کانال رسمی پلتفرم تهران پادکست ارتباط با ادمین یا تبلیغات : @tehpodcast با هم، پادکست خوب گوش کنیم. #رادیوراه: پادکست رادیو راه با مجتبی شکوری #کتابباز: پادکست کتاب باز پادکست رواق پادکست احسانو پادکست رختکن بازنده ها پادکست رخ و... + کتاب صوتی :)
🎙 محسن نامجو
🎼 خان باجی
@tehranpodcast | تهران پادکست
━━━━━━◉──────
↻ㅤ ◁ㅤ ㅤ❚❚ㅤ ㅤ▷ㅤㅤ ⇆
نشسته بودم بازی فرانسه و رومانی را نگاه میکردم که برادرم با پای گچ گرفتهاش لنگ لنگان آمد بین من و تلویزیون ایستاد و به صفحه تلویزیون خیره شد. به برادرم گفتم "برو کنار" ولی انگار نه انگار، همان جا ایستاده بود. دوباره و این بار کمی بلندتر گفتم "برو کنار... دارم نگاه میکنم" برادرم برگشت، کمی به من نگاه کرد و بعد خودش را روی کاناپه انداخت. گفتم "این همه جا هست، چرا میای صاف جلوی تلویزیون وامیسی؟" برادرم کنترل را از روی میز جلوی دستش برداشت و تلویزیون را خاموش کرد. گفتم "ا... چرا این جوری میکنی؟"
گفت "حوصله ندارم" گفتم "حوصله نداری برو تو اطاقت، چرا میای این جا؟" برادرم گفت "دلم گرفته، میخوام باهات حرف بزنم" گفتم "من میخوام فوتبال ببینم" برادرم گفت "فوتبال مهمتره یا برادرت؟" گفتم "آخه دل گرفتن که چیز مهمی نیست" برادرم گفت "دل گرفتن من مهم نیست، اون وقت فوتبال بین رومانی و فرانسه مهمه؟" گفتم "دل گرفتن تو فردا تموم میشه ولی این فوتبال یک باره" برادرم گفت "اولاً که تو هرشب داری فوتبال میبینی، بعدش هم تو فرانسوی هستی یا رومانیایی؟... به تو چه؟" گفتم "بازی افتتاحیه جام ملتهای اروپاست، نمیفهمی؟" گفت "میفهمم... ولی حالا نیم ساعت بازی را نبینی چیزی نمیشه" گفتم "نیم ساعت دیگه بازی تموم میشه" برادرم گفت "خب تموم بشه، نتیجهاش را بپرس... بعدش هم تو که اصلاً طرفدار فرانسه و رومانی نیستی" کنترل را برداشتم و تلویزیون را روشن کردم، برادرم بلند شد رفت طرف تلویزیون و دوباره آن را خاموش کرد و گفت "الاغ فوتبال مهمتره یا برادرت؟" گفتم "تو که چیزیات نیست" برادرم گفت "این بازی هم مهم نیست".
سعی کردم فکر کنم و منطقی باشم، برادرم مشکل خاصی نداشت، یکی از همین دل گرفتگیهای معمولی، از آنهایی که جمعهها برای همه پیش میآید، ولی راست میگفت، این مسابقه هم خیلی مهم نبود، نه فینال بود، نه سرنوشتساز بود، نه تعیین کننده بود و نه من طرفدار فرانسه یا رومانی بودم، فقط دلم میخواست به جای شنیدن غرغرهای برادرم بازی را نگاه کنم. رفتار برادرم خودخواهانه بود ولی رفتار من هم غیر دوستانه و حتی خودخواهانه بود. به برادرم گفتم "خیلی خب بگو" برادرم کمی فکر کرد و گفت "خیلی دلم گرفته" گفتم "چرا؟" گفت "نمیدونم" گفتم "خب؟" برادرم گفت "خب که خب" گفتم "مگه نمیخواستی با من حرف بزنی؟"
برادرم گفت "تو حرف بزن" گفتم "من چیزی ندارم بگم" برادرم گفت "حواسات به بازیه" گفتم "نه تلویزیون که خاموشه" گفت "دوست داری من زودتر برم که بشینی بقیه بازی رو تماشا کنی؟ گفتم "نه"، گفت "دروغ میگی" گفتم "نه ولی داشتم دروغ میگفتم واقعاً دلم میخواست برود و من بقیه بازی را نگاه کنم" برادرم کمی به من نگاه کرد و گفت "برأت متأسفم و تلویزیون را روشن کرد و لنگان لنگان با پای گچ گرفتهاش به طرف اتاق رفت". جلوی در اتاقش که رسید گفت "نه برای تو متأسف نیستم برای خودم متأسفم الاغ هم تو نیستی، منم"
نشستم و بازی را دیدم ولی دیگر دیدن بازی نمیچسبید. ده دقیقه بعد بازی با نتیجه 1-2 به نفع فرانسه تموم شد ... نه خوشحال بودم نه ناراحت انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. بلند شدم رفتم جلوی در اتاق برادرم و در زدم برادرم گفت "نیا تو" گفتم "ببخشید فوتباله خیلی مهم نبود."
