🎙 پادکست دکتر آذرخش مکری
🎼 تکامل فردی ؛ چالشها و مسیر دستیابی به آن
شنیدن همه اپیزودهای پادکست دکتر آذرخش مکری از طریق لینک زیر در تیپاد 👇
https://tpod.app/app/i/1617116535
@tehranpodcast | تهران پادکست
🎙 گروه حال
🎼 خاطرات پراکنده
نالی که دریغا تو..
نالم که دریغا من!
@tehranpodcast | تهران پادکست
━━━━━━◉──────
↻ㅤ ◁ㅤ ㅤ❚❚ㅤ ㅤ▷ㅤㅤ ⇆
«قبّلني؛
وَ كأنك تعتذر لي عن سوء الأيام التي مرّتني دونك»
مرا ببوس
آنگونه که گویی عذرخواهی کنی
برای تلخی روزهایی که بدون تو بر من گذشت!
#ذکرشب
📻 @tehranpodcast ❄️
📻 پادکست کنج
🎧 کنجی برای شنیدن داستانهای اشخاص، مکانها و رویدادهایی در دل تاریخ
🌍 پادکست کنج در هر اپیزود خود شرحی از فرازوفرود شخصیت افراد، رویدادهای گوناگون و مکانهای پر قدمت در دل تاریخ ایران و جهان ارائه میدهد.
🔷️ با پادکست کنج همراه باشید و آن را در پادگیرها و شبکههای اجتماعی دنبال کنید.
تهران پادکست:
https://tehranpodcast.ir/konjpodcastt/
شنوتو:
https://shenoto.com/channel/podcast/KonjPodcastt
کست باکس:
https://castbox.fm/vb/740804399
اینستاگرام:
https://www.instagram.com/podcastkonj?igsh=ang4NWZkaGs4dnEw
تلگرام:
/channel/konjpadcastt
يك روز وسط درس، چندتا لباس شخصي ريختن تو كلاسمون. مبصر گفت: برپا! لباس شخصيا كمي نگاهمون كردن بعد پرسيدن: معلمتون گفته نقشه خونه هاتونو رو ورق امتحاني بكشينُ بيارين مدرسه؟ ما سيُ هفتايي گفتيم: بععععععله! بعد معلممان را زدند زير بغل و با خودشان بردند. مبصر گفت: برجا!
معلم ما عاشق نقشه بود. هر روز خدا تكليفِ توي خونه ي ما نقشه بود. ما را وا ميداشت نقشه هاي ايران در تمام دوره هاي ساساني، اشكاني، ساماني، تيموري، خلفاي عباسي به تفكيك، همه را ما توي آن سن كم بكشيم. همه رودخانه هاي ايران را؛ كلفت تا باريك، تا ريزترين انشعاباتشان تا لحظه اي كه بشوند دو اينچ و برسند به كنتور خونه ها را. از آنطرف ما براي فائق آمدن بَرَش، به تكنولوژي بومي ولي خاصِ خودمان دست پيدا كرده بوديم.
پنبه را ميزديم تو درام نفتي و نرم ميكشيديمش روي برگ دفترمون و دفتر رو ميذاشتيم روي كتاب و نقشه ها را مثل پرينتر اپسون و اِچ پي كپي ميكرديم. اين بود كه تا معلم ميگفت: نقشه ها رو ميز! ٣٧تا دفتر ميومد رو ميز، بو نفت فِر ميگرفت و كلاس بو پمپ بنزين ميداد. زنگاي آخرم كه حال درس دادن نداشت، سرشو ميذاشت رو ميز و ميگفت: تمرينِ ايران! حالا تمرين ايران چه بود؟
مثلا ميگفت: عبدي پور اروميه! مو بايد ميدويدم ميرفتم پشت سرش، و با يي فرض كه كمرش ايرانه، جاي اروميه رو پيدا ميكردمو براش ميخاروندم. بعد ميگفت: بَرقَك بدو زاهدان! برقك ميدويدُ ميخاروند. قرارداد يي بود كه سرش درياي خزره، و كمربندش سواحل خليج فارس. بعضي وقتا هم تُندش ميكرد تا ببينه حواس ما چقد جمعه. مثلا پشت سر هم ميگفت: عبدو كرمانشاه، علو معيني آستارا، رسولي بدو مشهد، كلانتري بره شيراز و الخ.
