دنیایی پر از 🌹شعر و داستان 🌸ترانه 😍کلیپ مسابقه و تولد💟 خوش آمدید به 🎉دنیای شعر و داستان کودکانه🎉 @taranehdastan برای ارتباط با ادمین🌸👇 @maryamkhedmaty
این قسمت حیوان اهلی،حیوان وحشی 👆😍😊😍👆
#کلیپ_کارتونی_آموزشی_ریرا
#حیوانات
#شعر_و_داستان_کودکانه
@taranehdastan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
انیمیشن دنیل ببره
انیمیشنی با موضوعات جذاب برای کودکان ۲ سال و نیم به بالا
دنیل شخصیت اصلی داستان با روحیات کودکانه ای که دارد، به بچه ها یاد می دهد چگونه ابراز احساسات داشته باشند و به هر اتفاقی چگونه نگاه کنند و گاها تجربه هایی قراره درک بشه که برای اولین بار هست در زندگی دنیل و بچه ها رخ میده
👨👩👦 👨👩👧 مامان و باباهای عزیز، شما هم این کارتون رو ببینید و اینگونه ابراز احساسات را در بچه ها تقویت کنید.
#دنیل_ببره #انیمیشن_دنیل_ببره
#انیمیشن
#شعر_و_داستان_کودکانه
@taranehdastan
شب که میشه ستاره ها
راهی آسمون میشن
دور و بر ماه میشینن
همدل و همزبون میشن
شب ها بیا کنارهم
به آسمون نگا کنیم
ستاره ها را ببینیم
با همدیگه دعا کنیم
به یاد بیاریم که خدا
ما آدما را آفرید
ماه قشنگ نقره ای
ستاره ها را آفرید
بیا با هم بگیم خدا،
خدای پاک و مهربون
هر کسی که به یادته
به آرزوهاش برسون
💫⭐️🌟✨🌙🌕⭐️💫🌕🌙🌟
#شعر_کودکانه
#شب #لالا #شعر_و_داستان_کودکانه
@taranehdastan
#داستان_کودکانه
@taranehdastan
🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️
یکی بود یکی نبود
ستاره کوچولو تنها پشت ابرها نشسته بود و گاه گاهی به زحل و عطارد سرک می کشید که بلند میخندیدن. خاله مهتاب قلی خورد و آمد سمت ستاره کوچولو و گفت: چرا نمیری پیش بقیه دوستات؟
ستاره کوچولو اخمی کرد و گفت: من مثل بقیه ستاره ها پر نور و بزرگ نیستم خیلی کم نور و کوچیکم و دوباره قلی خورد و رفت پشت ابرها.
مهتاب خانوم همه ستاره ها رو جمع کرد و گفت: عزیزان من می دونین یک ستاره کوچولو اینجاس که خیلی تنهاست و از دوست شدن با شما ستاره ها خجالت می کشه.بایددنبال راه چاره بود.
عطارد بادی به غبغب انداخت و گفت :راه چاره اش دست منه.
خاله مهتاب بگو بیاد ببینمش.
همه ستاره خوشحال شدن که راه چاره پیدا شده.
خاله مهتاب گفت: آهای ستاره کوچولوی من ، عزیز من بیا از پشت ابرها بیرون ، زود بیا. ستاره با صدای آهسته گفت: نمی تونم آخه ممکنه همه منو مسخره کنن من فقط یک توپ کوچولو وسط آسمانم.
ابرسفید خمیازه ای کشید و گفت: کی بود ستاره رو صدا زد این ستاره کوچولو خیلی لجبازه همیشه پشت سرم قایم میشه و یواشکی چشمک میزنه ، باید به کمک باد برم کنار.
ابر سفید به باد گفت: زود دست به کار شو.
باد تند هم سریع یک فوت کرد و ابر رفت کنار .ستاره کوچولو چشماش رو بسته بود و می لرزید.عطارد قلی خورد و رفت کنار ستاره کوچولو و گفت: بچه ها نگاه کنید چه ستاره سفیدی مثل برفه ، من تو کل کهکشان ستاره به این سفیدی ندیده بودم.
