پادکست این نقطه
خوشحالیِ تو به تو مربوطه، نه به بقیه
تو این نقطه همدیگرو بیدار میکنیم، تا خونه قدم میزنیم و تمرین میکنیم هنر خوب زیستن رو
شنیدن همه اپیزودهای پادکست این نقطه از طریق لینک زیر در تیپاد👇
https://tpod.app/app/i/1607369690
@tehranpodcast | تهران پادکست
پادکست #رادیو_خلاق
قسمت بیست و چهارم | فروشگاه اینترنتی عرضه پوشاک بُرنُس
وب سایت: bornosmode.com
اینستاگرام: instagram.com/bornosmode
رادیو خلاق رو در تهران پادکست بشنوید:
https://tehranpodcast.ir/radiokhalagh
اگر برای کوچولوت دنبال لباس خاص و با کیفیت میگردی که قیمت مناسبی هم داشته باشه میتونی روی ما حساب کنی.
کانال ما رو دنبال کن تا هر روز پیشنهادات جذابی رو ببینی 👇👇👇
@ghasedak_clothes
@ghasedak_clothes
@ghasedak_clothes
🥰🥰 ارسالمون هم رایگانه
#تبلیغات
از صبح چند باری صدای سوت در گوشم پیچیده بود. گوگل کردم: دلیل سوت کشیدن گوش. منتظر بودم مثل همیشه که نشانهای از بیماری را جستجو میکنی، بدون فوت وقت بحث را به سمت سرطان و تومور مغزی ببرد و اعلام کند حدوداً یک ربع الی بیست دقیقه به پایان زندگیت مانده و بهتر است همین حالا حلوا و سنگ قبرت را سفارش دهی. اما این بار غافلگیرم کرد و با کانسپت جدیدتری روبرو شدم: «سوت کشیدن گوش در علوم غریبه»
ویدئویی را باز کردم که در آن پسرکی کم سن و سال با سبیلی پراکنده پشت لب با جدیت سوت کشیدن گوش را به حضور ارواح در اطرافت ربط میداد. معتقد بود روح در این وضعیت قصد ایجاد ارتباط دارد اما ما آن را فقط به شکل یک سوت آزارنده میشنویم.
روز خوبی برای معاشرت نبود. سرم از ترافیک و گرمای بی دلیل پاییز درد میکرد و حوصله حرف زدن با یک آدمِ مرده را نداشتم. حتماً میخواست از زندگی قبلی و وضعیت فعلیاش شکایت کند و بگوید دنبال راهی برای برگشتن به این دنیا میگردد و میخواهد این بار بهتر زندگی کند. من هم باید بهش اطلاع میدادم که در حال گول زدن خودش است و بعید است زندگی دومش فرق چندانی با قبلی داشته باشد. بعد احتمالاً عصبانی میشد و میگفت جوانک زندهی احمق! تو چه از زندگی مردهها میدانی؟
باید چه میکردم؟ توی اینترنت آگهی استخدام جسم میدادم و می گفتم دنبال کسی میگردم تا بدنش را در اختیار یک روح کارتن خواب قرار دهد تا او بتواند به این دنیا برگردد و یکبار دیگر در رشتهای که بهش علاقه دارد درس بخواند، حرفه محبوبش را دنبال کند، دنبال افسانه نیمه گمشده نگردد و فقط عاشق کسی شود که خنداندن او را بلد است و میتواند شانههای یخکردهاش در شب شومی که خیال میکند سحر ندارد را گرم کند؟
خوشبختانه گوشم دست از سوت کشیدن برداشت. احتمالاً روح ناامید شده و رفته بود روی پاهای نداشتهی خودش بایستد. حالا شاید بتوانم ویدئویی بسازم و در آن روشهای نادیده گرفتن اشباح پیرامون را تدریس کنم.
