نظرات و پیشنهادات جهت بهبود کیفیت کانال @MahdiRazagh52
.
خفته خبر ندارد
سر بر کنار جانان
کاین شب دراز باشد
بر چشم پاسبانان
روشن روان عاشق
از تیره شب ننالد
داند که روز گردد
روزی شب شبانان
باور مکن که من دست
از دامنت بدارم
شمشیر نگسلاند
پیوند مهربانان
#شیخ اجل سعدی از غزل۴۵۵
شب خوش بیدار دلان و
رهروان نور و سپیده دمان
یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر در کنارِ بیشهای خفته.
شوریدهای که در آن سفر همراهِ ما بود نعرهای برآورد و راهِ بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت.
چون روز شد، گفتمش: آن چه حالت بود؟
گفت: بلبلان را دیدم که به نالش در آمده بودند از درخت، و کبکان از کوه و غوکان در آب و بَهایم از بیشه؛
اندیشه کردم که مروّت نباشد همه در تسبیح و من به غفلت خُفته.
دوش مرغی به صبح مینالید
عقل و صبرم ببُرد و طاقت و هوش
یکی از دوستان مخلِص را
مگر آواز من رسید به گوش
گفت باور نداشتم که تو را
بانگِ مرغی چنین کند مدهوش
گفتم: این شرطِ آدمیّت نیست
مرغْ تسبیحگوی و من خاموش
#شیخ اجل سعدی گلستان
.
باده غمگینان خورند و
ما ز می خوشدل تریم
رو به محبوسان غم ده ساقیا
افیون خویش
خون ما بر غم حرام و
خون غم بر ما حلال
هر غمی کو گرد ما گردید
شد در خون خویش
#مولانا از غزل ۲۴۷
شادی آرزو کنیم و مهرورزی،
برای مردم هستی. به هر لحظه تاهمیشه
.
ترس از اینکه
دیگران راجع به ما
چه فکری می کنند
بزرگترین زندانیست که
انسانها در آن زندگی می کنند. .
#دیوید ایکه
این دهان بستی دهانی باز شد
تا خورنده لقمههای راز شد
لب فروبند از طعام و از شراب
سوی خوان آسمانی کن شتاب
گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
طفل جان از شیر شیطان باز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن
چند خوردی چرب و شیرین از طعام؟
امتحان کن چند روزی در صیام
چند شبها خواب را گشتی اسیر؟
یک شبی بیدار شو دولت بگیر
#مولانا مثنوی
به قول آلبر کامو:
کاش میشد فکرم را برای تو بفرستم
که یک روز تمام پر از تو بوده است...
نه به ماریا
.
پرده بگردان و بزن ساز نو
هین که رسید از فلک آواز نو
تازه و خندان نشود گوش و هوش
تا ز خرد درنرسد راز نو
برجه ساقی طرب آغاز کن
وز می کهنه بنه آغاز نو
#مولانا از غزل ۲۲۶۲
درود لحظات به شادابی و طراوت و امید
دوستان بخشنده و بی نیاز،
روز و روزگارتان به نیکی و
نامتان...دراز...
روایت است که شبی سی و چند کسی از درویشان و جوانمردان نزد ابوالحسن انطاکی جمع شدند، اورا گرده ی دو سه نان بود. چندان که دو سه مرد را دشوار بس باشد. نان هارا همه پاره کردند و چراغ بکشتند و بر سفره نشستند. هریک دهان جنبانید، تا دیگران پندارد که می خورد .
چون سفره بر داشتند نان بر حال خود بود و هیچ یک نخورده بودند جهت ایثار به دیگران
( تحفهٌ الا خوان عبد الرزاق کاشانی)
.
هیچکس در بستر مرگ ؛
آرزو نکرده
که کاش بیشتر کار میکردم
یا بیشتر ثروت اندوخته بودم
اما بسیاری ها آرزو کرده اند
ای کاش !
با عزیزان شان مهربان تر بودند...
#دکتر نهضت فرنودی
درود بر رهروان مذهب عشق و مهربانی
لحظات پر شور و امید
.
به هر کار در پیشه کن راستی
چو خواهی که نفزایدت کاستی
سخن هر چه پرسم همه راست گوی
به کژی مکن رأی و چاره مجوی
به گیتی به از راستی پیشه نیست
کژی بتر هیچ اندیشه نیست
#فردوسی شاهنامه ۱۳
.
هرچه اندیشی پذیرای فناست
آنک در اندیشه ناید آن خداست
#مولانا مثنوی
.
آفتابا!
مددی کن که امروز
بالندهتر قد برآریم
یاریمان ده
رنگینتر از پیش
تن به لبخند گرمت سپاریم
شادی ام بخش و آزادگی ام ده
آفتابا!
قدح واژگون کن
سرد بوده است جان من این جا
گرم کن جان من
گرم تر کن ...
#سیاوش_کسرایی
با درود بامدادتان فرخ باد.
انوار چشم نواز آفتاب
آهنگین نغمه های شاد است؛
برای لحظه های بی شمار. تاهمیشه.
بادرود؛
ایران؛
شاد باد و پیروزمند؛
از آبان آبادی فزا و نیرومند.
هرلحظه تاهمیشه.
.
من تندترین نقد
از سوی یک انسان باهوش را به تأیید
و تقلید بی تعقل میلیونها انسان احمق
ترجیح میدهم...
#یوهان کپلر
..
