🦋💕🦋 به ترمه ی خیال تو حریرِ شعرِ من، سپید نوشت! تا خودِ بهشت که این دلم، برای تو دل تو هم، برای من ... #عرفان_یزدانی @Termeye_kheyal 🦋💕🦋
دستهاے هم را گرفتہ بودیم
تو در شب قدم میزدے
من در تاریڪی...!
#گروس_عبدالملڪیان
دارم اين دردها را رفو می کنم!
کلافِ رجِ عشق در دست توست!
می خواهم اين گليم را
پایِ دارِ احساست، بر پا کنم!
شانه ات کو؟!
دوست داشتنت،
روی دستانم ضرب گرفته است
#عرفان_یزدانی
@Termeye_kheyal
کلبه ای خواهم ساخت
در دیاری که در آن ، ردّی از آدم ها نیست
هیچکس آنجا نیست
دور خواهم شد از این شهر ،
از این حصر ، از اجبار ، جنون
میله های قفسِ عادت را
به درَک خواهم داد ،
و به خورشید سلام
و رها خواهم شد و رها خواهم زیست
بوف ها ، در دلِ شب همدمِ تنهایی من
ماه امّیدِ شب و رود لالاییِ من
خاکِ اطراف من از ریشه ی گل ها لبریز
بیشه ام غرق در آرامش اعجاب انگیز
آسمان ها آبی ، شاپرک ها خندان
و زمین ، سبز و دلم بی خبر از بیتابی
دل به دریا که زدم ، خواهم رفت
کلبه ای خواهم ساخت
و خودم را به تماشای سکوت
و به آغوشِ خدا خواهم داد ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
لبخند بزن!
جدی بگیر مرا به سان آفتاب نیمروزی
یا مهتابی که در بر گونه های آسمان بوسه می کارد!
دنیا را آرام کن!
مانند قطره ای باران در دل آتش
یا دانه ای از گندم
بر دست های سرمازده ی زمستان
روی بوسه بازی انگشت هایت!
لبخند بریز روی شکوف های سیب!
عطر لب هایم را لمس کن!
جدی بگیر مرا
قلبم را با چشم هایت نوازش کن!
دستانم را بر شانه هایت بکار!
گویی حالا در دهان من لب گشوده ای
عشق آواز دیگری از شعر
بر لبان من، زمزمه زمزمه می کند
بوسه بر دهان تو ...
#عرفان_یزدانی
@Termeye_kheyal
دوستت دارم
هر بار که عطرت شانه هايم را لمس می کند!
دوستت دارم
هر بار که بغض چشم هايت خيس می شود!
لبانت سکوت می کند
و من هيجانت را می بوسم!
وقتی زیبایی ات بر دلم شبيخون می زند ...
#عرفان_یزدانی
@Termeye_kheyal
تو منسوب به منی
و من در ڪوچه ے عشقِ تو بزرگ شده ام
به عالمے پشت ڪرده ام
جز تو بمان در نگاه من...!
اے هم نگاه من...
#شهاب_شهابی
به تو ڪہ میرسم، مڪث میڪنم!
انگار در زیبایی ات
چیزی جا گذاشتهام
مثلاً در صدایت آرامش،
یا در چشم هایت زندگی ...!
#نیما_یوشیج
در گوشهایمان، پنبە تاریکی فرو کردەاند
بر پیشانی نان و کودک تف میاندازند
گل را کور میکنند
و ارّە بر پای شعر مینهند.
میبینی، زبان را جایی دیگر میدهند
و بر آن مُهر میگذارند
آنان مردم را چنین میخواهند
سرهایشان کاهدان و چشمانشان شیشە!
#شیرکو_بیکس
🍓هر شنبه که با عشق تو آغاز کنيم
☕️شعر و غزل و ترانه را ساز کنيم
🍓تا آخر هفته کاممان شيرين است
☕️وقتى که زبان به نام تو باز کنيم
🍓سـلام
☕️صبح شنبه تابستانیتون
🍓به نیکی و عافیت
☕️عشق و زیبایی طبیعت
🍓گوارای وجودتان باد
☕️گذرثانیه های عمرتون توام
🍓با آرامش و عشق و سلامتی
☕️هفته تون پر از
🍓خبرهای خوب و عالی
چه زیبا می شود
هرصبح باران باشد و لبخند یار
صدای چک چک آب و نوای چهچه بلبل
و رقص شاخه های گل
طلوع مهر از چشمان چون آهوی یار
و عطر آویشن به دشت عشق
میان چلچراغ آسمان شهر
زیبا دختری مغرور که رقصان مینماید
لشکر گیسوی مواجش
و طوفانی که رعد چشمهایش
می هراسد مردچوپان را...
