sacredallegory | Art and Photo

Telegram-канал sacredallegory - Sacred Allegory

41

جوری که دنیا رو میبینم. Contact : @Dimitte

Subscribe to a channel

Sacred Allegory

How do l not rip out my own veins
And build with them a ladder
To escape towards the other side of the night?

__ Alejandra Pizarnik.

Читать полностью…

Sacred Allegory

Duane Michales (Pennsylvania, 1932).

Читать полностью…

Sacred Allegory

Leonard Freed, Hyde Park, London 1971.

Читать полностью…

Sacred Allegory

Yes, it's you I welcome death with ..

Читать полностью…

Sacred Allegory

Larsen by Robert Gaudette.

Читать полностью…

Sacred Allegory

Silence is a Symbolist oil on paper painting created by Odilon Redon in 1911. It lives at the MOMA, Museum of Modern Art in New York.

Читать полностью…

Sacred Allegory

Letting go series by Nanette Wallace, monotype

Читать полностью…

Sacred Allegory

Letting go series by Nanette Wallace, monotype.

Читать полностью…

Sacred Allegory

Water fall by Nanette Wallace, monotype.

Читать полностью…

Sacred Allegory

بخشی از شعر "از زمزمه‌های اُریدیس"
شاپور بنیاد


صبح است
اکنون کار که از دست خواهد شد؟

در دورها باد
سرشاخه‌ها را گاهی تکان گاهی عذاب خواهد داد
_ای کوکب اتفاقی که میان اتاق پرپر می‌شوی_
سایه‌ها تو را خواهند ربود.

Читать полностью…

Sacred Allegory

Lilith by John Collier 1892.

Lilith, female demonic figure of Jewish folklore. Her name and personality are thought to be derived from the class of Mesopotamian demons called lilû, and the name is usually translated as “night monster.

Читать полностью…

Sacred Allegory

I Would to Love You
Milena Pavlović-Barili, 1940

I would to love you
More than I’m able
Turned away from the world –
with no time, no space –
to be carved in your reflection.
In an anxiety of existence,
I would,
to immerse my consciousness
into your serenity
setting every tear free
which I must still cry
at the terrible margin
of an imaginary relation.

Читать полностью…

Sacred Allegory

Claude Nori, Desires are already memories ..

Читать полностью…

Sacred Allegory

The Hanged Man is an etching print created by Félicien Rops in 1868.

Читать полностью…

Sacred Allegory

Hypnosis is a Symbolist etching and aquatint print created by Sascha Schneider in 1904.

Читать полностью…

Sacred Allegory

By Yoshi Omori, Pina Bausch; Artemis Dreaming.

Читать полностью…

Sacred Allegory

صمد! صمد! موقعی که ماهی‌ها اطراف گوش‌هایت حرکت می‌کردند کجا بودی؟ نه! موقعی که ماهی‌ها بوی تعفن پهلوها و شکم و پاهای تو را پس از مرگ شنیدند و فرار کردند کجا بودی؟ لحظه‌ای قبل از مرگ چکار می‌کردی صمد؟ موقعی که درون آب چشم هایت را می‌بستی، موقعی که دو دست قوی، سرت را در آب گودال فرو میکردند، تو چه می‌کردی صمد؟ به چه فکر می‌کردی صمد؟ موقعی که دو دست قوی، سرت را از کنار گرفته بودند و پشت سرت را محکم به تنه درخت می‌کوبیدند؟ صبح بود یا عصر؟ روز بود یا شب؟ .. بیدار شو شاعر! بیدار شو صمد! مادرت وسط قالی نشسته است و برای برادرت منصور، پیرهن می‌دوزد. پیرهنی سفید و بلند، ولی مادرت از عروسی تو صحبت می‌کند. بیدار شو شاعر! و بگو با آن مصرع بزرگ نهایی، آن مصرع لایزال، آن مصرع قدیمی ولی همیشگی میتوانست تو را از دست دژخیم‌ها نجات دهد؟ آیا تو آن مصرع را که بر زبان می‌راندی، مزدوران امیر محمود، دست از شانه‌های تو برگرفتند و دست‌ها و پاهایت را که سیم‌پیچ کرده بودند باز کردند و گفتند که برو که ما تو را آزاد می‌گذاریم تا از این ده به آن ده بروی و چشم های مردم را به زیبایی به آزادی بگشایی .. بیدار شو و ببین تنها چیز زشت و پوسیده و پوساننده این جهان تو هستی!

__ بخشی از کتاب "روزگار دوزخی آقای ایاز" نوشته‌ی رضا براهنی به سال ۱۳۴۹، فراز ِمرگ صمد.

Читать полностью…

Sacred Allegory

برج‌های قدیمی
علی‌مراد فدایی‌نیا
برای بیژن الهی
حکایت فِ، دهم از دهمی، تابستان ۵۰.

Читать полностью…

Sacred Allegory

Albert Arthur Allen, 1920's.

Читать полностью…

Sacred Allegory

Antonine Catzéflis
La tétée (2015).

Читать полностью…

Sacred Allegory

"Juan-les-Pins", Folies Bergère
(c. 1932); printed (c. 1979)
from "The secret of Paris in the 30s series" 1931-35.
BRASSAÏ.

