«همواره و بی وقفه انقلاب می کنیم تا یک وقت سر سوزنی دیگرریخت یا منقلب نشویم،این شعار حک شده بر آن سوی سکه ی تمامی خیزشهای اجتماعی در سراسر این جهان سراپا خشونت و نیازمند جنگجویی پیوسته ست،شیرهای پرورش یافته ی در باغ وحش البته که نمی خواهند واقعا آزاد یا خلاص شوند [زیرا برای زیستن وحشیانه نه آمادگی و نه اشتیاقی دارند] اما خوراک بهتر یا نه حتی با کیفیت تر که متفاوت با قبل تر را چرا نخواهند و نجویند؟! جای گرم و نرم تر و فضای کمی رهاتر را شده موقتا و فعلا چرا نطلبند؟! [و البته نباید فراموش کرد که همین کار سطحی و منفعت طلبانه ی آنها نیز به قدر خود لازم و تا اندازه ای موثر و جَوشِکن است] شیرهای جنگلی اما تاب خوش رقصی برای هیچ نیرویی را ندارند و در همان ابتدا یا می گریزند و مدام تعقیب و اسیر می شوند [و باز و باز می گریزند و معنای راستین کلمه ی انقلاب می شوند] یا درست در قله های آزادگیشان می میرند و از ننگ و یوغ بردگی تطهیر می شوند [و به شکلی همزمان ریشه های دگرگونی را در خاک اذهان کنجکاو می کارند]»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
#مصادفات_ثانوی
توضیح عکس:
Honore Daumier - The Uprising
اگر از خواندن مطالب چیزی عایدتان می شود
می توانید به اندازه ی مبلغ استکانی چای مهمانم کنید
شماره ی کارت برای Donate [هدیه]
6037 9981 7641 8746
بانک ملی ایران
به نام زینب صفری دریاسری
لینک اولین مطلب کانال برای تازه واردشدگان:
/channel/SHimimL/26
لینک اولین تجربه ی ناشیانه ی فارسینوشت از دگرزبان:
/channel/Targomanha/6
لینک اولین صدای رادیویی:
/channel/ZohmRadio/6
لینک اولین مطلب رپنوشت:
/channel/RapNeveshtt/3
باید رسواترین چیزها و کسان را به هتک حرمتی دگرباره و تازه کشاند،مثلا مفهوم برابری را! چه کسانی میگویند نابرابری فی نفسه بد است و آیا به راستی نیت خیری دارند؟! یعنی برای مثال درخت و خرگوش،قارچ و مورچه با هم برابرند و باید به یک فرم بررسی،مورد کنکاش و توقع قرار گیرند؟! گمان نمیکنید آنچه که به واقع غیرمنصفانه [به دور از عقل سلیم و حداقلی] و حتی غیرانسانیست به خط کردن آدمها و مساوی خطابشان نمودنست [آنچه فاشیسم و سوسیالیسم در اتحادی مخفیانه بر سر آن توافق داشتند و به همین ترتیب ماهیت نیروها را از معنا تهی و تمامی انرژیها را صرف بقای خودشان کرده اند] و همین موضوع خود ایجادگر برتریخواهی و سهمجوییهای بیمارگون؟! آیا همینکه بخواهیم با همه به یک شکل برخورد کنیم خود مسبب ایجاد شدیدترین کژفهمیها و کژدیسگیها نیست؟! به گمان من زیبایی برهم زننده و حیرت زای موجودات به تفاوتهایشانست [اما این توفیرها را نباید دلیلی برای بهتر یا بدتر بودن جانوران در نظر آورد] ما باید در پی اصرار بر فرقها باشیم تا بتوانیم اتحادی واقعی را میان مخالفان خونی یکدیگر ایجاد کنیم،وحدتی متکی بر تنوع و کثرت! [توافقی بر سر ناسازگاری دائمی چیزها]
Читать полностью…«جنس خوب می بندتت،ذوقتو با کور کردن بینا می کنه»
اگه چیزیو می بلعی و باز می خوایش یعنی داری یه انگلیو قورت می دی که قراره کلتو یه جا ببلعه و برینه! اتفاق قشنگ [مث درد گنده] یه جوریه که از زمان و مکان می کندتو عصاره ت میکنه،واس همین هر جا دیدی گمون می کنی چیزی عالیه ولی همزمون داری له له شو می زنی بدون چاییدی! می گیری چی می گم؟!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
#محاورات_اخروی
«پشت سر همو مسلسل طور اراده کن [حتی بی ارادگی هاتو هم...]»
