تک بیت های ناب ارتباط با ادمین: @mohamadizahram
لرزد دلم ز قامت خم، همچو برگ بید
دیوار پی گسسته پناه کسی مباد
صائب تبریزی
@takbayti
قامت عشق صلا زد که سماع ابدیست
جز پی قامت او رقص و هیاهوی مکن
مولانا
@takbayti
دعوی سوختگی پیش من ای لاله مکن
می شناسد دل من بوی دل سوخته را
صائب تبریزی
@takbayti
یا رب! چه فرخ طالعند، آنانکه در بازار عشق
دردی خریدند و غم دنیای دون بفروختند
شیخ بهایی
@takbayti
زلف تو با دل من کرد آنچه می نماید
با مرغ بال بسته شاهین پر گشاده
طرب
@takbayti
دو گوشواره ی عرشند، بر هم ارزانی
فغان بی اثر و آه بی سرایت ما
سلیم تهرانی
عاقبت سیل سرشکی ببرد بنیادش
هرکه بر گریه ارباب نظر می خندد
باباکوهی
خموش هر که شد از قیل و قال وارسته است
نمی زنند دری را که از برون بسته است
صائب تبریزی
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
سعدی
#سیستان_بلوچستان را دریابیم
ز منجنیق فلک سنگ فتنه میبارد
من ابلهانه گریزم در آبگینه حصار
عجب که نشکنم این کارگاه مینایی
که شیشه خالی و من در لجاجتم ز خمار
عرفی شیرازی
@takbayti
مجنون بگوشه ای ز جفای زمانه رفت
دیوانه اش مخوان که عجب عاقلانه رفت
امیرالهی استرآبادی
@takbayti
شعله ای از شرر هجر به دوزخ بفرست
تا بدانند که سوزان تر از آن ناری هست
بیدل کرمانشاهی
@takbayti
ز غصه چاره ندارد دلی که آگاه است
فروغ گوهر بینش چو شمع جانکاه است
بیدل جغتایی
@takbayti
چون قدح از دست مستان می خوری مستانه خور
چون قدم در خیل مردان میزنی مردانه باش
گر شبی در خانه جانانه مهمانت کنند
گول نعمت را مخور مشغول صاحب خانه باش
بسطامی فروغی
@takbayti
گواه آنکه نه رند و نه زاهدیم بس است
پیاله تهی و سبحه شکسته ما
اسیری اصفهانی
@takbayti
در این بستان که شبنم را نسیم از لاله می دزدد
پریشا دولتم این بس که حفظ آبرو کردم
پریش
@takbayti
تو مگر شرح دهی حال مرا در غم خویش
که من سوخته جان بیخبرم از دل ریش
عبدالله الفت
@takbayti
گفتی که برون کن غم من از دل و خوش باش
آه این سخن سخت مرا چون رود از دل
اهلی شیرازی
@takbayti
مکن حواله به دوزخ من مشوش را
به سوی یخ چه نویسی برات آتش را
قیلان بیک
@takbayti
همدرد ما کسی است که داغیش بر دل است
با ما درین دیار همین لاله آشناست
رشیدی قزوینی
@takbayti
دیریست کآرمیده به مسکن فتاده ام
چو آتش فسرده به گلخن فتاده ام
می سوزم و ز سوختنم نیست کاهشی
گویی فتیله ام که به روغن فتاده ام
ابنای دهر ار نشناسند دور نیست
من نغمه ام، به حلقه ی شیون فتاده ام
سنجر کاشانی
چه دیده اند گدایان عشق از در دوست
که هر دو عالمشان در نظر نمی آید
باباچاهی
زد غوطه بس که در تن خاکی روان ما
گردید رفته رفته زمین آسمان ما
صائب تبریزی
هرچه می آرد به کف، صرف حریفان میکند
بزم دوران را سخاوت پیشه ای چون جام نیست
اوجی نظنزی
@takbayti
جز فنا گویند رنج زندگی را چاره نیست
از چه یارب تشنۀ این درد بیدرمان شدیم
بیدل
@takbayti
بحر فناست عشق و من غوطه همی زنم در آن
یا که به غرقه جان دهم یا که از آن گهر برم
افسر قاجار
@takbayti
چه دیده اند گدایان عشق از در دوست
که هر دو عالمشان در نظر نمی آید
باباشاه عراقی اصفهانی
@takbayti
ساقی پیمان شکن گر بشکند پیمانه را
نشکنم پیمان خود گر بشکند پیمانه ام
جلال جعفر فراهانی
@takbayti
ما به هر گل که بخندد به چمن دل نفروشیم
هر که دل داد به ما خود بستاند دل ما را
ساحت خاطر ما دامگه صید هوس نیست
دل عنقا نپسندد به قفس مرغ هوا را
ایزد(کاظم رجوی)
@takbayti
بر در مخلوق بودن عمر ضایع کردن است
خاک آن درشو که آب بندگانش روشن است
ز آن گریبان هر که سر بر کرد روزی یا شبی
آسمان بر پای او بوسه زنان چون دامن است
احمد شهاب الدین
@takbayti