▫️پس تو هم گاهی از اینکه نمیشود فکر را به قالب کلمه درآورد افسرده میشوی!
چنین اندوهی نجیبانه است.
♦️داستایوفسکی
@sapient_human
🔘 زبانها چگونه تکامل مییابند؟
▫️در طی تاریخ زندگی بشر هزاران زبان از تعداد کمی ریشه گرفتند و توسعه یافتد ولی این سوال مطرح است که چرا تعداد و تنوع زبانها تا این حد زیاد است و ما چگونه میتوانیم رد پای آنها را در سیر تاریخ دنبال کنیم؟
▪️الکس جندلر برای ما توضیح خواهد داد که زبانشناسان چگونه زبانها را به خانوادههای زبانی طبقهبندی میکنند و چگونه ارائهی چنین درختهای زبانی میتواند سرنخهای مهمی از گذشته را در اختیار ما بگذارند.
@sapient_human
🔘 سرمایهداری و تبعیض
▪️کسی که نان میخرد نمیداند که گندم این نان را یک نفر سیاهپوست، سفیدپوست، مسیحی یا یهودی کاشته است. در نتیجه، تولیدکنندهی گندم بیتوجه به طرز تلقی جامعه در مورد رنگ پوست، دین و یا سایر صفات افراد تحت استخدام وی، در وضعی قرار دارد که منابع خود را با حداکثر کارایی به کار میگیرد. بهعلاوه، آنچه میتواند مهمتر باشد این است که در بازار آزاد انگیزهای اقتصادی برای جداکردن کارایی اقتصادی از سایر صفات افراد وجود دارد. تاجر یا کارفرمای اقتصادی که اولویتهای مورد نظرش در فعالیتهای اقتصادی ارتباطی به کارایی تولیدی ندارد، نسبت به کسانی که خلاف وی عمل میکنند دچار زیان است. این دو در واقع نسبت به افرادی که چنین اولویتهایی ندارند هزینهی بیشتری بر خود تحمیل میکنند. بنابراین در بازار آزاد، همین اولویتها آنان را از صحنه بیرون میکنند.
همین پدیده، حوزهای بسیار وسیع دارد. اغلب این را بدیهی میدانند که شخصی که دیگران به دلیل نژاد، رنگ پوست، دین و یا هر چیز دیگر مورد تبعیض قرار میدهد، خود هیچ زیانی متحمل نمیشود، بلکه تنها به دیگران زیان میرساند. این عقیده مطابق همان عقیدهی سفسطهآمیز است که یک کشور با تحمیل تعرفه بر محصولات کشورهای دیگر زیانی به خود وارد نمیآورد. هر دو عقیده به یک اندازه غلط است.
مثلاً کسی که به خرید از فردی سیاهپوست یا کار کردن در کنار وی اعتراض میکند، بدین ترتیب موارد انتخاب خود را محدود میکند. او بهطور کلی ناگزیر خواهد بود تا قیمتی بالاتر برای چیزهایی که میخرد بپردازد یا از کار خود بازدهی کمتر بهدست آورد. یا، بهعبارتدیگر، آن عده از ما که رنگ پوست یا مذهب را نامرتبط با کارایی اقتصادی میدانیم، میتوانیم بعضی از کالاها را ارزانتر بخریم.
📓سرمایهداری و آزادی
♦️میلتون فریدمن
@sapient_humam
▪️هنگامی که آدمی به پوچی پی میبرد در صدد نگارش آئین خوشبختی برمیآید.
خواهند گفت عجب! از همین کورهراهها میخواهید به سرزمین سعادت برسید؟
در پاسخ میگویم: ولی یک دنیا بیشتر وجود ندارد، بهروزی و پوچی دو فرزند همین خاکدانند. این دو را نمیتوان از هم جدا ساخت. اگر بگوییم سعادت الزاما مولود کشف پوچی است، اشتباه کردهایم چرا که گاهی پوچی زائیده خوشبختی است...
همه شادی خموش سیزیف در همین نکته است. سرنوشتش از آن خود اوست.
سنگ ملعبه او میشود به همین ترتیب، انسان دنیای پوچی، وقتی به عذاب خود نظر میکند همه بتها را به خموشی وامیدارد، هزاران نوای کوچک شگفتزده در جهانی که ناگهان سکوت اولیه خود را باز مییابد از زمین برمیخیزد. این نواهای آگاه و سری، این دعوتهای چهرهها پاداشی است ضروری و بهای پیروزی، خورشید بیسایه نمیشود و تیرگی شب را هم باید چشید. انسان دنیای پوچی زندگی را میپذیرد و کوشش او را انجامی نخواهد بود.
سرنوشت فردی وجود دارد ولی تقدیر برتری وجود ندارد یا دست کم بیش از یک تقدیر برتر نیست که در آن صورت سرنوشت فردی آن را به عنوان محتوم و جبری میپذیرد و تحقیر میکند در بقیه موارد انسان دنیای پوچی، خود را مختار میداند. در آن لحظه حساسی که آدمی به زندگی خود نظر میکند، همچون سیزیف که به سوی سنگش برمیگردد به همه اعمال بیربطی مینگرد که سرنوشت اوست، سرنوشتی که مخلوق خود اوست و در دیده دل یکسان و یکپارچه است و به زودی مهر مرگ بر آن صحه میگذارد بدینسان، آدمی منشاء انسانی امور انسانی را قبول میکند. وی همچون کوری که مشتاق دیدن است و میداند که شبش را پایانی نیست، همچنان رهسپار است.
سنگ همچنان میغلتد...