تن ندادن خیلی مهمه! حتی به تن دادنم خودت باید تن بدی! یعنی چی؟! یعنی اگه قراره تسلیمم بشی به چیزی باس به اون مرحله که دیگه هیچ راهی غیر رنده شدن تو ماجرا نمونده رسیده باشی! حالا چرا؟! چون اونوخت دلت کباب نمیشه،کتاب میشه و واز تا بخونیش...می گیری چی می گم؟!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
#محاورات_اخروی
تصویر:
Jonathan Wolstenholme/Private Collection/Bridgeman Art Library
«همه چی از بیخ بی رنگه،خصوصا رنگا»
دور و بر مون هر چی که هس پیدا و ناپیداش راستیتش هیچی نیس،یعنی کل چیزایی که هستن و انگار نیستن ا خودشون برا ما چیزی ندارن رو کنن! ماییم که یا میریم رو پوستو تو عمقشون و هزار چیز و ناچیزو بهشون و باهاشون می بندیم و ازشون و کنارشون می خندیم و یا نه از روشون و میونشون سرسری لیز می خوریمو میفتیم به بدحالیای دنباله دار شخمی شخمی! واسه ایناس که وقتی کسی هی می گه دنیا ریده و چرته ولی خودشم قهوه ایه یعنی بدجور سابیده به الک و باس خودشو بتکونه اساسی و یه سری حرکتا رو که مدتهاس هی نمی زنه بالاخره رو کنه! می گیری چی می گیم؟!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
#محاورات_اخروی
«شک بکن هی شک بکن تا می توانی[با یقین]...»
هر چی دم دستمونه تا دم دستمونه،ماسته ماست! یخطور و شل ه! سردی اساسی میاره یه سره ش! شک چیه اونوخت؟! نعنا و پونه ی سیریش شدن! می پاشیش رو همین ماست یا با یه نمور خلاقیت دوغش می کنی با آب دقت! می خوام بگم سوال این نیست که این واقعا ماسته یا نه! سفیده یا سیاس و...سوال اصلی اینه که چطوریاس که عین گربه هر جور بندازیش باز ماست ماست میاد پایین و کجاها اینجور نمیشه! می گیری چی می گم؟!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
#محاورات_اخروی
تصویر:
René Descartes:Portrait,Drawing 1794
شهریار [همون آق رییس و خانوم ملکه ی خودمون] یه آدم مشخص گوگولی تو یه سیستم حکومتیه خاص نی! یه نوع روش کثافتکاریه اعلاس! یعنی چی؟! یعنی سر همه چی باید به یه نفر وصل شه تهشو همه م همونو صاحابو و باعث بانیو مقصر همه چی بدونن! [از افلاطون تا هابز و حتی این جدیدیای رو بورس هم دارن همینو می گن هی،حتی دیوونه میوونه های دولت ستیز و آنارشیست مانارشیستای کله خرم یه رهبر مهبر گرداننده رو تو طرح کلیشون در نظر دارن که باید تا حدودی مسئولیت خوشگل پیاده کردن هرج و مرجو گردن بگیره و عیبی م نداره در نوع خودش و بپریم حالا از رو جزئیاتش چون بحث چیز دیگه س این وسط مسطائو فعلا] ولی اون زیر میرا همه دارن زیرآبی خودشونو میرن و حال کثیف کفتاریشم می برن و به ریش حنا بسته و دستای خون گرفته ی شهنشاه و درباریا میشاشن و می خندن! شورش واقعی یعنی هر کی رو مجبور کنی سهم خودشو گردن بگیره و تو راهی که واقعا هس زندگی کنه ئو بمیره،می گیری چی می گم؟!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
#محاورات_اخروی
«مسخره باز ترین باش»
اکثر چیزای جدی جدی،شوخی شوخی زیادی جدی شدن! یعنی نه که واقعا واقعا مهم بوده باشن انقد الکی ملکی هی گفتن مهم نیس مهم نیس که گنده و مهم شدن! پس چی؟! تو باید یاد بگیری همه چیز میزارو مث سگ انقد قلقلک بدیو بخندونی تا بشاشن به خودشون! اونایی که نشاشیدنو فقط بشین و سیر کن! می گیری چی می گم؟
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
#محاورات_اخروی
تصویر:
Heath Ledger,Joker
«سر لذت بردنات عذاب وجدان نگیر بدبخت،خوشبختی دروغه!»