| آنالی اکبری |
#داستانک
📻 @tehranpodcast ❄️
پادکست این نقطه
بزرگترین دشمن خدا
تو این نقطه همدیگرو بیدار میکنیم، تا خونه قدم میزنیم و تمرین میکنیم هنر خوب زیستن رو
شنیدن همه اپیزودهای پادکست این نقطه از طریق لینک زیر در تیپاد👇
https://tpod.app/app/i/1607369690
@tehranpodcast | تهران پادکست
🎙 Julio Iglesias
🎼 Besame Mi Amor
🔸 عصر جمعه ای دلت نگیره ، هواتو دارم
📻 @tehranpodcast 🌿
🎙 هادی حدادی
🎼 فانوس
من و تو مال همیم
روزا خورشید منی و
شبا مهتابت منم
همه چی تموم وقتی
هر دو دنبال همیم
و شب بخیر ...🪐 🌖
@tehranpodcast | تهران پادکست
📻 پادکست جافکری
🎼 امیرعلی ق
🔸 قدرت شروع ناقص
شنیدن همه اپیزودهای پادکست جافکری از طریق لینک زیر در تیپاد👇
https://tpod.app/app/i/1532849701
@tehranpodcast | تهران پادکست
پادکست صبح بخیر کانادا
درمان سرطان با آیورمکتین؛امید واهی یا حقیقت پزشکی؟
https://tehranpodcast.ir/sobhcanada/
🎙 پادکست جعبه کاری از منصور ضابطیان
🎼 کلاغ
یک اپیزود دربارهی پرندهای که بیش از آنچه فکر میکنید در زندگی و فرهنگ ما نقش دارد. این اپیزود را گوش کنید تا با جعبه همعقیده شوید.
شنیدن همه اپیزودهای پادکست جعبه از طریق لینک زیر در تیپاد👇
https://tpod.app/app/i/1624329226
@tehranpodcast | تهران پادکست
🎙 شروین حاجی پور
🎼 حسود
من به اون ابریِ که وسطِ آذر ماه رو موهات میباره،
من به خورشیدیِ که جمعه ها قبلِ از ظهر به چِشات میتابه،
من به هر نقشیِ که رویِ دیواری بود تو نگاهش کردی،
من به این قلبیِ که یه روزی تو پاییز بیقرارش کردی،
حسودیم میشه .....❄️
@tehranpodcast | تهران پادکست
━━━━━━◉──────
↻ㅤ ◁ㅤ ㅤ❚❚ㅤ ㅤ▷ㅤㅤ ⇆
پادکست دکتر مجتبی شکوری
مرد گریه نمیکند
کوتاه ولی مفید
#پادکست_روانشناسی
#پادکست_انگیزشی
@tehranpodcast | تهران پادکست
پادکست #احسانو
برای آقام
احسان عبدی پور
🔸️روز پدر مبارک❤
#پادکست
#پادکست_فارسی
#داستان
📻 @tehranpodcast 🌿
📻 پادکست جافکری
🎼 امیرعلی ق
🔸 جهانبینی از دل طبیعت
شنیدن همه اپیزودهای پادکست جافکری از طریق لینک زیر در تیپاد👇
https://tpod.app/app/i/1532849701
@tehranpodcast | تهران پادکست
يك مدير داشتيم، انگار شغل و حقوق مزاياش را توي حزب بعث يا توي قسمت رام كردن پلنگ و شيرهاي سركشِ يك انستيتو تحقيقاتيِ حيوان ازش گرفته بودند، هر چه ما را ميزد، مزه ي دلش نميداد. براش هيچ بود. من در حكومت همچين آدمي، هر وقت شاهين بازي داشت از مدرسه ميچُكيدم. هرچند فرداش زير كتك بمُردم.
زمين شاهين ته محله ما بود، دورش كپر و چادر كولي ها بود. كوليها كه خودشان مث همه كوليهاي دنيا همينطوري شِرتي پِرتي كپر زده بودن اونجا، شاكي بودند كه چرا زمين شاهين آنجا و تو دستُ پاي آنهاست. اين بود كه هر بار توپ شوت ميشد لاي كپرها و بندُ بساطشان، ما بچه ها را ميفرستادند توپ را بياريم. نشد يكبار بروم و يك زن يا يك مرد كولي، يا اگر نبودند، بچه ي كون لختشان، يك فحش آب نكشيده اي بارم نكند. اشكال نداشت؛ چون توپ را كه برميداشتم، فكر ميكردم به جايي رسيده ام كه فحش هايشان را به عنوان نماينده باشگاه شاهين، به من ميدهند و ديگه يك عضو مثمرالثمر شده ام براي تيم. شاهين اينجوري رفت تو خونم. هر هيفده هيجده تاشون وقتي روز مسابقه پا به توپ ميشدن، دلم ميريخت.