♦️آلبر کامو
@sapient_human
▪️تحقیقات زیستشناسی مولکولی نشان داده است که گروههای بزرگ جانوران بیش از آنچه تصور میکردیم به هم نزدیک هستند. کد ژنتیکی را میتوان همچون یک واژهنامه تصور کرد که در آن شصتوچهار کلمه در یک زبان (شصتوچهار ترکیب سهتایی ممکن از یک الفبای چهارحرفی) به بیستویک کلمه در زبانی دیگر (بیست آمینواسید بهعلاوه نشانهی نقطهگذاری) مرتبط شدهاند. احتمال دو بار رسیدن به یک رابطهی واحد 64:21 به صورت تصادفی یک میلیون میلیون میلیون میلیون میلیونیم است. با اینحال کد ژنتیکی در واقع به معنای واقعی کلمه در کلیهی جانوران، گیاهان و باکتریهایی که تا بحال بررسی شدهاند یکسان بوده است. تمامی موجودات زنده زمینی قطعاً از یک نیای مشترک واحد بوجود آمدهاند. در این مورد اختلاف نظری وجود ندارد، با اینحال هنگامی که علاوه بر کد ژنتیک، توالیهای (sequence) اطلاعات ژنتیکی نیز به تفصيل مورد بررسی قرار میگیرد، برخی شباهتهای شگفتانگیز بین، بهعنوان مثال حشرات و مهرهداران، نمایان میشود. مکانیزم ژنتیکی بسیار پیچیدهای مسئول طرحبندی بدن حشرات است. در پستانداران نیز دستگاه ژنتیکی بهطرز باورنکردنی مشابهی یافت شده است. از نقطهنظر مولکولی، کلیهی حیوانات خویشاوندان بسیار نزدیک یکدیگر و حتی گیاهان هستند. برای پیداکردن اقوام بسیار دور خود باید به سراغ باکتریها برویم، حتی در آنجا هم کد ژنتیکی با کد ما یکسان است. دلیل اینکه انجام محاسباتی تا به این حد دقیق بر روی کد ژنتیکی امکانپذیر بوده اما انجام آن روی آناتومی یاوپلنها میسر نیست، در آن است که کد ژنتیکی دقیقاً دیجیتال (رقمی) است و ارقام را میتوان با دقت بالا شمارش نمود.
📓نهری از عدن
♦️ریچارد داوکینز
@sapient_human
🔘 چرا آگاهی داریم؟ دلیل وجود آگاهی در انسانها چیست؟
▪️آگاهی یکی از پدیدههایی است که سالهای سال در مباحث مورد نزاع و جدل های مختلف بوده؛ پرسشهای مختلف نظیر اینکه ماهیت آگاهی چیست؟ در کجا روی می دهد؟ آیا یک سازوکار فیزیکی است یا غیر فیزیکی؟
این پرسشها با پیشرفت علوم پاسخهای بهتری یافتهاند، هرچند همچنان ابهاماتی وجود داشته باشد. ولی بسیاری از ایدههای قدیمیتر، دیگر اعتبار چندانی ندارند.
اما یک پرسش بسیار مهم وجود دارد و آن چرایی وجود آگاهیست. آگاهی هر چه باشد، چرا باید وجود داشته باشد؟
دیوید چالمرز در همین مورد میگوید:
"در حقیقت هیچکس نمیداند که اصلاً چرا این فرایندهای فیزیکی، با تجارب آگاهانه همراه هستند! چرا وقتی که مغزمان نوری با فلان طول موج را پردازش میکند، رنگ بنفش پررنگ را تجربه میکنیم؟ اصلا چرا دارای تجربه هستیم؟ آیا یک آدم ماشینی ناآگاه نمیتواند همین کارها را به خوبی انجام دهد؟"
مثالی خوب برای درک دشواری فهم آگاهی، زامبیهای فلسفی چالمرز است.
منظور چالمرز از زامبی، موجودی شبیه ماست که مثل ما رفتار میکند، اما فقط عملکردی شبیه ما دارد. به این معنی که هیچگونه تجربهی آگاهانهای از جهان ندارد، ولی پاسخهایش به خود و محیطش چنان است که گویی از چنان تجاربی بهرهمند است. اگر از او سؤالی شود، مانند هر انسانی که باورهایی دارد، پاسخ خواهد داد. چالمرز از زامبیها برای بیان اینکه دربارهی آگاهی، با دو مسئله مواجه هستیم استفاده میکند: یکی "مسئله آسان" و دیگری، "مسئله سخت".
مسئله آسان به توضیح عملکرد آگاهی مربوط است و مسئله سخت به تجارب کیفی.
دنیل دنت فیلسوف، نگرشی اتخاذ کرده که تا حدودی متضاد با این نگرش است. دنت بر این باور است که اگر زامبی وجود داشت، آگاه میبود و جهان را تجربه میکرد. همهی ما زامبی هستیم. دنت نگرشی "کارکردی" (functional) برمیگزیند، او مدل "پیشنویسهای چندگانه" (multtiple drafts) آگاهی را ارائه میکند که در آن اجزای مختلف مغز دائم مشغول تفسیر و ویرایش دادههای حسی هستند. چنین چیزی در کمتر از یک ثانیه، در بخشهای مختلف مغز همزمان روی میدهد، در حالی که ممکن است در همین حال بخشهای تخصص یافتهی دیگری، اطلاعات را ویرایش یا جرح و تعدیل کنند، ما در هر لحظه، از این روایتهای چندگانهی حسی و ویرایش شده آگاه نیستیم، اما در هر لحظه به روایت غالب (winning narrative) آگاهیم. "من" ما روایتی است طولانی از این روایتهای چندگانه و آگاهی همان روایت غالب است.
