرور زمانی بیشتر می‌شود که عزیزان‌ یا خانواده‌مان موفقیت ما را بپذیرند و جشن بگیرند. این احساس تشخص و غرور سالم تفاوت بسیاری دارد با لاف‌زدن و قپی‌آمدن _ که هدف‌شان ایجاد احساس بد در دیگران است _ و همچنین باید آن را از شیفتگی برده‌وار نسبت‌به نظرات دیگران هم متمایز کرد.



از کتاب شرم‌کاوی

نویسنده: #جوزف_برگو
مترجم: #حامد_حکیمی

👉@hamedhakimi8

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

Time Spent on Instagram and Body Image, Self-esteem, and Physical Comparison Among Young Adults in Spain: Observational Study

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

#وقتی_ازدواج_میکنی
Dpsychotherapy.com

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

#وقتی_ازدواج_میکنی
Dpsychotherapy.com

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

#وقتی_ازدواج_میکنی
Dpsychotherapy.com

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

#وقتی_ازدواج_میکنی
Dpsychotherapy.com

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

#وقتی_ازدواج_میکنی
Dpsychotherapy.com

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

آیا تا به حال به این موضوع فکر کرده‌اید که چرا برخی افراد با وجود تغییرات متعدد در ظاهر خود، همچنان به دنبال عمل‌های زیبایی بیشتر هستند؟ پاسخ این سوال ممکن است ریشه در تجربیات ناگوار دوران کودکی داشته باشد. آسیب‌های کودکی، طیف وسیعی از تجربیات منفی مانند سوءاستفاده‌های جسمی، عاطفی یا جنسی، غفلت، طرد شدن و زندگی در محیط‌های ناامن را شامل می‌شود. این تجربیات می‌توانند اثرات عمیقی بر نحوه شکل‌گیری تصویر بدنی و احساس ارزشمندی فرد بگذارند.
یکی از پیامدهای شایع آسیب‌های کودکی، شکل‌گیری تصویر بدنی منفی و تحریف‌شده است. کودکانی که مورد بدرفتاری قرار گرفته‌اند، ممکن است احساس کنند بدنشان “ناقص”، “زشت” یا “مستحق تنبیه” است. این احساسات در بزرگسالی نیز با آن‌ها باقی می‌ماند و می‌تواند به وسواس فکری در مورد ظاهر و تلاش برای “اصلاح” آن از طریق عمل‌های زیبایی منجر شود.
این افراد ساعت‌ها در مورد ظاهر خود فکر می‌کنند و به دنبال راه‌هایی برای تغییر آن هستند، اما پس از جراحی نیز معمولاً احساس رضایت نمی‌کنند. تحقیقات نشان داده است که سابقه بدرفتاری در کودکی، احتمال ابتلا به به اختلال بدریخت انگاری بدن را افزایش می‌دهد. در این حالت، عمل‌های زیبایی نه تنها مشکل را حل نمی‌کنند، بلکه می‌توانند چرخه نارضایتی و انجام عمل‌های بیشتر را تشدید کنند.
علاوه بر این، تمایل به عمل‌های زیبایی مکرر می‌تواند به عنوان یک مکانیسم مقابله‌ای ناسازگارانه برای مقابله با درد عاطفی ناشی از تروماهای کودکی عمل کند. فرد ممکن است به طور ناخودآگاه امیدوار باشد که با تغییر ظاهر، می‌تواند احساس بهتری نسبت به خود پیدا کند، توجه و محبتی را که در کودکی از آن محروم بوده است، جلب کند یا حتی احساس کنترل بیشتری بر زندگی خود داشته باشد. احساس موقت بهبودی پس از جراحی می‌تواند بسیار فریبنده باشد و فرد را به انجام عمل‌های بیشتر ترغیب کند، بدون اینکه به ریشه اصلی مشکلات عاطفی خود بپردازد.
شرم، یکی دیگر از احساسات قدرتمندی است که اغلب با آسیب‌های کودکی همراه است. فرد ممکن است احساس کند که “به اندازه کافی خوب نیست” یا “عیب و ایرادی اساسی” دارد. در این شرایط، عمل‌های زیبایی می‌توانند تلاشی ناخودآگاه برای پنهان کردن این احساس شرم و دستیابی به پذیرش و دوست داشته شدن باشند. اما واقعیت این است که تغییرات سطحی در ظاهر نمی‌تواند زخم‌های عمیق روانی را التیام بخشد.
به یاد داشته باشیم که زیبایی واقعی از درون نشأت می‌گیرد. زیبایی واقعی نه در آینه، بلکه در قلب و روح ما نهفته است.
متن:#الهام_موسویان
@elhammoosaviyan

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

موضوع:ویژگی های شخصیت سایکوپت


بی ارزش کردن درد دیگری ناهمدلانه ترین رفتار است.