دولتا [کلا ریاست دوستا] دوس دارن این تو مخ بی صاحاب مونده ت حک شه که کیف کردنات فقط و فقط باید عمومی باشه و به نفع همه که یعنی خود حکومت! [اگه نه باید تاوانشو یعنی پولشو بدی مالیات طور] یعنی چی؟! یعنی حتی اگه پشتتو بخارونیو حظشو ببریم چرته! [چرت وجود دولتو عمه ها،عموها،خاله ها و دایی ها و کل وابستگانشه البته] حالا چرا این مزخرفو دیکته می کنن بهت؟! چون اگه حالت خوب و ردیف باشه پیش خودت تنها تنها،دلت نمی خواد ریخت نحسشونو ببینی! تو باید مث سگ له له بزنی که آب بوگندوشون برات بشه شربت! می خوای یه حرکت خفن بزنی؟! فقط کاراییو کن که حال می کنی باهاشون اساسی! {یا اگه حالم نمی کنی با بعضیاشونو می کنیشون با این حال،دستوری سرشون نگرفته باشی} عشقوحال جمعی یعنی خوشحالی بی ضرر تک تک آدما جدا جدا و کنار هم! می گیری چی می گم؟!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
#محاورات_اخروی
«در ستایش گوز عجیب و غریبی نبودن»
با یه نیم نگاهی به جمله ی یه فیلسوف شیطون بلا که ادا زاهدارو در میاورد میشه گفت،وقتی همه خیال می کنن گوز خاصین یعنی هیشکی هیچ گوزی م نیس! همه ی ما تو این جهان گنده بک که غباریمو عیبی ام نداره و خیلی هم عالی! ولی اگه سعی کنی چیزی بار این خاشاک کنی تهش معتاد خودت میشی و باطل! اگه قرار باشه واقعا چیزی باشی باید همونی باشی که هستی خب! اینطوری شاید یه نمور بیشترم بشی تهش [چون باقی خودشونم نیستن] می گیری چی می گم؟!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
#محاورات_اخروی
«باید گه خاصی خورد»
گه [یعنی همون چیزی که بعد خوردن می رینیم] رو که نمی خورن چون اصن واسه دور ریختنه [زباله س یه جورایی] و برا همینم وقتی یکی یه چرتی می گه می گن گه [اضافی] نخور اما اگه اونچیزی که گهه یا گه مال شده یا داره شبوروز جای گه تو پاچت می ره همون اصل ماجرا باشه اونوخت نه تنها باید از توی سوراخ و فاضلاب بیرونش کشید و آورد سر سفره که باید دولپی و با ولع خوردش،یعنی اینجوریا از ریدمان رسید به گفتمان! سر و ته کرد قصه ی خورد و خوراکو! بعدش چی میشه مثلن؟! اون عنی که عن نبود و ریختی تو معده ت و بالا میاری،هی تگری می زنی و لا و لوی همین شکوفه زدنات یعنی دقیقن وسط همون کثافتا یه چیزای واقعا خوردنی ای پیدا میشه که البته هسته ن و باید بکاریش تو زمین! نه هر زمینی! زمین بازی! از شکوفه به شکوفه! می گیری چی می گم؟!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
#محاورات_اخروی
تصویر:
Andres Serrano,Piss Christ
او که شاشبند شده در مجللترین دستشویی ها نیز قوت ادراریدنی بی تنش را ندارد: «در آزادسازی یکباره امکان فروپاشی امر رهش یافته بسیارست،پرش های کوتاه را باید اول آموخت و بعد تا پای بال بال زدنهای مذبوحانه سوخت تا درِ قفسی ارزش باز شدنش را بسازد،در هر رخداد بی هوا همواره احتمال یک خفگی رقت انگیز مستتر است،اتفاق نابْ خسته کننده و دیریاب!»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
حتی برای چاق و دچار اضافه وزن ماندن نیز باید که به میل کردن انواع خوراکی ها ادامه داد: [هیچکسی نمی تواند بدون بلعیدن چیزهای تازه و تازه تر فربه و پرحجم باقی بماند] «استمرار،تنها فرم بر جای و بی جای ماندنست!»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