اما يكيش دلم را ميبرد. يك سياه پت و پهن و موفرفري كه حرف، كم ميزد. دفاع بود و با جانش ميخواست يك سمت شاهين را ببندد. يك وظيفه شناسي تاريخي برده داري درَش بود. دروازه، اربابش بود و كسي حق نداشت برسد آنجا. من شاهين كه بازي داشت، دلم دست او بود. صداي چُلُپه يِ استوپِ سينه هايِ فراخش هنو تو گوشامه.
اسمش بود: علي پورآفريقا.
پريشب يكي از بچه هاي صنعت اومد خونه م.اومدن تهران اردو بزنن براي ليگ. تا نشست گفتم: علي پورآفريقا چه ميكنه آبودان؟ گفت: تو علي پور آفريقا رو ميشناسي مگه؟! گفتم: بگي نگي. گفت: قبلا فلافلي داشت، حالا با ماشين تو خط كار ميكنه...
مو ساكت شدم. گفت: تيم ملي جوانان و اميد بازي ميكرد. ميدونستي؟
نگفتم: ها. سرمو به حالت خاصي نچرخوندم. نگاهمو جاي خاصي ندوختم. نگفتم داري اسطوره مو به خودم توضيح ميدي رفيق.
اسطوره مخفي و تنهايِ خودمو. نگفتم وقتي همه عاشق فوروارداي تيم بودن،مو يواشكي عاشق علي پورآفريقا بودم.
براش چاي ريختم.
آدم اسطوره هاش كه زمين بخورن، خودش زمين خورده.چون روزي كه تو غار افلاطون بوديُ سايه ها رو نشونت ميدادن كه انتخاب كني، تو سايه ي اونو براي شكل كليِ زندگيت انتخاب كردي.
حالا او توي شصت سالگي، تازه از فلافل فروشي، به درجه ي بوق زدن با پرايد، براي مسافراي بغل خيابون نائل آمده. بوق. ميرم آبادان علي پورآفريقا را ميبينم. همين ايام. ميرم بغلش كنم و خبرِ رفتنِ غلام بوالخيري را براش ببرم. غلام، هيچوقت پورآفريقا را تعويض نكرد.
| احسان عبدی پور |
#داستانک
📻 @tehranpodcast ❄️
🎙 همایون شجریان و علی قمصری
🎼 نقشِ خیال
فقرِ مَن و غَنایِ تو جورِ تو و اِحتمالِ مَن
@tehranpodcast | تهران پادکست
━━━━━━◉──────
↻ㅤ ◁ㅤ ㅤ❚❚ㅤ ㅤ▷ㅤㅤ ⇆
پادکست #احسانو
ماشو چنگال
احسان عبدی پور
#پادکست
#پادکست_فارسی
#پادکست_طنز
#داستان
#قصه
📻 @tehranpodcast 🌿
پادکست دیالوگ باکس ۷۸
مهدی ستوده
بابک بیات در سال ۱۳۲۵ در شهر تهران متولد شد. از ۱۹ سالگی در اپرای تهران و زیر نظر خانم اولین باغچهبان، آقای ثمین باغچهبان و نصرتالله زابلی با موسیقی کلاسیک و جهانی آشنا شد و در حدود پنجسال همکاری خود را با این اپرا ادامه داد. بعد از آن با محمد اوشال آهنگساز و رهبر ارکستر جاز فولکلوریک دوستی عمیقی پیدا کرد که این دوستی به ادامه هارمونی و آکومپانیمان و فراگیری دیگر اشتیاقات موسیقایی بیات منجر شد. ایرج جنتی عطایی شاعر و ترانهسرا و نمایشنامهنویس که از دوران کودکی تا قبل از انقلاب با بابک بیات همگام با هم موسیقی ترانه را ادامه دادند، در زندگی بیات و خانوادهاش بسیار مؤثر بود، که این دوستی به ساخت ترانههای بسیاری از جمله: غریبه، جنگل، بنبست، خونه، فریاد زیر آب، علی کنکوری، تپش، خاتون، سایه، خورجین (بانوی شرقی)، فصل بد خاکستری (روح بزرگوار)، سقف، هیچکسی مثل تو نبود، طلایهدار و بسیاری ترانههای دیگر منجر شد...
