جوانان، رؤیاها برای آینده دارند.
کهنسالان اما
قصههای پریشان گذشته به خوابشان میآید
عاشورا. در همدستی دین و سلطنت
در این سخنرانی اشارهای به همدستیِ دین و سلطنت شده است، اعم از قبل از اسلام و پس از اسلام. در این میان ستمی که فرمانروایان به عنوان نگهبان دین بر مردمان به ویژه بر محرومان داشتند و دارند، نیازمند شاهدی یا شاهدانی شناخته شده و معتبر بود تا بر این ستم شهادت دهد پیش از اسلام اسطورهی سوگ سیاوش بود و پس از اسلام واقعهی عاشورا و امام حسین.
سخنرانی در شب عاشورا به تاریخ بیست و پنجم تیر ماه 1403 توسط علی طهماسبی در مشهد
از بنیادیترین مسائل امروز ما
انباشت خشم در جامعه و گسترش احساس دشمنیها که حاکمیت بر آن دامن میزند، چه بر سر ما آورده و چه بر سر فردای ایران میآورد؟ این سخنرانی در شب نوزدهم رمضان مطابق با دهم فروردین 1403 در مشهد توسط علی طهماسبی ایراد شده است.
در وقایع تلخی که گرفتارش هستیم
اول: معروف، یعنی آنچه نزد خرد جمعی به نیکی از آن یاد میشود، مثل صداقت در گفتار و کردار، و اعمالی که به صلح و آشتی و رفاه عمومی در جامعه بیانجامد، مُنکَر هم به گفتارها و کارهایی مربوط است که خرد جمعی آن را زشت میشمارد و نمیپسندد، مثل دروغ گفتن، دزدی، مردم را به جان هم انداختن، حقوق دیگران را پایمال کردن، پنهان کاری در اموری که به زندگی و نفع و ضرر مردم مربوط میشود و بسا چیزهایی دیگر از این دست.
دوم: من در مقامی نیستم که ماجرای آن طلبهی جوان و تصویر برداریاش را از آن بانوی قمی داوری کنم اما این را میفهمم که شاید آن طلبه جوان یک بار هم آیات سورهی نور را به دقت نخوانده باشد که در امر حجاب، ابتدا توصیه به مردان است تا در مواجههی با زنان نگاه خود را فرو بکاهند، چه رسد به این که مردی آن هم با ردای دین و در آن شرایط خاص از آن بانو تصویربرداری هم بکند.
سوم: اگر امر به معروف و نهی از منکر فریضهای دینی است که هست، این فریضه حق مردم است تا بهویژه رفتار حاکمیت را نقد کنند، خطاهایش را بگویند، پنهانکاریهایش را بر ملا کنند، با فریاد مظلومان همصدا شوند، اگر نه نظام حاکم که برای دوام خود حد و مرزی نمیشناسد آن میکند که میبینیم.
در اعدام و گرفتن جان دیگران دستی توانا دارند، بر این گمانه هستند که فنای دیگران تضمین بقای خودشان هست، اما کدام حاکمی را در تاریخ میشناسید که مرگ دیگران سبب بقای او شده باشد؟
طرفه این که وقتی حاکمان حتی یکی را به ستم کشته باشند، اندیشه و روانشان چنان تاریک و دژم میشود که از اعدام و قتل همگان هم پروا نمیکنند. این نکته را شاید خوانده یا شنیده باشید که گفته بود: کسی که دیگری را به ستم کشته باشد چنان است که همگان را کشته است. اگر این سخن سنجیده باشد که هست، پس بر همگان است که در برابر متولیان اعدام و طناب دار چارهای بیاندیشند.
هنوز هم در ولایت ما طلوع خورشید خونرنگ است. انگار رشتههای پیوندِ ما با یکدیگر از هم گسسته، پنداری که زادهی این سر زمین نیستیم، انگار در آفرینش هم از یک گوهر نبودهایم. هنوز نياموختهایم كه قصهی "هبوط" تمثیلی از همین گسستها و دشمني و خصومتي بود كه مردمان با هم داشتند. در این سالها به جای نشاندن نهال دوستی، درخت دشمنی را بارور کردند، فاجعهی کرمان و خون شهدای آن واقعه را هم شاید بتوان از میوههای تلخ و خونین آن دشمنیها شمرد. میوهی درخت دشمنی همین است، راهی نیست مگر بازکردن چشم خِرد، و بازخوانی مهرِ مادرانهای که در دلها زنده بهگور شده است.
