#با_من_برقص ...
چشمِ من بیدار است !
پلک هایم ،
عاشقانه یکدیگر را
در آغوش کشیده اند
و تصویر ِ یار را
در قاب ِ نگاهم
پنهان می کنند .
ساعت هشیار است . . .
قلبم به آرزوی وصال
همچنان می تپد
و شراب ِ سرخ ِ حیات
هنوز در رگهایم جاریست .
طفلی بیقرار است . . .
سکوت ،
از پشت پنجره ی اتاق
مرا می نگرد
و کودک ِ احساس
هنوز در حصار ِ سینه ام
از ترس بیزار است . . .
من در اندیشه ی پروازم
و در تکاپوی ِ گشایش ِ این رازم
من راه ِ ستاره را می دانم
و چون ماه
در تاریکی ِ این شب ، عریانم
من همزاد ِ دلتنگی ِ ابرم، بارانم
و نشانی ِ قبیله ی معشوق را
هم می دانم . . .
من آمدم ،
با پرنده و ستاره و ماه و باران آمدم
من به خوابگاه ِ معشوق ،
عریان آمدم
و من . . .
برای تولد ِ یک عصیان ، آمدم . . .
با من برقص !
در این ضیافت ِ نور و آینه
و وجودت را
در میان ِ بازوانم
تا گاه ِ رسیدن ، پنهان کن . . .
با من برقص ،
با ترانه ای
از جنس ِ لطافت ِ بوسه ،
و قصه ی این عشقبازی را
در گوش ِ زمان زمزمه کن ،
با من برقص ،
و "مانا" را
به این "مانی" ِ تنها
با عشق ، هدیه کن !!!
#مجتبی_نوراللهی
@sherroghazal🌸🍃
-خواب
را بدرود کن،
کز سیمگون ساغر دَمید؛
پرتوِ
می چون فُروغ،
آفتاب از جامِ صُبح...
#رهی_معیری
@sherroghazal🌸🍃
#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب
خوش به حال مردها ...
دلشان که بگیرد؛
سیگار می کشند...
هر زمان هم که باشد ، بدون ترس ودلهره، به دلِ خیابان میزنند ...
حتی اگر شد ، وسایل دم دستشان را می شکنند ...!
اما ما زن ها چه؟؟
نه خیابان برای #دلتنگی هایمان امن است
نه سیگار ، با طبع لطیفمان سازگار...
نه دلِ شکستن ظرف ها را داریم...!
ما زن ها ... دلمان که میگیرد؛
زورمان به موهایمان می رسد،
به ناخن هایمان می رسد،
به بغضمان میرسد...
ما زن ها... درمواقع #دلتنگی، خیلی قوی که باشیم .. نهایتش ... گوشه ای مچاله می شویم ... و بی صدا می میریم....!
#نرگس_صرافیان_طوفان
@sherroghazal🌸🍃
بغلم کن
#شهریار_قنبری
... هان
دختر بی قرار خيال و علف
برای قلب قشنگِ هياهوگرت چه بفرستم؟
چه بفرستم از اين راه دور
که شادمانت کند:
جغجغه ای برای دلت
رنگين کمانی برای چشمانت
يا پرسشی خوف انگيز برای انديشهات؟
بانوی بهار!
از نيلوفر انتظار
تا ارغوان آغوش
چند قرن فاصله است
به ساعت علفی؟
#منوچهر_آتشی
@sherroghazal🌸🍃
برقص با من
ای معشوقِ ممنوع
برقص!
رقص تو از حدود قانون خارج است
برقص و قانون را طوری بشکن
که گویی از ابتدا نبوده است
قوانین را گاهی
فقط با شکستن
می توان نجات داد
گاهی تصور کن که قانون
فقط نام یک کتابِ معمولیست ...!
#مری_الیور
@sherroghazal🌸🍃
جای من خالیست
جای من در عشق
جای من در لحظههای بیدریغ اولین دیدار
جای من در شوق تابستانی آن چشم
جای من در طعم لبخندی که از دریا سخن میگفت
جای من در گرمی دستی
که با خورشید نسبت داشت
جای من خالیست
من کجا گم کردهام آهنگ باران را؟!
من کجا از مهربانی چشم پوشیدم؟!
من بهار دیگری را دوست میدارم
جای من خالیست
جای من در میز سوم، در کنار پنجره خالیست
جای من در درس نقاشی
جای من در جمع کوکبها
جای من در چشم های دختر خورشید
جای من در لحظههای ناب
جای من در نمرههای بیست
جای من در زندگی خالیست
میشود برگشت
اشتیاق چشمهایم را تماشا کن
میشود در سردیِ سرشاخههای باغ
جشن رویش را بیفروزیم
دوستی را میشود پرسید
چشمها را میشود آموخت
مهربانی کودکی تنهاست.
