پدر كه مرد، داداش آبتين، برادر بزرگم، خانه نبود. رفته بود خارج. براى درس رفته بود اما جاگير شده بود و برنگشته بود. سالها او را نديده بوديم. وقتى رفت ٣٠ سالش بود و پدر كه مرد، ٤٠ ساله شده بود. تماس گرفتم و گفتم:
- بابا مرد آبتين...
سكوت كرد. خانهاش در بندرگاه بود.
وقتى سكوت كرد صداى مرغ دريايی آمد. سپس گفت:
- كارامو درست مىكنم ميام.
دوباره صداى مرغ دريايی آمد. و باز گفت:
- خودمو به تشييع جنازه مى رسونم
گفتم:
- جنازه نداره
گريه كردم. گفتم:
- جنازهش پيدا نشده.
باز صداى مرغ دريایی آمد. صداى باد هم آمد. فكر كردم روز است اما خانهاش تاريك است و پردههاى پنجرهی خانهاش از باد ساحلى تكان مىخورد. گفت:
- ميام بريم پيداش كنيم
آفتاب به شيشهی ساعت ديوارى خورده بود و سايهی ساعت را روى ميز انداخته بود. سايه عقربهها و عددها روى ميز افتاده بود. گفتم:
- حتما بيا. دلمون برات تنگه...
چهار روز بعد زنگ خانه را زدند. مريم خواهر کوچکم رفت در را باز كرد. صداى جيغش ترساندمان. داد مىزد: بابا... بابا.
همه دويديم توى حياط. بابا بود. موهاش آشفته بود. حرف نمىزد. چشمهاش قرمز بود. خواهرم چنان بغلش كرده بود و مى بوسيدش كه نمىتوانست كارى كند. حتی يك كلمه هم حرف نزد.
مادرم صورتش را چنگ كشيد. گفت:
- هوشنگ... هوشنگ...
و بابام را بغل كرد و دست و صورتش را بوسيد. بابا باز هم حرف نزد. فكر كردم شوكه شده است. چشمهاش سرخ و خون گرفته بود. بىصدا اشك مىريخت. برديمش خانه. خوشحال بوديم كه زنده است. توى آشپزخانه، پشت ميز نشسته بوديم. بخشى از سايهی عدد دوازده ِ ساعت، روى روميزى سفيد و بخشىش روى سينهی بابا افتاده بود. سايهی عقربهی ثانيه شمار از روى سينهاش مى گذشت كه نگاهم كرد. چشمش جوشيد. مادرم چاى آورد. استكان چاى را گذاشت توى سايهى پرنور شيشه ساعت كه روى ميز مىلرزيد. نور آفتاب به استكان چاى افتاد. بابا هنوز ساكت بود.
مادر گفت:
- گفتن فقط پنج تا جنازه سالم مونده. همهی مسافراى هواپيما تيكهتيكه شده بودن. عكساشو نشونمون دادن.
و گريه كرد. صداى تيكتيك ساعت آمد. ادامه داد:
- چايیتو بخور...
بابا به مادر نگاه كرد. خم شد روى ميز، دست مادر را گرفت و با انگشت، پشت دستش را نوازش كرد. اشك از چشمش افتاد روى سايهی عدد دوازده. اشك در بافت روميزى پخش شد. سپس گفت:
- من بابا نيستم مامان. آبتينم.
و سرش را پايين انداخت.
مادر دستش را پس كشيد. سايهی عقربه دقيقه شمار روى استكان چاى افتاد. كسى حرف نمىزد.
از آستين كت داداش آبتين صداى مرغ دريايی مىآمد.
| علیرضا روشن |
#داستانک
📻 @tehranpodcast ❄️
پادکست راوکست
داستان یاکوزا
در این قسمت به دل باندهای تبهکاری یاکوزا زدیم و از گذشته و حالشون براتون گفتیم
شنیدن همه اپیزودهای پادکست راوکست از طریق لینک زیر در تیپاد👇
https://tpod.app/app/i/1457325421
@tehranpodcast | تهران پادکست
پادکست صبح بخیر کانادا
از محمودرضا خاوری تا حسن دیاب ؛استرداد محکومین کانادایی
https://tehranpodcast.ir/sobhcanada/
پادکست #طنزپردازی
جاده قدیم ششم : از مثلث عشقی خسرو_شیرین_فرهاد تا حمله مسلمانان
جاده قدیم تاریخ ایران رو روایت میکنه، طنزآمیز و از ابتدا تا الان. این قسمت در مورد هخامنشیان و کوروش کبیر صحبت میکنیم.
@tehranpodcast | تهران پادکست
📻 پادکست جافکری
🎼 امیرعلی ق
🔸 مفاهیم اقتصادی پایه
شنیدن همه اپیزودهای پادکست جافکری از طریق لینک زیر در تیپاد👇
https://tpod.app/app/i/1532849701
@tehranpodcast | تهران پادکست
پادکست #رادیو_خلاق
قسمت بیست و سوم | محصولات سبک زندگی ایرانی اسلامیِ ربیع
وب سایت: rabi.ir
اینستاگرام: instagram.com/rabi_ir
کد تخفیف 10 درصدی: RBPOD
رادیو خلاق رو در تهران پادکست بشنوید:
tehranpodcast.ir/radiokhalagh
🎙 پادکست کنارش
🎼 از جام تا قونیه با صوفیان و بوداییان
من رام عضدی هستم و همواره ادبیات رو در کناااار درس و مشق و کار و زندگیام دنبال کردم و میکنم. پادکست کنارش جاییه که من توش از گپوگفت هر روزهام با ادبیات، حرف میزنم.
@tehranpodcast | تهران پادکست
پادکست صبح بخیر کانادا
انتقاد از رئوفت قاضی ایرانی-کانادایی
https://tehranpodcast.ir/sobhcanada/
كسى كه مى ماند
پيامبر است
به او ايمان بياوريد
ماندن
كم معجزه اى نيست در عصر ما...
#ذکرشب
📻 @tehranpodcast ❄️
پادکست داکس
کولیها
کولیها مردم دورهگردی هستند که در سراسر دنیا پراکنده اند. کولیها در خیلی از کشورها هستند و در همه جا یک اقلیت ناشناخته اند که برای بقیه جامعه اسرارآمیز و پر از معما هستند. قومی که هم در اروپا هستند وهم در آسیا و نکته جالب ماجرا همینه که کولیها یک قوم هستند. در ایران و ترکیه و هند هستند، در مجارستان و بلغارستان و رومانی و اسلواکی و جمهوری چک و اسپانیا و کشورهای دیگر هم هستند. همه کولیها پسر عمو ها و دختر عموهای همدیگرند.
شنیدن همه اپیزودهای پادکست داکس از طریق لینک زیر در تیپاد👇
https://tpod.app/app/i/1534375362
@tehranpodcast | تهران پادکست
این اثر فوقالعاده از استاد رو با هم گوش کنیم و تفاوت رو عمیقأ حس کنیم
پیشنهاد دوتامیم 👌
پادکست با ضیاء
فرزاد مؤتمن
🔸️ #باضیا پادکستی گفتوگو محور با اجرای علی ضیا است.
شنیدن همه اپیزودهای پادکست باضیا از طریق لینک زیر در تیپاد👇
https://tpod.app/app/i/1763641854
@tehranpodcast | تهران پادکست
پادکست #رادیو_خلاق
پزشکِت | مشاوره آنلاین پزشکی
وب سایت: pezeshket.com
کد تخفیف18درصدی: khalaghp
رادیو خلاق رو در تهران پادکست بشنوید:
tehranpodcast.ir/radiokhalagh
📻 پادکست جافکری
🎼 امیرعلی ق
🔸 تصمیم ، اقدام و انجام
شنیدن همه اپیزودهای پادکست جافکری از طریق لینک زیر در تیپاد👇
https://tpod.app/app/i/1532849701
@tehranpodcast | تهران پادکست
🎙 همایون شجریان
🎼 مشتاق توام
مسلخ چه مرا خوش شد، تا جان ببرد در دَم
@tehranpodcast | تهران پادکست
━━━━━━◉──────
↻ㅤ ◁ㅤ ㅤ❚❚ㅤ ㅤ▷ㅤㅤ ⇆
دو خط بنویسم و بروم پی کارم. امروز اولین روز کاری سال جدید است. هیچ فرقی هم با آخرین روز کاری سال قبل ندارد. انگار نه انگار سال نو آمده و باید یک چیزهایی عوض بشود. هیچ. کار همان کار است. ترافیک همان ترافیک است. ناتاشا همان ناتاشا است. سایز میلگردها و تیرآهنها هم تغییر نکرده است. تنها فرق ماجرا این است که برای تاریخ، به جای بیست و چهار باید بنویسم بیست و پنج. که چون عادت ندارم بهش، هنوز به اشتباه مینویسم بیست و چهار و کسی هم متوجه نمیشود. خلاصه زندگی اینورِ سال تحویل با آنورِ سال تحویل با هم مو نمیزند.