@tehranpodcast | تهران پادکست
📻 پادکست جافکری
🎼 امیرعلی ق
🔸 اصول سرمایهگذاری
شنیدن همه اپیزودهای پادکست جافکری از طریق لینک زیر در تیپاد👇
https://tpod.app/app/i/1532849701
@tehranpodcast | تهران پادکست
پادکست دکتر مجتبی شکوری
من چیستم
#پادکست_روانشناسی
#پادکست_انگیزشی
@tehranpodcast | تهران پادکست
🎙 حسام الدین سراج
🎼 رویای وصال
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت
من و باد صبا مسکین دو سرگردان بیحاصل
من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت
@tehranpodcast | تهران پادکست
━━━━━━◉──────
↻ㅤ ◁ㅤ ㅤ❚❚ㅤ ㅤ▷ㅤㅤ ⇆
✔️یکی از بزرگترین عواملی که نمیذاره موفق باشید محتوای این پادکست است.
کسانی که به سمت موفقیت می روند دائم به خودشان موفقیت را گوشزد میکنند.و یکی از خصوصیات افراد موفق حل مسائل در ذهنشان است.
اگر دنبال موفقیت در معامله گری هستید و از نظر ذهنی قصد پیشرفت دارید کانال ذیل را دنبال کنید.
@Rezagolddd 👈
پادکست گوش نیوش (علیرضا شیری)
داستان دو پدر
🔸️این گوشنیوش به دل خیلیها نشسته و بغضهای بسیاری از جنس سرور و خشنودی را با خود به همراه ساخته است.
@tehranpodcast | تهران پادکست
مشتاق تو به هیچ جمالی نظر نکرد
بیمار تو ز هیچ طبیبی دوا نخواست
بر ما دلت نسوخت، ندانم چرا نسوخت
ما را دلت نخواست، ندانم چرا نخواست
| حسن دهلوی |
#ذکرشب
📻 @tehranpodcast ❄️
میخواستم ظهر روز تعطیل دعوت تون کنم برای نصب اپلیکیشن تی پاد و اینکه پادکست های منتخب رو گوش کنید و کیف کنید
ولی میخوام دعوت کنم برنامه " اکنون " رو ببینید.
در این قحطی برنامه خوب این برنامه سروش صحتِ عزیز واقعا دیدنی هست.
مخصوصاً مصاحبه های علیرضا قربانی، شمس لنگرودی، مصطفی مستور و مستند های احسان عبدی پور
وین ریت ۹۷٪ واقعی با سیگنالهای رایگان
فرصت یادگیری و سودآوری رو از دست نده!!!!💰💰💰💰
📌 آموزشهای کاربردی و افتخارات
به کانال ما بپیوندید و به دنیای جدیدی از دانش و سود دست پیدا کنید!
@uscrypto_ir
@uscrypto_ir
#تبلیغات
🎙 همایون شجریان
🎼 پی در پی
سِرّ مستی نه به من بود نه میخانه و مِی
ساقی از پلک تو مستی است مرا پی در پی
تا که هشیار شوم نیست طلب جز تو مرا
رَهِ میخانه نگردید به هشیاری طی
@tehranpodcast | تهران پادکست
━━━━━━◉──────
↻ㅤ ◁ㅤ ㅤ❚❚ㅤ ㅤ▷ㅤㅤ ⇆
آرام آرام میآیم داخل کوچه، اول خیابانِ زنجیر ( طالقانیِ فعلی ) بقالی حاج محمود نیست ولی آرایشگاه شاهین هست. خانه زیبا و مادرش نیست، ولی خانه حاج عباس ( پدربزرگِ صبا ) هست... همینطور سلّاته سلّانه خانهها، درها، پلاکها و پنجرههای مشرف به کوچه را نگاه میکنم که چشمم میافتد به دیواری که روی آن نوشته : دوستت دارم M...