#محمدرضا_عبدالملکیان
@sherroghazal🌸🍃
#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب
جای تو خالیست،
در تنهاییهایی که مرا
تا عمیقترین درههای بیقراری میکشانند.
جای تو خالیست،
در سردترین شبهایی
که لبخندهای مهربانی را به تبعید میبرند.
جای تو خالیست،
در دریغ نامکرری
که به پایان رسیدن را فریاد میکنند.
جای تو خالیست،
در هر آن نا کجایی که منم...
#حمید_مصدق
@sherroghazal🌸🍃
سیاره ما دیگر نیازی به آدمهای موفق ندارد، این سیاره به شدت نیازمند افراد "صلح جو، درمانگر، ناجی، قصه گو و عاشق" است.
#دالایی_لاما
@sherroghazal🌸🍃
از مشرق نگاه تو خورشید می دمد
صبحی که با تو می شود آغاز دیدنی ست...
#فاضل_نظری
@sherroghazal🌸🍃
آمدی گریه کنی شعر بخوانی بروی
نامه ای خیس به دستم برسانی بروی
در سلام تو خداحافظی ات پیدا بود
قصدت این بود از اول که نمانی بروی
خواستی جاذبه ات را به رخ من بکشی
شاخه یِ سیب دلم را بتکانی بروی
جای این قهوه فنجان که به آن لب نزدی
تلخ بود این که به جان لب برسانی بروی
بس نبود این همه دیوانه ی، ماهت بودم؟
دلت آمد که مرا سر بدوانی بروی؟
جرم من هیچ ندانستن از عشق تو بود
خواستی عین قضات همه دانی بروی
چشم آتش! مژه رگبار! دو ابرو ماشه
باید این گونه نگاهی بچکانی بروی
باشد این جان من این تو، بکشم راحت باش
ولی ای کاش که این شعر بخوانی بروی
#شهراد_میدری
@sherroghazal🌸🍃
موزیک ویدئو سریال #تاسیان
با صدای #محسن_چاووشی
@sherroghazal🌸🍃
هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش
آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش
وان سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش
هر که از یار تحمل نکند یار مگویش
وان که در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش
چون دل از دست به درشد مثل کره توسن
نتوان باز گرفتن به همه شهر عنانش
به جفایی و قفایی نرود عاشق صادق
مژه بر هم نزند گر بزنی تیر و سنانش
خفته خاک لحد را که تو ناگه به سر آیی
عجب ار باز نیاید به تن مرده روانش
شرم دارد چمن از قامت زیبای بلندت
که همه عمر نبودهست چنین سرو روانش
گفتم از ورطه عشقت به صبوری به درآیم
باز میبینم و دریا نه پدید است کرانش
عهد ما با تو نه عهدی که تغیر بپذیرد
بوستانیست که هرگز نزند باد خزانش
چه گنه کردم و دیدی که تعلق ببریدی
بنده بی جرم و خطایی نه صواب است مرانش
نرسد ناله سعدی به کسی در همه عالم
که نه تصدیق کند کز سر دردیست فغانش
گر فلاطون به حکیمی مرض عشق بپوشد
عاقبت پرده برافتد ز سر راز نهانش
#حضرت_سعدی
@sherroghazal🌸🍃
می فرستم من سلامی روشن و جاوید،
ای همیشه روشنی، ای هرگزی طالع،
تاج زردشت، ای گل خورشید.
#اخوان_ثالث
@sherroghazal🌸🍃
من از کجا پند از کجا، باده بگردان ساقیا
آن جام جان افزای را، برریز بر جان ساقیا
بر دست من نِه جام جان، ای دستگیر عاشقان
دور از لب بیگانگان، پیش آر پنهان ساقیا
نانی بده نان خواره را، آن طامع بیچاره را
آن عاشق نانباره را، کنجی بخسبان ساقیا
ای جانِ جانِ جانِ جان، ما نامدیم از بهر نان
برجَه گدارویی مکن، در بزم سلطان ساقیا
اول بگیر آن جام مِه، بر کفهٔ آن پیر نِه
چون مست گردد پیر ده، رو سوی مستان ساقیا
رو سخت کن ای مرتجا، مست از کجا شرم از کجا
ور شرم داری، یک قدح بر شرم افشان ساقیا
برخیز ای ساقی بیا، ای دشمن شرم و حیا
تا بخت ما خندان شود، پیش آی خندان ساقیا
#حضرت_مولانا
@sherroghazal🌸🍃
ای یار مرا موافقی وقتت خوش
بر حال دلم چو لایقی وقتت خوش
خواهم به دعا که عاشقان خوش باشند
ور زانکه تو نیز عاشقی ، وقتت خوش
#حضرت_مولانا
@sherroghazal🌸🍃
بی همگان بسر شود بیتو بسر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
خمر من و خمار من باغ من و بهار من
خواب من و قرارمن بیتو بسر نمیشود
#حضرت_مولانا
@sherroghazal🌸🍃
سخنی که با تو دارم، به نسیم صبح گفتم
دگری نمی شناسم، تو ببر که آشنایی
درِ چشم بامدادان، به بهشت برگشودن
نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی
تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی
چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیایی ...