ستاره سفید تا حرف ها رو شنید از خوشحالی چشماش رو باز کرد و یک چشمک زد و گفت: پس چرا مثل شما پر نور و بزرگ نیستم ؟
بقیه ستاره ها باهم و یک صدا گفتن : ولی ماهم به سفیدی تو نیستیم .
@taranehdastan
آخه چرا؟
و بعد مهتاب خانوم گفت: من تصمیم گرفتم به خاطر این همه سفیدی اسم تو رو از حالا بزارم دونه برفی.
ستاره سفید که خیلی هیجان زده و خوشحال شده بود قلی خورد و رفت پیش دوستاش نشست و دیگه هیچ وقت پشت ابر سفید نرفت و دیگه تنها نبود.
سارا جون(صالحی)از همراهان کانال🌹
@taranehdastan
صبحتووون بخیر کوچولوهای قشنگم😍
#ترانه_کودکانه
#شعر_و_داستان_کودکانه
@taranehdastan
قصه ی میوههای غمگین
🍏🍎🍐🍊🍋🍌🍉🍇🍓🫐🍒🍑🥝
پیشی دنبال غذا بود.
توی حیاط می گشت و بو می کشید که صدایی شنید.
جلو رفت.
یک عالمه میوه را دید که توی سطل آشغال گریه می کردند.
پیشی پرسید: میوه ها! چرا شما توی سطل آشغال هستید؟ چرا این طور زخمی شدید و بی حال هستید؟
گلابی گنده ای که فقط یک گاز از آن خورده شده بود گفت: می خواهی بدانی؟ پس گوش کن تا برایت تعریف کنم. دیشب جشن تولد بود، همه جا را چراغانی کردند یک عالمه سیب و گلابی و آلو و هلو آوردند. من و دوستانم توی صندوق میوه بودیم. اول ما را توی حوض ریختند. نمی دانی چقدر کیف می داد.
@taranehdastan
یک آلوی درشت از سلطل زباله بیرون آمد و گفت: ما آب بازی کردیم بالا و پایین پریدیم و خندیدیم. وقتی آب بازی تمام شد، ما را توی سبدهای بزرگ ریختند.
یک هلوی درشت ولی نصفه ناله ای کرد و گفت: پیشی جان به من نگاه کن ببین چقدر زشت شده ام. دیگر یک ذره هم خوشحال نیستم چون حالا یک تکه آشغال هستم. بعد ادامه داد ما توی سبد بودیم. اول از همه مرا با یک دستمال تمیز خشک کردند جوری که پوستم برق می زد...
هلو گریه اش گرفت و نتوانست حرفش را تمام .
سیب گفت: راست می گوید: من هم توی سبد بودم. بعد همه ی ما را خشک کردند و توی ظرف بلوری بزرگی کنار هم چیدند. نمی دانی چقدر قشنگ شده بودیم. وقتی مهمانها آمدند همه به ما نگاه می کردند و به به می گفتند.
یک خیار زخمی از میان میوه ها فریاد زد: اما چه فایده ؟ آنها خیلی بدجنس بودند هر کس یکی از ما را بر می داشت و فقط یک گاز می زد و دور می انداخت. یکی زیر پا، یکی زیر صندلی، یکی توی باغچه همه جا پخش شده بودیم. جاروی بیچاره ما را از این طرف و آن طرف جمع کرد.
پیشی نگاهی به حیاط کرد جارو کنار باغچه افتاده بود. معلوم بود از خستگی به این حال افتاده است. پیشی گریه اش گرفت و گفت: چه مهمانهای بدی من که اینجور مهمانها را دوست ندارم. بعد خودش را از لای در کشید و با ناراحتی بیرون رفت.
🍊🍉🍌🍋🍒🍑🍎🍏🍓🫐🥝
#داستان_کودکانه
#قصه_شب
@taranehdastan
سلام و صد سلام بعد از مدت ها
به فرشته های خوشگلم و مامان و باباهای عزیزشون🌹
خیلی خوشحالم که مجددا می توانم اینجا را فعال کنم.
