شادی طلبی استفراغ آور است،مشعوفی باید عارضه ی جانبی فرارسیدن باشد!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
«فارغ» نه سفارشی می دهد و نه سفارشی می گیرد! متمردی است چادرنشین،یله کرده بر ساحلی بکر!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
ذهن محتاج حجامتی زود به زود است؛که میسر نمی شود جز به تیغ خمیدگی!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
ضمیر افشاگر،چاره یاب است! «اعتراف» [اگر از اعماق باشد] پیشانی دلیری است!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
کسی که کله شقانه «نیستنش» را ملعبه ی تفنناتش می کند،نمی تواند به وجود گردن بنهد و هستی نیز چون عضو پیوندی ای نامطلوب پسش خواهد زد! برای دیدن باید از التماس و عطش برای دیده شدن دست برداشت،«چشم نمی تواند به خودش نظری بیندازد»،و اینجاست که آینه ای نیاز است و این آینه چیست جز شفافیت پنهان در هستندگان؟!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
«مطیع»،گیتی بدون پشت و پناه را فهم نمی کند و حتی در صورت رسیدن به حوالی خودمختاری نیز مستقل نخواهد گشت چرا که عاجز از خودآیینی است،او برای خلاصی نه با پالهنگ های برونی که باید با تنبلی چسبناکش بستیزد و از عرش به فرشش بکشاند،نقاب «دیگر ستایی/ستیزی» را به گوشه ای افکند تا نوآمده ای در میدان دیدش نمایان شود: «خردسالی بیرون جهیده از آغوش تأمل!»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
Art by James Ensor
به محض اینکه «تصمیمی قطعی» می گیریم،بطرز عجیبی خود را به هر کاری جز آن مشغول خواهیم کرد،چرا که ما از معلق کردن آنچه می خواهیم لذت می بریم و نه از داشتنش! ما از تلقین «نشدنی بودن» آن است که امید می گیریم،از این رو نومید [برخلاف باور متداول] سراسر تصمیم و اراده است،کسی که هیچ خاک اشغال نشده ای در درونش نیست،برتر از این دوگانه اما در لحظه تصمیم/عمل می کند و با این کار خود را از بند بداندیشی و سرزنش رها می سازد،در حقیقت اندیشیدن/تخیلش را با امتدادی معجزه وار اما هوشمندانه به حوالی واقعیت می رساند! «تلخی نترس،شیرینی جو»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
او که فکرها می آزارندش،روش تماشایشان را به درستی یا حتی ابدا نیاموخته! مشاهده کننده مشتاق اما غرق در متانتی باطراوت است: «ساده،شکیب،در فاصله!»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
«حزن ناشی از بودن» تاسیانی هنگامه خیز است،پی که ببری قصیده اش میبافی!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
اجابتی بس زیبا است،پا به پای ملاحتی گشاده دستانه برآوردن و برآورده شدن! چرا که بخشندگی در «بی بخشندگی» است،در سپری کردن شکاف میان فاعل و مفعول مطلق و جدایی پذیر،در دستیابی به اغماض از دستیابی! در «اجرائیت»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
زخم هایی را دریافت کن که به [سلامتی های سفالین] شکرخند می زنند! «در چکاچاک روزگار سهند بمان تا باروری را درون نازایی تحمیلی ات قد بکشانی!»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
از خواب برخاستن،گویی در پشت صحنه ی فیلمبرداری[یک فیلم کلاسیک] با تأنی و بی صدا به کارهایی همت گماردن و بعد گوشه ای خزیدن و سیر کردن: «یک روز خوب»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
آیا ممکن است «هیچ» به کاری بیاید؟ اغلب فراروی ها مدیون آنند!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
Art by Mark Rothko
«[کودک بزرگسال] فاتحی دمبدم است،هنوز مدالی دریافت نکرده در مصافی دیگر! او خود همان هدفی است که قصد کرده محقق شود!» [هیچ اتاق یا مکانی برای نصب یا تماشای افتخاراتش ندارد: او یک سامورایی بی ارباب است!]
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
چه وجود نواز و آراسته است «شهوتی» که عاری از خشم روی دو پایش می ایستد!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
عوض کردن لباسهای فکر خیلی هم دشوار نیست،«تغییر» اما،یعنی شکافتن پوست!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
انتهای بیدارمغزی آنجاست که میل به چرت زدن بی امانت را ببینی و بی خستگی بارها و بارها پاره اش کنی!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
+ دومینوی «تحمیل درد» را متوقف کن
- چگونه؟ من خود نیز قربانی ام!
+ از عذابت نردبانی بساز...
- چطور؟ نمی شود!
+ «نشدنی ترین شونده» همانا این یکی از نامهای انسان است...
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
باور به تغییرات بنیادین ناگهانی همانقدر نابخردانه است که تمرین برای تطوری بسیار بسیار نادیدنی،تیزهوشانه! «بعیدترین کوچ،مهاجرت به نزدیک است!»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
دارنده نسبت به مایملکش مفقودالاثر است و جز با غیبت داشته هایش در تماس نیست! اما به محض پردادن ملاحظه شان خواهد نمود و هماندم که بخواهد صیدشان کند؛باز همان!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
«کوشیدن بی تقلا» جنباننده ی رگهای به دست سودگی است،نتایج تفاله اند!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
خیزش بدون جهانبینی خامی است،دست ورزی بدون ذوق سمبل کاری! «پرنده با دو بال می پرد! با راندن و ربایشی همزاد سان!»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
می خواهی درون یک دهلیز بمانی؟ پس نمی رسی! «وقوع،فراوانی است!»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
کیمیاگر بارقه ها چه می کند؟ تبدیل خس خس سینه به ضرباهنگی به خودآور!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
به جا آورنده ی «درون پویی» نیازی به مکان های منزه ندارد،او در بویناک نیز دایره هایی از عطریات رسم می کند: «استعداد برجهیدن بی هیچ انگیزنده ای!»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
«کرختی» مطلوب روان تعلیم دیده و مرده ای است که با قواعد کنار آمده! «زنده» روانپریشی است واقعیت ساز که با لایروبی هذیاناتش به ناشناخته ها می پردازد!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
نیستی چنان نشئه گر و بیخودگردان است که حتی بزرگوار ترینها را نیز جذب فتانگی های ساحتش می کند،هستی اما آواره ای است که باید در کوچه های بن بست و دور از چشمهای انباشته از تصاویر ملاقات کرد؛چون شاهزاده ای گداپوش!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
مردگان آموزگاران والایی نیستند،مگر آنکه بتوانی زنده شان کنی،و این پیش نمی آید مگر به معجزه ی «مردنی فروتنانه در تحفه هایشان»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی