shotnote1 | Unsorted

Telegram-канал shotnote1 - نویسندهّ تک شات

2499

از یک عکس، یک جمله؛ از یک جمله، یک زاویه‌ی تازه. نوشتن را با نگاه آغاز می‌کنیم. با هم می‌آموزیم متن‌های کوتاه، الهام‌های بلند، و آموزه‌هایی موجز برای نوشتن. @ShSepehri1 ادمین @shotnote1 ✍️ #شهلا_سپهری 🎬کانال سینمایی @Honarefilmnameh

Subscribe to a channel

نویسندهّ تک شات

سبک مینیمالیستی یا همینگوی‌ای✨
همینگوی معروفه به اینکه صفت رو تا جای ممکن حذف می‌کرد و تصویر رو به ساده‌ترین حالت می‌نوشت.

ده جمله از مناظر خشن به سبک همینگوی:

. گلوله‌ها در سنگر ترکیدند.
2. خون روی خاک ریخت. بوی مرگ بود.
3. آتش جنگ همه را خاکستر کرد.
4. سرباز زخمی نفس آخر را کشید.
5. باد آمد. شب تیره‌تر شد.
6. گل‌ها زیر کفش‌ها له شدند.
7. زمین لرزید. آتشبار ادامه داشت.
8. باران آمد. زمین پر از گل شد.
9. استخوان‌ها زیر خاک بودند.
10. فانوس در جنگل صدا داد.

مثال با تصویرسازی ادبی و شاعرانه:

1. گلوله‌ها با صدای بلند در سنگرها انفجار میکردند.
2. خون روی خاک افتاده و بوی مرگ فضا را پر کرده بود.
3. آتش جنگ همه چیز را به خاکستر تبدیل کرده بود.
4. سرباز زخمی نفس‌های آخرش را در درد می‌کشید.
5. باد سرد و بی‌رحم تیرگی شب را بیشتر می‌کرد.

6. گل‌های له شده زیر کفش‌های خونی مردان روی زمین خفه شده بودند.
7. زمین لرزید و صدای آتشبار تمام نمی‌شد.
8. باران سیل‌آسا زمین ترک خورده را مملو از گل کرد.
9. استخوان‌ها زیر خاک سرد خفته بودند.

10. صدای فانوس دستی در تاریکی جنگل می‌پیچید.
@shotnote1 ✍🍃

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

ویژگی‌های اصلی سبک همینگوی در سال‌های اولیه کاری او:


■ 1. زبان ساده و کوتاه
جملات کوتاه، بدون تشبیه‌ها و توضیحات طولانی.
بیشتر بر روی فعل و عمل تمرکز دارد.

■ 2. اصل کوه یخ (Iceberg Principle)
نویسنده فقط بخش کمی از داستان یا احساسات را می‌گوید، بقیه زیرسطح است.
خواننده خودش معنای پنهان را حس می‌کند.

■ 3. جزئیات ملموس و واقعی
صحنه‌ها و کارهای روزمره را دقیق و عینی توصیف می‌کند.
احساسات و تنش‌ها از دل همین جزئیات بیرون می‌آید.

■ 4. روایت اول‌شخص یا سوم‌شخص نزدیک
نزدیک به ذهن شخصیت، بدون قضاوت مستقیم نویسنده. مثال:
«خورشید پایین می‌رفت. مرد کفشش را درآورد و نشست.»
چیزی دربارهٔ احساسات نمی‌گوید، اما از حرکت و جزئیات، حس خستگی یا انتظار منتقل می‌شود.