Читать полностью…در ادبیات خراسان قدیم، اصطلاحی هست که آن را "حُکمانداز" میگفتند. حکم اندازان کسانی بودند که در هنگام نبرد، سواره بر اسب و در حال حرکت، میتوانستند چنان دقیق نشانهگیری کنند که تیرشان بدون خطا به هدف اصابت کند. نمونهی این حکم اندازان در قرن چهارم، شاه شبانان و سوارکاران سلجوقی بودند که تا پیش از به حکومت رسیدن، در ماوراءالنهر و نواحی بخارا و دشت خاوران به گله داری مشغول بودند. بنا به برخی گزارشهای تاریخی بسیار شجاع، جوانمرد، و مهماننواز بودند. یکی از دلایل پیروزی آنان بر غزنویان را همین چند ویژگی دانستهاند.
گمانم در این زمانه خوب است ماهم کمی حکماندازی را بیاموزیم، امّا نه در کمانداری و تیر اندازی بلکه در نوشتن و گفتن، البته همراه با جوانمردی و دقت در راستی و درستی سخن.
تمدن کنونی، لایهای نازک را میماند بر وحشیگریهای دیرینه، خراشی بر این لایهی نازک فرصتی فراهم میکند برای فوران وحشیگری ها.
Читать полностью…گفت: بر آنم تا از "عشقِ جوانمردان" بگویم، تا خلق بدانند که هر عشق، عشق نباشد؛ و هرکس معشوق خود را بیند، شرم دارد که بگوید: من تو را دوست دارم.
________________
این کلام ابوالحسن خرقانی، سخن دوستی را به یادم میآورد که پس از انقلاب 57، و آن ماجراها، گفت: «چه عشقها که خواهر شهوتها بودند و ما عارفانه نگاهشان کردیم»
"هستی" فروبستنِ افقها را بر نمی تابد
"هنر"
به زندان استبداد نمیماند، گر چه هنرمند به زندان باشد.
"قلم"
غلام حلقه بگوش استبداد نمی شود، گر چه نویسنده به زنجیر باشد.
و "آزادی"
از جنس حباب و پوک و پکر نیست که بازیچهی پیرانِ بهت شود
به صلیب و دار و رسن در نمیآید، گر چه پیام آور آزادی بر دار شود
پروا مکن
راه اندک اندک هموار میشود.
هستی، گشوده به سوی آزادیست
ما مردمانِ محو و بيهويت، تا كشتههامان به هزاران نميرسيد تاريخ بهيادمان نميآورد. چارهاي نبود جز آنكه مظلومي و شهيدي شناخته شده و نام آور جستجو كنيم و او را نماينده و نمادِ مظلوميت خويش قرار دهيم
Читать полностью…گفت: قصهی ما قصهی مرغیست که در طلب دانه پر کشید و از آشیانه رفت، جهد بسیار کرد و دانه نیافت. عزم بازگشت به آشیانه کرد آن را هم دیگر نیافت. (اقتباس از سخن ابوالحسن)
Читать полностью…سخنرانی به مناسبت قدر/ https://ali-tahmasbi.com/index.php/2021-01-13-07-15-33/316-2023-04-12-17-04-03
Читать полностью…گل عزیز است......
هر چه کرده بودم که در طلیعهی نوروز چیزی بنویسم، نیامد که نیامد. تنها این بیت از غزل حافظ در ذهنم برجسته شده بود که:
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد-
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد.
امروز صبح که اول رمضان هم هست هوا خوب بود، از دیشب نم نم باران برایم ترانه می خواند، مثل مسیح میماند هوای بهار، مرده را هم زنده میکند، به تعبیر حافظ عالم پیر را جوان میکند.
