سبز بود رنگمون.یادته که؟🌿 [کپی در هیچ پیامرسانی مجاز نیست] @vahme_sabzads:تبلیغات
-غلامحسین ساعدى برای طاهره نوشت:
«آدم نمیتواند تحمل کند، بالأخره باید داشت، انسانی را باید داشت که غمِ انسان را دریابد...»
همه مان افرادی معمولی هستیم.خسته کننده ایم
شگفت انگیزیم. همه مان خجالتی هستیم، شجاعیم، قهرمانیم، بی پناهیم، فقط به روزش بستگی دارد!
این نوشته شمس تبریزی قشنگ ترین چیزی بود که امروز خوندم:
ما باور کرده ایم که خداوند ما را از بالا می بیند، اما در واقع او از درون، می نگرد!
اگر من شما را از دست داده ام، شما هم در عوض دلی را از دست داده اید که تپش های عاشقانه آن را در هیچ جای دیگر نخواهید یافت!
- نامه فروغ فرخزاد به پرویز شاپور
مرا دوباره به آن روزهای خوب ببر؛ سپس رها کن و برگرد. من نمیآیم! :)
-احسان پرسا
به قول مرصاد اعرابی: بعضیا مثل بهشتِ متحرکن؛ اونقدر باصفا هستن که باهاشون لبِ جدولم بشینی، خوش میگذره. در واقع مهم تر از جا، آدمشه!
بفرست برای بهشتِ متحرکِ زندگیت. :)
اسم دختر نازتو بذار «آنـاهِل» که معنیش میشه ....
Читать полностью…جناب شاملو خیلی قشنگ میگه:
وقتی میمانی و میبخشی فکر میکنند رفتن را بلد نیستی باید به آدمها از دست دادن را متذکر شد.
آدم ها همیشه نمی مانند، یک جا در را باز میکنند و برای همیشه می روند.
«وما تسقط من ورقة إلا يعلمها.»
+برگی نیست که بیافتد و او از آن بی خبر باشد.
جرزی کوزینسکی در نامه خودکشی اش نوشت:
اکنون میخواهم کمی بیشتر بخوابم. نام آن را ابدیت بگذارید.
جان گرین درباره درونگراها خیلی قشنگ میگه:
«همیشه افراد ساکت را دوس داشته ام، هیچگاه نمی فهمی که در حال رقصیدن در رویای خویشند و یا بار هستی را به دوش می کشند.»
قشنگ ترین و حق ترین چیزی که امروز خوندم این نوشته از تورگوت اویار بود:
کاش دستِ کم شعری خوانده بودید یا در خانه، گربه ای نگه می داشتید؛ شاید آن وقت کمتر دنیا را می آلودید... :)
یه قانونی هست که میگه:
قبل از اینکه پرواز کنی، هر چقدر خواستی بترس، فکر کن، شک کن، دو دل شو، پشیمون شو، اما وقتی که پریدی اگه وسط راه پشیمون شدی، بازی رو باختی...
«لآ تؤلموا أحداً، فکُل القُلوب مَلیئه بِما یکفیها»
+کسی را نیازارید زیرا که همه ی دلها بقدر کافی پر از دردند.
« سَلامٌ على من عَجِبَت من صَبرِها مَلائِكَةُ السَّماء. »
+سلام بر آنان که فرشتگانِ آسمان در صبرشان شگفت زده شدند.
یه جایی توی سریال hunting of bly، خدمتکار خونه در وصف پرستار تازه وارد میگه: «اون فکر میکنه که خوشحاله، ولی متوجه نمیشه که چقدر حالش خوب نیست»
فکر کنم بزرگترین ترس خیلیامون توی زندگی همینه. اینکه ورای روزهای شاد حالمون خوب نباشه و خودمونم نفهمیم...
« مع الله سيصبح کل شيء جميلاً. »
+به همراه خدا همهچیز زیبا میشود.
توی کتاب "نامه به کودکی که هرگز زاده نشد" این پاراگراف خیلی به دلم نشست:
اگر تو ثروتمند باشی، سرما یک نوع تفریح می شود تا پالتو پوست بخری، خودت را گرم کنی و به اسکی بروی... اگر فقیر باشی بر عکس، سرما بدبختی می شود و آن وقت یاد می گیری که از زیباییِ یک منظره زیر برف متنفر باشی. كودک من! تساوی تنها در آن جایی که تو هستی وجود دارد، مثل آزادی... ما تنها توی رَحِم برابر هستیم...
غمگین ترین جمله ای که خوندم این بود:
تو ابرِ ما بودی ولی جای دیگری باریدی. ما شانس نداشتیم! :)
«و أنت المفزع في الملمات.»
+و تو پناهی در هر پیشامد بد.
نامه خودکشی غزاله علیزاده :
از هیچکس متنفر نیستم. برای دوست داشتن نوشته ام. نمیخواهم، تنها و خسته ام برای همین می روم. دیگر حوصله ندارم. چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه ای تاریک. من غلام خانه های روشنم...