برای هدیه به اعضای خوبمون
بخش جدیدی در کانال خواهیم داشت که سعی می کنم به روز نگه دارمش.
بخش
#معرفی_انیمیشن برای کودکان و نوجوانان عزیزمون😍
من هم مثل همیشه ممنونم از حمایت های شما که با لایک و اشتراک مطالب کانال را زنده نگه می دارید🙏🌻❤️🌹
کلیپ کودکانه" آروم بشین روی صندلی پشت"
واسه بچه هایی که توی ماشین آروم و قرار ندارن😁😉
#کلیپ_کودکانه #انیمیشن_کوتاه
#ماشین #رعایت_قانون #کمربند #راننده
#شعر_و_داستان_کودکانه
@taranehdastan
🌹 قصههای میراثک
چاپ شده در
روزنامه اطلاعات _ شماره ۲۷۷۱۲
پنجشنبه ششم آذر ۱۳۹۹
#میراثک #قصههای_میراثک
#شعر_و_داستان_کودکانه
@taranehdastan
داستان قشنگ بابا برفی🎅
درختان دچارسرما زدگی شده بودند – سبزیشان رفته بود – مثل شاخ بز، خشک و قهوه ای رنگ شده بودند. نه گل مانده بود نه سبزه، نه ریحان، نه پونه، نه مرزه.
آب هم از رفتن خسته شده بود و یخ زده بود.
همه جا سفید بود، همه جا، کوه و دشت و صحرا.
آسمان شده بود آسیاب، اما به جای آرد، برف می ریخت همه جا.
یک روز تعطیل، نزدیکی های ظهر، کامبیز و کاوه، میترا و منیژه، کوروش و آرش، سودابه و سوسن، به خانهی پدربزرگ رفتند تا هم پدربزرگ را ببینند و هم در حیاطِ بزرگِ مدرسه، که خانهی پدربزرگ آنجا بود، برف بازی کنند…..
@taranehdastan
….. وقتی بچه ها به حیاط بزرگ مدرسه، که پر از برف بود، رسیدند، کاوه گفت: بچه ها، به جای برف گلوله کردن و توی سر هم زدن، چرا نیایم یه آدم برفی درست کنیم؟
بچه ها گفتند خوب فکری است. آرش دوید پارو آورد. کامبیز بیل آورد. کاوه بیل آورد، هرکدام هرچه دستشان رسید برداشتند و آوردند.
اول برف های وسط حیاط را پارو کردند و برف ها را با پارو و بیل کوبیدند تا سفت شد…..
…..ساختنِ آدم برفی که تمام شد، بچه ها خوشحال بودند که توانستند خودشان این آدم برفی را بسازند، اما خوشحالی شان بیشتر شد وقتی دیدند آدم برفی، درست شکلِ پدربزرگی شده که آن همه دوستَش دارند. فقط یک کلاه کم داشت، این بود که یکی از بچه ها رفت و یک گلدان خالی آورد و سر آدم برفی گذاشت و دیگر آدم برفی شد مثل خود پدربزرگ.
بچه ها هم اسمش را گذاشتند بابابرفی و دست های همدیگر را گرفتند و دور آدم برفی چرخیدند و با خنده و شادی خواندند:
بابابرفی! بابابرفی!
چه کم حرفی! چه کم حرفی!….
…. پدربزرگ که بابابرفی نبود تا آتش و آفتاب آبش کنند و از بین برود و چیزی از او باقی نماند.
تازه اگر آدم خودش هم از بین برود. یادش و کارهایی که برای آدم های دیگر کرده، هیچ وقت از بین نمی رود. همیشه آدم های دیگر از او یاد می کنند. انگار که همیشه زنده است.
بچه ها فقط به یاد بابابرفی خواندند:
سَرت رفت و کُلاهِت موند،
بابابرفی، بابابرفی!
دِلِت شد آب و آهِت موند،
بابابرفی. بابابرفی!
دو چشم ما به راهت موند،
بابابرفی، بابابرفی!