@shotnote1 ✍✨

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

artist: Omar Ortiz, Mexican 1977



زندگی قبل از هر چیز زندگیست
گل می خواهد
موسیقی می خواهد
زیبایی می خواهد
زندگی ، حتی اگر یک سره جنگیدن هم باشد
خستگی درکردن می خواهد

•نادر ابراهیمی



@shotnote1 🍃✨

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

پرنده‌ای آبی در قلب من است
که می‌خواهد بیرون بزند
اما من سرسختم درمقابلش
می‌گویم: همان‌جا بمان
نمی‌گذارم هیچ‌کس تو را ببیند
پرنده‌ای آبی در قلب من است
که می‌خواهد بیرون بزند
اما من روی او ویسکی می‌ریزم
و دود سیگار به خوردش می‌دهم
و روسپیان
و مشروب‌فروشان
و کارکنان داروخانه
هیچ‌گاه نخواهند فهمید که او آنجاست

پرنده‌ای آبی در قلب من است
که می‌خواهد بیرون بزند
اما من سرسختم در مقابلش
می‌گویم آرام بگیر
می‌خواهی خرابم کنی؟
می‌خواهی کار و زندگی‌ام را
و فروش کتاب‌هایم را در اروپا
خراب کنی؟
پرنده‌ای آبی در قلب من است
که می‌خواهد بیرون بزند
اما من زرنگ‌ترم
فقط می‌گذارم گاهی شب‌ها بیرون بیاید
شب‌ها
وقتی همه به خواب رفته‌اند
به او می‌گویم: می‌دانم که تو در قلب منی
پس این‌قدر غمگین نباش
بعد او را می‌گذارم سر جایش
اندکی می‌خواند
چرا که هنوز کمی زنده است
و این‌گونه باهم به خواب می‌رویم
با رازی که بین خودمان می‌ماند
رازی آن‌قدر زیبا
که می‌تواند مردی را به گریه بیندازد
اما من گریه نمی‌کنم
تو چه‌طور؟

چارلز بوکوفسکی
@shotnote1✍✨

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

فضاسازی حسی تصویری

📝
#توصیف می‌تواند داستان را باورپذیر کند.
گاهی با توصیف خوب مکان و زمان داستان، نویسنده می‌تواند از جنبه‌ی واقعیت‌نمایی نوشته‌اش را قوت بیشتری ببخشد. وقتی اشیا و جزئیات مکان به خوبی تشریح می‌شود، خواننده احساس می‌کند آن فضا واقعی و آن حادثه خیالی، حادثه‌ای‌ست که حتما اتفاق افتاده است.
✨اگر با توصیف مستقیم صحنه‌پردازی کنیم، به آن صحنه‌پردازی_ایستا گویند.
چرا که چنان‌چه گفتیم جریان داستان، در توصیف مستقیم،‌ متوقف می‌ماند.
✨ولی اگر با توصیف غیرمستقیم، صحنه‌پردازی کنیم، به آن صحنه‌پردازی_پویا گویند.
زیرا با این شیوه،‌ داستان جاری و پویا می‌ماند و توقفی در آن احساس نمی‌شود.


✍ @shotnote1

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

✍دیالوگ

[وودی آلن در نقش سقراط]
وودی آلن: ببینم این‌که انسان قبل از تولدش وجود نداره... درسته؟
سیمیاس: بله درسته.
وودی آلن: و قطعاً بعد از مرگش هم وجود نداره... درسته؟
سیمیاس: بله درسته.
وودی آلن (فاتحانه): هوم‌م‌م‌م.
سیمیاس: خب... که چی؟
وودی آلن: هستی که بین دو نیستی قرار گرفته چیزی بیش‌تر از یه وهم نیست!

مرگ در می‌زند / وودی آلن


@shotnote1✨🍃

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

🫧

همینکه زندگیت در تنهایی گذشت، موضوع سرتاسر زندگیت دست از سرت برنمی دارد. مغز آدم پوک می شود. برای اینکه از شرش خلاص بشوی، سعی می کنی که با همه آدم هایی که به دیدنت می آیند کمی قسمتش کنی، و آن ها هم خوششان نمی آید. تنهایی آدم را آماده مردن می کند...
لحظه هایی هست که تنهای تنها می شوی و به آخر هر چیزی که ممکن است برایت اتفاق بیفتد می رسی. این آخر دنیاست ....
خود غصه، غصه ی تو دیگر جوابگویت نیست و باید به عقب برگردی، وسط آدما، هر که می خواهد باشد. در این جور لحظه ها به خودت سخت نمی گیری، چون حتی به خاطر اشک ریختن هم باید به آغاز هر چیز برگردی، به جایی که همه دیگران هستند ...