#حضرت_سعدی
@sherroghazal🌸🍃
«شب، برای من همیشه یک معشوق خاموش بوده است. تنها جاییست که میتوانم خودم باشم، بینیاز از نمایش، بینیاز از واژه. شب، لباسیست که تنم را به نرمی میپوشاند و در تاریکیاش، اجازه میدهد تنهاییام بدرخشد.»
— #آنا_ایس_نین، از دفتر خاطرات
@sherroghazal🌸🍃
چشمانت ،
آفتاب سوزانی ست
كه تمام وجودم را می سوزاند
تو نمی دانی !
يک زن عاشق
مانند چوب های نازک و خشک است
كه زودتر می سوزد ،
و خاكستر می شود
تو نمی دانی !
يک زن عاشق
آتشفشان خروشانی ست درون اقيانوس ،
جهنمی رقصان روی باغ های بهشت ..
يک زن عاشق
می تواند گناهان تو را ببخشد
برهنه ات كند
ولی رستگارت كند ....!
يک زن عاشق
وهم نيست ، خيال نيست
تو را خوب می شناسد اما
تو او را نخواهی شناخت ...
#جمانة_حداد
@sherroghazal🌸🍃
نسیمی آنچنان آرام
که مخمل را هم از خواب
حریرینش نمی انگیخت
و روح صبح آنگه پیش چشم من
برهنه شد به طنازی
و خود را از غبار حسرت و اندوه
در آیینه ی زلال جاودانه ،
شست و شویی کرد.
بزرگ و پک شد
و ان توری زربفت را پوشید
و آنگه طرف دامن تا ،
کران بیکران گسترد
در این صبح بزرگ شسته
و پک اهورایی . . .!
#مهدی_اخوان_ثالث
@sherroghazal🌸🍃
ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ما
تا مدعی بمیرد از جان فشانی ما
گر در میان نباشد پای وصال جانان
مردن چه فرق دارد با زندگانی ما
ترک حیات گفتیم کام از لبش گرفتیم
الحق که جای رشک است بر کامرانی ما
سودای او گزیدیم جنس غمش خریدیم
یا رب زیان مبادا در بی زیانی ما
در عالم محبت الفت بهم گرفته
نامهربانی او با مهربانی ما
در عین بیزبانی با او به گفتگوییم
کیفیت غریبی است در بی زبانی ما
صد ره ز ناتوانی در پایش اوفتادیم
تا چشم رحمت افکند بر ناتوانی ما
تا بینشان نگشتیم از وی نشان نجستیم
غافل خبر ندارد از بینشانی ما
اول نظر دریدیم پیراهن صبوری
آخر شد آشکارا راز نهانی ما
تا وصف صورتش را در نامه ثبت کردیم
ماندند اهل دانش پیش معانی ما
تدبیرها نمودیم در عاشقی فروغی
کاری نیامد آخر از کاردانی ما
#فروغی_بسطامی
#شجریان
@sherroghazal🌸🍃
من مست می عشقم هشیار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
امروز چنان مستم از بادهٔ دوشینه
تا روز قیامت هم هشیار نخواهم شد
تا هست ز نیک و بد در کیسهٔ من نقدی
در کوی جوانمردان عیار نخواهم شد
آن رفت که میرفتم در صومعه هر باری
جز بر در میخانه این بار نخواهم شد
از توبه و قرایی بیزار شدم، لیکن
از رندی و قلاشی بیزار نخواهم شد
از دوست به هر خشمی آزرده نخواهم گشت
وز یار به هر زخمی افگار نخواهم شد
چون یار من او باشد، بییار نخواهم ماند
چون غم خورم او باشد غمخوار نخواهم شد
تا دلبرم او باشد دل بر دگری ننهم
تا غم خورم او باشد غمخوار نخواهم شد
چون ساختهٔ دردم در حلقه نیارامم
چون سوختهٔ عشقم در نار نخواهم شد
تا هست عراقی را در درگه او باری
بر درگه این و آن بسیار نخواهم شد
#فخرالدین_عراقی
@sherroghazal🌸🍃
#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب
شاد بودن یه تصمیم نیست.