يروز هميجور داشت عين ترمينال تند تند شهرهاي ايران را صدا ميزد و ما وسط كلاس ميدويديم و با صورت ميرفتيم تو هم و همديگهُ له ميكرديم تا به مقصد مربوطه برسيم، كه تو همي هيس و بيس و شلوغي مُرادو گفت: آغا هَغ وَخت قَطَع خاغيد، اسم مو بخون تا بيام سيت َبخاغونمش!
سر معلم مث تبر از رو ميز بلند شد اومد بالا. لازم نبود بپرسه كي بود. يكنفر بود فقط كه رِ هاش را فرانسوي ميگفت! يواشكي لاي كتاب را باز كرديم تا مطمئن بشيم قطر كجاي خليج فارس ميشُد. بععله... مطمئن شديم!
قلبمان بيشتر تندتر زد و البته يك كيفِ اروتيكي هم توي چشمهامان اومد موقع نگاه كردن به هم. سه تا خودكار بيك وسط انگشتهاي مُغادو خرد شد آن روز.
وسطاي سال ديگه همه ي نقشه هاي كتاب جغرافي و تاريخ به ته رسيده بود. ما با كمبود نقشه مواجه بوديم.
جلسه بعد گفت بشينيد سرجايتان و نقشه ي مدرسه را بكشيد! دقيق. كلاسها آبخوريها پناهگاهها خونه ي بابا، همه جا را.
اين در اثنايي بود كه كمرش شده بود اروپا و حالا صدايمان ميزد كه برويم بلژيك، يونان، پرتغال و ايتاليا را بخارونيم. نقشه ولش نميكرد. داشت ديوونه ش ميكرد بنظرم همان زمانها كم كم. يكروز آمد نشست پشت ميزش گفت: هر كي نقشه خونشونو بكشه. دقيق.
و اين، همين روزگارش را سياه كرد.
مثل يكشنبه روزي مشق نقشه ي خانه هامان را داد، مثل چهارشنبه شبي، خونه ي مُغادو اينا را دزد جوري زد و صااااف كرد، كه موقع حرف زدن صدا توش ميپيچيد.
خب سه تا خودكار بيك لاي انگشتُ خاروندن قطرِ معلمُ كشيدن نقشه ي خونهُ پشت بندش دزديدنو بذاريم تنگ هم چه ميشه؟ كه خب لباس شخصي ها را كه يادتان هست!
معلم را پنج روز بعد ولش كردند. گفتند: بيگناه. ولي فايده ديگر چه داشت. دم دماي ظهر، زنگ استراحتي بود، آمد مدرسه. كمدش را خالي كرد وسيله هاش را برداشت و رفت. از مدرسه از بوشهر شايد از معلمي از ايران نميدانم از همه چيز رفت. بنظرم تا سالها فقط رفت. همين رفتنش بدتر افسانه ي "معلمي كه نقشه ي خونه بچه ها رو جاي مشق ازشون ميگرفت و شبونه ميرفت خونه هاشون دزدي"، رو بيشتر موندگار كرد تو محله ي ما.
اصلا مجنون نقشه بود. بنظرم حالا يكجايي يك نقشه ي سه بعدي را عقد كرده دارد زير يك سقف باهاش زندگي ميكند.
مغادو هم ول كرد. مدرسه را، همه چيز را. مكانيك شده. هنوزم بوي نفت ميده...
| احسان عبدی پور |
#داستانک
📻 @tehranpodcast ❄️
🎙 پادکست دکتر آذرخش مکری
🎼 خودخواهی و غرور،مانعی در راه رشد فردی
شنیدن همه اپیزودهای پادکست دکتر آذرخش مکری از طریق لینک زیر در تیپاد 👇
https://tpod.app/app/i/1617116535
@tehranpodcast | تهران پادکست
🎙 الناز نهاوندی
چيزهایی كه می خواهی
و كسانی كه دوست داری
سهم تو نيستن
اين است داستان ساده زندگی بازنده ها
@tehranpodcast | تهران پادکست
پادکست راوکست
تاریخچهی جزایر سهگانه
جزایر سه گانه ایرانی همیشه بخش جداناپذیری از از خاک ایران بوده اند و با اینکه در طول هزاران سال گذشته دست درازی هایی بر این جزایر شده، درست مثل خیلج فارس در آغوش ایران مانده اند🏝
شنیدن همه اپیزودهای پادکست راوکست از طریق لینک زیر در تیپاد👇
https://tpod.app/app/i/1457325421
@tehranpodcast | تهران پادکست
چرا سفارش آنلاین غذا بین همه اینقدر محبوب و پرطرفدار شده؟! 🍔🍕🍗🌮
✅ این روزها مردم خیلی بیشتر از قبل سراغ سفارش آنلاین غذا میرن چون دیگه برای تهیه غذا نیازی نیست توی سرما و گرما، شال کلاه کنن و کلی راه تا رستوران مورد علاقه شون برن.