در عوض چند ماه قبلتر، منشیمان یک قهوهساز جدید خرید برای شرکت. بس که قهوهساز قبلی تحلیل رفته بود و ظاهرش شده بود مجسمه و اسطورهی ملال و نکبت. ناله میکرد. قهوه را تف میکرد بیرون. گاهی وقتها بالا میآورد. گاهی وقتها هم سرِ گرم کردن قهوه مقاومت میکرد و آیسکافی ارائه میداد. همین شد که رگ غیرت منشی زد بالا و یک روز چهارشنبه، بهترین قهوهساز جهان را خرید و آمد گذاشت توی آشپزخانه. یک صفحهی دیجیتال دارد که چهار اینچ از مانیتورم بزرگتر است. صبح بخیر میگوید. موقع دمکردن قهوه فیلم مستند نشان میدهد از جنگل بوتههای قهوه. از کلایدرمن یک قطعهی پیانو میزند. نهایتا قهوه که آماده شد میگوید «عزیزم، قهوهات آمادهاس. بوس».
اسمش را گذاشتهام «نفس». از آن چهارشنبهای که نفس آمده به شرکت، امید به زندگیمان رفته بالاتر و اخلاقها بهتر شده و پوستها شفافتر و دندانها براقتر و لبخندها ملوستر و راندمان کار بالاتر. تعریف نقطهی عطف همین است. یک چیزی که زندگی آدم را منقلب و به دو نیم تقسیم کند. دوران پیشا نفس و دوران پسا نفس. کاری کند که دیگر هیچ وقت زندگی مثل قبل نباشد و بنیان را کنفیکون کند. نه مثل نو شدن سال.
چند سال پیش، چهار نفر همکار که دوازده سانتیمتر به دور کمر و ران و غبغبشان اضافه شده بود، تصمیم گرفتند سال نو که آمد فقط سالاد کاهو بخورند و کرفس و با هم بروند باشگاه و خودشان را جر بدهد و برگردند به روزهای آرمانی و هالیوودی. که از دوم ژانویه هم واقعا شروع کردند. دو هفته رفتند و الحق جر خوردند و مثل برگهای چنارِ در فصل پاییز، ریختند و بیخیال ورزش شدند. دوباره خوردن همبرگر و ران گاو و ولو شدن روی مبل را گذاشتند در صدر اولویتهای زندگی. تا اینکه سه ماه بعد شرکتمان الیویا را استخدام کرد. یک زن جوان که ترکیبی بود از زیباییهای شرق و غرب و الهههای یونان. وقتی وارد شرکت میشد انگار نسیم خنکی همه جا وزیدن میگرفت و شکوفهها باز میشدند و آوای چنگ نواخته میشد و عطر زندگی پاشیده میشد روی سر و صورت بقیه. فهمیدید چقدر قشنگ بود یا بیشتر توضیح بدهم؟ پنج ماه از آمدن اولیویا نگذشته بود که تمام مردها (و البته دو نفر از همکارهای زن)، کل چربیهای اضافه را سوزاندند. خودشان را جر دادند. پوستشان سبز شده بود بس که کاهو و بروکلی خوردند. دمبل و پرس سینهی باشگاهها را پکاندند. زندگیشان دو شقه شد. پیشا اولیویا و پسا اولیویا. اصلا سال نو یعنی اولیویا. نقطهی عطف یعنی اولیویا. یا مقلب القلوب و الابصار یعنی اولیویا. اتفاقی که بعد از رخ دادن آن دیگر نمیشد به عقب برگشت. چیزی به شکل دائمی تغییر کرده بود.
هدایت کاف همین را میگفت در مورد شیدا. یا درمورد مرگ پدرش. بعدها شیدا همین را میگفت درمورد خودِ هدایت. که آمدن هدایت به زندگیاش چیزی را به طور دائم عوض کرد. دوران پیشا هدایت و پسا هدایت. یک تغییر دائمی که برگشت به دوران قبل را ناممکن میکند. سال نو یعنی هدایت. یعنی رفتن سیاهی. یعنی آمدن سیاهی. یعنی لمس سرانگشتان کسی بر پوست ساعد دست. یعنی شب اول انفرادی. یعنی رفتن کسی. یعنی آمدن آن یک نفر. یعنی بیدار شدن. یعنی «نفس». اینها سال جدید آدمیزادند. خوب یا بد. وگرنه بیست و چهار بشود بیست و پنج. به من چه؟
| فهیم عطار |
#داستانک
📻 @tehranpodcast ❄️
در کنارت، زمستان توانی ندارد
آسمان را، بگو برف باطل نبارد...