سفر به انتهای شب
لویی فردینان سلین

@shotnote1

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

بخش هولناک داستان کوتاه «اتاق سرخ» از هربرت جورج ولز به شرح زیر است:

«گفتم خیالتون رو راحت کنم، اون شبح باید کاملا ظاهر شه تا بتونه من رو بترسونه و با لیوانی که در دستم بود جلوی آتش ایستادم. مردی از گوشه چشم نگاه مختصری به من انداخت و گفت: هر طور که میل شماست... گفتم من بیست و هشت سال زندگی کردم و هرگز شبح ندیدم.»
این قطعه با حس اطمینان و بی‌اعتقادی مرد جوان مقابل ترس و شبح، فضای تعلیق و ترس را شکل می‌دهد. همچنین حضور سایه و نگاه سرد مردی دیگر که اشاره به وجود شبح دارد، جو وحشت را تشدید می‌کند.

🎙 فایل صوتی در لینک زیر:👇
کانال کارگردان مولف
/channel/honarefilmnameh/6240

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

🔹بهترین کانال‌های علمی و فرهنگی در تلگرام🔹


🤝جهت شرکت در تبادل:
@HHo_bb

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

🫧

خالد حسینی
از کتاب " باد بادک باز "

همان شب اولین داستانم را نوشتم.
نیم ساعت طول کشید. داستان دلگیر کوتاهی بود درباره مردی که فنجانی جادویی پیدا کرد و فهمید که اگر تویش اشک بریزد اشکها بدل به مروارید میشوند.
اما هر چند از مال دنیا چیزی نداشت، شاد وخندان بود و کمتر اشک میریخت، پس در صدد برآمد راه هایی پیدا کند و غمگین شود تا بتواند با اشکهایش ثروتمند شود.
همانطور که مرواریدها تلنبار میشد، طمعش گل کرد.
داستان به اینجا ختم میشد که مرد کارد به دست روی کوهی از مروارید نشسته است و بی اختیار در فنجان اشک میریزد و جسد همسر مقتولش در دستهای اوست.


@shotnote1✍✨

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

✍چند دسته پرکاربرد :

1. افعال استمراری (کشدار و ممتد)

مثل: می‌لغزید، می‌خزید، می‌ریخت، می‌تابید، می‌دوید (ممتد)
کاربرد: ایجاد تعلیق، کش دادن فضا، حس زمان کند یا سنگین.
مثال: «سایه آرام آرام روی دیوار می‌خزید.»

2. افعال دفعی (شوک و ضربه‌ای)

مثل: پرید، جهید، کوبید، شکست، جیغ زد.
کاربرد: غافلگیری، تنش، لحظه‌ی ضربه.
مثال: «ناگهان در کوبیده شد.»

3. افعال حسی/ادراکی (درونی و توصیفی)

مثل: حس کرد، شنید، بویید، لرزید، درک کرد.
کاربرد: ایجاد همذات‌پنداری با شخصیت، کشاندن خواننده به درون ذهن/تن.
مثال: «صدای نفس غریبه را پشت سرش حس کرد.»

4. افعال تعلیقی/نامعلوم (ابهام‌آفرین)

مثل: می‌نمود، به نظر می‌رسید، سایه‌وار شد، محو شد.
کاربرد: مرموز کردن فضا، ایجاد تردید و وهم.
مثال: «چهره‌اش در مه محو می‌نمود.»

5. افعال تداعی‌گر حرکت جمعی یا تدریجی

مثل: انباشت، هجوم آورد، جاری شد، فرو ریخت، پیچید.
کاربرد: ساختن صحنه‌های بزرگ، جمعیت، یا طبیعت قدرتمند.
مثال: «جمعیت آرام آرام هجوم آورد و کوچه را پر کرد.»

6. افعال خنثی/گزارشی (ساده و بی‌هیجان)

مثل: رفت، آمد، نشست، برداشت.
کاربرد: وقتی نویسنده می‌خواد متن را سرد و بی‌حس نشون بده یا ریتم رو آهسته کنه.
مثال: «او فقط نشست و نگاه کرد.»