#سميه_خلج
جزیره اے ناشناخته اے،
باید در سڪوت قدم بزنم تُ را
ڪشف تُ شعرےست ماندنے
ڪوتاه مےآیم، تُ همانند ڪودڪے
به ذوق دوستتــ_دارمــ هاےِ من نشسته اے
دیدنےست اشتیاق خنده هایت،
وقتے در نڪَاهت خودم را دید مےزنم...
#عرفان_یزدانے
همین که می آیی خورشید حضورت
تمام آسمان چشمانم را تصاحب می کند
و صبح از دریچه نگاهت
میزبان عاشقانه های من می شود
همین که می آیی
تاریکی رخت بر می بندد
و آغوشم پُر از سپیده صبح می شود...
#یاشار_عبدالملکی
غنچهی صبحی دوباره باز شد
آفتاب دیگری آغاز شد
تا تو پلک مخملت را وا کنی
تا سری بالا کنی
تا سلامی باز با دنیا کنی
تا دوباره عشق را
با گوشهی لبخند خود معنا کنی...
#سلام صبح_آدینه_بخیر🌸
به تـو که میرسم،مکث میکنم!
انگار در زیبایی ات،
چیزی جا گذاشتهام
مثلاً در صدایت آرامش،
یا در چشم هایت زندگی...
#نیما_یوشیج
آنقدر بی صدا آمدم
که وقتی به خودت آمدی
هیچ صدایی جز من نبود
آنقدر ماهرانه تمام تو را دزدیدم
که خدا هم به شوق آمد
آنقدر عاشقانه نگاهت خواهم داشت
که دنیا در احکام سرقت تجدید نظر کند...
#افشین_یداللهی
پرواز باید ڪرد
تا شب نشینی ستارڪَان
آنجا ڪه ماه اشڪ به دامن دارد
از تنهایی زمین چقدر تنڪَ است
براے عشق ورزیدن
و انسان ، عطشناڪِ محبت....!
#شاهدسنقرے
ابراز کن
احساسی را که در دل داری
گاهی زود دیر میشود
برای گفتن یک دوستت دارم ...!
#حمیدرضا_عبداللهی
تو مثل لالهی
پیش از طلوع دامنهها...
که سر به صخره گذارد..؛
غریبی و پاکی..
تو را ز وحشت توفان
به سینه میفشرم..
عجب سعادت غمناکی..!
#منوچهر_آتشی
🌸سـلام
☕️امیدوارم در این صبح تابستانی
🌸اميـد و تندرستی
☕️مهمون وجودتون
🌸سفره تون پربرکت
☕️روزيتون افزون
🌸و دلتون قرص به
☕️حضور خداوند باشه
🌸صبح زیباتون بخیر ☕️
دوست داشتن "تو"
شبیه آخرین چکّه ی آبی است
که مسافر مانده در بیابان را به آبادی می رساند
شبیه آخرین کبریت یک کوهنورد گم کرده راه
در لبه ی پرتگاه دور و سرد
شبیه جُستن کوره راهی در جنگل
و دست انداختن به آخرین تکه تخته ای
که موج ها می آورند
شبیه شعری است در حاشیه ی کتابی کهنه
به دست خطی آشنا
ببین: عشق ته ته ته تاب من است
وقتی که بی تاب تواَم...
#روایا_آرتیمووا
🌸خورشیـد
🌙جایش را به ماه میدهد
🌸روز به شب
🌙آفتاب به مهتاب
🌸ولی مهـرخدا
🌙همچنان با شدت میتابد
🌸امیدوارم قلب هاتون
🌙پر از نور درخشان
🌸لطف و رحمت خدا باشه
🌙شب زیبـاتون خـوش🌸
مـن تمـام روزها بہ ماه نڪَاه میڪنم
سهـم مـن ستارهاےست، در آینـہ!
و تـو هـر شـب مـاه را
بہ خلـوتت راه میدهی!
امـروز، فـردا هنـوز نیـامده!
مـن چشـمهایـم را میڪََشایم ...
سهـم بوسہهایت را
روے هلال مـاه ڪَذاشتہاے؟!