بیا با تو مرا کارست امروز
مرا سودای گلزارست امروز
بیا دلدار من دلداریی کن
که روز لطف و ایثارست امروز
دل من جامهها را میدراند
که روز وصل دلدارست امروز
بخندان جان ما را از جمالی
که بر گلبرگ و گلنارست امروز
#مولانا از غزل ۱۱۸۴
بادرود، بامداد تان فرخ باد.
به آیین آبان،
مردم زمین؛
به تن پاک و به جان شاد.
به هر لحظه
.
دزدکی از مارگیری مار برد
ز ابلهی آن را غنیمت میشمرد
وا رهید آن مارگیر از زخم مار
مار کشت آن دزد او را زار زار
مارگیرش دید پس بشناختش
گفت از جان مار من پرداختش
در دعا میخواستی جانم ازو
کش بیابم مار بستانم ازو
شکر حق را کان دعا مردود شد
من زیان پنداشتم آن سود شد
بس دعاها کان زیانست و هلاک
وز کرم مینشنود یزدان پاک
#مولانا مثنوی دفتر دوم
.
امروز نیم ملول شادم
غم را همه طاق برنهادم
امروز میان به عیش بستم
روبند ز روی مه گشادم
امروز ظریفم و لطیفم
گویی که مگر ز لطف زادم
بیساقی و بیشراب مستم
بیتخت و کلاه کیقبادم
#مولانا از غزل ۱۵۷۷
.
"به تختِ مِهی بر هر آنکس که داد
کند در دل او باشد از داد شاد
هر آنکس که اندیشهی بد کند
به فرجام، بد با تنِ خُوَد کند
از اندیشهی دل کس آگاه نیست
به تنگیْ دل اندر مرا راه نیست
اگر پادشا را بوَد پیشه داد
بود بیگمان هر کس از داد شاد
از امروز کاری به فردا ممان
که داند که فردا چه گردد زمان؟"
#فردوسی
امید که در هفتهی پیشِرو:
"خداوند گیتی، پناه تو باد
زمان و زمین نیکخواهِ تو باد"
.
در نبندیم به نور
در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره با شوق سلامی بکنیم
#سهراب_سپهری
.
پند و اندرز شاهنامه :
به مِهر و به داد و به خوی و خرد
زمانهْ همی از تو رامش برد
همه گنجِ گیتی به چَشم تو خوار
مبادا ز تو نامِ تو یادْگار
با پیشکش بهترین درودهای بامدادی...
.در خوشی و ناخوشی،
شکیبایی در پیش باد و
مهر و دلبستگی...
به هر لحظه. ..
🌹
.
عشق را وارد كلام كنيم
تا به هر عابري سلام كنيم
و به هر چهره اي تبسم داشت
ما به آن چهره احترام كنيم
هركجا اهل مهر پيدا شد
ما در اطرافش ازدحام كنيم
«سالكا» اين مجال اندك را
نكند صرف انتقام كنيم
در عمل بايد عشق ورزيدن
گفتگو را بيا تمام كنيم
عابري شايد عاشقي باشد
پس به هر عابري سلام كنيم.
#مجتبي كاشاني
.
«امّا زبان ما ماشهی کوچکی است
که معمولاً قبل از خواستن ما
کشیده میشود.»
#میدل مارچ؛ جورج الیوت.
هیچ چیز به اندازه
مهار زبان و قلم نتیجه نمیدهد (بیل ویلسون )
.
هر اول روز اي جان
صد بار سلام عليک
در گفتن و خاموشي
اي يار سلام عليک
از جان همه قدوسي
وز تن همه سالوسي
وز گل همه جباري
وز خار سلام عليک
#مولانا از غزل ۱۳۱۸
با درود،فرخ بادتان بامداد و پگاه.
ای خدای بامداد و روشنا؛
آباد و شاد باد؛ این سرزمین دیرسال و
مهرآشنا........ تاهمیشه.
.
از خدا برگشتگان را کار
چندان سخت نیست
سخت کار ما بود ،
کز ما خدا برگشته است ...
#اشراق اصفهانی
.
مرا گفت برخیز و دل شاددار
روان را ز درد و غم آزاد دار
نگر تا که دل را نداری تباه
ز اندیشه و داد فریاد خواه
جهان چون گذاری همی بگذرد
خردمند مردم چرا غم خورد
#فردوسی
با درود،
بامداد زمین به دوستی باد و مهرورزی؛
دور باد دیوجنگ و اهریمن کشتار و
کین ورزی.تاهمیشه.
.
ای برادر تو همان اندیشهای
ما بقی تو استخوان و ریشهای
گر گلست اندیشهٔ تو گلشنی
ور بود خاری تو هیمهٔ گلخنی
#مولانا دفتر دوم
.
هر که کارد قصد گندم باشدش
کاه خود اندر تبع میآیدش
که بکاری بر نیاید گندمی
مردمی جو مردمی جو مردمی
#مولانا مثنوی دفتر دوم
.
پند و اندرز شاهنامه :
به مِهر و به داد و به خوی و خرد
زمانهْ همی از تو رامش برد
همه گنجِ گیتی به چَشم تو خوار
مبادا ز تو نامِ تو یادْگار
.
معتقد بود که سرچشمه همه عیبهای
آدمی دو چیز است:
یکی بیکاری و دیگری اعتقاد به خرافات
و
:دو فضیلت نیز بیشتر وجود ندارد:
یکی کار و دیگری خِرد.
#لئو تولستوی
جنگ و صلح