Читать полностью…

Sacred Allegory

Letting go series by Nanette Wallace, monotype

Читать полностью…

Sacred Allegory

Submersion by Nanette Wallace, monotype.

Читать полностью…

Sacred Allegory

Reach by Nanette Wallace, monotype.

Читать полностью…

Sacred Allegory

Flux, oil on canvas by Alison van pelt.

Читать полностью…

Sacred Allegory

Lewis W.Hine, 1917, Library of Congress.

Читать полностью…

Sacred Allegory

Beautiful Jane Birkin and her iconic basket bag.

Читать полностью…

Sacred Allegory

Love, 2015 by Gaspar Noé.

Читать полностью…

Sacred Allegory

حال دوزخی من را فقط خواندن "سنبل ابلیس"، داستان عجیب مندنی‌پور می‌توانست کامل کند. تلخی سیگار توی دهانم است. منگی و سردرد بالای پیشانی‌ام. فشار می‌آورد رنجی باستانی بر شانه‌هایم، پشت پلک‌هایم. هوای نورَسِ پاییز دمادم از آفتابی تند پس می‌رود و خوشی بخار می‌شود.
موهایم بوی سیگار گرفته. مهم نیست.
صدای او در هیئتی تجسم‌یافته، و چشم‌های پرفروغش بر هوا هر دم رو‌به‌روی دیدگانم پدیدار می‌شود و من می‌هلم از دوپارگیِ این و آن. هر دو به یک خواست، با دو اشتیاق مختلف‌. من کشیده می‌شوم به تلخی و نیستی. تنهایی من از هر دو جداست و با هر دو کامل می‌شود. تمرکز من روی زندگی است اما زندگی نکردن شبح ِخون‌خوار ِوجود من، بر همه چیز سیطره دارد و چنبره زده. و من بین خنده و دروغ، مستی و اشک، نقش‌هایم را عوض می‌کنم.
کیستم من؟
سوگی عظیم بر گرده‌ام سنگینی می‌کند.
پرنده‌ی دورنمای آسودگی با بال‌هایی مرده بر فراز آسمانم اوج می‌گیرد و دور می‌شود. مسئله دیگر مردن نیست. این معنایی که من در سرگشتگی به آن آویخته‌ام، این دست‌آویز، تا ابد به ویرانه می‌تازد.

__تکه‌ای از یک یادداشت، مهر ۱۴۰۰.

Читать полностью…

Sacred Allegory

خانه من در خیابان فردا. نمی‌دانم در چند وقت پیش. پله‌های چهار طبقه ساختمان را مثل همیشه هول زده پیموده‌ای. با قلبی که از شوق و ترس، رسا و آزاد می‌کوبد، پشت در به آغوش من می‌افتی. دیگر اختیار وزن استخوانی تن‌ات با تو نیست. تمام این وزن ظریف و بی‌آزار حالا به من آویخته است. نمی‌دانم چه مدت همانجا پشت در در هم آمیخته برجا مانده‌ایم. چرا باید بتوانیم زمان را حساب کنیم؟ چرا باید حساب دانست؟ زمان در ماست. ما در زمان هستیم. این شکوه را نباید با محاسبه آلود. در این سکون بی‌زمان، از دو تن بر پا مانده، من صدای کوبیدن يك قلب و وزش يك سینه را می‌شنوم. و سكون فقط با امواج بی‌صدای بوسه‌ها و بوسه‌ها و بوسه‌هاست که می‌شکند.

در اتاق خواب من. اتاقی به شکل مثلث، با وتری منحنی. دیوار منحنی اتاق سراسر يك پنجره است. و حالا پرده باز است و اتاق پر از آفتاب، و تخت پر از آفتاب، و من و تو برهنه در بستر. باز هم صورت تو فاصله شانه و گردن مرا پر کرده است. و اشکت سینه‌ی مرا آبیاری می‌کند.
[...]

در خانه من. در خیابان فردا. در تنها اتاق دیگر خانه من. در اتاق مستطیل. جایی که وقتی من خانه را اجاره کردم دو اتاق مربع بود و چون تیغه میانشان را برداشتم شد يك اتاق مستطیل. زمستان است. ما در مستطیل هستیم. تو در صندلی راحتی چوبی سیاه، کنار بخاری، لمیده‌ای. من روی زمین در کنار صندلی نشسته‌ام و با شکم تو که شرمگین و خوددار بالا آمده است بازی می‌کنم. دستم را با پرهیز تمام در زیر لباست روی شکم تو می‌لغزانم.

_چطوره؟
_دلم نمی‌خواد این‌طوری پیش تو باشم. بایه شکم پر از یکی دیگه.
_تو خودت این طور خواستی.
_من اول از تو خواستم.
_فکرشم نکن این خود طبیعته که تو این‌طوری پیش من هستی، خود واقعیت، حتی خود حقيقته. و يك لحظه با خودم می‌گویم "این شکم به هیچ وجه پر از دیگری نیست. پر از من هم نیست. پر از خود توست. فقط تو."

__ شب یک شب دو، بهمن فُرسی.

Читать полностью…
Subscribe to a channel