مجبور نیستن در حالی که خستهان و سرشون شلوغه، یک ساعت توی رستوران منتظر آماده شدن غذا بمونن برعکس، در عرض ۲ دقیقه غذای مورد علاقه شون رو از رستوران دلخواهشون سفارش میدن و در حالی که توی خونه یا محل کار، به کارهاشون رسیدگی میکنن، غذا آماده میشه و به دستشون میرسه. 🔥🛵
🔗 لینک سفارش:
https://l.snpp.link/vakf3
✅ هر روز بهسود شماست!
🔵 با سرمایهگذاری در صندوق درآمد ثابت همای آگاه، بدون تعطیلی و بهصورت روزشمار، هر ماه سود بالاتر از بانک دریافت کنید.
🟡 مزایای سرمایهگذاری در صندوق همای آگاه
🔹 ۳۰/۴۶% سود سالانه (با سرمایهگذاری مجدد سود ماهانه)
🔹 بدون جریمه برداشت زودهنگام
🔹 خرید و فروش آسان واحدهای صندوق
🔹 سرمایهگذاری با حداقل ۱۰۰ هزار تومان
🔎 با داشتن کد بورسی و جستوجوی نماد «همای» در سامانههای معاملاتی میتوانید در این صندوق، سرمایهگذاری کنید.
🔻برای اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید.
🏪 90001234
➖ ➖ ➖ ➖ ➖
📊 @agahcom
يأتي الحب
من الشمال
والجنوب
والشرق والغرب
أراد عيسى توضيح الأمر فوضع نفسه على صليب!
.
.
.
عشق می آید
از شمال از جنوب
از شرق از غرب
و عیسایِ مسیح خواست
همین را شرح دهد که خودش را بر صلیب آویخت..
| عباس حسين |
#ذکرشب
📻 @tehranpodcast ❄️
کانالی برای علاقهمندان به پادکست و شنیدن ؛
گلچین به روزترین و بهترین پادکستها و سخنرانیها را یکجا در کانال تلگرامی زیر میتوانید دنبال کنید
👇👇👇👇👇👇👇👇
/channel/mjcpodd
/channel/mjcpodd
/channel/mjcpodd
#تبلیغات
الي ما باسو الصور، ماحبو..
آنان که عکسها را نبوسیده اند، عاشق نشدند..
#جداریات
#دیوارنوشته
📻 @tehranpodcast
🔹توی فصل سرما، ماشینت بدون بیمه نمونه!🫠
🔹با اسنپبیمه میتونی بیمهی شخص ثالث ماشینت رو در 4 قسط بگیری🤩 و خیالت رو واسه فصل زمستون راحت کنی!😎
🔹برای خرید روی لینک زیر بزن:👇🏻
https://l.snpy.ir/vzkrw
https://l.snpy.ir/vzkrw
https://l.snpy.ir/vzkrw
🎙 مهران یاوری
🎼 شب آرزوها ✨
صبور باش که صبر همهی ماجراست
#ذکرشب
@tehranpodcast | تهران پادکست
━━━━━━◉──────
↻ㅤ ◁ㅤ ㅤ❚❚ㅤ ㅤ▷ㅤㅤ ⇆
پادکست راوکست
فراماسونری
در این اپیزود نگاهی انداختیم به تاریخچه پیداش فراماسونری، آیین ها و مراسم، و ورود این تشکل به ایران و فراماسون های ایرانی.