#عرفان_یزدانی
بگو دوستم داری تا به قدیسی بدل شوم
بگو دوستم داری تا از کتاب شعرم
کتاب مقدس بسازی
تقویم را واژگون میکنم
و فصلها را جابهجا میکنم
اگر تو بخواهی
بگو دوستم داری تا شعرهایم بجوشند
و واژگانم الهی شوند
عاشقم باش تا با اسب
به فتحِ خورشید بروم
دل دل نکن
این تنها فرصت من است تا بیاموزم
و بیافرینم!
#نزار_قبانی
لبخندت را به چشمانم بیاویز!
نفس هایت را بر دهانم بریز!
از حجم گیاهان روییده بر اندامت
تنم را سبز کن!
بر شنزار انگشتانم ترانه بریز
ساحل گیسویم را به شوق سر انگشتانت،
به دارِ کوتاهی گره بزن!
مدّت هاست، که زمین
برای صلیب های پیامبری چون تو
بر اعجاز مریم های نشسته
بر گلبرگ های تنم، بوسه ای کم دارد ...
#عرفان_یزدانی
💫خــدایـا 🙏
🎉 آنگونه عزیزانم را بنگر
💫که احساس کنند
🎉خوشبخت ترین کائناتند
💫دل هاشان را سرشاراز آرامش
🎉و خانه هاشان را
💫گرمای محبت خدایی ات ببخش
🎉 شبتون بخیر و پر از آرامش الهی
دیگر سراغت را از نارنج رها شده
در پیاله آب نخواهم گرفت!
دیگر سراغت را از ماه
ماه درشت و گلگون نخواهم گرفت!
دیگر سراغت را از گلدان شکسته
در ایوان آذر ماه نخواهم گرفت!
دیگر نه خواب گریه تا سحر
نه ترس گم شدن از نشانی ماه
دیگر نه بن بست باد و
نه بلندای دیوار بی سوال
من همین من ساده
باور کن برای یک بار برخواستن
هزار هزار بار فرو افتاده ام...!
#سید_علی_صالحی
گرم می کند آفتاب لبخندم را
از پشت پلک های تو!
با خُرده شعرهایی،
که ماه از پیشانی ات برداشته
بر بی خوابی هایم!
طلوع کن!
گوشواره یِ نسیم،
آویخته بر دهانِ ابرهاست
و شوق صدایت بر لبان من!
زیبایی ات را به خانه بیاور!
و دستان باغچه را
پُر از عطرِ میخک کن!
سپیده پیش از عزیمت شب
از میان چشم من
با فنجان گرم بوسه ات
صبح را به خانه آورده ست ...
#عرفان_یزدانی
شب را به خاطر تو دوست دارم
آن هنگام، که یک دوجین ستاره را
در چشم هایت می بینم!
و ماه را روی حوض کاشی کاری خانه
همراه آسمان، که با نام تو حرف می زند،
تا عشق به زیباترین شکل
در دهانم به شعر تبدیل شود!
شب را به خاطر تو دوست دارم
تابستان های گرم،
که عرق از نفسِ روزها می چکد!
در زمستان های سرد، که
برف تنم را به ملاقات سرما می کشاند!
در شب نشینی شاعرانی،
که تنهایی شان را قلم دوش می کنند!
گرما از پالتوی تو بیرون می ریزد
بیتابی از شورِ سرما می افتد،
تا یقه یِ لبخندهایِ گداخته
و سرخ تو را بچسبد!
شب را به خاطر تو دوست دارم
به وقت بارانِ ناگهانی،
که خیس می کند صدایم را
چشمانم را، گونه هایم را
تا با خلوت اُتاق
یک فنجان قهوه ی تلخ بنوشم
درست پشت آن میز همیشگی
با تو، با پیراهنی زرد و نارنجی
که روی پاهایت می رقصد!
چون باغ لیمویی تو را برمی دارم
و به دهان می گیرم!
شب را دوست دارم
و چشم های تو را
مدّت هاست شبگرد غمگینی هستم
با همه ی شهرهای دور دنیا،
که شب را با چشم های تو دوست دارد ...
#عرفان_یزدانی
پنج شنبه را باید چای دم کرد
تلفن را کشید پرده را بست
خاموش و کم نور و مست
پنجشنبه را باید رو به روی هم نشست
باید از تو نوشت
باید آرام گونهات را بوسید!
#علی_سلطانی
خرداد بیچاره هنوز بهار است ،
اما نه باران دارد نه شکوفه
مثل من که هنوز عاشقم اما
نه تو را دارم نه نشانت را ...
#راحیل_نیکفر