مامان را که بستری کردیم، پرستار بخش بدون اینکه مارا نگاه کند، و درحالی که صفحات پرونده را ورق میزد. گفت همراهان آقا به سلامت و به سمت آسانسور اشاره کرد... وارد آسانسور شدم، زدم طبقه همکف، آسانسور رفت طبقه چهارم، دو مریض روی ویلچر را آوردند، خودم را چسباندم به آینه... اتاقک با ملودی بتهوون به سمت پایین رفت. دیشب در ارومیه برف و بارانِ درهم باریده چیزی شبیه یخ در بهشتِ بیرنگ، هوا مه آلود و خوب است. داخل آسانسور تصمیم میگیرم بروم به سمت کوچه کودکیام در مرکز شهر... به مغازهدارها نگاه میکنم، به دلّالها و توتون فروشهای دور میدان مرکزی و اطراف بازار، چند چهره آشنا میبینم... آدمهایی که انگار سجّلِ این قسمت از شهر هستند... اما خیلی چیزها عوض شده، بیشتر خانههای کلنگی کوچه مان کوبیده شده، چهره محلهمان شبیه کسی است که در میانسالی جراحی زیبایی کرده است...
ما بیست و هفت سال پیش از اینجا نقل مکان کردیم ولی تا یادم میآید این نوشته روی دیوار این خانه بود... سماجتِ عجیبِ یک اعتراف علنی به عشق... به دختری که اسمش با "م" شروع میشود، مریم، مینا، معصومه، مونا... او حتما این نامه سرگشاده را در آن سالها دیده... حالا عاشق هرکه باشد، باشد، همین حالا هم آدمها وقتی اینگونه بیمحابا و علنی از عشق کسی خبردار شود قند توی دلش آب میشوند. چه برسد به بیست و چند سال پیش... به سالهایی که زندگی مثل حالا انقدر سریع نبود. تجربه کردنِ جسم و احساسِ آدمها به آسانیِ امروز نبود... رساندن پیام عشق هم همینطور... دلم میخواهد، M داستان ما به جز این دیوار نوشته، نامه هم گرفته باشد، نامهای که با خودکار عطریِ بنفش روی کاغذِ نامه که حاشیه گل و درخت و غروب داشت نوشته شده باشد... دلم میخواهد پنهانی نوار کاست معین گرفته باشد، یک روز در خفا بوسیده شده باشد، دستهایش یخ کرده باشد... دلم میخواهد چه به وصال نویسنده این جمله رسیده باشد چه نه، از یادآوری اینکه یک روزی این شکلی دوست داشته شده حالش خوب شود، حتی اگر حالا در گوشهای از شهر در لاک خودش دارد روزهای سخت گذرِ زندگی را میسابد، یا مثل من خاطرات را میریسَد و میآویزد به جایی که دست هیچ کس به آن نرسد...
| رسول اسدزاده |
📻 @tehranpodcast ❄️
🎙 پادکست رادیو سرگذشت
🎼 هوشنگ ابتهاج
هوشنگ ابتهاج رو عموما به چیمیشناسیم؟ به شاعر بودن. اما تا حالا دقت کردید که سایه یک مدیر تراز اول هم بود توی موسیقی ایران. مدیری که جریانهای مختلفی رو ساخت، به پیشبردشون کمک کرد و یا اونها رو ادامه داد. سایهی گلهای تازه، گلچین هفته و البته کانون چاووش. توی این ویدیو سعی میکنیم در کنار روایت قصهی زندگی هوشنگ ابتهاج، سایهی مدیر رو هم بهتر بشناسیم.
@tehranpodcast | تهران پادکست