اگر از خواندن جنونهای نوشتاریم چیزی عایدتان می شود
می توانید به استکانی چای [یا هر چه خود خواهید] مهمانم کنید
شماره ی کارت برای Donate [هدیه]
6037 9981 7641 8746
بانک ملی ایران
به نام زینب صفری دریاسری
نوشتن یگانه کار و تنها منبع درآمد منست
از این رو نه عدد حمایت که جاری شدنشست که مهمست
لینک اولین مطلب کانال برای تازه واردشدگان:
/channel/SHimimL/26
لینک اولین تجربه ی ناشیانه ی فارسینوشت از دگرزبان:
/channel/Targomanha/6
لینک اولین صدای رادیویی:
/channel/ZohmRadio/6
لینک اولین مطلب رپنوشت:
/channel/RapNeveshtt/3
«او که نمی تواند بی هیچ واهمه و عذاب وجدانی لبانی را بی رحمانه بشکافد و به خونمردگی بکشاند،چگونه بر آن لبانه های بنشسته ی بر چهره ای بوسه ای جانانه بکارد؟! شور از سر ضعف،روباهی کنفی است،مهربانی گرگانه،مرواریدی صدفی!»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
#مصادفات_ثانوی
توضیح عکس:
Lola Liivat - Protestilaul 1962
«اینکه سوال چرا حقوقم اینقدر کم است،بیشتر از سوال چرا باید شاغل به کاری باشم که دوست ندارم مطرح می شود،نشان دهنده ی آنست که انسان همیشه دیر به پرسش می افتد و همین هم او را به سوی جوابهای نادرستی روانه می کند! پاسخ [در اعماق چه خبر است؟!] را جوب و نهر که نمی دانند باید که از دریا و اقیانوس بپرسید و همین حرکت از فرش به عرش {نه لزوما رسیدن و پیروزی} خود همان برآوردن غایی ست»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
#مصادفات_ثانوی
توضیح عکس:
"Gate Chain", 1967 By Andrew Wyeth
«درودها و آفرینها بر او که از آنچه خود اندکی دارد،به تمام می بخشد! ناقصی که بر نقصهای خویش چنبره زده،کاملا آزاد گشته ایست که می تواند با اشارات یک پر گندیده اش حتی به پروازی شگفت انگیز درآید»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
#مصادفات_ثانوی
توضیح عکس:
TASCHEN Annie Leibovitz Book
«انقد ادویه نزن که مزه ی خوراکیت یادت بره...»
یه چیزایی هسن وقتی قاطی چیزای دیگه میشن باحالشون می کنن،ولی وقتی اندازه ا دستت در بره کل اون ماجرا مهمه رو از بین می رن اصلا،این میشه که می خوای بری ماهیگیری ولی اینکه چه لباسی بپوشی میشه اصل ماجرائو اگه اون که ته ته دلپسندته نیابی برنامه تماما لغوه [خلاصه که بپا حواست پرت نشه اونقد که اولت بشه آخر و برعکس]...می گیری چی می گم؟!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
#محاورات_اخروی
تصویر:
Pieter Bruegel the Elder - The Wedding Dance
«اونچیزایی که وسط دردام دوس داری واقعا داری»
تو خوشیا زهرمارم برات میشه چای دارچین! یعنی چی؟! یعنی وقتای خوش خوشان مهم نیس به چیا و چقد اهمیت می دی! چون می پره از سرت! اون چیزایی برات واقعن واقعین که میون دندون دردی که می شاشه تو خواب و خوراکتم به فکر و درگیرشونی! می گیری چی می گم؟!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
#محاورات_اخروی
تصویر:
نگاه کنید به
Yosuke Yamashita,Burning Piano 2008
«سخته؟! پس اصل ه! کپیا راحت ترن [و بیماری زا]...»