پدربزرگ هم می خندید و سرش را تکان می داد و با آن ها می خواند:
بابابرفی، بابابرفی
#داستان_کودکانه
#بابابرفی #زمستان #پدربزرگ #برف
#شعر_و_داستان_کودکانه
@taranehdastan
🕊🕊🕊🕊
🕊اتحاد پرنده ها 🕊
یکی بود یکی نبود
توی یک جنگل زیبا روی یک درخت قشنگ یک لانه پرنده بود، در لانه سه تا تخم زرد بود.
وقتی پرنده زرد روی تخم ها خوابید پرنده جفت برای او غذا می آورد چند روزی گذشت جوجه ها از توی تخم بیرون آمدند اول خیلی قشنگ نبودند، جایی را هم نمی دیدند فقط دهانشان را باز می کردند و خانم پرنده و آقای پرنده برای آن ها غذا می آوردند.
آن ها با اتحاد و همکاری جوجه ها را بزرگ کردند و زمان یاد دادن کارهایی شد که معمولا پرنده ها به بچه هایشان یاد می دهند، خانم پرنده پرید پایین و یک تکه چوب را با منقار گرفت و پرید روی درخت جوجه ها هر کدام می خواستند به تنهایی یک شاخه چوب بزرگ را بالا بیاورند یکی می گفت من قوی ترم الان بلندش می کنم یکی دیگر می گفت خودم بلندش می کنم دعوا بالا گرفت و شروع کردند به هم نوک زدن خانم پرنده مهربون گفت: جوجه های قشنگ و با نمک من بیایید اینجا کارتون دارم.
مامان پرنده، به آن ها گفت: دعوا نکنید شما برادر و خواهر هستید، همیشه با هم و در کنار هم باشید.
به این مورچه های کوچک نگاه کنید، آن دانه ای که می برند مگر نه این که چندین برابر قد و قواره آن هاست ولی آن ها با اتحاد و همدلی و انسجامی که دارند با هم دانه را بلند می کنند و همه در یک جهت حرکت می کنند در حالی که اگر این طرف و آن طرف می رفتند هرگز موفق به بردن دانه نمی شدند.
کاری را انجام دهید که از عهده آن برآیید. حالا عزیزانم ببینم که چه می کنید.
بعد هر سه پرنده با هم متحد شدند و آن تکه چوب را از زمین بلند کردند و پیش مامان پرنده نشستند و مامان پرنده گفت آفرین و آن ها را در آغوش گرفت.
آن ها از مورچه ها یاد گرفتند که با هم متحد باشند تا توان انجام کارها را پیدا کنند.
#اتحاد #پرنده
#داستان_کودکانه
#شعر_و_داستان_کودکانه
@taranehdastan
🍉 شب چله 🍎
چاپ شده در
روزنامه اطلاعات _ شماره۲۷۷۳۰
پنجشنبه ۲۷ آذرماه۱۳۹۹
این قصه ی قشنگ رو با صدای خانم سوگل عصاری عزیز گوش کنید😍
#قصههای_میراثک
#سوگل_عصاری
#قصه_صوتی
#شعر_و_داستان_کودکانه
@taranehdastan
بلندترین شب کدومه
شبی که به یاد می مونه
شب قشنگ یلدا
شب بلند یلدا
در این شب سرد و قشنگ
با میوه های رنگارنگ
سیب و انار و هندونه
مزش چه به یاد می مونه
آخ مزش چه به یاد می مونه
مادر بزرگ خوبم
قصه می گه یه عالم
قصه خوب و زیبا
از شب سرد یلدا
🍎🍉🍓🍉🍎🍓🍉🍓🍎
#شب_یلدا
#شعر_کودکانه
#شعر_و_داستان_کودکانه
@taranehdastan
👆😍😍❤️❤️🍉🍉🍉👆👆
کلیپ شب یلدا برای کوچولوهای ناز شما
شب یلداتون پیشاپیش مبارک💐