برادرم گفت "دل گرفتن منم خیلی مهم نبود" پرسیدم "دلت باز شد؟" برادرم گفت "نه" گفتم "ولی فوتبال تموم شد" برادرم پرسید "کی برد" گفتم "فرانسه" گفت "فکر میکنی امسال کی قهرمان جام میشه؟" گفتم "انگلیس خیلی قویه" گفت "آره ولی تو رده ملی هیچ وقت چیزی نمیشه" گفتم "ولی 1966 قهرمان جام جهانی شده" برادرم گفت "اوووو... پنجاه سال پیش بوده"
بعد یک مدتی درباره بازیکنها و تیمها حرف زدیم حرفهای خیلی معمولی، حرفهای خیلی خیلی معمولی، حرفهای خیلی خیلی خیلی معمولی، ولی این حرفها از بازی جذابتر بود و بعد از آن برادرم هم دیگر دلش گرفته نبود.
| سروش صحت |
#داستانک
#وبلاگ
📻 @tehranpodcast 🌱
🎙 دیالوگ، ابتهاج،رشید کاکاوند ، شاملو.......
🎼 چه دانستم
@tehranpodcast | تهران پادکست
━━━━━━◉──────
↻ㅤ ◁ㅤ ㅤ❚❚ㅤ ㅤ▷ㅤㅤ ⇆
توی این کانال میتونید بحث های کاربردی درباره سلامت روان بشنوید و متن های خوب بخونید .
#تبلیغات
/channel/ardalanjavaheri
📍: از خودگذشتگی در عشق.
(قسمت ۱ )
🎙️: اردلان امین جواهری
(نویسنده و دکتری روانشناسی)
/channel/ardalanjavaheri
/channel/major/start?startapp=57272857
بالاخره توکن تلگرام اومد
هر ۵۰ توکن ۱ دلار هست فعلا
توکن تلگرام معتبر ترین ایردراپ هست که نیاز به تاچ کردن و وقت گذاشتن نداره و در آینده از این توکن برای پرداخت های بستر تلگرام استفاده میشه
از طریق این ربات میتونید رایگان اون رو دریافت کنید
#تبلیغات
پادکست چهارفصل : فصل تابستان(تیر)
اما حقیقت این است که ما بسیار قبل از آخرین خداحافظی، همدیگر را از دست میدهیم...
پادکست #چهارفصل را در اپلیکیشن های پادکست دنبال کنید
@tehranpodcast | تهران پادکست
━━━━━━◉──────
↻ㅤ ◁ㅤ ㅤ❚❚ㅤ ㅤ▷ㅤㅤ ⇆
پادکست دکتر مجتبی شکوری
رابطه با والدین
کوتاه ولی مفید
#پادکست_روانشناسی
#پادکست_انگیزشی
@tehranpodcast | تهران پادکست
🎙ما در هر قسمت از پادکست بیکتابی یک کتاب رو انتخاب میکنیم و به بوته نقد میکشیم 📖
در اولین قسمت از بیکتابی به سراغ کتابی رفتیم که اگر اون رو نخونده باشید قطعا اسمش رو زیاد شنیدید:
📚 #ملت_عشق نوشته #الیف_شافاک
🎧 برای شنیدن کامل این قسمت و نقد کتابهای دیگه وارد این لینک بشید:
اینستاگرام بیکتابی📎
پادکست بیکتابی در پلتفرمهای دیگر📎
پادکست انسانک
پنجاه و دو هرتز
این اپیزود برای من یک اپیزود عجیب و غریب است؛ روایت یک داستان که شاید پیش از این نیز شنیده باشید اما من در تنهایی خودم سعی کردم این داستان را زندگی کنم و اینگونه شد که یکباره سر از جزیره عجیب و غریبی درآوردم.