#ذکرشب
📻 @tehranpodcast ❄️
🔸 پادکست انسانک
🎙 حسام ایپکچی
🎼 آغوشِ گشوده
هستی، خودش را در آغوش گشوده میاندازد.
آگاهی، خودش را در بغلِ باز میاندازد. تو دهان را باز کن بعد بگو لقمه را بده.
وقتی شما بخواهید ادراک عمیقتری داشته باشید باید چشمتان را بازتر کنید. این تصویر ظاهری که ما از چشم میبینیم که پلکی است که بر هم میافتد و باز میشود؛ بیارتباط با عمق آن نیست. چشم باز میشود؛ بازتر میشود؛ بازترتر هم میشود.
هرچه چشمتان گشودهتر باشد میدان وسیعتری را درک میکنید. خب این باز بودنِ چشم، یعنی چهکار کردن؟ یعنی شعاع بیشتری را دیدن. شعاع بیشتر را دیدن، یعنی چهچیزهایی را ادراک کردن؟ یعنی پیرامونْ دیدن.
@tehranpodcast | تهران پادکست
پادکست صبح بخیر کانادا
ریاضیدان برجسته ایرانی کانادایی؛جواد مشرقی مدال افتخار گرفت
https://tehranpodcast.ir/sobhcanada/
🎙 ایهام به همراه دیالوگ
🎼 غریبِ آشنا
🔸 برای پرواز ۷۵۲ اوکراین
@tehranpodcast | تهران پادکست
━━━━━━◉──────
↻ㅤ ◁ㅤ ㅤ❚❚ㅤ ㅤ▷ㅤㅤ ⇆
پادکست صبح بخیر کانادا
از استعفا نخست وزیر تا انتقاد به فرماندار کل کانادا
https://tehranpodcast.ir/sobhcanada/
پادکست راوکست
داستان شوروی
در این اپیزود قراره بریم به شوروی و نگاهی بندازیم به سیستم کمونیستی که در این کشور حاکم شد، و به دو موضوع بپردازیم، یکی رابطه تنگاتنگ و دوستانه شوروی با آلمان نازی و موضوع دوم هم گولاگ ها، اردوگاه های کار و به نوعی اردوگاه های مرگ شوروی که دست کمی از اردوگاه های مرگ نازی ها نداشتن.
شنیدن همه اپیزودهای پادکست راوکست از طریق لینک زیر در تیپاد👇
https://tpod.app/app/i/1457325421
@tehranpodcast | تهران پادکست
🎙 سحر محمدی و علی قمصری
🎼 آینه
@tehranpodcast | تهران پادکست
━━━━━━◉──────
↻ㅤ ◁ㅤ ㅤ❚❚ㅤ ㅤ▷ㅤㅤ ⇆
آقا! خانم!
همین ماچ،
همین بوسیدن،
از زمانی که آدمی درک کرده که این لب فقط کارش برهمنشستن برای تلفظ واژگان نیست...
همه مراحلی که سپری کرده تا بفهمد که با این لب کار دیگری هم میشود کرد...
اینکه این لب را بر لب دیگری بگذاریم، این لب را بر گونهای بگذاریم، بر رخی بگذاریم...
- آخ عجب کیفی میدهد -
برای درک این کیف، راه سپری شده. چهبسا قرن سپری شده تا این فهم حاصل شده که این بهتنهایی چیزی است...
#ذکرشب
📻 @tehranpodcast ❄️
🎙 استاد شجریان
🎼 نای عشق
مگر ز نای من نوایی ای خدا شنیده
مگر به گوش او نوای آشنا رسیده
مگر کلام این شکستهدل نشسته بر دل
که او چنین به دیده نقش ژالهها کشیده
@tehranpodcast | تهران پادکست
━━━━━━◉──────
↻ㅤ ◁ㅤ ㅤ❚❚ㅤ ㅤ▷ㅤㅤ ⇆
اگر برای کوچولوت دنبال لباس خاص و با کیفیت میگردی که قیمت مناسبی هم داشته باشه میتونی روی ما حساب کنی.
کانال ما رو دنبال کن تا هر روز پیشنهادات جذابی رو ببینی 👇👇👇
@ghasedak_clothes
@ghasedak_clothes
@ghasedak_clothes
تا یه هفته هم ارسالمون رایگانه😍🥰
#تبلیغات
🎙 Perry Como
🎼 Magic Moments
🔸️عصر جمعه ای دلت نگیره ، هواتو دارم
@tehranpodcast | تهران پادکست
━━━━━━◉──────
↻ㅤ ◁ㅤ ㅤ❚❚ㅤ ㅤ▷ㅤㅤ ⇆