همسایه خوبی دارم، صبح اول وقت با هم رفتیم همین کوه نزدیک خانه، کمی نرمش در هوای پاک را غنیمت شمردم. بوته های ارغوان در دامنهی کوه گل به دامن آوردهاند. برای دوستم ابیاتی از حافظ خواندم که : ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد-- چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد. //
حتما میدانید که این غزل حافظ در وصف نوروز و بهار است. گل ارغوان و یاسمن هردو با هم در نوروز شکفته می شوند، از نگاه حافظ این دو گونه گل با هم عشق و حالی دارند، گل ارغوان که سرخ است و به شکل جام می ماند جامی به یاسمن میدهد، سر و کلهی نرگس هم پیدا میشود که شاید چشم به راه آمدن شقایق است. چنان است که جشن بهار بی حضور شقایق چیزی کم دارد که نرگس چشم براهش هست. اما شقایق بعد از نرگس و معمولا اواخر فروردین می روید. احتمالا به یاد دارید که در خراسان ما شقایق را "گل دخترو " هم میگفتند. شاید از این جهت که بسیار لطیف است و با نسیمی از داغ صحرا به سرعت پر پر میشود. مثل دختران این سرزمین به روزگاران گذشته که هنوز از بازیگوشیهای کودکی و نوجوانی بهرهی چندانی نبرده بودند که باید به خانه شوهر می رفتند و.... آیا نگرانی نرگس برای دوستش شقایق و چشم به راه داشتنش در ذهن حافظ همین معنی را داشته؟ شاید.
تا آنجا که با میراث ادبی و فرهنگی ایران آشنا هستم میتوانم بگویم چه دور افتادهاند آنها که از کشته شدن کسی اظهار شادمانی میکنند. حتی اگر آن کشته شده دشمن باشد. ایران را تنها به خاک و مرزهای سر زمینیاش که نمیتوان فرو کاست، ایران با حضور سعدی و حافظ، مولوی و خیام، ابوالحسن خرقانی و ابوسعید و بسیار فرهیختگان دیگر این دیار معنا دارد، بزرگانی که شادمانی بر مرگ دیگران حتی دشمن را بر نمی تابند. دوری از وطن به دور شدن از این خاک نیست، بیگانه شدن و دور شدن از ادب و فرهنگ این سرزمین است که اندوهبار تر از هر غربتی است
Читать полностью…🔴توماج ؛ صدایی از ایران و امید به آینده
🔷علی طهماسبی
@iranfardamag
▪️اولین بار که تصویر و صدای توماج صالحی را دیدم و شنیدم، برای دوستی نوشتم:
🔸صدای ما که به جایی نرسید اما این نسل جوان که توماج نمونهاش باشد انگار صدای ایران و امید آینده است. و نوشتم که: با آمدن اینان، رفتن ما را غمی نیست.
▪️دیروز شنیدم که حکم اعدام برای او صادر کردهاند.
🔸گویی عزمی جدی در کار است تا هیچ صدای امیدی در این سرزمین باقی نگذارند.
▪️اما به گمان من توماج تنها نیست، در قلب بسیاری از مردم این سرزمین جای دارد و صداهای دیگری را هم به صحنه میخواند، میدان رزم بزرگیست یاران...
#ایران_فردا
#توماج_صالحی
#علی_طهماسبی
http://t.me/iranfardamag
گویا نوروز امسال در ایران، دو مزار زائر بیشتری نسبت به سال های پیش داشتند. یکی مزار حافظ در شیراز که گفته بود: آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت. و دیگر مزار فردوسی در توس،
دلیل اقبال مردمان از این دو بزرگ در این نوروز شاید این باشد که همان آتش زهد و ریای متولیان دینی خرمن دین را سوخت و خاکسترش بر باد داد و مردمان را دیگر پروای دین فقاهتی نیست، و به تعبیر فردوسی مردمان دانستهاند که :
زیان کسان از پی سود خویش -- بجویند و دین اندر آرند پیش.
گسترش این آگاهی، امید به فرا رسیدن فردای روشنی را در دل آدمی زنده میکند، باشد که در پرتو آن روشنایی درمانی برای رهایی از فقر و دروغ و زندان و دشمنی پیدا شود،
دوستی از شرکت در انتخابات پیش رو پرسید، میگویم: به گمان من این نظام درختی را میماند که در هوای دشمنی روئیده و با تزویر و دروغ خود را تنومند کرده. از پاک ترین چشمهها هم که آبیاریاش کنیم باز همان میوهی تلخ دروغ و دشمنی به بار میآورد. حالا خود دانید
Читать полностью…گفت: بهروزی و خرسندی کسی را باد که از او به هرکسی بهروزی و خرسندی رسد...
و گفت: این نیایشی ناتمام نیست، تجربهای بشری است در آنچه بوده و هست.
به گمان من، ستمی که این ایام در ایران به بهائیان میشود کمتر از ستمی نیست که بنیادگراهای اسرائیل به فلسطینیان روا داشتهاند، تخریب خانهها، محرومیت جوانان از تحصیلات دانشگاهی، مصادره مزرعه و زمین کشاورزی، بی آنکه دزدی کرده باشند، بی آنکه آشوبگر و اختلاس گر باشند. بی آنکه به حق و حقوق دیگران تجاوز کرده باشند، کجاییم ما؟!!!