@shotnote1✍✨✨

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

🫧

برای خدمت به بشریت حاضرم تا پای چوبه‌ی دار بروم اما خوب می‌دانم که حتی دو روز هم نمی‌توانم با یک انسان در یک اتاق به سر ببرم. به محض اینکه یک نفر به من نزدیک می‌شود، شخصیتش کلافه‌ام می‌کند.


داستایفسکی
برادران کارامازف، ترجمه‌ی اصغر رستگار



@shotnote1 ✍✨

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

*⃣ نقش افعال استمراری

○تعلیق~ کش دادن وضعیت برای افزایش اضطراب. 
مثال: خزیدن تدریجی ترس / حرکت آهسته و ممتد تهدید.
*⃣تکنیک اجرایی:

اول با افعال استمراری ⬅️ تعلیق و خفگی ایجاد می‌شه.
بعد با افعال دفعی ⬅️ شوک و ضربه‌ی ناگهانی.


مثال: 🎴

«غروب خاموش بود، شهر در دوردست می‌درخشید؛ ناگهان بر لبه‌ی تپه، سایه‌ای جهید و سکوت را درید

«سکوت، آرام آرام در راهرو می‌خزید، نفس‌ها سنگین‌تر و سنگین‌تر می‌شدند. ناگهان در با ضربه‌ای مهیب گسست و تاریکی هجوم آورد.»

@shotnote1
@honarefilmnameh

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

❇️✍

«افعال دفعی»

(یعنی افعالی که حرکتی ناگهانی، غیرمنتظره، تند یا ضربه‌ای را منتقل می‌کنند، مثل: پریدن، جستن، کوبیدن، چنگ زدن، جیغ کشیدن، هجوم بردن، برگشتن، افتادن و …) به طور ویژه برای القای غافلگیری و شدت عمل در روایت به کار می‌روند.
این افعال بیشتر در ژانرهایی که ریتم تند و ضرب‌آهنگ بالایی دارند، پرکاربردند.
▫️▫️▫️
🎴 کاربرد
این افعال در هر ژانری ممکن است استفاده شوند، اما نقش و بسامدشان متفاوت است:
طنز: «لیوان از دستش پرید و آب همه‌جا را پاشید». (برای اغراق کمدی)

درام اجتماعی: «پدر با خشم روی میز کوبید». (برای نشان دادن تنش عاطفی یا خانوادگی)
ماجراجویی: حرکت‌های ناگهانی قهرمان برای عبور از موانع: «او به لبه پرتگاه پرید»، «طناب را محکم چنگ زد».
هیجانی/تریلر: تعقیب‌وگریز، نبرد یا کشف راز ناگهانی: «کارآگاه ناگهان برگشت»، «دستش را روی اسلحه کوبید».
برای القای تنش و اضطراب شدید.
وحشت: برای ایجاد شوک و ترس: «هیولا ناگهان جهید»، «در با صدای بلند کوبیده شد».
عنصر غافلگیری و واکنش سریع قربانیان باعث شدت ترس می‌شود.
@shotnote1
@honarefilmnameh

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

🎖برترین کانال‌های علمی، هنری و فرهنگی در یک نگاه 🧠📚🎶🎨

⟪ 🕊️✦∞⟫

🔗 [
/channel/addlist/gh1t6zuaUPxmOTJh ] 🔗
──━━⊱•••✦•••⊰━━──

📩 هماهنگی جهت تبادل:
🫆 @Patricia_Psychology

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

🫧🫧

همینگوی دنیا را از راه حواس پنجگانه با دقت و ظرافت وصف می‌کند تا خواننده را در فضای واقع‌گرایانه داستان غرق کند.

چند نمونه‌ توصیف ملموس از آثار ارنست همینگوی:


- صدای لغزیدن یخ درون سطل نقره‌ای که شیشه شرابی در آن است. 
- بوی سنگفرش مرمر کف بیمارستان. 
- احساس لذت با پوست از لباس شسته و پاکیزه. 
- مزه شراب و بادام نمک‌سود و میگوی خشک. 
- تصویر طلوع و غروب خورشید بر فراز تپه‌ها. 
- غرش شیرها در دل شب و پرواز پرندگان شکاری در آسمان آبی. 
- مراحل تعقیب و گریز شکارچی و شکار در طبیعت آفریقا

@shotnote1✍✨

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

🌾
داستانک شاعرانه

گندم‌ها مانند کیمیاگران، رگه‌های زرد آفتاب را به طلای رقصان در باد تبدیل می‌کردند و به دست باد می‌سپردند.
شاید پرندگان سفید برای جشن گندم بود که بر سر کشاورزان ‌می‌خواندند و می‌چرخیدند.