شنیدن همه اپیزودهای پادکست راوکست از طریق لینک زیر در تیپاد👇
https://tpod.app/app/i/1457325421
@tehranpodcast | تهران پادکست
🎙 علیرضا قربانی
🎼 زندگی خوب است
زندگی خوب است که گیری دلبری نِکو
تا فروشی هر دو جهان بر یک تارِ مو
@tehranpodcast | تهران پادکست
━━━━━━◉──────
↻ㅤ ◁ㅤ ㅤ❚❚ㅤ ㅤ▷ㅤㅤ ⇆
پادکست دکتر مجتبی شکوری
جامعه سرخورده
کوتاه ولی مفید
#پادکست_روانشناسی
#پادکست_انگیزشی
@tehranpodcast | تهران پادکست
بنویس
بنویس و هراس مدار
از آنکه غلط میافتد.
بنویس
و
پاک کن
همچون خدا که هزاران سال است
مینویسد
و پاک میکند
و ما هنوز زندهایم
در انتظار پاکشدن
و بر خود میلرزیم
| شمس لنگرودی |
#ذکرشب
📻 @tehranpodcast 🌱
چرا حالا که شب به نیمه رسیده و من مثل سربازی تیرخورده، از فرط خواب تلو تلو میخورم، باید یاد این خاطرهی بیاهمیت بیفتم؟ یک بار رفته بودیم سفر. با ماشین. شب سوم رسیدیم به یک شهر خلوت که سگ در آن پر نمیزد. البته ساعت یک صبح بود. گرسنه بودیم. فقط یک عرقفروشی باز بود. آبجو سفارش دادیم و قارچ تفتداده و لیموترش. چیز بیشتری نداشت. خدا را شکر کردیم. زن پا به سن گذاشتهای هم آنجا بود که به گمانم یک دبهی چهار لیتری را کامل نوشیده بود. مست و ملنگ. چرخید و آمد نشست کنار ما. بیتعارف. بعد به شکل خودجوش شروع کرد به تعریف کردن داستان زندگیاش. اینکه سی سال پیش در همین میکده با شوهرش که راننده کامیون بوده آشنا شده و اینکه پارسال شوهرش با موتور تصادف کرده و مرده. اینکه هنوز میآید اینجا به امید اینکه یک بار بالاخره در میکده باز بشود و شوهرش بیاید داخل و بگوید من زندهام و تصادف یک شوخی پشتوانتی در حد دوربین مخفی بوده و الخ. خیلی حرف زد. از زمان مهدکودکش تا همین دو ساعت قبل از رسیدن به میکده. واو ننداز.
ترکیب عجیبی بود. ترکیبِ آبجو و قارچ و لیمو و زنی که تا خرتناق مست بود و یکی از شیشههای عینکش گم شده بود و روایت زندگیاش که انگار ترکیبی از فیلم ترمیناتور بود و کیک محبوب من. هفت هشت سالی از آن شب گذشته. بزرگوار با آن مصرف بالای الکل، احتمالا تا حالا درِ یکی از میکدههای بهشت را باز کرده و به شوهرش سلام داده و رفته به دیار باقی. اگر اینطور باشد، یعنی یک روایت جذاب مرده و هیچ کس دیگر به آن دسترسی ندارد. انگار که تنها نسخهی یک کتاب خوانده نشده بیفتد توی تنور نانوایی و جزغاله بشود. همین شد که خواب از سر من پرید. دفن شدن روایتها.
یکی از فتیشهای من هم همین شنونده بودن روایت آدمهاست. از قدیم هم همین بوده است و همیشه آرزو میکردم شغلم طوری باشد که این امکان را به من بدهد. اما چه کاره شدم؟ مهندس. شنونده چه روایتهایی هستم؟ در بهترین حالت، اعتراض مردم از سیستم فاضلاب یا شکایت از ترافیک کوچهی فلان. چه کاره دوست داشتم بشوم؟ مثلا دوست داشتم آن زمانی که مردم برای هم نامه میفرستادند، شغلم پستچی بود. یک پستچی بیشرف و بیاخلاق. صبح به صبح نامهها را از اداره تحویل میگرفتم و سوار ماشین میشدم و میرفتم یک جایی خارج از شهر. زیر درخت کُنار، چای میخوردم با خرما مضافتی. همزمان تک تک نامهها را باز میکردم و داستان آدمها را میخواندم. بعد در پاکتها را با تف یا سریش میبستم و آخر شب میرساندم دست صاحبشان. میبینید؟ خیلی هم بیشرف و بیاخلاق نیستم.