Читать полностью…فاطمه، از سه منظر
زندگي فاطمه دختر پيامبر را از سه زاويهي متفاوت ميتوانم مورد تامل قرار دهم كه عبارتند از:
-1 واقعيت تاريخي
-2 رويكرد سياسي و حقوقي ميراث
-3 رويكرد عاطفي و اسطورهاي متن کامل: http:s//ali-tahmasbi.com/p/Holy.text/faateme.pdf
سالیانی پیش، مطلبی نوشته بودم با عنوان " اسرائیل و سرزمین موعود" که به ریشههای اساطیری و مذهبی اسرائیل اشاره داشتم و این که مطابق این اسطوره، بنیادگراهای اسرائیل سرزمینهای نیل تا فرات را میراث خداوند برای خود تلقی میکنند. اگرچه در زمانهی ما مشکل با اسرائیل، بیشتر به تضادهای ژئو پولیتیکی منطقه مربوط میشود در عین حال نقش این اسطورههای دینی و بهانه قرار دادن آن را نمیتوان نادیده انگاشت به ویژه از نگاه بنیادگرایان.
Читать полностью…برای بهارهی هدایت
در این روزگار که ما هستیم، مفهوم "وطن" به همت زنان و مادرانی معنای واقعی خود را باز مییابد که چون تو جانی آزاد و ارادهای پایدار در به چالش کشیدن استبداد دارند. زندانی بودن تو و دیگر جانهای آزاد نمادی گویا از اسارت "وطن" است. اما زنده بودن شما اگرچه در اسارت و زندان به هر حال زنده بودن "وطن" را تداعی میکند، نه تنها برای ما کهنسالان بلکه برای جوانان این سرزمین. از اینکه به درخواست بسیاری از یاران وطن، به اعتصاب غذای خود پایان دادی، به سهم خود و از زبان دوستانی دیگر، قدردان همت و ارادهات هستیم.
با لجاجت تمام بر آنند که باورهای سترون خود را بر واقعیت امروز تحمیل کنند، به عذاب روزهای عقیم گرفتارند. درماندگانی ترحم انگیزند که افقهای تازه را نمیبینند.
Читать полностью…به یک قدم از زمین تا آسمان رفتیم، به هرسو از شرق تا غرب پر کشیدم، و دانستیم که هچ جا نرفتهایم.
درازا سفرا که ماییم، و کوتاه سفرا که ماییم، چندانک میرویم نه منزل پدید است نه پایان.
( اقتباس از سخن ابوالحسن)
خبر کوتاه است، اندوهش بسیار. دکتر علی اکبر سر جمعی هم رفت. مرگ آن بزرگ دور از انتظار نبود، اما تلخ بودن این مرگ از آن است که دیگر عاشقی چون او در این ولایت نمیبینم.
Читать полностью…مرگ برای هر انسانی هست، زمادر همه مرگ را زادهایم، اما به گمان من مرگ خودخواستهی فیلمساز هنرمندی چون کیومرث پور احمد، پیامی فراتر از مرگِ مقدر یک انسان دارد. چنان است که میخواهد خبر از مرگی گستردهتر و مهمتر از مرگ خود بگوید، انگار میخواهد از خفقان "هنر" و مرگ ادب در این سرزمین ستمگرفته بگوید. برای مرگ هنرمند شاید بتوان کلامی به تسلیت پیدا کرد اما برای خفقان هنر و مرگ ادب چه کلامی به تسلّی میتوان گفت؟
Читать полностью…جشن سوري مناسكي بود ويژهي ايرانيان، در آخرين شب اسفندارمذ(ماهاسفند) و رواج آن بيشتر شايد در خراسان بزرگ بود. «سوري» ظاهرا نوعي از گل سرخ و بسيار خشبويي بوده كه بعدها به نام گل محمدي شهرت يافت. شادي، خوشحالي و خرمي را نيز از معاني «سوري» دانستهاند. پس جشن سوري انگار خوشامدي بوده به نورز و بهار و سبزه و گل. ... ادامه در https://ali-tahmasbi.com/index.php/2021-03-29-01-12-55/224-2021-03-09-11-45-17
در فرمت پی دی اف :
https://ali-tahmasbi.com/p/articles/soori.pdf