بنا بر نگرش برنارد جی. بارز (از موسسه علوم شناختی در سن دیهگو) آگاهی به مثابه مرکز جهانی اطلاعات است که مانند تخته سیاه عمل میکند؛ فرایندهای ناخودآگاه مختلف اطلاعاتشان را روی آن ثبت میکنند تا در دسترس بقیهی مغز قرار بگیرد. فقط اطلاعات منسجم و آموزنده مورد استفادهی این مرکز در دسترس آگاهی قرار میگیرند.
🌀 آگاهی و رویکرد تکاملی (فرگشتی)
دی آر کی تامپسون (زیستشناس) میگوید چنین نیست که هر چیزی در طبیعت صرفاً برای خودش طراحی شده باشد. برای مثال اگر بخواهیم اتاقی بسازیم که سقفی کمانی شکل داشته باشد، فضایی خالی در بالای اتاق پدید میآید که اجتنابناپذیر است. ما میتوانیم از این فضای پدیدآمده کمال بهره را ببریم، مثلا تابلوی نقاشی آویزان کنیم، اما این فضا برای چنین استفادهای ساخته نشده بود. نمیتوان بدون ایجاد چنین فضای خالی در سقف، سقف کمانی شکل ساخت. این از نظر فیزیکی امکانپذیر نیست. حال امکان دارد آگاهی نیز چنین باشد. یعنی یکی از محصولات جانبی اجتنابناپذیر تکامل مغز ما. ساختن مغزی با مدارهای بازخوردی(feedback circuits)، ورودی و خروجی، طراحیشده برای یادگیری، تشخیص الگوها و تعامل با جهان، بدون ایجاد آگاهی امکانپذیر نیست.
▫️نکته آخر اینکه در طی قرنها مناقشه بر سر پدیده مرموز آگاهی، پیشرفتها و پختگی زیادی در پاسخ به چرایی آن شاهد هستیم. این نوید نزدیکتر شدن ما به پاسخهای پختهتر و قابل قبولتر را میدهد. به عنوان مثال نظر تامپسون در این مورد در قیاس با نظرات دوالیستی قرون گذشته بسیار بیشتر هم با شواهد علمی و هم از نظر منطقی سازگاری دارد.
📝 آرین رسولی
@sapient_human
🔘 چرا تنباکو قانونی و ماریجوانا غیرقانونی است؟
▪️«بخشی از سیاستهای ایالات متحده در خصوص مواد مخدر طوری طراحی شده که افراد رو مجبور کنه تا مصرف مخدرهای سبکی مثل ماریجوانا رو کنار بگذارن و به سمت مخدرهای سنگینتری مثل کوکائین برن. من نمیگم فکر شده دارن این کار رو میکنن و عامدانه تصمیم گرفتن که این کار رو بکنن، اما سیاست همینه. در واقع دلیلش این نیست که ماریجوانا بزرگ و حجیمه و راحت میشه تشخیصش داد و مخدرهایی که تولیدشون صنعت پیشرفتهتری داره رو سختتر میشه پیدا کرد. شاید بهتر باشه در مورد پیشینهی این موضوع تحقیق کنید که چرا تنباکو قانونیه اما ماریجوانا غیرقانونیه.
منظورم اینه که تنباکو خیلی کشندهتر و مخربتر از ماریجواناست. اونها اصلاً توی یه سطح نیستن. در واقع تنباکو مهلکترین مواده. در واقع دومین مادهي مهلکیه که شناخته شده. کشندهترین ماده فکر میکنم شکر باشه. اما تنباکو دومیه و بنابراین چرا تنباکو قانونیه اما ماریجوانا غیرقانونیه؟
♦️نوام چامسکی
@sapient_human
▪️دنیا پر از انسانهایی است
به ظاهر زیبا که هر روز لباسی نو
بر تن میکنند اما نزدیکشان که میشوی
بوی کهنگی عقایدشان آزارت میدهد!
♦️آلبرت انیشتین
@sapient_human
🔘پنج جایگزین ناموفق نظریه بیگبنگ و علت رد آنها
▪️نظریهی بیگبنگ برای اولینبار درحدود یک قرن پیش ارائه شد. بیگبنگ نظریهای غالب برای توصیف تاریخچهی کیهان است. این نظریه با تمام شواهد موجود ازجمله انبساط جهان، شکلگیری عناصر نور، وجود تابش زمینه کیهانی، تکامل تار و پود کیهانی و بسیاری از شواهد دیگر منطبق است.
بهطور خلاصه، جهان بهعنوان نقطهای بهشدت داغ و متراکم شروع شد و از حدود ۱۳/۸ میلیارد سال پیش با انبساط تدریجی بهمرور بزرگتر و سردتر شد. این خلاصهی نظریهی بیگبنگ است؛ اما برای رسیدن به املت کیهانی باید چند تخممرغ را بشکنید. در مدت چند دهه، نظریهی بیگبنگ با چالشهای بسیار سنگینی مواجه شده است. درادامه، به جایگزینهای این نظریه و دلیل ناکامی آنها اشاره میکنیم...
@sapient_human
https://telegra.ph/پنج-جایگزین-ناموفق-نظریه-بیگبنگ-و-علت-رد-آنها-05-05
🔘 منشأ حیات: هر چهار عنصر سازنده DNA در شهابسنگها پیدا شدهاند!
▪️کشف همه بازهای موجود در DNA و RNA در شهابسنگها به شواهد موجود در این زمینه اضافه میکند که پیشمادههای حیات از فضا آمدهاند.