لک لک به جا مانده از کوچ با چشمانی ذوق زده، سوی پسرک دوچرخه سوار می‌دوید.

باد امروز، باری به هر جهت شده بود. سایه، دوچرخه پسرک را با خود برد. پسرک غمگین به روی زمین افتاده و به پهنای آسمان آبی اشک بر صورت داشت.

#شهلا_سپهری

@shotnote1 ✍✨

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

من کنار خط آهن بازی کرده ام. از دکل ها، بالا رفته ام. توی حوض تصفیه خونه ها، آب تنی کرده ام. و بعد ها، عشق رو، توی قبرستون ماشین ها، تجربه کرده ام. روی صندلی های جر خورده ی اسقاطی ها، خاطره هایی دارم که شبیه پرنده هایی هستن که افتاده ان توی نفت سیاه، ولی به هر حال، خاطره ان.

آدم، به بدترین جاها هم، وابسته میشه. اینجوریه. مثل روغن سوخته ی ته بخاری ها ...!!

ژوئل اگلوف
منگی

@shotnote1

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

نمونه‌ی یک گشایش با صحنه‌پردازی ایستا:

«بقالی پر بود از گونی‌های کوچک و بزرگ حبوبات. تنها چند راه باریک میان آنها وجود داشت که بقال چاق و خپله برای این که جنسی را بردارد و به دست مشتری بدهد،‌ مجبور بود به سختی از میان این راه‌ها عبور کند. طاقچه‌ها و قفسه‌ها پر بود از شیشه‌های جورواجور مربا و ترشی. از دیوار سمت چپ، کلمه‌گوزنی آویزان بود. کلاهی گرد که مال بقال بود از قسمت پایینی شاخ‌های درهم‌پیچیده‌ی گوزن آویخته بود ...»
مشاهده می‌شود که این شیوه شبیه انشای سنتی مدرسه است و هیچ حرکت و پویایی در آن دیده نمی‌شود. هنوز داستان شروع نشده است و خواننده نمی‌داند آنچه می‌خواند چه ربطی به آنچه در پیش است، خواهد داشت.

نمونه‌ی یک گشایش با صحنه‌پردازی پویا:

«مردی لاغرمردنی، با بی‌صبری کنار درِ بسته دکان ایستاده بود که «آقا کمال»  نفس‌نفس‌زنان از راه رسید و کلید را توی قفل قدیمی انداخت. در چوبی را در دو طرف تا کرد و به دیوار تکیه داد. بوی ترشی و نفتالین، قاطی با ده‌ها بوی دیگر از دکان بیرون زد. مرد لاغر در برابر هیکل گنده و خپل آقا کمال، مانند فیل و فنجان به نظر می‌آمدند. آقا کمال در پیشخوان را بلند کرد و به زحمت از راه باریکی که میان ده‌ها گونی کوچک و بزرگ که کنار هم در فضای کوچک دکان چپیده بودند، ‌گذشت. در مقابل نگاه تند و اخم و تخم مشتری لاغر، کلاه گرد مخملی‌اش را برداشت. تنها باریکه‌ی موی فلفل‌نمکی پشت گردن‌اش دیده می‌شد. به دیوار سمت چپ دکان، سر گوزنی آویزان بود. آقا کمال مثل هر روز به قسمت پایین شاخ‌های درهم‌پیچیده گوزن آویخت. قفل و کلید را روی ردیف یکی از قفسه‌ها گذاشت. قفسه‌ها و طاقچه‌ها پر بود از انواع ادویه و گیاهان دارویی... »
✍ @shotnote1