@taranehdastan
🎉🎉روز کودک مبـــــــارک🎉🎉
#ترانه_کودکانه
#شعر_و_داستان_کودکان
@taranehdastan
معرفی حیوانات اهلی و وحشی🐶🦁
حیوونا خیلی هستن
وحشی و اهلی هستن
گاو، بچه اش گوساله
بز، بچه اش بزغاله
گوسفند و میش و بره
می چرند توی دره
اسب و شتر تو صحرا
بار می برند به هرجا
روباه وشیر و پلنگ
حیوونای رنگارنگ
تو دشت وکوه و بیشه
پیدا می شه همیشه
👧🏻👦🏻 برای کودکان ۲ ساله به بالا
به صورت ریتمیک بخوانید🥰
_🐶🐱🐭🐻❄️🐨🐯🦁🐮____
#شعر_کودکانه #شعر_حیوانات
#حیوانات
#شعر_و_داستان_کودکانه
@taranehdastan
سلام سلام
امیدوارم سلامت باشید🌹
امروز نبودم ولی بیاین یه معرفی انیمیشن دارم که از سن ۲، ۳ سال به بالا بچه ها می تونن ببینند😉👍
نوشته: سارا صالحی
به خوانش: Cecil emadi
ممنون از دوست خوش صدامون که همراه ما هستند🌹🙏
#داستان_صوتی
#شعر_و_داستان_کودکانه
@taranehdastan
#شعر_کودکانه
@taranehdastan
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🍓🍓 الفبا 🍒🍒
آ مثل آتش و آب
آدم برفی و آفتاب
ب مثل باغ و بابا
بهار و بوی گل ها
پ مثل پاييز سرد
پرواز يک برگ زرد
ت مثل توپ خورشيد
قرمز و زرد وسپيد
ث مثل ثلث آخر
با نمره های بهتر
ج مثل جوجه جيک جيک
جنگل سبز و تاريک
چ مثل چوب و چِنار
چَـکاوک و چمن زار
ح مثل حوله، حُباب
حياط و حوض پر آب
خ مثل خوبی، خدا
خنديدن بچّه ها
د مثل دشت و دريا
درخت سبز و زيبا
ذ مثل ذرّت شاد
بازی کاکل و باد
ر مثل رنگين کمان
هفت تا کمان توی آن
ز مثل زنبور و زاغ
زَنبَق زیبای باغ
ژ مثل ژاله بر گل
هديه گل به بلبل
س مثل سايه بيد
ستاره های سپيد
ش مثل شش تا شب تاب
سه تا بيدار، سه تا خواب
ص مثل صبح و صدف
صد تا صدف توی صف
@taranehdastan
ض مثل ضَربه ای سخت
که زد تبر بر درخت
ط مثل طوق اردک
طوطی سبز و کوچک
ع مثل عيـد و عــمو
عروسک کوچولو
غ مثل غاز و غنچه
هر دو تا توی باغچه
ف مثل فَوّاره ها
در آفتاب زيبا
ق مثل قمری و قو
قاصدک قصّه گو
ک مثل کوه پر برف
کاج و کلاغ پر حرف
گ مثل گل يا گلاب
گردش گل ها در آب
ل مثل لک لک خواب
زير لحاف مهتاب
@taranehdastan
م مثل موج و ماهی
چه ماهی سياهی
ن مثل نور و نوروز
گل داده نرگس امروز
و مثل وقت ورزش
صبح قشنگ و نرمش
ه مثل هوهوی باد
هوای پاک و آزاد
___
#شعر_کودکانه
#حروف_الفبا
#شعر_و_داستان_کودکانه
@taranehdastan
شبتون آروم🌙
#لالایی
#شعر_و_داستان_کودکانه
@taranehdastan
انیمیشن لئو
Leo
این انیمیشن زیبا، یک کلاس درس رو نشون میده که معلم این کلاس عوض میشه و یه معلم جدید بداخلاق با رویکرد تنبیهی برای تدریس انتخاب میشه
در این کلاس دو حیوان هم هستند ( مارمولک و لاک پشت پیر)
معلم به بچه ها میگه نوبتی آخر هفته ها یکی از این حیوان ها رو باید ببرید خونه و از آن ها مراقبت کنید