دانشمندان ۲۶ آوریل در مجلهی Nature Communications گزارش کردند که سنگهای فضایی که در قرن گذشته به زمین سقوط کردهاند، حاوی پنج بازی هستند که اطلاعات را درون DNA و RNA ذخیره میکنند. این بازهای نوکلئوتیدی (آدنین، گوانین، سیتوزین، تیمین و اوراسیل) با قندها و فسفاتها ترکیب میشوند و کد ژنتیکی تمام اشکال حیات روی زمین را میسازند.
@sapient_human
https://telegra.ph/منشأ-حیات-هر-چهار-عنصر-سازنده-DNA-در-شهابسنگها-پیدا-شدهاند-05-02
🔘 فیلم کوتاه از زندگی کارل گوستاو یونگ (قسمت اول)
🌀 کارل گوستاو یونگ (Carl Gustav Jung; زاده ۱۸۷۵ – درگذشته ۱۹۶۱) فیلسوف و روانپزشک اهل سوئیس بود که با فعالیتش در روانشناسی و ارائهٔ نظریاتی تحت عنوان روانشناسی تحلیلی شناخته میشود. به تعبیر «فریدا فوردهام» پژوهشگر آثار یونگ: «هرچه فروید ناگفته گذاشته، یونگ تکمیل کردهاست.» یونگ بعضی از معروفترین مفاهیم روانشناسی را ابداع کرده است مانند: ناخودآگاه جمعی، سایهها، پرسونا، عقدهها، آنیما و آنیموس، برونگرایی و درونگرایی. از آثار مهم او میتوان به روانشناسی ضمیر ناخودآگاه، تحلیل رویا، سمینار یونگ دربارهی زرتشت نیچه، انسان و سنبلهایش، خود شناخته، انسان در جستجوی هویت خویشتن، روح و زندگی، ناخودآگاه جمعی و کهن الگو، روانشناسی و کیمیاگری، رویاها، کتاب سرخ، راز گل رزین، ماهیت روان و انرژی اشاره کرد.
@sapient_human
♦️Vivaldi - The Four Seasons
🌀Violin Concerto No.4 in F Minor, 'Winter'
🎻Violin: Christian Li
@sapient_human
🔘 سن جهان چقدر است؟
▪️اخترفیزیکدانان دهها سال است که درباره این سوال بحث میکنند. در سالهای اخیر، اندازهگیریهای علمی جدید نشان دادهاند که جهان ممکن است صدها میلیون سال از سن تخمین زده شده (در حدود 13.8 میلیارد سال سن) جوانتر باشد.
اکنون تحقیقات جدید منتشر شده در یک سری مقالات توسط یک تیم بینالمللی اخترفیزیکدان، از جمله دکتر نلیما سهگال، دکترای دانشگاه استونی بروک، نشان میدهد که جهان حدود 13.8 میلیارد سال قدمت دارد. با استفاده از مشاهدات تلسکوپ Atacama در شیلی، یافتههای آنها با اندازهگیری دادههای ماهوارهای پلانک از همان نور باستانی مطابقت دارد.
تیم تحقیقاتی ACT یک همکاری بینالمللی از دانشمندان 41 موسسه در هفت کشور است. تیم استونی بروک از گروه فیزیک و نجوم دانشکده علوم به سرپرستی پروفسور سهگال، نقش مهمی در تحلیل تابش پسزمینه کیهانی (CMB) - نور بجا مانده از بیگ بنگ دارد.
پروفسور سهگال، نویسنده این مقاله توضیح میدهد: "در كاری تحت هدایت استونی بروک، ما عکس نوزادی کیهان را به شرایط اولیه خود باز میگردانیم و فرسودگی زمان و مکان كه باعث تحریف تصویر شده است را از بین میبریم. "فقط با دیدن این عکس یا تصویر نوزادی واضحتر میتوانیم بطور کامل درک کنیم که چگونه کیهان ما به وجود آمده است."
پروفسور سهگال توضیح داد: به دست آوردن بهترین تصویر از نوزادی جهان، دانشمندان را در درک بهتر ریشههای جهان، چگونگی رسیدن به جایی که در زمین هستیم، کهکشانها، به کجا میرویم، چگونه جهان ممکن است به پایان برسد، و چه موقع ممکن است پایان یابد، کمک کند.
تیم ACT با اندازهگیری قدیمیترین نور، سن جهان را تخمین میزند. سایر گروههای علمی اندازهگیری کهکشانها را برای برآورد سن جهان انجام میدهند.
برآورد جدید ACT در مورد سن جهان مطابق با مدل تهیه شده از جهان و اندازهگیری همان نور توسط ماهواره پلانک است. سیمون آئولا، نخستین نویسنده یكی از مقالات جدید در مورد یافتههای ارسال شده میگوید: این مسئله پیچیدگی و ابهامات تازهای را در مباحث جامعه اخترفیزیک اضافه میكند.
آئولا ، محقق مرکز انستیتو نجوم محاسباتی فلتیرون در نیویورک می گوید: "اکنون ما پاسخی را ارائه دادهایم که پلانک و ACT بر سر آن توافق دارند." یعنی مشاهدات و بررسیها توسط هردو، نتیجه مشترکی داشته است.
"این واقعیت نشان میدهد که این اندازه گیریهای دشوار قابل اعتماد هستند."
آرین رسولی
@sapient_human
🔘 بخشی از مستند:
Horizon, 2012-2013, What Makes us Human?
درباره نارس بودن نوزاد انسانی و دلیل متابولیسمی نه ماهه به دنیا آمدن انسانها
@sapient_human
▪️دیدهایم که برخی دلایل سیستماتیک وجود دارد که چرا روشهای معمول در علوم شناختی و علوم اعصاب برای توضیح تجربه آگاهانه ناکارآمدند.