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

برشی از داستان کوتاه
جنوب
✍خورخه لوئیس بورخس

گاه‌به‌گاه می‌خوابید، حرکت قطار به رؤیاهای او جان می‌داد. آفتاب سفید و طاقت سوز نیم روز دیگر جای خود را به آفتاب زردی داده بود که پیش از غروب می‌آید، آفتابی که به زودی قرمز رنگ می‌شد. قطار راه‌آهن هم اکنون متفاوت شده بود؛ دیگر همان قطاری نبود که از ایستگاه کونستی‌توسیون بیرون آمده بود؛ دشت و گذشت ساعات شکل آن را تغییر داده بود. بیرون قطار، سایهٔ آن به جانب افق کشیده می‌شد. اقامت‌گاه‌ها و دیگر نشانه‌های انسانی، زمین ازلی را خدشه‌دار نمی‌کردند. دشت پهناور و درعین‌حال صمیمی و تا حدی مرموز بود. در دشت بیکران گاه فقط ورزابی تنها دیده می‌شد. انزوا تام و تمام و شاید خصمانه بود، و باید به ذهنش خطور می‌کرد که سفر او فقط به جنوب نه، بلکه به گذشته بود. ورود بازرس قطار او را از این افکار بیرون کشید، پس از بررسی بلیط به او توصیه کرد که به جای ایستگاه معمول در ایستگاه دیگری پیاده شود: ایستگاهی قبل از آن، ایستگاهی که داهلمن با نام آن آشنا نبود. (در این مورد بازرس توضیحی داد که داهلمن کوششی برای فهم آن نکرد، یعنی اصلاً آن را نشنید، زیرا توجهی به روال امور نداشت.)

@shotnote1 ✨🍃

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

🏮چرا دریاطوفانی شد
نویسنده: #صادق_چوبک

«چرا دریا توفانی شده بود» یکی از بهترین داستان‎های کوتاه صادق چویک است که با وجود گذشت نیم قرن از نوشته شدن آن  هنوز خواندنی و جذاب به نظر می‎رسد و واجد نکات آموختنی بسیاری هم برای علاقمندان داستان‎نویسی ست، خاصه در روزگاری که بسیاری از داستانهای کوتاه فاقد عنصر تعلیق، گره‎افکنی و گره‎گشایی‎اند (بگذریم از آن نمونه‎هایی که ویژگی‎های سبکی‎شان چنین  اقتضا می‎کند)
این داستان همچنین به‎لحاظ فضاسازی غنی و از تصاویری زنده در عین ایجاز قلم چوبک برخوردار است.
شاید مجموعه‎ی همین ویژگی ها بود که باعث شد ابراهیم گلستان سراغ آن رفته و این داستان کوتاه را دستمایه‎ی ساخت فیلم «دریا» قرار داد
فیلمی که از بد حادثه نیمه تمام ماند و چه حیف! چرا که فروغ فرخ‎زاد یکی از بازیگران اصلی این فیلم بود.

❤️ @shotnote1

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

آب آبی رنگ دریا را می‌بینم، این آب همه بدبختی‌ها را میشوید و هر لحظه رنگش عوض می‌شود، و با زمزمه‌های غمناک و افسونگر خودش روی ساحل شنی میخورد، کف می‌کند، آن کفها را شنها مزمزه می‌کنند و فرو می‌دهند، و بعد همین موجهای دریا آخرین افکار مرا با خودش خواهد برد. چون به کسی که مرگ لبخند بزند با این لبخند او را بسوی خودش می‌کشاند. لابد میگویی که او چنین کاری را نمی‌کند ولی خواهی دید که من دروغ نمی‌گویم.

آئینه شکسته
#صادق_هدايت

@shotnote1

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

مونولوگ فیلم درخت گلابی
داریوش مهرجویی

وقتی شروع کنم دیگر برنخواهد خواست، یک‌ضرب پنجاه صفحه خواهم نوشت درباره چی پرسش خوبیست جواب هم ندارد، چون هنوز نمی‌دانم چطور بگویم..
با خودم حساب می‌کنم که اگر روزی یک صفحه بنویسم و روزی ده ساعت کار کنم می‌شود روزی ده صفحه، هفته ‌ای هفتاد صفحه، حسابش آسان است. اگر مثل آدم کار کنم تا اول زمستان نزدیک هزار صفحه نوشته ‌ام و جلد مقوایی زرکوب آماده دارم. اگر با حروف درشت چاپش کنند می‌شود چهار جلد.