ارایه : حاج رحیمی

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

سایکو پت کیست


سوپرایگوی سوراخ😊


Mood
Affect

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

آنان که در کودکی بیشتر اذیت شده‌اند، در بزرگسالی بیشتر به خود آسیب می‌زنند.

ملانی کلاین

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

✅ فرصت شغلی


از واجدین شرایط زیر دعوت به همکاری می نماییم:

روانشناس ترجیحا رویکرد تحلیلی مشروط بر تعهد به سه گانه درمان:
درمان فردی
سوپرویژن
آموزش مداوم
 ۵نفر/ خانم


ارسال رزومه به:

@chokletp

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

.
غربت انسان مبتلا به اختلال شخصیت را به سوی «هیچستان» پرتاب می‌کند؛ سرزمینی که در آن زبان، فرهنگ، و حتی ردپای آشنایان، غریب می‌نمایند. در این تهی‌گاه، مهاجر ایرانی گاه به جای آنکه خود را از نو بسازد، به سرپناه‌های وهمی پناه می‌برد. ازدواج شتاب‌زده، یکی از این پناه‌هاست:

کنشی که بیش از آنکه پیوندی انسانی باشد، به خون‌چکانی در پشت چهره‌ی عشق می‌ماند.

بیون، روان آدمی را چون کوزه‌ای برای دربرگرفتن درد می‌دید؛ کوزه‌ای که اگر تابِ ناشناخته‌ها را نیاورد، به دام توهم‌های تباه‌کننده می‌افتد. در این نگاه، ازدواج مهاجر یورشی ناهشیار بر واقعیت است:

کوششی برای دگرگون کردن «دیگری» به موجودی که هیاهوی تنهایی را خاموش کند. اینجا رابطه، بتی شفا‌بخش می‌شود؛ بت‌واره‌ای که حامل توهم است.
این پیوندها کمتر از «عشق» آب می‌خورند و بیشتر به
پیمان‌های زنده‌ماندن شبیه‌اند.

دو تن، هر دو در چنگال ترس از فروپاشی، برای متوقف کردن انفجاری درونی به آغوش هم پناه می‌برند. بیون این را «پیوندی برآمده از حمله به پیوند» می‌خواند:
رابطه‌ای که در ژرفای خود، ضدرابطه است؛ رابطه‌ای بر پایه‌ی انکار تنهایی، نه تصدیق و تحمل درد آن.

فاجعه از آن‌جا سر بر می‌آورد که این «ناجیِ اجاره‌ای» به یادآور همیشگی ناکامی بدل می‌شود. نیاز بیمارگونه به دیگری، جای خود را به خشم و کینه می‌سپارد؛ خشم از این‌که چرا او نتوانست شکاف‌های وجودم را پر کند، چرا همان‌قدر ناتوان است که من؟

فرافکنی مکانیسم رایج این موقعیت است؛ هر دو سوی پیوند، ترس‌ها و کاستی‌های خود را به سوی دیگری پرتاب می‌کنند، گویی که رابطه به آوردگاهی برای نبرد بدل شده‌است.

رابطه‌ای که نه بر پایه‌ی «زیستن با ناشناخته‌ها» که بر شانه‌ی فرار از آن‌ها بنا شود، ناگزیر به گورستان آرزوهای بربادرفته تبدیل خواهد شد. نه بالندگی در آن است و نه یافتن؛ تنها چرخه‌ای از گریز، توهم و فروافتادن.

راه رهایی؟

نمی‌دانم! اما بیون می‌گفت رنج، آتشی است که از بطنش معناهای تازه زاده‌می‌شود.

مهاجر تنها اگر به جای پناه بردن به «دیگری» شجاعت رویارویی با تهی‌گاه هستی‌شناختی غربت را بیابد، شاید بتواند رابطه را چون آینه‌ای برای دیدن خود از نو تعریف کند، نه مُسکنی زودگذر.

این‌گونه ترس از فروپاشی به گنجایشی برای دگرگونی مبدل می‌شود.