تو دنیای به قول کاراکتر باشگاه مشت زنی کپی از کپی از کپی از...ایم و واس همینم هس که چهره ها خوشگل و پلاستیک گرفته س،دلا پلاسیده و نور ندیده،حالا چطو میشه از این ورطه بیرون کشید لباسو به قول حافظ شیراز؟! خُ باس که چربی مربی زیادی بمالی به کل هیکلتو به قول پندار فیلسوف باستان باید از مد زمونه ت بیرون بزنی و با قبول کردن کلی طرد و درد اضافه بشی همون که هستیش واقعنی و اونوخت با زاینده بازی و پاینده سوزی بشی به قول هایدگر آلمانی [البته تو صاف و ساده ترین قسمت متنای زیادی پیچیده ش] چوپان پاسدار هستیدن [یعنی نه صاحب عالم که دیدزن و حدفهم دنیا و آدماش] یعنی به قول بابای حالا دیگه مرده م شاپور قهوه چی وا بدی همش وا دادنو [معلومه که به این سادگیا که نوشتم نیس و پارگی ها داره و طنز متنمم حتمنی گرفتی دیگه؟! مگه نه؟!]...می گیری که چی می گم دیگه؟!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
#محاورات_اخروی
«دیگ به دیگ میگه خوشگل کردی کلک! باز میخوای چه غلطی کنی؟!»
سر و ته بیشتر گیر و گور اومدنای آدما رو که بزنی میرسی به آینه بازی! یعنی چی؟! یعنی اکثر آدما دارن همون چیزیو که تا تهش گاز گازی کردن یا حسرتشو دارن از دیگری دریغ یا براش ممنوع می کنن! می گن اخخه جیزه که چی؟! که باز بزننش تو رگای خودشون [مورفینی طور] فقط روبروی سیاه ذغالیای تیری وایسا که راحت جار می زنن هر چی گند و کثافت زدنو با توضیحات اضافه و جریان و مریان شناسیاش البته! آینه ی خوب همون زنگار بسته ترینشونه که نشونت نمیده ولی میخکوبت می کنه! می گیری چی می گم؟!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
#محاورات_اخروی
تصویر:
Pierre Bonnard Portrait of the Artist in the Bathroom Mirror
«رویاهاتو زندگی نکن،زندگی هاتو رویاطور کن!»
زندگی رو می گن شبیه یه خوابه [ادگار آلن پو میگه رویایی تو یه رویایی] ولی عمرا! زنده بودن اونقده پیچیده س که نباید کلا با هیچی خصوصن چیزایی که تو خودشن مقایسه ش کرد! [هر زندگی ای همونه که هستو همونی میشه که می تونه بدون هیچ مثال و الگویی بشه نه شبیه چیزیه نه میشه شبیهش کرد کلا] حالا یه زنجیرشده ی بدبخت تو این وضع چیکا می کنه؟! فکر و خیال می بافه که درداشو حس نکنه و رد بده که می ده ولی تا تهش دردا دندون دندونش می کنن! من ولی می دونی چی می گم؟! می گم وقتی یاد گرفتی زجراتو از پا وارونشون کنی،سیمای سازشون کنی،اونوخت یه همیشه زخم خورنده ی داغون نشدنی ای و بقیه ی همبندیات می مونن هاج! اما لابد می گی چطوری؟! با خیالاتتو کشوندن نزدیکای عمل و عملاتو بیشتر و بیشتر وصل فکرات کردن! می گیری چی می گم؟!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
#محاورات_اخروی
«بدخواه مدخواه خودت باش»
هر چی خود خودت [نه از سر حرف دیگرون و زرزرای مفتا،نه اونجور مشنگانه که تو اعماق تاریکت] خیال می کنی برات بده و هیچجوره پایه ش نیستی،یه چیزکی توش داره که باعث شه بزایی! بدم بزایی! پَ بترس ولی برو سمت چندشی جاتت! مث شربت مربتای تلخ چشتو ببند و برو بالا! نگران نباش اونقدام نمیمیری،مردیم که خب مردی دیگه ترس نداره که! میگیری چی می گم؟!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
#محاورات_اخروی
تصویر:
Vito Acconci,Soap & Eyes
«بشاش تو دهن تاریخ»