❥❥❥❥❥
دیالوگ:

شاگرد اولی: نگفتین بالاخره این کتاب آخرتون چند جلده چند صفحه است؟

شاگرد دومی: بعید نیست که کتاب آخرتون پر از فرضیه‌های پا در هوا باشه.

استاد: کتاب آخر؟ کتابی که نوشته و خوانده نشده درست‌ترین و کامل‌ترین کتاب منه!

@shotnote1 ✨✍

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

اگر دریابیم
فقط پنج دقیقه
برای بیان آنچه می خواهیم بگوییم
فرصت داریم
تمام باجه های تلفن
از افرادی پر می شد
که میخواستند به دیگران بگویند
آنها را دوست دارند!


کریستوفر مورلی

@shotnote1✍✨

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

نویسندگی برای تلویزیون، رادیو و رسانه‌های جدید


مولف : رابرت ال. هیلیارد
مترجمان : فرزانه فرحزاد، صفورا نوربخش، غلامرضا تجویدی و نیسان گاهان


@shotnote1
@honarefilmnameh
هنر فیلمنامه کارگردان مولف❇️

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

✅ اصطلاحاتی در روایت‌شناسی و نقد ادبی:

افعال با کارکرد روایی (Narrative Verbs)


افعال تعلیقی (برای استمراری‌ها)

افعال انفجاری/ضربه‌ای (برای دفعی‌ها)

افعال حسی/ادراکی (برای درونی‌سازی)


این اسم‌ها توی دستور سنتی فارسی «دسته‌بندی رسمی» ندارن، اما توی تحلیل روایت، بلاغت مدرن و کارگاه‌های داستان‌نویسی رایجه که افعال رو

🌟بر اساس «نقش در ریتم و تنش متن» نام‌گذاری کنن.


@shotnote1

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

🔥برترین کانال VIP در تلگرام🔥

👈🏻 ادبیات 👉🏻

👈🏻 قانون جذب 👉🏻

👈🏻 آموزش زبان👉🏻

👈🏻علمی👉🏻

👈🏻 موسیقی👉🏻

👈🏻 حقوقی 👉🏻

👈🏻 روانشناسی 👉🏻

👈🏻 درمانی 👉🏻


💥پیشنهاد ویژه امشب😍


تبسمی‌ِخاموش


🔻لطفاعضو این فولدرجامع‌وکامل بشید🔺

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

🫧

روی خط باریک میان کوه و شهر،
سایه‌ای آرام قدم برمی‌دارد.
نه کاملاً در تاریکی، نه در روشنایی؛
جایی میان روزی که رفته و شبی که می‌آید.
انگار نگهبانِ رازهای غروب است،
که با هر گامش، سکوت کوه را سنگین‌تر می‌کند.

با حرکتی آرام جلو می‌آید،
پوزه‌اش را به دستت می‌مالد…
اما ناگهان دندان‌هایش در گوشت فرو می‌رود.
سکوت کوه می‌شکند،

و تو می‌فهمی آنچه روبه‌رویت نشسته،
دیگر یک روباه معمولی نیست.

عکس از #شهلا_سپهری 📸

@shotnote1✍✨
@honarefilmnameh

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

❌❗️ به زودی حذف خواهد شد!!
[فرصت طلایی محدودفقط برای کسانی که واقعاً دنبال رشد، بینش عمیق و تغییر واقعی هستن؛ نه برای همه!

هرچه سریعتر عضو شوید!

Читать полностью…

نویسندهّ تک شات

❇️دیالوگ

هلنا: از اینکه داری پیر میشی ناراحت نیستی؟

ایزاک: معلومه که نه، همه چیز داره بدتر میشه. آدمای بدتر، هوای بدتر، جنگ های بدتر و... خوشحالم که دارم میمیرم !

Fanny And Alexander


@shotnote1 ✨🍃✨

Читать полностью…
Subscribe to a channel