تمام سعیم را به کار گرفتهام تا این تجربه در قالب کلمات به شما منتقل شود. بنابراین ترجیحاً این اپیزود را تنهایی، با هندزفری و در کنج خلوت بشنوید.
@tehranpodcast | تهران پادکست
پادکست دکتر مجتبی شکوری
اضطراب تنهایی
#پادکست_روانشناسی
#پادکست_انگیزشی
@tehranpodcast | تهران پادکست
مصاحبه روزنامه اطلاعات با مدیرعامل تهران پادکست در رابطه با پادکست فارسی
لینک مصاحبه :
https://ettelaat.com/fa/publication/624/7993
🎙 همایونشجریان و سامییوسف
🎼 هستی
🔸 داغ داغ گوش کنیم
@tehranpodcast | تهران پادکست
━━━━━━◉──────
↻ㅤ ◁ㅤ ㅤ❚❚ㅤ ㅤ▷ㅤㅤ ⇆
وبینار #رایگان تربیت جنسی کودک و نوجوان
(ویژه والدینی که فرزند ۲ تا ۱۶ سال دارند)
-----------------------------------------------------------------------
زمان وبینار:دوشنبه ۱۱ تیر⏰ساعت ۱۸
جهت ثبت نام #رایگان،(شماره همراه) خود را ارسال فرمایید ⬅️ @ravan2024
(دریافت شماره همراه جهت ارسال لینک وبینار است)
⛔️ ظرفیت محدود ⛔️
--------------------------------------------------------------------
طبق آخرین تحقیقات:
بیش از ۹۰ درصد از آزارگران جنسی
از آشنایان و اقوام کودک هستند❗️
حتی اگر اهل آموزش دیدن هم نیستید این وبینار #رایگان را به خاطر فرزندتان شرکت کنید✅
🎙 سحر محمدی
🎼 شور هستی
نوای منی بینوای توام
بلای منی مبتلای توام
@tehranpodcast | تهران پادکست
━━━━━━◉──────
↻ㅤ ◁ㅤ ㅤ❚❚ㅤ ㅤ▷ㅤㅤ ⇆
پادکست صدای خیال
پوپک گلدره
در شماره جدید «صدای خیال» سراغ یکی از بازیگرهای بااستعداد سینمای ایران رفتیم که خیلی زود از دستش دادیم. دختری که نامش از منطقالطیر عطار میآمد و همیشه چشمهایش میخندید.
@tehranpodcast | تهران پادکست
سلام رفقا
کسی هست که تجربه انتشار اپلیکیشن تو اپ استور رو داشته باشه یا دولوپر اکانت داشته باشه؟
ممنون میشم به ادمین پیام بده @tehpodcast
پادکست دکتر مجتبی شکوری
توهم قدرت
کوتاه ولی مفید
#پادکست
#پادکست_روانشناسی
#پادکست_انگیزشی
@tehranpodcast | تهران پادکست
رادیو محاق، گوشه ای امن برای تامل پیرامون رنج ها، پرسش ها و دغدغه های انسان معاصر است.
اپیزود پنجم: آسمان باور
هر بار ابری، آسمان باورم را می پوشاند.
رادیو محاق را از Spotify | Castbox | AmazonMusic | ApplePodcasts YouTube دنبال کنید.
لطفا تجربه خود را از شنیدن این اپیزود با دوستان و همراهان تون به اشتراک بگذارید.
رادیو محاق در Telegram و Instagram نیز همراه شماست.
کتاب یادداشتهای زیرزمینی نوشتهی «فئودور داستایفسکی» است که اولینبار در سال ۱۸۶۴ وارد بازار نشر شد.
بر یادداشتهای زیرزمینی تفسیرهای زیادی نوشته شده است. داستایوفسکی در این رمان یک شخصیت نمادین خلق می کند. مرد زیرزمینی قهرمان نیست. او برای رسیدن به ایدهها و آرمانهایش ناتوان است. او سرشار از تناقض و بهعنوان فردی تحقیر شده در اجتماع شخصیتپردازی شدهاست. او به درون خود میرود تا خودش را بیابد. در این اثر ما دیگر با اشرف مخلوقات رو به رو نیستیم. انسان به دنبال ارضای امیالش است و بس هرچند این امیال ویرانگر باشند. مرد زیرزمینی با انکار مداوم خود سعی در نفی همه چیز دارد. او تعلق به دنیایی که در آن زندگی می کند ندارد. یک پوچی مطلق که نشان از خودآگاهی دارد. دنیا هم او را نمی بیند. اسم داستان نیز بر همین اساس است.
