An angel playing a harp, possibly an allegory of music, Detail.
Lombard School, 17th century.
I never dreamed the sea so deep,
The earth so dark; so long my sleep,
I have become another child.
I wake to see the world go wild.
__ Allen Ginsberg.
—نهان، پیمان سلیمی همراهِ صنم معروفخانی
اینجا، از تو دورم. نمیتوانم با کسی حرف بزنم. همه فکر میکنند عجیبم. خودم هم میدانم. همه فکر میکنند دورم. همین نزدیکیها... نمیشد به همه بگویم که اینجا آمدهام. به جای قرص غذا میخورم، به جای سیگار میخوابم.
—هنوزها، صالح ادنانی
باد می ایستد، اما شکوفه ها فرو میریزد.
مرغان می خوانند لیکن درّه آرام تر میشود.
در خیزران زار ها، خانه گاله پوش من در کنار سنگ ها بنا شده است.
از میان روزنه های میان ساقه های خیزران، روستای دوردست دیده میشود.
تمام روز را آرامم، و میهمانی نمیپذیرم.
اما نسیمِ پاک، راهِ به سوی درِ خانه ام را می روبد.
- وانگ آن-شی (1021- 1086) .
با تو گناهی نمیدیدم.
قلب تو را با ذغال نیمروز گداخته بودند
بر در خانهات نوشته بودند
در این خانه
مرگ میزید.
تو متروکه افتاده بودی
و چونان تاریکروشن پگاه
مردد بودی بیمناک.
با تو گناهی نمیدیدم.
قلب تو را
که با دریچهها به شهرهای بارور گشاده بود
با زغال نیمروز گداخته بودند
و اطمینان بزرگ تو بر این ذغال نمیدمید
سوزش نیمروزیی آن آشکار شود.
شاخهها میان بسترت
نارنج خون به بار آورد
که به هر دندان
طعم پاسخی را داشت
که به تو داده بودند
تو که بر کرانههای امیدت
پرسشی روستایی و روشن بودی.
قلب تو را با ذغال نیمروز گداخته بودند
تا دیگر مهر نورزی.
اما اینان بیگناه بودند
چون فوجی از پرندگان برفی
بر آسمان جهانی کوچک
که شیرخارهیی از برف ساخته باشد
از برف سپیدی که چون یک زندگی
چونان شیر مادرش دوست میدارد.
و تو قلب خود را که با هراس به آنان
[بخشیدی
از ′او′ نیز پوشیده داشتی.
#بیژن_الهی
@sorkhradio
به مناسب سالروز درگذشت بهمن محصص
نسخۀ اسکن شدۀ مجسمهها و نقاشیهای بهمن محصص (چاپ ۱۹۷۷-ایتالیا) به کوشش علی عابدینی و باشگاه ادبیات.
@Ciinematheque
"در این جهان و در این مکان، هیچکس نمیتواند خود را بیگناه بداند."
#رادیو_سرخ
@sorkhradio