یا مثلا یک کشیش کاتولیک بیشرف و بیاخلاق میشدم. سه شیفت توی کلیسا کنار اتاقک اعتراف مینشستم و چای و خرما مضافتی میخوردم و به اعترافات مردم معمولی گوش میدادم. به گناهانشان که حتما جذابترین بخش زندگیشان است. حتی شاید داستانهایشان را مینوشتم و بعد از مردنشان چاپ میکردم. هر کدام از این آدمها معمولی یک کتاب منحصر به فرد است که هیچ نسخهی دومی از آن وجود ندارد و قبل از افتادن در تنور شاطر، باید از آن کپی گرفت. من داستان ابرقهرمانها و آدمهای مشهور را دوست ندارم. به درد من نمیخورند. من داستان آدمهای معمولی را دوست دارم. چون خودم معمولیام. داستان زندگی جورج واشنگتن به درد کجای من میخورد؟ من داستان یک مهندس فاضلاب را میخواهم بشنوم که نیمهی تاریک ذهنش پر از هیاهوست و هیچ کس از آن خبر ندارد. من دوست داشتم نجاتغریق روایتها باشم. هر وقت کسی میمیرد، انگار ستارهای در آسمان تاریک خاموش میشود. حالا چطور داستان آن درخشش را ثبت کنیم؟ همین ماجراست که من را مغبون میکند.
اصلا باید یک ادارهی روایات تاسیس کنند. اسمش را هم بگذارند سازمان حفاظت روایات (سحر). مردم به اجبار باید بروند سحر و روایتشان را آنجا ثبت کنند. مثل اظهارنامههای مالیاتی. هیچ روایتی دیگر نمیمیرد. اصلا خودم باید این سازمان را راه بیندازم. به عنوان شغل جانبی. میشوم یک مهندس بیشرف و بیاخلاق که نیتش خیر است. شنیدن روایت به نیت حفاظت از آنها. چه کسی بدش میآید که ستارهاش در دل آسمان تا ابد سو سو بزند و ردش باقی بماند؟ مردیم از بس داستان موفقت و شکست گاندی و کلینتون و کاوه گلستان و چرچیل و بنیصدر را دوره کردیم. من به دنبال داستان زندگی یک خیاط تنها هستم که ته یکی از بنبستهای نظامآباد زندگی میکند. معمولی.
| فهیم عطار |
#داستانک
📻 @tehranpodcast ❄️
پادکست کشور شاهنامه
روایت داستانهای شاهنامه فردوسی از ابتدا به نثر روانِ رادیویی
اگر داستانهای شاهنامه فردوسی را دوست دارید ولی خواندنش دشوارتان است، هر هفته ۱ داستان از ابتدای شاهنامه اینجا اشتراک میشود.
شنیدن همه اپیزودهای پادکست کشور شاهنامه از طریق لینک زیر در تیپاد👇
https://tpod.app/app/i/1769246627
کانال کشور شاهنامه در تلگرام:
@Shahnameh_Ferdowsii
@tehranpodcast | تهران پادکست
توی یه دنیای دیگه، کارمند یه شرکت حمل و نقلم تو ایسلند. اسمم ماگنوسه. یه دختر دارم که اسمش الناست، چهار سالشه و تو ردهبندی قشنگترین چیزایی که تو دنیا وجود داره، دوم میشه. بعد از مادرش.
اسم مادرش سخته، من از اول صداش کردم تونگل. یعنی ماه. یه زن مهاجره با موهای سیاه فرفری و چشمهای درشت. وقتی برای دخترمون لالایی به زبون مادریش میخونه، یواشکی صداش رو ضبط میکنم و وقتی ازش دورم گوش میدم. هرشب قبل از خواب من رو میبوسه و میگه بغلم کن. همیشه سردشه. همیشه.
خونهی ما تو یه شهر کوچیکه. بیشتر وقتها، اینجا زمستونه. از جنگ خبر ندارم. نمیدونم ساچمه چیه. نمیدونم اعدام چیه، یا موشک، یا گرونی. نمیدونم چطوری ممکنه سخنرانی یهنفر، میلیونها نفر رو فقیرتر کنه. نمیدونم مستاجر کیه و چرا همیشه مضطربه. نمیدونم دارو چرا گرون میشه. اینها چیزاییه که ماه وقتی میپرسم چرا گاهی جلوی تلویزیون یا بعد از صحبت با مادرش گریه میکنه، سعی میکنه برام توضیح بده. من نمیفهمم و میبوسمش و امیدوارم کمتر سردش باشه.