#کتاب_صوتی
@tehranpodcast | تهران پادکست
🎙 بابک خانقلی
🎼 انجیر
🔸 شما فرستادید : )
@tehranpodcast | تهران پادکست
━━━━━━◉──────
↻ㅤ ◁ㅤ ㅤ❚❚ㅤ ㅤ▷ㅤㅤ ⇆
من از تو می نویسم
تو هر که را دوست داری بخوان
که من پیاده ی توام
تجریش و شریعتی و نوّاب
و صیّاد و هنگام و شباهنگام توام
من انقلاب توام
چمران نه
هفت تیرخورده ی توام
من به تنهایی، طهران توام...
| سجاد افشاریان |
#ذکرشب
📻 @tehranpodcast 🌱
خدا کند انگورها برسند
جهان مست شود..
تلوتلو بخورند خیابانها
به شانهی هم بزنند
رئیسجمهورها و گداها
مرزها مست شوند..
برای لحظهای
تفنگها یادشان برود دریدن را..
کاردها یادشان برود
بریدن را
قلمها آتش را
آتشبس بنویسند …
خدا کند کوهها به هم برسند
دریا چنگ بزند به آسمان
ماهش رابدزدد..
به میخانه شوند پلنگها با آهوها …
خدا کند مستی به اشیاء سرایت کند..
پنجرهها
دیوارها را بشکنند..
وتو..
همچنانکه یارت را تنگ میبوسی
مرا نیز به یاد بیاوری ..
محبوب من
محبوب دور افتادهی من
با من بزن پیالهای دیگر
به سلامتی باغهای معلق انگور..
| الیاس علوی |
#ذکر_شب
📻 @tehranpodcast 🌱
🎙 علیرضا قربانی
🎼 از هوش میروم
🔸️پیشنهاد دوتامیم
این آهنگ علیرضا قربانی رو بفرستید برای معشوقِ جان ...
معشوقِ جان به بهار آغشتهی منی که موهای خیسات را خدایان بر سینهام میریزند و مرا خواب میکنند یک روزَمی که بوی شانۀ تو خواب میبَردم
@tehranpodcast | تهران پادکست
━━━━━━◉──────
↻ㅤ ◁ㅤ ㅤ❚❚ㅤ ㅤ▷ㅤㅤ ⇆
🎙 احمد شاملو
🎼 ترانهی آب
🔸 صدای شاعر
@tehranpodcast | تهران پادکست
از ایمانم دو سه ذره بیش نمانده، ولی هنوز هم کلمهی "از خدا رسیده" را دوست دارم. حس خوبی میدهد شنیدنش. حس دیده شدن. به حساب آمدن. جایی در یادی بودن...
و من هروقت جایی این کلمه را میشنوم یاد آهنگ "مرهم"ِ گوگوش میفتم. یادِ "رفتم برای گریه. رفتم برای فریاد/ مرهم، مراد من بود، کعبه تو رو به من داد"... گمانم "از خدا رسیده" چنین چیزی باشد. اینکه برای چیز دیگری رفته باشی ولی یکی بهترش را بدهند...
با آخرین ذرههای ایمانم، برایتان "از خدا رسیده" آرزو میکنم...
| حمید باقرلو |
#وبلاگ
📻 @tehranpodcast 🌱
یه چای داغ برا خودت بریز ؛ بشین کنار پنجره و خودتو بسپار به آهنگای شجریان، هایده، معین، چاوشی، یگانه و همه آهنگ های ایرانی که برچسب اصالت خورده بهشون
و خیلی صداشونو به گوشات بدهکاری...