رک و راست: اینها دسته غلط از روشها هستند. هیچ چیزی در این روشها به ما یک تبیین از آگاهی نمیدهد. برای توضیح تجربه آگاهانه، نیازمند یک «عنصر اضافی» در تبیین هستیم. این یک چالش برای کسانی فراهم میآورد که درباره مسئله دشوار آگاهی جدّی هستند: عنصر اضافی شما چیست و چرا این عنصر اضافه، تجربه آگاهانه را توضیح میدهد؟
البته کم و کسری بابت عناصر اضافی وجود ندارد. برخیها تزریق بینظمی و دینامیکهای غیرخطی را مطرح میکنند. برخی فکر میکنند کلید مسئله در پردازشهای غیر الگوریتمی نهفته است. بعضیها به اکتشافات بیشتر در نوروفیزیولوژی متوسّل میشوند. برخی میپندارند کلید راز در سطح مکانیک کوانتوم قرار دارد. آسان است که ببینیم چرا تمام این پیشنهادات مطرح شدهاند. هیچکدام از روشهای قدیمی کار نمیکردند؛ بنابراین راهحل باید در چیزی جدید نهفته باشد. ولی متأسفانه تمام این پیشنهادات نیز از همان مشکلات قبلی رنج میبرند.
مثلاً پردازش غیر الگوریتمی که توسط پنروز (1989 و 1994) به دلیل نقشی که ممکن است در فهم ریاضیاتی آگاهانه داشته باشد، مطرح شده.
استدلالها درباره ریاضیات مناقشهبرانگیزند، اما حتّی اگر موفقیتآمیز باشند و یک تقریر از پردازش غیرالگوریتمی در انسان وجود داشته باشد، همچنان فقط توضیحی از «کارکردها»یی خواهد بود که با استدلال ریاضیاتی و موارد مشابه سروکار دارد.
در برابر یک پردازش غیر الگوریتمی به همان میزان این پرسش بدون پاسخ وجود دارد که در برابر پردازش الگوریتمی: چرا این فرآیند باید تجربه را ایجاد نماید؟ در پاسخ به این پرسش خاص، هیچ نقش ویژهای برای پردازش غیر الگوریتمی وجود ندارد.
همین مطلب در مورد دینامیکهای غیرخطی و نامنظم هم تکرار میشود. اینها شاید یک تقریر بدیع از دینامیکهای کارکرد شناختی در اختیار ما بگذارند که با تقریرهای ارائهشده توسّط روشهای استاندارد علوم شناختی متفاوت باشند. اما از دینامیکها فقط دینامیکهای بیشتر بدست میآید. پرسش درباره تجربه در اینجا به همان رازآمیزی است که قبلاً بود.
این نکته درباره اکتشافات جدید در نوروفیزیولوژی حتّی واضحتر است. این اکتشافات شاید به ما کمک کند تا پیشرفتهای مهمی در فهم کارکرد مغز داشته باشیم، اما برای هر فرآیند نورونی که جدا بکنیم، همین پرسش همواره بروز خواهد کرد.
دشوار است تصور کنیم که یک طرفدار نوروفیزیولوژی جدید انتظار دارد چه چیزی بیش از تبیین کارکردهای شناختی بیشتر اتفاق بیفتد. اینطور نیست که ما ناگهان یک جرقه پدیداری درون یک نورون کشف کنیم!
🌀David Chalmers - The Character of Consciousness
@sapient_human
🔘 ژن دقیقا چیست؟
▫️توضیح علمی و دقیق مفهوم و ساختار ژن (به زبان خیلی ساده)
@sapient_human
🔘 خطر هوش مصنوعی عجیبتر از چیزیست که فکرش را میکنید
▫️جانل شین، محقق هوش مصنوعی میگوید: «خطر هوش مصنوعی این نیست که قرار است علیه ما انقلاب کند، بلکه آن قرار است دقیقاً کاری را انجام دهد که ما میخواهیم.»
به اشتراک گذاشتن شین با نشان دادن جنبههای عجیب و گاه خطرناک الگوریتمهای هوش مصنوعی مانند خلق مزههای جدید بستنی، یا شناسایی خودروها در جاده، به ما نشان میدهد که هوش مصنوعی فاصله زیادی با مغز واقعی انسان دارد.
@sapient_human
▫️آنجا که دیگر تو را نردبامی نمانده باشد، باید بدانی که چهگونه از روی سر خویش بالا روی.
وگرنه چه سان بالا خواهی رفت؟
از روی سر و از فراز دل خویش!
♦️فردریش نیچه
@sapient_human
🔘 آیا شما زندگی بدون درد را انتخاب میکنید؟
▫️تصور کنید که مغز شما به ماشینی وصل شود که برای شما لذت بیپایانی را برای تمامی عمر به ارمغان بیاورد. این تنها دستاورد هست؟ شما باید برای همیشه واقعیت را کنار بگذارید. هیلی لویت و بیتنی ریکوالد کنکاشی در مورد آزمایش رابرت نوزیک که او آن را ماشین آزمایش مینامد، می کنند.
@sapient_human
🔘 بررسی مسیرهای عصبی چه چیزهایی را درباره سلامت روان آشکار میکند
▫️متخصص علوم اعصاب کای ام تای به بررسی اینکه ذهن شما چگونه وضعیتهای پیچیده احساسی مثل افسردگی، اضطراب یا تنهایی را ایجاد میکند میپردازد.