فردا میخوام بهش بگم بهتره تابستون بریم به زادگاهش. جایی که خیلی دلتنگشه. جایی که میگه ساحلهای گرم و کوههای سبز و شهرهای قشنگ قدیمی داره، و مردم غمگین. میخوام ببینم کجا به دنیا اومده، ماه من، زنی که حتی اشکهاش هم شیرینه.
صدای آوازخوندنش نزدیک میشه. داره میاد کنار من. چشمهام رو می بندم و صبر میکنم تا بیاد و من رو ببوسه و بوی موهاش رو ببلعم و نتونم جلوی لبامو بگیرم برای زمزمهی کوتاهترین ورد دنیا: دوستت دارم.
توی یه دنیای دیگه، ماگنوسم. تو این دنیا؟
بگذریم.
| حمیدسلیمی |
#داستانک
📻 @tehranpodcast ❄️
🎙 همایون شجریان
🎼 راز خلقت
@tehranpodcast | تهران پادکست
━━━━━━◉──────
↻ㅤ ◁ㅤ ㅤ❚❚ㅤ ㅤ▷ㅤㅤ ⇆
پادکست راوکست
خاندان اسد
در این قسمت قراره شما رو با یکی از پرحاشیه ترین و مرموزترین خاندان های سیاسی خاورمیانه آشنا کنیم؛ خاندانی سوری که بیش از پنج دهه اسمش با قدرت، سیاست و بحران گره خورده یعنی خاندان اسد اما این فقط یه داستان سیاسی نیست پشت این اسم آدم هایی وجود دارن که هر کد و مشون با تصمیم ها و با شخصیتشون تاریخ سوریه رو شکل دادن توی این اپیزود قراره از تاریخچه قدرت گرفتن این خاندان بگیم و به شخصیت و زندگی اعضای برجستشون مثل بشار اسد و همسرش اسما بپردازیم اما ماجرا به همین سادگی نیست. قدرت همیشه با تنش رقابت و حتی خیانت همراه بوده و خاندان اسدم از این قاعده مستثنی نیست.
#پادکست_تاریخی
شنیدن همه اپیزودهای پادکست راوکست از طریق لینک زیر در تیپاد👇
https://tpod.app/app/i/1457325421
@tehranpodcast | تهران پادکست
پادکست اکوتوپیا
روی پنهان تورم
تورم چطور امیدها را ناامید میکند؟
بارها در اکوتوپیا در مورد چالشهای اقتصادی صحبت کردیم، این بار میخواهیم در مورد آثار غیر اقتصادی مشکلات اقتصادی صحبت کنیم. در پایان هم طبق رسالت همیشگی اکوتوپیا، به این اشاره میکنیم که ما دراین شرایط چه اقداماتی باید انجام دهیم تا امید به زندگی خود را حفظ کنیم!
@tehranpodcast | تهران پادکست
پادکست دکتر مجتبی شکوری
تجربهی دردناک سوگ
کوتاه ولی مفید
#پادکست_روانشناسی
#پادکست_انگیزشی
@tehranpodcast | تهران پادکست
📻 پادکست طنزپردازی
🎼 به زآدمیان مردم آزار ( ۲ )
حیوانات در قصه ها و افسانه های آدمیزاد ( قسمت دوم )
شنیدن همه اپیزودهای پادکست طنزپردازی از طریق لینک زیر در تیپاد👇
https://tpod.app/app/i/1498795447
#پادکست
#پادکست_طنز
@tehranpodcast | تهران پادکست
━━━━━━◉──────
↻ㅤ ◁ㅤ ㅤ❚❚ㅤ ㅤ▷ㅤㅤ ⇆
سلام سلام
برای تاکید مجدد دوباره میفرستم
به مناسبت اینکه گوگل پلی دیگه فیلتر نیست بریم که تی پاد رو نصب کنیم و از دنیای بی نهایت پادکست و کتاب های صوتی رایگان لذت ببریم.
به زودی نسخه جدید با امکانات جذاب منتشر میشه 👌
از لینک زیر :
https://play.google.com/store/apps/details?id=ir.pigi.tehranpodcat2&hl=en&gl=US