• t.me/Rustybraiiin
• t.me/Rustybraiiin
موزیکای این چنل یه چسب زخمه روی روح زخمیت:)
#تبلیغات
پادکست چای با #بنفشه
خسرو و شیرین
🔸️قسمت دهم
در این قسمت ده زن برای خسرو وشیرین ده داستان تعریف میکنن
@tehranpodcast | تهران پادکست
کوچه هشتم که زندگی میکردیم، برای بار اول پای کامپیوتر باز شد به خانهمان. همان روز با شروین رفتیم فلکهی آریاشهر و سیدی فوتوشاپ خریدیم و نصب کردیم روی کامپیوتر. یک ماه باهاش ور رفتم و بالاخره خم و چمش دستم آمد. یک بار شروین آمد خانهمان و یک عکس از کردان ریخته روی فلاپی دیسک و گفت بیا کرم بریزیم توی عکس. کردانِ ابری با درختهای کمرمق. قشنگی فوتوشاپ این است که آدم میتواند هر المانی که دلش بخواهد را مثل یک طلق بیرنگ اضافه کند به عکس. لایه روی لایه. همین کار را هم کردیم. اول افتادیم به جان آسمان. یک لایه آسمان آبی اضافه کردیم بهش. بعد هم یک لایه برف اضافه کردیم به تپهها. فک شروین آمد پائین و دائم میگفت فوتوشاپ لامصب. بعد مثل کفتر جلد پرید خانهشان و با یک فلاپی دیگر آمد. عکس یک دختر بلوند بود که پشت سرش تابلوی دراز هالیوود دیده میشد. تاپ قرمز کوتاهی تنش بود با یک دامن چیندار. که آن هم دست بر قضا کوتاه بود. کلا توی لباس کمکاری کرده بود. شروین صدایش میکرد مادونا. دور عکس را بریدیم و مادونا را از لسآنجلس آوردیم کردان. یک لایهی جدید. شروین اصرار داشت که لباسهایش را دربیاوریم. برایش توضیح دادم که من فقط بلدم لایه اضافه کنم. کم کردن لایه و لباس کار من نیست. به همان وصفالعیش نصفالعیش راضی شد. بعد یک لایه چمن اضافه کردیم به زیر پای مادونا. و همینطور لایه پشت لایه. فقط این وسط یادمان رفت که دکمهی سیو را بزنیم. نفهمیدم چی شد که برق خانه سکتهی خفیفی زد و چراغها و مانیتور خاموش و روشن شدند. خود کامیپیوتر هم انگار که آروغ بعد از کباب زده باشد، یک لحظه نفسش رفت و ریبوت شد. عکس پرید. مبهوت شدیم. کامپیوتر که روشن شد، درست مثل کسی که دنبال عزیزش بگردد، با عجله فوتوشاپ را راه انداختیم و عکس را باز کردیم. یک کردان بیرمق ابری. نه مادونا بود. نه آسمان آبی. نه چمن. نه هیچ. همهی لایهها با هم پاک شده بودند. آمدیم دوباره مراحل را تکرار کنیم. نشد. اصلا به خوبی بار اول درنیامد. همه چیز زشت و مصنوعی شد. شروین خیلی دمغ فلاپیاش را از شکاف کامپیوتر کشید بیرون و گفت: مادونا رفت.
من صد سال بعد از آن هم با فوتوشاپ کار کردم. اول از همه یاد گرفتم که با هر دم و بازدم یک بار عکس را سیو کنم. دوم فهمیدم که چقدر فوتوشاپ شبیه به بودن آدمها در زندگیام است. سال 68 مادربزرگم برای یک ماه با ما زندگی کرد. ناخوش احوال بود. یک شب هم حالش بد شد و پدر و مادرم بردند بیمارستان گلستان. همانجا سکته کرد و دیگر برنگشت خانه. مادرم چند بار ثانیهی آخرش را توصیف کرد که گفته: بگیر من رو... دارم میرم. و خب، رفت. آن یک ماهی که با ما بود، مثل فوتوشاپ هزار لایه اضافه کرد به خانهمان. جایی که غذا میخورد. جایی که موهایش را اصرار داشت شانه کند و ببافد. جایی که نماز میخواند و پدرم از پشتِ سر آنقدر سربسرش میگذاشت تا بالاخره خندهاش میگرفت ونمازش را میبرید و به پدرم میگفت نکن شیطان نمازبُر. همان یک ماه هزار لایهی جور واجور اضافه کرد به زندگی و خانه. بعد هم درست مثل برق آن شب ، رفت. فردا صبح، برگشتیم به خانهای که همهی لایههای قشنگش را از دست داده بود. کردانِ ابریِ بدون مادونا.
فوتوشاپ به من یاد داد که آدمها با آمدنشان و هر ثانیه بودنشان یک لایه اضافه میکنند به زندگی. و این کار را تا روزی که هستند ادامه میدهند. تا اینکه بالاخره یک روز بروند. همهی لایهها تبدیل میشوند به خاطره. همه چیز میشود کردان ابری. رفتن، کریهترین فعل زبان فارسی است.
| فهیم عطار |
#وبلاگ
#داستانک
📻 @tehranpodcast 🌱
پادکست دکتر مجتبی شکوری
شجاعت رها کردن
#پادکست
#پادکست_روانشناسی
#پادکست_انگیزشی
@tehranpodcast | تهران پادکست