آیا می‌توان در غربت خانه‌ای ساخت؟
حتما! اگر افراد ظرفیتی برای ساختن «فانتزی مشترک» داشته‌باشند؛ رابطه‌ای که در آن دو تن، از سر توان بلعیدن رنج و زایش خلاقیت به هم می‌رسند، نه از سر ناتوانی در تحمل پوچی.

این‌جاست که رابطه می‌تواند از فراز به پرواز دگرگون شود؛
غربت می‌تواند آدمی را درهم‌ شکند یا به الماس بدل سازد. گزینش میان «پیوندی از سر ترس» و «تنهایی هشیارانه»، شاید بزرگ‌ترین آزمون فرد مهاجر باشد.

به زبان بیون: «راه رهایی از دل تاریکی می‌گذرد، نه از کنارش».


#نارسیسیسم #اگزیستانسیالیسم #رواندرمانی #خودشناسی #تراپیست #توییتر #روانکاوی #رواندرمانی #درمان #دلبستگی #عشق #مترجم #کتاب

/channel/AliNariman

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

🧤برسی فیلم پله آخر


ارائه:زهرا حاج رحیمی


شما دوستان میتوانید نظراتتون رو با من به اشتراک بگذارید
۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰(sms)

Читать полностью…

دانشسرای تخصصی روانکاوی "ویانا"

برخی از مثال‌‌هایی که نشان می‌دهد بازی‌دهندۀ هیجانی می‌خواهد خیلی زود صمیمی شود:

• مکالمۀ بیش‌از‌حد که اغلب شامل تمایل به پیام‌دادن و صحبت تلفنی یا تصویری هرروزه و برای سا‌عت‌های طولانی است.
• تعریف و تمجید بیش‌ازحد و مدام اشاره به اینکه چقدر طعمه عالی و کامل است و یا چقدر خوب است که طعمه این‌قدر با همسر سابق او فرق دارد. او ممکن است تا جایی پیش برود که به مواردی اشاره کند که طعمه در آن‌ها احساس ناامنی می‌کند و با این کار به او احساس امنیت و مهم‎بودن می‌دهد و ادعا می‌کند او را همان‌طور که هست دوست دارد، اما واقعیت این است که او فقط چیزهایی را که طعمه دوست دارد بشنود به او می‌گوید.
• شباهت‌سازی‌های بیش‌ازحد. یعنی خودش را شبیه امید‌ها، رؤیا‌ها، علایق و ذهنیت طعمه‌اش می‌کند. این کار به‌سرعت ارتباط عمیقی ایجاد می‌کند چون هر انسانی اساساً به افرادی که شبیهش هستند اعتماد می‌کند و آن‌ها را دوست دارد.
• او در همان قرارهای اول، داستان‌ها و رازهایی را به طعمه می‌گوید که معمولاً هم واقعیت ندارد.
• مرزشکنی و تلاش برای برقراری رابطۀ جنسی در سریع‌ترین زمان ممکن. اگر طعمه به این درخواست او گوش ندهد، سعی می‌کند به او احساس ناامنی، ترس، یا احساس گناه بدهد.
• داشتن رابطۀ جنسی زیاد. رابطۀ جنسی یکی از سلاح‌های رایج کسانی است که دیگران را بازی می‌دهند چون رابطۀ جنسی اغلب یک پیوند شیمیایی، جسمی و هیجانی شدید ایجاد می‌کند _ خصوصاً اگر نارسیست در طول این رابطه‌های جنسی پرتعداد، به چاپلوسی از طعمه‌اش بپردازد و درمورد زندگی آرمانی آینده‌شان خالی ببندد (آینده‌سازی مصنوعی).
• اشاره به ازدواج، زندگی مشترک، یا شروع یک کسب‌وکار جدید با طعمه‌ای که فقط چند ماه است او را می‌شناسد.
• بیش‌ازحد کمک‌کردن و نجات‌دادن طعمه (هرگونه کمک رایگان از طرف کسی که دیگران را بازی می‌دهد در طولانی‌مدت هزینۀ زیادی دارد).
• توقعِ بخشیدن سریع و اعتماد‌کردن به او وقتی که رفتار اشتباهی انجام داده و ‌اعتماد را از بین برده است.


از کتاب خروج از مه
ترجمۀ حامد حکیمی
در دست چاپ

👉@hamedhakimi8

Читать полностью…
Subscribe to a channel