اتفاقاتی میافته که لئو، مارمولک ۷۴ ساله، با هر کدوم از این بچه ها مثل یک مشاور حرف میزنه و همدلی میکنه و حالشون رو بهتر میکنه
❌برای اینکه اسپویل نشه این انیمیشن قشنگ رو خودتون ببینید و لذت ببرید😍
💚این انیمیشن مناسب کودکان ۱۰ سال به بالا هست
و مناسبتر برای مامان و باباها و معلم و مدیرهای مدرسه هست که از حال و هوای این رده سنی بچه ها آگاهتر بشن و طریقه همدلی با ان ها را ببینند😉☺️
#معرفی_انیمیشن #انیمیشن_لئو
#شعر_و_داستان_کودکانه
@taranehdastan
پیج معرفی کتاب (بزرگسال و گاهی کودک) اینستاگرام من:
https://www.instagram.com/maryamkh.books?igsh=MTl5bnEzaDdmdHBrbA==
سلام به جنگل سبز
به آسمان آبی
به غنچه های خندان
به روز آفتابی
سلام به هر ستاره
به ابر پاره پاره
به دانه ای که از خاک
درآمده،دوباره
سلام به هر دل پاک
به هر دل پرامید
سلام به آن شب تار
که عاقبت شد سفید
سلام به دشت و دریا
سلام به کوه و صحرا
سلام به روی ماهِ
بچّه های باصفا
🌻🌹👧🏻👦🏻🌲🎄🪻🌸
#شعر_کودکانه
#سلام
#شعر_و_داستان_کودکانه
@taranehdastan
قصه کیف🛍
با صدای خانم #سوگل_عصاری عزیز گوش کنید😍
#قصه_صوتی #قصههای_میراثک
#کیف #میراثک
#شعر_و_داستان_کودکانه
@taranehdastan
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
ني ني توي حياطه
چشمش به آسمونه
منتظره برف بياد
از ابر، دونه دونه
به ابر ميگه: «چرا کم
برف ميآري واسه مون
زمستونه! لم نده
بيکار توي آسمون
برفهاي ديروز تو
هي چيکه چيکه آب شد
اون آدم برفي اي که
ساخته بودم خراب شد
برف هاي سردتر بريز
توي حياط خونه
برفي که زود آب نشه
يکي دو روز بمونه! »
☃☃☃☃☃☃☃☃☃☃☃☃⛄️
#برف #شعر_کودکانه
#شعر_و_داستان_کودکانه
@taranehdastan
داستان فرشته مهربون😇
فرشته کوچولو یه دختر پنج ساله است که میخواد به زودی به مهد کودک بره، اون برای رفتن به مهد کودک خیلی خوشحاله، امروز صبح با شادی از خواب بیدار شد بعد از این که دست و صورتشو شست، با ....
#قصه_صوتی #فرشته_مهربون
#شعر_و_داستان_کودکانه
@taranehdastan
🍉 #شب_چله
میراثک در بخش ایرانگرد رادیو پسته برامون از شب چلّه یا همون شب یلدا میگه.
#شب_یلدا
#میراثک
#رادیو_پسته
@radiopesteh
#شعر_و_داستان_کودکانه
@taranehdastan
داستان شب یلدا
تقدیمی از غزال نصیری عزیز و پگاه رضوی و نسیم آقازاده به همه ی کودکان
راوی: غزال نصیری
کمانچه و آواز: پگاه رضوی
#شب_یلدا
#خاله_پگاه
@taranehdastan
👆😍😍❤️❤️🍉🍉🍉👆👆
کلیپ شب یلدا برای کوچولوهای ناز شما
شب یلداتون پیشاپیش مبارک💐
@taranehdastan
#قصه_صوتی
قصه موجود عجیب و غریبی به نام #میراثک را با صدای خانم سوگل عصاری عزیز گوش کنید🍁
#میراث_فرهنگی
#شعر_و_داستان_کودکانه
@taranehdastan