وی آخرین یافتههای خود را از مرزهای دانش به اشتراک میگذارد، ازجمله: توسعهی ابزاری که از نور برای فعال کردن نورونهای خاصی استفاده کرده و تغییرات رفتاری قابل توجهی در موش ایجاد میکند.
بیاموزید که چگونه این یافته ها میتوانند طرز فکر شما را دربارهی ذهنتان را تغییر دهد و احتمالا از درمانهای موثر برای اختلالات روانی پرده برمیدارد.
@sapient_human
➖رنجش ناشی از مشتاقی و مهجوری
▫️"برای آنکه از زنی رنج بکشیم، باید به او ایمان کامل داشته باشیم"
عاشق شدن عبارت است از تکین ساختن کسی به واسطهی نشانههایی که دارد؛ عاشق این نشانهها را یاد میگیرد.
عاشق شدن حساس شدن به این نشانههاست.
ارتباطهای عاطفی دیگر از گفتگو و تعامل و تاريخ حاصل میشود، اما عشق از تاویل و تفسیر نشانههای خاموش معشوق تغذیه میکند.
معشوق به صورت یک جان پدیدار میشود. به صورت جهانی ممکن که خارج از شناخت ما قرار دارد و باید تأویل و رمزگشایی شود.
♦️ژیل دلوز
📓 پروست و نشانهها
@sapient_human
🔘 تبدیل پروتئینها به موسیقی و عکس!
▪️پژوهشگران با تبدیل ساختارهای مولکولی به صداها، نگاه جدیدی به ساختارهای پروتئینی پیدا کرده و تغییرات جدیدی ایجاد کردهاند...
@sapient_human
https://telegra.ph/تبدیل-پروتئینها-به-موسیقی-و-برعکس-05-11
🔘 فیلم کوتاه از زندگی کارل گوستاو یونگ (قسمت دوم)
▫️یکی از موارد باعث اختلاف نظر میان یونگ و فروید، مبحث مربوط به ناخودآگاه میباشد. چرا که فروید ناخودآگاه را برآمده از خودآگاه و وابسته به آن میدانست در حالیکه یونگ معتقد بود عرصه خودآگاه ذهن در انسان همانند یک جزیره کوچک در اقیانوسی از ناخودآگاه قرار دارد. یونگ ناخودآگاه را به دو بخش اصلی تقسیم نموده بود، یکی ناخودآگاه فردی که زمینه بروز انگیزهها و امیال درونی است و به مضامین دوران کودکی ختم میشود و دیگری ناخودآگاه جمعی که ریشه در حیات اجدادی بشر دارد و شامل تجربههای گذشتگان است که در هالهای از ابهام فرورفتهاست.
او معتقد بود که ناخودآگاه از لحاظ دسترسپذیری به سه سطح قابل تقسیم است که عبارتند از:
سطح ناخودآگاه در دسترس
سطح ناخودآگاه که با اندیشه قابل دسترس است
سطح ناخودآگاه هسته که غیرقابل دسترس است.
@sapient_human
▫️تصور کنید که جهان چیزی شبیه بازی شطرنج است که بازیگران آن خدایان و ما تماشاگرانیم.
ما قواعد بازی را نمیدانیم؛ آنچه ما مجازیم انجام دهیم تماشای بازی است، البته ما اگر مدتی کافی به تماشای بازی بنشینیم ممکن است سرانجام با معدودی از قوانین بازی آشنا شویم.
این قواعد بازی همان چیزی است که ما آن را فیزیک بنیادی مینامیم.
♦️ریچارد فاینمن
@sapient_human
🔘 زیستمحوری میگوید زمان و مرگ توهمهایی هستند که شما اختراع کردهاید...
▪️خب من آن را میپذیرم. آنها به من میگویند که “شما در واقع نخواهید مرد” و من میخواهم آن را باور کنم.
دکتر رابرت لانزا و ستارهشناس باب برمن یک توضیحی از جهان را گسترش دادهاند که در آن هیچ یک از ما نمیمیریم. این نظریه “زیست محوری Biocentrism” نام دارد و میگوید زندگی و آگاهی، واقعیتی که ما تجربه میکنیم را ایجاد میکند و بدون این دو عنصر واقعیتی وجود نخواهد داشت. آنها در کتابی به نام “ورای زیست محوری” درباره آن نوشتهاند.
ایده آن از مشاهده نظارت یک عنکبوت بر تار خود برخاست. لانزا، عنکبوت کاملا در تماس با کوچکترین لرزش درون تارها—جهان او— را تصور کرد و چیز مشابهی را در انسانها مثال زد: انسانها در قلب یک تار بزرگ از فضا و زمان واقع شدهاند که رشتهها با توجه به قوانینی که در ذهن ماست متصل شدهاند.
در بخشی از کتاب لانزا و برمن از ابدیت نوشتهاند. آنها میگویند: “به نظر میرسد که هر چیزی که ما میبینیم و تجربه میکنیم یک چرخشی از واقع شدن اطلاعات در سر ماست. در عوض فضا و زمان ابزاری هستند که مغز ما برای نگه داشتن همه چیز کنار هم از آنها استفاده میکند. بنابراین زمان فقط ساخته شده است که ما برای درک تمام این ورودیهای حسی آن را بکار میبریم.
آنها به نوشتههای دیگر بزرگان نیز استناد میکنند. از جمله آلبرت اینشتین که در مرگ دوست خود میشل بسو نوشت: “در حال حاضر او کمی زودتر از من از این جهان عجیب و غریب رخت بر بست. افرادی مانند ما که به فیزیک باور دارند، میدانند که تمایز بین گذشته، حال و آینده تنها یک توهم سرسختانه مداوم است.”
فیزیکدان انگلیسی جولین باربر نیز میگوید زمان واقعی نیست: “زمان یک مفهوم انتزاعی است که از طریق آن ما تغییرات همه چیز را در مییابیم. هر لحظه بعنوان یک نهاد خود مشمول کامل است. ما در یک توالی “حالها” زندگی میکنیم. ”
در زیستمحوری ما میتوانیم زمان را مانند یک سیدی از آلبومهای موسیقی تصور کنیم. همه موسیقیها تمام زمان آنجا وجود دارند. تنها چیزی که تغییر میکند این است که در اصل ما به کدام آهنگ گوش میدهیم. تمام لحظات سیدی بطور همزمان در یک انطباق یا برهم نهی کوانتومی وجود دارد. البته به نظر میرسد ما دکمههای سریع و جلو عقب نداریم.
لانزا و برمن نتیجهگیری میکنند که بجای مرگ در این طرح بیانتها، ما صرفا به مرز تصور از خود میرسیم. اگر زمان و مرگ توهم باشند پس همچنین استمراری از تداوم ارتباط حالهاست.
پس ما خودمان را کجا پیدا خواهیم کرد؟ در پلههایی که ممکن است هرجایی به هم آمیخته باشد.
▫️مرگ رویدادی در زندگی ما نیست: ما زندگی نمیکنیم تا مرگ را تجربه کنیم. اگر ابدیت را بیزمانی معنا کنیم نه مدت زمانی نامحدود، آن گاه زندگی ابدی متعلق به کسانی است که در حال زندگی میکنند. زندگی ما پایانی ندارد، همانطور که میدان دید ما مرزی ندارد. (لودویگ ویتگنشتاین)
🌀 منبع: bigthink
@sapient_human
▪️به یک تکدرخت بلند بنگرید که مغرورانه در وسط یک محوطهی باز ایستاده است. چرا اینقدر بلند است؟ برای این نیست که نزدیک خورشید باشد! آن تنهی بلند میتوانست آنقدر کوتاه باشد تا اینکه تاج درخت روی زمین گسترده شود، بدون اتلاف فوتونها و صرفهجویی عظیم در هزینه. پس چرا باید این همه هزینه برای هلدادن درخت رو به آسمان متحمل شد؟ تا وقتی که تشخیص ندادهایم زیستگاه طبیعی چنین درختی یک جنگل است، پاسخ از ما میگریزد. درختان برای اینکه از رقیبان خود - همان گونه و گونههای دیگر - بالاتر روند، دراز میشوند.
هنگامیکه درختی را در یک محوطهی باز یا باغچه میبینید که تا زمین شاخههای برگدار دارد، به اشتباه نیفتید. این شکل گردی که دارد محبوب مربیهای سرگروهبان است، زیرا در یک محوطه یا باغچهی باز قرار دارد: شما آن را در خارج از زیستگاه طبیعیاش که جنگل انبوه است میبینید. شکل طبیعی یک درخت جنگلی بلندی و تنهی برهنهاش است، و بیشتر شاخه و برگهایش در رأس آن قرار دارد – شاخههای بالایی که ضربههای بارانهای فوتونی را دریافت میکنند. حالا یک فکر عجیب را بیان میکنم. اگر تمام درختان جنگل بتوانند به نوعی توافق دست یابند تا بیش از مثلاً ۱۰ فوت (۳ متر) رشد نکنند، مانند کارهای انحصاری یک اتحادیهی کارگری، هر یک از درختان از بارانهای فوتونی بهرهمند خواهد شد. تمامی جنگل - تمامی اکوسیستم - از صرفهجویی در چوب و انرژی، که در ساختن آن تنههای مرتفع و پرهزینه مصرف میشوند، میتوانند بهره ببرند.
مشکل رسیدن به چنین توافقهایی در مورد خودداری متقابل به خوبی شناخته شده است، حتی در امور انسانی که میتوانیم بالقوه استعداد دوراندیشی را به کار بگیریم. یک مثال آشنا، پیشنهاد موافقت با نشستن است، تا ایستادن. هنگامی که مسابقاتی مانند اسبسواری را تماشا میکنیم، اگر همه بنشینند، افراد بلندقد باز هم دید بهتری نسبت به افراد کوتاه قد دارند، همانطور که اگر همه بایستند، اما با این مزیت که نشستن برای همه راحتتر است. مشکل هنگامی آغاز میشود که یک فرد کوتاهقد که در پشت یک شخصی بلندقد نشسته است، میایستد تا دید بهتری داشته باشد. بیدرنگ شخصی که پشت او نشسته است میایستد تا بتواند چیزی ببیند. یک موج ایستادن سراسر محوطه را دربرمیگیرد، تا جایی که همه میایستند. در پایان همه در موقعیت بدتری نسبت به زمانی که نشسته بودند، خواهند داشت:
در یک جنگل انبوه، لایههای پر شاخهی بالایی را میتوان همچو یک مرغزار هوایی، مانند یک علفزار غلتان، محسوب کرد که روی تیرکهایی برافراشته شدهاند. این لایههای پرشاخهی بالایی انرژی خورشیدی را به همان اندازهی علفزارها جذب میکنند. ولی بخش عمدهای از این انرژی با تغذیهی مستقیم این تیرکها «تلف» میشود، که کار مفیدی جز این نمیکنند که این «مرغزارها» را در هوا نگه میدارند و این «مرغزارها» دقیقاً همان مقدار فوتونی را جذب میکنند که اگر بر سطح زمین پهن شده بودند - منتها با هزینهی بسیار کمتر.
و این ما را با تفاوت میان یک اقتصاد طراحیشده و یک اقتصاد تکاملی رودررو میکند. در یک اقتصاد طراحیشده، هیچ درختی وجود نخواهد داشت، یا به طور مطمئن هیچ درخت بسیار مرتفع: هیچ جنگل یا لایههای انبوه فوقانی درختان. درختان مایهی اتلاف انرژی هستند. درختان مایهی اسراف هستند. تنهی درختان یادبودهای پابرجای رقابتی بیهودهاند - بیهوده اگر بر حسب اقتصاد برنامهریزیشده فکر کنیم. ولی اقتصاد طبیعی برنامهریزینشده است. گیاهان منفرد با سایر گیاهان متعلق به همان گونه یا گونههای دیگر، رقابت میکنند، و نتیجه این است که بلندتر و بلندتر میشوند، بسیار بلندتر از آنچه هر برنامهریز توصیه میکند. با این حال این بلندترشدن نامحدود نیست. مرحلهای پیش میآید که رشدکردن یک فوت بیشتر، اگرچه یک مزیت رقابتی اعطا میکند، اما هزینهاش بهقدری زیاد است که در واقع هر درختی که این کار را بكند وضعش بدر از رقیبهایی میشود که از این یک فوت اضافی چشمپوشی کردند. توازن هزینهها و فایدهها برای یکایک درختان است که سرانجام ارتفاعی را که درختان مجبورند به آن برسند تعیین میکند، نه فوایدی را که یک برنامهریز معقول میتوانست برای درختان بهعنوان یک گروه محاسبه کند.
📓 سرگذشت شگفتانگیز حیات روی زمین - دلایل فرگشت جانداران
♦️ ریچارد داوکینز
@sapient_human
دیوید بوهم (فیزیکدان) معتقد است که تقسیم کردن عالم به چیزهای زنده و غیر زنده بیمعناست.
مادهی جاندار و بیجان به طور جداناپذیری درهم تافتهاند و زندگی نیز تمام عالم را سرتاسر فراگرفته است.
بوهم میگوید که حتی یک تکه سنگ نیز به نحوی خاص زنده است، زیرا زندگی و هوش و ذکاوت نه تنها در تمامی ماده حضور دارد که در انرژی، فضا، زمان، بافت کل عالم و در هرچیز دیگری نیز حضور دارد.
هر بخش از عالم، کل آن را در خود پوشانده است.
هر سلول بدن ما به واقع تمام عالم کیهانی را در خود پوشانده است و همین در مورد هر برگ گیاه، هر قطره باران و هر ذره غبار نیز صادق است.
که بدینسان معنای جدیدی به شعر معروف ویلیام بلیک میبخشد:
جهان را در ذرهی شن دیدن
و بهشت را در یک گل خودرو
بینهایت را در کف دست خود نگه داشتن
و ابدیت را در یک ساعت.
📓جهان هولوگرافیک
@sapient_human
🔘 خوشحالی از نگاه کارل گوستاو یونگ
▪️روانشناس سوئیسی تعبیر جالبی از انسان خوشحال دارد که بسیار از تعریف عادی و معمول خوشحالی فاصله دارد بر اساس این تعریف:
خوشحال بودن یعنی: توانمندی بالای ما در شکیبایی و استقامت در برابر سختیها.
خوشحالی یعنی اطمینانی درونی به این که درد و رنج و سختی و بیماری و مرگ جزء لاینفک زندگیست. اما هیچکدام از آنها نمیتواند مرا از پا بیاندازد.
خوشحالی یعنی میل به زندگی علیرغم علم به فانی بودن همهچیز، خوشحالی یعنی در سختیها لبخند زدن.
خوشحالی یعنی آگاهی از توانمندی بزرگ ما برای به دوش کشیدن مشکلات.
خوشحالی یعنی بعد از هر زمین خوردن همچنان بتوانیم بلند شویم، بعد از هر گریه همچنان بتوانیم بخندیم و لبخند بر لبِ دیگر همنوعان بیاوریم.
خوشحالی یعنی حضور کاملِ ما در هستی، خوشحالی یعنی همچون رود جاری بودن و در حرکت بودن، عبور کردن و به عظمتی بیپایان چشم دوختن
خوشحالی یعنی توانایی ما به گفتن یک آری بزرگ به زندگی.
@sapient_human
▫️ما درک نمیکنیم که خود، این جامعه، این دیوارها و این بینظمیها را آفریدهایم؛
هر یک از ما، مسئول همه آن هستیم.
هر چه ماییم، جامعه نیز همانست.
جامعه از ما متفاوت نیست. هرگاه ما حریص، در ستیزه، ترس و رشک باشیم، خود نیز چنین جامعهای پدید میآوریم.
♦️جیدو کریشنامورتی
@sapient_human
▫️به گفتهی اسلاوی ژیژک خشونت سه شکل دارد:
کنشگرانه (جنایت، ارعاب)
کنشپذیرانه (نژادپرستی، نفرتپراکنی، تبعیض)
و سیستمی (تأثیرات فاجعهبار نظامهای اقتصادی و سیاسی)؛
و غالباً یکی از شکلهای خشونت مانع از دیده شدن دیگر شکلهای آن میشود و بدین ترتیب مسائل پیچیدهای پدید میآید.
آیا پیدایش سرمایهداری و در واقع تمدن بیش از آن که جلوی خشونت را بگیرد سبب خشونت نمیشود؟ آیا مفهوم سادهی «همسایه» آبستن خشونت است؟ آیا ممکن است شکل مناسب اقدام بر ضد خشونت در زمانهٔ ما صرفاً تعمق و اندیشیدن باشد؟
@sapient_human