دکمه نیست، که با فشار دادنش
چراغامون روشن شن...
هی بگو شاد باش...هی بگو بخند...
هی به شاخه ی شکسته بگو شکوفه بده...
#معین_دهاز
@sherroghazal🌸🍃
خسته ام ری را
می آیی همسفرم شوی ؟
گفتگویی میان راه بهتر از تماشای باران است
توی راه از پوزش پروانه سخن می گوییم
توی راه خوابهامان را برای بابونه های دره ئی دور تعریف می کنیم
باران هم که بیاید
هی خیس از خنده های دور از آدمی ، می خندیم
بعد هم به راهی می رویم
که سهم ترانه و تبسم است
مشکلی پیش نمی آید
کاری به کار ما ندارند ری را
نه کرم شبتاب و نه کژدم زرد
وقتی دستمان به آسمان برسد
وقتی بر آن بلندی بنفش بنشینیم
دیگر دست کسی هم به ما نخواهد رسید
می نشینیم برای خودمان قصه می گوئیم
تا کبوتران کوهی از دامنه رویاها به لانه برگردند....
#سید_علی_صالحی
@sherroghazal🌸🍃
می دو ساله به لب های یار من نرسد
گل پیاده به گرد سوار من نرسد
چها نوشته ام از بیخودی به نامه ی شوق
خدا کند که به دست نگار من نرسد!
دلم همیشه ازان همچو بید می لرزد
که چشم زخم خزان بر بهار من نرسد
ز شوق وصل تو خمیازه در دهان دارم
چو گل، شراب به داد خمار من نرسد
مگر به شیشه ی ساعت کنند بعد از مرگ
که دست صرصر غم بر غبار من نرسد
حدیث شوق به مکتوب، تا به چند سلیم
نویسم و به فراموشکار من نرسد
#سلیم_تهرانی
#رشید_کاکاوند
@sherroghazal🌸🍃
زندگیِ من از روزی آغاز شد
که تو را دیدم
و بازوانت، راهِ دهشتناکِ جنون را
بر من سد کرد
و تو سرزمینی را نشانم دادی
که در آن تنها بذر نیکی میپاشند
تو از قلبِ پریشانی آمدی
تا تسکین دهی تب و دردم را
و من درختی بودم که در جشن انگشتانت
میسوختم از اشتیاق
من از لبهای تو متولد شدهام
و زندگیام از تو آغاز میشود .
#لویی_آراگون
@sherroghazal🌸🍃
#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب
رفتم که در این شهر، نبینی اثرم را..
لب های ترک خورده و چشمان ترم را..
حاجت به رها کردنم از کنج قفس نیست..
ای قیچی تقدیر، مچین بال و پرم را..
تنها شدم آن قدر که انگار، نه انگار..
با آینه آراسته ام دور و برم را..
فردا چه طلب می کند آن "یار" که دیروز..
"دل" برده و امروز، طلب کرده "سرم" را..
"من" ماهی دریایم و دل تنگم از این، تُنگ..
ای مرگ! به تعویق، میفکن سفرم را..*
#علیرضا_بدیع
@sherroghazal🌸🍃
ای ساقیا مستانه رو آن یار را آواز ده
گر او نمی آید بگو آن دل که بردی باز ده
افتاده ام در کوی تو پیچیده ام بر موی تو
نازیده ام بر روی تو آن دل که بردی باز ده
بنگر که مشتاق توام مجنون غمناک توام
گرچه که من خاک توام آن دل که بردی باز ده
ای دلبر زیبای من ای سرو خوش بالای من
لعل لبت حلوای من آن دل که بردی باز ده
ما را به غم کردی رها شرمی نکردی از خدا
اکنون بیا در کوی ما آن دل که بردی باز ده
تا چند خونریزی کنی با عاشقان تیزی کنی
خود قصد تبریزی کنی آن دل که بردی باز ده
از عشق تو شاد آمدم از هجر آزاد آمدم
نزد تو بر داد آمدم آن دل که بردی باز ده
#ناشناس
@sherroghazal🌸🍃
پ.ن: این شعر از مولانا نیست
#علیرضا_قربانی
و
#کیهان_کلهر
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف و معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفت و گوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من
#خیام
@sherroghazal🌸🍃