بودن تاریخ مصرف داره مثلا از فلان سال تا فلان سال بودنتو ثبت می کنن اداره ها به دقت! همه اصن! همه می گن اِع آره فلانی بوده اینجا یا هستش هنو گمونم! چقده؟! فلان قد ساعت یا ماه و سال اصن! شدن ولی تاریخ ماریخ نداره بی پدر بدمصب! [یعنی خوب آشغالیه،نابیه نابی] مثلا اون لحظه که ارضا میشی ناپلئون و داریوش سوم و حتی منجی کیلو چند؟! هان؟! [نه جدی!] شدن! حالا هر چی و هر جوری شدن! هنرورز،کور،ستمکار،گیاه اصن! شدن به چشم نمیاد و کسی کلا کاری باهاش نداره چون اقتصادی نیس! واسه همین تعطیلن سر فهم این فرمت ملت! حالا باید ببینی می خوای باشی همش یا بشی بیشتر وقتا؟! می گیری چی می گم؟!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
#محاورات_اخروی
تصویر:
Paul Klee,1916
«شرتتو پرچم کن»
ما نه تنها تموم لباسایی که می پوشیم [حالا هر یونیفرمی،برند و غیر برند] کلا زیادیه و اصن نباید باشه [مگه واسه محافظت برابر چیزی که اونم میشه موقتی نه کل روز و همه جا] که نود درصد فکرامونم چادر سرشونه و چپیدن یه گوشه ی مغزمون زرزرای بیخودیو روضه می کنن،این چرت و پرتا که فکر می کنیم فکرن،توهمایی ان که عبا تنشونه و رفتن بالا منبر و باید کشید پایین و لختشون کرد [آره ما طبیعتا و از روی طبیعت مون می خوایم لخت شیم،اصن باید لخت شیم فرت و فرت] باید برهنه و برهنه تر حرف زد بی عصا،باید برهنه و برهنه تر عمل کرد بی امید،باید برهنه و برهنه تر منفعل شد بی ادا،باید برهنگی همه طرفه رو همه جا پرچم کرد،می گیری چی می گم؟
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
#محاورات_اخروی
تصویر:
Flag of Japan
هر اجتماع به محض بوجود آمدن وظایف اجتماعی به تل فروپاشیده ای منظم نما بازتنظیم می گردد،وحدت نیازمند خودیابی متصلانه ی کثرت هاست: «یک شمشیر برای بلند شدن البته که نیازمند هزاردست نیست اما محتاج همجوشی هزار بست است [هزاردستان بن مایه ی هزار داستانند]»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
عکس از پوریا ضیایی سیکارودی
نیروی به ارضا رسیده هماره انتقامش را با به ارضا رساندن آنچه که تحریکش نموده می گیرد: «مرا به خوشی رساندی؟! خوشیت را در می آورم» [عقیمها اما تنها با مسدود سازی انرژیهای شورانگیزانه به ارگاسمی مریض نائل می آیند: چرخه ی بقای اختگی!] {آنجایی که ذوقی نظم یافته شوق هایی بزرگ و دندان دار را از دل گندابها بیرون می کشاند،انواع انقلابها بچه مند میشوند}
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
عکس از
امیر رضا بابائی پور چافی
پذیرش پاسخگویی [از الزامات آزادی] به طور همزمان به معنای امکان قانع ناکنندگی نیز هست،چرا که هر جواب انسانی در سراشیبی سوالات نو و بی پایانی ست: «انسانها حاضرند یکدیگر را بدرند اما به گفتگوی برابرانه دست نزنند،چرا که هر چیز تهدیدمانند از برای ویرانی سوژگیشان را اقدامی برای نابودی وجودیتشان می پندارند،گپ های منصفانه اما نتیجه ی بسختی به سخن آمدن همنوعانی عمیقا دیگرزیست در بستر ابهام انگیز کلام ست! [جویدن خوردنیهایی سفت با دندانهای شیری]»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
Art By Vladimir Kolosov
چشمی تیزست که بگسلاند،پشت پلکهای کنجکاو نه هلهله که زلزله ست: «خود را به کوری زدگان طرفداران بسیار دارند چرا که قرار نیست به نگاهی،تن مرده ی پگاهی را به لرزه افکنند،جویندگی نه هوادار که {هم هوا} و {هم دار} دارد»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
توضیح عکس:
بریده ای از سگ آندلسی
اثر لوییس بونوئل و سالوادور دالی